مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر(علیه السلام)

قرآن به سرگذشت شماري از پيامبران پرداخته كه تعدادشان از عدد سي نيز تجاوز نمي كند. اين گروه منتخب درحالي از سوي قرآن مطرح مي شود كه شمار پيامبران الهي در طول تاريخ بشري از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به تعبير مشهور بيش از يك صد و بيست و چهار هزار مي باشد. انتخاب و گزينش اين شمار اندك خود بيانگر اموري چند است. در آيات قرآني به مردم و مومنان فرمان داده شده تا به رسالت ايشان ايمان آورده و بي هيچ تفرقه اي آنان را بزرگ شمارند و ارج نهند.
پنجشنبه، 15 فروردين 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر(علیه السلام)
مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر(علیه السلام)
مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر(علیه السلام)

نويسنده:علي رضايي

ضرورت الگوبرداري از پيامبران

قرآن به سرگذشت شماري از پيامبران پرداخته كه تعدادشان از عدد سي نيز تجاوز نمي كند. اين گروه منتخب درحالي از سوي قرآن مطرح مي شود كه شمار پيامبران الهي در طول تاريخ بشري از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به تعبير مشهور بيش از يك صد و بيست و چهار هزار مي باشد. انتخاب و گزينش اين شمار اندك خود بيانگر اموري چند است.
در آيات قرآني به مردم و مومنان فرمان داده شده تا به رسالت ايشان ايمان آورده و بي هيچ تفرقه اي آنان را بزرگ شمارند و ارج نهند. از آنها پيروي كرده و به عنوان «منعم عليهم غيرمغضوب و غيرگمراه» از راه راستشان پيروي كنند. با اين همه، يادكرد سرگذشت شماري بسيار اندك، به اين معناست كه ايشان مجموعه كامل و جامع هستند كه زندگي انسان را مي توانند تبيين كنند.
هر عنصري را كه در زندگي انسان و سرنوشت آدمي تاثيرگذار است مي توان در اين مجموعه گزينشي قرآن يافت. زندگي و سرگذشت آنان نه تنها بيانگر تمامي جزئيات زندگي بشر و حالات و مقتضيات پيش روي ايشان است بلكه حالات متعدد هر فردي را نيز روشن مي كند. از اين روست كه اين شمار از پيامبران به عنوان الگوي زندگي فردي و جمعي بشر مطرح شده و از مردمان خواسته شده تا در حالات مختلف زندگي و يا در شرايط و مقتضيات زندگي جمعي از نظر فرهنگي و سياسي و اجتماعي و خانوادگي و اقتصادي از روش و شيوه آنان استفاده شود. به اين معنا كه انسان درهر حالت و شرايطي كه قرار گيرد نمونه هايي از آن را مي توان در گزارش هاي قرآن يافت و از آن بهره گرفت. هرچند كه هرشخصي به جهت چيرگي بعدي از ابعاد و خصوصيات فيزيكي و رواني و شخصيتي، گرايش به نوع خاصي از زندگي دارد. به عبارت ديگر برخي اصولا شخصيتي همانند حضرت موسي(علیه السلام) و يا يوسف(علیه السلام) دارند و از نظر شخصيتي گرايش و تمايلاتي از نوع تمايلات آن حضرات(علیه السلام) نشان مي دهند. بطور مثال عده اي روش زندگي شان با غلبه شخصيتي موسي(علیه السلام)، موسوي است. علامه آيت الله حسن زاده آملي در درس هاي فصوص الحكم و مصباح الانس از اين حالت به «علي قلب موسي(علیه السلام)» تعبير مي كرد. به اين معنا كه شخصيت ايشان براساس شخصيت موسي(علیه السلام) شكل گرفته و متمايل به اين نوع زندگي است.
به هرحال زندگي پيامبراني كه در قرآن بيان شده به معناي مجموعه جامع و كاملي است كه انسان در زندگي فردي و اجتماعي خويش مي تواند آن را سرمشق خود قرار دهد. البته در آيات قرآني بخشي از زندگي پيامبران نقد شده و از انسان ها خواسته شده كه اين بخش را الگوي خويش قرار ندهند. به عنوان نمونه از مردم خواسته شده تا حضرت ابراهيم(علیه السلام) را سرمشق خويش قرار دهند مگر در مسئله استغفار كردن براي مشرك؛ زيرا آن حضرت به آزر عموي خويش كه سرپرستي وي را به عهده داشت وعده مي دهد كه در پيشگاه خداوند براي او استغفار و درخواست آمرزش كند. يا در داستان حضرت يونس(علیه السلام)و پيروي از وي را درباره عدم انجام وظيفه پيش از اذن خروج، نقد مي كند و به مسئله ابتلاء و گرفتاري او دراين زمينه اشاره مي كند كه به جهت آن كه پيش از اذن خروج، از شهر بيرون رفته و مردمان را به خود واگذاشته بود گرفتار نهنگ و اسارت چهل روزه مي شود تا اينكه به توبه از آن رهايي مي يابد. اين گزارش هاي قرآني به اين معناست كه انسان چگونه مي بايست در زندگي فردي و اجتماعي خويش از سرمشق هاي عيني و ملموسي چون پيامبران و اوليا استفاده كند.
زندگي امامان معصوم همانند لقمان حكيم(علیه السلام) و خضر (علیه السلام) و پيامبران خدا، الگوي زندگي ماست. بازخواني زندگي آن حضرات(علیه السلام) مي بايست تنها به ا ين معنا باشد كه علي قلب هر يك از ايشان حركت كرده و زندگي خويش را سامان دهيم. در نوشتار كوتاه حاضر، با نگاهي گذرا به زندگي امام باقر(علیه السلام) تلاش مي شود تا نقش ايشان در مهندسي فرهنگي امت اسلام بازشناسي شده و راهكارها و موقعيت و وضعيت زمان آن حضرت بازخواني شود.

عصر آشوب

امام باقر(علیه السلام) در حادثه كربلا چهار و يا پنج ساله بود، بنابراين مي توان گفت كه آن حضرت متولد سال 56 و يا 57 هجري است. حادثه كربلا رخدادي عظيم در زندگي امامان(علیه السلام) و امت اسلامي است. اين رويداد بسياري از معادلات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي را به هم ريخت. دولت اموي از آن پس در سراشيب سقوط قرار گرفت و آشوب و هرج ومرج همه كشورهاي اسلامي و مرزهاي خلافت سلطنتي را دربرگرفت.
دولت هاي چندي شكل گرفت و جنگ و درگيري ميان آنان امنيت اجتماعي را به شدت كاهش داد و ترور و قتل هاي بي دليل و سياسي و مذهبي افزايش يافت و بطور كلي عصر پس از رخداد عاشورا، عصر متاثر از آن شد و قيام هاي پياپي در مكه و مدينه و كوفه و جاهاي ديگر اركان خلافت سلطنتي را سست كرد.
امام باقر(علیه السلام) در اين شرايط رشد كرد درحالي كه حادثه خونين و شهادت جد و خويشان خويش را به چشم ديده و خواري اسارت و سختي ها و دشواري هاي سفر اسارت از كربلا تا كوفه و تا شام را چشيده بود. بي گمان اين رخداد همان گونه كه در زندگي امت تاثير جدي گذاشته بود در زندگي آن حضرت نيز تاثيرگذار بوده است.
امام سجاد(علیه السلام) در زماني به امامت رسيد كه شرايط، اجازه هرگونه فعاليت را از وي سلب كرده بود. به كارگيري شيوه دعا براي بيان مطالب و آموزه هاي ديني خود بيانگر تشديد فشارها از سوي حكومت برضد رهبري آن حضرت(علیه السلام) بود. حضرت سجاد(علیه السلام) هرچند اجازه يافت كه به مدينه بازگردد ولي در شرايط بسيار سخت به نوعي در بازداشت خانگي قرار داشت. يزيد و پس از آن امويان كوشيدند تا با بازداشت خانگي و مهار شديد آن امام از هرگونه گسترش قيام جلوگيري كنند. بي گمان تلاش هايي كه ازسوي برخي از رهبران سياسي آن زمان به عنوان انتقام از خون امام حسين(علیه السلام) انجام مي شد مي توانست تزلزلي در اركان حكومت اموي ايجاد كند ولي اين قيام ها نمي توانست مشروعيت نظام را تهديدكند؛ زيرا مدعيان خلافت تفاوت چنداني از نظر مردم با حاكمان و خلفاي وقت نداشتند. همان اندازه كه حكومت از مشروعيت بهره مند بود آنان از آن مقدار هم كم بهره تر بودند؛ زيرا ابزارهاي تبليغاتي قوي اي در دست نداشتند. اگر كسي و مجموعه اي مي توانست و اين قدرت را داشت تا حكومت اموي را از مشروعيت ساقط كند، امام سجاد(علیه السلام) و خاندان بني هاشم بودند، ديگران از نظر مردم و حكومت خود يا مدعيان بودند و يا افرادي خارجي كه برضد حكومت وقت قيام كرده اند. از اين رو حضرت امام سجاد(علیه السلام) و بني هاشم به عنوان دشمنان فعلي و يا بالقوه حكومت به شمار مي آمدند از اينرو كنترل آنان تشديد مي شد. آن حضرت دراين شرايط حتي نتوانست پيام هاي انقلاب حسيني را جز در مقطعي خاص بيان كند و همين كه به مدينه بازگردانده شد، تحت بازداشت قرار گرفت و هرگونه رفت و آمد و سخنانش به عنوان تهديد دولت قلمداد شد. اين گونه است كه فرصت آن نيافت تا به مهندسي كامل بپردازد. دراين زمان او تنها توانست از راه دعا و نيايش شمار اندك ياران وفادار به نظام ولايي را حفظ كند. البته روش و شيوه اي كه ايشان انتخاب كرد درعصر پس از وي آثار خود را نشان داد. همين ياران اندك با بهره گيري از شيوه دعا و اطلاعاتي كه از اين راه درباره نظام حق و دولت ولايي منتقل مي شد به دور امام باقر(علیه السلام) گرد آمدند.

مهندسي فرهنگي دولت اموي

دولت اموي نيازمند ابزاري براي مشروعيت بخشي و تداوم مشروعيت حكومت بود. نظام ولايي و فرهنگ اسلامي كه علويان تبليغ مي كردند مشروعيت آنان را تهديد مي كرد. آنان كه به عنوان انتقام از قاتلان خليفه گرد آمده بودند اكنون نيازمند آن بودند كه خلافت سلطنتي خويش را توجيه كنند و به آن مشروعيت بخشند.
قيام كربلا بسياري از تلاش هاي معاويه در مشروعيت بخشي حكومت اموي را مخدوش ساخته و متزلزل كرده بود. اكنون مي بايست دوباره با مهندسي جامع فرهنگي، مشروعيت تازه اي به خلافت سلطنتي داده مي شد. بهره گيري معاويه از احاديث سازي و نسبت دادن آن به پيامبر و يا استفاده از روش هاي بني اسرائيل و اسرائيليات، ديگر كارايي لازم را نداشت.
جبرگرايي كه معاويه آن را تبليغ مي كرد پذيرش هر دولت ظالم و ستمگري را براي مردم آسان مي كرد ولي اين به تنهايي ثبات دولت اموي را تضمين نمي كرد. هر دولتي چون دولت مختاري يا دولت زبيري نيز مي توانست از آن بهره گيرد. در اين زمان، فرهنگ ها و اقوام مختلف به اسلام روي آورده بودند و مرزهاي جغرافياي اسلام از سند و آمودريا گذشته و از آفريقا و شاخ آفريقا فراتر رفته بود. فرهنگ ها و افكار و نظريه هاي حقوقي و اقتصادي ديگري در جامعه اسلامي گسترش يافته بود. تبادل فرهنگي موجب شده بود تا نظام حقوقي روم و نظام اقتصادي يهودي و نظام تفكري عرفان مسيحي اسكندريه و تصوف بودايي شرقي وارد حوزه فرهنگي اسلام شود.
امويان مي كوشيدند تا با ايجاد بحث هاي علمي، نوانديشي ديني را تقويت كنند. بحث هايي كه امروز درباره تجربه ديني و كلام الهي و كلام جديد مطرح مي شود در آن دوره نيز به شدت رواج يافته بود. بحث اختيار و جبر و يا مخلوقيت قرآن و يا كلام نفسي و يا نزول كلامي قرآن و مانند آن مباحثي بود كه به شدت در جامعه ترويج داده مي شد.
نوانديشي ديني به احزاب اموي اين فرصت را داد تا به كمك عناصر بيروني ديني به خواسته هاي خويش دست يابند. دولت اموي، مهندسي فرهنگي اي را در نظر داشت كه بي شباهت با مهندسي فرهنگي امروز تابوي فرهنگي نيست. هدف از همه اين ها چيزي جز بيرون راندن تفكر ولايي و نظام فرهنگي ناب اسلام نبود كه بر امامت و عدالت تأكيد داشت.
در اين دوره فشارهاي بي اندازه نژادپرستي عربي از سوي معاويه و دولت اموي، واكنش نژادي اقوام ديگر را به دنبال داشت. تأكيد بر اقوام و قوميت هاي نژادي موجب مي شد تا همگرايي كاهش يابد و دولت اموي خود را كم تر درگير كند. نيروها و سرمايه هاي بسياري در جنگ هاي فكري مذهبي و تفكري هزينه مي شد و به تحليل مي رفت.
دولت اموي توانست با بهره گيري از مهندسي جديد و آوردن ترجمه هاي متون آرامي و پهلوي و تفكرات پيش از اسلامي، فرهنگ اسلامي را به چالش بكشاند. در اين دوره است كه مسئله تصوف و جبرگرايي و فلسفه غربي آرامي و مانند آن حيات فرهنگي اسلام را تهديد مي كند.
نظام ولايي كه بر پايه مهندسي فرهنگي اسلام برقرار شده بود اين گونه خود را در خلا مي يافت. هر نظامي بي پشتوانه فرهنگي نمي تواند ايجاد و يا پا بر جا بماند. اكنون فقه و حقوق از فقه و حقوق اسلامي به مراتب دورتر شده بود. عناصر فرهنگي ديگر از اقوام و فرهنگ هاي غيراسلامي جايگزين عناصر فرهنگي اسلام شده و نظام ولايي جايگاهي در تفكر مردم نداشت.
اين گونه است كه امام باقر(علیه السلام) خود را در جايي مي بيند كه مي بايست به ترسيم نظام فرهنگي جامع و كاملي بپردازد كه با شرايط و مقتضيات زمان خود هماهنگي و سازگاري داشت.
مباحث فلسفي و عرفاني و صوفي و نظام هاي حقوقي رومي و ايراني و نظامي اقتصادي غربي و شرقي، جامعه اسلامي را از اسلاميت بيرون برده و تنها نامي از آن بر جاي گذاشته بود. اين نظام فرهنگي جديد به هدف مشروعيت بخشي به نظام سياسي خلافت سلطنتي ايجاد شده و در جامعه ريشه گرفته بود.

مهندسي فرهنگي امام باقر(علیه السلام)

امام باقر(علیه السلام) در اين شرايط كوشيد تا نظام فرهنگي اسلامي را بازسازي و باز توليد كند. شرايط به گونه اي بود كه همه عناصر اسلامي به شكل التقاطي از محتوا تهي شده بود. واژگان، اسلامي بود ولي محتوا همان عناصري را القا مي كرد كه در نظام فرهنگي و حقوقي غربي و شرقي وجود داشت.
در اين دوره امام با بهره گيري از شرايط فراهم آمده هرج و مرج و آزادي انديشه و بيان توانست با گردآوري كساني كه به نظام ولايي وفادار بودند نظام فرهنگي اسلام را بازسازي كند و به اصلاح امت جد خويش به شكلي ديگر اقدام كند.
امام باقر(علیه السلام) كوشيد تا نظامي جامع و كامل را دوباره بازسازي كند كه هم در واژگان و هم در محتوا از اسلام قرآني بهره مند بود. اگر نظامي را كه امويان در حوزه هاي مختلف فرهنگي سياسي و اجتماعي و حقوقي پديد آورده بودند نظامي جامع و كامل بود كه مشروعيت نظام خلافت سلطنتي را تضمين و توجيه مي كرد، امام باقر(علیه السلام) نيز نظامي را پي ريزي كرد كه اين گونه جامع و كامل بود.
از اين روست كه امام باقر(علیه السلام) طبق وعده پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، باقرالعلوم شد. در روايات است كه پيامبر(علیه السلام) آن حضرت را باقرالعلوم(علیه السلام) و شكافنده دانش ها ناميد. به جابربن عبدالله انصاري فرمود كه سلام آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) را به محمدبن علي باقرالعلوم برساند و جابربن عبدالله در سن شش سالگي به ملاقات آن حضرت مي رود و در كوچه هاي مدينه زماني كه باقرالعلوم سرگرم بازي بوده سلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به ايشان مي رساند. امام(علیه السلام) در حوزه كلام كه عهده دار دفاع و پاسداري از مرزهاي عقيده و ايمان است شاگرداني بزرگ و نام دار تربيت مي كند. شاگرداني كه بتوانند در برابر تفكرات رومي و يوناني و غربي و هم چنين شرقي از ايراني و هندي بايستند و پاسدار مرزهاي تفكرات ناب اسلامي و قرآني باشند.

مهندسي تمدني

در حوزه علوم و فنون روز نيز اين گونه عمل مي كند و تنها به نيازهاي صرف ديني نمي پردازد؛ زيرا نظام مهندسي ايشان مي بايست عهده دار مهندسي تمدني باشد و تمدن بي علوم و دانش هاي انساني، ممكن و شدني نيست. بازسازي مهندسي تمدني ايشان بر پايه اسلام و قرآن انجام مي شد و در همه عناصر خود حتي در شيمي و فيزيك و جغرافيا و نجوم عناصر نشانه و آيه بودن را با خود حفظ مي كرد.
امام نمي خواهد تمدني را بسازد كه تنها دنياي آدمي را آباد كند بلكه بايد متوجه هدف آفرينش و هستي باشد. از اين رو در همه علوم عناصري از دين را به گونه اي وارد مي كند كه شخص در دانش جويي خويش آيه و نشانه بودن را همزمان ادراك و فهم كند. اين مسئله موجب مي شود كه دانش هايي كه به شاگردان منتقل مي كند عناصري از دين اسلام و حكمت قرآني را همراه داشته باشد و شخص هرگز از خدا غافل نشود.

فقه و حقوق وارداتي، جايگزين فقه نبوي

از آن جايي كه گسترش دولت و مرزهاي جغرافيايي نيازها و شرايط جديدي را پديد مي آورد نظام خلافت سلطنتي براي جايگزين كردن و پاسخ دادن به نيازها و شرايط، از فقه و حقوق رومي و ايراني بهره مي گرفت. اين مسئله موجب شد تا فقه اسلامي از اصالت و مركزيت بيرون رود و فقه و حقوق رومي و ايراني در بسياري از امور به ويژه در حوزه امور دولت و نظام سياسي و اجتماعي، خود را بر جامعه تحميل كند. به نظر مي رسد كه همين مسئله موجب شد تا در اين عصر و عصر صادق(علیه السلام) مكاتب فقهي متعددي پديد آيد و حتي برخي با تشديد مخالفت ها خواهان بازگشت به عصر فقه نبوي شوند و براي رهايي از مشكلاتي كه پديد آمده بود به ظاهر فقه نبوي بسنده كنند.
تفكر اشعري در حوزه انديشه و اعتقادات و تفكر ظاهري در فقه و حقوق واكنش طبيعي به اين فرآيند رومي و ايراني شدن فقه و حقوق اسلامي و يا اعتقادات مردم بود. قياس گرايي حنفي نيز پاسخي بود به نياز دولت مردان در حوزه فقه و حقوق. از اين روست كه امام باقر(علیه السلام) و نيز امام صادق(علیه السلام) به بازسازي فقه و حقوق برپايه وحي مي پردازند.
در اين دوره دو جريان ديگر پديد مي آيد. جرياني افراطي كه مي كوشد براي مقابله با تهاجم فرهنگي غربي و ايراني حمايت شده از سوي دولت اموي به عناصر ظاهري عصر نبوي بازگردد و جرياني ديگر كه مي كوشد تا با عقل گرايي افراطي، خود را از مشكلات و تهاجمات فرهنگي برهاند. از اين رو دو جريان اعتزال و اشعري با نمودها و نمادهايي در حوزه ظاهرگرايي و قياس گرايي، خودنمايي مي كند.در مقابل اين جريان هاي به ظاهر اسلامي، مهندسي فرهنگي و جامع امام باقر قرار مي گيرد كه بر پايه اصول اسلامي و اعتدال قرار دارد. ازاين رو هم عقل گرايي اعتزالي را در بخشي با خود همراه دارد و هم ظاهرگرايي حديثي را به كار مي گيرد. اين گونه است كه مهندسي فرهنگي امام باقر (علیه السلام) و فرزندش از جامعيت و كمالي برخوردار مي گردد و نظام ولايي را دوباره بر اين اساس بازسازي مي نمايد تا بتواند در جريان سياسي و نظام فعال آن نقش مثبت و تاثيرگذاري را ايفا كند به گونه اي كه در عصر امام موسي كاظم (علیه السلام) و عصر امام رضا(علیه السلام) نظام ولايي با مهندسي كامل آن حضرات (علیه السلام)، تاثيرات خود را به روشني نشان مي دهد.
به هر حال چنان كه گفته شد هر يك از امامان(علیه السلام) همانند هر يك از پيامبران، در شرايط و مقتضيات خاص قرار داشتند و به شكل كامل و درست وظيفه خود را عمل كرده اند. بازخواني سرگذشت و تحليل زندگي آنان مي بايست همانند بازخواني زندگي پيامبران(علیه السلام) در قرآن انجام شود و با توجه به شرايط زندگي آنان و مناسبات اجتماعي و فرهنگي و مانند آن از هر يك از آموزه هاي آنان در جريان مهندسي زندگي و تمدني خويش بهره گيريم. از اين رو به نظر مي رسد كه زندگي هر يك از اين الگوهاي عيني مي تواند در شرايط مختلف و متضاد، فرد و يا جامعه را به سرانجام رساند. بر ماست كه با بازخواني درست زندگي و شرايط آنان و وضعيت و نيازهاي جامعه امروز، از روش ها و راهكارهاي پيشنهادي و عملي آنان استفاده كنيم. اين گونه است كه به درستي از آنان در زندگي اسوه گرفته ايم.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.