خاورميانه و فلسطين بازيچه قطعنامه ها و موافتنامه ها

در حالي كه قرن بيستم , قرن بيداري ملتها لقب گرفت , صاحبان زور و ثروت همچنان در عرصه هاي مختلف گيتي , از يك سو به استعمار ملتها و غارت منابع ثروت آنان پرداختند و از ديگرسوي , شعار دفاع از آزادي و حقوق بشر سر دادند. زور و ثروت ناشي از استعمار ملتهاي زير ستم , زورمداران را حتي بر مجامع بين المللي مستولي ساخت و در اين فرايند , ظالم گستاخ تر و مظلوم محرومتر رخ نمود.
چهارشنبه، 30 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاورميانه و فلسطين بازيچه قطعنامه ها و موافتنامه ها
خاورميانه و فلسطين بازيچه قطعنامه ها و موافتنامه ها
خاورميانه و فلسطين بازيچه قطعنامه ها و موافتنامه ها

نويسنده:عليرضا مجاب
در حالي كه قرن بيستم , قرن بيداري ملتها لقب گرفت , صاحبان زور و ثروت همچنان در عرصه هاي مختلف گيتي , از يك سو به استعمار ملتها و غارت منابع ثروت آنان پرداختند و از ديگرسوي , شعار دفاع از آزادي و حقوق بشر سر دادند. زور و ثروت ناشي از استعمار ملتهاي زير ستم , زورمداران را حتي بر مجامع بين المللي مستولي ساخت و در اين فرايند , ظالم گستاخ تر و مظلوم محرومتر رخ نمود.
آتش بس , ترك مخاصمه , بازگشت نيروهاي نظامي به مرزهاي شناخته شده بين المللي , مبادله اسيران , پرداخت غرامت و... عبارتهايي هستند كه اصولا پس از هر تجاوز , در هر قطعنامه صادره شوراي امنيت سازمان ملل , موافقتنامه منطقه اي يا دوجانبه , گنجانده مي شوند اما اثري جز جوهر خشكيده بر كاغذ , بر آنها مترتب نخواهد بود. اين دور ظالمانه در تاريخ خاورميانه بيش از هر نقطه ديگر گيتي رخ نموده و در كارنامه استعمارگران وقت ـ يعني انگليس , فرانسه و آمريكا ثبت شده كه نقش اين سه ـ بويژه در تاريخ مظلوميت ملت فلسطين ـ به دنبال تاسيس كيان صهيونيستي , جلوه گر شده است .
اين فرايند تلخ تاريخي كه از دهه دوم قرن بيستم با تاسيس رژيم غاصب قدس آغاز شد , بيشترين نماد استعمار كهنه و نو را , يعني اشغال سرزمين و غارت منابع ثروت و سپس سلطه عوامل دست نشانده منطقه اي بر سرنوشت ملتها , به نمايش گذاشته است . پيمان « سايكس پيكو » , اعلاميه « بالفور » , قطعنامه هاي مصوب جامعه ملل و به دنبال آن سازمان ملل متحد , پيمان « كمپ ديويد » و پيامدهاي ناشي از آن , كنفرانس « مادريد » و پيمان « اسلو » مهمترين سرفصلهاي تاريخ بحران خاورميانه و فلسطين را در قرن بيستم ميلادي تشكيل مي دهند.
اصولا تاريخ تحولات خاورميانه به آغاز قرن بيستم و دسيسه هاي مربوط , به تاسيس رژيم صهيونيستي در سرزمين فلسطين باز مي گردد. تقسيم كشورهاي عرب خاورميانه در دهه نخست قرن بيستم و آغاز توجه جدي دو كشور استعماري وقت يعني فرانسه و انگليس به اين منطقه در نتيجه افول قدرت امپراتوري عثماني در خاورميانه , از ديگر تحولات اين فرايند زماني است .
در اين نوشتار , مهمترين قطعنامه هاي بين المللي و موافقتنامه هاي منطقه اي كه تاريخ تحولات خاورميانه را رقم زده اند , مرور مي شود.

1 ـ معاهده « سايكس پيكو »

در جنگ جهاني اول كه دولت عثماني در كنار آلمان عليه كشورهاي انگليس و فرانسه وارد جنگ شد و به شكست اين امپراتوري انجاميد , انگليس و فرانسه دريافتند كه زمان آن فرا رسيده است تا متناسب با اهداف درازمدت و منافع خويش , كشورهاي عرب خاورميانه و شمال آفريقا را ميان خود تقسيم كنند.
از اين رو پس از اين جنگ , فرانسه شمال آفريقا و ايتاليا ليبي و سومالي را زير سيطره خود در آوردند و به دنبال اين توافق بود كه پيمان مشهور « سايكس پيكو » در ماه مه سال 1916 ميان دو قدرت وقت يعني انگليس و فرانسه به امضا رسيد.
« مارك سايكس » نماينده مجلس عوام انگليس , در دوران جنگ جهاني اول مشاور امور خاورميانه اي نخست وزير وقت انگليس بود. دولت انگليس در جريان جنگ , به سايكس ماموريت داد تا به منطقه سفر كرده و با « فرانسوا جورج پيكو » ديپلمات كهنه كار فرانسوي و كنسول اول آن كشور در بيروت درباره تقسيم منطقه به توافق نهايي برسد.
بر بنياد اين معاهده , سوريه و لبنان به قيموميت فرانسه در آمدند و انگليس نيز عراق تا خليج فارس (شامل اميرنشينهاي كوچك حاشيه خليج فارس ) به همراه فلسطين و اردن امروزي را در اختيار خود گرفت .
معاهده سايكس پيكو بر گرفته از توافقنامه « پترزبورگ » بود كه در مارس 1916 به امضاي مقامهاي فرانسوي , انگليسي و روسيه تزاري رسيد و برمبناي آن كشورهاي زير سيطره عثماني را ميان خود تقسيم كرده بودند. بر پايه توافقنامه پترزبورگ , روسيه اداره بخشهايي از شمال و شرق عثماني و انگليس و فرانسه كشورهاي عرب خاور ميانه را ميان خود تقسيم كردند. در اين ميان , بيت المقدس با توجه به اهميت ويژه اي كه براي پيروان سه آيين اسلام , مسيحيت و يهوديان دارد , شهر بين المللي اعلام شد.
بر اساس معاهده سايكس پيكو , استان « اسكندرون » به تركيه امروزي داده شد و از آنجا كه سوريه اين منطقه را بخشي از خاك خود مي داند اين موضوع از آن زمان تا كنون به مساله مورد اختلاف آنكارا و دمشق تبديل شده است .
از نتايج عمده اين معاهده , تجزيه منطقه معروف به « شامات » به سه كشور سوريه , لبنان و اردن امروزي و زمينه سازي براي تاسيس ميهني براي « قوم يهود » در فلسطين بود. اما آنچه كه در اين ميان اهميت دارد اين است كه معاهده سايكس پيكو بي توجه به منافع ملتهاي منطقه , تنها منافع انگليس و فرانسه در منطقه را لحاظ كرده است .
تنها با گذشت كمتر از يك سال , يعني دوم نوامبر سال 1917 ميلادي « آرتور جيمز بالفور » وزير خارجه وقت انگليس با انتشار اعلاميه معروف به « بالفور » خواستار تشكيل ميهن قوم يهود در سرزمين فلسطين شد.
اعلاميه بالفور را بايد نخستين تلاش جدي و آشكار دولت انگليس براي تاسيس رژيم صهيونيستي در فلسطين دانست .

2 ـ قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل

قطعنامه تقسيم فلسيطين در 29 نوامبر سال 1947 (8 آذر 1326 ) از سوي مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد به گونه اي كه قرار شد تا 56,5 درصد از اين سرزمين به يهوديان و 43 درصد به فلسطيني ها داده شود و بيت المقدس به صورت يك منطقه بين المللي باقي بماند.بر اساس اين قطعنامه بيشترين و حاصلخيزترين مناطق فلسطين شامل 14 هزار و 200 كيلومتر مربع از آن صهيونيستها و 12 هزار و 400 كيلومتر مربع به فلسطيني ها واگذار شد.
قطعنامه 181 مشهور به « تقسيم فلسطين » , تنها چند ماه پيش از اعلام تشكيل رژيم صهيونيستي در فلسطين و با حمايت كامل « ترومن » رييس جمهوري وقت آمريكا , از سوي مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد.
سازمان صهيونيسم جهاني در طول دوران قيموميت انگليس بر فلسطين توانست صدها هزار يهودي را از گوشه و كنار جهان روانه اين ديار كند و بتدريج نهادهاي مدني را در اين كشور پي ريزي و عملا زمينه را براي تشكيل رژيم صهيونيستي آماده كند.
همزمان با انتشار قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل رقابت سختي ميان صهيونيستها و فلسطيني ها بر سر تشكيل دولت مورد دلخواه خود در اين سرزمين آغاز شد و با وجود تاكيد اين قطعنامه مبني بر تشكيل دو كشور اسراييلي و فلسطيني , اين صهيونيستها بودند كه با حمايت انگليس و آمريكا كشور مورد نظر خود را تشكيل دادند.
طبق نقشه از پيش تعيين شده و همزمان با خروج ارتش انگليس از فلسطين در 14 ارديبهشت 1327 و در فاصله كمتر از 24 ساعت , صهيونيستها كه 56 درصد از سرزمين فلسطين را تا آن تاريخ به زور تصاحب كرده بودند , رسما تشكيل دولت ـ كشور خود را اعلام كردند و با تشكيل كشور فلسطين حتي در بخشهاي مورد تاييد سازمان ملل مخالفت ورزيدند.

3 ـ قطعنامه 194 مجمع عمومي سازمان ملل

با تاسيس « اسراييل » , اخراج شمار بسياري از مردم فلسطين از خانه هاي خود در شهرها و روستاهايشان , نزديك به 870 هزار تن از مردم اين سرزمين در داخل فلسطين آواره و يا به كشورهاي سوريه , لبنان و اردن كوچانده شدند.
ارتش رژيم صهيونيستي كه در حقيقت متشكل از گروههاي تروريستي شبه نظامي « هاگانا » , « اشترن » و « آرگون » بود , 419 روستاي فلسطيني را ويران و مردم اين روستاها را به ديگر بخشهاي اين سرزمين و كشورهاي همجوار راند.
به دنبال وقوع فجايع انساني در فلسطين , سازمان ملل در 28 آبان سال 1327 قطعنامه 194 را تصويب كرد كه ناظر بر حق بازگشت فلسطيني هاي آواره به سرزمينشان و پرداخت زيانهاي ناشي از اخراج آنان از شهرها و روستاهايشان بود. اما اين قطعنامه هرگز به اجرا در نيامد و همچنان موضوع حق بازگشت آوارگان و پناهندگان فلسطيني يكي از خواستهاي بنيادين مردم فلسطين و حكومت خودگردان را تشكيل مي دهد.
در بخشي از اين قطعنامه آمده است : در اولين فرصت ممكن بايد زمينه بازگشت پناهندگان فلسطيني به سرزمينشان و امكان زندگي مسالمت آميز با كشورهاي همسايه را فراهم كرد.
بر اساس تفسير رژيم صهيونيستي از اين قطعنامه , آوارگان فلسطيني مي توانند به داخل باز گردند و به كساني كه تمايل به بازگشت ندارند نيز مبلغي به عنوان ضرر و زيان پرداخت مي شود. كشورهاي عرب معتقدند , قطعنامه خاطر نشان مي سازد كه فلسطيني هاي آواره و پناهنده در كشورهاي مختلف علاوه بر دريافت مبالغ ناشي از زيانهاي سالهاي آوارگي , حق بازگشت به مينهشان را نيز دارند.
اين موضوع و ديگر قطعنامه هاي بين المللي از مسايل مورد اختلاف حكومت خودگردان و رژيم صهيونيستي را تشكيل مي دهد و صهيونيستها براي شانه خالي كردن از بار مسووليت و ادامه سياستهاي توسعه طلبانه خود تقسيرهاي گوناگوني از مصوبات بين المللي ارايه مي كنند.
مجمع عمومي سازمان ملل همچنين در اين قطعنامه تاكيد كرده است كه با توجه به شرايط ويژه شهر بيت المقدس و اهميت اين شهر براي پيروان سه آيين اسلام , مسيحيت و يهوديت , اداره آن زير نظر سازمان ملل خواهد بود.
اين سازمان همچنين براي رسيدگي به وضعيت آوارگان و پناهندگان فلسطيني با صدور قطعنامه 212 در 28 آبان 1327 , صندوق كمك به آوارگان را تاسيس كرد و در آذر 1328 1949 سازمان كاريابي و كمك به آوارگان فلسطيني (آنروا) را پديد آورد. بر اساس مقررات آنروا , هر پناهنده فلسطيني كه نامش در اسناد اين سازمان ثبت شده باشد مي تواند از امكانات درماني , آموزشي و اجتماعي آن برخوردار شود.

4 ـ قطعنامه 242 شوراي امنيت سازمان ملل

قطعنامه 242 شوراي امنيت سازمان ملل به دنبال جنگ 6 روزه 1346 صادر شد كه منجر به اشغال كرانه باختري رود اردن , نوار غزه , بلندي هاي جولان سوريه و شبه جزيره سينا در مصر شد.
اين قطعنامه داراي دو بند اساسي و شامل عقب نشيني ارتش صهيونيستي از سرزمينهاي اشغالي سال 1346 و لزوم يافتن راه حل انساني براي مشكل پناهندگان فلسطيني است . قطعنامه ياد شده بيشتر ناظر به عقب نشيني رژيم صهيونيستي از سرزمينهاي اشغالي كشورهاي عرب است و ارتباط چنداني با قضيه فلسطين ندارد.
در حالي كه رژيم صهيونيستي مي گويد , قطعنامه 242 سازمان ملل خواستار خروج اسراييل از برخي مناطق اشغالي سال 1346 است , كشورهاي عرب معتقدند كه اين قطعنامه به روشني بر خروج « اسراييل » از همه سرزمينهاي اشغالي سال 1346 تاكيد دارد و با هر گونه تفسير ديگري از اين قطعنامه مخالفند.
از نكات قابل توجه آن است كه سازمان ملل بر اجراي قطعنامه 194 كه ناظر بر بازگشت آوارگان به سرزمينشان است , هزينه اي نمي پردازد و تنها به « يافتن راه حل انساني براي مشكل پناهندگان فلسطيني » بسنده مي كند.
كشورهاي عرب و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف ) در آغاز با اين قطعنامه مخالفت ورزيدند , اما در جريان كنفرانس مادريد كه در سال 1370 برپا شد , اجراي اين قطعنامه را يكي از راه هاي دستيابي به صلح با رژيم صهيونيستي ـ بر بنياد طرح معروف زمين در برابر صلح , دانستند.

5 ـ قطعنامه 338 شوراي امنيت سازمان ملل

به دنبال جنگ اكتبر سال 1352 اعراب ـ اسراييل , شوراي امنيت سازمان ملل با صدور قطعنامه 338 بر توقف فوري حالت جنگي و اجراي قطعنامه 242 تاكيد كرد .
رژيم صهيونيستي همواره بر اين نكته پافشاري دارد كه عقب نشيني اش از سرزمينهاي اشغالي در گرو وجود تضمينهاي لازم براي تامين امنيت « اسراييل » است . اين سخن با تفسير كشورهاي عرب از دو قطعنامه 242 و 338 كه ناظر بر عقب نشيني كامل و بي قيد و شرط اسراييل به مرزهاي 14 خرداد 1346 است , مغايرت دارد.
رژيم صهيونيستي , منطقه « جبل الشيخ » سوريه را كه در جريان جنگ مزبور به اشغال خود در آورده , با توجه به موقعيت سوق الجيشي كه دارد , بخشي از مرزهاي امن (فلسطين اشغالي ) با سوريه مي داند و قصد عقب نشيني از آن را ندارد

6 ـ قطعنامه 425 شوراي امنيت سازمان ملل

به دنبال اشغال بخش بزرگي از جنوب لبنان توسط ارتش رژيم اشغالگر قدس در 23 اسفند 1356 , شوراي امنيت در 28 همان ماه قطعنامه 425 را صادر كرد .
بر بنياد اين قطعنامه از « اسراييل » خواسته شد تا فورا نيروهاي نظامي خود را از همه مناطق اشغالي لبنان خارج سازد و حاكميت و سيادت اين كشور را محترم شمارد.
رژيم صهيونيستي از زمان صدور اين قطعنامه تا دو سال پيش هرگز حاضر به رعايت و اجراي آن نشد , تا اينكه سرانجام زير ضربات مقاومت ملي و اسلامي لبنان , چهارم خرداد سال 1379 تن به شكست داد و از جنوب اين كشور خارج شد.
به دنبال آن , سازمان ملل خط مرزي ميان لبنان و فلسطين اشغالي معروف به خط آبي را ترسيم و اعلام كرد كه قطعنامه 425 شوراي امنيت بطور كامل اجرا شده است .
اين در حاليست كه دولت لبنان معتقد است , كشتزارهاي شبعا كه در جنگ سال 1346 به اشغال اسراييليها در آمده , همچنان در اشغال آنهاست و مقاومت مسلحانه براي آزادي اين منطقه را براي خود محفوظ مي داند.
در برابر , رژيم صهيونيستي مي گويد شبعا بخشي از خاك سوريه است كه مشمول قطعنامه 242 شوراي امنيت سازمان ملل است و هر گونه بحث بر سر آن , نه به لبنان ـ كه به سوريه مربوط مي شود.
چند روز پس از صدور قطعنامه 425 , شوراي امنيت قطعنامه 426 را صادر كرد و در آن بر لزوم خروج همه نيروهاي بيگانه از لبنان تاكيد كرد.
شوراي امنيت براي كسب رضايت رژيم صهيونيستي , اين بار و بر خلاف قطعنامه پيشين نامي از اسراييل نبرد و بطور ضمني از سوريه نيز خواست كه نيروهايش را از لبنان خارج كند.
ارتش سوريه از سال 1355 به دنبال آغاز جنگهاي داخلي در لبنان , به درخواست دولت وقت اين كشور و به منظور برقراري امنيت وارد لبنان شده بود.
پيمان « سايكس پيكو » , اعلاميه « بالفور » , قطعنامه هاي مصوب جامعه ملل و به دنبال آن سازمان ملل متحد , پيمان « كمپ ديويد » و پيامدهاي ناشي از آن , كنفرانس « مادريد » و پيمان « اسلو » مهمترين سرفصلهاي تاريخ بحران خاورميانه و فلسطين را در قرن بيستم ميلادي تشكيل مي دهند
تاريخ تحولات خاورميانه به آغاز قرن بيستم ميلادي و دسيسه هاي مربوط به تاسيس رژيم صهيونيستي در سرزمين فلسطين بازمي گردد .

7 ـ پيمان كمپ ديويد و معاهده صلح مصر و رژيم صهيونيستي

با توقف جنگ در 24 مهرسال 1352 , مذاكره ميان مقامهاي نظامي مصر و اين رژيم براي تعيين خط آتش بس آغاز شد , اما محمد انور سادات رييس جمهوري وقت مصر در پي آن بود تا به اين مذاكرات صرفا نظامي , بعد سياسي دهد. سادات به تصور آنكه براي پايان دادن به جمود سياسي ميان كشورهاي عرب و رژيم صهيونيستي بايد به ابتكار عمل سياسي دست زد و همزمان شبه جزيره سينا را نيز از دست اين رژيم خارج كرد , يك رشته مذاكرات پنهاني را با اين رژيم دنبال كرد.
در همين پيوند , سادات يك هيات را به رياست « حسن التهاني » كه از مشاوران وي بود , براي مذاكره پنهاني راهي كشور مغرب كرد. اين هيات مصري بارها در رباط با « موشه دايان » وزير جنگ پيشين رژيم صهيونيستي ديدار كرد و در حقيقت زمينه ساز سفر مشهور سادات به فلسطين اشغالي شد.
سرانجام سادات در جريان سفر سال 1356 به بيت المقدس با مقامهاي اين رژيم ديدار و گفت و گو كرد و اين رويداد سبب تغيير قواعد بازي سياسي در خاور ميانه و انزواي آن كشور در جهان عرب شد.
سادات بي اعتنا به اعتراضهاي گسترده كشورهاي عرب , مذاكرات سياسي خود را با مقامهاي صهيونيست ادامه داد تا آنكه به امضاي پيمان مشهور « كمپ ديويد » در سال 1356 منجر شد .
در پي آن , معاهده صلح مصر و اسراييل در سال 1358 ميان سادات و « مناخيم بگين » نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستي و با نظارت « جيمي كارتر » رييس جمهوري وقت آمريكا در كمپ ديويد به امضا رسيد و به اين ترتيب مصر از صحنه رويارويي با رژيم صهيونيستي خارج شد.
بر بنياد مفاد پيمان كمپ ديويد , اين پيمان بايد ظرف دو تا سه سال از زمان امضاي آن به طور كامل به اجرا در آيد و دو طرف توافق كردند كه مصر بر منطقه ميان مصر و فلسطين در دوران قيموميت انگليس , حاكميت داشته باشد.
افزون براين , رژيم صهيونيستي بايد از سينا عقب نشيني كند و اين رژيم حق استفاده نظامي از فرودگاه هاي نزديك به « العريش » , « رفح » , « راس النقب » و « شرم الشيخ » يعني مناطق همجوار با مصر و فلسطين اشغالي را نخواهد داشت .
در برابر به كشتي هاي اسراييلي اجازه تردد آزاد در كانال « سوئز » داده شد ضمن آنكه تنگه « تيرانا » و خليج « عقبه » آبراه بين المللي شناخته شده و امكان تردد آزاد در آن نيز براي همه كشورها امكان پذير اعلام شد.
ساخت بزرگراهي ميان شبه جزيره سينا با اردن ـ به گونه اي كه امكان رفت و آمد شهروندان مصري و اردني از اين بزرگراه فراهم شود و عقب نشيني ارتش اسراييل از منطقه « العريش » مصر ظرف سه ماه , از ديگر بندهاي اين معاهده است .
در اين پيمان همچنين آمده است , نيروهاي سازمان ملل در منطقه سينا واقع در 20 كيلومتري درياي مديترانه و نزديك به مرزهاي بين المللي مستقر خواهند شد و براي تضمين تردد آزاد كشتي ها در تنگه تيرانا , نيروهاي سازمان ملل در اين منطقه باقي خواهند ماند.
در اين پيمان تاكيد شده است پس از امضاي قرارداد صلح و عقب نشيني كامل ارتش اسراييل , مناسبات سياسي ميان مصر و « اسراييل » شامل شناسايي دوجانبه , برقراري روابط ديپلماتيك , اقتصادي , فرهنگي , مبادلات تجاري و امكان مسافرت شهروندان اسراييلي به مصر و بالعكس فراهم خواهد شد.
سادات و بگين اعلام كردند كه براي پايان دادن به جنگ و اعراب و « اسراييل » و برقراري صلح در خاورميانه بر اجراي مفاد كامل دو قطعنامه 242 و 338 شوراي امنيت سازمان ملل نيز تاكيد مي كنند .
از آنجا كه برقراري صلح در گرو حل و فصل كشمكش ميان اسراييل و فلسطيني ـ هاست , دو طرف خواستار اجراي ترتيباتي در كرانه باختري رود اردن و نوار غزه شدند به گونه اي كه در يك فاصله زماني پنج ساله حكومت خودگردان فلسطين در اين مناطق برقرار شود و « اسراييل » نيز نيروهاي نظامي خود را از كرانه باختري و نوار غزه خارج سازد.
در فاصله زماني پنج ساله , حكومت خودگردان فلسطين نيز بايد نسبت به امضاي قرارداد صلح با اسراييل اقدام كند. همچنين قطعنامه 242 مبناي مذاكره ميان مقامهاي حكومت گردان فلسطين با اسراييل خواهد بود و اسراييل نيز موظف شده است تا حقوق مردم فلسطين و خواسته هاي عادلانه آن را بپذيرد.

8 ـ توافقنامه 27 ارديبهشت 1362 لبنان و رژيم صهيونيستي

اشغال سال 1362 بيروت , پايتخت لبنان از سوي ارتش صهيونيستي سبب شد تا ارتش سوريه از بيروت و سازمان آزاديبخش فلسطين از لبنان خارج شوند و گروه هاي مبارز اين كشور كه براي مدتي از حمايت سوريه محروم شدند , در ضعف و ناتواني بسر برند.
در جريان اشغال لبنان , رژيم صهيونيستي توانست « بشير جميل » فرمانده شبه نظاميان موسوم به « نيروهاي لبناني » را كه در حقيقت شاخه نظامي همه گروه هاي مسيحي بود و با اسراييل نيز روابط خوبي داشت , به رياست جمهوري اين كشور برساند.
با كشته شدن جميل در 22 مهرسال 1361 , برادرش « امين جميل » كه در آن هنگام عضو دفتر سياسي حزب « كتائب » بود , به رياست جمهوري لبنان انتخاب شد. در حالي كه لبنان در آتش جنگهاي داخلي مي سوخت و گروه هاي فلسطيني از اين كشور خارج شده و سازمانهاي مبارز ملي اين كشور نيز دچار شكاف و از هم گسيختگي بودند , بيروت به صحنه تحركات سياسي ـ نظامي ـ امنيتي رژيم صهيونيستي تبديل شد.
مقامهاي صهيونيست وجود امين جميل را مغتنم شمرده و موضوع امضاي توافقنامه مشترك با دولت لبنان را مطرح كردند كه در نتيجه به تهيه پيش ـ نويس توافقنامه مشهور به « 17 مه » منجر شد .
گروه هاي مسلمان لبناني كه چند روز پيش از امضاي اين پيمان از سوي رييس جمهوري لبنان , با حمايت سوريه جان تازه اي گرفته بودند , در جنگ با حزب كتائب كه از سوي رژيم اشغالگر پشتيباني مي شد , توانستند منطقه كوهستاني لبنان را از چنگ عناصر اين حزب خارج سازند.
اوايل سال 1383 , حزب سوسياليست ترقيخواه , جنبش امل و برخي ديگر از گروه هاي لبناني , ارتش مورد حمايت امين جميل را شكست دادند و به اين ترتيب رييس جمهوري را وادار كردند تا توافقنامه 17 مه را با رژيم صهيونيستي لغو كند .
شناسايي « اسراييل » از سوي لبنان , برقراري مناسبات ديپلماتيك و تاسيس سفارتخانه در بيروت و تل آويو , مهمترين بندهاي مطرح در توافقنامه 17 مه بود .

9 ـ كنفرانس صلح مادريد

در پي بروز جنگ نفت در سال 1370 و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و اقمار آن , مشكلات اقتصادي و اجتماعي در قلمرو دومين ابرقدرت بين المللي سبب شد تا مسكو مانند گذشته نتواند نقش مهمي در تحولات خاورميانه ايفا كند.
تضعيف موقعيت سياسي روسيه اين فرصت را به آمريكا داد تا خود را به تنهايي صحنه گردان سياست خاورميانه بداند و از همين رو كشورهاي عرب خط مقدم درگيري با رژيم صهيونيستي را به مادريد دعوت كرد تا به مذاكره رو در رو با يكديگر بپردازند.
كشورهاي اردن , سوريه , لبنان و سازمان آزاديبخش فلسطين به همراه مقامهاي رژيم صهيونيستي و با نظارت آمريكا , روسيه و سازمان ملل در 9 آذر 1370 در مادريد پايتخت اسپانيا گردهم آمدند تا راه حلي براي قضيه فلسطين بيابند و به كشمكش 50 ساله در اين زمينه پايان دهند.
به دنبال كنفرانس صلح مادريد , مذاكره براي دستيابي به توافق مشترك ميان دو هيات فلسطيني و اسراييلي با نظارت آمريكا در نيويورك دنبال شد.

10 ـ پيمان « اسلو »

پس از يك سال و نيم مذاكره پيگير روشن شد كه دو هيات امكان دستيابي به توافق مشتركي ندارند از اين رو « ياسر عرفات » (رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين ) و « اسحاق رابين » (نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستي ) توافق كردند كه دو هيات ديگر فلسطيني و اسراييلي مذاكرات محرمانه اي را در شهر « اسلو » پايتخت « نروژ » داشته باشند.
سرانجام در تير 1372 مذاكره دو هيات فلسطيني و اسراييلي منجر به امضاي پيمان اسلو و يا « غزه ـ اريحا » شد و نتايج اين مذاكرات از سوي كميته اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف ) و مجلس ملي فلسطين مورد تاييد قرار گرفت .
همچنين در 21 مهر 1372 « محمود عباس » (ابو مازن ) از سوي فلسطين و « شيمون پرز » وزير امور خارجه رژيم صهيونيستي با نظارت « بيل كلينتون » رييس جمهوري وفت آمريكا موافتنامه مشهور « اسلو » را امضا كردند.
بر بنياد موافقتنامه اسلو , حكومت خودگردان در نوار غزه و اريحا (كرانه باختري رود اردن ) تشكيل شد و « ياسر عرفات » به شهر غزه بازگشت .
ماه مه سال بعد , دو هيات فلسطيني و اسراييلي در شهر قاهره گردهم آمده و كرانه باختري رود اردن و نوار غزه را به سه بخش « الف » , « ب » و « ج » تقسيم كردند و قرار شد در مرحله نخست حكومت خودگردان زمام امور منطقه « الف » را به دست گيرد.
بر اساس توافق بعمل آمده در قاهره كه به « اسلو ـ 2 » معروف شد منطقه « الف » تحت حاكميت كامل حكومت خودگردان قرار گرفت و منطقه « ب » از نظر امنيتي زير نظر اين رژيم باقي ماند اما امور غير نظامي و غير امنيتي آن در اختيار حكومت خودگردان گذاشته شد.
اما منطقه « ج » نيز شامل آن دسته از شهرهاي كرانه باختري مي شود كه به لحاظ اداري و امنيتي زير نظر رژيم صهيونيست باقي مي مانند.
واگذاري كامل مناطق « ب » و « ج » به توافقهاي بعدي ميان هياتهاي بلند پايه فلسطيني و اسراييلي موكول شد.
در اول آبان 1377 , « بنيامين نتانياهو » نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستي , عرفات و ملك حسين پادشاه پيشين اردن با حضور كلينتون در واشنگتن گردهم آمده و مقامهاي فلسطيني و اسراييلي پس از چند روز بحث و مذاكره در مورد نحوه اجراي پيمان « اسلو » به توافق دست يافتند.
يكي از مهمترين نتايج اين توافقنامه كه به « واي ريور اول » معروف است , عقب نشيني ارتش اسراييل از شهر « الخليل » در كرانه باختري رود اردن بود.
به دنبال آن در 13 شهريور 1378 , « ايهود باراك » نخست وزير قبلي اين رژيم , عرفات , « حسني مبارك » رييس جمهوري مصر و كلينتون , در شهر شرم الشيخ مصر گردهم آمدند. در اين نشست مقامهاي اسراييلي و فلسطيني درباره راههاي اجراي كامل پيمان اسلو و تقسيم مناطق فلسطيني به سه منقطه « الف » , « ب » و « ج » توافقنامه اي را امضا كردند كه به توافقنامه « واي ريور دوم » نيز معروف است .
از آن زمان تا سال 1379 مقامهاي صهيونيست و فلسطيني مذاكرات سياسي جدي نداشتند تا اينكه ايهود باراك نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي به همراه عرفات و كلينتون مذاكرات مشتركي را در كمپ ديويد دنبال كردند و موضوع عقب ـ نشيني اسراييل از 94 درصد كرانه باختري و دادن 6 درصد صحراي « نقب » به حكومت خودگردان مورد بررسي قرار گرفت .
اين نشست كه به « كمپ ديويد ـ2 » معروف شد بدنبال مخالفت باراك در بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمينشان و تعيين شرق بيت المقدس به عنوان پايتخت كشور فلسطين , به شكست كشيده شد.
با روي كار آمدن « آريل شارون » نخست وزير اسراييل در اسفند 1379 , مذاكرات پنهاني ميان شيمون پرز و « احمد قريع » رييس مجلس قانونگذاري ادامه يافت .
بر پايه توافقهاي بعمل آمده ميان اين دو قرار شد تنها 40 درصد از كرانه باختري به حكومت خودگردان داده شود و براي واگذاري بقيه , در آينده مذاكره شود.
اما شارون نه تنها اين مذاكرات را بي اعتبار دانست بلكه با دستور يورش ارتش به مناطق فلسطيني , سركوب انتفاضه و از ميان بردن زيرساختهاي حكومت خودگردان , بر همه توافقهاي بعمل آمده از زمان كنفرانس مادريد تا كمپ ـ ديويد ـ2 , مهر پايان زد و همه چيز را به نقطه « صفر » باز گرداند.

11 ـ قطعنامه 1397

شوراي امنيت سازمان ملل 21 اسفند 1370 با صدور قطعنامه شماره 1397 خواستار تشكيل دو كشور فلسطيني و اسراييلي در كنار يكديگر شد و بر توقف « اقدامهاي تحريك آميز و تروريستي » تاكيد كرد.
سازمان ملل در قطعنامه هايي كه پيش از اين درباره فلسطين صادر كرده هرگز از واژه كشور فلسطين ياد نكرده و اين نخستين باري بود كه بر لزوم تشكيل دولت فلسطين تاكيد نمود و هيچ يك از اعضاي شوراي امنيت تيز با آن مخالفت نكردند.

12 ـ قطعنامه 1402

در جريان يورش ارتش رژيم صهيونيستي با عنوان عمليات « ديوار بازدارنده » به شهرهاي كرانه باختري رود اردن و محاصره مقر ياسر عرفات رييس حكومت خودگردان در شهر « رام الله » , شوراي امنيت سازمان ملل با صدور قطعنامه 1402 در 10 فروردين 1381 ضمن تاكيد بر لزوم برقراري آتش بس , خواستار عقب نشيني ارتش « اسراييل » از شهرها و روستاهاي دوباره اشغال شده فلسطين شد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.