حسبه و وقف دو نهاد حقوقي متناظر در جهان اسلام


حسبه و وقف دو نهاد حقوقي متناظر در جهان اسلام
مقدمه
از همان آغاز که نخستين حکومت اسلامي توسط پيامبر اکرم (ص) در مدينه تشکيل گرديد و امور حکومتي به جريان افتاد، شاهد هستيم به موازات امور خيريهاي چون وقف نهاد بازدارندهاي چون حسبه و احتساب برقرار شد که در بدو امر چون ديگر نهادهاي جامعه اسلامي فقط جنبه ديانتي داشت، ليکن به مرور زمان به يک نهاد حقوقي مستقل در جوامع مسلمين تبديل شد.
در قرون اوليه اسلامي فقها دو امر قضا و حسبه را که جنبه تحذيري داشتند، وقف را که جنبه تشويقي داشت از اهم اقدامات شرعي و عرفي در جوامع مسلمين قرار داده و اعتقاد داشتند همان گونه که در وقف مقرراتي هست در حسبه نيز نظم و ترتيبي برقرار و محتسب بايد در دين، فقيه و قايم به حق باشد تا بتواند امور حکومتي را با قوانين شرع وفق دهد.
اگر بخواهيم اين طور بگوييم عمل وقف نوعي امر به معروف و کار حسبه نهي از منکر بود. دستور اوليه اسلامي که جزو اصول دين و خاستگاه بنيادين عمل حسبه محسوب و منظور از آن قربة الي الله به حساب ميآيد عليرغم اين بينش صرفا شرعي در دورههاي بعد کار حسبه در زمينههاي عرفي نيز گسترش يافت و محتسب در اصطلاح ديواني به کسي ميگفتند که انتظامات کوي و برزن بازار و خريد و فروش، ساخت وساز اماکن شهري و بسي امور غير آنان را عهدهدار و به تعبيري ميشود گفت وظايفي مرکب از پارهاي وظايف شهرداريها و شهربانيها در زمان حاضر.
جاي خوشبختي است از آن جا که امور حکومتي مسلمانان همواره مدون و با حساب و کتاب بوده در اين مورد نيز نوشتهها دستورالعملهايي از جنبه تنظيم و در قالب کتابهايي عموما به عربي چاپ شده يا در حد نسخه خطي براي ما به جا مانده که در ادامه ذکرشان خواهد آمد.
حسبه در لغت و اصطلاح
حدود اختيارات اين محتسبان گاه بسي گسترده بود و از انتظامات کوي و برزن شروع تا نظارت بر خريد و فروش در بازارها، ممانعت از تخلفات شرعي و عرفي، رسيدگي به دعاوي و معرفي متخلفان به نهادهاي قضايي را دربرميگرفت. ابن اخوه در کتاب معالم القربة في احکام الحسبة که ذکرش خواهد آمد پيرامون معني اصطلاحي حسبه گويد: «حسبه از پايههاي امور ديني است و پيشوايان صدر اسلام بدين کار مباشرت ميکردهاند زيرا نيکي آن عام و ثوابش فراوان است. اما اگر کار نيک در جامعه طرد شود حسبت آن امر به معروف خواهد بود و چون کار بد آشکار گردد نهي از منکر لازم است. در هر دو حال محتسب از سوي امام يا نايب وي براي نظارت در احوال رعيت و بازبيني کارها و مصالح آنان تعيين ميشود(2).
در دورههايي شاهد هستيم اين محتسبان بنا به خواست فرمانروايان از قدرت زيادي برخوردار و حتي قادر به تنبيه و جلوگيري از خلاف رجال و بزرگان مملکتي بودند.
خواجه نظام الملک در کتاب سياستنامه خود حکايتي از محمود نوشتگين از نديمان سلطان محمود غزنوي ميآورد که اگر صحت داشته باشد نشان ميدهد که حتي اطرافيان و نديمان خاص سلطان نيز از سياست شدن توسط محتسبان مصون نبودند و آنان را در ملأعام حد ميزدند(3).
تهانوي در کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ضمن بيان معني اصطلاحي احتساب، پارهاي از حدود وظايف محتسبان را ذکر و از جمله آورده است:... حسبه به معني تدبير کردن و در شرع، امر به معروف اگر ترک آن ظاهر باشد نهي از منکر اگر فعل آن به ظهور پيوندد است. اما حسبه در شريعت لغتي عام و مشتمل بر هر امر مشروع که خداوند اذن داده، ميشود چون اذان و امامت و اداي شهادت و بسياري ديگر از اين قبيل. چنانکه گفتهاند قضا بابي از ابواب حسبه است. اما در عرف مختص اموري است چون شرابخواري و ديگر محافظت ترازوها و سوم اصلاح شوارع (4).
در کتاب معالم القربه حدود اختيارات محتسب تقريبا نظارت بر تمام کارهاي خلاف در جوامع شهري، از شرابخواري تا نظارت بر کار کليه صاحبان حرف و اصناف را شامل ميشود از جمله رسيدگي به منکرات در بازارها، رسيدگي به اوزان و مقادير... تا برسد به رسيدگي به حمامهاي عمومي، کار کاشيتراشان، حصير بافان الي تخته و چوب فروشان و نجاران و بنايان(5).
به همين ترتيب جرجي زيدان در کتاب تاريخ تمدن اسلامي تفصيل بيشتري از امور حسبه و محتسبان به دست ميدهد که خطوطي از آن چنين است:... وظيفه اصلي محتسب اولا نظارت بر اجراي مقررات مذهبي و منع از اعمال محرم و ثانيا نظارت بر صحت جريان امور راجع به روابط عمومي افراد جامعه و رفاه حال و زندگي ايشان همچنان که از تنگ کردن راهها جلوگيري کند و باربران و کشتيرانان را نگذارد که باز زياد گيرند و خداوندان ابنيه را که مشرف به خرابي باشد به خراب کردن آن وادارد و آنچه خطري براي رهروان دارد از راه بردارد و آموزگاران را که در زدن شاگردان اندازه نگاه ندارند بزند و بر اوست که در غش و تدليس معاش و جز آن بنگرد (6).
بديهي است مطالب و تعاريف بيشتر از حسبه و اعمال احتساب را بايد در کتابهاي مربوط که بعد ازاين ميآيد جستجو نمود به ويژه ارتباط آنان با امور وقف که در بيشتر کتابها و مقالات مزبور فصلي را به امور احتسابي در وقف اختصاص دادهاند.
سابقه حسبه
اين نظارتها در عصر خليفه سوم نيز مجري بود و گفته شده عثمان، حارث بن عاص را مأمور بازار مدينه کرده بود تا بر امور خريد و فروش نظارت، و ترازوها راست دارد و عشريه دولتي را از بازاريان بستاند. در ادامه و در عصر خلافت مولي الموحدين علي بن ابيطالب (ع) اين حسبه برقرار بود، با اين تفاوت که گفتهاند حضرتش خود در بازارها ميگرديد و متقلبان را تنبيه و خريداران و فروشندگان را ارشاد مينمود که از کم فروشي، خيانت در پيمانه و ترازو اجتناب نمايند. روايت واضحتر به ما ميگويد که حضرتش اغلب به بازار شترفروشها و خرما فروشها و ماهي فروشان ميرفتند و صاحبان کالا و خريداران را پند ميدادند و به اجراي امر حق توصيه ميفرمودند (8).
به همين ترتيب و با الگو گرفتن از عصر حکومت ديني و عرفي پيامبر (ص) و خلفاي راشدين ايشان، امر حسبه با انتقال مقر خلافت به دمشق و افتادن به دست امويان امتداد يافت و از اصول لازم الاجراي خلافت اسلامي گرديد. از جمله در منابع معتبر از گماشته شدن زياد بن ابيه (ابن زياد معروف) و برادر خوانده معاويه، سر سلسله خلفاي اموي به عنوان عهدهدار امر احتساب در بازارها ياد شده. لازم به يادآوري است که نامبرده از سال 45 هجري در بصره عهدهدار امر ولايت بود. ديگر وليد بن عبدالملک، از خلفاي اموي را ميشناسيم که به احتساب در بازارها بسيار اهميت ميداد و طي حکمي از فروشندگان خواسته بود ترازوها به نفع خريداران توفير قائل شوند. همين خليفه، ابن حرمله، از موالي عثمان بن عفان، را به عنوان عامل خليفه بر بازار مدينه تعيين نموده بود (9)با رسيدن به عصر عباسيان اين نظارتها، و چه بسا گستردهتر از پيش، بر بازارها و محلهاي عمومي اعمال ميشد. داستانهايي که از اين دوران در دست است و در هزار و يک شب معروف جمعآوري شدهاند. همينطور منابع ديگر مربوط به اين عصر به اندازه کافي از مطلب مورد نظر و کم و کيف اجراي آن شهادت ميدهند با پايان يافتن خلافت عباسيان و ظهور فتنه مغول در قرن هفتم هجري اين امور تا حدودي دچار وقفه شد و ياساهاي مغولي و چنگيزي جاي آنها را گرفت. ليکن در دوران جديدتر با پيدايش خلفاي عثماني در محدوده عربستان و عراق عرب و شاهان صفوي در ايران تلاشهايي در اجراي سنت الهي اسلامي در جوامع مسلمين به عمل آمد که از دايره بحث ما خارج است.
کتاب شناسي حسبه در تمدن اسلامي
1. نهايةالتربة في طلب الحسبة، از عبدالرحمن بن نصر بن عبدالله العدوي الشيزري الشافعي (متوفي 589 ه) کتابي است ناظر بر اعمال حسبه بيشتر از باب فقه و موازين شرعي جوامع اسلامي، و در آن به اختصار اعمال و رفتار محتسبان نسبت به حرف و صنوف اسلامي شرح داده شده است.
اين نکته هم قابل افزودن است که مضمون نهايةالرتبه به گونهاي است که گويي بيشتر شامل امور شرق جهان اسلام ميشده و اين در حالي است که کتاب بعدي چنان که خواهيم ديد بيشتر شامل احکام حسبه در غرب جهان اسلام است (10).
2. آداب الحسبة، از ابيعبدالله بن ابي محمد السقطي امالقي (زنده در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم). لازم به توضيح است در اين کتاب و کتاب سابقالذکر بويژه اشاراتي نيز به قوانين عمران شهرهاي اسلامي، تقسيمبندي شوارع، توزيع بناها و تناسب آنها در امور عمراني مندرج است که ما از اين پس به آنها اشاره خواهيم کرد (11).
3. معالم القربة في احکام الحسبة از محمد بن محمد بن احمد معروف به ابن اخوه (قرن هفتم هجري) که در معرفي آن بايد افزود کمابيش همان کتاب نهاية الرتبه شيزري است با اين تفاوت که مؤلف حاضر برخي تجربيات شخصي خود از محتسب بودن را بر آن افزوده و لذا از اين جهت اعتبار ويژهاي بدان بخشيده است(12).
اين نکته هم ناگفته نماند که اين کتاب به فارسي ترجمه شده و تحت عنوان آيين شهرداري به چاپ رسيده است که از اين پس به آن مراجعه خواهيم کرد(13).
4. نهاية الرتبة في طلب الحسبة از ابن بسام محتسب، محمد بن احمد، معروف به ابن بسام و ملقب به محتسب، که در سرزمين مصر و مسلم قبل از سال 844 ه ق ميزيسته. در اين جا نيز مشاهده ميشود ابن بسام همان عنوان کتاب شيزري را براي اثر خود انتخاب نموده در عين اينکه ابواب و فصولي از جانب خود بر آن افزوده که قدر مسلم از تجربيات شخصي او مأخود و از اين جهت ميتوان گفت در نوع خود منبع ارزشمندي است (14).
افزون بر آنچه گذشت در دورانهاي اخير از جانب محققان عرب کارهايي در اين زمينه انجام گرفته که جهت پرهيز از اطاله کلام به دو مورد اشاره ميشود:
- الحسبة في الاسلام، از استاد ابراهيم دسوقي، چاپ در العروبه، قاهره 1963 م.
- الحسبة و المحتسب في الاسلام، نقولا زياد، چاپ بيروت در مجموعه نصوص، 1963.
برخي احکام حسبه در ابنيه عام و موقوفه اسلامي
که غالبا هم موقوفه بودهاند، مثل مساجد، مدارس، شوارع، حمامات و... دادهاند، لذا نگارنده نيز مناسب دانست تنها به جهت نمونه خطوطي از اين قواعد را در ارتباط با ساخت و سازهاي شهري در اين جا بياورد.
قواعد حسبه در مکانيابي بازارها
- نيازهاي مکرر ساکنان شهر به کالاها و خدمات ضروري باعث ايجاد بازارها و اماکن عمومي در شوارع عام بدون استثنا و البته تجمع آنان در محلي مخصوص و موسوم به بازار مرکزي شهر ميشد از اين سنخ بودند مشاغلي چون خبازان، حلوائيان، عطاران، صباغيان، کاغذگران و غير آنان که وجودشان در محلات و بازار مرکزي لازم هم بود.
- برخي حرف طبيعتشان به گونهاي بود که طبق قوانين احتساب بايد در خارج شهر که در عين حال قابل دسترس عموم باشند مستقر ميشدند. از آن جمله آسياباني، خشت زني و مشاغل از اين قبيل. گرچه به مرور زمان و توسعه شهرها گاه اين امکنه داخل شهر قرار ميگرفتند.
- مطلب ديگر تنظيم مشاغل در بازارها و قابليت دسترسي آسان به آنها بود. در عين اينکه نظارت محتسب نيز بر آنان سهل باشد. وسعت کافي براي تردد داشته باشند و شغلي از شغل ديگر آزار نبيند. براي اين کار، بازارهاي اسلامي و بنا بر تشخيص محتسب بر حسب تخصص اهل حرف تقسيم ميشدند. چنانکه بازار آهنگران جدا، زرگران جدا، عطاران جدا، الي آخر. ليکن اين تمرکز حرف در بازار مرکزي شهر خاصيت ديگري هم داشت و آن اينکه حرف مکمل يکديگر در کنار هم قرار ميگرفتند و از سرگرداني مشتري در اطراف شهر ممانعت مينمودند.
در اينجا از نظر محتسبين اصل ديگري رعايت ميشد و آن قواعد مجاورت حرف و مشاغل در بازار اسلامي بود. به بيان ديگر ضمن رعايت اصل همجواري مشاغل نزديک به هم، در عين حال قواعد حسبه ايجاب ميکرد اين همجواري به گونهاي باشد که باعث ضرر رساندن يکي به ديگري نباشد. يعني در اينجا از اصل فقهي لاضرر و لاضرار (نه ضرر ببيند و نه ضرر رساند) تبعيت ميشد که ميگفت مثلا مشاغلي چون عطاري در مجاورت نانوايان يا آهنگران قرار نگرفته و ماهي فروشان در بازار عطر فروشان راهي ندارند. مصداق عيني آن در بازارهاي بغداد نشان داده شده که گفتهاند بازارهاي کرخ و باب الطاق به گونهاي بود که در آنان راسته عطاران با راسته مشاغل بوزاي ديگر چون دباغان، پشم فروشان و امثال آنان جدا و غير متصل بود (15).
نگارنده لازم ميداند يک بار ديگر تأکيد کند پرداختن به قوانين حسبه در بناهاي اسلامي و مکان يابي آنان با توجه به تناظر دو نهاد حقوقي وقف و حسبه که ذکرشان گذشت از اين جهت است که بيشتر موقوفات در بناها و امکنه عام خلاصه ميشد و پرداختن به اين جهات وقف و حسبه ابعاد ارتباط آن دو را روشنتر ميکند.
قواعد حسبه در ساخت بناهاي عامالمنفعه چون بازار ايجاب ميکرد اين بناها به شکل مربع ساخته شوند که از چهار جانب نما و امکان دسترسي داشته باشند. فيالمثل چنانکه در بازار قاهره قديم يا بازار رشيديه شهر حلب و نيز بازار شهر فاس مغرب مشاهده ميشود. مطلب ديگر رعايت حريم مراجعه کنندگان به بازار بود که محتسبان موظف بودند از سد معبر آنان جلوگيري و در ضمن رعايت ايمني آنان را بنمايند به همان ترتيب که موظف بودند ايمني متاع صاحبان کالا و بازاريان
را تضمين نمايند. از باب نمونه در کتابهاي حسبه ميخوانيم که از وظايف محتسبان بود از ورود چهارپايان به بازار ممانعت کنند. رفع مزاحمت از دستفروشان نمايند، آهنگران را مجبور کنند براي اينکه آتش کوره آنها به عابرين صدمه نزند براي آن حفاظ بسازند، مشاغلي که کوره داشتند که ناگزير مينمود مواد سوختني را نزديک کورهها ذخيره ننمايند که باعث آتشسوزي شود و خلاصه صدها کار نظارتي از اين قبيل.
ابن خلدون مورخ اجتماعي بزرگ مسلمان در مقدمه معروفش ذکر ميکند که يکي از وظايف محتسبان و در جهت مصلحت مردم و قاعده لاضرر و لاضرار نظارت بر حمل بار در معابر عمومي بود. باربران و کشتيرانان نبايد بيش از ظرفيت خود بار برميداشتند تا مبادا منجر به سقوط و غرق شدن و در نتيجه ضرر صاحب بار گردد(16)شيزري صاحب نهاية الرتبه وظايف ديگري براي محتسبان برميشمارد که به تجربيات شخصي مؤلف مذکور در شغل محتسبي که داشته برميگردد، در آنجا گويد:
«لازم است که بازارها مرتفع و با وسعت باشند، چنانکه در گذشته بازارهاي روم (منظور امپراتوري بيزانس) چنين بود و در اطراف بازار پناهگاههايي باشد که مردم در زمستان از آنجا عبور کنند. و اين در زماني است که بازار سرپوشيده نباشد. ديگر اينکه هيچ يک از فروشندگان بازار، سکوي دکان خود را به سمت اين گذرگاه قرار نداده و بدين وسيله مزاحم عبور و مرور مردم نگردد. در غير آن، اين ظلمي خواهد بود بر عابران و بر محتسب است که از آن ممانعت نمايد و احقاق حق مردم نمايد و بر ايشان است که از براي هر صنفي از اصناف، بازار خاص ترتيب دهد تا در آنجا فعاليت نمايند که اين کار، هم براي مشتريان و هم براي صنعتگران بازار مفيد است. ضمنا آن مشاغلي که نياز به افروختن آتش دارند مثل نانوايان، آشپزان و آهنگران لازم است که محل کارشان از محلهاي تجاري عطاران و بزازان و نظاير ايشان دور باشد و اين نيست مگر به خاطر عدم تجانس اين مشاغل و ضرري که ممکن است از براي طرفين داشته باشد (17).
يکي ديگر از محلهاي بسيار مرسوم براي وقف، حمامهاي عمومي در شهرها بودند. اين محلها که به بهداشت و سلامت اهالي شهر مرتبط، و از جايگاه ويژهاي در اين طريق برخوردار بودند و لزوما ميبايد تحت نظر دقيق محتسبان بوده و براي آنها قواعد و قوانين خاص وجود داشت. آنان موظف بودند روزي چند نوبت به اين مکانها سرکشي، مالکان يا ناظران وقف را ناگزير به رعايت نظافت در سطح حمام و آب آنجا نمايند. وظيفه ديگر ايشان تفکيک مواقع زنانه و مردانه بود. به جهت رعايت حرمت زن و مرد در جامعه مسلمين مواقعي بود که حمامهاي اختصاصي براي زنان قرار داده ميشد و در غير آن، تعيين زمانهاي معين براي استفاده هر يک و عدم تخطي از آن، حتي اعمال نفوذ در داخل آن مکانها از باب نوع لنگ، صابون و... مصرفي بود.
نکته ديگر در اعمال احتساب بر اعمال بنايي و ساخت و ساز بنا در شهرهاي اسلامي بوده است که دقت نظر و کنجکاوي در اجزاي آنها در آن زمانها اعجابآور است. از ابن عبدون نقل است که:.... و اما پي بنا از محکمترين ارکان آن است، چرا که اساس بنا بر آن است و بنا خود حافظ جان، مال و نفوس مردم است. پس اصلاح و حفظ آن واجب، و بر محتسب است که بر اجزاي متعدد آن نظارت داشته باشد ازآن جمله بر عريض بودن ديوارها، به کارگيري چوبهاي متعدد و محکم که تحمل بارهاي سنگين را داشته باشد و بنا را نگه دارد. لازم است سنگهاي پي بنا به عرض لااقل دو وجب و نيم باشد. بر قاضي و محتسب است که سازندگان و بنايان را به اين مقدار ملزم سازد و پي بنا از اين کمتر نباشد. بايد در پي، آجر فراوان به کار رود و عرض ديوارها نيز به همان نسبت.
بر محتسب است که روي ديوار مسجد جامع قالبي براي خشت از چوب تعبيه کند تا در طول و عرض و عمق خشتها و آجرها
تقلبي صورت نگيرد (18).
همين نظارت و تأکيد بر کار ديوارسازان، گچکاران و ديگر شاغلان به اين مشاغل وجود داشته. هم ابن اخوه و هم ابن بسام در کتابهايشان که قبلا اشاره کرديم تأکيد ميکنند:... بر محتسب است که بر کار اين طبقه از صنعتگران، عريفي (ناظري) بگمارند که آگاه به معيشت ايشان و بصير به اين صناعات باشد و در ميان ايشان جاسوسهايي داشته باشد که توجه به اين امور از واجبات است زيرا به حفظ جان و مال و صيانت حريم آدميان بازميگردد. و بايد که مواظب ايشان باشد در محضر عريفشان سوگندشان دهد که کفارهاي در کار بنا بر ايشان وارد نباشد. براي هيچ مردي و هيچ زني در جداگانه، غير آن که هست تعبيه ننمايند مگر بنا بر معروف، آن دو فقط شريک کار يکديگر بوده باشند و بايد از ايشان ضمانت کافي بستاند که مراقب اعمال و رفتار خود در منزل ديگران باشند که در غير آن بر محتسب است تا ادبشان نمايد..... (19).
برخي نمونهها از کتاب آيين شهرداري
در حسبت بر کارهاي ناشايسته بازاريان
اما اگر کسي سکو يا درختي را بر در خانه بنشاند به گفته برخي از اصحاب شافعي رواست. مشروط بدان که رهگذران را زياني نرساند. و حتي گفتهاند اگر دورتر از خانه هم باشد جايز است. و قاضي حسين بر همين عقيده بود و ليکن شيخ ابومحمد جويني درختکاري در راه عمومي (شارع) و نصب سکوي بزرگ را به هيچ وجه روا نميدانست، چه راه تنگ باشد، چه فراخ. از اين رو که امر سبب ميشود مردم در شبهاي تاريک با آنان تصادم و نيز در روز موجب ازدحام گله ستوران گردد. و باز به مرور زمان محل سکو و درخت مشتبه شده و اثر آنچه به راه تعلق داشته از ميان ميرود.
در حسبت بر نان پزان و نانوايان
در کيفيت خاک دکان زرگران
پی نوشت:
1- الحسبة و المحتسب في الاسلام، نقولا زياد، چاپ بيروت 1963، ص 94.
2- معالم القربه... ابن اخوه ضياءالدين محمد قرشي شافعي مصري،چاپ قاهره، مصر، 1976، ص 124.
3- سياستنامه، خواجه نظام الملک طوسي.
4- کشاف اصطلاحات الفنون، تهانوي.
5- معالم القربه...، ص 84.
6- تاريخ تمدن اسلامي، جرحي زيدان.
7- الحسبة و المحتسب، ص 96.
8- همان.
9- همان، ص 95.
10- نهاية الرتبة في طلب الحسبة، جلالالدين ابوالبقاء ابوالنجيب ابوالفضايل عبدالرحمن بن نصر بن عبدالله بن محمد شيزري نبرواي شافعي (محتسب شهر طبريه)، در گذشته به سال 589 ه ق که اين کتاب را براي صلاحالدين ايوبي فراهم آورده بود در چهل باب، چاپ بيروت، 1969.
11- آداب الحسبه، فقيه ابوعبدالله محمد سقطي مالقي، در هشت باب، چاپ پاريس 1931.
12- معالم القربة في احکام الحسبه، قاهره 1976.
13- آيين شهرداري.
14- نهاية الرتبة في طلب الحسبة، ابن بسام، محتسب، قرن هشتم هجري، چاپ بغداد، 1968.
15- اصل قاعده لاضررو لاضرار از يک حديث نبوي مأخوذ است که در کتب حديث و نيز در کتب مربوط به مشاغل و حرف ذکر آن آمده و نياز به تکرار در اين مقام ندارد.
16- المقدمه، ابن خلدون.
17- نهاية الرتبه شيزري، ص 219 - 218.
18- همان، همان صفحه.
19- همان، ص 142 -141.
20- آيين شهرداري.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله