داستانی از داستان های مثنوی معنوی

گوسفند و گاو و شتر

... روزی از روزها، گوسفندی و شتری و گاوی با هم در حال رفتن به خانه شان بودند، که در بین راه تکه علف تازه ای که غذای لذیذی برای چارپایان است یافتند و هر یک می‌خواستند که آن را برای خود بردارند، چونکه مقدار آن غذا
دوشنبه، 30 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گوسفند و گاو و شتر
 گوسفند و گاو و شتر

 

سروده ی مولوی
بازنویسی: مهرداد آهو



 

داستانی از داستان های مثنوی معنوی

... روزی از روزها، گوسفندی و شتری و گاوی با هم در حال رفتن به خانه شان بودند، که در بین راه تکه علف تازه ای که غذای لذیذی برای چارپایان است یافتند و هر یک می‌خواستند که آن را برای خود بردارند، چونکه مقدار آن غذا بسیار کم بود و فقط می‌توانست یک کدام از آنها را سیر کند و به دیگران نمی رسید، هر سه می‌خواستند که این غذای کم را تصاحب کنند.
پس گوسفند رو به آنها کرد و گفت: ای دوستان بنا به رسم و رسوم ما، کسانی که بزرگتر و کهنسالتر باشد، باید این غذا را بخورد و همه ما می‌دانیم که حق با بزرگترهاست و آنها بر همه جا ارجحتر هستند. پس بیایید ببینیم که چه کسی از همه بزرگتر است و سن و سالش از دیگران بیشتر است. هر کس که کهنسالتر و مسن تر بود او این غذا را تصاحب می‌کند. بعد خود گوسفند گفت: ای رفیقان من همان گوسفندم که با گوسفندی که به جای قربانی کردن اسماعیل علیه السلام خداوند فرستاد تا حضرت ابراهیم علیه السلام آن را قربانی کند در یک جا با هم بودیم و در یک علفزار با هم می‌چریدیم و موقع قربانی کردنش من هم حضور داشتم.
پس نوبت به گاو رسید که طول عمر خودش را عنوان کند و گاو گفت: ای دوستان من همان گاوی هستم که جفت من، زمین آدم علیه السلام را شخم می‌زد و برای حضرت آدم علیه السلام بسیار کارها می‌کرد و او را یاری می‌کرد. من هم در آن موقع شیر خوراکی برای آنها تأمین می‌کردم، و هر روز حضرت آدم علیه السلام مرا می‌دوشید و شیر مرا می‌خوردند و همانطور که گفتم جفتم نیز هر روز زمینهای حضرت آدم علیه السلام و حوا و هابیل و قابیل را شخم می‌زده است. ضمناً من و شوهرم همیشه به آنها خدمت می‌کردیم.
بعد از آن دو، شتر چون دید که هر یک به دروغ چیزی گفته اند، آن علف تازه و خوشمزه را با یک حرکت سریع برداشت و به سرعت شروع به خوردن آن کرد و گفت: ای دوستان تعجب نکنید، چون من دیدم که از هر دوی شما به مراتب بزرگتر و کهن سالترم، این کار را انجام دادم و این غذا را تصاحب کردم، زیرا همگان واقفند که من از هر دوی شما بزرگتر هستم و همه می‌دانند که من قبل از خلق حضرت آدم علیه السلام وجود داشته ام و در زمین و صحراها می‌گشتم و سرگردان بودم تا اینکه خداوند حضرت آدم علیه السلام را خلق کرد و آنگاه من نیز از این سرگردانی نجات یافتم و کمر به خدمت آدم و فرزندان آدم بستم، پس می‌بینید که من از شما بزرگترم و سالمندترم و باید قبول کنید که حق با من بود که این علف تازه را تصاحب کنم. پس گوسفند و گاو نیز به ناچار قبول کردند و همگی به خانه هایشان رفتند.
منبع مقاله :
مهرداد، آهو؛ (1389)، 62 داستان از (کلیله و دمنه- سیاستنامه- مرزبان نامه- مثنوی معنوی- تحفةالمجالس- سندبادنامه- قابوسنامه- جوامع الحکایات- منطق الطیر)، تهران: انتشارات سما، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
آزادسازی خرمشهر؛ درس‌هایی از مقاومت اسلامی برای نسل‌های آینده
آزادسازی خرمشهر؛ درس‌هایی از مقاومت اسلامی برای نسل‌های آینده
زنجیره انسانی دانشجویان مقابل تأسیسات هسته‌ای فردو
play_arrow
زنجیره انسانی دانشجویان مقابل تأسیسات هسته‌ای فردو
ناگفته‌های قالیباف از ماجرای انصرافش در انتخابات به نفع شهید رئیسی
play_arrow
ناگفته‌های قالیباف از ماجرای انصرافش در انتخابات به نفع شهید رئیسی
شوخیِ عراقچی با بستنی - فالوده شیرازی
play_arrow
شوخیِ عراقچی با بستنی - فالوده شیرازی
کنایه جواد خیابانی به برخی از بازیکنان لیگ برتری؛ ستاره؟ این‌ها سنگ های آسمانی هم نیستند!
play_arrow
کنایه جواد خیابانی به برخی از بازیکنان لیگ برتری؛ ستاره؟ این‌ها سنگ های آسمانی هم نیستند!
عراقچی: نتوانستند مردم ایران را فلج کنند
play_arrow
عراقچی: نتوانستند مردم ایران را فلج کنند
سارق خودرو: نمی توانیم خودروهایی را که جی‌پی‌اس دارند بدزدیم
play_arrow
سارق خودرو: نمی توانیم خودروهایی را که جی‌پی‌اس دارند بدزدیم
پایان موفق رزمایش سپاه پاسداران و ارتش جمهوری آذربایجان در قره‌باغ
play_arrow
پایان موفق رزمایش سپاه پاسداران و ارتش جمهوری آذربایجان در قره‌باغ
اقدام خطرناک یک جوان روی اسکلت ساختمان!
play_arrow
اقدام خطرناک یک جوان روی اسکلت ساختمان!
ماجرای اولین آشنایی نزدیک سردارحاجی‌زاده با شهید رئیسی
play_arrow
ماجرای اولین آشنایی نزدیک سردارحاجی‌زاده با شهید رئیسی
قتل‌عام آنلاین در مدرسه!
play_arrow
قتل‌عام آنلاین در مدرسه!
قرص می‌خوردم که عذاب وجدان نگیرم!
play_arrow
قرص می‌خوردم که عذاب وجدان نگیرم!
زمزمه صلوات خاصه امام رضا(ع) توسط رهبر انقلاب
play_arrow
زمزمه صلوات خاصه امام رضا(ع) توسط رهبر انقلاب
برخورد متفاوت شهید رئیسی با نامه بی‌بی گل
play_arrow
برخورد متفاوت شهید رئیسی با نامه بی‌بی گل
لحظه ربودن یک روحانی در ایرانشهر
play_arrow
لحظه ربودن یک روحانی در ایرانشهر