بار بگشایيد

بار بگشایيد، اينجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست بر مشام جان رسد بوي بهشت به به از اين تربت مينو سرشت کربلا، اي آفرينش را هدف
دوشنبه، 9 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بار بگشایيد
بار بگشایيد

 

شاعر: حبيب چايچيان(حسان)



 

بار بگشایيد، اينجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوي بهشت

به به از اين تربت مينو سرشت

 کربلا، اي آفرينش را هدف

قبله‌گاه عاشقان از هر طرف

 طور عشق است و مطاف انبيا

نور حق اينجاست، اي موسي بيا

جسم را احيا اگر عيسي کند

جان و تن را کربلا احيا کند

گر سلامت رفت، از آتش خليل

نور ثارالله شد او را دليل

کربلا، قربانگه ذبح عظيم

عرش رحمان را صراط مستقيم

گر خدا خواهي، برو اين راه را

کن زيارت کوي ثارالله را

شد ز عاشوراي او يک اربعين

قتلگاهش را به چشم دل ببين

ماه، اينجا، واله و سرگشته است

و آن شهاب ثاقب از خود رفته است

گرد غم، افشانده بر سر کهکشان

اشک خون ريزد هنوز از آسمان

اختران، سوزند چون شمع مزار

مرغ شب مي‌نالد اينجا زار زار

گاه در صحرا خروش و، گه سکوت

خفته در اينجا شهيدي لايموت

حضرت سجاد بر خاکش نوشت

تشنه لب شد کشته سالار بهشت

اربعين است، اربعين کربلاست

هر طرف غوغایي از غم‌ها بپاست

گویي از آن خيمه‌هاي نيم‌سوز

خود صداي العطش آيد هنوز

هر کجا نقشي، ز داغ ماتم است

هرچه ريزد اشک در اينجا، کم است

باشد از حسرت در اينجا يادها

هان به گوش دل شنو، فريادها

در دل هر ذره، صدها مطلب است

ناله سجاد و اشک زينب است

بايد اينجا داشت گوش معنوي

تا مگر اين گفتگوها بشنوي:

عمه جان، اينجا حسين از پا فتاد

چهره بر اين تربت خونين نهاد

عمه جان، اين قتلگاه اکبر است

جاي پاي حيدر و پيغمبر است

عمه جان، قاسم، در اينجا شد شهيد

تير بر قلب حسين اينجا رسيد

عمه جان، عباس اينجا داد دست

وز غمش پشت حسين اينجا شکست

اصغر لب تشنه، اينجا، عمه جان

شد ز تير حرمله خونين دهان

از براي غارت يک گوشواره

شد در اينجا، کودکي نيلي عذار

تا قيامت، کربلا ماتم سراست

حضرت مهدي (حسان) صاحب عزاست



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.