چیستی عرفان اسلامی

عرفان در لغت به معنای شناختن، دانستن و بازشناختن است؛ اما در اصطلاح به علمی گفته می‌شود که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات او است.
يکشنبه، 28 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چیستی عرفان اسلامی
چیستی عرفان اسلامی

 

نویسنده: محمد امین صادقی ارزگانی





 
عرفان در لغت به معنای شناختن، دانستن و بازشناختن است؛ (1) اما در اصطلاح به علمی گفته می‌شود که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات او است.
شناخت حق از دو راه ممکن است: یکی از طریق استدلال از اثر به مؤثر و از فعل به صفات و از صفات به ذات. این روش مربوط به حکما و متکلمان است. راه دوم از طریق تصفیه‌ی باطن و تخلیه‌ی سرّ از غیر و تخلیه‌ی روح است که این شیوه‌ی معرفت مخصوص انبیا و اولیای الهی و عرفا است.
بنابراین راه و روشی را که اهل الله برای شناخت حق برگزیده‌اند، «عرفان» می‌نامند. این نوع معرفت و شناخت از طریق نیایش‌ها و عبادت‌های قالبی، قلبی، نفسی و روحی حاصل می‌شود.
عرفا بر این باورند که پس از پیمودن یک سری مراحل، نفس خواهد توانست به اندازه‌ی توان و استعدادی که دارد نسبت به حق و حقیقت آگاهی بیابد.
در واقع، تفاوت عرفا با حکما در این است که عرفا تنها به استدلال عقلی بسنده نمی‌کنند، بلکه مهم‌ترین مبنای آن کشف و شهود است. (2)
برای روشن شدن تفاوت شناخت عرفانی با شناخت فلسفی و کلامی لازم است به اختصار به تفاوت علم حصولی و حضوری اشاره شود: علم و معرفت یا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق می‌گیرد و در واقع وجود عینی و واقعی معلوم نزد عالم کشف می‌شود و مورد مشاهده‌ی عینی او قرار می‌گیرد؛ و یا وجود عینی معلوم مورد شهود قرار نمی‌گیرد، بلکه عالم از طریق مفاهیم ذهنی به معلوم علم پیدا می‌کند. در قسم اول، علم عین معلوم است؛ برخلاف قسم دوم که علم، معلوم نما است و نه عین آن؛ زیرا بین عالم و ذات معلوم واسطه‌ای به نام «مفهوم ذهنی» وجود دارد که به واسطه‌ی آن، معلوم برای عالم شناخته می‌شود.
در متون عرفانی درباره‌ی تفاوت علم و معرفت گفته شده: معرفت عبارت است از احاطه به عین شیء و درک حقیقت آن. در ادراک عرفانی (علم حضوری)، حقیقت شیء مشاهده می‌شود و از حجاب صورت و مفهوم خبری نیست؛ ولی در علم حصولی، شیء به واسطه‌ی صورتی که از آن نزد مُدرِک حاصل شده شناخته می‌شود. به همین جهت در تعریف علم حصولی گفته شده: علم، حصول صورت شیء در نفس مُدرِک است». (3)
یکی از بزرگان معاصر در این باره می‌گوید:
"شناخت عرفانی عبارت است از درک جهان با همه‌ی اجزاء و روابطش؛ مانند یک حقیقت شفاف و صیقلی که هر جزئی، جلوه‌ای از موجود کامل لم یزل و لایزال، و هرگونه ارتباط علمی با آن جزء، ارتباطی است با آن موجود کامل به وسیله‌ی جلوه‌ای از جلوه‌هایش. سخن گفتن درباره این شناخت برای کسانی که از آن محرومند و خود را آماده‌ی وصول به این نوع شناخت نمی‌نمایند، مانند سخن گفتن درباره لذت هم‌خوابگی، با کودکی نابالغ است که هیچ چیزی از آن نخواهد فهمید و در برابر صدها نمط نهم اشارات (4) ابن‌سینا یک جمله خواهد گفت که این سخنان، خیالاتی بیش نیست و سپس به بازی‌های کودکانه‌ی خود مشغول خواهد گشت. (5)"
نکته‌ی پایانی این که باید توجه داشت که معرفت‌های عرفانی و علم‌های حضوری در یک رتبه و همسان با یکدیگر نیستند، بلکه دارای شدت و ضعف و مراتب متعددی هستند. اختلاف مراتب در علم حضوری ناشی از علل و عوامل مختلفی است؛ یکی از این عوامل، اختلاف مراتب وجودی شخص درک کننده است؛ هر اندازه نفس از مرتبه‌ی وجودی بالاتری برخوردار باشد، و در راه تهذیب و خودسازی تلاش بیشتری کرده باشد، درک و معرفت حضوری او کامل‌تر و زلال‌تر است.

تفاوت عرفان و تصوّف

مطلب دیگری که لازم است به آن اشاره شود، تفاوت میان عرفان و تصوّف است؛ این بحث دامنه‌ی گسترده‌ای دارد و افراد مختلف، براساس سلیقه، گرایش و میزان شناخت خود، برداشت‌های متفاوت و حتی متضادی در این باره، داشته‌اند. امام خمینی (رحمةالله) به عنوان فردی آگاه به جوانب مسأله و آشنا به آموزه‌های دینی و عرفانی و نیز به عنوان کسی که با همه مِهرها و قهرهایی که نسبت به عرفان و تصوّف وجود داشته آگاه بوده و بعضاً خود تجربه کرده است، (6) در این باره می‌گوید:
"تصوف و عرفان که کثیراً ما زبان‌زد ماست بسا فرق بین موارد استعمال آن‌ها رعایت نمی‌شود؛ با این که تفاوت هست؛ چون عرفان به علمی گفته می‌شود که به مراتب احدیّت و واحدیّت و تجلیات به گونه‌ای که ذوق عرفانی مقتضی آن است، پرداخته و از این که عالم و نظام سلسله‌ی موجودات جمال جمیل مطلق و ذات باری است بحث می‌نماید و هر کسی که این علم را بداند به او عارف گویند. کسی که این علم را عملی نموده و آن را از مرتبه‌ی عقل به مرتبه‌ی قلب آورده و در قلب داخل نموده است به او صوفی گویند، مانند علم اخلاق و اخلاق عملی. (7)"
این کلام حضرت امام از سویی ناظر به تفاوت عرفان و تصوّف و از سوی دیگر بیانگر وحدت آن دو است.
همچنین با توجه به این که در کلام حضرت امام، تصوّف نیز همانند عرفان، مثبت تلقی شده است معلوم می‌شود که مراد ایشان از «صوفی»، بزرگانی است که در عرفان نظری و عملی جایگاه بلندی داشته؛ یعنی همان کسانی که در آثار عرفانی امام نسبت به نظریات عرفانی و یافته‌های شهودی آن‌ها توجه خاصی مبذول شده است. (8)
بنابراین، سخن یاد شده، هرگز شامل جریان‌هایی که به صورت گروه‌های اجتماعی درآمده‌اند و عقاید و باورهای خاصی دارند و عنوان عارف و صوفی را با خود یدک می‌کشند، نمی‌شود، چنانکه خود نیز بدین نکته اشاره کرده‌اند. (9)

عارف و عرفان در آموزه‌های دینی

ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا در آموزه‌های دینی نسبت به عارف و عرفان مطلبی آمده است؟
به نظر می‌رسد بهترین پاسخ، اشاره به آیه‌ی مبارکه‌ی قرآن است که می‌فرماید:
(رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّكَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ)؛ (10) مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نمی‌دارد، و از روزی که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیر و رو می‌شود می‌هراسند.
این آیه ترسیم کننده سیمای عارفان راستین است؛ کسانی که هیچ چیز آن‌ها را از یاد خدا غافل نمی‌کند. در تفسیر عرفانی این آیه گفته شده است:
"آن‌ها همواره قائم به حق می‌باشند و بذل جان و مال در راه کسب بهشت جاودان، آن‌ها را از یاد ذات الهی باز نمی‌دارد و نماز شهود را در مقام فنای در حق بجا می‌آورند و زکات هدایت و ارشاد و تکمیل افراد ناقص را در مقام بقا پرداخت می‌کنند. (11)"
همچنین در روایتی در وصف عارفان آمده است:
«العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله، و العارف أمین وقائع الله و کنز أسراره و معدن أنواره و دلیل رحمته.. علی خلقه، لا مونس له سوی الله و لا نطق و لا إشارةٌ و لا نَفَسٌ إلا بالله و لله و من الله و مع الله؛ فهو فی ریاض قدسه مترددٌ و من لطائف فضله إلیه متزوّد»؛ (12) بدن و جسم عارف در میان مخلوقات زندگی می‌کند ولی قلب او پیوسته با خدا است؛ عارف امانتدار ودایع الهی، خزانه‌ی اسرار، معدن انوار، راهنمای رحمت او بر خلق است؛ مونس و همدمی غیر از خدا ندارد؛ نطق، اشاره و نَفَس کشیدن او به مدد خدا و برای خدا و از جانب خدا است؛ قلب عارف در روضه‌های قدس و رضوان الهی در تردد و رفت و آمد است و از لطایف فضل او توشه می‌گیرد.
در حدیث دیگری آمده است:
«العارف مَن عرف نفسه، فأعتقها و نزّهها عن کلّ ما یبعدها و یوبقها»؛ (13) عارف کسی است که حقیقت خودش را بشناسد و آن را آزاد کند و از هرچه که او را از حق دور می‌کند و هلاک می‌گرداند تنزیه و تطهیر نماید.
با الهام از این گونه آموزه‌ها است که حکیم نکته‌آموز ابن‌سینا در وصف عارف حقیقی گفته است:
«المنصرف بفکره إلی قدس الجبروت، مستدیماً لشروق نور الحق فی سِرّه، یخصّ باسم «العارف»»؛ (14) کسی که فکر خود را متوجه عالم قدس کرده است تا نور حق پیوسته بر باطن او بتابد «عارف» نامیده می‌شود.
از آنچه بیان شد، افزون بر ماهیت و چیستی عرفان، سیمای عارفان راستین نیز به خوبی مشخص گردید. به گفته‌ی حافظ:

 

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند *** نه هر که آینه سازد سکندری داند
هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این جاست *** نه هر که سر بتراشد قلندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست *** کلاهداری و آیین سروری داند
مدار نقطه‌ی بینش ز خال تست مرا *** که قدر گوهر یکدانه، جوهری داند. (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. لغت‌نامه دهخدا، واژه‌ی عرفان.
2. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 7؛ گوهر مراد، ص 15-17.
3. ر.ک: منازل السائرین، باب معرفت، ص 246.
4. در این نمط درباره مقامات عارفان بحث شده است.
5. شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص 233.
6. ر.ک: منشور روحانیت، ص 6.
7. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص 156.
8. ر.ک: سرّالصلوة، ص 40.
9. ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 176-177.
10. نور (24): 37.
11. تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 142.
12. مصباح الشریعه، باب 91، ص 191.
13. غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 118.
14. الاشارات و التنبیهات، ص 369.
15. دیوان حافظ، ص 149.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.