سیمای نماز در آیینه ی شعر خواجه حافظ شیرازی

سیمای نماز در آیینه ی شعر خواجه حافظ شیرازی

در این مقاله سیمای نماز در آیینه ی شعر خواجه حافظ شیرازی، و ابیاتی از این شاعر گرانقدر را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.
دوشنبه، 16 اسفند 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیمای نماز در آیینه ی شعر خواجه حافظ شیرازی
مقدمه:
نماز راز با بی نیاز، راز میان عاشق و معشوق و پیوند خلق و خالق، سر تعظیم فرود آوردن بنده در برابر صاحب امر خود، و اظهار عبودیّت از جانب عبد است.

نماز پالاینده‌ی آلوگی‌ها، تیرگی‌ها، ظلمت‌ها، تاریکی‌های روح و روان آدمی و شست و شو دهنده‌ی دل و جان او است.نماز توجه باطن و ملازمت در حضور و اقبال به سوی حق و اعراض از ماسوی ا... است.

در این مقاله بر آنیم تا سیمای دین و نماز را در شعر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی که به رکن ها و غیر رکن های نماز هم اشاره کرده اندآنها را مورد بررسی قرار دهیم.
 

حافظ شیرازی کیست!

خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی ملقب به لسان الغیب یکی از پر فروغ‌ترین ستارگان آسمان شعر و ادب پارسی است که همواره در طول تاریخ و در تمامی عالم پرتو افشانی می‌کند.

از میان تمام شاعران توانمند زبان فارسی بی گمان هیچ کس توفیق آن را نداشته است که به اندازه¬ی حافظ مطلوب نظر خاص و عام قرار گیرد و فضای ادب و فرهنگ فارسی را به خود اختصاص دهد.

پیر فرزانه ی شیراز با توجه به آن که شاعری متشّرع است، از زوایای گوناگون به نماز که سیما و ستون دین مبین اسلام است در کلام خود پرداخته است.

او نمازی را شایسته ی در گاه باری تعالی می داند که با حضور قلب خوانده شود. و تمام توجه نمازگزار به نماز باشد نه آن که توجه فرد در حال نماز به امور دیگر باشد و فقط الفاظ را ادا کند و از روی عادت خم و راست شود. از این رو شاعر شیراز می سراید:
 
هردم به خون دیده چه حاصل وضو چو نیست   بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز1
 

عشق به نماز از نگاه حافظ

حافظ در این جا نمازی را درست و کامل می داند که عاشق نماز گزار با معشوق خود که باری تعالی است از روی حضور قلب سخن گوید .

و اگر حضور قلب نداشته باشد، اگر چه با مرارت بسیار، اشک خونین، مقدمات راز گویی نماز، مثل وضو و طهارت را درست انجام دهد، باز نماز شایسته و بایسته ی بارگاه باری تعالی نیست.

حضور در مقابل غیبت به کار می¬رود و در اصطلاح عرفانی عبارت از آن است که فرد از خلق غیبت کند و حضور عندالحق یابد. به بیان عرفا هرگاه سالک از خلق غایب شود به حضرت حق حاضر شود.

به مقام حضور رسیده است، و بدان معناست که فرد در قلب خود حاضر نزد خدای خود است و غافل از او نیست و او را فراموش نکرده است و دائم الذکر است. لسان الغیب عدم حضور قلبی در نماز را از بین برنده ی دین و ایمان می داند و می سراید:
 
می ترسم از خرابی ایمان که می برد   محراب ابروی تو حضور نماز من2

محراب محلی است که امام جماعت در آن برای اقامه ی نماز قرار می گیرد و نشان قبله است.
 

جایگاه محراب در غزل حافظ شیرازی

در اصطلاح سالکان هر مطلوب و مقصودی که دل مردم به آن متوجه باشد آن را محراب گویند. در این جا شاعر می ترسد که دین و ایمانش به باد رود، زیرا ابروان محرابی شکل محبوب حضور نماز را از او می گیرد.

شاعر در محراب به نماز ایستاده و محراب در مکان مقدسی چون مسجد قرار دارد در چنین مکان مقدسی باز فرد از وسوسه‌ی شیطان در امان نیست و آن جا که باید با تمام وجود در مقام حضور باشد.
از شباهت قوس محراب با ابروی یار به یاد ابروی او می افتد و این تداعی، حواس او را از نماز متوجه محبوب می کند و حضور نماز او را از میان می برد و چنین است که می گوید می ترسم ایمانم به باد رود زیرا هنگام نماز حضور قلب ندارم.
 

جایگاه نماز گزار

از دیدگاه شرع مبین اسلام سزاوار است که نماز گزار در تمام اقوال و افعال نماز حضور قلب داشته باشد، چرا که فقط به میزان آن چه که توجه کرده است ثمره و نتیجه دریافت خواهد کرد.

بنابراین باید تمام توجه او به نماز و اذکار آن باشد و با توجه کامل به حضرت معبود جل جلاله و عظمت و جلال و هیبت او در نماز ایستد و دل و جان خود را از غیر او فارغ کند و خود را در برابر پروردگار متعال قرار دهد و او را مخاطب گیرد و با او به راز و نیاز بپردازد.

اگر شخص به این مقام رسید و دریافت کرد که در برابر مقام بزرگی چون یگانه خالق هستی قرار دارد قلبش را هیبت الهی فرا می گیرد و خود را در ادای فرایض و وظایف مقصر می‌بیند.

و از خداوند می هراسد و آن گاه وسعت رحمت الهی را می نگرد و امید به رحمت الهی دست می یابد و برایش حالتی میان خوف و رجا، بیم و امید فراهم می آید که این صفت نمازگزاران کامل است و دارای درجات و مراتب بی شماری به حسب درجات عبادت کنندگان است.

نمازگزار واقعی در حال نماز خضوع و خشوع، سکینه و وقار دارد و هم‌چون عبدی ذلیل در برابر معبود خود می‌ایستد و در گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین صادق است و تنها خداوند را عبادت می‌کند .

و فقط از او یاری می جوید و نه بنده ی هوای نفس است و نه دست نیاز به پیش این و آن دراز می کند.تلاش می کند هر آن چه را که مانع حضور قلب و سکینه ی او می‌شود از خود دور کند.

و عوامل باز دارنده ی نمازگزار از حضور قلب بسیار است که برخی از آن‌ها را می‌توان رذایل اخلاقی چون، غرور، عجب یا خود برتربینی، حسد، غیبت، حبس زکوه و سایر حقوق واجب و... دانست.
 

نماز ریا کار

از لحاظ تاریخی دوره ی زندگی حافظ مقارن با تاخت و تازهای ویران‌گر مغول و تاتار و دیگر زردپوستان است. بدترین و خطرناک ترین نتیجه و ثمره ای که در پی حمله‌ی مغول پیش آمد انحطاط عقلی و فکری است.

اوضاع آشفته ی زمان بی تردید در کیفیت زندگانی و اندیشه و رفتار آنان اثر داشت. از این رو است که شاعر شیراز نظر مثبت نسبت به زاهدان و صوفیان ندارد .

و نماز زاهدان را نمازی ریایی و خود بینانه و زاهد را دل بسته و وابسته ی نماز خود می بیند در مقابل نماز ریایی زاهد نماز خود را نمازی از سر درد و نیاز می داند و می سراید:
 
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز     تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد3
                  
در این جا مستی، مستی ناشی از شراب انگوری نیست بلکه مستی عرفانی است، که عبارت از حال بی خودی که به سالک دست می دهد.

و وصال به معشوق تنها در این حال میسر است و در پی آن نور عقل در نور تجلی محو می شود و سبب پیدایش حالت سکر برای عارف می شود.

عنایت در لغت به معنای توجه نمودن و التفات کردن است و در اصطلاح عرفان توجه حضرت احدیّت به سالک و عارف کامل است.

لسان‌الغیب می گوید: من با فروتنی و عجز خود به مستی متوسّل می شوم و زاهد بر اثر انجام دستورات دینی و حتّی سخت‌گیری در اجرای فرایض دچار نوعی غرور و تکبر و خود پسندی شده است.

حال؛ بینیم خداوند حکیم، عبادت کدام یک از این دو را می پسندد عبادت زاهد متکبر، یا عبادت بندگانی که از سر نیاز سر تعظیم فرود می آورند؟

پیر فرزانه در غزلی دیگر در مورد صوفی فریب کار که نماز را دام اهداف خود قرار داده است می‌سراید:
 
ای کبک خوش خرام کجامی روی بایست   غرّه مشو که گربه‌ی زاهد نماز کند4
          
در این بیت، شاعر صوفی فریب کار دام گستر را گربه ی عابد و انسان را که استعداد فریب خوردن و صید شدن را دارد و هدف صوفی است به مانند کبک خوش خرام توصیف کرده است و می گوید انسان آگاه فریفته ی نماز ظاهری صوفی نمی شود.

در این جا زاهد ظاهراً اشاره دارد به عماد فقیه که وی در عین حال که فقیه بوده است گربه‌ای را تعلیم نموده که در نماز به او اقتدا کند و چون عماد فقیه شیخ خانقاه‌دار بوده و با اعمال صوفیانه ی خود مردم را می فریفته است این بیت تعریضی به اوست.

در جایی دیگر حافظ در مورد نماز خود می‌سراید:
 
چون نیست نماز من آلوده نمازی در میکده زان کم نشود سوز و گدازم5

در این جا نمازی به معنی کنایی پاکیزه است و می گوید چون نماز من آلوده دامن پاک و پاکیزه نیست، درمیخانه ی محبت پیوسته در سوختن و گداختنم تا آتش عشق آلایش مرا بزداید و نمازی و پاکم سازد.
 

نماز خالصانه از نظر حافظ شیرازی

لسان الغیب نمازی را صحیح میداند که در آن نمازگزار از روی درد سر تعظیم در برابر خالق خود فرود آرد. درد در اصطلاح عرفانی بلا و مصیبتی است که از دوری حق ناشی می‌شود و خذلان محض است. حافظ چنین نماز گزاری را تحسین می کند و می‌سراید:
 
خوشا نماز و نیاز کسی که از سردرد     به آب دیده و خون جگر طهارت کرد6
                   
به عبارت دیگر شاعر نماز کسی را پذیرفته و قبول درگاه بی نیاز حق می داند که با خاطری دردمند و دلی سوخته اقامه شود و قبل از آن وضو با اشک چشم و خوناب جگر گرفته شده باشد. هم چنین بر این عقیده است که اگر عاشق واقعی با خون جگر طهارت نکند به قول مفتی عشق نمازش صحیح نیست.
 
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز7

می دانیم که خون از نجاسات است و مایه ی بطلان نماز، اما حافظ می گوید اگر عاشق به جای آب با خون جگر سختی بسیار وضو سازد به قول کسی که در مسایل عشق صاحب فتوی و نظر است نمازش درست نیست.

مقصود او این است که عاشق باید درد و رنج ببیند و با خون جگر خوردن به مقامی برسد که از آلودگی ها پاک شود.آن گاه نماز و راز ونیاز او مقبول است .

و طبق آیه ی شریفه ی «اِنَّ الصلوة تنهی عن الفحشاءِ و المنکر»:8 نماز واقعی نمازی است که باز دارنده ی افراد از بدی ها و تباهی ها باشد.

یکی از مقدمات واجب نماز، طهارت است. طهارت پاکی و پاکیزگی است و بر دو نوع تقسیم می شود:

یکی طهارت ظاهر و دیگر طهارت دل چنان که بی طهارت بدن نماز درست نیست، بی طهارت دل، معرفت الهی درست نیست.

پس طهارت بدن را آب مطلق باید و طهارت دل از دیدگاه عرفا، توحید محض و باید طهارت باطن موافق طهارت ظاهر بود. طهارت مؤمنان عبارت است که تزکیه ی نفس از اخلاق ذمیمه و تصفیه ی دل از لوث محبت دنیا.
 

وضو از نگاه حافظ شیرازی

در غزلی دیگر می گوید آن کس که وضو از خون دل گرفت و در راه عشق جان باخت در محراب ابروان کمانی جانان نماز تواند گزارد.
 
نماز درخم آن ابروان محرابی کسی کند که به خون جگر طهارت کرد9
              
در سخنان اهل ذوق، صفات از آن رو که حاجب ذات است به ابرو تعبیر می شود و عالم وجود از آن جمال گیرد. محراب محلی که امام جماعت برای نماز در آن‌جا می‌ایستد و نشان دهنده ی قبله نیز هست. در اصطلاح سالکان هر مطلوب و مقصودی که دل مردم متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.
 

نمازهای یومیه از نگاه حافظ شیرازی

لسان‌الغیب از میان نمازهای یومیه فقط صریحاً به نماز مغرب در اشعار خود اشاره می کند و می گوید: نماز مغرب (شام) را در غربت با ناله و گریه شروع می کنم.
 
نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه های غریبانه قصّه پردازم10

                                
پیر فرزانه علاوه بر نمازای واجب یومیه به نماز میت به طور کنایی نیز در اشعار خود می پردازد و می گوید: کسی که در دایره ی هستی به عشق زنده ی جاوید نیست، اگر چه هنوز به مرگ تن جان نسپرده باشد به رأی شرعی من بر وی نماز میّت بخوانید چه تن مرده و جان بی عشق یکی باشد.
 
هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق برو نمرده به فتوای من نماز کنید11

حافظ قرائت نماز میّت را با توجه به تعالیم مذهبی اسلام ثواب می داند و می گوید: دل مهربان تو سزای آفرین و شایسته‌ی تحسین است چه برای یافتن پاداش از خداوند برجنازه‌ی من که کشته‌ی تیغ ناز توام به نماز ایستاده‌ای.
 
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب    گشته ی غمزه ی خود را به نماز آمده ای12
                        
دل نرم و رحیم تو را تحسین می کنم که محض ثواب بر کسی که براثر تیر غمزه¬ات کشته شده آمده¬ای تا نماز میّت بگزاری.
 
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد    به آب دیده و خون جگر طهارت کرد13

  نماز و لوازمات آن در شعر حافظ

نیت:
ملک در سجده ی آدم زمین بوس تو نیت کرد. که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی

طهارت:
طهارت ار نه بخون جگر کند عاشق بقول مفتی عشقش درست نیست نماز.
نماز در خم آن ابروان محرابی   کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
اگر امام جماعت طلب کند امروز    خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد.

غسل :
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند             پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.

وضو:
من هماندم که وضو ساختم از چشمه ی عشق      چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست.
حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست   احرام طوف کعبه ی دل بی وضو ببست.

قبله:
در کعبه ی کوی تو هرآنکسکه در آید     از قبله ی ابروی تو در عین نماز است.
 
مسجد:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما   چیست یاران طریقت بعدازاین تدبیر ما؟.
غرض زمسجدو میخانه ام وصال شماست جز این خیال ندارم خدا گواه من است.
همه کس طالبیارند چه هشیار و چه مست        همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت.
من زمسجد به خرابات نه خود افتادم   اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد.
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر       مجلس وعظ دراز است وزمان خواهد شد.
در مسجد و می خانه خیالت اگر آید   محراب و کمانچه زدو ابروی تو سازم.
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست       وانچه در مسجد امروز نبود آنجا بود

 محراب:
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم       که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو.
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت؟.
درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب بفریاد آمد.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند   چون بخلوت می روند آنکار دیگر می کنند.
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید جای در گوشه ی محراب کنند اهل کلام.
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید محراب و کمانچه زدو ابروی تو سازم.
می ترسم از خرابی ایمان که می برد محراب ابروی تو حضور نماز من. 
 
سجاده:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید     که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها.
بکوی می فروشانش  بجامی بر نمی گیرد زهی سجاده ی تقوا که یک ساغر نمی ارزد.
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده.
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
زکوی میکده دوشش بدوش می بردند   امام شهر که سجاده می کشید بدوش.
 
سجده:
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر    که دعایی زسر صدق جز آنجا نکنی.
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز سجده ی شکر کنم وززپی شکرانه روم.
حافظ اگر سجده ی تو کرد مکن عیب کافر عشق ای صنم گناه ندارد.
کنون که در چمن آمد گل از عدم بوجود بنفشه در قدم او نهاد سر بسجود.
   
فاتحه:
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان         لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان.
آنکه به پرسش آمدوفاتحه خواندو میرود گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان.
 
نماز:
هرآنکسیکه دراین حلقه نیست زنده به عشق براو نمرده بفتوای من نماز کنید.(نماز میت)
ای کبک خوشخرام کجا میروی بایست      غره مشو که گربه ی عابد نماز کرد.(نمازریایی)
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.
آندم که به یک خنده دهم جان چو صراحی   مستان تو خواهم که گزارند نمازم (نمازمیت)
نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.(شرط قبولی نماز)
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب   کشته ی غمزه ی خود را به نماز آمدهای. (نمازمیت)
نماز شام غریبان چو گریه آغازم   به مویه های غریبانه قصه پردازم.
درکعبه ی کوی تو هرآنکسکه درآید از قبله ی ابروی تو درعین نماز است.
میترسم از خرابی ایمان که میبرد   محراب ابروی تو حضور نماز من.(حضور در نماز لازم است)
طهارت ارنه بخون جگر کند عاشق بقول مفتی عشقش درست نیست نماز.  (ازمبطلات نماز)
  

نتیجه:

خواجه شمس الدین محمد به عنوان یک شاعر متشرّع نمازی را شایسته و بایسته‌ی درگاه باری تعالی می‌داند که تمام شرایط آن به صورت کامل به‌جا آورده شود.

او یکی از مقدمات واجب نماز را طهارت می‌داند، و طهارت به دو نوع است:

طهارت جسم و ظاهر که با آب حاصل می‌شود و دیگری طهارت جان و دل که جز با تزکیه‌ی نفس از اخلاق رذیله و تصفیه‌ی دل از لوث محبّت دنیا حاصل نمی‌شود.

علاوه بر آن حتماً نماز با حضور قلب و از روی خشوع و خضوع باید قرائت شود و فرد در قلب خود حاضر نزد پروردگار متعال باشد.

پیر فرزانه، نماز ریایی را که از سر کبر و غرور خوانده شده باشد، را لایق بارگاه باری‌تعالی نمی‌داند و او نمازی را لایق می‌داند که از سر تعظیم و نیاز به حضرت حق اقامه شده باشد.

 ازنشانه های شعر عرفانی معشوق کلی است ومعشوق کلی هم خداست که در ابیات فوق به وضوح مشاهده می شود .

به اعتقاد خواجه اگر کسی بخواهد نماز عارفانه بگزارد باید  در اشک غسل کند و بخون جگر طهارت نماید با اقامه ی عارفانه اش محراب را بفریاد آرد.

حتی  بعد از مرگش می خواهد مستان  حق برایش نماز گزارند و از نماز ریایی بیزار است بنظر خواجه لبی که مترنم فاتحه است حتما به مرده جان میدهد.   
 

پی نوشت:

  1.  حافظ شیرازی، دیوان غزلیات، به کوشش دکتر خطیب رهبر، خلیل، انتشارات صفی علی شاه،چاپ 16، سال 74، ص352.
  2.  همان مأخذ، ص 545.
  3.  همان مأخذ، ص214.
  4.  همان مأخذ، ص180.
  5. همان مأخذ، ص454.
  6. همان مأخذ، ص179.
  7. همان مأخذ، ص351.
  8. سوره‌ی عنکبوت، آیه ی45.
  9.  حافظ شیرازی، دیوان غزلیات، ص178.
  10. همان مأخذ، ص452.
  11. همان مأخذ، ص330.
  12. همان مأخذ، ص574.
  13.  همان مأخذ، ص179.
منبع:
https://ganjoor.net/hafez/ghazal
http://gizilgool.blogfa.com/post/3
*این مقاله در تاریخ 1401/8/5 بروز رسانی شده است.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.