تنوع مطالعات تجربی در جامعه شناسی تالكوت پارسونز

اهمیت مطالعات تجربی در جامعه شناسی پارسونز فهمیده نخواهد شد مگر آن‌كه نگاه جامع و فراگیر به همه‌ی موضوعاتی داشته باشیم كه پارسونز آن‌ها را به تجربه آزموده است. پیش‌تر گفته‌ایم كه كنجكاوی پارسونز حد و مرزی نمی‌شناخته
سه‌شنبه، 5 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تنوع مطالعات تجربی در جامعه شناسی تالكوت پارسونز
تنوع مطالعات تجربی در جامعه شناسی تالكوت پارسونز

 

نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

اهمیت مطالعات تجربی در جامعه شناسی پارسونز فهمیده نخواهد شد مگر آن‌كه نگاه جامع و فراگیر به همه‌ی موضوعاتی داشته باشیم كه پارسونز آن‌ها را به تجربه آزموده است. پیش‌تر گفته‌ایم كه كنجكاوی پارسونز حد و مرزی نمی‌شناخته و از آن رو مسائل بسیار گوناگونی را موضوع بررسی قرار داده است. مجموع مقاله‌های تجربی پارسونز را می‌توان در دوازده مقاله دسته بندی كرد. مرور اجمالی این دوازده مقوله خالی از فایده نیست.
1.عمومی‌ترین موضوع تحقیقات تجربی پارسونز بررسی خصوصیات جامعه‌ی صنعتی غربی است. درنهایت، زیر این عنوان می‌توان بیشتر مقاله‌های پارسونز و تقریباً همه‌ی مقوله‌هایی را كه دنبال می‌كند، دسته بندی كرد. از همان نخستین آثار قلمی‌اش و در تمامی طول زندگی علمی‌اش، پارسونز همّ خود را صرف تحلیل، تفسیر و تبیین جنبه‌های مختلف جامعه‌ی صنعتی مدرن كرده است. و به نظرش تكامل یافته‌ترین نوع این جامعه، جامعه‌ی امریكایی است. پس بعید نیست كه جامعه‌ی امریكایی كه آن را بهتر از هر جامعه‌ای می‌شناسد، و نیز چون آن را نمونه‌ی برتر جامعه‌ی صنعتی می‌داند، مرجع او باشد.
پارسونز تعدادی از مقاله‌هایش را به تحلیل ویژگی‌های جامعه‌ی صنعتی اختصاص داده است. دو مقاله از این مجموعه را كه مكمل یكدیگرند و كم و بیش در یك دوره‌ی زمانی، یعنی قبل از 1960 نوشته شده‌اند، معرفی می‌كنیم. اولی مطالعه‌ای است درباره‌ی «چارچوب نهادی توسعه‌ی اقتصادی» (1) كه در آن نویسنده سیر تكاملی ساختارهای اقتصادی، دیوان سالاری و مشاغل جامعه‌ی سرمایه داری را در غرب ترسیم می‌كند؛ و از گذر آن می‌كوشد مسئله‌ی كشورهای در حال توسعه را مطرح كند. به نظرش كشورهای اخیر در شرایطی كاملاً متفاوت از شرایطی كه در آن انقلاب صنعتی غرب به وقوع پیوست، تكامل می‌یابند. لذا، آرایش نهادی در دو مورد نمی‌تواند یكسان باشد. پارسونز به ویژه بر نقش دولت تأكید می‌كند كه در كشورهای در حال توسعه بسیار مهم‌تر از نقشی است كه دولت در فرایند توسعه‌ی صنعتی غرب ایفا كرده است. در اروپا و در ایالات متحد امریكا، عدم مداخله‌ی دولت در امور اقتصادی به موجب منطق اقتصاد آزاد، به بنگاه‌های صنعتی مالی و بازرگانی فرصت داد تا فارغ از وابستگی‌های خانوادگی و آثار برجای مانده از جامعه‌ی پیش صنعتی كه در آن مردان سیاسی به تمشیت امور جامعه ادامه می‌دادند، راه توسعه را منزل به منزل بپیمایند. برعكس، در جوامع در حال توسعه‌ی معاصر، این دولت است كه می‌تواند رفتارهای عام گرایانه را در جامعه ترویج داده و كارگزار اصلی فرهنگ جدید و مساعد برای توسعه‌ی اقتصادی باشد.
در مقاله‌ی اول پارسونز توسعه‌ی اقتصادی جامعه‌ها را در چشم اندازی تكاملی و پویا بررسی می‌كند. در مقاله‌ی دوم بیش‌تر به ویژگی‌های ساختاری جامعه‌ی صنعتی توجه دارد. (2) در این مقاله، برای تشریح چارچوب‌های ساختاری اقتصاد، سیاست و نظام نهادی (اجتماع جامعه‌ای) و انگیزه‌های اصلی كاركردی یك جامعه‌ی صنعتی، پارسونز آشكارا از مدل چهار نظام فرعی كاركردی الهام می‌گیرد. چشم انداز در این مقاله نه تكوینی است و نه تاریخی، بلكه به نحو بارزی هم زمانی (3) است. مشكل بتوان گفت كه پارسونز شخصاً به این تفاوت دیدگاه آگاهی داشته است، اما نمی‌توان از متكامل بودن این دو رهیافت در این دو مقاله ابراز شگفتی نكرد.
2.مسائل سیاسی كه از مدت‌ها پیش توجه پارسونز را به خود جلب كرده بود، دومین درونمایه‌ی مجموعه‌ای از مقاله‌هایش را تشكیل می‌دهد. در ابتدای جنگ جهانی دوم بود كه پارسونز نخستین تحلیل‌های سیاسی‌اش را منتشر كرد. او از اوج گیری نازیسم در آلمان، كشوری كه آن‌جا تحصیل كرده بود و آن را دوست داشت و به آن احترام می‌گذاشت، به شدت پریشان خاطر شده بود. او می‌خواست بفهمد نازیسم چگونه در جامعه‌ی آلمانی بستر و زمینه‌ی مساعدی برای نشو و نما یافته است. (4) به طور كلی، پارسونز می‌خواست جریان اوج گیری جنبش‌های فاشیستی را كه قبل از جنگ جهانی دوم چند كشور اروپایی را درنوردیده بود، تبیین كند. (5) در پایان جنگ، پارسونز درصدد آن برمی‌آید كه خاستگاه‌های اجتماعی و تاریخی میلیتاریسم ژاپن را تبیین كند. او امیدوار بود كه پس از شكست ژاپن و شرایط تحمیل شده به آن، شانس میلیتاریسم كاهش پیدا كند. (6) چند سال بعد، پارسونز سعی می‌كند بحرانی را كه دموكراسی امریكایی با تفتیش عقاید و «پاكسازی‌های »مك كارتیسم با آن مواجه شده بود تفسیر كند. بسیاری از استادان دانشگاه امریكایی قربانی شعله‌های این حریق ایدئولوژیكی واپس گرای افراطی شده بودند. پارسونز در این ایام در هاروارد فعالانه در مبارزه با مك كارتیسم شركت كرد و چند سالی نیز مغضوب واقع شد. باری، او می‌خواست این اوج گیری فاشیسم را تبیین كند و از آن نتیجه گیری می‌كند كه چرا به نظرش فاشیسم نمی‌تواند در ایالات متحد امریكا و در میان توده‌های مردم، آن محبوبیتی را پیدا كند كه در آلمان و در ایتالیا از آن برخوردار شد.در دفاع از چنین فكری بود كه مقاله‌های زیر را یكی پس از دیگری منتشر كرد: «آثار سیاسی تنش‌های اجتماعی در ایالات متحد امریكا» (7)؛ «توزیع قدرت در جامعه‌ی امریكا» (8)؛ «نظام دموكراسی امریكا» (9).
در این تحلیل‌های متفاوتِ جنبش‌های سیاسی دست راستی افراطی، پارسونز از مدل تبیینی یكسانی استفاده می‌كند كه طرح اجمالی آن این است: او ابتدا تغییرات ساختاری را جست‌وجو می‌كند كه می‌توانند حامل تنش‌های شدید باشند. در مواردی كه او مطالعه كرده است، این تغییرات عموماً یا از نتایج صنعتی شدن پیشرفته است یا از نتایج توسعه‌ی اقتصادی: توسعه‌ی دیوان سالاری و تخصصی شدن نیروی انسانی كار، طولانی شدن دوران تحصیل، عقلانیت علمی- فنی، تغییر شكل دنیای كسب و كار و بازتاب آن بر روی ساختار خانواده و خویشاوندی. نتایج این تغییرات ساختاری در جامعه به صورت ناامنی عمومی و همراه با وضعیت نابسامانی در معنای دوركِمی بروز می‌كند. این ناامنی در میان طبقات بالا و نخبگان رهبری جامعه كه موقعیتشان را از لحاظ منافع، قدرت و منزلت در خطر می‌بینند به شدت احساس می‌شود. همین طبقات بالا و این نخبگان هستند كه از ایدئولوژی سیاسی راست افراطی حمایت كرده و آن را تقویت می‌كنند. از طرف دیگر، ایدئولوژی‌های راست گرا در میان باقی جمعیت نیز كه گوش به زنگ شنیدن نداهای دعوت به رمانتیسم‌اند تا خود را از عقل گرایی افراطی جامعه‌ی صنعتی برهانند، بازتاب گسترده‌ای پیدا می‌كنند.
برای كامل كردن این مقوله‌ی دوم، جا دارد خاطرنشان كنیم كه پارسونز در سال‌های اخیر تحلیل مسائل سیاسی را به سطح مسائل بین المللی هم كشانده است. او راه را برای مطالعات سیستمی سیاست بین المللی نشان داده است؛ در این شیوه‌ی تحلیلی، صحنه‌ی بین المللی به مثابه‌ وسیع‌ترین نظام اجتماعی تلقی شده و در آن جامعه‌های كلی كنشگران در حال كنش متقابل و مبادله‌اند. (10)
3.اگر عقلانیت در اروپا و در ایالات متحد امریكا تنش‌هایی ایجاد كرده است كه ملاحظه كردیم، برای آن است كه عقلانیت در جامعه‌ی صنعتی مدرن موقعیت مسلطی دارد و از ارزش و اعتبار بی‌قید و شرطی برخوردار است. عقلانیت در جامعه‌ی صنعتی مدرن به صورت‌های مختلف تحقق یافته و عینیت پیدا می‌كند. یكی از مهم‌ترین مصادیق آن سازمان دیوان سالاری است. با الهام گرفتن از ماكس وبر، كه با او در این باره هم عقیده بود، پارسونز دیوان سالاری را یكی از عناصر اصلی جامعه‌ی صنعتی می‌داند. دیوان سالاری وجهی از سازمان كار است كه به سبب كثرت فزاینده‌ی مشاغل و پیچیدگی رو به افزایش تقسیم كار و نظم و هماهنگی كه از شرایط لازم تولید با بهره‌وری بیش‌تر است، ضروری شده است. به نظر پارسونز، جامعه‌ی صنعتی نمی‌تواند از دیوان سالاری كه گسترش آن ادامه یافته و عملاً تمامی دنیای كار را زیر پوشش خواهد گرفت، صرف نظر كند.
حال كه نمی‌توان از سازمان دیوان سالاری چشم پوشید، پس باید آن را شناخت و فهمید. با احساس چنین ضرورتی بود كه پارسونز چند مقاله را به این موضوع اختصاص داده و در آن صورت‌های متفاوت سازمان دیوان سالاری، كاركرد درونی و روابط كنش متقابل و مبادلاتش را با سایر بخش‌های نظام اجتماعی و تنش‌های روانی و اجتماعی‌ای را كه برمی‌انگیزد، تحلیل كرده است. (11) پارسونز، در تداوم همان ذهنیتی كه در مطالعاتش بارز است، پس از بررسی حرفه‌ی پزشكی به مثابه نوعی شغل آزاد، او نهاد بیمارستانی را به مثابه نمونه‌ی جالبی از سازمان دیوان سالاری تحلیل می‌كند. (12)
4.توجهی كه پارسونز به شناخت پدیده‌ی دیوان سالاری دارد، به طرز غریبی، دست كم در نگاه اول، با توجهی برابر به شناخت مشاغل، جایگاه و كاركردشان در جامعه‌ی صنعتی مدرن، همراه است. پیش‌تر بیان كردیم كه تحقیق كاربردی پارسونز درباره‌ی حرفه‌ی پزشكی چه نقشی در سازماندهی مدل نظری‌اش داشته است. این نخستین تحقیق تجربی او بود كه آن را با استفاده از فنن مصاحبه با پزشكان و مشاهده‌ی توأم با مشاركت اجرا كرد. او با كسب اجازه از مقامات ذی صلاح در بیمارستانی در منطقه‌ی بوستون، می‌توانست با پوشیدن روپوش سفید همراه با گروه پزشكان از سالن‌های بیماران بستری بازدید كند. پارسونز از این‌كه به دلایل شخصی مختلف نتوانسته است این تحقیق را تا مرحله‌ی نتیجه گیری ادامه دهد، از آن چونان «شكست مهم زندگی علمی‌اش یاد می‌كند» (13). سرانجام پارسونز دستاوردهای این تحقیق را به صورت یك فصل (فصل دهم) از كتاب نظام اجتماعی تدوین می‌كند. وانگهی، پارسونز به نوشتن درباره‌ی حرفه‌ی پزشكی با بررسی آن از جنبه‌های مختلف ادامه داده است؛ رابطه‌ی پزشك با بیمارانش، تربیت پزشكان آینده در دانشگاه، سازمان نظام پزشكی و محافظه كاری اجتماعی سیاسی‌اش، تصویر پزشك در جامعه‌ی امریكایی (14) از آن جمله‌اند.
به علاوه، با الهام از مطالعات حرفه‌ی پزشكی، پارسونز به تحلیل حرفه‌ی قضایی و نهادهای حقوقی نیز پرداخته (15)، ولی خیلی سریع و خیلی سطحی از آن گذشته است. او می‌خواست بداند مدل‌واره‌ی نظارت اجتماعی چگونه بر شغل قضایی تطبیق می‌كند.
این مطالعات درباره‌ی پزشكی و علم حقوق تنها به دلیل علایق نظری پارسونز به این مشاغل نبوده است. او از دیرباز معتقد بود كه تخصصی شدن فزاینده‌ی مشاغل در دنیای كار و نقش مسلط مشاغل از جمله ویژگی‌های مهم جامعه‌ی صنعتی است. او شغل را چنین تعریف می‌كند: هرگونه اشتغالی كه پرداختن به آن نیازمند دوره‌های آموزشی نظری یا عملی وكارآموزی‌های بالینی به صورت‌های گوناگون است. به تعبیری دیگر، شغل كاربست بخش خاصی از ذخیره‌ی فرهنگی در راستای هدف‌های مفید برای جامعه است. به همین سبب، اشتغال به هر حرفه‌ای تحت نظارت خاص یك اتحادیه یا سازمان صنفی است.
در جامعه‌ی پیش صنعتی تعداد حرفه‌ها زیاد نبود: طبابت، قضاوت و مشاغل روحانیت. در جامعه‌ی صنعتی شاهد ظهور مشاغل جدید و تخصصی شدن مشاغل قدیمی هستیم. مدرسان، محققان و مشاغل گوناگون «روشنفكری» و هنرمندان، در حال حاضر به معنای واقعی كلمه در زمره‌ی مشاغل به حساب می‌آیند. با بالا رفتن توقعات علمی و فنی كار و نیز نقش وسایل ارتباط جمعی و پیدایش آن‌چه كه پارسونز آن را «مجتمع‌های شغلی» گسترده می‌نامد، یعنی تكثیر و تنوع مشاغل تخصصی، ساختار شغل در جامعه‌ی صنعتی تغییر می‌یابد.
این پدیده، كه می‌توان پیش بینی كرد ادامه خواهد یافت، بازتاب‌هایش فقط اقتصادی نیستند؛ در نظر پارسونز این فرایند از لحاظ تاریخی نیز مهم است. این مشاغل هستند كه كادر رهبری سیاسی و فرهنگی را در جامعه‌ی صنعتی مدرن عرضه می‌كنند. بدین عنوان، مشاغل عنصر اصلی ساختار جامعه‌ی مدرن‌اند، زیرا جای بورژوازی سرمایه دار را می‌گیرند. این صاحبان مشاغل‌اند كه نقش پویا را در جامعه ایفا می‌كنند و كاركردهای سیاسی طبقه‌ی رهبری سرمایه دار قرن‌های هجده و نوزده را برعهده دارند. این پدیده را وقتی جامعه‌ها پیشرفته باشند، هم در جامعه‌های سرمایه داری مشاهده می‌كنیم و هم در جامعه‌های سوسیالیستی. به نظر پارسونز همین ویژگی مایه‌ی همگرایی این دو نوع جامعه است. (16)
این اعتقاد به نقش استراتژیك مشاغل، پارسونز را برانگیخت كه به تحقیقی تجربی درباره‌ی دانشگاه‌های امریكا مبادرت كند. از سال 1937 در مقاله‌ای جدلی، پارسونز با طرحی به مخالفت پرداخته بود كه بنا داشت در خارج از دانشگاه مدارسی برای آماده سازی شغلی ایجاد كند. نظر به نقش ممتازی كه مشاغل در جامعه دارند، پارسونز مصلحت می‌دید كه مشاغل و دانشگاه‌ها در ارتباط تنگاتنگ با یكدیگر باقی بمانند. (17) پس از آن‌كه مدتی طولانی به مسائل نوجوانان و به كاركردهای جامعه پذیری و اقتصادی آموزش متوسطه توجه نشان داد، پارسونز در اواخر دهه‌ی 1960 به بررسی مسائل آموزش عالی رو آورد كه به نظرش تأثیر كارسازی در جهت گیری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی معاصر خواهد داشت. (18)
خاطرنشان كنیم كه پارسونز به دفعات كاركردهای گوناگون «اخلاقی» مشاغل را متذكر شده است. در جامعه‌ای كه رقابت و سودجویی حاكم است، مشاغل شاهدان روحیه‌ی وارستگی‌اند؛ مشاغل پاسداران بخش بزرگی از میراث فرهنگی‌اند؛ مشاغل سازوكارهای نظارت اجتماعی‌اند كه آن را یا از راه جامعه پذیر كردن افراد یا از راه تأدیب اِعمال می‌كنند.
5.در رابطه با تخصص‌گرایی مشاغل و توسعه‌ی دیوان سالاری در جامعه‌ی صنعتی و با حمایت وسیع این دو جنبش، در جامعه‌ی مدرن شاهد توسعه‌ی فراگیر نظام آموزشی و تخصصی شدن كاركردآن هستیم. پارسونز از جمله صاحب نظرانی است كه در جامعه‌ی مدرن طرفدار جدا شدن تدریجی مدرسه از محیط خانوادگی است، محیطی كه در جامعه‌ی سنتی عمده‌ترین نهاد جامعه پذیری بوده است. او همچنین خواهان جدایی مدرسه از كلیسا است، نهادی كه در گذشته در بسیاری از كشورهای غربی شبكه‌ی گسترده‌ای از مدارس را ایجاد كرده بود. امروز مدرسه یك نهاد دولتی شده است و كم و بیش به طور مستقیم دولت آن را اداره می‌كند. این ویژگی كاركردهای اجتماعی خاصی را به آن تفویض می‌كند؛ سه كاركرد مهم مدرسه از نظر پارسونز عبارت‌اند از: یكم، وظیفه‌ی اول مدرسه، جامعه پذیركردن نسل جدید با ارزش‌های مسلط جامعه، به ویژه با ارزش‌های محیط خارج از خانواده، مخصوصاً با ارزش‌های دنیای كار است. در مدرسه است كه كودك ارزش‌های عام گرایی، دستاورد، ویژگی و بی‌طرفی عاطفی را درونی می‌كند، این‌ها ارزش‌هایی هستند كه كودك با آن‌ها در محیط خانوادگی كم‌تر ارتباط پیدا می‌كند. از این دیدگاه، مدرسه محیط جامعه پذیری اصلی برای انگیزه های اقتصادی، عقلانیت و ارزش‌های نوعی جامعه‌ی صنعتی است.
كاركرد دوم مدرسه، تربیت و آماده سازی نیروی انسانی برای تصدی مشاغل گوناگون در جامعه‌ی صنعتی است. از سطح آموزش متوسطه، مدرسه دانش آموزان را برحسب استعدادها، قریحه‌ها و علاقه‌هایشان به سوی حِرَف و مشاغل راهنمایی می‌كند. (19)
كاركرد سوم مدرسه، در سطح آموزش عالی ارتباط تنگاتنگی با تحقیقات علمی دارد. از این دیدگاه، مدرسه محل خلاقیت، نوآوری و دگرگونی است. دانشگاه نه تنها محل انتقال دانش از نسلی به نسل دیگر است، بلكه محل تولید شناخت، نقد و بررسی شناخت‌های موجود و تفسیر مجدد آن‌ها است. دانشگاهی دلبستگی ژرفی به دانشگاهش دارد و به خطیر بودن مسئولیتی كه بر دوش دارد آگاه است و پارسونز همان‌طور كه قبلاً گفته‌ایم مطالعات متعددی را به بررسی آموزش عالی اختصاص داده است. دانشگاه در نظر وی محلی است كه در آن هم تحقیقات نوآورانه صورت می‌گیرد و هم مؤسسه‌ای است كه در آن مردان و زنان برای تصدی مشاغل عالی صنعتی، مالی و اداری تربیت می‌شوند. به لحاظ این كاركرد دوگانه (تحقیق و تربیت كاركردهای عالی)، دانشگاه وظایف و مسئولیت‌های ممتازی در جامعه‌ی صنعتی بر عهده دارد. در عوضِ این كاركردِ دوگانه، دانشگاه در جامعه از احترام و نفوذ زیادی برخوردار است. و با استفاده از آن، منابع مالی و حمایت مقامات صاحب قدرت را كسب می‌كند.
6.قشربندی اجتماعی نیز موضوع تحقیقات كاربردی و نظری پارسونز بوده است. نخستین مقاله‌اش در این‌باره در سال 1940 منتشر شد. (20) با الهام گرفتن نه از ماركس، بلكه از ماكس وبر، پارسونز تفكیك صریحی میان مفاهیم طبقه‌ی اجتماعی و قشربندی اجتماعی قائل می‌شود. در نظر پارسونز، طبقه‌ی اجتماعی وجهی از قشربندی اجتماعی است. طبقه آن وجه از قشربندی است كه به موجب آن سلسله مراتب بر پایه‌ی دوگانه‌ی وضعیت اقتصادی و روابط خانوادگی برقرار می‌شود. دقیق‌تر گفته باشیم، طبقه‌ی اجتماعی از مجموعه‌ای واحدهای خانوادگی كه سطح زندگی برابر و «سبك زندگی» مشابهی دارند، و از فرصت‌های برابری برای آموزش فرزندانشان تا سطح معینی برخوردارند، تشكیل شده است. (21) با این روابط خانوادگی و خویشاوندی است كه شخص پایگاه طبقاتی پیدا می‌كند، زیرا از گذر و به سبب این روابط خانوادگی و خویشاوندی است كه شخص متحمل مضیقه‌های اقتصادی شده یا بالعكس از امتیازات ویژه‌ای برخوردار می‌شود. قشربندی اجتماعی شامل صورت‌های گوناگون سلسله مراتب است كه از ارزیابی افتراقی افراد یا گروه‌ها بر پایه‌ی معیارهای مختلف نتیجه می‌گردد. معیارهای عمده‌ی قشربندی عبارت‌اند از: خاستگاه خانوادگی، تمكّن مالی، صفات شخصی، مهارت‌های اكتسابی، اقتدار و قدرت.
در سال 1953 پارسونز مقاله‌ای درباره‌ی «تجدیدنظر» در مقاله‌ی 1940 خودش منتشر می‌كند. (22) حالا او عناصر اصلی مدل نظری‌اش را در اختیار دارد و می‌تواند به طرزی سنجیده‌تر جایگاه قشربندی را در نظام اجتماعی و روابطش را با كل نظام، تحلیل كند. این‌جا فرصت آن را نداریم كه به جزئیات این تحلیل بپردازیم. همین قدر می‌گوییم كه پارسونز خواسته است ثابت كند كه نظریه‌ای خاص یا «میانه» برای قشربندی اجتماعی وجود ندارد. به گفته‌ی پارسونز تحلیل قشربندی اجتماعی «نظریه‌ی عمومی جامعه شناختی است كه برای شناخت وجهی خاص و اساسی نظام‌های اجتماعی به كار می‌رود.» (23)
آن‌چه جا دارد روشن شود این است كه مقاله‌ی تجدیدنظر شده‌ی سال 1953، از یك طرف محصول پیشرفتی است كه در تكمیل مدل نظری به دست آمده و از طرف دیگر، تحقیق كاربردی است درباره‌ی آرزوها و تحرك اجتماعی نوجوانان منطقه‌ی بوستون كه پارسونز با همكارانش ساموئل استوفر، فلورانس كلوكهون و گروهی از دانشجویان انجام داده است. یك بار دیگر این‌جا شاهد همگرایی تحقیقات نظری و كاربردی در تكامل آثار پارسونز هستیم.
نتایج بررسی درباره‌ی تحرك اجتماعی نوجوانان، جز به صورت تكه پاره منتشر نشده است. (24) منتها اطلاعات كافی در دست است كه بگوییم پارسونز بعد از جنگ جهانی دوم، در زمان گسترش سریع آموزش متوسطه و عالی از جمله نخستین جامعه شناسان امریكایی بود كه پیش بینی می‌كرد از این پس موانع راه یابی به تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی نه از كمبود منابع مالی، بلكه از ضعف انگیزه‌ی ادامه‌ی تحصیل خواهد بود؛ و باید عوامل مساعد و نامساعد آرزوهای تحصیلی و شغلی نوجوانان را در خانواده، در مدرسه و در گروه‌های نخستین جست‌وجو كرد.
در مقاله‌ی مهمی كه پارسونز در 1970 منتشر كرد (25)، بار دیگر در تحلیل طبقات و قشربندی‌اش «تجدیدنظر» كرد. با قبول این‌كه در نوشته‌های قبلی‌اش بیشتر همّ خودش را صرف تبیین نابرابری‌های اجتماعی كرده است، پارسونز در این نوشته‌ی اخیر دیدگاه دیگری انتخاب می‌كند. او از تزی دفاع می‌كند كه به موجب آن در جامعه‌ی مدرن، نیروها و عواملی وجود دارند كه برابری اجتماعی را تقویت می‌كنند و در عین حال، عوامل دیگری هم وجود دارند كه نابرابری‌ها را تشدید می‌كنند. این دو مجموعه عوامل، در جامعه‌های صنعتی و مدرن همزیستی دارند و از كاركردهای عادی آن‌ها به شمار می‌آیند. بنابراین، این نوع جامعه باید تدابیر گوناگونی برای ادغام این نیروهای متضاد و زیستن با آن‌ها ساز كند.
تحول اقتصادی، فناوری و سیاسیِ دو دهه‌ی اخیر و نیز فلسفه‌های اجتماعی جدید، در كاهش دادن وزن و اثر چهار عامل اصلی و تاریخی نابرابری اجتماعی سهیم بوده‌اند. این چهار عامل عبارت‌اند از: دین، نژاد، خاص‌گرایی محلی و منطقه‌ای، تقسیم جامعه یا وضعیت‌های مبتنی بر خاستگاه خانوادگی. گرایش‌های نوین در راستای ترویج برابری همه‌ی شهروندان ظاهر شده‌اند: به رسمیت شناختن حقوق مدنی، مردمی كردن ساختارهای سیاسی و آموزشی، پذیرفتن اصل برابری فرصت‌ها برای همه و غیره. منتها به اجرا گذاشتن این اصول خود منشأ ظهور نابرابری‌های اجتماعی جدیدی شده است. مثلاً، برابری فرصت‌ها برای همه، نتیجه‌اش در جامعه‌ی صنعتی این بوده است كه اهمیت موفقیت‌های فردی یا گروهی را تشدید كرده و به پیدایش نابرابری‌هایی نه فقط بر مبنای خاستگاه خانوادگی، بلكه همچنین بر مبنای استعداد و موفقیت كمك كرده است. مردمی كردن ساختارهای سیاسی و اجتماعی به گسترش دیوان سالاری و ارزش دادن به صلاحیت فنی و حرفه‌ای انجامیده است. این دو فرایند سرچشمه‌ی نابرابری‌هایی متفاوت با نابرابری‌های شناخته شده در جامعه‌های غیرصنعتی هستند، منتها در سازش ناپذیری دست كمی از نابرابری‌های سنتی ندارند.
پارسونز با به كار گرفتن مدل نظری‌اش به این نتیجه رسیده است كه گرایش‌های برابری خواهانه از كاركردهای یگانگی و حفظ الگوهای فرهنگی نظام اجتماعی‌اند، یعنی دو كاركردی كه به طور عمده با سازمان درونی نظام سروكار دارند. گرایش‌های نابرابری از كاركردهای سازگاری (اقتصاد) و دستیابی به هدف‌ها (سیاست) هستند كه بیشتر روابط نظام اجتماعی را با محیطش اداره می‌كنند.
پارسونز این ایده را منتفی می‌داند كه جامعه‌ای كلی بتواند به برابری مطلق تحقق ببخشد. او بیشتر موافق اصل موضوع همزیستی ضروری عوامل برابری و عوامل نابرابری در جامعه است. این اصل موضوع، دو مسئله را طرح می‌كند كه هر جامعه‌ای باید آن‌ها را حل كند. مسئله‌ی اول این است كه باید بتواند به نحو رضایت بخشی نابرابری‌های موجود یا تحمیلی را توجیه كند تا اعضای جامعه آن‌ها را بپذیرند یا با آن‌ها مدارا كنند. مسئله‌ی دوم این است كه گرایش‌ها را به سوی برابری‌ها و نابرابری‌های واقعی هماهنگ كند. در پاسخ به این دو مسئله، رژیم‌های غیردموكراتیك مدلی را پیشنهاد می‌كنند كه در آن تمركز اقتدار و نظارت‌ها در دست قدرت سیاسی به نام دستیابی به ارزش‌هایی كه برتر از آزادی‌های فردی تعریف شده‌اند، توجیه می‌شود. همه‌ی رژیم‌های تك حزبی، خواه سوسیالیستی خواه فاشیستی، از این نوع‌اند. در مقابل این حكومت‌های مطلقه كه قشربندی یكپارچه و انعطاف ناپذیری ایجاد می‌كنند، پارسونز جامعه‌ی كثرت گرا از نوع دموكراسی لیبرال را ترجیح می‌دهد. این جامعه قدرت و حیثیت را بر مبنای چندگانه‌ای اعطا می‌كند، زیرا خودش بر كثرت مراتب قشربندی و تحرك اجتماعی مبتنی است.
7.در چشم انداز مشخصاتی كه از جامعه‌ی صنعتی برشمردیم، پارسونز تحقیقاتی كاربردی در خصوص خانواده و خویشاوندی در بستر جامعه‌ی امریكایی انجام داده است. به موجب تز پارسونز، خانواده‌ی گسترده، مركب از چندین واحد خانوادگی كه از ویژگی‌های جامعه‌های ساده و سنتی است، برای سازگار شدن با ضرورت‌های فرایند صنعتی شدن به تغییرات بنیادی تن داده است. تحرك جغرافیایی، شغلی و اجتماعی نیروی انسانی كار، با نوع خانواده‌ی گسترده، كه در آن برادران یا خواهران و فرزندانشان با پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، دایی‌ها، خاله‌ها، پسرعموها و پسردایی‌ها با هم می‌زیستند، مغایرت داشت. نیروی كار برای تغییر دادن شغل، برای جابه‌جایی به تبع محل استقرار مجتمع‌های صنعتی و برای جابه‌جایی درون سازمان‌های بزرگ دیوان سالاری نیازمند استقلال است. نتیجه این‌كه در جامعه‌ی صنعتی، اعضای یك خانواده از لحاظ تخصص، قدرت، درآمد و مسئولیت در یك سطح نیستند. تكه تكه شدن خانواده‌ی گسترده به نفع خانواده‌ی هسته‌ای نو مكان، منحصراً مركب از پدر و مادر و فرزندانشان، به هریك از اعضای همان خانواده و همان تبار خویشاوندی اجازه می‌دهد كه مسیر شغلی‌اش را به تبَع استعداد، منافع و فرصت‌هایی كه پیش می‌آید و به تبَع ذوق و قریحه‌اش آزادانه دنبال كند. این تحول ساختار خانواده با انعطاف پذیری قشربندی اجتماعی كه تحرك اجتماعی و تحرك شغلی را آسان می‌كند همراه بوده است. (26)
در همین خط فكری است كه پارسونز ساخت‌های اجتماعی جامعه‌ی امریكایی را از لحاظ شن و جنس بررسی كرده است. (27) درباره‌ی این تحیل اخیر كه در 1942 صورت گرفته، جا دارد خاطرنشان كنیم كه پارسونز از نخستین جامعه شناسان امریكایی است كه در فرهنگ جوانان متوجه پدیده‌ی خاص جامعه‌های صنعتی معاصر شده است. می‌دانیم كه از آن زمان به بعد، خرده فرهنگ جوانان موضوع مطالعات متعدد قرار گرفته است: در دهه‌ی 1960 خرده فرهنگ جوانان اهمیت زیادی به ویژه به صورت فرهنگ معترض و حتی خشن پیدا كرد. باید اذعان كرد كه پارسونز از همان سال 1942 خوب تشخیص داده بود كه خرده فرهنگ جوانان را به تَبَع تنش‌ها و وضعیت ناایمنی تبیین كند كه از مشخصات دوره‌ی جوانی در جامعه‌ی صنعتی، به ویژه جامعه‌ی امریكایی است. ابتدا در آلمان بود كه توجه پارسونز به پدیده‌ی جنبش‌های جوانان و به كاركرد اجتماعی‌شان جلب شد. او از پی بردن به این واقعیت شگفت زده شد كه گسترش جنبش‌های جوانان و اوج گیری نازیسم خاستگاه واحدی دارند: ناایمنی، نیاز به همدردی اجتماعی، عصیان در برابر گذشته، پشت كردن به زمان حالی كه نمی‌خواستند با آن آشتی كنند. بعدها پارسونز از این مشاهدات درباره‌ی جوانان آلمانی برای تبیین سرخوردگی‌ها و تنش‌هایی استفاده كرد كه جامعه‌ی صنعتی به دلیل ماهیتش و توقعاتی كه دارد به جوانان تحمیل می‌كند: تحصیلات طولانی، فردگرایی و رقابت، ارزش دادن به تولید، سلطه‌ی دیوان سالاری بر روابط انسانی، راز زدایی، سكولاریزاسیون و عقلانیت. جوانان امریكایی بیش از هر جوان دیگری در جامعه‌ی صنعتی آماجگاه این فشارها بودند و نشانه های ناخشنودی‌شان را ابراز می‌كردند و خرده فرهنگ جوانان پاسخی بود به این معضل اجتماعی. پارسونز نخستین تحلیلش از وضعیت نابسامان جوانان امریكایی را در سال 1942 ارائه داد، سپس آن را با جزئیات بیشتر در سال 1962 (28)، در آستانه‌ی نخستین موج‌های طغیانی كه می‌رفت برای چندین سال جوانان امریكایی را متلاطم كند، از سر گرفت.
8.ضمن تحلیل جنبه‌های مختلف جامعه‌ی مدرن، پارسونز نمی‌توانست به یك صفت اصلی آن كه جامعه‌ی انبوه است بی‌اعتنا بماند. به مناسبت‌های مختلف، پارسونز این مسئله را به ویژه از دو جنبه‌ی تبلیغات و ارتباطات جمعی (29) بررسی كرده است. پارسونز آن دو جنبه را به صورت دو پدیده‌ی مفرد كه هیچ سنخیتی با سایر جنبه‌های جامعه‌ی مدرن ندارند تلقی نمی‌كند. او حتی به كسانی كه تصور می‌كنند توانسته‌اند جامعه‌ی مدرن را به صورت جامعه‌ای انبوه بررسی كنند خرده می‌گیرد كه آنان برای جنبه‌ای كه در حد سایر ساختارها و نظام‌های جامعه قابل بررسی است، به خطا اهمیتی بیش از استحقاقش قائل شده‌اند. وسایل ارتباط جمعی در راه توسعه و احراز پایگاهی به ظاهر مسلط، همان فرایند دگرگونی را پیموده‌اند كه پارسونز تعیین كرده است، یعنی افتراق، گسترش و اعتلای توانمندی. و تبلیغات سیاسی صورت جدیدی از نظارت اجتماعی نیست، بلكه این فنون ارتباط جمعی‌اند كه نظارت را شدیدتر می‌كنند.
9.اگر از تبلیغات سیاسی و از وسایل ارتباط جمعی به مثابه كارگزاران نظارت اجتماعی استفاده شده است، پارسونز بر عكس بیماری را چون صورتی از انحراف اجتماعی تلقی می‌كند. در همین چشم انداز است كه نگرش درباره‌ی سلامتی و بیماری را در جامعه‌های پیشرفته بررسی می‌كند. بدین ترتیب، پارسونز به عبارتی حلقه‌ی مطالعاتش را در این بخش می بندد. پس از بررسی حرفه‌ی پزشكی و دیوان سالاری بیمارستان، او نگاهش را به سوی خود بیمار و نگرش جامعه در برابر بیمار، بیماری و سلامتی می‌چرخاند. (30) پارسونز به شیوه‌ای كه مخصوص خود اوست، بیمار را چون یك كجرو تعریف می‌كند، در این معنا كه شخص بیمار نمی‌تواند انتظارات عادی دیگران نسبت به خودش را برآورده سازد و با آنان به روال عادی رفتار كند. بیمار اطرافیانش را مجبور می‌كند كه با او رفتاری متفاوت در پیش بگیرند، چه از لحاظ تیمار جسمانی، چه از لحاظ تسلّی روانی و تحمل و حمایتی كه از آنان انتظار دارد یا حتی متوقع است. پارسونز بیماری را به مثابه پدیده‌ی نمادی روابط اجتماعی بهنجار و نابهنجار میان اعضای یك جامعه ملاحظه می‌كند. باید اضافه كنیم كه پارسونز تحقیقی نیز درباره‌ی نگرش امریكاییان در برابر پیری و مرگ انجام داده است. (31) پیش از او مالینوفسكی، مناسك سوگواری را عاملی برای تزكیه‌ی نفس اجتماعی می‌دانست. در مواردی كه احساسِ دردِ از دست دادن عزیزی از سوی بازماندگان ممكن است صورت‌های ضداجتماعی (خودكشی، افسردگی و غیره) به خود بگیرد، مناسك سوگواری چونان وسیله‌ای كارساز برای ابراز تألمات روحی، همدردی و حمایت از سوی اطرافیان عمل می‌كند.
پارسونز در راستای فكری مالینوفسكی، منتها در چارچوب جامعه‌ی امریكایی، می‌خواهد بداند چگونه یك نظام اجتماعی كه كار و موفقیت را فضیلت می‌شمارد، در عین حال باید خودش را با ایده‌ی پیری و مرگ سازگار كند و ناگزیر است آن را در فرهنگش جذب كند.
10.مقام، موقعیت و تحول مسیحیت و نهادهای دینی در دنیای غربی توجه پارسونز را جلب كرده است. پارسونز فرزند كشیش پروتستانی بود، اما شخصاً بی‌اعتقاد بود. لیكن همیشه با احترام به مسائل دینی پرداخته است. قصد او این است كه با سرمشق قرار گرفتن نشان دهد كه جامعه شناس باید كاملاً به اهمیت كاركردهای روانی و اجتماعی كه دین بیشتر اوقات به صورت پنهان در زندگی افراد و جامعه‌ها ایفا می‌كند، آگاه باشد. جامعه شناس نباید درصدد تبیین علمی پدیده‌ی دین باشد، معنای این كار به زیر سؤال بردن نیرومندترین علت زندگی یا دست كم والاترین معنای سرنوشت بشر برای عده‌ی كثیری از اشخاص است. پارسونز در زمره‌ی متفكرانی است كه هستی دین را ضروری می‌دانند و دین را در مفهومی وسیع در نظر می‌گیرند و از باورهای ابتدایی یا سنتی تا آموزه‌های آرمان گرایانه‌ی سیاسی و اقتصادی را در شمول آن قرار می‌دهند. از این رو گاهی می‌بینیم كه او از ایدئولوژی ماركسیستی - لنینیستی به عنوان دین نام می‌برد و آن هم نه از باب محتوای علمی‌اش، بلكه از لحاظ افاضات پیامبر گونه‌اش و انواع مناسكی كه دربردارد.
با توجه به اهمیتی كه پارسونز برای دین قائل است، جای شگفتی نیست كه مقاله‌های متعددی را به آن اختصاص داده و در بسیاری از مطالعات دیگر به دین پرداخته باشد. (32) او از زوایای متعدد و گوناگون به بحث درباره‌ی دین رو آورده است. مثلاً، در برخی از آن‌ها كوشیده است پیشینه‌های آن را با سرخوردگی‌ها و تنش‌های ذاتی زندگی انسانی و به ویژه زندگی اجتماعی تبیین كند؛ او همچنین دین را سازوكار مهم نظارت اجتماعی، یگانگی و همبستگی و در عین حال عامل افتراق، تقسیم، مبارزه و جنگ‌هایی كه برانگیخته شده‌اند، می‌داند. او با الهام گرفتن از دوركِم، بر غنای نمادی دین در بازنمایی‌ها و در مناسكش تأكید می‌كند؛ او تكامل نهادهای دینی و روابطشان را با سایر نهادهای دارای اقتدار، قدرت و ثروت تحلیل می‌كند.
امكان وارد شدن در جزئیات این مطالعات متعدد را نداریم. تنها به یكی از دورنمایه‌های آن كه جدیدترین تفكر پارسونز را معرفی می‌كند، می‌پردازیم. پارسونز خواسته است قانون تكامل را به شیوه‌ای دوگانه درباره‌ی دین به كار ببرد. ابتدا با شور و شوق زیادی تز رابرت بلاه را می‌پذیرد كه به موجب آن تاریخ ادیان گواهی می‌دهد كه ادیان به تدریج از زمینه های اجتماعی كه ابتدا جزء مكمل و بازتاب آن بودند جدا شده و صورت‌های معنوی، عالمگیر و شخصی پیدا كرده‌اند. دین ابتدایی همان قدر و گاهی بیشتر از آن‌كه وجهی از رابطه با الوهیت باشد، نوعی سازمان اجتماعی بود. دین معاصر بیشتر انفرادی است و از فشارهای اجتماعی پیراسته شده و كم‌تر نهادی است. برای پارسونز این تز ثابت می‌كند كه تكامل دینی به روال تكامل اجتماعی صورت گرفته است، یعنی با استقلال فزاینده‌ی جهان فرهنگی نسبت به نظام اجتماعی، نسبت به اوضاع و احوال كنونی و شرایط مادی زندگی.
در وهله‌ی دوم، پارسونز به فرایند جدایی دین یا نهاد كلیسایی و قدرت سیاسی، حقوق، نظارت‌های پلیسی و اجتماعی توجه می‌كند. اتحاد صلیب و شمشیر، عصای سلطنتی و تاج پاپ، كه از مشخصات قرون وسطی در اروپا و بسیاری از جامعه‌ها بود، شاید در برخی از دوره‌های تاریخی یا در برخی از تمدن‌ها ضروری بود. اما در مقایسه با جدایی كلیسا و دولت ملت‌های جدید، مرحله‌ی ابتدایی به حساب می‌آید. همین طور، حقوق فقهی تا مدتی نقش قانون مدنی را ایفا كرده است، تا آن‌كه سرانجام از بطن آن حقوق مدنی متولد شد و این حقوق اخیر به تدریج از حقوق فقهی جدا شد و استقلال پیدا كرد. حتی می‌توان گفت زمانی بود كه كلیسا به طور مستقیم وظیفه‌ی پلیس رسوم اخلاقی را ایفا می‌كرد تا این‌كه این وظیفه به نهادهای دیگر انتقال یافت. بالاخره این‌كه بخش وسیعی از نظام آموزشی با كوشش مقامات كلیسایی در جامعه‌ها ایجاد شده بود و در دوره‌های معاصر اداره‌ی آن به دولت واگذار شده است.
11.برخی از تحلیل‌های پارسونز درباره‌ی دین را می‌توان در مقوله‌های مطالعات دیگر او از جمله تحلیل های مربوط به شناخت طبقه بندی كرد. پارسونز در زمینه‌ی مسائل شناخت به مطالعات نظری و به تحقیقات كاربردی مبادرت كرده است. از لحاظ نظری می‌توان گفت كه پارسونز خواسته است پایه‌های جامعه شناسی شناخت (33) را پی‌ریزی كند، و این خواسته‌ی او با توجه به اهمیتی كه برای فرهنگ به مثابه جهان متمایز از نظام اجتماعی قائل بود، جای شگفتی نیست. از لحاظ تحقیقات كاربردی، موضوعی كه همراه با دین مورد توجه پارسونز قرار گرفته، علم است، مخصوصاً علوم انسانی. در طول زندگی علمی‌اش، پارسونز با علاقه‌ی زیادی شرایط پیشرفت علوم و علوم اجتماعی را در ایالات متحد امریكا پیگیری كرده و درباره‌اش مقاله‌های متعددی نوشته است. حرفه‌ی جامعه شناس، پیشرفت‌هایش، ارزش و اعتبارش در جامعه‌ی امریكایی، موضوع ممتازی برای بررسی و تحلیل‌هایش فراهم كرده است. (34) علاوه بر جامعه شناسی، او به سرگذشت همه‌ی علوم انسانی در ایالات متحد امریكا علاقه نشان داده، زیرا به شیوه‌ای هم عملی و هم نظری می‌دانست كه توسعه‌ی آن‌ها به یكدیگر وابسته است. (35) شاید بتوان گفت مطالعه‌ی نهادهای دانشگاهی امریكایی در سال‌های دهه‌ی 1960 عمده‌ترین دستاورد پارسونز در تحقیقات كاربردی جامعه شناسی شناخت است.
در همین مجموعه می‌توان مقاله‌های متعددی را جا داد كه پارسونز درباره‌ی مناسبات میان علوم اجتماعی مختلف منتشر كرده است. (36) پارسونز وقت و انرژی زیادی را صرف تفكر و مطالعه‌ی این موضوع كرده است؛ برای او مناسبات علوم اجتماعی یك درونمایه‌ی راهبردی بود، زیرا نظریه‌ی عمومی كنش چارچوب مفهومی و نظری‌ای بود كه می‌باید شاخه‌های مختلف علوم اجتماعی را متحد می‌كرد. جا دارد خاطرنشان كنیم كه پارسونز در بیشتر موارد مناسبات میان علوم اجتماعی را هم در چشم انداز جامعه شناسی شناخت و هم از دیدگاه صرفاً منطقی بررسی كرده است؛ چنین رهیافتی به اكثر این مقاله‌ها ویژگی جستارهای تجربی را می‌دهد كه اجازه می‌دهد آن‌ها را در میان تحلیل‌هایی كه پارسونز از مسائل جدید شناخت و پیشرفت‌هایش حاصل كرده است، رده بندی كنیم.
12.در دهه‌ی 1970، پارسونز به مقوله‌ی جدیدی از مسائل اجتماعی توجه كرده كه تا آن وقت به طور مستقیم به مطالعه‌ی آن مبادرت نكرده بود و آن مسائل اقلیت‌های قومی در جامعه‌ی امریكایی و به ویژه مسئله‌ی سیاهان است. با همكاری كِنت كلارك (37)، پارسونز مجموعه مقاله‌هایی درباره‌ی سیاهان امریكایی منتشر كرده است. در این مجموعه مقاله‌ای را می‌یابیم كه پارسونز آن را یك سال پیش‌تر در فصلنامه‌ی دائدالوس منتشر كرده بود.
در این تحقیق پارسونز تنها به مسئله‌ی سیاهان نمی‌پردازد، بلكه آن را در چارچوب سرگذشت اقلیت‌های قومی ایالات متحد امریكا بررسی می‌كند. تزی كه پارسونز از آن دفاع می‌كند این است كه فرایند همانندگردی اقلیت‌های قومی از ویژگی‌های جامعه‌ی امریكایی نیست و تصویری كه از جامعه‌ی امریكایی چونان «بوته‌ی ذوب» (38) اقلیت‌های قومی عرضه می‌شود، صحیح نیست. جامعه‌ی امریكا بیشتر فرایند دربرگرفتن (39) را دنبال كرده است. طبق این فرایند جامعه‌ی امریكایی اقلیت‌های قومی را آن چنان كه هستند پذیرفته، موجودیتشان را به رسمیت شناخته و شرایط تحرك گروهی را كه افراد نیز از آن برخوردار می‌شوند، فراهم كرده است.
به طوری كه به تدریج اقلیت‌های آلمانی، ایرلندی، روسی، لهستانی، ایتالیایی، فرانسوی‌های كانادایی كه ابتدا در حاشیه‌ی جامعه‌ی امریكایی می‌زیستند، یكی پس از دیگری، با خصلت‌های اختصاصی‌شان و حتی با نهادهای ملی‌شان، مثل خلیفه‌گری، مدرسه و باشگاه‌های اجتماعی در جامعه‌ی امریكایی پذیرفته شده و رسمیت یافته‌اند.
تنها اقلیت سیاه در حاشیه مانده است. در وضعیت سیاهان فرایند دربرگرفتن كارساز نبوده، به گونه‌ای كه بخش مهمی از ملت امریكا در آستانه‌ی شهروندی تمام عیار معطل مانده است. لكن پارسونز معتقد است همان فرایندی كه سایر گروه‌های اقلیت را جذب كرده است، نقش خود را به نحو مؤثری درباره‌ی سیاهان نیز ایفا خواهد كرد.
معلوم نیست كه پارسونز در این نگاه خوش بینانه‌اش، به ریشه‌های عمیق تاریخی مسئله‌ی سیاهان توجه كرده باشد؛ شاید بتوان گفت كه او موانع متعددی را كه فرا راه جذب اقلیت سیاه در جامعه‌ی امریكایی وجود دارد، جدّی تلقی نكرده است. اقلیت‌های دیگری هم هستند كه در وضعیت سیاهان به سر می‌برند و پارسونز در تحلیل‌هایش آنان را نیز نادیده گرفته است، به ویژه وضعیت اقلیت زردپوست، قربانی آلونك‌های محله‌های چینی نشین در شهرهای بزرگ، اقلیت‌های مكزیكی در كالیفرنیا، كارگران روزمزد روستایی در كشتزارهای وسیع و در بنگاه‌های تولید كشاورزی كه مسكوت مانده است.
این دوازده مقوله كه مرور كردیم، جهات عمده‌ای هستند كه پارسونز در آن‌ها به تحلیل جامعه‌ی معاصر پرداخته است. در ضمن شمار این بررسی‌ها و تحقیقات كاربردی بر تولید علمی زیاد پارسونز، بر وسعت شناخت و بر كنجكاوی خستگی ناپذیر او گواهی می‌دهد. همچنین، همان‌طور كه قبلاً نیز اشاره كرده‌ایم ثابت می‌كند كه عناصر عمده‌ی نظریه‌ی پارسونز در مشاهده‌ی واقعیت‌های عینی و در تحقیقات كاربردی او ریشه دارند. پارسونز خطاب به كسانی كه انتزاعی اندیشیدن افراطی را بر او خرده می‌گیرند، می‌گوید كه در نهاد او رگه‌هایی از «عمل گرایی» وجود دارد و منظورش از این بیان آن است كه مسیر پرپیچ و خمی كه وی دنبال كرده، ناشی از شیوه‌ی كارش و به تبع دعوت‌هایی است كه از او می‌شده و كوششی است كه همواره برای اندیشیدن بر مبنای داده‌های عینی، بر خود تحمیل كرده است. پارسونز پاسخ دادن به دعوت‌ها را فرصتی برای اكتشاف عرصه‌های جدید واقعیت‌ها و مقابله با مبارزه طلبی‌های روشنفكرانه‌ای كه این تجربه طلب می‌كرد می‌دانست.
خواندن مقاله‌ها وجه دیگری از رویكرد پارسونزی را كه غالباً او را از آن بی‌بهره دانسته‌اند، آشكار می‌كند و آن همانا بُعد تاریخی آثار اوست. بیشتر مقاله‌ها درباره‌ی فرایندها، سیر تكاملی پدیده‌ها، سربرآوردن پدیده‌های نو، سازگاری ساختارهای اجتماعی با وضعیت‌های نوین و تغییرات در نظام‌های كاركردی است. نباید هم تعجب كرد: جریان صنعتی شدن دنیای غربی و تغییر شكل ساختارهای سیاسی و اقتصادی مسئله‌ای است كه پارسونز تمام عمر به آن فكر كرده است و مدل‌واره‌ی نظری‌اش را نیز در پیرامون آن سازمان داده است. بار دیگر می‌گوییم پیرایه‌ی ایستایی به جامعه‌ شناسی پارسونز نمی‌چسبد؛ جامعه شناسی او اعم از آن‌كه منتقدان آثارش، خواه بپسندند و خواه نپسندند، بیشتر تاریخی و تطبیقی است.
ایرادی كه به نظر ما به پارسونز وارد است، این است كه میدان عینی مطالعاتش را به تنها جامعه‌ی صنعتی سرمایه‌داری و آن هم منحصراً به ایالات متحد امریكا محدود كرده است. اگر هم گاهی به عزم اكتشاف از این محدوده خارج می‌شود، اسنادی كه مورد استفاده قرار می‌دهد چندان معتبر و موثق نیستند. در مقایسه با ماكس وبر كه دانش فرهنگستانی وسیعی در زمینه‌ی تاریخ و سیاست داشت، پارسونز به ندرت از چارچوب تنگ دنیای سرمایه داری شمال امریكا قدم به بیرون گذاشته است. پارسونز هیچ علاقه‌ای به مطالعه‌ی تطبیقی كشورهای سوسیالیستی و كشورهای سرمایه داری نداشته است. در نگاه وی این كشورها، چه سوسیالیستی چه سرمایه‌داری، از لحاظ صنعتی بودن شبیه یكدیگرند، و تنها تفاوتشان در رژیم سیاسی آن‌هاست.

پی‌نوشت‌ها:

1.Some Reflections on the Institutional Framework of Economic Development (1958), in Structure & Process in Modern Societies.chap.III
2.Some Principal Characteristics of Industrial Societies(1961),Ibid,chap.IV
3.synchoronic
4.Democracy & Social Structure in Pre-Nazi Germany(1942),dans Essays in Sociological Theory,chap.VI.Aussi,Max Weber & the Contemporary Political Crisis(1942),dans Politics & Social Structure,chap V
5.Population & the Social Structure of Japan(1946),Ibid,chap XIII
6.Some Sociological Aspects of the Facist Movements (1942),dans Essays in Sociological Theory,chap VII
7.Social Strains in America (1955),dans Politics & Social Structure,chap.VII
این مقاله ابتدا تحت این عنوان منتشر شده بود:
McCarthyism & the American Social Tension:A Sociologist`s View,dans Politics & Social Structure
آن‌جا مقاله یك پی نوشت تكمیلی دارد:
A Postscript,1962.
8.The Distribution of Power in American Society (1957),Ibid,chap.VIII
9.Voting & the Equilibrium of the American Political System (1959),Ibid,chap.IX
10.Order & Community in the International Social System (1961),Ibid,chap.XII,Polarization of the World and the International Order(1962),in Sociological Theory & Modern Society,chap.XIV
11.A Sociological Approach to the Theory of Organizations (1955),in Structure & Process in Modern Societies,chap.I;Some Ingredients of a General Theory of Formal Organization (1958),Ibid,chap.11; Components & Types of Formal Organization, in Comparative Administrative Theory,sous la direction de Preston P.Le Breton,Seattle,University of Washington Press,1968
12.The Mental Hospital as a Type of Organization,in The Patient & the Mental Hospital,sous la direction de M.Greenblatt,D.J.Levinson & R.H.Williams,New York,The Free Press,1957.
13.درباره‌ی آن‌چه كه پارسونز در مورد این تحقیق می‌گوید ن.ك:
On Building Social System Theory:A Personal History,Daedalus,automne 1970,pp.834-840.
14.Illness & the Role of the Physician:A Sociological Perspective,American Journal of Orthopsychiatry,21 (1951),452-460;Some Trends of Change in American Society:Their Bearing on Medical Education (1958),in Structure & Process in Modern Societies,chap.IX;Mental Illness & Spiritual Malaise.The Roles of the Psychiatrist & of the Minister of Religion (1960),in Social Stracture & Personality,chap.XI;Social Change & Medical Organization in the United States,Annals of the American Academy of Political & Social Science,1963;Some Theoretical Considerations Bearing on the Field of Medical Sociology (1964),in Social Structure & Personality,chap.XII
15.A Sociologist Looks at the Legal Profession(1952),in Essys in Sociological Theory,chap.XVIII;The Law & Social Control,in Law & Sociology,sous la direction de W.M.Evan,New York,The Free Press,pp.56-72
16.نگاه كنید به ویژه به مقاله‌ی «شغل» (Profession) در:
International Encyclopedia of the Social Sciences,vol.12,pp.536-547;The Professions and Social Structure (1939),in Essays in Sociological Theory,chap.II;The Intellectual:A Social Role Category,dans On Intellectuals,sous la direction de P.Rieff,New York,Doubleday,1964,pp.3-24;Research with Human Subjects & the Professional Complex,Daedalus,98(printemps,1969),1-2,325-361.
17.Education & the Professions,Internatioal Journal of Ethics,47(1937),365-396.
18.Considerations on the American Academic System (en collaboration avec Gerald M.Platt),Minerva,6 (ete 1968),4, 467-523;The American Academic Profession:A Pilot Study,roneotype,1968.
19.The Social Environment of the Educational Process,in Centernnial,Washington,D.C.,American Association for the Advancement of Science,1950,pp.36-40;The School Class as a Social System(1959),in Social Structure & Personality,chap.VI
20.An Analytical Approach to the Theory of Social Stratification (1940),in Essays in Sociological Theory,chap.IV
21.در این باره همچنین ن.ك:
Social Classes & Class Conflict in the Light of Recent Sociological Theory(1949),Ibid,chap.XV
22.A Revised Analytical Approach to the Theory of Social Stratification(1953),Ibid,chap.XIX.
23.Essays in Sociological Theory,p.439.
24.در مقاله‌ی 1953 و همچنین در:
Working Papers in the Theory of Action,pp.2-54 et Suiv
25.Equality & Inequality in Modern Socirty, or Social Stratification Revisited,in Sociological Inquiry,40 (1970),13-72.
26.The Kinship System of the Contemporary United States(1943),in Essays in Sociological Theory,chap.IX;The American Family:Its Relations to Personality & to the Social Structure,in Family,Socialization & Interaction Process,chap.I
27.Age & Sex in the Social Structure of the United States(1942),Ibid,chap.V
28.Youth in the Context of American Society,Daedalus,.91(giver 1961),I
29.Propaganda & Social Control(1942),in Essays in Sociological Theory,chap.VIII;The Mass Media & the Structure of American Society(1960) en collaboration avec Winston White),in Politics & Social Structure,chap.X
30.Illness & the Role of the Physician:A Sociological Perspective,American Journal of Orthopsychiatry,21(1951),452-460;Illness,Therapy & the Modern Urban American Family(Renee Fox با همكاری), Journal of Social Issues,8 (1953),31-44;The Definitions of Health & Illness in the Light of American Values & Social Structure (1958),in Social Structure & Personality,chap.X
31.The Aging in American Society,Law & Contemporary Problems,1962;Death in American Society(en collaboration avec Victor M.Lidz),in Essays in Self-Destruction,sous la direction de E.Shneidman,New York,Science House,1967.
32.جا دارد به خاطر بیاوریم كه پارسونز در سال 1930 ترجمه‌ی امریكایی اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری ماكس وبر را منتشر كرد؛ در میان مقاله هایی كه درباره‌ی پدیده‌ی دین منتشر كرده است می توان نمونه های مهم زیر را ذكر كرد:
The Theoretical Development of the Sociology of Religion(1944),in Essays in Sociological Theory,chap.X;Religious Perspectives in College Teaching:Sociology & Social Psychology,in Religiuos Perspectives on College Teaching,sous la direction de Hoxie N.Fairchild,New York,The Ronald Press Company,1952,pp.286-337;Reflexions sur les organisations religiueses aux Etats Unis,Archives de sociologie des religions,janvier-juin 1957,pp.21-36;The Cultural Background of American Religious Organization,The Proceedings of the Conference on Science,Philosophy,& Religion,1960;Christianity & Modern Industrial Society (1963),in Sociological Theory & Modern Society,chap.XII;The Nature of American Pluralism,in Religion & Public Education,sous la direction de Theodore Sizer,Boston,Houghton-Mifflin,1967,pp.249-261
33.The Role of Ideas in Social Action(1938),in Essays in Socioloical Theory,chap.I;An Approach to the Sociology of Knowledge(1959),in Sociological Theory & Modern Society,chap.V
34.Some Problems Confronting Sociology as a Profession,American Sociological Review,24 (aout 1959),pp.547-559;Report of the Committee on the Profession
(گروه مطالعاتی در انجمن جامعه شناسی امریكا كه پارسونز ریاست آن را به عهده داشت.)
Ibid,25 (decembre 1960),6, 945-946;The Sibley Report on Training in Sociology,Ibid,29 (october 1964),5;747-748;
همچنین سرمقاله‌های پارسونز طی دو سالی (1966 و 1967) كه مدیر مجله‌ی American Sociologist بود؛
The Intellectual:A Social Role Category,dans on Intellectuals,sous la direction de P.Rieff,New York,Doubleday,1964,pp.3-24
35.The Science Legislation and the Role of the Social Sciences,American Sociological Review,II(1946),653-666;Gradute Training in Social Relations at Harvard,Journal of General Education,5(1951),149-157.
36.Economics & Sociology:Marshall in Relation to the Thoughts of His Time,Quartely Journal of Economics,46 (193) 2,316-347;Psychology & Sociology,in For a Science of Social Man,sous la direction de John P.Gillin,New York,Macmillan,67-102;The Concepts of Culture & of Social System(en collabration avec A.K.Kroeber),American Sociological Review,23 )octobre 1958),pp.582-583;Some Aspects of the Relation between Social Science and Ethnics,in The Sociology of Science,sous la direction de Berard Barber et Walter Hirsch,New York,The Free Press,1962,pp.590-595;Unity & Diversity in the Modern Intellectual Disciplines:The Role of the Social Sciences(1960),in Sociological Theory & Modern Society,chap.VI;Social de William A.Beardslee,Philadelphie,The Westminster Press,1967,pp.136-159;Law & Sociology:A Promising Courtship.The Path of the Low from 1967,sous la direction de Arthur E.Sutherland,Cambridge,Harvard University Press,1968;Theory in the Humanities & Law Sociology,Daedalus,99(1970),2,pp.495-523.
37.Kenneth Clark
38.melting-pot
39.inclusion

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط