Fordism and post-fordism

فوردیسم و پسافوردیسم

اصطلاح فوردیسم را آنتونیو گرامشی، متفکر مارکسیست ایتالیایی و هانری دو مان، سوسیالیست بلژیکی، در دهه‌ی 1930 وضع کردند، به معنای تعبیر و تفسیری از نوشته‌های هنری فورد، صاحب کارخانه‌ی خودروسازی، که تغییرات
سه‌شنبه، 11 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فوردیسم و پسافوردیسم
 فوردیسم و پسافوردیسم

 

نویسنده: آلن لیپیه
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Fordism and post-fordism

اصطلاح فوردیسم را آنتونیو گرامشی، متفکر مارکسیست ایتالیایی و هانری دو مان، سوسیالیست بلژیکی، در دهه‌ی 1930 وضع کردند، به معنای تعبیر و تفسیری از نوشته‌های هنری فورد، صاحب کارخانه‌ی خودروسازی، که تغییرات عمده‌ای را در تمدن سرمایه‌داری نوید می‌داد. در دهه‌ی 1960 این اصطلاح را تنی چند از مارکسیست‌های ایتالیایی (مثل پانزیری، ترونتی، نگری) دوباره مطرح کردند و سپس مکتب تنظیم فرانسه (آگلیتا، بویر، کوریا، لیپیه) آن را به مثابه نامی برای مدل توسعه‌ی اقتصادی که بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری تحقق یافته بود، بر سر زبان‌ها انداخت. فورد بر دو نکته‌ی مهم تأکید کرده بود. نخستین تأکید او بر الگوی کار صنعتی بود که در کارخانه‌ی خویش اجرا کرده بود،
و نه فقط اصول «مدیریت علمی» پیشنهادی تیلور را بسط داده بود- طراحی سیستماتیک روش‌هایی برای بهترین راه انجام تک‌تک اجزای فرایند تولید، تفکیک قطعی وظایف بنیادی، و تخصصی شدن هر وظیفه با روش استاندارد- بلکه فرایندهای تولید خودکار را نیز از طریق ماشینی کردن هرچه بیش‌تر کارها به آن افزوده بود. جنبه‌ی دیگری از «فوردیسم» فورد طرفداری از بالابردن دستمزدها (روزی 5 دلار) بود که او دو دلیل برای آن مطرح می‌کرد. دستمزدهای بالا پاداش نظم و پشتکار نیروی کار در یک کارخانه‌ی سازمان یافته‌ی عقلانی است. ولی در عین حال (اگر این روش عمومیت پیدا می‌کرد) دریچه‌های لازم برای تولید انبوه باز می‌شد. در هر دو مورد، طبقه‌ی کارگر از اطاعت و تسلیم در مقابل قدرت مدیریت کارخانه نفع می‌برد. گرامشی بر جنبه‌ی «خرده صنف‌گرایی» این سازش و مصالحه (در هر کارخانه) تأکید می‌کرد، در حالی که هانری دومان بیش‌تر متوجه امکان «صنف‌گرایی کلان» در سطح جامعه بود.
آن دوره، دوره‌ی رکود بزرگ بود که فاشیست‌ها، سوسیال دموکرات‌ها و کمونیست‌ها به «هرج و مرج بازار سرمایه‌داری» می‌تاختند یا همان‌طور که کارل پولانیی می‌گفت «سلطه‌ی بازار خودسر بر جامعه» را مورد انتقاد و حمله قرار داده بودند. صنف‌گرایی کلان دستور کار همه‌ی این جریان‌های ضدلیبرالی بود، و هانری دومان نیز سرانجام فاشیست شد. ولی پس از جنگ جهانی دوم، «راه‌حل سوسیال دموکراتیک» و همچنین «شیوه‌ی زندگی امریکایی» در دنیای غرب و زیر سایه‌ی ارتش آزادی‌بخش رئیس جمهور روزولت، تفوق یافت. به واسطه‌ی سیاست‌هایی مثل تجارت نو در ایالات متحده، جبهه‌ی مردمی در فرانسه، اجرای توصیه‌های گزارش بوریج در بریتانیا، و موفقیت‌های سوسیال دموکراسی در کشورهای اسکاندیناوی از طریق رسمیت بخشیدن به سازش و مصالحه‌ی فوردیستی بین مدیریت و اتحادیه‌های کارگری و در سایه‌ی حمایت دولت، پایه‌های صنف‌گرایی کلان تثبیت و تحکیم شد. قوانین اجتماعی به صورت مدون درآمد، دولت رفاه گسترش پیدا کرد، و چانه‌زنی‌های جمعی عمومیت یافت. این سازش و مصالحه به شکوفایی 20 ساله‌ی قدرت تولید، سرمایه‌گذاری و قدرت خرید منجر شد.
به این ترتیب فوردیسم نوعی «کل‌نگری سلسله‌مراتبی» است. جامعه تضمین می‌کند که همه در کار جمعی مشارکت داده شوند و منافع را بین همگان تقسیم می‌کند. ولی این «جامعه» به دست «مدیران» بخش خصوصی یا دولتی سازمان‌دهی می‌شود که دنیا را بر اساس «دانش» خود بنا می‌سازند. از این جهت، فوردیسم به «مدرنیته» متصل می‌شود، به مثابه شیوه‌ای بوروکراتیک برای اداره و هدایت و شیوه‌ای عقل‌گرایانه برای شهرنشینی. ولی برخلاف استالینیسم یا فاشیسم، شکوه و عظمت فوردیسم در دستاوردهای جمعی آن نیست بلکه به واسطه‌ی دسترسی همگانی به مصرف انبوه خصوصی است. بنابراین، فوردیسم راه را برای جامعه‌ی مرفه باز کرد، یعنی برای نوعی فردگرایی تعمیم یافته که تحت کنترل تبلیغات و مقررات است.
در دهه‌ی 1970، بحران‌های اقتصادی دامن‌گیر فوردیسم هم ناشی از جنبه‌ی «تیلوری» آن بود و هم ناشی از جنبه‌ی «نظارتی» آن. اصول تیلوری کارایی چندانی در فن‌آوری‌های نوین اطلاعات نداشت، و بین‌المللی‌شدن اقتصاد نیز کنترل و نظارت دولت را دشوارتر ساخت. از همین‌رو، در دهه‌ی 1980، تکاپوی «پسافوردیسم» آغاز شد که در ابتدا معکوس فوردیسم پنداشته می‌شد: تخصص حرفه‌ای به جای تیلوریسم و تولید انبوه، انعطاف‌پذیری به جای مقررات اکید. همین مفهوم «تخصص انعطاف‌پذیر» (piore and sabel, 1984) پسافوردیستی بود که مایه‌ی الهام بعضی از متفکران جناح چپ در دنیای انگلوساکسون و همچنین الهام‌بخش سبک‌ها و ایدئولوژی‌های «پست‌مدرنیستی» شد. ولی پسافوردیسم به سبب کنارگذاشتن حقوقی که کارگران در نظام فوردیستی به دست آورده بودند، به شدت مورد انتقاد است. در اروپای قاره‌ای، بر این نکته تأکید می‌شود که «مهارت‌های تخصصی» به معنای نرمش‌ناپذیری قرارداد دستمزد است، و «انعطاف‌پذیری» مقوم مهارت‌زدایی است. بنابراین، درباره‌ی راه خروج از بحران فوردیسم چند برداشت متضاد، یعنی چند «پسافوردیسم» وجود دارد. اکنون در پایان قرن بیستم تاریخ هنوز ادامه دارد، ولی کشورهای سرمایه‌داری «انعطاف‌پذیرتر» (بریتانیا و ایالات متحده) ظاهراً به لحاظ صنعتی تحت سیطره‌ی کشورهای «سازمان‌یافته‌تر» و «مهارتی‌تر» (ژاپن، آلمان) درمی‌آیند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.