سازی که شیطان می‌نوازد

آنها یک گروه زیرزمینی «متال» در سیاتل بودند؛ چیزی که آنها را گرد هم جمع کرده بود، علاقه‌شان به یک موضوع مشترک بود: اینکه هیچ کدام شان، زندگی بدون چرم را دوست نداشتند. همه شان با متال زندگی می‌کردند و اعتقاد
پنجشنبه، 29 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سازی که شیطان می‌نوازد
سازی که شیطان می‌نوازد

 

نویسنده: محمدرضا عابدی شاهرودی





 
آنها یک گروه زیرزمینی «متال» در سیاتل بودند؛ چیزی که آنها را گرد هم جمع کرده بود، علاقه‌شان به یک موضوع مشترک بود: اینکه هیچ کدام شان، زندگی بدون چرم را دوست نداشتند. همه شان با متال زندگی می‌کردند و اعتقاد داشتند که متال، نه فقط یک سبک موسیقی، که یک فرهنگ زندگی است. موسیقی آنان، «نایت متال» بود. جایی که در رگ‌های شب، نوای زخم دار متال جاری می‌شود و روشنایی را به کام خود فرو می‌برد.
در اجراهای زنده‌شان، هر کاری می‌کردند تا زمین را به گناه بکشانند و از مخاطبان خود هم دعوت می‌کردند که گناه را آشکارا انجام دهند تا ستون‌های نادیده آسمان، بلرزاند و فروریزند.
تا اینکه یک شب، ایده‌ای به ذهن یکی از آنها رسید. اینکه در یک شب، به صحرا و بیابانی بروند و آنقدر بنوازند، تا شیطان خودش را به آنها نشان بدهد، آنگاه خون شان را نزد شیطان بریزند و با او بنوازند. این بود که وسایل شان را جمع کردند و به یکی از بیابان‌های دورافتاده رفتند. امّا فکر می‌کنید چه اتّفاقی افتاد؟ حتّی فکرش را هم نمی توانید بکنید. از گروه چهار نفره آنان، دو نفر در بیمارستان روانی بستری شدند.
هیچ کدامشان نمی‌توانستند چیزی بگویند. فقط در حالی که از شدّت ترس و وحشت می‌لرزیدند، یکصدا نام شیطان را صـدا می‌زدند. جنازه تکّه تکّه شده نفر سوّم در صحرا پیدا شد که البته اعضای داخلی بدنش را برداشته بودند. امّا نفر چهارم، هیچ وقت پیدا نشد. همه‌ی جست‌وجو‌ها برای یافتن او، نافرجام باقی ماند.
هیچ کس نمی‌داند سازی که شیطان برایشان نواخت، با آنها چه کرد. امّا این رؤیای همه هَدبنگرهاست که بتوانند حتّی برای یک بار این فضا را تجربه کنند؛ بنابراین گروه‌های زیرزمینی متال، هر چند سال به همان بیابان می‌روند و تا صبح می‌نوازند؛ عدّه‌ای از آنها ادعا می‌کنند که صدای سازی از دوردست‌ها شنیده می‌شود که آنها را وسوسه می‌کند. امّا احتمالاً این است که برای جلب توجه دیگران می‌گویند. واقعیّت این است که دیگر کسی آن صدا را نشنیده است و نمی‌شنود؛ مگر در دوزخ که با شعله‌های آتش به رقص در خواهند آمد.

1

زمانی که سخن از شیطان پرستی می‌شود، نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد، چهره‌های عجیب و غریب و ترسناک خوانندگان موسیقی متال است. نکته جالب این است که اکثر کج فهمی‌هایی که درباره شیطان پرستی درست شده است، از همین موسیقی می‌آید. زیرا بسیاری از چیزهایی که به نام شیطان پرستی به موسیقی متال نسبت داده می‌شود- خصوصاً در ایران اساساً هیچ ربطی به موسیقی متال ندارد. متأسفانه زمانی این مسئله حاد می‌شود که گروه‌های «راک» یا «پاپ» با گروه‌های متال اشتباه گرفته می‌شوند یا گروه موسیقی «متالیکا» با موسیقی متال، یکسان قلمداد می‌شود.
البته هیچ شکّی وجود ندارد که شیطان پرستی در قسمت‌هایی از موسیقی متال- بیشتر از هر نوع موسیقی دیگر- وجود دارد، امّا این حضور فقط در قسمت‌های «متال تاریک»(1) است. ولی حتّی در آن قسمت‌ها هم، همه‌ی گروه‌ها شیطان پرست نیستند و اساساً بعضی از آن گروه‌ها، اعتقادی به وجود شیطان ندارند.
این امکان وجود دارد که شما، چهره، لباس و آرایش‌های عجیب و غریب و ترسناک گروه‌های متال را ببینید و تصوّر کنید که این چهره، لباس و آرایش‌ها، نشان از شیطان پرست بودن آنها می‌دهند بدون توجّه به اینکه این چهره، لباس و آرایش‌ها، خبر از ماجرای دیگری دارند.
برای بعضی از این گروه‌ها، این چهره، لباس و آرایش‌ها، نشان از نمادهای قدیمی و باستانی می‌دهد. برای بعضی از آنها، نشان از گناه و فساد درونی و بیرونی است که به این شکل ظهور می‌کند. و البته برای بعضی از دیگر، نشان از شیطان پرستی و نمادهای شیطانی.
سال‌ها پیش درباره این مسائل، با آمریگو بالاتری، یکی از اعضای گروه «تاریکی»(2)؛ یک گروه زیرزمینی متال ایتالیایی، گفت‌وگو می‌کردم، دراین‌باره که هَدبنگرها، انسان‌های آزادی هستند و هر کاری که می‌خواهند انجام می‌دهند و اینکه موسیقی متال، به تعبیر آمریگو بخشی از زندگی ماست یا به تعبیر من، همه‌ی زندگی ماست.
نکته اینجاست که متال، عملکرد ذهنی شما را نسبت به واقعیت و جهان خارجی تغییر خواهد داد، قدرت متال هم از همین جا به وجود می‌آید و واقعاً اینطور است که: «ما دوباره شما را به دنیا می‌آوریم، در آتش حقیقی هوی متال».
البته متال، به جز آنکه موسیقی است، فضایی به وجود می‌آورد که جایگاه نوای شیطان هم باشد. به همین خاطر، متال را نوای جنگ میان خیر و شرّ می‌دانند. هیچ سبکی از موسیقی نمی‌تواند فضای پُر از سرما و تاریکی، فساد و گناه، و ترس و وحشت را همچون متال به وجود آورد. برای شما جهنمی از سرما فراهم می‌کند که اعماق وجودتان را می‌سوزاند؛ جهنمی که دیگر نمی‌توانید از آنجا فرار کنید.
توجّه داشته باشید که متال، بیشتر از آنکه موسیقی باشد، یک فرهنگ است؛ فرهنگی که همه چیز را در بر می‌گیرد و شیوه زندگی خاصّ خود را پدید می‌آورد. در اینجا، ما قصد داریم به این فرهنگ بپردازیم و دریابیم که متال، با چه شیوه و رویکردی، رگ‌ها و قلب‌ها را منفجر می‌کند. آمادگی‌اش را دارید که وارد پارتی متال شوید؟ بهتر است مراقب مقدار آدرنالین خون‌تان باشید، زیرا ممکن است قلب تان را درون سینه، منفجر کند.

2 (1)

متال موسیقی نیست، متال یک ایدئولوژی است. در حقیقت در تمام آهنگ‌های متال، موسیقی نقش دوّم را بر عهده می‌گیرد. آنچه مهم است، ایدئولوژی است که در پَسِ هر آهنگ، نهفته است و تبلیغ می‌شود.
متال یک موسیقی مردانه و سفید است. به طور دقیق‌تر، جهانِ مردهای سفید پوست است. موسیقی متال را گاهی موسیقی اعتراضی و عصیان قلمداد می‌کنند، گاهی موسیقی نشان دادن رنجِ زندگی و زنده بودن و گاهی موسیقی جنگ میان خیر و شرّ.
متال، تاریخ ندارد. زمان پیدایش ندارد. هر کسی خود می‌تواند آن را از زمان خود به وجود بیاورد. همانند هر ساخته ذهنی که یکسره مبتنی بر تعاریف ذهنی می‌شود، متال نیز از رویکرد ذهن به آن به وجود می‌آید؛ یعنی مسئله مهم در موسیقی متال، تأثیری است که بر ذهن می‌گذارد و آن را از مسیر معمولی، خارج می‌کند. چنین رویکردی، راه را برای رسیدن به فضای ذهنی مهیا می‌سازد؛ یعنی می‌توان با بهره گیری از آن، سقوط عمیقی به انتهای اعماق ذهن کرد و این همان چیزی است که ثمره «نایت متال» است؛ شما سقوط می‌کنید، بدون آنکه از بلندی بپرید. سقوط می‌کنید، بدون آنکه بتوانید دوباره باز گردید. مسخ شدگی، نهایت متال است. صدای مسخ شده وسایل موسیقی و خواننده، به همین مسئله‌ اشاره دارند:
شیاطین شب
پنهان در تاریکی
جایی در آسمان شرور
«آناتوس»، «تیاتوس»، «سبادیوس»
این شیاطین هراس انگیز
به آناتوس (اهریمن مرگ) در دوزخ «هلگرا»؛ اهریمنی که حتّی سایر اهریمنان نیز با یاد نام او، چشم‌ها را بسته و بر خود می‌لرزاند.
بر توست که سوی زمین و آدمیان روان شوی برای نابودی و مرگ.
پس ارّابه‌های خود را بر زن و مرد و پیر و جوانِ آنها بران تا زیر چرخ‌های آتشین تو، طعم تلخ نابودی را حس کنند.
بر توست که آبی آتشین بر سر آنها ریزی، چشمهایشان را فروبندی و بند از بندشان جدا سازی، دروازه‌های «هلگرا» را به روی فرزندان آدم بگشا تا آن زمان که بر من سجده کنند و کسی جز من را نپرستند
به تیاتوس (اهریمن حرص و طمع) در دوزخ «ساگ‌ها»
بدان که فرزندان آدم بسی ضعیف و ناتوانند
پس تمام وسوسه‌های خود را به کار گیر و بدان که وسوسه‌ی مدام ولی پنهانی از وسوسه آنی ولی آشکار کارسازتر است؛ آن وسوسه‌ای در آنها کارگر می‌افتد که گویی خودشان، خود را مخاطب قرار می‌دهند. پس با آنها آنطور به گفت‌وگو بنشین که خودشان گفت‌وگو می‌کنند و بدان که حرص و طمع، مردابی است که اگر کسی در آن غوطه ور شود دیگر راه رهایی نمی‌یابد
به سادیوس (اهریمن هزار چهره) در دوزخ «کالُن»
فرود آ با خشمی عظیم که زمین و آسمان نام تو را فریاد می‌زنند
برای مردان آنها به صورت زن، و برای زنان آنها به صورت مرد ظاهر شو تا هر دم بتوانی آنها را به گناه و نیستی دعوت کنی
پس در مال و زن و فرزند آنها شریک باش و بدان که هیچ زن و مردی به هم نمی‌نگرند مگر آنکه تو چشم‌هایشان را هدف پیکان خود قرار داده‌ای و هیچ مرد و زنی به خلوت هم نمی‌روند مگر آنکه تو نفر سوّم آنها باشی
پس هیچ گاه آنها را رها نکن
در بیداری و خواب بر آنها بتازه در بیداری و خواب؛ در بیداری و خواب؛ در بیداری و خواب.

3

متال را اینگونه تعریف می‌کنند: «موسیقی شب و اِل اِس دی»؛ دیدار در جهان‌های خودساخته ذهنی؛ جهان تاریکی می‌آید و ذرّه ذرّه همه جا را فرا می‌گیرد. آرام آرام مقیم ذهن می‌شود و در رگ‌ها فرو می‌رود، طوری که قلب دیگر با نوای آن می‌تپد؛ طوری که انگار شیطان با چشم‌های شما می‌بیند، با گوش‌های شما می‌شنود، با پاهای شما راه می‌رود و با دست‌های شما، گناه انجام می‌دهید».
قسمت‌های تاریک متال، مکان‌هایی است که حتی برای بسیاری از گروه‌های متال، دست نیافتنی به نظر می‌رسد. «دارک متال»، حیطه‌ای است برای کسانی که زندگی‌شان را وقف ایده‌ای می‌کنند که خود را وقف آن کرده‌اند؛ کسانی که یکصدا می‌گویند: «کم زندگی کن، اما هر کاری خواستی بکن». «هر کاری خواستی بکن، و بعد مغزت را روی دیوار بپاش». «زندگی را کم کن و مرگ را بسیار».
نغمه‌ای برایت خواهم خواند
نغمه‌ای که کسی از شب تیره‌ای می‌خواند
که پایان نخواهد پذیرفت
نغمه‌ای که کسی از ظاهرشدن علامتی عظیم
در آسمان خبر می‌دهد
نغمه‌ای که کسی از عاشقی در نیمه شبی می‌خواند
که ماه به رنگ خون تابید.

4

مرگ، یگانه حقیقتی است که راه فراری از آن نیست. ایده‌ی مرگ نزد شیطان پرستان به دو دسته تقسیم می‌شود: دسته اول، کسانی که خودآگاهانه مرگ و ماندن در دوزخ را اختیار می‌کنند. دسته دوم، کسانی که گمان می‌کنند با پرستشِ شیطان، از مرگ و دوزخ نجات پیدا خواهند کرد. در میان این دو دسته، دسته اول بسیار خطرناک‌ترند؛ زیرا آگاهانه به جنگی نامقدّس در برابر خداوند روی می‌آورند.
امیرالمؤمنین(ع) که در ابتدای خطبه همام فرمودند:
امّا بعد، خداوند سبحان و برتر از همگان، هنگام آفرینش که خلایق را آفرید از بهره طاعتشان بی نیاز، و از آسیب گناهشان در امان بود، زیرا معصیت گناهکاران او را آسیبی نرساند و اطاعت بندگان فرمانبردار به حال او سودی نبخشد.(4)
آنان گناه را آذین می‌بخشند تا به مرحله‌ای می‌رساند که گناه برای زندگی‌شان، از آب و نان ضروری‌تر می‌شود. به درجه‌ای می‌رسند که دیگر جز گناه نه چیزی می‌بینند و نه چیزی می‌شنوند. اگر چیزی به گناه آلوده نباشد یا به دست نیاید، به آن مشتاق نخواهند شد.
می‌روی، سوار بر بال‌های شب، از میان ابرهای آسمان
می‌بینی، چیزی فضا را می‌شکافد
می‌اندیشی، نور ستاره‌ای است که می‌درخشد، یا ماهی که نور افشانی می‌کند، آسمان و زمین را
می‌دانی، هیچ کدام نیست می‌شناسی، نور تاریکی است، نور تاریکی.(5)

5 (6)

برای عدّه‌ای موسیقی متال، زیرشاخه‌ای از موسیقی «هارد راک» (7) است که در انتهای دهه 70 میلادی به وجود آمد. امّا موسیقی متال، با گرایش تُندوتیزی که از خود نشان داد، در دهه‌های 80 و 90، خود را از موسیقی «هارد راک» جدا کرد. هر چند از سال 2000 به بعد، گرایش‌های راک و خصوصاً «آلترناتیو راک» در آن شدّت پیدا کرد. امّا حتّی همین گرایش‌های اخیر هم در گروه‌های تجاری متال به چشم می‌آید. گروه‌های متعصّب متال، حاضر به دست برداشتن از عقاید باستانی و شیطانی خود نیستند.
اساساً می‌توان گرایش‌های گروه‌های متال را به چند گروه تقسیم کرد:
1. گروه‌هایی که بیشتر در شمال اروپا زندگی می‌کنند، به ادیان وایکینگ‌ها و اُدین اعتقاد دارند و متال برای آنان، نوعی سرود آیینی است که یادآور خاطرات گذشته و تاریخ آنهاست. این گروه‌ها ، نه تنها شیطان را نمی‌پرستند، بلکه شیطان را ساخته و پرداخته کلیسای کاتولیک و مسیحی می‌دانند. متعصّبان گروه‌های متال شمال اروپا، به شدّت از عقاید خود حفاظت می‌کنند و حاضر نیستند آن را با چیز دیگری معاوضه کنند.
2. گروه‌هایی که قسمت تاریک متال را به وجود می‌آورند. این گروه‌ها، معمولاً شیطان پرست هستند و خودشان هم به این مسئله اعتراف دارند. بیشتر این گروه‌ها در آمریکا یا اروپا- خصوصاً انگلیس- زندگی می‌کنند. گرایش این گروه‌ها، معمولاً از هم جداست و به شدّت هم با یکدیگر تضاد دارند. اغلب هم اعتقاد دارند که فقط خودشان با شیطان ارتباط دارند و سایر گروه‌ها، چیزی به جز چند دلقک بی استعداد نیستند.
3. گروه‌هایی که به مسائل درونی و ایمانی بشر می‌پردازند. مطرح کردن مسائلی از قبیل: گناه نخستین و فریب آدم توسط شیطان، مسیح و ضدّمسیح، از جمله مسائلی است که این گروه‌ها به آن می‌پردازند. همچنین پرداختن به مسائل روز جهان، از جمله گرسنگی و حتّی حقوق بشر و جنگ و فقر، امّا به شیوه‌ای که فضای موسیقی متال اقتضا می‌کند، از دیگر مضامین اشعار آنهاست.
در اینجا، ما به همه این گرایش‌ها خواهیم پرداخت.(8)

6

مرلین منسون با نام برایان وارنر یکی از نمادهای شیطان پرستی در زمان حال است. تقریباً هیچ شخصیتی نیست که در جهان شیطان پرستی، معروف‌تر و مشهورتر از مرلین باشد. نکته جالبی درباره اسم او وجود دارد که به همین شهرت اشاره دارد. زیرا ترکیب نام او، از نام دو تن از مهم‌ترین و معروف‌ترین چهره‌های آمریکایی به دست آمده است. مرلین مونرو، ستاره بازیگری‌ها لیوود و چارلز منسون، قاتل معروف و شیطان پرست آمریکایی.
درباره اینکه مرلین واقعاً چه کسی است؟ بحث‌های زیادی وجود دارد که اکثراً جنبه شوخی و خنده دارد. نکته اصلی در مورد مرلین و هوشمندی او، به جز تمایلات شیطان پرستی، خاصیت پول درآوردن است که این کار را به شیوه آمریکایی و به خوبی انجام می‌دهد. هر چند منسون، علاقه دارد که از موسیقی و شیطان پرستی خارج شود و درباره همه مسائل آمریکایی صحبت کند امّا اظهار نظرهای او بیشتر از آنکه واقعی باشند، جذاب هستند و همین نکته آمریکایی، او را معروف‌تر و مشهورتر می‌کند.
منسون زمانی بیشتر از آنکه فکر می‌کرد مورد توجّه قرار گرفت که دو دانش آموز با اسلحه‌های خودکار و نیمه خودکار، پا به دبیرستان «کلمباین» گذاشتند و شروع به تیراندازی به معلمان و دانش آموزان کردند. بعداً چنین اعلام شد که هر دو دانش آموز، به آهنگ‌های مرلین منسون گوش می‌دادند و به نوعی از او الهام گرفته‌اند. هر چند منسون، هیچ گاه این مسئولیت را نپذیرفت و حتی در مستندی که مایکل مور درباره این حادثه ساخته بود، درباره عدم مسئولیت خود سخن گفت. امّا منسون- احتمالاً به خاطر طعنه به منتقدان خود- سعی کرد که در آلبوم‌های بعدی خود، چاشنی خشونت موسیقی‌اش را بیشتر کند. به هر حال، این مشکل مرلین نیست که در آمریکا، اسلحه در اختیار هر بچه ده ساله‌ای هم قرار می‌گیرد و طبیعاً با شلیک گلوله، چند نفر به زمین می‌افتند.
یکی دیگر از مظاهر مورد توجّه مرلین، اجرای کنسرت‌های زنده اوست. البته کنسرت‌های موسیقی متال و خصوصاً مرلین، صرفاً اجرای زنده موسیقی نیست بلکه یکی از گرایش‌های هنر پست مدرن، یعنی «اجرا» تلقی می‌شود. از دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، این سبک از هنر که منشعب از «هنر مفهومی» بود، رواج گرفت. اجراهای مختلفی که هر کدام به دنبال عاملی به نام «شوک» بودند، به نمایش درآمده است که مرلین در این رشته، یکی از بهترین‌ها به شمار می‌آید.
در کنسرت‌های مرلین، از پاره کردن «انجیل» گرفته تا زخمی کردن بدن با شیشه، از بالا آوردن تا مصرف مشروب و... به راحتی انجام می‌گیرد. آرایش‌های عجیب و غریب و ترسناک، متناسب با موسیقی و افکت‌های نوری و صوتی، از جمله ویژگی‌های همیشگی این کنسرت‌های البته گرانقیمت است. طراحان مختلفی روی چهره خصوصاً چشم‌های مرلین، بدن و صحنه اجرا کار می‌کنند و سعی می‌کنند که با تبلیغ طرح‌هایشان، سفارشات بعدی را هم تضمین کنند. در کل، صنعت مرلین، یک صنعت پولساز است و به همین دلیل، همچنان تبلیغ می‌شود.
موسیقی مرلین را موسیقی تجاری متال می‌نامند که بیشتر به سبک «آلترناتیو متال» شباهت دارد. هر چند هَدبنگرهای متعصّب، هیچ گاه مرلین را بیشتر از یک دلقک، به حساب نمی‌آورند، ولی تا زمانی که آلبوم‌های مرلین منسون، به فروش می‌رود، چه کسی اهمیّت می‌دهد؟

7

«سرود مرگ» با صداى مرلین منسون:
ما روی گلوله‌ای هستیم
و مستقیم به سوی خدا نشانه رفته‌ایم
او هم می‌خواهد که تمامش کند
ما قرص خوردیم، چهره‌ای ساختیم، بلیت‌هایمان را خریدیم
و امیدواریم که بهشت حقیقت داشته باشد
من دیروز در تلویزیون پلیسی را دیدم که کشیشی را می‌زد
آنان هم می‌دانستند که قهرمان ما را کشتند
ما سرود مرگ را می‌خوانیم
چون هیچ آینده‌ای نداریم
ما فقط می‌خواهیم مثل تو باشیم
ما شمعی را روی زمین روشن کردیم
و آن را تبدیل به جهنم کردیم
و اینطور وانمود کردیم که در بهشت هستیم
ما دعاهایمان را روی یک بمب نوشتیم
و بوسه‌ای بر رویش زدیم
و به سوی خدا فرستادیم
ما دنیا بودیم
اما هیچ آینده‌ای نداریم
مثل تو باشیم،

8

«بِلَک متال» و «دِث متال» خاستگاهی جز شمال اروپا و اسکاندیناوی ندارند؛ جایی که جز سرما و تاریکی، چیز دیگری وجود نخواهد داشت.
«بِلَک متال» در «نروژ» و «دِث متال» در «سوئد» همه چیز برای هَدبنگرهای متعصّب آن کشورها به شمار می‌آید؛ جایی که گرایش‌های شدید ضدّمسیحی، حاکم است و همگی فریاد بازگشت به ادیان تاریخی و باستانی وایکینگ‌ها [دین اُدین که در فصل اوّل به آن اشاره شد] را سَر می‌دهند. بنابراین گرایش اصلی در شمال اروپا، شیطان پرستی به معنای مرلین منسون نیست. بلکه آن گروه‌ها، اکثر گروه‌های تجاری آمریکایی را به خاطر ترویج خرافاتی مثل شیطان- که آن را ساخته و پرداخته کلیسا می‌دانند- تمسخر می‌کنند. لباس‌های گرانقیمت و اتومبیل‌های مدل بالا، تجهیزات ضبط صدا و استودیوهای اجرا، چیزهایی است که گروه‌های زیرزمینی «بِلَک متال» و «دِث متال»، از آن اجتناب می‌کنند.
یکی دیگر از مشخصات این گروه‌ها، علاقه وافرشان به اسطوره‌های باستانی شمال اروپاست؛ یکی از کتاب‌هایی که برای این عدّه، به عنوان منبع الهام به شمار می‌رود، سه گانه «ارباب حلقه‌ها» نوشته تالکین است(9).
نامِ «بورزوم»(10) یکی از اصطلاحات تالکین به معنای «تاریک‌تر» در سه گانه «ارباب حلقه‌ها» ست که یکی از مهم‌ترین گروه‌های «بِلَک متال» به شمار می‌رود. البته سعی نکنید که موسیقی این گروه را گوش بدهید، زیرا احتمالاً جز چند فریاد هراس انگیز و ضربه‌های خشن گیتار، چیزی نخواهید شنید. امّا اگر با این فضا و جهان آشنا باشید، متوجّه می‌شوید که این موسیقی، چه اثری دارد. ورگ در سال 1989 این گروه را تشکیل داد ولی این تنها ماجرایی نبود که ورگ را معروف کرد.

9

«بِلَک متال»، اساساً به خاطر گرایش ضدّدینی به وجود آمد. این در واقع، نوعی واکنش به سبک‌های موسیقی آمریکایی بود مثل «تِرَش متال» که سبک گروه «متالیکا» بود و به سرعت در دهه 80 و 90، به محبوب‌ترین و تجاری‌ترین گروه موسیقی متال تبدیل شد. امّا «متالیکا»، مضمون کارهایش را بر مسائل اجتماعی و دینی به معنای مسیحیت گذاشته بود.
گروه‌های شمال اروپا، از این گرایش به هیچ وجه راضی نبودند. آنها چیز جدیدی می‌خواستند؛ چیزی که بتواند زمین و آسمان را به آتش بکشد. به همین دلیل این گروه‌های زیرزمینی، شروع به تولید همان چیزی کردند که بسیار جدید بود؛ چیزی که تا به حال تجربه نشده بود.
گروه «ونوم»(11) در انگلیسی، آلبومی به نام «بِلَک متال» عرضه کرد که دریچه جدیدی برای نسل جوانان ضدّدین اروپایی باز کرد. آلبوم‌ها و آهنگ‌های گروه «ونوم»، همچون آلبوم «به جهنم خوش آمدید»، تلفیقی از فضای شیطانی و هراس انگیزی بود که به شدّت توجّه گرایش‌های ضدّدینی را برانگیخت. ناگهان در عرض یک شب، همه نواها به سمت «بِلَک متال»، باریدن گرفت، حالا فقط یک نوا شنیده می‌شد؛ نوایی که شیطان می‌نواخت.
در اواسط دهه هشتاد، اولین گروه «بِلَک متال» نروژ به نام «مِیهِم»(12) به وجود آمد. گیتاریست گروه، یعنی اورونیموس یکی از شخصیت‌های مهم موسیقی متال تلقی می‌شود که در ادامه درباره او خواهیم گفت. فقط همین را بدانید که در ابتدا، اورونیموس و ویرگ از گروه «باورزوم»، دوستان صمیمی یکدیگر بودند و با هم همکاری می‌کردند. اورونیموس، اولین شرکتی را تأسیس کرد که آثار «بِلَک متال» را در سطح جهانی پخش می‌کرد.
مسئله مورد توجّه، فقط این نبود که گروه‌های «بِلَک متال»، موضوعات ضدّدینی را تبلیغ می‌کردند بلکه شروع به سوزاندن کلیساها و ایجاد رُعب و وحشت نیز نمودند. سوزاندن بیشتر از پنجاه کلیسا به این گروه‌ها منتسب شده است و پای ثابت این آتش سوزی‌ها هم کسی نبود جز ورگ.
گروه «مِیهِم»، وقتی مورد توجّه قرار گرفت که خواننده‌اش، خودکشی کرد. احتمالاً به این دلیل که فکر می‌کرد خودکشی او، حادثه مهمی در جهان است! ولی خوشبختانه، نه برای کسی مهم بود و نه اتّفاقی افتاد. خورشید حتّی یک ثانیه هم دیرتر طلوع نکرد و طبیعتاً یک ثانیه هم زودتر غروب نکرد! اُهلین خواننده گروه که به «مرگ»(13) شهرت داشت، رگ‌های دستش را بُرید و با «شات گان» به سَرَش شلیک کرد. اوّلین کسی که به جنازه او رسید، اورونیموس بود که ظاهراً مغز او را پخت و نوشِ جان کرد. هل هَمر نوازنده درامز گروه هم با استخوان‌های او، گردنبند درست کرد. خوشبختانه سایر فامیل‌ها دیرتر رسیدند وگرنه با همه اعضای بدن اُهلین مجسمه‌ای می‌ساختند و در حال حاضر، موزه اعضای اُهلین و دوستان، برقرار بود!
امّا همچون همه این جور اتّفاقات، همین که اُهلین بینوا خودکشی کرد، موجی از اظهار نظرهای عجیب و غریب به سوی او سرازیر شد: اینکه از کودکی در فکر خودکشی بوده است. البته این چیزی بود که خود اُهلین هم به آن دامن زده بود. جز نامی که برای خود برگزیده بود (مرگ)، لباس‌هایش را زیر خاک دفن می‌کرد تا همچون دفن شده‌ها به نظر برسد. آرایش چهره‌اش شبیه چهره مُردگان بود. گرچه دوستان نزدیکش ادعا می‌کردند که در هنگام خواب، همین رنگ چهره به اُهلین دست می‌دهد؛ ولی حـالا نمی‌توان هیچ کدام از این ادعاها را ثابت کرد. جالب‌ترین نکته در مورد خودکشی اُهلین که از خودکشی کردن خود او هم مهم‌تر است، نوشته‌ای است که پیش از خودکشی به جا گذاشته بود؛ روی کاغذ نوشته بود: «به خاطر خون‌های ریخته شده روی در و دیوار، معذرت‌خواهی می‌کنم».

10

امّا این ماجرای اصلی «بِلَک متال» نبود، بلکه دعوا بر سَرِ خدایی کردن در «بِلَک متال» بود؛ جایی که دو گروه «مِیهِیم» و «باورزوم»، یا اورونیموس و ورگ، شروع به رقابت با هم کردند. این رقابت، از ناسزا گفتن شروع شد و با تهدید به قتل، ادامه یافت.
گفت‌وگوهای زیادی میان دو طرف درگرفت که در نهایت، ورگ کوتاه آمد و خواست که اوضاع را آرام کند. امّا اورونیموس، حاضر نبود این صلح را بپذیرد. بنابراین ورگ به سمت خانه‌ی اورونیموس رفت و با او رو به رو شد. طبیعی بود که اورونیموس، عصبانی شد و به سمت ورگ حمله کرد. ورگ هم درصدد دفاع برآمد و با ضربه چاقو، اورونیموس را از پا درآورد. اورونیموس که هنوز زنده بود، از خانه بیرون آمد و به یک تیر چراغ برق برخورد کرد؛ و البته دیگر نتوانست به حرکت و زندگی ادامه دهد. ورگ هم که ظاهراً از کاری که انجام داده بود، راضی نبود، چاقویش را در جمجمه اورونیموس فقید، فرو کرد. ظاهراً در این داستان جالب، نشستن چند بشقاب پرنده از مریخ به زمین کم است که ‌ای کاش آن را هم به ماجراهای ورگ و دوستان، اضافه می‌کردند!
به هر حال، ورگ بازداشت شد و به دادگاه رفت. ورگ به خاطر قتل و سوزاندن کلیساها، مجموعاً به 21 سال زندان، محکوم شد. وی به زندان منتقل شد، ولی آنجا نیز دست از فعالیت برنداشت؛ نوشتن کتاب و ساختن آلبوم‌های موسیقی از جمله تفریحات سالم او به شمار می‌رفت و از آنجا که بیست و سه ساعت را در انفرادی می‌گذراند، زمان داشت که درباره رابطه میان چاقو و جمجمه، بیشتر فکر کند.
ورگ در دو مصاحبه‌ای که در زندان انجام داد، علّت اختلافش با اورونیموس را شیطان پرستی اعلام کرد؛ اورونیموس علاقه به شیطان پرستی داشت، ولی ورگ به خدایان تاریکی و باستانی شمال اروپا دلبسته بود. نکته جالب این است که ورگ، هیچ گاه از کُشتنِ اورونیموس اظهار پشیمانی نکرد و حتّی در دادگاه نیز می‌خندید. جمله معروف او درباره قتل اورونیموس بسیار جالب است؛ گزارشگر از او درباره حال مادرش هنگام شنیدن خبر پرسید و او پاسخ داد: «مادرم خیلی خوشحال شد از اینکه من آن خوک کثیف را کُشتم».

11

«یک روح غمگین فراموش شده» با صدای «بورزوم»:
آتش در آسمان خاموش شده و آب‌های آبی دیگر گریه نمی‌کنند
رقص درختان متوقف شده
رودخانه بی حرکت از باد سرد دیگر دوامی نخواهد داشت
باران از باریدن از آسمان باز ایستاده است
صدای چکیدن خون کودکی که در این نزدیکی مرده، خاموش شده
باز هم دشمنی بود، باز هم سرما بود
اکنون تنها باقیمانده، سنگ قبر سیاهی است با یک محراب
محرابی که نقش یک تختخواب را بازی می‌کند
رویای مردان در خواب، رویای آسودگی است و دروازه‌ای به خارج از جهنم و به سوی باطل کردن مرگ
و هنوز خواب مردان مختل نشده که یک روز قبرها بدون قفل خواهند شد و ارواح به دنیایشان برخواهند گشت
امّا در این زمان یک روح فراموش شده به جرم رسیدن به ازل مجازات می‌شود.

12

البته یک نکته را از یاد نبرید؛ جنبه ضدّمسیحیّت هَدبنگرهای شمال اروپا، جنبه تاریخی و آیینی دارد.
زمانی که مسیحیّت به شمال اروپا راه یافت، در اوّلین اقدام، همه بناهای باقیمانده از دین سابق و پرستشگاه‌های آن را نابود کرد و سوزاند. همچنین هر کسی که حاضر به پذیرفتن دین جدید نبود، کُشته می‌شد. تعدادی از اهالی «هالوگالاند» که حاضر نشدند دین جدید را بپذیرند، به سرعت نابود شدند.
ایونید کینریف از جمله کسانی است که خود را خادم اُدین می‌دانست و حاضر نشد در مقابل کلیسا زانو بزند. راوود توانمند هم که حاضر به پذیرش دین تحمیلی نشد به همین دلیل کُشته شد. اگر کسی به تاریخ آن دوران مراجعه کند، توماری از نام‌های معروف را می‌بیند که به همین خاطر، کُشته شده‌اند.

13

تا اینجا به دو گرایش عمده در موسیقی متال پرداختیم. حالا زمان آن است که وارد بخش دیگر متال شویم؛ بخشی که مربوط به اعتراضات اجتماعی، عصیان و طغیان علیه جامعه، زشتی‌ها و فسادی است که در دنیا رواج دارد. هَدبنگرهای این رده، عمده هدف خود را برای نشان دادن این فسادها و منجلاب‌ها به کار می‌گیرند. «متالیکا» یکی از این گروه‌های بسیار معروف است که حتّی به مراسم «اسکار» هم دعوت شده‌اند و خودتان حدس بزنید که دعوت شدن به مراسم اسکار برای یک گروه موسیقی متال یعنی چه.
جیمز هتزفیلد (خواننده) و لارس اولریش (نوازنده درامز) که از طریق آگهی روزنامه با هم آشنا شده بودند، گروه «متالیکا» را پایه گذاری کردند. کارهای ابتدایی «متالیکا»، با همراهی دیو ماستین و ران مک گاواتی در کلوب‌های زیرزمینی سانفرانسیسکو شروع شد. با اوج گرفتن فعالیّت‌های گروه، جیمز و لارس، دست به تغییراتی در گروه زدند. یعنی عذر دیو و ران را خواستند. البته دیوی هم این اقدام را بی پاسخ نگذاشت و گروهی به نام «مگادث»(14) راه‌اندازی کرد. به هر حال، کلیف برتون و کرک قامت جایگزین این دو شدند تا گروه چهار نفری «متالیکا»، شکل اصلی خود را به دست آورد.
فعالیّت‌های گروه با موفقیّت‌های زیادی در آمریکا و اروپا همراه بود و پله‌های ترقّی، یکی پس از دیگری طی شد، ولی ناگهان کلیف جوان در اثر سانحه رانندگی، جان داد. گروه، جوان دیگری به نام جیسون نیوستد را به خدمت گرفت که یکی از بهترین هَدبنگرهای متال به شمار می‌رود. «متالیکا» با آرایش جدید، بهترین آثار موسیقی متال را ارائه کردند ولی در کمال ناباوری، جیسون تصمیم به ترک گروه گرفت، نفر بعدی، رابرت تریژیلو بود که سابقه همکاری با اُزی اُزبورن را در کارنامه کاری خود داشت.
«متالیکا» به عنوان گروهی که آثارشان بیش از هر گروه متالی در سراسر دنیا پخش شده است، معرفی می‌شوند. بعضی از آهنگ‌های این گروه، به عنوان محبوب‌ترین آهنگ‌های متال به شمار می‌روند. همچون «هیچ چیزی مهم نیست»(15)، «مرا در بر گیر تا فرو بخوابد»(16) و «رو به سیاهی»(17).
مضمون اصلی آهنگ‌های این گروه مثبت و خوب- البته در سطح سایر گروه‌های متال- بر تبعیضات اجتماعی و نژادی، اعتراض و عصیان به عواملی که زندگی انسان را با درد و رنج همراه می‌کنند، ایمان و کفر، خیر و شرّ و مسائلی از این قبیل است. «متالیکا» در دوره کاری خود، از سبک «تِرَش متال» به «آلترناتیو راک» تغییر مسیر دادند که حتّی منجر به این شد که بعضی از طرفداران متعصّب‌شان را از دست بدهند. در سال 1999 میلادی، کنسرتی با یک اُرکستر کامل برگزار کردند که بسیار مورد توجّه قرار گرفت. از لحاظ اجراهای زنده، این گروه از کمترین آرایش‌ها و افکت‌های صوتی و تصویری استفاده می‌کنند.

14

«چیز دیگری مهم نیست» با صدای «متالیکا»:
همین قدر نزدیک، مهم نیست چقدر دوریم
نمی‌توانستیم بیش از این از دلهایمان دور باشیم
مطمئنیم که کیستم
و چیز دیگری مهم نیست
هیچ گاه اینگونه صریح نبوده‌ام
زندگی از آن ماست، به شیوه خودمان خواهیم گذراند
هر آنچه می‌گوییم فقط حرف نیست
و چیز دیگری مهم نیست
اطمینانی را که می‌جویم در تو می‌یابم
هر روز چیز تازه‌ای برای ما هست و ذهنمان را به دیدگاهی متفاوت باز می‌کند
و چیز دیگری مهم نیست
هرگز به آنچه می‌کنند اهمیت نداده‌ام
هرگز به آنچه می‌دانند اهمیت نداده‌ام
ولی من می‌دانم
همین قدر نزدیک، مهم نیست چقدر دوریم
نمی‌توانستیم بیش از این از دلهایمان دور باشیم
مطمئنیم که کیستم
و چیز دیگری مهم نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1- Dark Metal.
2- Darkness.
3- نوشته‌ای که در ادامه می‌آید، قسمتی از مقاله‌ای است که چند سال گذشته از نگارنده در وبلاگی قرار گرفت و به سرعت در بسیاری از وبلاگ‌ها و سایت‌های مربوط به موسیقی متال و شیطان پرستی پخش شد. در اینجا، این نوشته با کمی تغییر و اصلاح آورده شده است.
4- نهج البلاغه، خطبه 193.
5- اشعاری که در این قسمت ذکر شده است، سروده نگارنده می‌باشد.
6- نام‌ها و تاریخ‌های آمده در ادامه مطلب، از سایت‌ها و وبلاگ‌های گروه‌های موسیقی متال گرفته شده است.
7- Hard Rock.
8- Satanism and Heavy Metal. By: Shane christensen. www.helium.com
9- The History of Black Metal. By: Nolan Foster. www.ehow.com.
10- Burzum.
11- Venom.
12- Mayhem.
13- Dead.
14- Megadeath.
15- Nothin Else Mattres.
16- Until It Sleep.
17- Fade To Black.

منبع مقاله :
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.