شاگردان جناب شیخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه)

شیخ مرتضی زاهد(ره) در طول عمر با برکتش شاگردان برجسته ای را تربیت کرده بود که هر کدام کوهی از تقوی و معنویت بوده اند از جمله : حاج شیخ هادی (حاج مقدس ) از جمله [شاگردان ایشان] مرحوم حاج شیخ هادی معروف به حاج مقدس [است] که بسیار متقی بود و در راه خدا سخت کوش؛ گویی کمترین هوا و هوس در وجود مبارکش به کار نرفته؛ دارای نگاهی جذاب و صلابتی کم نظیر بود؛
سه‌شنبه، 8 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاگردان جناب شیخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه)
شاگردان جناب شیخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه)
شاگردان جناب شیخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه)

شیخ مرتضی زاهد(ره) در طول عمر با برکتش شاگردان برجسته ای را تربیت کرده بود که هر کدام کوهی از تقوی و معنویت بوده اند از جمله :

حاج شیخ هادی (حاج مقدس )

از جمله [شاگردان ایشان] مرحوم حاج شیخ هادی معروف به حاج مقدس [است] که بسیار متقی بود و در راه خدا سخت کوش؛ گویی کمترین هوا و هوس در وجود مبارکش به کار نرفته؛ دارای نگاهی جذاب و صلابتی کم نظیر بود؛
وقتی در منبر وعظ و خطابه داشت تا عمق جانِ مستمع اثر می گذاشت؛ نهایت احتیاط را در کلمات و حرکاتش به کار می برد؛ از جمله هیچ گاه به صورت پسری که موی صورتش نروییده بود نگاه نمی کرد مرحوم حاج مقدس را دست پرورده مرحوم آقا شیخ مرتضی می دانستند ...
مرحوم حاج مقدس از همه دار و ندارش برای خدا می گذاشت.
در مجلسی که دعوت داشت اگر می دید بانی تقوای لازم را ندارد از گرفتن هر گونه وجهی خودداری می کرد...
هر کجا کوچکترین پوچ گرایی و متابعت از هوا و هوس را حس می کرد مجلس را ترک می کرد...

حاج آقا فخر

از دیگر شاگردهای آقا شیخ مرتضی زاهد مرحوم حاج آقا فخر، فرزند آقا شهاب واعظ که معلمی خستگی ناپذیر و استاد اخلاقی کم نظیر بود؛ مجاهدی بود عاقل و مومنی متهجد، مهربان، نرم دل، شجاع، دلسوز و غیور در دین که بسیاری از طلاب جوان را به تهذیب نفس واداشته بود... حلال خوری و پاک نوشی او مشهور است.
با اینکه از مرحوم حاج آقا فخر کرامات و عجایب فراوانی مشاهده می شد، خود مجذوب مرحوم آقا شیخ مرتضی بود و همواره از کرامات و خصال حمیده و مقام شامخ آن مرحوم یاد می کرد و خود را از خاکسارانش به شمار می آورد...

حاج شیخ محمد تقی آل آقا (حاج آقا تقی کرمانشاهی )

بعضی معتقدند قوی ترین دوست و شاگرد مرحوم شیخ مرتضی ، مرحوم حاج آقا تقی کرمانشاهی است .
نقل می کنند :
وقتی در چهره و سیمای حاج آقا تقی دقیق می شدی و با او کمی به گفتگو می نشستی ، اطمینان پیدا می کردی که به حقیقت در این مرد دیگر هیچ نفسانیت و عجب و خودبینی و هوای نفسی نمانده است و او لحظه به لحظه فقط خواست و رضای خدای تعالی را در نظر دارد .
ایشان به باطن آقا شیخ مرتضی پی برده بود و تا آخر عمرش سعی می کرد همیشه در کنار آقا شیخ مرتضی باشد .
می گویند : چون همیشه در کنار آقا شیخ مرتضی بود زیاد به چشم نمی آمد و حتی افراد آدم شناس خبره نیز وقتی او را در کنار شیخ مرتضی می دیدند زیاد توجه پیدا نمی کردند که در کنار مرحوم زاهد عجب آدم خودساخته و بزرگی ایستاده است !.
بعد از وفاتش وقتی از آقا شیخ مرتضی سئوال شد از وفات حاج آقا تقی خیلی ناراحت شدید جواب داده بود :
نه بر عکس خیلی هم احساس خوشحالی می کنم زیرا حاج آقا تقی با یک پاکی و درجه ای از این دنیا رفت که جای شادی و خوشحالی دارد .

سید کریم محمودی مشهور به پینه دوز

شاید نام « آقا سید کریم پینه دوز» برای شما نامی آشنا باشد و بسیار از ایشان در بعضی از کتابهایی که درباره تشرف یافتگان به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام به چاپ رسیده است به این حکایات برخورد کرده باشید:
« در تهران مرد پینه دوزی بود به نام آقا سید کریم که اکثر علمای اهل معنا معتقد بودند گاهی حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام به مغازه محقر او تشریف می برند و با او می نشینند و هم صحبت می شوند!
نام و شهرت ایشان «آقا سیدکریم محمودی» بود و در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود. به همین جهت مشهور به «آقا سیدکریم پینه دوز» بود.
آقا سیدکریم با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، تا حدودی گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.
نویسنده کتاب گنجینه دانشمندان به پنج نفر از این بزرگان و علمایی که از مقامات و حالات آقا سیدکریم باخبر بوده و به او اعتقاد داشته اند اشاره کرده است؛ بزرگانی که هر یک از آنان در تقوا و زهد و معرفت، زبانزد و معروف و مشهورند. این بزرگان عبارتند از:
مرحوم حاج آقا یحیی سجادی؛
مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد؛
مرحوم حاج سیدعلی آقای مفسر تهرانی؛
مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد،
مرحوم حاج شیخ محمود یاسری.
ایشان ارادت ویژه ای به حضرت سیدالشهداء (ع) داشتند.
نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام قطره های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می شده‌ است.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

تشرفات آقا سید کریم پینه دور

1. زیارت با امام زمان(ع)
در جلد ششم از کتاب گنجینه دانشمندان از قول مرحوم آقا سیدکریم پینه دوز نقل می کنند:
« در یکی از شبهای جمعه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به خدمت حضرت ولی عصر، حجه ابن الحسن العسکری علیه السلام مشرف شدم.
در آن تشرف حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام قریب به این مضمون به آقا سید کریم پینه دوز میفرمایند:
« سیدکریم! بیا به زیارت جدم حضرت رضا علیه السلام برویم. »
ایشان در آن شب فقط بعد از چند قدمی، خودش را با امام زمانش در صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می بیند.
آقا سیدکریم همراه با حضرت، به حرم حضرت امام الرضا علیه السلام مشرف می شود و بعد از زیارت، با همان کیفیت به تهران بازگردانده می شود.
در این هنگام باز حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به آقا سیدکریم پینه دوز قریب به این مضمون می فرمایند:
« آقا سیدکریم! بیا به سر قبر حاج سید علی آقا مفسر ( یا قبر مرحوم حاج سیدعبدالکریم لاهیجی ) برویم. »
ایشان نیز به دنبال حضرت حجت علیه السلام به سوی قبر مرحوم آقا سید علی مفسر در شهرری، واقع در امام زاده عبدالله به راه می افتد.
آقا سیدکریم در نزدیکیهای قبر مشاهده می کند روح مرحوم آقا سیدعلی مفسر از قبر و از جایگاهش بیرون آمد و با عجله و شتاب و با اظهار خلوص و ادب و ارادت به ساحت مقدس آخرین امام و خلیفه الهی، به استقبال آن حضرت آمد ...
در آخراین ملاقات، مرحوم آیت الله حاج سیدعلی آقا مفسر، رو به آقا سیدکریم پینه دوز می کند و به او می گوید:
آقا سیدکریم! به آقا شیخ مرتضی زاهد سلام مرا برسان و به او بگو چرا حق رفاقت و دوستی را فراموش کرده ای و به سر قبر من و به دیدن من نمی آیی؟
در این هنگام، امام زمان علیه السلام جمله بسیار عجیب و پرمحبتی را بر زبان می آورند:
حضرت بقیه الله امام زمان علیه السلام به مرحوم حاج سیدعلی آقای مفسر قریب به این مضامین می فرمایند:
« آقا سیدعلی! آقا شیخ مرتضی گرفتار و از آمدن معذور است؛ من به جای او به دیدنت خواهم آمد! »
و به راستی که آقا سیدکریم پینه دوزها، نرسیدند مگر با عمل به توصیه های امثال آقا شیخ مرتضی ها و تمسک به وحی و شرع مقدس و علوم محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین.
2. نان و حلوای بهشتی
مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند:
« یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود.
بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند.
آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد.
آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود:
« آقا سیدکریم! آقا سیدکریم! »
آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود.
بگیر آقا سیدکریم!
ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند.
آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت.
خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند !
بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.
آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.
او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!
پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود.
عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند.
هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند ... اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!
آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند! »
3.در جستجوی صاحب الزمان(ع)
مرحوم حاج سید مهدی خرازی یکی از نزدیکترین شاگردان به آقا شیخ مرتضی بود و از بسیاری از اسرار آقا شیخ مرتضی و دوستان و رفقای ایشان باخبر بود.
او در مورد آقا سیدکریم نیز مطالبی را می شنیده است. در ابتدا قبول و پذیرش میزان عنایات خاصه بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به آن مرد پینه دوز برای او مقداری سخت بود اما با توجه به ارادتش به آقا شیخ مرتضی این امر را انکار و تکذیب هم نمی کرد.
حاج مهدی خرازی مدتی شاگردی به نام مرحوم آقای حاج حسن خراسانی داشت. او از فرزندان مرحوم حاج میرزا ابوالفضل خراسانی امام جماعت مسجد آذربایجانیهای بازار تهران بود.
آقای خراسانی با توجه به شئونات پدرش بسیاری از علما و فضلای تهران را می شناخت و از اسم و رسمشان آگاه بود.
یک روز سیدی بسیار جلیل القدر از جلوی مغازه آنها رد می شود، آن آقا سید، عبایش را بر سرش کشیده بود و شالی سبز رنگ به دور کمرش داشت. با مشاهده چهره ملکوتی آن سید یک حالتی از بهت و حیرت و سپس یک تلاطم و انقلاب بی سابقه روحی در آقای خرازی پیدا می شود او بلافاصله از آقا حسن خراسانی سوال می کند:
این آقا کیست؟ شما او را می شناسی؟!
حسن آقا نیز با تعجب و حیرت می گوید:
نه من ایشان را نمی شناسم و تا به حال این آقا را ندیده ام به احتمال قوی می توانم بگویم ایشان از علما و فضلای تهران نیست و به نظرم این آقا مسافر باشد.
زمانی که آن آقا از جلوی چشمهای آنها رد می شود به یکباره به قلب حاج سیدمهدی الهام می شود شاید این آقا...
حاج سیدمهدی از ورزشکاران باستانی کار و آدمی ورزیده و چالاک بود. او با عجله از مغازه اش بیرون می آید و به دنبال آن آقا راه می افتد. اما هر چه به این طرف و آن طرف نظر می افکند هیچ اثری از وی پیدا نمی کند.
او با عجله و شتاب و با حسرت و پریشان حالی قسمتهایی از بازار را زیر و رو می کند اما هیچ ردی از آن آقا نمی یابد.
بعد از لحظاتی بی اختیار به یاد آقا سیدکریم پینه دوز می افتد، به دلش می افتد شاید نشانی از آن آقای بزرگوار در جلوی مغازه آقا سیدکریم پیدا کند.
با عجله به نزد آقا سیدکریم می رود و آنچه را دیده و احساس کرده است برای او بیان می کند و از آقا سیدکریم خواهش و تمنا می کند تا او نیز لب به سخن باز کند و هر آنچه می داند به او بگوید.
حاج سیدمهدی خرازی، از اولاد حضرت زهرا علیها السلام و از سادات باتقوا و و راز نگهدار و از تربیت شده ها و از دوستان خاص آقا شیخ مرتضی زاهد بود.
با توجه به خصوصیات ایشان ، آقا سیدکریم پینه دوز لب باز می کند که:
آری! آن آقای بزرگوار همان آقا و مولای ما حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام بوده ‌است و تا چند لحظه قبل در اینجا تشریف فرما بوده ‌است.
حاج سیدمهدی خرازی نقل می کرد:
راستش من بعد از ملاقات با آقا سیدکریم، همچنان در یک حیرانی و سردرگمی بودم تا اینکه یکی دو شب بعد، در عالم خواب دیدم آن آقای بزرگوار با همان سیمایی که در بیداری دیده بودم در کنار آقا سیدکریم پینه دوز ایستاده اند و سپس سروش غیبی به صدا درآمد که این آقا، حضرت بقیة الله الاعظم حجة ابن الحسن العسکری (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. و با این خواب یک اطمینان قلبی خاصی نسبت به این امر در من پیدا شد.
4. عنایت حضرت ولی عصر(عج) و خانه دار شدن سید کریم
یکی از قضایای بسیار مشهور از آقا سیدکریم پینه دوز، قضیه خانه دار شدن اوست.
یکی از فقهای عالی مقام معاصر می فرماید:
« دین خدا، به وسیله دو دسته و طایفه می تواند بسیار تقویت شود. یکی، توسط عالم ربانی و دوم، توسط غنی و ثروتمند با تقوا و ربانی؛ که اثر این دو، بسیار حیاتی و کلیدی می تواند باشد. »
مرحوم حاج محمود کاشانی از تجار و بازرگانان بزرگ تهران، به حقیقت یکی از اغنیای بسیار پاک و باتقوایی بوده که در خدمت به دین خدا، بسیار خوش فهم و کوشا و فعال بوده است. یکی از توفیقات آن مرحوم و پدرش، ترمیم و بازسازی صحن حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام است.
مرحوم کاشانی شبی در خواب، حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت می کند. آن حضرت قریب به این مضامین به او امر می کنند تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدکریم پینه دوز خریداری کند و در فلان ساعت در حالی که آقا سیدکریم با وسایل خانه اش در کوچه نشسته است به آنجا برود و کلید منزل را به او بدهد.
آقای کاشانی این خواب و رویا را از خواب های صادقه می پندارد و فردای همان شب در ابتدای صبح به آدرس و نشانه ای که حضرت حجت علیه السلام به او فرموده بودند می رود و آن خانه و صاحبش را پیدا می کند و درمی یابد که آدرس و نشانه هایی که در خواب به او فرموده اند بسیار دقیق و واقعی است.
وقتی با آن صاحبخانه درباره فروش خانه اش صحبت می کند او با خوشحالی از این موضوع استقبال می کند و برای آقای کاشانی فاش می سازد که او در شب گذشته به علت داشتن قرض و بدهکاری؛ به امام زمان علیه السلام متوسل شده‌ است تا این خانه به سرعت به فروش برسد و قرضش را ادا کند!
حاج محمود آن خانه را خریداری می کند و کلیدش را از صاحبخانه می گیرد و دوباره در همان ساعتی که حضرت ولی عصر(ع) امر کرده بودند به جلوی خانه آقا سیدکریم می رود و می بیند که آقا سید کریم، درست طبق آنچه در خواب فرموده بودند با اسباب و اثاثیه اش در کوچه نشسته است!
از ده روز پیش، مدت اجاره نامه خانه آقا سیدکریم تمام شده بود. صاحبخانه اش با آنکه رعایت حالش را می کرد بنا به دلایلی حاضر به تمدید اجاره خانه اش نبود.
صاحبخانه ده روز مهلت می دهد تا آقا سیدکریم خانه دیگری را پیدا کند. آقا سیدکریم در این مدت هر چه می گردد خانه مناسبی را پیدا نمی کند. این ده روز به سرعت تمام می شود و آقا سیدکریم پس از پایان مهلت بنا به تقیدات و تقوای شدیدش بدون هیچ دلخوری و اعتراضی و بدون اینکه صاحبخانه اش را در جریان بگذارد تمام اسباب و اثاثیه اش را از آن خانه بیرون می آورد و در گوشه ای از کوچه قرار می دهد و خانه را تخلیه می کند.
در همین زمان حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام به کنار این عاشق دلسوخته اش می آید و به آقا سیدکریم می فرماید:
« ناراحت مباش، اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند ».
و آقا سیدکریم با حالتی از مزاح عرض می کند:
درست است آقا جان ولی هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند.
در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر علیه السلام به تبسم باز می شود و سپس آن حضرت، قریب به این مضامین می فرمایند:
« ترتیب کارها را داده ایم پس از چند دقیقه دیگر، مسئله حل می شود ».
و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد ...
بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سیدکریم بعد از وفاتش توسط شیخ مرتضی زاهد فاش می شود.
آقای مصلحی که سالها در جلسات آقا شیخ مرتضی حاضر می شده و از نزدیک با آقا سیدکریم پینه دوز آشنایی داشته است می گفت:
در زمان حیات آقا سیدکریم با آنکه من با او آشنایی و سلام و علیک داشتم ولی از مقاماتش هیچ اطلاعی نداشتم.
فقط می دانستم او سیدی بسیار پرهیزکار و باتقوا و از دوستان و رفقای خاص و ویژه آقا شیخ مرتضی زاهد است، تا اینکه او از دنیا رفت و بعد، تازه ما فهمیدیم او چه گوهری بوده ‌است و چه درجاتی داشته است!

خبر از فوت

آیت الله آقای حاج سید محسن خرازی می فرمود:
مرحوم پدرم برای ما نقل کرد که:
« یکروز این آقا سیدکریم پینه دوز برای خداحافظی به مغازه ما آمد. او قرار بود به عتبات عالیات و کربلای امام حسین علیه السلام مشرف بشود. آقا سیدکریم در حالی که با ما خداحافظی می کرد گفت:
من دارم به کربلا مشرف می شوم ولی من از این سفر باز نخواهم گشت و در همان کربلا از دنیا خواهم رفت و همانجا مدفون می شوم!
ما این سخن را در حالی که دوست نداشتیم آنرا باور کنیم از آقا سیدکریم شنیدیم و او به کربلا مشرف شد و بعد از مدتی خبر رسید آقا سیدکریم پینه دوز در کربلا از دنیا رفته است و او را در صحن مطهر به خاک سپرده اند! » منبع:www.salehin.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.