نالههاى حضرت زهرا در فراق پدر
يا رسولالله، پدر جان، دريغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسيار بزرگ است تاريكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مىگردد، و من دور مانده از جناب تو دريغ و افسوس مىخورم كه هرچه زودتر نزد تو آيم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن اميرالمؤمنين سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بىمانند تو، هم او كه تو او را از كودكى بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترين دوستان تو و محبوبترين اصحاب تو در پيشگاه تو بود، او كه در پذيرش اسلام از همه پيشى گرفته و هجرت كرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترين انسانها.
اكنون بيا و بنگر كه امام برگزيدهى تو را اسيرگونه به طرف بيعت تحميلى مىكشند و مىبرند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم كوبيده است و گريههاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگيرمان شده است.
آنگاه فرياد سختى برآورد و فرمود:
فرياد با محمدا، فرياد اى دوست.
فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد،
فرياد از كمى ياران و ياوران،
فرياد از ناله بسيار،
فرياد از مشكلات فراوان.
فرياد از مصيبت و اندوه زياد،
فرياد از مصيبت جانكاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صيحهاى زد و بيهوش بر زمين افتاد.(1)
اى أنس آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟ (2)
اى پدر! دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مىكند،
اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مىخورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت.
اى پدر! كيست از اين پس كه بيوهگان و مسكينان را رعايت نمايد و امت را تا قيامت هدايت فرمايد.
اى پدر! ما در حضرت تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمىشود،
و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمىگردد،
و كدام چشم است كه پس از تو سرمهى خواب مىكشند؟
تو بودى بهار دين يزدان، و نور پيغمبران،
چه افتاد كوهسارها را كه فرونمىريزد،
و چه پيش آمد درياها را كه فرونمىرود،
چگونه است كه زلزلهها زمين را فرونمىگيرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگريستند، و افلاك در ايستادند، و منبر تو بعد از تو وحشتانگيز و بدون استفاده گشت و محراب بىمناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زيارت تو و دعاى تو مشتاق آمد. (3)
حضرت زهراء عليهاالسلام پس از دفن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بىتابانه از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.
زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد. سپس در حالى كه بر قبر پدر خيره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خويشنداريم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش كنندهام شده و حزن و اندوه درونى مرا مىكشد.
پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم صدايم خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم در هم ريخته، و روزگارم تيره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمىيابم، و مانعى براى گريهام و ياورى براى ضعفم پيدا نمىكنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد.
پدر عزيزم من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد با تو گريه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پايانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار جهانيان. (4)
حضرت زهراء عليهاالسلام با ياد روزگاران شيرين محبتهاى رسول خدا خطاب به كودكان خود مىفرمود: كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزيز و گرامى مىداشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مىگرفت؟ و نمىگذاشت بر روى زمين راه رويد. ديگر هرگز او را نمىبينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره انجام مىداد.(5)
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن اميرالمؤمنين سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بىمانند تو، هم او كه تو او را از كودكى بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترين دوستان تو و محبوبترين اصحاب تو در پيشگاه تو بود، او كه در پذيرش اسلام از همه پيشى گرفته و هجرت كرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترين انسانها.
اكنون بيا و بنگر كه امام برگزيدهى تو را اسيرگونه به طرف بيعت تحميلى مىكشند و مىبرند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم كوبيده است و گريههاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگيرمان شده است.
آنگاه فرياد سختى برآورد و فرمود:
فرياد با محمدا، فرياد اى دوست.
فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد،
فرياد از كمى ياران و ياوران،
فرياد از ناله بسيار،
فرياد از مشكلات فراوان.
فرياد از مصيبت و اندوه زياد،
فرياد از مصيبت جانكاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صيحهاى زد و بيهوش بر زمين افتاد.(1)
اى أنس آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟ (2)
اى پدر! دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مىكند،
اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مىخورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت.
اى پدر! كيست از اين پس كه بيوهگان و مسكينان را رعايت نمايد و امت را تا قيامت هدايت فرمايد.
اى پدر! ما در حضرت تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمىشود،
و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمىگردد،
و كدام چشم است كه پس از تو سرمهى خواب مىكشند؟
تو بودى بهار دين يزدان، و نور پيغمبران،
چه افتاد كوهسارها را كه فرونمىريزد،
و چه پيش آمد درياها را كه فرونمىرود،
چگونه است كه زلزلهها زمين را فرونمىگيرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگريستند، و افلاك در ايستادند، و منبر تو بعد از تو وحشتانگيز و بدون استفاده گشت و محراب بىمناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زيارت تو و دعاى تو مشتاق آمد. (3)
حضرت زهراء عليهاالسلام پس از دفن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بىتابانه از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.
زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد. سپس در حالى كه بر قبر پدر خيره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خويشنداريم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش كنندهام شده و حزن و اندوه درونى مرا مىكشد.
پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم صدايم خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم در هم ريخته، و روزگارم تيره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمىيابم، و مانعى براى گريهام و ياورى براى ضعفم پيدا نمىكنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد.
پدر عزيزم من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد با تو گريه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پايانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار جهانيان. (4)
حضرت زهراء عليهاالسلام با ياد روزگاران شيرين محبتهاى رسول خدا خطاب به كودكان خود مىفرمود: كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزيز و گرامى مىداشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مىگرفت؟ و نمىگذاشت بر روى زمين راه رويد. ديگر هرگز او را نمىبينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره انجام مىداد.(5)
پی نوشت:
1 ـ نهجالحياة ص 68 به نقل از: بيتالاحزان (ترجمه) ص 146
2 ـ نهجالحياة ص 66 به نقل از: احقاقالحق/ 15519
3 ـ نهجالحياة، ص 70، به نقل از: بحار/ 43/ 176.
4 ـ نهجالحياة ص 72 به نقل از: بحار/ 43/ 176
5 ـ نهجالحياة ص 72 به نقل از: احقاقالحق/ 19/ 173