محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری

دوازده اردیبهشت، مقارن با سالگرد شهادت اندیشمند وارسته و متفكر به حق پیوسته، شهید والامقام و فرزند معنوی امام خمینی(قدس‏سره)، آیت‏اللّه‏ علامه شهید مطهری است. همان انسانی كه پیام انبیاء(ع) را صیانت نموده و دستورات قرآن و عترت را در زندگی عملی خویش پیاده كرد و از مصادیق بارز «العلماء ورثة الانبیاء» گشت. همو كه مواعظ نهج‏البلاغه در ژرفای جانش نشسته و روانش با معنویت امیرمؤمنان(ع) پیوند خورده و با صحیفه علوی تنفس می‏نمود.
شنبه، 14 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری
نگاهی به محیط پرورشی و رفتار خانوادگی متفكر شهید، استاد آیت‏اللّه‏ مرتضی مطهری 
محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری


 

نويسنده:غلامرضا گلی‏زواره
 
دوازده اردیبهشت، مقارن با سالگرد شهادت اندیشمند وارسته و متفكر به حق پیوسته، شهید والامقام و فرزند معنوی امام خمینی(قدس‏سره)، آیت‏اللّه‏ علامه شهید مطهری است. همان انسانی كه پیام انبیاء(ع) را صیانت نموده و دستورات قرآن و عترت را در زندگی عملی خویش پیاده كرد و از مصادیق بارز «العلماء ورثة الانبیاء» گشت. همو كه مواعظ نهج‏البلاغه در ژرفای جانش نشسته و روانش با معنویت امیرمؤمنان(ع) پیوند خورده و با صحیفه علوی تنفس می‏نمود.
نوشتاری كه اینك از نظر خوانندگان می‏گذرد و در دو بخش تنظیم شده از محیط باصفایی كه این شهید در آن پرورش یافته سخن گفته و به ویژگیهای اخلاقی والدین آن مطهر اندیشه‏ها اشاره نموده و سپس دوران شكوفایی این نهال مبارك و شجره طیبه را اجمالاً از نظر خوانندگان گذرانیده است. در ادامه مقاله از تشكیل خانواده و رفتار متقابل شهید مطهری با همسرش و نقش ارزنده ایشان كه مدت 26 سال با ایشان بود سخن رفته است. در دومین بخش، خوانندگان با خلق و خوی آن شهید، فرزندان و توصیه‏های وی به آنان، دفاع شهید مطهری از حجاب و حقوق زنان و نقش بانوان در نهضتهای مذهبی و خصوصا انقلاب اسلامی و چگونگی شهادت ایشان آشنا خواهند شد.

* قلّه قبیله ایمان
 

سخن از اندیشمندی سرخ‏صورت و سبزسیرت است كه جویبارهای باطراوت طهارت در روح و روانش جاری بود، استواری اندیشه و صلابت ایمان را در وجود خویش فراهم ساخت و با چنین كیمیایی كرامت‏گونه، تا قله قرب و یقین طی طریق نمود و چون ردای شهادت بر تن كرد خون پاكش بر این صفای معنوی مهر تأیید زد و آثارش كه از بیان و بنان آن متفكر عرصه ایمان تراوش می‏نمود عطر چنین روحانیتی را در فضای اذهانِ مشتاقِ معرفت و حقیقت منتشر ساخت. به همین دلیل حضرت امام خمینی در فرازی از پیامشان به مناسبت شهادت این رادمردِ تاریخ معاصر فرمودند: «مطهری كه در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان كم‏نظیر بود، رفت و به ملاء اعلاء پیوست، لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی‏اش نمی‏رود ...»(1).
شهید مطهری كه عصاره مؤثر حوزه‏های علمیه و محصول صدها سال تجارب حاكم بر حوزه‏ها و حاصل عمر با بركت امام امت بود، در میدان نبرد با مكاتب و مسالك كفر، شرك و نفاق چون ستاره‏ای پرفروغ درخشید و جهانی را در پرتو این تشعشع روشن ساخت. مردی از تبار طلایه‏داران نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر كه از نخستین روزهای كودكی، روح و روان خود را با قرآن آشنا كرد و بعد در نهج‏البلاغه سیر نمود و با نگرشی عمیق بر نبوت و امامت از خرمن حكمت اسلامی خوشه‏ها چید و در پرتو آن علاقه‏مندان را با علوم اسلامی آشنا ساخت و آنان را به اندیشیدن در خاستگاه وجودی خویش و سیر آفاقی و انفسی و تأسی از انسانهای كاملی چون حضرت علی(ع) با آن جاذبه و دافعه ویژه خویش فرا خواند. او عاشق خاندان وحی و نبوت بود و در این مسیر ولاءها و ولایتها را پذیرا گشت و كوشید تا سیره ائمه اطهار(ع) را به نگارش درآورد و از حماسه حسینی سخن گوید و تحریفات عاشورا را مشخص كند و قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج) را برای جهانیان تبیین سازد. گفتارهای معنوی و مقالات فلسفی این استادِ حوزه و دانشگاه، الهام گرفته از جهان‏بینی توحیدی بود و در توضیح مطالب متنوع دینی، مقتضیات زمان را در نظر داشت. آن مشعل فروزان اندیشه، درصدد آن بود تا ایمان و علم را با یكدیگر انس دهد و نقش
امدادهای غیبی را در زندگی آدمیان مطرح كرده و به آنان تفهیم نماید كه دنیا را مزرعه آخرت تلقی كرده و خود را برای سرای جاوید مهیا سازند.

* پیر پرهیزگار
 

محیط خانوادگی شهید مطهری و بوستانی كه این شقایق معطر در آن نشو و نما یافت، ممتاز و آراسته به پاكی بود. جدّ ایشان «محمدعلی» مشهور به آخوند، فرزند «محمدرضا» است. آخوند محمدعلی از مشاهیر عصر خود بوده و كتابی با عنوان «وقایع‏الایام» در 1005 صفحه از آن مرحوم باقی است. وی به سال 1334 ه.ق دار فانی را وداع گفت. مرحوم حاج شیخ محمدحسین ـ پدر شهید مطهری ـ آن چنان سیمایی نورانی داشت كه وقتی مأمور ثبت احوال به فریمان رفت تا نام خانوادگی افراد را معین كند با مشاهده آن چهره منور نام «مطهری» را برایش برگزید.(2)
شیخ محمدحسین پس از تكمیل تحصیلات علوم دینی در نجف و سامرا و مدتها اقامت در عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش در شهرستان فریمان از توابع
استان خراسان بازگشت و عمر با بركت خود را در جهت ترویج و تبلیغ مذهب تشیع صرف نمود.(3) این انسان فاضل و پرهیزگار از شخصیتهای مورد تكریم در بین اقشار گوناگون جامعه بود و شهید مطهری از دوران كودكی، تطهیر قلب و صیانت نفس را از وی آموخت.
آن عالم ربانی در سحرها حال و هوای دیگری داشت، راز و نیاز، اشك و آه، دعا و تلاوت قرآن مونس وی بود.(4) در این خصوص حضرت آیت‏اللّه‏ خامنه‏ای اظهار داشته‏اند: «... پدر ایشان [شیخ محمدحسین مطهری] جزو روحانیونی بود كه از جنبه معنوی و زهد و تقوا یك فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهری عمیقا به پدرشان ارادت می‏ورزید و احترام پدرش را در حد زیاد و كم‏نظیر نگه می‏داشت. ایشان جلوی پدرش هرگز من ندیده بودم شوخی كند. بارها اتفاق افتاده بود در جلساتی كه ما در مشهد با آقای مطهری داشتیم پدر ایشان هم حضور داشت. ایشان در مقابل پدرشان به قدری مؤدب برخورد می‏كرد! این حاكی از این بود كه عمیقا برای پدرشان احترام قایل بودند. خود ایشان هم بارها می‏گفت: من انس به عبادت و ذكر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم ...»(5)
شهید مطهری در مقدمه كتاب «داستان راستان» نوشته است: «این اثر ناچیز را به پدر
بزرگوارم آقای شیخ محمدحسین مطهری دامت بركاته كه اولین بار ایمان و تقوا و راستی معظم‏له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا می‏كنم.»(6)
در جای دیگری، آن شهید از پدر این گونه یاد می‏كند: «این مرد شریف هیچ وقت نمی‏گذاشت كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته، تأخیر بیفتد، حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بیدار می‏شد و حداقل قرآنی كه مطالعه می‏كرد یك جزء بود و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می‏خواند. در سالهای اخیر با وجود اینكه تقریبا صد سال از عمرش می‏گذشت هیچ وقت ندیدم كه یك خواب ناآرام داشته باشد. این همان لذت معنوی بود كه وی را این چنین نگه می‏داشت، یك شب نبود كه پدر و مادرش را دعا نكند ... خویشاوندان و ذیحقان را از یاد نمی‏برد ...»(7)
از استاد شهید مطهری متجاوز از هفتاد نامه خطاب به پدرشان ـ در ایام طلبگی و پس از آن ـ به یادگار مانده كه در تمامی آنها پدرش را با لفظ «روحی فداك» مورد خطاب قرار داده است.(8)
چون خواهر بزرگ شهید مطهری درگذشت و به سرای باقی شتافت، حضرت امام خمینی با آگاهی از این خبر طی نامه‏ای، پدر آن متفكر شهید را مشمول عطوفت و اظهار همدردی خویش قرار داد. حاج‏شیخ محمدحسین در یادداشتی كه برای فرزندش نگاشته به این موضوع اشاره كرده است: «نور چشمان محترم آقا شیخ مرتضی ادام‏اللّه‏ توفیقاته و تأییداته ... نامه‏ای از طرف حضرت آیت‏اللّه‏ آقای حاج‏آقا روح‏اللّه‏ دامت بركاته وجوده الشریف به دست مبارك رسید و به
شرف مطالعه آن نایل شدم مشتمل بر بذل عطوفت و اعطاء تسلیت نسبت به حقیر بی‏بضاعت كمال تشكر را دارم و از خداوند مسألت می‏نمایم كه مرا به شرف ملاقات و حضور مبارك نایل فرماید كه آن را برای خود فوزی عظیم می‏دانم.»(9)
بعد از ماجرای قیام خونین گوهرشاد، در شهر فریمان تحركی سیاسی در برابر برنامه‏های غلط رضاخان پدید آمد كه پدر شهید مطهری در آن دخالت داشت و چون آن مرحوم را دستگیر و زندان نمودند، طبق توصیه بازرس، وقایع را آن چنان صادقانه باز گفت كه برخی از آنها به ضرر خودش بود و عوامل رژیم از این راستی و درستی شگفت‏زده شده بودند.(10)
سرانجام در محرم سال 1392 ه.ق مقارن با آذرماه سال 1350 ه.ش شیخ محمدحسین مطهری دار فانی را وداع گفت و میهمان قدسیان گشت و امام خمینی این ضایعه را به شهید مطهری تسلیت گفتند.(11)
محمد مطهری، یكی از فرزندان شهید مطهری، طی خاطراتی گفته است: محمدحسین در سن صد و یك سالگی به رحمت ایزدی پیوست. در فوت وی پدرم با صدای بلند می‏گریست. توفیق آن مرحوم در حدی بود كه در شبی كه فردایش رحلت نمود نماز شب را اقامه نمود و در روز فوت (هفتم شوال) سومین لقمه را در دهان گذاشته بود كه به سرای باقی شتافت.(12)

*پگاه پاكی
 

مادر شهید مطهری كه از بانوان محترم، با ایمان و فهیم بود، «سكینه» نام داشت. همان كسی كه با یاد خدا دلی آرام داشت و قلبش از محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت مشحون بود. این زن باسواد كه بسیار جالب و پرحرارت ادای سخن می‏نمود در مورد چهارمین فرزندش یعنی مرتضی می‏گوید: زمانی كه مطهری را هفت ماهه آبستن بودم، شبی از شبها كه آرام در بستر استراحت خفته بودم در رؤیایی راستین به سفر پرراز و رمزی رفتم و در عالم خواب مشاهده كردم محفلی نورانی و مجلسی روحانی برقرار است.
تمامی زنان اهل محل در مسجد محله اجتماع نموده‏اند، ناگاه دیدم آن مجلس جلوه و فروغ فزونتری یافت، بانوی مقدس و محترمی كه مقنعه بر سر داشت وارد گردید، دو زن نیز وی را همراهی می‏نمودند. آن خانم به همراهان توصیه می‏نمود گلاب بپاشند. چون نوبت به من رسید، جمله‏ای بر زبان جاری ساخت كه شگفتی حاضران و خصوصا اعجاب مرا برانگیخت؛ زیرا اظهار داشت: سه مرتبه گلاب بپاشید!، با خود زمزمه نمودم چرا در باره دیگران گفت یك بار گلاب كفایت می‏كند اما در مورد من باید سه بار تكرار شود؟ این تصور به ذهنم خطور كرد كه شاید در قلبم غبار كدورت و تاریكی وجود دارد و شاید با این عمل آن سیاهی‏ها زدوده شوند. این پندار آرامش را از من سلب كرد و از این جهت با نگرانی و هیجان از آن بانوی بانوان دلیل این برنامه را جویا گشتم. او با شادمانی و نشاط پاسخ داد: به خاطر آن جنینی كه در رحم شماست چنین كاری لازم بود. او آینده‏ای درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامی خدمات عظیم و سترگی خواهد نمود.
سكینه با این نوید نورانی و روح‏افزا مشعوف گشت و در برابر خداوندِ بی‏نیاز سجده شكر بر جای آورد و گونه خویش را به درگاه یگانه گذارد. او پس از این هجرت شبانه از خواب برخاست، از خوشحالی در پوست نمی‏گنجید، به سرعت وضو ساخت و در عالم بیداری نیز جبین بر مُهر سائید و سپاس خود را از حی یگانه با سجده‏ای خالصانه و نمازی آگاهانه آشكار ساخت. سرانجام این كودك با كرامت در دوازدهم جمادی‏الثانی سال 1338 ه.ق مطابق با سیزدهم بهمن‏ماه سال
1299 ه.ش در خانواده‏ای با اصالت كه چشمه ایمان در آن جاری بود به دنیا آمد.(13)
مرتضی در دوران كودكی با دیگران فرق داشت. مادرش می‏گوید: در سه سالگی كُت مرا به دوش می‏انداخت و به اتاقی دربسته می‏رفت و در حالی كه آستینهای آن لباس به زمین كشیده می‏شد به نماز خواندن می‏پرداخت.(14)
آری از همان دوران صباوت طراوت تقوا در قلب آن حكیم وارسته متجلی بود، فضیلت را دوست می‏داشت و از رفتار ناپسند پرهیز می‏نمود و نفرت خویش را از منكرات اعلام می‏كرد. می‏توان گفت از همین دوران دو عامل در تكوین شخصیت فكری و معنوی او نقش مؤثر و بارزی داشته و ویژگیهای منحصر به فردی در وی پدید آورده بودند؛ نخست هدایت رحمانی و الطاف پنهان الهی كه شعله‏های عشق و ایمان را در درونش مشتعل ساخته و از او مدافعی خستگی‏ناپذیر برای فرهنگ اسلامی و جامعه دینی ساخت، دومین عامل كه در جوهر معنوی این انسان مأنوس با حقیقت نقش اساسی ایفا نمود محیط خانوادگی وی می‏باشد، نعمت زیستن در خانه‏ای آكنده از راستی، درستی و دانایی، اثری بس خجسته بر این كودك نورسته نهاد. البته آن شهید قدردان والدین این چنین وارسته بود، زمانی به فرزندانش گفته بود: گهگاه كه به اسرار وجودی خود و كارهایم اندیشه می‏نمایم احساس می‏كنم یكی از مسایلی كه باعث خیر و بركت در زندگیم شده و همواره عنایت و لطف الهی را شاملم كرده احترام و نیكی فراوان است كه به والدین خود كرده‏ام.
مجتبی مطهری می‏گوید: به خاطر دارم مادرم می‏گفت: والده حاج شیخ مرتضی در میان عروسهایشان به من لطف و عنایتی خاصی داشت و این محبت به خاطر اشتیاق خاصی بود كه به فرزند دلبندش داشت، اما این علاقه متقابل بود، در آغاز جوانی گِله‏ای كوچك از مادر ایشان نمودم، استاد شهید به اندازه‏ای ناراحت شد كه یك روز با من سخن نگفت. از آنجا به میزان احترام همسرم نسبت به مادرشان پی بردم، مجتبی افزوده است: به خاطرم می‏آید هر گاه به زادگاه پدری (فریمان) سفر می‏كردیم، پدرم تأكید داشت ابتدا به منزل پدر و مادرش برویم و بعد از اقوام دیگر دیدن كنیم، در هنگام روبه‏رو شدن با والدین، دست آنان را می‏بوسید و به ما نیز توصیه می‏كردند كه دست ایشان را ببوسیم.(15)

* شرح اشتیاق
 

مرتضی با علاقه وافر نزد پدر به آموختن پرداخت ولی عطش فراوان او به دانستن بیش از آن بود كه به این میزان فراگیری اكتفا كند. دكتر علی مطهری ـ فرزند شهید ـ اظهار داشته است: از اموری كه در باره ایشان گفته‏اند این بود: در سنین شش الی هفت سالگی علاقه عجیبی به مكتب رفتن داشته‏اند. یعنی بدون اینكه مثلاً پدرشان به ایشان فشار بیاورند كه باید به مكتب بروی خودشان خیلی علاقه‏مند بودند كه به مكتب بروند. می‏گویند در همان سنین یك روز صبح عبائی بر دوش می‏اندازند و به طرف مكتب می‏روند، چون مكتب بسته بوده در پشت در آن می‏نشیند تا باز شود. اهل خانه می‏بینند كه مرتضی در خانه نیست، نگران می‏شوند و هر چه دنبالش می‏گردند او را نمی‏یابند، تا آن كه می‏روند، می‏بینند پشت در مكتب هستند و به خواب رفته‏اند.(16)
بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود كه شور و شوق درونی وی را به سوی حوزه علمیه مشهد می‏كشاند و با جدیت و نظم به تحصیل علوم اسلامی مبادرت می‏ورزد.(17) و هر دم شعله علاقه به علوم دینی از اعماق وجودش زبانه می‏كشد:
در اندرون من خسته دل ندانم كیست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
در سال 1311 ه.ش كه در مشهد فراگیری دانش دینی را آغاز نمود اندیشه‏های مربوط به خداشناسی سخت این نوجوان را به خود مشغول داشت؛ به نحوی كه خواب و استراحت را از وی باز گرفت، شك و حیرت وجودش را اشغال كرد ولی به اهمیت این افكار پی برد كه اگر این مسایل برایش حل نشود و از این وادی حیرت به سرزمین یقین و ایمان پای ننهد در هر موضوع دیگر اندیشه نمودن جز اتلاف وقت نخواهد بود. استاد شهید خود می‏نویسد:
«تا آنجا كه من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سن سیزده سالگی این دغدغه در
من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسایل مربوط به خدا پیدا كرده بودم، پرسشها البته متناسب با سطح فكری آن دوره یكی پس از دیگری به اندیشه‏ام هجوم می‏آورد.»(18)
سرانجام پس از چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد در حالی كه نوجوانی 15 ـ 16 ساله بیش نبود تصمیم می‏گیرد عازم شهر مقدس قم گردد و به تكمیل معلومات بپردازد.(19) خود شهید به این ایام اشاراتی آشكار دارد: «... در آن هنگام كه پانزده، شانزده ساله بودم، در باره هر چیزی كه فكر می‏كردم و راضی نمی‏شدم الا تحصیل علوم دینی، آن وقتها فكر نمی‏كردم كه با این اوضاع و احوال [مخالفت شدید رضاخان با روحانیت] این چه فكری است، پانزده ساله بودم كه به مشهد رفتم، بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا وضع سخت‏تر از جاهای دیگر بود، پدرم كه روحانی و پیرمرد هفتاد و هشتاد ساله بود او را به زور كشیدند و بردند و مكلاّیش كردند، او هم از پشت‏بام برگشت و چون لباس به تن می‏كرد از خانه بیرون نمی‏آمد اما من پا را در یك كفش كرده بودم كه باید به قم بروم ... مادر ما اصرار داشت كه به قم نروم، چون فكرهایی داشت و می‏خواست ما را نگه دارد، لذا دایی ما را كه خود اهل علم بود و ده، بیست سال از من بزرگتر بود مأمور كرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفری كه با هم می‏رفتیم هر چه می‏گفت من جواب منفی می‏دادم و یك دلیل برای حق بودن اسلام همین است ... بچه‏ای پانزده ساله اصرار داشت كه به علوم دینی بپردازد.»(20)

* ستاره سعادت
 

به رغم مخالفت سرسختانه رضاخان با اسلام و روحانیت و برخلاف نظر دوستان و نزدیكان، شهید مطهری در سال 1316ه••• .ش در آن خفقان پهلوی به هجرتی سرنوشت‏ساز دست زد و زادگاهش را به قصد اقامت در قم ترك نمود، در حجره‏ای از مدرسه فیضیه سكونت اختیار كرد و زندگی ساده، عاری از تكلف اما سرشار از عزت و قناعت را پیش گرفت. اوضاع ظاهری و چگونگی لباسهایش از فقر و مشكلات اقتصادی این طلبه جوان حكایت داشت، بعد از ازدواج نیز در روند مزبور تغییر مشهودی رخ نداد و تنها حجره خود را عوض كرده و در اتاقی استیجاری اسكان یافت و كتابهای خود را به آنجا انتقال داد.(21) به رغم این دشواریها با نشاطی معنوی از محضر دانشوران حوزه قم كه حضرت امام خمینی(قدس‏سره) در بین آنان چون خورشیدی فروزان پرتوافشانی می‏كرد بهره‏مند گشت و روز به روز بر دانسته‏ها و آگاهیهای علمی خودش افزود.
آیت‏اللّه‏ روحانی(ره) كه عالمی بسیار فروتن، باتقوا و مدرس علوم اسلامی بود و از عالمان مشهور خراسان محسوب می‏گشت در سال 1330ه••• .ش به منظور زیارت مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) و ملاقات با برخی دوستان دانشور به قم مسافرتی نمود و در مدرسه فیضیه به حجره استاد مطهری رفت تا از نزدیك با خصوصیات روحی و فضایل اخلاقی این جوان دانشمند كه بسیاری از فضلا را از معنویت و دانش خود بهره‏مند ساخته آشنا شود. او در برخوردی كوتاه به اخلاق پیامبرگونه و دانش فراوان شهید مطهری پی برد و شیفته شایستگیها و كمالات این نهال پربار گشت؛ تا آنكه در تابستان سال بعد استاد مطهری برای زیارت و استراحت به مشهد مقدس عزیمت نمود و چون قصد ازدواج داشت پس از مشورت با والدین و برخی خویشان نزدیك،
دختر آیت‏اللّه‏ روحانی مذكور را خواستگاری نمود. چون خانواده شهید مطهری به بیت این عالم برای منظور مورد اشاره آمدند، آیت‏اللّه‏ روحانی در مقابل اكراه برخی افراد خانه ـ خصوصا همسر ـ اظهار داشت: سال گذشته در قم به حجره ایشان رفته بودم و با اخلاق و خصوصیات روحی این جوان آشنایی دارم و او را انسانی پاك‏سرشت می‏دانم. دختر آن عالم كه بعد به عقد ازدواج شهید مطهری درآمد و بدین گونه ستاره سعادت بر بام زندگیش طلوع نمود، در این ارتباط خوابی هم دیده بود:
یازده ساله بودم كه شبی در عالم رؤیا مشاهده كردم به اتاق پدرم رفته‏ام، در اتاق والدم بر روی زمین ورقی كاغذ افتاده بود. چون آن را برداشتم دیدم بر روی آن نوشته است: فلانی (یعنی من) برای مرتضی در روز بیست و نهم ماه عقد می‏شود! از دیدن چنین رؤیایی خیلی تعجب كردم و با كسی آن را در میان ننهادم تا آنكه مدتی گذشت. خواستگاران متعددی می‏آمدند ولی مادرم می‏گفت: تا دیپلم نگیرد شوهرش نخواهم داد. سیزده ساله بودم
و در كلاس هفتم ـ نظام قدیم ـ درس می‏خواندم كه آقای مطهری برحسب سابقه آشنایی با پدرم برای خواستگاری به خانه ما آمدند كه با مخالفت شدید مادرم روبه‏رو شد، چند بار دیگر هم ایشان مراجعه نمودند، اما مادرم موضوع درس خواندن را مطرح نمود. شهید مطهری فرمودند: اشكالی ندارد و می‏توانند درسشان را ادامه دهند. سرانجام در بیست و سوم ماه موافقت مادرم اعلام گردید و همان روز آقای مطهری اظهار داشت روز بیست و نهم ماه برای عقد زمان مناسبی است و در این روز به عقد ایشان در آمدم و در آن وقت حقیقت خوابی كه دیده بودم برایم روشن گردید.(22)
شهید مطهری با تشكیل زندگی مشترك به قم گشت و زندگی جدید را با وضع مشقت‏باری آغاز نمود زیرا گاه مجبور می‏گردید برای امرار معاش كتابهایش را در معرض فروش بگذارد و یا از دوستان مبالغی قرض كند، ولی آن چنان مناعت طبع داشت كه حتی همسر را از این ماجرا مطلع نمی‏نمود و نه تنها در برخورد با او، روی در هم نمی‏كشید بلكه با چهره‏ای متبسم و شاداب با وی سخن می‏گفت به نحوی كه همسرش متوجه مشكلات او نمی‏گردید.(23)
همسر جوان در كنار این انسان روشن‏روان فراگیری زبان عربی و دروس حوزوی را آغاز كرد و بعد از آن به درسهای دبیرستانی پرداخت، با آنكه استاد مطهری سخت به حوزه علمیه قم علاقه‏مند بود و تا آخرین روزهای حیات دنیوی آرزوی بازگشت به آن محفل مقدس را داشت اما در سال 1331ه••• .ش به دلایلی كه در رأس آنها مشكلات اقتصادی بوده، به تهران هجرت می‏نماید(24). پس از مهاجرت استاد، خلاء ناشی از دوری ایشان برای طلابی كه از وجودش بهره می‏بردند بیشتر می‏شد و مشتاقان را در غم و اندوهی زیاد فرو برده بود. البته این مهاجرت نیز از جهاتی مفید و ثمربخش بود و بعدها چون جویباری كه از كوهستان حوزه سرچشمه گرفته بود در دانشگاه جاری گشت و استاد در مساجد و محافل دینی به تبیین معارف قرآن و عترت مبادرت ورزیده و جوانان را مشتاق حقایق تشیع نمود.
در تهران، در خانه محقری واقع در كوچه دردار مسكن گزیدند. به تهران كه آمدند همسر شهید مطهری خطاب به استاد گفت: اجازه بدهید تحصیلاتم را ادامه بدهم و دیپلم بگیرم. ایشان پاسخ دادند: بخوان و به طور متفرقه و با حجاب كامل اسلامی برو امتحان بده. ایشان می‏افزاید: تا كلاس هفتم درس خوانده بودم كه به منزل استاد آمدم و موفق شدم درسم را ادامه داده و دیپلم بگیرم.(25) استاد مطهری به محض ورود به تهران نورافشانی در آن محیط ظلمانی را آغاز كرد و تدریس در مدرسه مروی را برای جویندگان حكمت جزو برنامه‏های علمی خویش قرار داد. سخنرانیهای آموزنده استاد نیز همزمان با تدریس، هر حقیقت‏جویی را شیفته خود نمود.(26)

* همسر فداكار
 

شهید مطهری یكی از بازوهای توانمند فكری رهبری انقلاب به شمار می‏آیند. چنان كه رهبر معظم انقلاب در این باره فرموده‏اند: «آقای مطهری در پیروزی این انقلاب بلكه در به وجود آوردن این انقلاب هم نقش داشتند، اما در مورد حراست از مرزهای ایدئولوژیك و حفظ نه شرقی، نه غربی و بخصوص التقاط‏زدایی از اندیشه اسلامی آقای مطهری یك فرد بی‏نظیر بود.»(27)
بدون شك نمی‏توان نقش ارزنده و مؤثر همسر آن شهید را در چنین برنامه‏هایی نادیده انگاشت و آن شرایط آرام‏بخش و تقویت‏كننده‏ای را كه این بانوی فداكار در خانواده آن فیلسوف پدید آورد، در موفقیت شهید مطهری در عرصه‏های گوناگون فكری و سیاسی بسی مؤثر نبوده است. وقتی استاد در مسجد آذربایجانیها سخنرانی داشت و به تبیین حقایق و افشای مسایل مشغول بود، با آنكه همسرش سخت در ناراحتی به سر می‏برد، از ناگواری خود چیزی بر زبان نیاورد كه مبادا ایشان از تلاش تبلیغی و فكری خویش باز بماند.
در نهضت مقدس اسلامی كه از 15 خرداد 1342ه••• .ش به رهبری امام خمینی آغاز شد، روحانیت مبارز نقش ویژه‏ای در آن به عهده داشت و به همین دلیل طی آن، گروه زیادی از علما و طلاب و واعظان در این ماجرا دستگیر شدند. وقتی عوامل رژیم دنبال شهید مطهری آمدند، شب عاشورایی بود و ایشان طی یك سخنرانی به منبریها گفته بود: باید واقعیت را بگویید و در مقابل هر حادثه‏ای و گرفتاری از خود ایستادگی نشان دهید. همسرش طی خاطره‏ای می‏گوید: در ساعت نیم بعد از نیمه شب، شهید مطهری به خانه آمدند، منزلمان در كوچه دردار بود، آن روز بچه‏ای دو ماهه نیز داشتم. طبق معمول كه یك ذره پنیر یا كره می‏خوردند، همان شام مختصر را از من طلب كردند و من رفتم شام بیاورم، درب حیاط به صدا در آمد و استاد برای گشودن آن به سوی حیاط رفتند. نیروهای رژیم شاه بودند، دایم ایشان را می‏كشیدند و آن شهید در صدد بود لباس عوض كند كه آنها اجازه نمی‏دادند. من آمدم جلو، به من گفتند: لباسهایم را بیاور. در جیب قبای ایشان اعلامیه‏های زیاد، دفتر تلفن و مدارك زیاد دیگری بود. در همان لحظه قبای دیگری برایشان آوردم. آن شب استاد را دستگیر نمودند و نزدیك دو ماه زندانی كردند.(28) بعد از مدتی كه آزاد شدند گفتند: كار تو خیلی به من كمك كرد زیرا اگر اسنادی كه در جیبم بود به دست ساواك می‏افتاد به دوستانم لطمه بسیار زیادی وارد می‏شد با این حساب خیلی زرنگی كردی.(29)
در ماجرای انقلاب و حكومت نظامی نیز عده‏ای از علما و یاران شهید مطهری كه تحت تعقیب بوده و از دست رژیم شاه متواری بودند به خانه شهید مطهری می‏آمدند. البته شهید مطهری در میهمان‏نوازی اجازه نمی‏داد به اهل خانه و خصوصا همسرش زحمتی وارد شود و عقیده داشت پذیرایی از میهمان خوب است
اما شرعا حق نداریم به زنی كه در خانه ما هست فشار و زحمتهایی را تحمیل كنیم و اسمش را میهمان‏نوازی بگذاریم و بگوییم در خانه ما باز است! او بر این باور بود كه این جنبه از عاطفه انسانی و نوع‏دوستی اگر مستلزم اذیت به همسر باشد و در وی خستگی و مرارت به وجود آورد نه تنها ثواب ندارد بلكه تجاوز به حقوق خانواده هم به شمار می‏آید و انسان برای انجام وظایف اجتماعی و خدمت به دوستان باید ملاحظه امور دیگر را نموده و مراعات حال همسر و فرزندان را بنماید.(30)
آن شهید فرزانه خانواده را نسبت به مسایل سیاسی آگاه می‏نمود و با فرزندان در باره گروههای فكری موجود سخن می‏گفت و اذهان آنان را در این خصوص روشن می‏ساخت تا با شناخت كج‏فكری و انحطاط اخلاقی و عقیدتی آن فرقه‏ها، مراقب بوده و از تعفن انحراف و لغزشهای چنین تشكلهای فاقد تزكیه، برحذر باشند.
البته شهید مطهری برخی مسایل حساس را حتی با اهل خانه در میان نمی‏گذاشت و به عنوان مثال با وجود آن كه ریاست شورای انقلاب را عهده‏دار بود به دلیل سرّی بودن مسأله، خانواده‏اش از آن خبر نداشتند.(31) با توجه به نظرات فكری و سیاسی آن استوانه اندیشه، و انتقادی كه از گروههای التقاطی می‏نمودند و سیاهیهای آنان را افشا می‏كردند در این اواخر دائما مورد تهدید این فرقه‏ها و خصوصا گروه فرقان بودند كه به صورت تلفن و نامه و در حد كُشتن بود و چون شهادت جزو آرزویش محسوب می‏گشت بدون هراس به كارش ادامه می‏داد ولی چنین وضعی برای خانواده و خصوصا همسر نگران كننده بود.
از آنجا كه بخش مهمی از فعالیتهای آن شهید به مطالعات و تحقیقات می‏گذشت همسرش كارهای منزل را به خوبی انجام می‏داد تا محیط خانه برای چنین اموری مهیا باشد، البته پرداختن به چنین تلاشهای ژرف فكری و پژوهشی به هیچ عنوان آن متفكر را از مسایل خانواده باز نمی‏داشت و وظایف یك انسان مسلمان را در قبال همسر و فرزندان عملی می‏ساخت، می‏كوشید فرزندان پس از شناخت موضوعی با تمایل درونی موضوعی را پذیرا شوند و هیچ گاه اجبار و اكراهی در نصیحت به آنان در كار نبود در مورد فرایض دینی اهتمام ایشان بسیار دقیق بود و افراد خانه را به انجام آنها تشویق می‏نمود.(32)

پی نوشت :

1ـ صحیفه نور، چاپ جدید، ج4، ص104، 12/2/58.
2ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج3، ص158 و 160.
3ـ ویژه‏نامه استاد شهید مرتضی مطهری، مقاله مجتبی مطهری، ص14.
4ـ ناصح صالح (شرح زندگانی حاج میرزا علی‏آقا شیرازی)، متن دست‏نویس، از نگارنده، ص239.
5ـ مجله پیام انقلاب، 12 اردیبهشت 1360، سال دوم، شماره مسلسل31، ص32.
6ـ داستان راستان، شهید مطهری، ج‏اول، مقدمه.
7ـ احیاء تفكر اسلامی، شهید مطهری. ص95.
8ـ لمعاتی از شیخ شهید، انتشارات صدرا (تهران)، ص22.
9ـ همان مأخذ، ص21.
10ـ شهید مطهری این ماجرا را در دروس فلسفه تاریخ، ج‏اول، ص128 آورده است.
11ـ این تسلیت‏نامه در تاریخ سیزدهم محرم سال 1392 ه.ق تحریر گردیده است.
12ـ سرگذشتهای ویژه ... ج3، ص159.
13ـ خوشایند زندگی خویشاوند مرگ، از نگارنده، ص365، به نقل از مطهری مطهر اندیشه‏ها، محمدحسین واثقی‏راد، ج‏اول، ص18 و 19، ج2، ص655، همچنین بنگرید به سرگذشتهای ویژه ... ج2، ص105 ـ 106.
14ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص106.
15ـ همان، ج2، ص150 ـ 151.
16ـ مطهری مطهر اندیشه‏ها، ج‏اول، ص19 ـ 20؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، محمدخردمند، ص22.
17ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج‏اول، ص9.
18ـ علل گرایش به مادیگری، استاد شهید مرتضی مطهری، ص8 ـ 9.
19ـ سیری در زندگی استاد مطهری، انتشارات صدرا، ص32.
20ـ جلوه‏های معلمی استاد مطهری، سازمان پژوهش و برنامه‏ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، ص21.
21ـ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، سیدحسین شفیعی دارابی، ص40.
22ـ سرگذشتهای ویژه ...، ج‏دوم، ص106 ـ 107.
23ـ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، ص40.
24ـ مجله پیام انقلاب، همان شماره، ص33.
25ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص108.
26ـ مجله تربیت، سال هفتم، شماره هشتم، ص16.
27ـ لمعاتی از شیخ شهید، ص27.
28ـ مطهری مطهر اندیشه‏ها، ج2، ص656، ویژه‏نامه استاد مطهری، ص20.
29ـ مجله تربیت، همان مأخذ، ص20.
30ـ در این مورد بنگرید به كتاب انسان كامل، شهید مطهری، ص296 ـ 297.
31ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص115.
32ـ یادنامه شهید مطهری، ص290.
 

منبع: پيام زن



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.