عبادت بجز خدمت خلق نيست
كه چون تُكله(1) بر تخت زنگى نشست
به دورانش از كس نيازرد كس
سَبَق بُرد(2) اگر خود همين بود و بس
چنين گفت يك ره(3) به صاحبدلى
كه عمرم به سر رفت، بىحاصلى
بخواهم به كُنج عبادت نشست
كه دريابم اين پنج روزى كه هست
چو مىبگذرد مُلك و جاه و سرير
نبُرد از جهانْ دولت، الّا فقير
چو بشنيد داناى روشن نَفَس
به تندى برآشفت كاى تُكله، بس!
عبادت(4) بجز خدمت خلق نيست
به تسبيح و سجّاده و دلق نيست
تو بر تخت سلطانى خويش باش
به اخلاق پاكيزه، درويش باش
به صدق و ارادت، ميان بستهدار(5)
ز طامات(6) و دعوى، زبان بستهدار
قدم(7) بايد اندر طريقت، نه دَم
كه اصلى ندارد دَمِ بىقدم(8)
بزرگان كه نقد صفا داشتند
چنين خرقه زير قبا داشتند.(9)
اسلام، دينى است كامل و همه جانبهنگر كه همه نيازهاى فردى و اجتماعى انسان را در نظر داشته است و اگر به دستورات آن عمل شود، سعادت دنيا و عقبی را در پى دارد. عبادت نيز همچون ديگر دستورات آيين اسلام، هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى. اسلام، زُهد صوفيانه به معناى از مردم بُريدن و كُنج عبادت گُزيدن را به شدّت رد كرده و مسلمانان را از آن باز داشته است.(11) لذا مىبينيم كه به جا آوردن نماز نيز - كه بهترين و نزديكترين راه ارتباط با معبود است - به صورت دستهجمعى توصيه شده است و فرد در كنار جمع، با خداى خويش خلوت كرده، راز و نياز مىكند.
بارزترين جنبه اجتماعى عبادت، خدمت به مردم و برآوردن نيازهاى آنان است. پيامبران الهى و امامان معصوم، دلسوزترين و خدمتگزارترين انسانها نسبت به جامعه بودهاند و براى هدايت مردم و در آسايش بودن آنها مشكلات طاقتفرسايى را به جان مىخريدهاند. قرآن كريم، درباره پيامبر اسلام صلی الله علیه واله مىفرمايد:
به درستى كه براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به (هدايت) شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.(12)
در روايات مختلف نيز بر اهتمام ورزيدن بر امور مسلمانان و رفع گرفتاريهاى آنها تأكيد فراوان شده است. پيامبر خدا در اين باره فرموده است: كسى كه هر روز به امور مسلمانان همّت نگمارد، مسلمان نيست.(13)
همچنين از ايشان درباره محبوبترينِ بندگان نزد خداوند، سؤال شد. فرمود: «محبوبترين بندگان نزد خداوند، آن كسى است كه سودش بيشتر به مردم برسد».(14)
مولانا جلالالدين محمد بلخى در مثنوى اين چنين به اين روايت اشاره كرده است:
بدعتى چون درگرفتى اى فضول!
جمعه شرط است و جماعت در نماز
امر معروف و ز منكر احتراز
رنج بدخويان كشيدن زير صبر
منفعت دادن به خلقان همچو ابر
خير ناس آن ينفعُ الناس اى پدر
گرنه، سنگى، چه حريفى با مَدَر(16) . (17)
هر مسلمانى كه گروهى از مسلمانان را خدمت كند، خداوند به تعداد آنها در بهشت به او خدمتكار مىدهد.(18)
كه مرهمى نهى از لطف بر دل ريشى
به زير پاى تو جبريل، بالْ فرش كند
اگر پياده شتابى به كار درويشى.
شيخ را گفتند: فلان كس بر روى آب، راه مىرود. گفت: «سهل است. بَزَغى(19) و صعوهاى(20) نير برود». گفتند: فلان كس در هواى پرّد. گفت: « مگسى و زغنهاى(21) (هم )مىپرد». گفتند: فلان كس در يك لحظه از شهرى به شهرى مىشود. شيخ گفت: « شيطان نيز در يك نَفَس از مشرق به مغرب مىشود. اين چنين چيزها را بس قيمتى نيست. مرد، آن بُود كه در ميان خلق بنشيند و برخيزد و بخُسبَد و بخورَد و در ميان بازار، در ميان خلق، داد و ستد كند و با خلق بياميزد و يك لحظه به دل از خداى غافل نباشد».(22)
در روايتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است كه فرمود: «مؤمنان، خدمتكار يكديگرند». سؤال شد: چگونه خدمتكار يكديگرند؟ فرمود: « به يكديگر سود مىرسانند».(23)
در روايت ديگرى مىخوانيم: مردم، خانواده خدايند. هر كس براى اين خانواده سودمندتر باشد، ادّعايش در دوستى خدا، صادقتر است.(24)
مولانا در مثنوى، اينگونه به اين روايت، اشاره كرده است:
گفت: الخلق عيالٌ للإله.(25)
عبادتى بىرقيب
هرچند بايد گفت كه سعدى در اينجا اغراق ادبى كرده است و حقيقت اين است كه خدمت كردن به خلق، يكى از مصاديق بارز عبادت است ، ولى روايات متعدّدى كه درباره حقوق برادران (انسانها) بر گردن يكديگر در متون دينى آمده و مراجعه به سنّت و سيره پيامبر خدا و ائمه اطهار، از شدّت اين اغراق، بسيار مىكاهند كه به برخى از آنها اشاره شد.
وقتى مىبينيم كه در روايتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: « رفتن مسلمان در پىِ كار برادر مسلمان خويش، از هفتاد بار طوافِ خانه خدا بهتر است»(27) و يا در نقل ديگرى از ايشان مىخوانيم كه: «اگر كسى نسبت به حقوق برادران دينى خود، كوتاهى كند و آنان را در اموال خود، شريك نسازد و آشكار و نهان امر خود را با ايشان در ميان ننهد و در مال و منال دنيا، تنها خود بهره گيرد، به جُرم آنكه در احسان نسبت به برادران خود تقصير كرده، معرفت از او سلب مىشود»،(28) جاى ترديدى باقى نمىمانَد كه احسان و خدمت به خلق، در واقع عبادتِ خداست و هر كس به مردم و خصوصاً به مردم محروم، بيشتر خدمت كند، به خالق خود نزديكتر شده و به بساط اُنس و قرب و محبّت او بيشتر راه مىيابد.
بر اين اساس است كه مىبينيم در آثار سعدى و خصوصاً در بوستان - كه سعدى در آن، مدينه فاضله خويش را ترسيم كرده است - ، احسان و نيكوكارى، بسيار شريف و ستودنى و والاست، چنان كه به پيرى كه در راه حجاز، در اثر زيادى عبادت، دچار عُجب شده، ندا مىرسد:
كه نُزْلى(29) بدين حضرت آوردهاى
به احسانى آسوده كردن دلى
بِه از اَلف ركعت(30) به هر منزلى.(31)
چنين جوهر و سنگ خارا يكى است.(32)
دلِ شهرى از ناتوانى فگار(33)
مرا شايد انگشترى بىنگين
نشايد دل خلقى اندوهگين.(34)
حقوق برادران
حكايت بدين گونه است كه عبدالأعلى نامى، از كوفه عازم مدينه مىشود و سؤالاتى را به صورت مكتوب خدمت امام صادق(علیه السلام) عرضه مىدارد و پاسخ آنها را دريافت مىكند ؛ امّا حضرت، پاسخ سؤال شفاهى او را در مورد حقوق مسلمان بر مسلمان ديگر، بدون پاسخ مىگذارد. عبدالأعلى، هنگام برگشت به كوفه، مجدداً خدمت امام صادق(علیه السلام) مىرسد و سؤال را دوباره مطرح مىكند. حضرت مىفرمايد: «من عمداً به آن پاسخ ندادم!» و وقتى دليل آن را مىپرسد، مىفرمايد: «زيرا مىترسم حقيقت را بگويم و شما بدان عمل نكنيد و از دين خدا خارج شويد».
آنگاه ايشان چنين به سخنان خود ادامه مىدهد: «همانا از سختترين تكاليف الهى درباره بندگان، سه چيز است: يكى رعايت عدل و انصاف ميان خود و ديگران، آن اندازه كه با برادر خود چنان رفتار كند كه دوست دارد با خودش چنان رفتار شود ؛ دوم اينكه مال خود را از برادران مسلمان، مضايقه نكند... سوم، ياد خداست...».(35)
مَرام اهل معرفت
پير و مراد ما حضرت امام خمينى(ره) در وصيّتنامه اخلاقى خويش به فرزندشان فرمودهاند:
پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانى خالى مكن.(36)
يكى از دغدغههاى هميشگى ايشان در زمان حياتشان، رفع گرفتارى مردم بود و همواره مسئولان را بدين امر، فرامىخواندند.
كم نبودهاند عالمان عارفى كه تمام عمر را در نهايت قناعتپيشگى گذراندهاند تا همسايگان و اطرافيان آنها رنج و فقر كمترى تحمّل كنند. درباره حاج ميرزا علىآقا قاضى، استاد عرفان علامه طباطبايى، نقل شده كه در نزديكى خانه ايشان، ميوهفروش بىبضاعتى بوده است و مرحوم قاضى، هميشه ميوهها و سبزيجات پلاسيده وى را خريدارى و مصرف مىكرده است.
روزى يكى از شاگردان وى كه شاهد جدا كردن كاهوهاى نامرغوب توسط ايشان بوده، از علّت آن مىپرسد. ايشان مىگويد: «آقاجان! اين مرد فروشنده، شخص بىبضاعت و فقيرى است. گاه گاهى به او كمك مىكنم و نمىخواهم به او چيزى بلاعوض داده شود تا عزّت و آبرويش از بين برود و در ضمن، خداى ناخواسته به مجّانى گرفتن هم عادت كند. براى ما هم فرقى نمىكند كه كاهوى لطيف و نازك بخوريم يا از اين كاهوها!».(37)
در شرح زندگى شيخ جعفر كاشف الغطا نوشتهاند كه آن قدر به مستمندان رسيدگى مىكرد و در رفع مشكلات آنان فعّال بود كه گاه ديده مىشد هرچه داشت، انفاق كرده و وقتى از همه جا دستش كوتاه مىشد، خانه مسكونى خويش را رهن مىگذاشت و پولش را به فقرا مىبخشيد.(38)
در شرح حال شيخ انصارى آمده است كه دستگيرى از فقرا و بينوايان را جزء وظايف حتمى خود مىدانست و با لباس مبدّل به درِ خانه آنان مىرفت. از افراد مختلف نقل شده كه در يكى از محلاّت دزفول، مستمند عاجزى بود كه شيخ، هر شب شام خود را به آن فقير مىداد و با شكم گرسنه مىخوابيد.
يكى از علما مىگويد نزد شيخ انصارى رفتم و براى سيّد فاضلى كه مستمند بود و همسرش بيمار شده بود، كمك خواستم. گفت: «چيزى ندارم، جز مبلغى براى نماز و روزه استيجارى. خوب است دو سال عبادت استيجارى به او بدهم». گفتم كه فلانى از خانواده شريفى است و تاكنون چنين كارهايى نكرده است. شيخ، تأمّلى كرد و گفت: «پس من خودم دو سال عبادت به جا مىآورم و اُجرتش را به شما مىدهم به آن سيّد بدهيد!»، و چنين كرد.(39)
پی نوشت
1 . پسر اتابك زنگى، از سلسله اتابكان سلغُرى فارس.
2 . سَبَق بردن: سبقت جُستن و بر ديگران پيشى گرفتن.
3 . يك ره: يكبار .
4 . در بعضى نسخ به جاى عبادت، طريقت آمده است.
5 . ميان بستهدار: آماده باش .
6 . طامات: سخنان گزافه و بيهوده .
7 . قدم: اقدام، عمل .
8 . دَم: سخن، حرف .
9 . بوستان سعدى، تصحيح: غلامحسين يوسفى، تهران: خوارزمى، 1369، اوّل، ص 55 .
10 . ذاريات، آيه 56 .
11 . لا رَهبانية في الإسلام. (دعائم الاسلام، ج 1، ص 193)
12 . توبه، آيه 128 .
13 . أصول الكافى، ج 3، ص 238 .
14 . همان، ص 239 .
15 . ترهّب: زهدپيشگى، راهب شدن.
16 . مَدَر: كلوخ. چه حريفى با مَدَر: چرا كه با كلوخ برابرى .
17 . مثنوى، دفتر ششم، بيت 479 - 482 .
18 . ميزان الحكمة، محمّد محمدى رىشهرى، ح 4630 .
19 . بَزَغ: قورباغه، وَزَغ .
20 . صعوه: مرغى كوچك .
21 . زغنه: مرغى شكارى .
23 . ميزان الحكمة، ح 4632 .
22 . اسرار التوحيد، محمّد بن منوّر مِيهنى، تصحيح: محمّدرضا شفيعى كَدكَنى، تهران: آگاه، 1366، اوّل، ص 99 .
24 . الجامع الصغير، ج 2، ص 11؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 320 .
25 . مثنوى، دفتر اوّل، بيت 2295 .
26 . الخصال، ص 147 .
27 . مصادقة الأخوان، شيخ صدوق، ترجمه: سيّد محمّد مشكوة، ص 39 .
28 . قسمتى از حديثى طولانى درباره حقوق برادران دينى است. براى اطّلاع بيشتر، ر.ك: بحارالأنوار، ج 7، باب 85 .
29 . نزل: غذا و جز آنكه براى ميهمان آورند. در اينجا يعنى: تحفه و توشه راه .
30 . اَلف ركعت: هزار ركعت نماز.
31 . بوستان، ص 83 - 84 .
32 . همان، ص 62 .
33 . فگار: آزرده .
34 . بوستان، ص 54 .
35 . ر.ك: داستان راستان، مرتضى مطهرى، ج 2، ص 207 - 209 .
36 . صحيفه نور، ج 22، ص 359 .
37 . ر.ك: سيماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 349 .
38 . همان، ص 358 - 359 .
39 . همان، ص 260 .
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله