جفّ القلم بما هو کائم در بیان مثنوی

به دنبال تفسیر حدیث «ما شاء الله کان»، به تفسیر حدیث «جفّ القلم بما هو کائن؛ قلم قضای حق، آن‌چه را باید باشد، نوشته است.» این قلم نوشته: طاعت و گناه برابر نیست، امانت و دزدی برابر نیست، شکر و کفرانِ نعمت برابر نیست
سه‌شنبه، 29 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جفّ القلم بما هو کائم در بیان مثنوی
 جفّ القلم بما هو کائم در بیان مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 

هم‌چنین تأویل قد جفّ القلم *** بهر تحریض است بر شغل اهمّ
پس قلم بنوشت که هر کار را *** لایق آن هست تأثیر و جزا
کژ روی جفّ القلم کژ آیدت *** راستی آری سعادت زایدت
ظلم آری مد بری جفّ القلم *** عدل آری بر خوری جفّ القلم
چون بدزدی دست شد جفّ‌ القلم *** خورد باده مست شد جفّ القلم
تو روا داری روا باشد که حق *** همچو معزول آید از حکم سبق
که ز دست من برون رفته است کار *** پیش من چندین میا چندین مزار
بلکه آن معنا بود جفّ القلم *** نیست یکسان نزد او عدل و ستم
فرق بنهادم میان خیر و شر *** فرق بنهادم ز بد هم از بتر
ذره‌ای گر در تو افزونی ادب *** باشد از یارت بداند فضل رب
قدر آن ذره تو را افزون دهد *** ذره چون کوهی قدم بیرون نهد

به دنبال تفسیر حدیث «ما شاء الله کان»، به تفسیر حدیث «جفّ القلم بما هو کائن؛ قلم قضای حق، آن‌چه را باید باشد، نوشته است.» این قلم نوشته: طاعت و گناه برابر نیست، امانت و دزدی برابر نیست، شکر و کفرانِ نعمت برابر نیست و پروردگار اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌کند.
تفسیر درست این حدیث هم آن است که تو را به کار در راه حق وا دارد.‌ای جبری! تو که کیفر و اجر خدایی را قبول نداری، در واقع قضای ازلی و فرمان‌روایی پروردگار را قبول نداری. اگر در وجود تو ذره‌ای بیش از هم نوعت ادب باشد حضرت پروردگار به فضل خود آن فصلیت تو را به حساب می‌آورد. اشاره دارد به آیه‌ی 7 سوره‌ی زالزال: (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ).

پادشاهی که به پیش تخت او *** فرق نبود از امین و ظلم‌جو
آن‌که می‌لرزد ز بیم ردّ او *** وآن‌که طعنه می‌زند در جدّ او
فرق نبود هر دو یک باشد برش *** شاه نبود خاک تیره بر سرش
پیش این شاهان هماره جان کنی *** بی‌خبر ایشان ز غدر و روشنی
گفت غمازی که بد گوید تو را *** ضایع آرد خدمتت را سال‌ها
پیش شاهی که سمیع است و بصیر *** گفت غمازان نباشد جای‌گیر
جمله غمازان ازو آیس شوند *** سوی ما آیند و افزایند پند
بدهمی گویند شه را پیش ما *** که برو جفّ‌ القلم کم کن وفا
ذره‌ای گر جهد تو افزون بود *** در ترازوی خدا موزون بود
معنی جفّ القلم کی این بود *** که جفاها با وفا یکسان بود
بل جفا را هم جفا جفّ القلم *** وآن وفا را هم وفا جفّ القلم

پادشاهی که در پیشگاه او میان درستکار و ستم‌کار فرقی نباشد و نیز کسی که از ترس غضب او می‌لرزد با کسی که به عظمت او طعنه می‌زند و اعتنایی نمی‌کند فرقی نداشته باشد و هر دو در نظرش یکسان آیند، شاه نیست. اما تو نزد شاهان دنیوی تلاش می‌کنی، در حالی که از خیانت و درستکاری خبر ندارند. اما در پیشگاه حضرت حق که شنوا و بیناست. نه تنها سخن سخن‌چینان هیچ تأثیری بر او نمی‌گذارد، بلکه ناامید و روسیاه می‌شوند. اگر در راه حق ذره‌ای بر سعی و تلاش تو افزوده شود، آن ذره در ترازوی عدل و احسان الهی وزن می‌شود و به حساب می‌آید. پس معنای رقم خوردن امور با قلم قدرت و مشیت الهی به این معنا نیست که خیانت‌کاری با وفاداری یکسان است. بنابراین در محکمه‌ی عدل الهی هر عملی بازتاب خودش را دارد: (إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا) (1).

عفو باشد لیک کو فر امید *** که بود بنده ز تقوا رو سپید
دزد را گر عفو باشد جان برد *** کی وزیر و خازن مخزن شود
جز مگر دزدی که خدمت‌ها کند *** صدق او بیخ جفا را بر کند
چون فضیل رهزنی کو راست باخت *** زآن‌که ده مرده به سوی تو به تاخت
وآن‌چنان که ساحران فرعون را *** رو سیه کردند از صبر و وفا
دست و پا دادند در جرم قود *** آن به صد ساله عبادت کی شود
تو که پنجه سال خدمت کرده‌ای *** کی چنین صدقی به دست آورده‌ای
ای امین‌الدین ربانی بیا *** کز امانت رست هر تاج و لوا
پور سلطان گر برو خائن شود *** آن سرش از تن بدان باین شود
گر غلامی هندویی آرد وفا *** دولت او را می‌زند طال بقا
چه غلام ار بر دری سگ باوفاست *** در دل سالار او را صد رضایت
زین چو سگ را بوسه بر پوزش زند *** گر بودی شیری چه پیروزش کند

به عفو خدا می‌توان امیدوار بود، ‌اما این امید با امید بنده‌ای که به تقوای خود تکیه دارد، قابل قیاس نیست. گنه‌کاران در شمار مقربّان درگاه حق نخواهند بود؛ گرچه عفو خدا هم شامل آن شود. ‌ای امین‌الدین الهی بیا که درستی و امانت‌داری در راه حق، مرد را به سلطنت معنوی می‌رساند. بیا ببین در بارگاهی که وقتی سگِ باوفا عزیز است، مؤمنان به حق چه مقام و منزلتی دارند.

ای دریده پوستین یوسفان *** گر بدرّد گرگت آن از خویش دان
زآن‌که می‌بافی همه ساله بپوش *** زآن‌که می‌کاری همه ساله بنوش
فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دم *** این بود معنای قد جفّ القلم
که نگردد سنت ما از رشد *** نیک را نیکی بود بد راست بد
کار کن دیوا سلیمان زنده است *** تا تو دیوی تیغ او برنده است
چون فرشته گشته از تیغ ایمنی است *** از سلیمان هیچ او را خوف نیست
حکم او بر دیو باشد نه ملک *** رنج در خاک است نی فوق فلک
ترک کن این جبر را که بس تهی است *** تا بدانی سرّ سرّ جبر چیست

ای کسی که نیکان را می‌رنجانی! اگر گرگ تو را درید، ناشی از اعمال بد خود بدان. آن چیزی که همه ساله می‌بافی بپوش و آن‌چه همه ساله می‌کاری بنوش. این اندوه‌هایی که هر لحظه گریبان‌گیر تو می‌شود نتیجه‌ی اعمال خود توست. این همان رقم زدن قلم قدرت و مشیّت الهی است؛ یعنی سنّت خدا از راه مستقیم خود منحرف نمی‌شود. پس پاداش نیکی، نیکی و پاداش بدی، بدی است. به هوش باش که: (وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً)؛ هرگز در سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت. در راه حق سعی و تلاش کن که سلیمان نبی زنده است و تا وقتی که تو شیطان باشی، شمشیر او تیز و برنده است. اگر کسی فرشته‌خو شود از تیغ قهر الهی در امان است و از سلیمان هیچ ترسی ندارد، چرا که به فرمایش خداوند: (إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ).

پی‌نوشت‌ها:

1. اسراء، آیه‌ی 7.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.