نظام‌های فرعی كنش در نظریه‌ی تالكوت پارسونز

ساخت بندی ابعاد كاركردی نظام كنش فرصتی فراهم كرد تا پارسونز افكارش را درباره‌ی موضوع توضیح دهد. شاید تحت تأثیر پیتیریم سوروكین (1)، پارسونز مدت‌ها در خصوص اینكه كنش اجتماعی برآیند سه نظامِ شخصیت، فرهنگ
دوشنبه، 4 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نظام‌های فرعی كنش در نظریه‌ی تالكوت پارسونز
 نظام‌های فرعی كنش در نظریه‌ی تالكوت پارسونز

 

نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

ساخت بندی ابعاد كاركردی نظام كنش فرصتی فراهم كرد تا پارسونز افكارش را درباره‌ی موضوع توضیح دهد. شاید تحت تأثیر پیتیریم سوروكین (1)، پارسونز مدت‌ها در خصوص اینكه كنش اجتماعی برآیند سه نظامِ شخصیت، فرهنگ و نظام اجتماعی است، تأكید ورزیده است. از لحاظ تحلیلی می‌توان سهم هریك از آن‌ها را در كنش بازشناخت، هرچند كه هر نظام كنش اجتماعی انضمامی واقعیتی كلی و تركیبی از هر سه نظام شخصیتی، فرهنگی و اجتماعی است. بدین مناسبت، پارسونز اضافه می‌كند كه نظام چهارمی هم در نظام كنش سهیم است كه حرف زیادی هم درباره‌اش نمی‌توان زد و آن ارگانیسم زیستی است.
تحلیل ابعاد كاركردی كنش، پارسونز را بر آن داشت كه ارگانیسم زیستی را در ساخت بندی ابعاد كاركردی نظام كنش داخل كرده و برایش جایگاهی مهم‌تر از هر جامعه شناس دیگری در نظر بگیرد. علاوه بر آن، تقسیم نظام كنش به چهار كاركرد متمایز به او امكان داد كه مدل نظری روابط موجود میان ارگانیسم، شخصیت، فرهنگ و نظام اجتماعی را تهیه كند. این مدل برای فهمیدن كل آثار پارسونز بسیار مهم است.
به نظر پارسونز چنین آمد كه در كلی‌ترین سطح تحلیل، می‌توان ارگانیسم زیستی، شخصیت، فرهنگ و نظام اجتماعی را به مثابه چهار نظام فرعی (2) فراگیر نظام عمومی كنش تلقی كرد. و از آن نتیجه گرفت كه ترتیب قرار گرفتن این چهار نظام فرعی نسبت به یكدیگر را ساخت بندی چهار كاركرد نظام كنش تعیین می‌كند.
ارگانیسم زیستی با كاركرد سازگاری متناظر است؛ زیرا از راه حواس است كه تماس با جهان فیزیكی برقرار می‌شود، خواه برای سازگار شدن با آن، خواه برای دستكاری آن، خواه برای تغییر دادن آن. بنابراین، با ارگانیسم است كه سازگارشدن با محیط و سازگاركردن محیط با نیازهای كنش صورت می‌گیرد.
شخصیت روانی با كاركرد دستیابی به هدف‌ها متناظر است؛ به عبارت دیگر، در سیستم روانی و با سیستم روانی است كه هدف‌ها تعیین شده و منابع و انرژی‌ها برای رسیدن به هدف‌های موردنظر بسیج می‌شوند.
نظام اجتماعی با كاركرد یگانگی متناظر است؛ این نظام اجتماعی است كه همبستگی ایجاد می‌كند، وفاداری به اصول و به پیمان‌ها را به وجود می‌آورد، حدود و فرجه‌ی آزادی عمل را تعیین می‌كند.
كاركرد نظام فرهنگی، حفظ الگوهای فرهنگی است. این فرهنگ است كه از گذر هنجارها، ارزش‌ها، آرمان‌ها و ایدئولوژی‌هایی كه به كنشگران اجتماعی پیشنهاد یا تحمیل می‌كند برایشان انگیزه و آمادگی ذهنی برای كنش فراهم می‌كند. (ن.ك: جدول1)
با این توصیف، پارسونز خاطرنشان می‌كند كه هریك از چهار نظام فرعی به یك شیوه و به طور كامل با نظام عمومی كنش مشاركت ندارد. مثلاً، از ارگانیسم زیستی تنها آن بخش از فعالیت‌هایش كه به رفتارهای معنادار كنشگران مربوط می‌شود، جزئی از نظام كنش است. از این قرار، فعالیت‌های زیستی كه در كنترل اراده و آگاهی كنشگر نیستند، از جمله ضربان قلب یا گردش خون، ربطی به نظام كنش ندارند. اما شخصیت و نظام اجتماعی بدون كمترین شبهه‌ای جایگاه كنش‌اند و به تمامی در نظام كنش جذب شده‌اند. فرهنگ در میان نظام‌های فرعی چهارگانه از همه كم فعالیت‌تر است، و بدین عنوان سخنیتی با كنش ندارد. فرهنگ برای كنشِ كنشگر انگیزه و راهنما فراهم می‌كند اما خودش در بیرون از كنش می‌ماند. نظام فرعی فرهنگ از خارج با نظام كنش مشاركت دارد بدون آن‌كه چون شخصیت و نظام اجتماعی و ارگانیسم زیستی در آن متعهد شده باشد.
چهار نظام فرعی میان خودشان روابط بسیار پیچیده‌ای دارند. در یك معنا، هریك از آن‌ها را می‌توان یك نظام مستقل به حساب آورد. از لحاظ تحلیلی این امكان وجود دارد كه هریك از آن‌ها را از جهت صفات ویژه و كاركردشان جداگانه در نظر گرفت. می‌توان آن‌چه را كه پارسونز «مرزهای» هریك از نظام‌های فرعی می‌نامد، یعنی خطوط مرزی كه هریك را از بقیه متمایز می‌كند، تعیین كرد. بدون این مرزها، نظام‌های فرعی در یكدیگر وارفته و هستی و هویتشان را از دست می‌دادند.
منتها، چهار نظام فرعی در عین مستقل بودن به یكدیگر وابسته‌اند. از یكدیگر كمك می‌گیرند، به یكدیگر متكی‌اند و یكدیگر را متقابلاً تكمیل می‌كنند. شخصیت، بدون انرژی‌ای كه ارگانیسم برایش فراهم می‌كند، بدون شبكه‌ی روابط نظام اجتماعی و بدون جهان نمادی فرهنگی نمی‌تواند وجود داشته باشد. همین طور نظام اجتماعی، بدون انگیزه‌ای كه شخصیت ایجاد می‌كند، بدون هنجارها و نمادهای جهان فرهنگ، تحقق نمی‌یابد.
جدول نظام های فرعی نظام عمومی كنش
 نظام‌های فرعی كنش در نظریه‌ی تالكوت پارسونز
فرهنگ نیز در شخصیت و در شبكه‌ی كنش متقابل نظام اجتماعی، امكان وجود پیدا می‌كند. بنابراین، درباره‌ی چهار نظام فرعی می‌توان گفت ضمن آن‌كه تحویل‌پذیر به یكدیگر نیستند با یكدیگر ارتباطی صمیمی و تنگاتنگ دارند. و منظور پارسونز همین است وقتی كه می‌گوید، این نظام‌های فرعی سیستم‌هایی با مرزهای محفوظ‌اند (3) و نیز سیستم‌هایی با مرزهای باز (4) هستند.
وانگهی، این مرزهای باز میان نظام‌های فرعی محل مبادله‌های دائمی‌اند. جریان پیوسته‌ای از مبادله‌ی‌«تولیدات» میان نظام‌های فرعی وجود دارد.
آخرین بُعد این مدل‌واره‌ی كاركردی نظام كنش نیاز به توضیح دارد. هر یك از نظام‌های فرعی با برخورداری از استقلال نسبی می‌تواند به عنوان یك نظام (سیستم) ملاحظه شده و در جای خودش به چهار نظام فرعی، همچنان برحسب مدل چهار كاركرد ابتدایی نظام كنش، تقسیم گردد. و این نظام‌های فرعی جدید را هم می‌توان به عنوان یك نظام با همان قاعده‌مندی نظام‌های قبلی تحلیل كرد. نظام كنش پارسونز شبیه عروسك‌های روسی [ماتوشكا] است كه وقتی آن را باز می‌كنی درونش عروسك كوچك‌تری می‌یابی. معنای سخن این است كه از لحاظ تحلیلی به گفته‌ی پارسونز هر نظام فرعی را در هر سطحی از واقعیت كه باشد می‌توان به مثابه نظام مرجع (5) در نظر گرفت. این روش تحلیلی ضمن آن‌كه مدل پارسونز را بسیار انعطاف پذیر می‌كند، در همان حال به پیچیدگی‌اش نیز می‌افزاید. به هنگام استفاده از مدل تحلیلی پارسونز مهم این است كه بدانیم كدام نظام مرجع را مبدأ قرار داده‌ایم و كدام سطح تحلیلی را برگزیده‌ایم. چون این دقت‌ها همیشه به عمل نمی‌آید، اشتباهات تفسیری به مدل پارسونز نسبت داده می‌شود كه در حقیقت منشأ آنها نه در مدل، بلكه در شیوه‌ی استفاده‌ای است كه از آن به عمل می‌آید.

پی‌نوشت‌ها:

1.P.Sorokin,Society,Culture & Personality:Their Structure & Dynamics,New York,Harper & Brothers(1947)
2.subsystem
3.boundary maintaining systems
4.open boundary systems
5.reference system

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.