اسلام و علم؛ سازگار يا ناسازگار

نظر اسلام درباره علم چيست و علمى كه اسلام بدان توصيه مى‏كند، كدام است؟ دو طبقه از طبقات مردم كوشش كرده‏اند كه دين و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند؛ يكى طبقه متظاهر به دين، ولى جاهل كه نان ديندارى مردم را مى‏خورند و از جهالت مردم استفاده مى‏كنند. اين دسته، براى اين‏كه مردم را در جهل نگه دارند و ضمناً به نام دين، پرده روى عيب خودشان بكشند و با سلاح دين، دانشمندان را بكوبند و از صحنه رقابت خارج كنند، مردم را از علم به عنوان آن
چهارشنبه، 5 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام و علم؛ سازگار يا ناسازگار
اسلام و علم؛ سازگار يا ناسازگار
اسلام و علم؛ سازگار يا ناسازگار

نويسنده: شهيد مرتضى مطهرى‏
نظر اسلام درباره علم چيست و علمى كه اسلام بدان توصيه مى‏كند، كدام است؟
دو طبقه از طبقات مردم كوشش كرده‏اند كه دين و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند؛ يكى طبقه متظاهر به دين، ولى جاهل كه نان ديندارى مردم را مى‏خورند و از جهالت مردم استفاده مى‏كنند. اين دسته، براى اين‏كه مردم را در جهل نگه دارند و ضمناً به نام دين، پرده روى عيب خودشان بكشند و با سلاح دين، دانشمندان را بكوبند و از صحنه رقابت خارج كنند، مردم را از علم به عنوان آن كه با دين منافى است، مى‏ترسانند؛ يكى هم طبقه تحصيل كرده و دانش آموخته، ولى پشت پا به تعهدات انسانى و اخلاقى زده كه اين طبقه نيز همين كه خواسته‏اند عذرى براى لاقيدى‏هاى خود و كارهاى خود بتراشند، به علم تكيه كرده، آن را مانع نزديك شدن به دين دانسته‏اند.
طبقه سومى هم هميشه بوده است كه از هر دو موهبت بهره‏مند بوده‏اند و هيچ گونه تنافى و تناقضى احساس نمى‏كرده‏اند. اين طبقه، سعى كرده‏اند كه تيرگى‏ها و غبارهايى را كه از طرف آن دو طبقه، بين اين دو ناموس مقدس برخاسته، فرو بنشانند.
بحث ما درباره اسلام و علم، از دو جنبه ممكن است صورت بگيرد؛ جنبه اجتماعى و جنبه دينى. از جنبه اجتماعى، آن‏طور بايد بحث كنيم كه آيا اسلام و علم، عملاً با هم سازگارند يا سازگار نيستند؟ آيا مردم مى‏توانند هم مسلمان باشند، به معنى واقعى كلمه كه به اصول و مبانى اسلامى مؤمن باشند و به دستورهاى دين عمل كنند و هم عالم يا عملاً بايد يكى از اين دو را انتخاب كنند؟ اگر به اين نحو بحث شود، صورت مسئله اين نخواهد بود كه نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست؛ فقط بحث روى اجتماع است كه آيا مى‏تواند در آنِ واحد، هر دو را داشته باشد يا بايد از يكى از آن دو، چشم بپوشد.
جنبه ديگر اين است كه ببينيم نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست كه اين هم دو قسمت است؛ يكى اين‏كه اسلام درباره علم چگونه دستور داده و توصيه كرده، آيا دستور داده كه حتى‏الامكان از علم پرهيز داشته باشيد و آيا اسلام علم را موجودى خطرناك و به شكل يك رقيب براى موجوديت خود دانسته يا برعكس، در كمال صميميت و شجاعت و اطمينان به خود، به علم توصيه و تشويق نموده است؟ قسمت دوم اين است كه نظر علم درباره اسلام چيست؟ چهارده قرن از ظهور اسلام و نزول قرآن مى‏گذرد و در همه اين چهارده قرن، علم در حال تطور، تكامل و پيشرفت بوده است؛ مخصوصاً در سه چهار قرن اخير، ترقى علم، به صورت جهش درآمد. حالا ببينيم علم پس از اين همه توفيق، تطور و تكامل كه نصيبش شده، درباره معارف و اعتقادات اسلامى و همچنين درباره دستورهاى عملى، اخلاقى و اجتماعى اسلام، چه نظرى مى‏دهد؟ آيا اينها را به رسميت مى‏شناسد يا نمى‏شناسد؟ آيا بر اعتبار آنها افزوده يا از اعتبار آنها كاسته است؟
هر يك از اين سه قسمت، در خور بحث و تحقيق است؛ اما بحث امروز ما فقط درباره يكى از اينهاست؛ يعنى پيرامون نظر اسلام درباره علم است.

توصيه به علم در اسلام‏

در اين‏كه در اسلام راجع به علم تأكيد و توصيه شده و در كمتر موضوعى و شايد نسبت به هيچ موضوعى، اين قدر توصيه و تأكيد نشده، بحثى نيست.
گذشته از آيات قرآن كريم، مؤكدترين و صريح‏ترين توصيه‏هاى رسول خدا، درباره علم است. اين جمله از مسلمات همه مسلمان‏هاست كه رسول خدا فرمود: «تعلم و دانشجويى، بر هر مسلمانى فرض و واجب است» و اختصاص به طبقه‏اى و جنسى خاص ندارد. هر كس مسلمان است، بايد دنبال علم برود.
همچنين پيامبر فرمود: «علم را پى‏جويى كنيد؛ گرچه مستلزم اين باشد كه تا چين سفر كنيد؛ يعنى علم، مكان معينى ندارد و در هر نقطه جهان كه علم هست، برويد و اقتباس كنيد و نيز فرمود: «سخن علمى و حكيمانه و متقن، گم‏شده مؤمن است؛ هر جا آن را بيابيد، آن را مال خودش مى‏داند و برمى‏دارد»؛ يعنى اهميت نمى‏دهد كه طرف كيست؛ مسلمان است يا كافر؛ همان‏طور كه آدمى كه مال خود را گم كرده، در دست هر كس ببيند، معطل نمى‏شود و برمى‏دارد، مؤمن نيز علم را مال خود مى‏داند و در دست هر كس ببيند، آن را مى‏گيرد.

كدام علم؟

منظور اسلام از علم، چه علمى است؟ ممكن است كسى بگويد مقصود از همه اين تأكيدها و توصيه‏ها، علم خود دين است؛ يعنى همه به اين منظور گفته شده كه مردم به خود دين عالم شوند. اگر نظر اسلام از علم، علم دين باشد، در حقيقت، به خودش توصيه كرده و درباره علم به معنى اطلاع بر حقايق كائنات و شناختن امور عالم، چيزى نگفته و اشكال به حال اول باقى مى‏ماند؛ زيرا هر مسلكى، هر اندازه هم ضدعلم باشد و با آگاهى و اطلاع و بالا رفتن سطح فكر و معلومات مردم مخالف باشد، با آشنايى با خودش مخالف نيست؛ بلكه خواهد گفت با من آشنا باشيد و با غير من آشنا نباشيد. پس اگر منظور اسلام از علم، خصوص علم دينى باشد، بايد گفت موافقت اسلام با علم، صفر است و نظر اسلام درباره علم، منفى است.
براى كسى كه درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد، جاى اين احتمال نيست كه بگويد نظر اسلام درباره علم منحصراً علوم دينى است. اين احتمال، فقط از ناحيه طرز عمل مسلمين در قرن‏هاى اخير - كه تدريجاً دايره معلومات را كوچك‏تر كردند و معلومات خود را محدود كردند - پيدا شده و الا آن‏جا كه مى‏فرمايد حكمت گم‏شده مؤمن است، پس آن را به چنگ آوريد، گرچه بخواهيد از دست مشركان بگيريد، معنى ندارد كه خصوص علوم دينى مقصود باشد. مشرك را با علوم دين چكار؟ در جمله «اُطُلُبوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصَيِن»، چين به عنوان دورترين نقطه و يا به اعتبار اين‏كه در آن ايام يكى از مراكز علم و صنعت جهان بود، ياد شده و قدر مسلم اين است كه چين نه در آن زمان و نه در زمان‏هاى ديگر، مركز علوم دينى نبوده است.
گذشته از همه اينها، در متن سخنرانى رسول اكرم صلى‏اللَّه عليه و آله، تقييد و تحديد و تفسير شده كه مقصود چه علمى است؛ اما نه تحت عنوان اين‏كه فلان علم باشد يا فلان علم؛ بلكه تحت عنوان علم نافع، علمى كه دانستن آن، فايده برساند و ندانستن آن، ضرر برساند. هر علمى كه متضمن فايده باشد، آن علم از نظر اسلام، خوب و مورد توصيه و تشويق است.
پس بايد ديد كه اسلام، چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مى‏داند. هر علمى كه به منظورى از منظورهاى فردى يا اجتماعى اسلام كمك كند و ندانستن آن سبب زمين خوردن آن منظور گردد، آن علم را اسلام توصيه مى‏كند و هر علمى كه در منظورهاى اسلامى تأثير ندارد، اسلام درباره آن علم، نظر خاصى ندارد، و هر علم كه تأثير سوء دارد، اسلام باآن مخالف است.

منطق قرآن‏

منطق قرآن درباره علم، به شكلى است كه قابل تخصيص و اختصاص نمى‏باشد. قرآن، علم را نور و جهل را ظلمت مى‏داند و مى‏فرمايد كه مطلقاً، نور بر ظلمت ترجيح دارد.
قرآن صريحاً مسائلى را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پيشنهاد مى‏كند. اين موضوعات، همان‏هاست كه نتيجه مطالعه آنها، همين علوم طبيعى، رياضى، زيستى، تاريخى و غيره است كه امروز در دنيا مى‏بينيم. خداوند در سوره بقره، آيه 164، مى‏فرمايد:
«در آفرينش آسمان‏ها و زمين، در گردش شب و روز، در حركت كشتى بر روى آب كه به وسيله آن بشر منتفع مى‏گردد، آمدن و ريزش باران كه سبب حيات زمين مى‏گردد، حيواناتى كه در روى زمين در حركتند، گردش بادها و حالت مخصوص ابرها كه در ميان زمين و آسمان معلقند، در همه اينها، نشانه‏هاى قدرت و حكمت پروردگار است» (يعنى همه اينها، قوانين و نظاماتى دارند و شناختن اين نظامات، شما را به توحيد نزديك مى‏كند).
قرآن صريحاً مردم را به مطالعه در اين امور توصيه كرده و مى‏دانيم كه مطالعه همين‏هاست كه منجر به علم فلك و ستاره‏شناسى، زمين‏شناسى، درياشناسى، علم كائنات جوّيّه، حيوان‏شناسى و غيره شده است. در سوره جاثيه، آيه 2 و سوره فاطر، آيه 27 و بسيارى از آيات ديگر نيز نظير اين آمده است.
قرآن كتابى است كه اولين مرتبه كه نازل شد، سخن خود را با «خواندن»، «علم» و «كتابت» آغاز كرد. وحى قرآن، با تذكر اينها آغاز گشت:
«بخوان به نام پروردگارت؛ آن كه آفريد؛ انسان را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو كريم‏ترين كريمان است كه آموزانيد نوشتن با قلم».1

توحيد و علم‏

اسلام دينى است كه با توحيد آغاز مى‏گردد و توحيد مسئله‏اى است تعقلى كه تقليد و تعبد در آن جايز نيست؛ حتماً بايد تعقل و استدلال و تفلسف در آن باشد. اگر اسلام از ثنويت يا تثليث آغاز شده بود، نمى‏توانست ورود در آن مبحث را آزاد بگذارد و چاره‏اى نبود از اين‏كه آن را منطقه ممنوع اعلام كند؛ ولى از توحيد آغاز شده كه نه تنها آن را منطقه ممنوع نمى‏داند، بلكه منطقه‏اى لازم‏الورود مى‏داند. مدخل اين منطقه هم از نظر قرآن، تمام صفحه كائنات است و كارت ورودى آن، علم و تحصيل است. ابزار و وسيله گردش در اين منطقه، قوه تفكر و استدلال منطقى است.
اينها همه قرائنى است كه نشان مى‏دهد نظر اسلام منحصراً علوم دينى نيست. از قديم اين مطلب مطرح بوده كه منظور اسلام از علمى كه آن را فريضه و واجب خوانده چيست؟ هر دسته‏اى خواسته‏اند كلام پيغمبر را به همان رشته معلوماتى كه خودشان داشته‏اند، تطبيق كنند. متكلمين گفته‏اند كه مقصود، علم كلام است. مفسرين گفته‏اند كه مقصود، علم تفسير است. محدثين گفته‏اند كه مقصود علم، حديث است. فقها گفته‏اند كه مقصود، علم فقه است كه هر كسى بايد يا مجتهد باشد يا مقلد. علماى اخلاق گفته‏اند كه مقصود، علم اخلاق و اطلاع از منجيات و مهلكات است. متصوفه گفته‏اند كه مقصود، علم سير و سلوك و توحيد عملى است. غزالى بيست قول در اين زمينه نقل مى‏كند؛ ولى همان‏طور كه محققين گفته‏اند، مقصود، هيچ يك از اين علوم بالخصوص نيست. اگر مقصود علم خاصى بود، پيغمبر به همان علم تصريح مى‏كرد؛ مقصود، هر علم مفيد و سودمندى است كه به كار مى‏خورند.

علم، وسيله است يا هدف؟

توجه به يك نكته، اشكال را به خوبى حل مى‏كند و كاملاً مى‏توانيم بفهميم كه منظور اسلام، چيست. اولاً بايد ديد كه علم از نظر اسلام، هدف است يا وسيله. بدون شك، بعضى از علوم هدف است؛ مثل معارف ربوبى و خداشناسى و آن‏چه از شئون خداشناسى شمرده مى‏شود؛ مثل معارف مربوط به خودشناسى و معاد. از اينها كه بگذريم، ساير علوم، وسيله‏اند؛ نه هدف؛ يعنى هر علمى از آن جهت لازم و مفيد است كه مقدمه و وسيله انجام يك عمل و يك وظيفه است. همه علوم دينى - به استثناى معارف الهى - از قبيل علم اخلاق و فقه و حديث، همين‏طورند؛ يعنى همه وسيله‏اند نه هدف؛ تا چه رسد به مقدمات ادبى و منطق معمولى كه در مدارس دينى خوانده مى‏شوند.
فقها و علماى دينى مى‏گويند: وجوب علم، تهيّؤى است؛ يعنى از آن جهت واجب است كه آمادگى و تهيّؤ مى‏دهد براى كارى كه موافق با منظور اسلام است؛ حتى خود يادگرفتن مستقيم مسائل عمليه، يعنى احكام و مسائل نماز و روزه و خمس و زكات و حج و طهارت كه معمولاً در رساله‏هاى عمليه ذكر مى‏شوند، فقط براى اين است كه شخص بتواند و آماده بشود كه وظيفه ديگرى را درست انجام دهد؛ مثلاً يك نفر مستطيع كه مى‏خواهد به حج برود، بايد ياد بگيرد تا آمادگى و تهيّو پيدا كند كه مراسم حج را درست انجام دهد.
وقتى كه اين اصل را دانستيم، نوبت به اصل ديگر و مطلب ديگر مى‏رسد و آن اين‏كه اسلام چگونه دينى است و چه هدف‏هايى دارد و چگونه جامعه‏اى مى‏خواهد؟ منظورهاى اسلامى، چه اندازه وسعت دارند؟ آيا اسلام تنها به چهار تا مسائل عبادى و اخلاقى قناعت كرده يا دامنه و دستورهاى اين دين، گسترش يافته است در همه شئون حياتى بشر و در همه شئون حياتى و اجتماعى و اقتصادى و سياسى بشر، نظر دارد و در همه آنها منظور و هدف‏هايى دارد كه بايد تأمين گردد؟ آيا اسلام مى‏خواهد كه جامعه مسلمان مستقل باشد يا اهميت نمى‏دهد كه زيردست و محكوم باشد؟ بديهى است كه اسلام جامعه‏اى مستقل، آزاد، عزيز، سربلند و مستغنى مى‏خواهد.
مطلب سومى را هم بايد بشناسيم و توجه كنيم و آن اين‏كه امروز دنيا بر پاشنه علم مى‏چرخد. كليد همه حوايج، علم و اطلاع فنى است و بدون علم، نمى‏توان جامعه‏اى غنى، مستقل، آزاد، عزيز و قوى به وجود آورد. بنابراين، خود به خود نتيجه مى‏گيريم كه در هر زمانى، خصوصاً در اين زمان، واجب است بر مسلمين كه همه علومى را كه مقدمه رسيدن به هدف‏هاى اسلامى هستند، فراگيرند و كوتاهى نكنند.
با اين مقياس، مى‏توانيم همه علوم مفيد را علوم دينى بدانيم و مى‏توانيم بشناسيم كه چه علمى واجب كفايى است و چه علمى واجب عينى و مى‏توانيم بفهميم كه در يك زمان، ممكن است خواندن يك علمى از اوجب واجبات باشد و در زمانى ديگر، آن‏طور نباشد. اين، بستگى به ميزان هوشيارى و توجه كسانى دارد كه در هر زمانى اجتهاد مى‏كنند و به استنباط احكام مى‏پردازند.

پی نوشت:

1. علق، آيه 1-4.
2. بيست گفتار، ص 179-186 (با اندكى تصرف).

منبع: ماهنامه پرسمان




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.