
شاعر: فرحناز کامران محمدی
اقرار میکنم مه من بی تو شب شده است
نخل دلم ز غیبت تو بی رطب شده است
اقرار میکنم که تو از سیب هم سری
از بوی هر چه گندم و انجیر برتری
ای آسمان مسیر تمامیت درخت
والاترین ظهور خدا، حرمت درخت
در انجماد فاصلهات پیر میشوم
مولا دوباره بی تو زمینگیر میشوم
این روزمرگی قفس میکشد مرا
هی میپراندم و سپس میکشد مرا
ای آسمان مسیر تمامیت درخت
والاترین ظهور خدا، حرمت درخت
هرجا که شب تمام شود ابتدای توست
خورشید سهم کوچکی از روشنای توست
دریا غزل به خاطر این دل نمی ببار
باران، حضور ممتد و بی ادعای توست
از پا نشستن است نصیب صبوریام
میدانم ایستاده شکستن برای توست
هرگز نقس به گرد حضورت نمیرسد
این هیمنه حضور رفیع و رهای توست
شب، شعله، شوق، عشق، شهامت و نقطه چین
اینها همه شروع من مبتلای توست
دیدی چگونه آخر این شعر خستهام
از بس که جمعهها سر راهت نشستهام
از بس گریستم همهام را به پای تو
عاشقترین حضور دلم هم برای تو
سخت است انجماد عطشناک انتظار
مولاترین به خاطر این دل نمی ببار