اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (2)

در زمان رحلت آیت الله بروجردی، قم مرکز هجوم جمعیت از اطراف ایران و همه استانها بود که به خاطر تکریم و تعظیم مرحوم آیت الله بروجردی و بزرگداشت هفتم و چهلم ایشان می‌آمدند. شبی بنا بود بنده منبر بروم، به حضور امام
جمعه، 8 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (2)
 اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (2)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

هیچ نامی از من نباشد

آیت الله ابوالقاسم خزعلی:

در زمان رحلت آیت الله بروجردی، قم مرکز هجوم جمعیت از اطراف ایران و همه استانها بود که به خاطر تکریم و تعظیم مرحوم آیت الله بروجردی و بزرگداشت هفتم و چهلم ایشان می‌آمدند. شبی بنا بود بنده منبر بروم، به حضور امام شرفیاب شدم و گفتم: خواسته‌اند من منبر بروم، شما نظری دارید که به ما بفرمایید؟ آنجا من به بزرگی روح ایشان پی بردم معمولاً شاگردان در این مواقع از استاد خود تجلیل می‌کنند و او را معرفی می‌کنند. امام فرمودند:
«آنچه لازم است الان گفته بشود وحدت حوزه است؛ حوزه باید حفظ شود. هیچ نامی و اشاره‌ای از من نباشد. بلکه باید وحدت حوزه حفظ شود.» (1)

برگزاری مجلس فاتحه معنا دارد

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:

زمان رحلت آیت الله بروجردی امام حدود 62 سال داشتند. عده‌ای رساله‌هایی را که تدوین کرده بودند به چاپ رساندند و توزیع کردند و تحت این عنوان که حوزه نباید بی سرپرست بماند، شهریه‌های مرحوم آقای بروجردی را قبول کردند. ولی امام هرگز وارد این قضایا نشدند. فقط در یکی- دو جلسه به صورت ضعیف شرکت می‌کردند و کماکان به درس و بحث و تربیت شاگردان در قم مشغول بودند. امام در طول زندگی‌شان کوچکترین قدمی برای کسب مرجعیت برنداشتند. بهترین گواه این مدعا، شاگردان ایشان هستند. آقای میرزا جعفر سبحانی صاحب تقریرات امام در اصول از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام می‌رفتند. ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند، از طلبه‌ها پول جمع می‌کنند تا ایشان برای مرحوم آقای بروجردی مجلس فاتحه بگیرند البته آقایانی که به این امر کمک مالی کرده بودند، قصد و نیت خیر داشتند. ولی امام نمی‌خواستند برای مرحوم آقای بروجردی مجلس فاتحه بگیرند، چون تصور می‌کردند برگزاری مجلس فاتحه معنا دارد و معنای آن در حوزه‌های علمیه عنوان کردن ادعای مرجعیت از طرف برگزار کننده است؛ امام در این قضیه شخصاً هیچ کاری نکردند. ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلبه‌ها برای حوزه و آتیه اسلام بودند. (2)

بحمدالله دیگران هستند

آیت الله ابراهیم امینی:

امام در تمام دوران عمر خود یک قدم برای ریاست و مرجعیت برنداشت. بعد از فوت آیت الله بروجردی برای ریاست و اداره حوزه و در نتیجه مرجعیاست، جریانات و فعالیت‌هایی در قم شروع شد. شاگردان و علاقه مندان هر یک از علما طبعاً برای معرفی و ترویج استاد خودشان کوشش می‌کردند ما هم طبعاً میل داشتیم که برای استاد خودمان؛ یعنی امام فعالیت کنیم، اما ایشان جداً با این گونه حرکت‌ها مخالفت می‌کرد و حاضر نبود کوچک‌ترین قدمی در این راه بردارد، در تشییع جنازه‌ها به طور عادی مانند یکی از افراد شرکت کرد. در مجالس ترحیم تنها می‌رفت و در گوشه‌ای می‌نشست و در بعضی مجالس هم اصلاً شرکت نمی‌کرد، ابتدا قصد داشت خودش مجلس ترحیم برای آیت الله بروجردی نگیرد و بر این امر اصرار می‌کرد. ولی بعداً با اصرار زیاد طلاب و بنابر مصالحی حاضر شد یک مجلس بگیرد آن هم بعد از دیگران. در مورد اداره حوزه و پرداخت شهریه به طلاب کاملاً کنار کشید و می‌گفت بحمدالله دیگران هستند و ما مباحث طلبگی خودمان را ادامه می‌دهیم. حتی خود من به اتفاق یکی از دوستان پیشنهاد کردیم خوب است شما شهریه‌ای شروع کنید، پولش فراهم می‌شود ولی ایشان قبول نکردند. (3)

حق نداری نام مرا بیاوری

آیت الله غلامرضا رضوانی:

بعد از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی دست‌های مرموزی فعالیت می‌کرد که نام هیچ مرجعی در مجالس عزاداری آن مرحوم برده نشود و رژیم پس از هجده روز تسلیت مرگ مرحوم آیت الله بروجردی را به نجف مخابره کرد به این امید که مرجعیت از قم به نجف منتقل گردد و به تدریج حوزه علمیه قم متلاشی شود. در آن موقع تنها کاری که می‌شد انجام داد این بود که در مسجد اعظم قم که مرکز عزاداری بود تا چهل روز به نام شخصیت‌های حوزه قم فاتحه گرفته شود و نام آن شخصیت در آن مجلس عنوان گردد و یا در اعلامیه به در و دیوار منعکس گردد. امام از این روزنه که باز بود و می‌شد ایشان را معرفی نمود، فرار کرد و در منزل نشست و درب خانه را هم بر روی خود بست. این در حالی بود که با آمدن و رفتن در میان مردم، به خصوص شهرستانی‌ها که می‌آمدند می‌شد امام معرفی شود و حداقل نام ایشان به گوش بعضی‌ها بخورد. ولی امام این روزنه را نه تنها بست بلکه از گذاشتن یک روز فاتحه‌ای که همه شخصیت‌های آن زمان گذاشتند پرهیز کرد که این عمل مایه ناراحتی علاقه مندان ایشان شد، غافل از اینکه امام در جهاد اکبر و مبارزه با نفس سیر می‌کند. از آنجا که امام روزنه‌ها را بستند و پانزده روز از وفات مرحوم آیت الله بروجردی گذشته بود و کم‌ترین نتیجه‌ای برای معرفی ایشان به مردم گرفته نشد و ردیف فاتحه شخصیت‌ها تمام شده بود و این خود باعث نگرانی عده‌ای شده بود که امام فاتحه هم نگرفتند.
روز بیست و پنجم شوال که شهادت امام صادق (علیه السلام) و مخصوص طلاب مشهد بود، شهید آیت الله سعیدی با عده‌ای دیگر از فضلای مشهد پیش امام آمدند و به ایشان یادآور شدند: «شما در جریان مرگ آیت الله کاشانی دو روز در مسجد اعظم فاتحه گرفتید. ولی حالا اگر برای فوت آیت الله بروجردی فاتحه نگیرید انعکاسی مناسب ندارد.»
با عنوان این مطلب و تفویض وقت طلاب مشهد به امام، روز 25 شوال به نام معظم له فاتحه برقرار شد. وقتی امام که صاحب عزا بود وارد مجلس شد، مسئول اعلان فواتح، ورود امام را اعلام کرد و گفت: این فاتحه از طرف حضرت آیت الله العظمی خمینی برقرار است. موقعی که فریاد آن شخص به گوش امام رسید او را احضار کرد و با لحن اعتراض آمیزی به وی فرمود: «تا عصر که این مجلس برقرار است حق نداری نام مرا بر زبان جاری سازی». (4)

اسم مرا در منبر نیاور

حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر مسعودی خمینی:

وقتی آیت الله بروجردی فوت کردند، امام بسیار ناراحت شدند اما نه تنها در تشییع جنازه مرحوم بروجردی شرکت نکردند، بلکه مجلس ترحیمی هم برای ایشان برگزار نکردند. عده‌ای از آقایان و شاگردان از ایشان علت این کار را پرسیدند و در ضمن به امام اصرار می‌کردند که حتماً مجلس ختمی را ترتیب دهد. اما ایشان تنها یک جمله فرمودند: «من فکر می‌کنم که شاید آمدن من به تشییع جنازه و مجلس فاتحه باعث تشتت در صف طلبه‌ها شود. ممکن است عده‌ای هم به دنبال من بیایند، و من همین اندازه پراکندگی را هم نمی‌خواهم. نمی‌خواهم تشتتی باشد. باید آقایان همه در یک صف واحد باشند.» یکی از فضلا به امام گفت: شاید از نیامدن شما به تشییع جنازه و برگزار نکردن مجلس ختمی برای ایشان، این طور استنباط شود که شما با آقای بروجردی مخالفید. امام فرمودند: «به جدم قسم هنوز کسی را سراغ ندارم که مانند من، آیت الله بروجردی را دوست داشته باشد. ولی به خاطر اینکه مبادا سر سوزنی اختلاف، انتزاع شود، من شرکت نمی‌کنم.» بالاخره بعضی از آقایان گفتند. در ضمن، این امکان وجود دارد که مردم فکر کنند که شما موافق برگزاری مجالس ترحیم و عزاداری برای آیت الله بروجردی نیستید؛ و همین امر هم ممکن است باعث تشتت و اختلاف بشود. امام فرمودند: «حال که ممکن است این معنا انتزاع شود و بگویند این جور، مانعی ندارد.» به این ترتیب، آقایان طلبه‌ها و فضلا دور هم جمع شدند و به مناسبت رحلت مرحوم آیت الله بروجردی از طرف امام مجلس برگزار کردند. آقای فلسفی هم برای موعظه به منبر رفت. قبل از اینکه آقای فلسفی به منبر برود، امام به ایشان فرمودند: «اسم مرا در منبر نیاور.» اما آقای فلسفی گفت: شما وظیفه‌ای دارید، من هم وظیفه‌ای دارم. و به این ترتیب، بر روی منبر از ایشان تجلیل بسیار کرد. (5)

چطور شما این قدر مسرور و خوشحالید؟

آیت الله محمد فاضل لنکرانی:

مرحوم آقای اشراقی برای من نقل می‌کرد که بعد از فوت مرحوم حاج آقای بروجردی که حوزه قم هنوز سرپرست معینی نداشت، جلسه‌ای از مراجع فعلی و بعضی از آقایان گذشته تشکیل شد. تشکیل این جلسه به منظور این بود که برای حوزه سرپرست معین شود و طبیعی بود هر کسی که سرپرستی حوزه را به عهده می‌گرفت مرجعیت هم از آن او بود. در این جلسه صحبت‌هایی شده بود. یکی از آقایان تقبل کرده بود که یک قسمت از شهریه حوزه را بپردازد. یکی دیگر از آقایان دیگر تقبل کرده بود یک قسمت دیگر از شهریه حوزه را بپردازد. دیگری تقبل کرده بود که نان حوزه را تأمین کند. نوبت به امام که رسید به ایشان گفتند شما هم یک چیزی را تقبل کنید. ایشان فرمودند: «من زمینه‌ای ندارم و چیزی را تقبل نمی‌کنم؛ نه پولی دارم که به عنوان شهریه تقسیم بکنم و نه نان طلاب را می‌توانم تأمین کنم.» طبیعی بود که دیگر ایشان نمی‌تواند سهمی در مرجعیت داشته باشد. روی این حساب این مجلس باید برای امام مجلس ناگواری باشد و مثلاً وقتی از این مجلس خارج می‌شوند با یک روح افسرده‌ای خارج شوند، ولی آقای اشراقی نقل می‌کرد آن لحظه‌ای که امام از آن مجلس خارج شدند من امام را دیدم. دیدم به قدری مسرور و خوشحال است که تعجب کردم. به ایشان عرض کردم: چطور شما اینقدر مسرور و خوشحالید؟ گفتند: «خوشحالی من از این است که خیالم راحت شد. چون این حوزه دیگر سرپرست پیدا کرد و افرادی تقبل کردند که شهریه و نان این حوزه را بپردازند. من هم راحت شدم و خیالم آسوده شد.» ایشان گفت من به امام گفتم شما چه را تقبل کردید؟ فرمودند: «هیچ. هیچ». (6)

من همان خادم طلبه‌ها که بودم هستم

آیت الله محمد مؤمن:

بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی علما در منزل ایشان اجتماع کردند و بنا شد اصلاح امور حوزه و مسأله شهریه‌ای که آقای بروجردی پرداخت می‌کردند را عهده دار شوند. آنجا خدمت امام عرض شد که شما در این قسمت چه جهتی را عهده دار می‌شوید؟ ایشان فرموده بودند: «من همان خادم طلبه‌ها که بودم، هستم. من به درس و بحثم اشتغال دارم.» (7)

یک قلم قرمز دور من بکشید

آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی:

پس از وفات مرحوم آیت الله بروجردی مکرر به امام اظهار می‌شد که شما هم خودتان را مطرح کنید. شما هم رساله بدهید مردم می‌خواهند از شما تقلید بکنند، چرا رساله نمی‌دهید؟ امام فرمودند: «یک قلم قرمز دور من بکشید. مرا بگذارید به همان کارهای درسی‌ام برسم. اگر یک روزی مسلمانان نیاز داشتند من حاضرم، اما فعلاً افراد دیگری هستند مرا بگذارید.» و این خصوصیت سبب می‌شد که علاقه ما و افرادی که از این حالت امام اطلاع داشتند به ایشان زیادتر شود. (8)

بگذارید یک مدرس باشم

آیت الله محمد محمدی گیلانی:

پس از فوت مرحوم آقای بروجردی تا مدت‌ها امام راضی نبودند رساله بدهند با اینکه ما بارها از ایشان خواهش می‌کردیم و می‌گفتیم آقا زن و بچه‌های ما مقلد شما هستند و شما رساله ندارید آنها رساله می‌خواهند. می‌فرمود: «بگذارید در حوزه، من یک مدرس باشم. امام تا مدت‌ها با اینکه شهریه‌ای که بایستی به طلاب دهند حاضر و مهیا بود اما حاضر نبودند مانند مراجع دیگر شهریه بدهند. می‌فرمودند: «هر کس می‌خواهد به درس بیاید، بیاید.» بعد با اصرار و تمنا و خواهش قبول کردند که شهریه بدهند. (9)

من حالا تکلیف ندارم

ابوالحسن بنی صدر:

تولیت آستانه حضرت معصومه به من نقل کرد، که روز اول پس از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی من رفتم پیش آقای خمینی، گفتم: بیا به میدان، گفت: «نه، من حالا تکلیف ندارم، حالا این آقایانی که هستند اگر از عهده برآمدند که خوب هستند من به همان تدریس قانعم. اگر نه آن وقت...». (10)

اسلام به من بستگی ندارد

آیت الله محمد رضا توسلی:

روزی یکی از دوستان و شاگردان امام به بنده پیشنهاد کرد خدمت ایشان بروم بلکه موافقتشان را برای چاپ رساله بدست آورم. اول صبح بود که وارد بیرونی امام شدیم. امام روی زیلویی نشسته بودند. دوست بنده مطالبی راجع به اینکه جامعه امروز به وجود شما نیازمند است بیان می‌کردند. ایشان از کثرت و علاقه و اعتقاد جمله‌ای گفتند که شاید در آن غلو بود. به یاد دارم که رنگ مبارک امام یک مرتبه سرخ شد. فرمودند: «خیر، اینطور نیست که اسلام بستگی به من داشته باشد». (11)

چه احتیاجی به جلسه استفتا دارم

آیت الله ابراهیم امینی:

در بین مراجع موسوم است که برای پاسخ دادن به مسائل شرعی جلسه استفتایی با شرکت چند نفر از فقها تشکیل می‌دهند. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند، ولی امام چنین جلسه‌ای نداشت. ما هم طبعاً میل داشتیم که ایشان جلسه استفتا داشته باشند چون یکی از شئون مرجعیت بود، اما می‌دانستیم قبول نمی‌کنند. به امام عرض کردم عده‌ای از فقها و فضلا که در درس مرحوم آیت الله بروجردی شرکت می‌کردند بعد از ایشان در درس دیگری شرکت نمی‌کنند و تکامل آنها متوقف شده است، اگر اجازه بدهید من اینها را دعوت کنم که هر هفته چند شب بیایند در منزل شما و مسائل و مشکلات فقهی را با آنها در میان بگذارید که بحث کنند و شما هم کمک کنید تا در فقه ورزیده شوند. البته منظور من از این کار تشکیل جلسه استفتا بود ولی اسمش را نبردم تا مبادا امام قبول نکند. امام بعد از خاتمه حرفهایم، نگاهی به من کرد و گفت: «آقای امینی از شما چنین انتظاری را نداشتم. منتظرم بودم به من بگویی تو دیگر پیر شده‌ای و مرگت نزدیک شده، به فکر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح کن و با نفس اماره‌ات مبارزه کن، حالا آمده‌ای به من این حرف‌ها را می‌زنی، آخر من چه احتیاجی به جلسه استفتا دارم. اگر کسی گاهی مسأله‌ای بپرسد خودم جواب می‌دهم». (12)

تنها امام بود که رساله چاپ نکرد

حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی:

بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سال 1340 شمسی و حتی قبل از وفات ایشان جمعی از مراجع حوزه فوری رساله خود را چاپ و منتشر کردند و طبق معمول، مردم و مقلدین به خانه آنها رفت و آمد می‌کردند در این میان فقط امام بود که نه رساله چاپ کردند و نه تغییری در زندگی خود دادند و نه آمادگی برای رفت و آمد مردم نشان دادند. گاهی به ایشان می‌گفتند آخر شما هم... ولی امام بی اعتنا مشغول کار خود بودند. (13)

برای مرجعیت حتی یک قدم برنداشته‌ام

حجت الاسلام والمسلمین محمد علی انصاری کرمانی:

امام می‌فرمودند من راضی نیستم در خانه من کوچک‌ترین قدمی در جهت مرجعیت و رهبری برداشته شود. بعضی از دوستان نقل می‌کردند در سال‌های 41 و 42 از بسیاری شهرها و کشورهای خارج به خصوص پاکستان از ما تقاضای رساله عملیه امام را می‌کردند اما هر چه سعی می‌کردیم رضایت امام را جلب کنیم که اجازه دهند از وجوهات در این راه مصرف شود اجازه نمی‌دادند. خود ایشان می‌فرمودند: «خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت حتی یک قدم برنداشته‌ام». (14)

نگفتند بر عروه حاشیه دارند

آیت الله صانعی:

حدود هفت سالی که در محضر امام بودیم و به منزلشان رفت و آمد می‌کردیم متوجه نشدیم که امام حاشیه بر «عروه» یا «وسیله» دارند، با اینکه دیگران معمولاً درس و بحث به شاگردانشان می‌گویند که مثلاً من در فلان نوشته‌ام این مسأله را یادآور شده‌ام. اما امام اگر سؤالی می‌شد پاسخ می‌دادند ولی اشاره‌ای به نوشته‌های خویش نمی‌کردند. حتی پس از فوت حضرت آیت الله بروجردی که زمینه برای طرح اینگونه مسایل فراهم بود باز امام حرص مطرح کردن خود را نداشتند. و ما پس از هفت سال یک روز که در منزل ایشان در فصل زمستان زیر کرسی نشسته بودیم کتابی را روی کرسی مشاهده کردیم که شبیه کتابهای متعارف حوزه نبود از امام پرسیدیم این کتاب چیست؟ اجازه می‌دهید نگاه کنیم فرمودند: «حاشیه بر وسیله است.» اینها همه حکایت از زهد و تقوای امام می‌کرد. (15)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان.
2- همان، ص 145.
3- همان، ص 143-144.
4- همان، ص 147-148.
5- همان، ص 146.
6- همان، ص 150 و 151.
7- همان، ص 154.
8- همان، ص 155.
9- همان، ص 151-152.
10- همان، ص 155.
11- همان، ج 3، ص 238.
12- همان، ص 158.
13- همان، ج 5، ص157-158.
14- همان، ص157.
15- همان، ج 3، ص 210.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.