چگونه عمرمان را غنى سازى كنيم؟

شتابى كه در سپرى شدن عمراست ،حسرتى كه بسيارى از انسان‏ها در پايان عمرشان به خاطر هدر دادن «سرمايه عمر» مى‏خورند،يك بار بودن مجال زندگى و غير قابل تكرار بودن اين فرصت و مهلت زيستن، مسؤوليتى كه انسان نسبت به عمر خويش و كيفّيت گذران آن دارد، و... عواملى از اين قبيل، يافتن پاسخ براى اين سؤال را كه «روش بهره‏گيرى از عمر چيست؟» جدّى‏تر مطرح مى‏سازد.
پنجشنبه، 16 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه عمرمان را غنى سازى كنيم؟
 چگونه عمرمان را غنى سازى كنيم؟
چگونه عمرمان را غنى سازى كنيم؟
نويسنده:جواد محدثي
منبع:مجله پرسمان
شتابى كه در سپرى شدن عمراست ،حسرتى كه بسيارى از انسان‏ها در پايان عمرشان به خاطر هدر دادن «سرمايه عمر» مى‏خورند،يك بار بودن مجال زندگى و غير قابل تكرار بودن اين فرصت و مهلت زيستن، مسؤوليتى كه انسان نسبت به عمر خويش و كيفّيت گذران آن دارد، و... عواملى از اين قبيل، يافتن پاسخ براى اين سؤال را كه «روش بهره‏گيرى از عمر چيست؟» جدّى‏تر مطرح مى‏سازد.
موفق‏ترين انسان‏ها هم سرانجام، دچار حسرت و پشيمانى مى‏شوند كه كاش بهتر از اين از عمرمان استفاده كرده بوديم.اما مى‏توان از ميزان حسرت كاست و بار ندامت را سبك ساخت، به شرط آنكه در پى آن باشيم كه بهترين شيوه زيستن و بهره گرفتن از اوقات و به بهره ورى رساندن عمر و پر بار ساختن پرونده اعمال و كارنامه زندگى را بشناسيم و به كار بنديم. گذرا به برخى از راه و روش‏هاى غنى‏تر ساختن درونمايه عمر و زيستن در اين «ميدان عمل» و «عرصه آزمون» اشاره مى‏كنيم:
1. توجه به محدود و گذرا بودن عمر: گاهى يادمان مى‏رود كه عمر ما، عمر نوح و خضر نيست و براى هميشه پاى بر گرده كره خاكى نخواهيم گذاشت و براى ابد، نفس نخواهيم كشيد. مثل خيلى‏ها كه با اجل طبيعى يا حوادث و سوانح،جان مى‏بازند، مانيز بايد اين جان عاريت را به جان آفرين تسليم كنيم. دير و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. پس، حال كه چنين است، عمر را به غفلت نگذرانيم. به قول سعدى:
اى كه پنجاه رفت و در خوابى
مگر اين پنج روزه دريابى
شمع وجود عمر ما پيوسته در حال سوختن و كاستن است. پيش ازخاموشى، فكرى كنيم!
2. در طول شبانه روز، در ايام هفته و سال، وقت‏هاى خورده ريز فراوانى را مفت از دست مى‏دهيم.
براى اين وقت‏هاى به اصطلاح «دم قيچى» فكرى كنيم و برنامه‏اى داشته باشيم و با دوختن اين پاره وقت‏ها به يكديگر، وقت و مجال خودمان را توسعه و افزايش دهيم. وقتى از يك شير آب كه هرز شده، آب هدر مى‏رود، اگر ظرفى زير آن بگذاريم، مى‏بينيم كه آن ظرف در مدتى كم پر شد. وقتى قطره قطره است به چشم نمى‏آيد، ولى وقتى جمع مى‏شود، «قابل توجه» مى‏گردد. از اينگونه وقت‏هاى خورده ريز هم زياد از دست ما مى‏رود. براى آنها حسابى باز كنيم!
3. كارها را در زندگى خود، به تناسب اهميت و ضرورت، اولويت بندى كنيم و خود را به كارى مشغول سازيم كه اولويت درجه يك دارد. اگر وقت اضافى داشتيم، صرف كارهاى مرحله دوم و سوم از نظر اهميّت بكنيم. تا مبادا چنان شود كه:
بگذاشته‏ايم آنچه برداشتنى است
برداشته‏ايم آنچه بگذاشتنى است
حضرت على‏عليه‏السلام فرموده است: هر كس به كارى كه مهّم نيست مشغول شود، كار مهمتر از دست او مى‏رود (مَنِ اشتغل بغيرِ المهمّ فاَتُه الاَهَمّ). مى‏بينيم كه اهم و مهم كردن كارها و پرداختن به آنچه لازم‏تر و مفيدتر است، جلوى حسرت و ندامت را مى‏گيرد وبه بهره‏ورى از عمر، كمك مى‏كند.
4. نظم در امور: آشفتگى در هر چيز، زيان آور است. مثل آشفتگى ذهن، آشفتگى دل و خاطر، به هم ريختگى وسايل و ابزار، آشفتگى حساب و كتاب و دخل و خرج و هزينه و درآمد و...بسيارى از اين گونه امور.
كارهاى ما در «ظرف زمان» صورت مى‏گيرد. نظم دادن به كارها و برنامه‏ها و صرف وقت‏ها و مطالعات و نوشتن‏ها و عبادات و خدمات و تفريحات، سبب بهره ورى بيشتر از امكانات از جمله «عمر» مى‏شود. تقسيم زمان بين كارها و نظم دقيق در انجام امور، جلوى ضايعات بسيارى رامى گيرد و مايه «توسعه وقت» مى‏شود.
5. حفظ روحيه و اميد: انسان به اميد زنده است. داشتن اميد و انگيزه، هم به انسان نيرو مى‏بخشد، هم نشاط مى‏آورد، هم مانع خستگى و به ستوه آمدن مى‏شود، هم زندگى را بر خوردار از «خوشبينى به آينده» مى‏سازد، هم ثمره كارها و تلاش‏ها را مضاعف مى‏سازد. آنان كه با روحيه خوب زندگى مى‏كنند و به يأس و بدبينى و افسردگى و دلسردى مجال ورود صحنه زندگى‏شان نمى‏دهند، از زندگى خود لذّت بيشترى مى‏برند. و اگر جز اين باشد، زندگى را «مردن تدريجى» خواهند ديد و گذرانِ عمر را يك «جان كندن دراز مدت» خواهند شمرد.
6. تجربه آموختن: روزگار و فراز و نشيب‏هاى زندگى، معلّم شايسته‏اى براى انسان است. به شرط آنكه بتواند از تجربه‏هاى تلخ و شيرين استفاده كند. گشودن ديد عبرت به روى حوادث، بار تجربه آدمى را غنى‏تر مى‏سازد. بهره‏گيرى از تجارب ديگران نيز، «عمر دوباره» به شمار مى‏آيد.
سالخوردگان مجرب و سرد و گرم روزگار چشيدگان،اغلب سعى مى‏كنند «حاصل عمر» خويش را در اختيار ديگران قرار دهند، چه به صورت شفاهى و گفتارى، چه كتبى و نوشتارى. حتّى نامه 31 نهج البلاغه، تجارب غنى حضرت اميرعليه‏السلام است كه در سالهاى پايانى عمر پر بارشان به صورت يك «نامه» به فرزندشان امام حسن مجتبى‏عليه‏السلام نوشته‏اند، نامه‏اى مفصّل، عميق، پر نكته و آموزنده. هم بايد تجربه آموخت، هم بايد تجربه اندوخت. هم آن‏ها را به كار بست، هم به ديگران منتقل كرد.
7. مشورت: بهره‏گيرى از افكار وانديشه‏هاى ديگران، هم فكر ما را غنى‏تر مى‏سازد، هم از اشتباهات ما مى‏كاهد. رايزنى با ديگران، به خصوص صاحب نظران و كارشناسان و صاحبان تجربه، كانال زدن به ذخيره، عظيم و ارزشمندى است كه در اختيار ديگران است، هر كس با ديگران مشورت كند، در عقول و خردهاى آنان شريك شده است.
مشورت مى‏تواند زندگى مارا سالمتر و گذر عمر ما راپر بارتر سازد. اما اينكه باچه كسانى بايد مشورت كرد؟ صفات مشاور خوب چيست؟ روش نظرخواهى ازديگران چگونه است؟ و... مباحثى است كه دراين مختصر نمى‏گنجد.
ولى اجمال مسأله، پرهيز از «استبداد به رأى» و تك روى در كارها و تصميم‏هاى فردى و اجتماعى است.
هم در انتخاب رشته، هم در گزينش همسر، هم در دوست يابى، هم در كتاب خوانى و انتخاب معلم و مراجعه به پزشك و خريد يك خانه و تغيير شغل و نام نويسى در يك آموزشگاه و...مى‏توان از اصل «مشورت» بهره گرفت و ضريب خطاها راكاهش داد.
8. دوستان خوب: نمى‏توان تأثير همنشين و دوست را بر اخلاق و افكار و رفتار ونحوه عمل انسان انكار كرد. شخصيت افراد، گاهى تحت تأثير معاشران و دوستان شكل مى‏گيردو از خوبى و بدى يا برعكس تغيير حال مى‏يابد. ديگران هم مبناى داورى شان در مورد هر كس، همنشينان اوست.
تو اول بگو باكيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
دوستان، گاهى عمر انسان را بر باد مى‏دهند، گاهى عامل و انگيزه بهره‏گيرى از عمر مى‏شوند. داشتن رفيق شايسته وهمدم وارسته، زندگى را در «خط اعتدال»قرار مى‏دهد و نعمتى بزرگ است.
كم نيستند كسانى كه عمر خود را باخته و پشت ديوار ندامت نشسته و زانوى غم بغل گرفته‏اند چرا؟به خاطر اينكه همنشين شايسته‏اى نداشته‏اند. امان از دوستِ بد! پس از اين رهگذر هم مى‏توان به بالنده ساختن زندگى و مفيد ساختن عمر دست يافت.
9. خواندن شرح حال: اينكه گفته‏اند مطالعه بيوگرافى و سرگذشت انسان‏ها از ارزنده‏ترين كارهاست، حرف درستى است. هميشه مااز اسوه و الگوها بهره گرفته‏ايم. بزرگانى كه مايه فخر بشريّت اند، مى‏توانند سرمشق ما براى «چگونه زيستن» باشند.
چه پيامبران الهى و امامان معصوم، چه اصحاب و ياران آن معصومين، چه دانشمندان برجسته و نوابغ و مصلحان و رهبران و شهيدان، چه انسان‏هاى عارف و وارسته و اخلاقى، هر كدام به نحوى«چراغ راه» به شمار مى‏روند. خواندن شرح حال آنان در ما انگيزه ايجاد مى‏كند، اميد مى‏بخشد، راه را نشان مى‏دهد، تأثير مى‏گذارد.
خيلى‏ها اگر در زندگى جهش‏هايى به سوى كمال داشته‏اند، در مدار جاذبه يك شخصيت قرار گرفته‏اند و با خواندن زندگينامه بزرگان زير و رو شده‏اند. اينگونه مطالعات، هم شيرين است، هم آموزنده، هم سرگرم كننده و هم نمونه‏اى از انسان‏هاى موفق را پيش روى ما قرار مى‏دهد.
10. محاسبه: اگر عمر ما يك «سرمايه» است، بايد نسبت به آن «حسابگرى» هم داشته باشيم، سودآورى يا زيان دهى عمر را حساب كنيم، راه دست يافتن به بهره‏هاى دراز مدت و ابدى را كه تا آخرت هم كشيده مى‏شود بشناسيم و به كار بنديم.
عاقلان اهل ذخيره سازى اند و دور انديشى و آينده نگرى. «آخرت» هم يك مرحله است كه به آن خواهيم رسيد، ولى با چه دستاورد و ذخيره و ره‏توشه‏اى؟
عمرها مى‏گذرد، ولى با گذشت عمر، ما چه مى‏اندوزيم؟
ما در حال داد و ستد بازمان هستيم. عمر مى‏دهيم، ولى چه مى‏گيريم؟ آيا با خرج كردن «دنيا»، توانسته‏ايم «آخرت» خويش رابسازيم و بخريم وآباد كنيم؟
محاسبه ابعاد مختلفى دارد. عمر و فرصت‏هاى زندگى هم يكى از ميدان‏هاى حسابگرى است. كمتر از يك دستفروش دوره گرد نباشيم كه در غروب هر روز، مى‏انديشد كه درآمد امروزش چه بود؟ برد ياباخت؟ سود كرد يا زيان؟
بارى...به غنى سازى عمرمان بينديشيم، هم به طول و عرض آن، هم به عمق و محتواى آن.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.