نویسنده: عبدالله حاجی صادقی
3 ـ 1 ـ 2. انحصار قانون گذارى به خدا:
یکى از لوازم مهم جهان بینى توحیدى اختصاص و انحصار جعل قانون به خداست. توحید صلاحیت طراحى و کارگردانى و قانونگذارى را مختص خدا و بخشى از حاکمیت الهى دانسته و متابعت احکام و قوانین دیگران را ممنوع و شرک مىداند. در این رابطه نیز آیة اللّه خامنهاى در بیانى کوتاه و گویا با استناد به آیات قرآن مىفرماید:آفریدگارى و سیطره تکوینى خدا مستلزم آن است که زمام قانونگذارى و تشریع نیز در قبضه اقتدار و اختیار او باشد و همگان (همه موجودات داراى شعور که مىتوان براى آنان قانون و شرع وضع کرد) ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند (الوهیت انحصارى) دانش بى پایان خدا، مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشرى (که ناگزیر تابع نیازها و مصالح انسانهاست) در انحصار او باشد.
و در توضیح و تفسیر توحید از دیدگاه خط مشى اجتماعى (اقتصادى، سیاسى،... ) مىگوید:
(توحید) صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خود سرانه در امور جهان و انسان از هر کس جز خدا (را) سلب مىکند. به حکم آنکه آفریننده انسان آفریننده گیتى و طراح نظام پیوسته آن است به امکانات و نیازها نیز هم او واقف است، ذخائر و استعدادها و انرژیهاى نهفته در جسم و جان آدمى را و نیز گنجینهها و قابلیتهاى بیشمارِ پهنه گیتى را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگى التقاء این همه را او مىداند و به نیکى مىشناسد پس فقط او است که مىتواند شیوه زندگى و برنامه ارتباطات انسان را که همان خط مشى حرکت وى در چرخ و بر این نظام تکوین است طرح ریزى کند و سیستم قانونى زندگى و قواره و نظام اجتماعى او را ترسیم نماید. ویژگى این حق به خدا، نتیجه طبیعى و منطقى آفریدگارى و خداوندى اوست پس هرگونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط مشى عملى انسانها، دست اندازى به قلمرو خدایى و ادعاى الوهیت و موجب شرک است.
حداقل شروط لازم براى قانون گذارى و ارائه برنامه شایسته نسبت به زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى انسان سه شرط است: اول اینکه احاطه علمى کامل و جامعى به همه ابعاد و نیازهاى انسان داشته باشد و کمال حقیقى و موقعیت انسان در جهان آفرینش و ارتباطات وى را به خوبى بشناسد و در معرض خطاو نسیان نباشد. دوم اینکه در قانون گذارى تنها مصالح و منافع انسانها را مبنا و ملاک قرار دهد و تحت تأثیر عوامل دیگر قرار نگیرد و بینشها و گرایشهاى داخلى و عوامل خارجى مانند محیط، جهتگیرىهاى سیاسى ـ گروههاى فشار و... در تصمیمگیرىها و ابلاغ دستور العملها دخالت نداشته باشند. سوم اینکه قوانین و احکام او الزام آور باشد و عموم افراد نسبت به آن انقیاد و تعبد داشته باشند و آیا چه کسى جز خدا داراى این شرائط و ویژگىها مىباشد؟
4 ـ 1 ـ 2. توحید محور وحدت حقیقى:
استقرار و تداوم همراه با رشد و پویایى حکومت و نظام سیاسىِ قدرتمند، نیازمند انسجام و وحدت همگانى است، چنان که تشتت و تفرقه، بزرگترین آفتِ تهدید کننده یک حکومت، درهم شکننده قدرت سیاسى و اقتدار ملى و زمینه ساز نفوذ اندیشههاى انحرافى و سلطه قدرتهاى استعمارى است. اما وحدت و انسجام جامعه نیاز به محور و عامل هماهنگ کننده دارد و در نظام سیاسى اسلام نه منافع مشترک و نه دشمن واحد و نه حتى خاک نمىتوانند ملاک وحدت حقیقى باشند، زیرا اینها موقت مىباشند بلکه پشتوانه وحدت امت اسلامى، اعتقاد و ایمان به خداى بى همتا و مدبر عالم آفرینش است. توحید حبل المتینى است که افزون بر دستها و کارها، دلهاو اندیشهها را با هم هماهنگ و همراه مىسازد و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لاتفرقوا. (آل عمران / 103)وحدت و انسجام در برنامههاى اجتماعى هماهنگى تشریع باتکوین و حرکت به اقتضاء طبیعت و آفرینش است. چه زیبا مقام معظم رهبرى توحید را از دیدگاه یک جهان بینى عمومى تفسیر مىکند:
به معناى وحدت و یکپارچگى همه جهان و خویشاوندى تمام اجزاء و عناصر آن است چون سلسله جنبان آفرینش یکى است و همگان از یک مبدأ و منشأاند و خدایان و آفرینندگان مختلف دست اندرکار آفرینش و گردش جهان نبودهاند. پس این همه اجزاء یک مجموعهاند و کل جهان یک واحد است و داراى یک جهتگیرى... با این بینش جهانِ پویا کاروانى است که همه راهروان آن همانند حلقههاى زنجیر بهم متصلاند و همچون اجزاء ریز و درشت یک دستگاه براى هم و در جهت واحد در کار و تلاشاند هر چیز با ملاحظه موضعش در کل این ارگانیسم است که معناى خود را مىدهد و وظیفهاش روشن مىشود. پس همه در این سیر تکامل پوى، کمک کار و تکمیل کننده دیگرانند و هر یک ابزارِ لازمى است در این مجموعه، هر گونه توقف و تباهى و رکود و انحراف در هر یک از این اجزاء موجب کندى و ناهنجارى و انحراف همه دستگاه است و بدینگونه پیوندى عمیق همه این ذرات را به یکدیگر متصل مىسازد.
5 ـ 1 ـ 2. توحید، ضمانت اجراى قوانین و عامل استقامت:
بهترین نظام سیاسى و حقوقى و کاملترین برنامه بدون تمکین مردم و پشتوانهاى که ضمانت اجرایى قوانین باشد، کارایى نخواهد یافت. چنان که تحمل مشکلات و مقاومت در برابر سختیها و موانع نیازمند انگیزهاى فعال و شوقانگیز و تقویت کنند اراده همگانى مىباشد و چه عامل و انگیزهاى قوىتر و شوق آورتر از اعتقاد به خدایى که مبدأ و مقصد انسان بوده و تدبیر زندگى او را داراست و بر تمام صحنههاى زندگى و اعمال وى احاطه داشته و براى تمام آنچه انسان انجام مىدهد نتیجه و عنایتى قرار داده است. قرآن ضمن آنکه مؤمنین را امر به استقامت مىکند، آن را امید به آینده درخشان معرفى کرده مىفرماید: و لا تهنوا فى ابتغاء القوم ان تکونوا تألمون فانهم یألمون کما تألمون و ترجون من اللّه مالا یرجون و کان اللّه علیما حکیما. (نساء / 104)آیة اللّه خامنهاى با اشاره به یکى از مهم ترین تفاوتهاى حکومت دینى و توحیدى با حکومتهاى دیگر مىفرماید:
فرق بین حکومت الهى و ضمانتهاى الهى با غیر الهى این است که در ضمانتهاى الهى، ضمانت درونى است... این خیلى امر مهمى است، بناى ولایت الهى بر هضم شدن در امر و نهى پروردگار است؛ درست نقطه مقابل سلاطین مادى، نقطه مقابل حکومتهاى مردمى حکومتهاى بشرى.
خدا باورى به دلها آرامش و طمأنینه، به قدمها استوارى، به مبارزه و جهاد انگیزه، به اندیشهها بصیرت، به حرکت و نهضت عدالت خواهانه شور و هیجان، به پیوندها و ارتباطات استحکام، در برابرمشکلات وسختىها قدرت مقاومت، به اعمال و رفتار جهت، به زندگى معنى و عشق، در برابر توطئهها هوشیارى، در برابر وسوسههاى شیطانى مصونیت، به آینده خوش بینى، به نیتها اخلاص، نسبت به دیگران احساس مسئولیت، به نفس عزّت و خود باورى، به رابطه امت با رهبرى پشتوانه اعتقادى، و بالاخره به آنچه از دوست رسد شیرینى و لذت مىدهد.
6 ـ 1 ـ 2. برابرى همه انسانها:
اقتضاء ربوبیت و الوهیت انحصارى خداوند آن است که اراده و خواست هیچ انسانى مافوق و برتر از اراده دیگران نباشد. انسانها از حقوق و فرصت و امکانات یکسان برخوردار بوده و هر کس به میزان سعى و عمل تلاش خود بهرهمند خواهد شد. هیچ گروه و طبقه ویژهاى وجود ندارد و هیچ کس در نظام آفرینش امتیازى ندارد و برخى ارباب و فرمانده و برخى برده و فرمانبر آفریده نشدهاند. امتیازات و فضائل همگى اکتسابىاند. تفاوتها لازمه نظام آفرینش احسن و بخاطر تعامل و شکلگیرى زندگى اجتماعى است نه عوامل تبعیض و طبقه بندى جامعه.اسلام شناس و روشنفکر واقعى حضرت آیةاللّه خامنهاى یکى از ابعاد دیدگاه اجتماعى توحید را چنین تبیین مىکند:
انسانها را در رابطه با نعیم جهان داراى حق برابر مىشناسد. امکانات و فرصتها به طور مساوى در اختیار و از آن همگان است تا از این بساط گسترده هر کس به قدر نیاز و در شعاع سعى و عمل خود بهره گیرد، در این پهنه بیکرانه هیچ منطقه اختصاصى و محصور وجود ندارد. همگان مىتوانند همت و ارادهى خود را در دستیابى به گوناگون بهره این جهان بیازمایند این فرصت ویژه هیچ تیره نژادى، جغرافیایى، تاریخى، و حتى ایدئولوژیکى نیست.
ایشان در ادامه به آیاتى براى مدعاى خود استناد کردهاند مثل هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا. (بقره / 29) و در معناى آیه مىفرماید اوست آنکه همه موجودى زمین را براى شما (انسانها و نه دسته و تیرهیى خاص) آفرید.
این برابرى و تساوى در حرکت استکمالى و پیمودن صراط مستقیم و رسیدن به درجات عالیه کمال نیز لحاظ شده است. معظم له در این رابطه یکى از ابعاد توحید از دیدگاه یک جهان بینى عمومى را چنین ترسیم مىکند.
[توحید] به معناى یکسانى و برابرى انسانها در امکان تعالى و تکامل نیز هست. چون گوهر و سرشت انسانى در همه یکسان است... پس هیچ کس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالى و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا، دعوتى عام است، ویژه کسانى یا ملتى یا طبقهاى نیست... و ما ارسلناک الا کافة للناس ـ ما تو را جز براى انسانها به طور عموم ـ و نه براى جمعى خاص نفرستادیم...
7 ـ 1 ـ 2. آزادى حقیقى انسان:
روح عبودیت خدا حریت و آزادگى و رهایى از بندگى و سلطه دیگران است. به دیگر سخن تنها راه خلاصى از محدودیتها و بندگىهاىِ بدلى و دروغین و ذلت آفرین، تن دادن به بندگى حقیقى و عزت بخشِ خداى واحد است:بنابر اصل توحید انسانها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند و همه تحکّمات و تحمیلاتى که از طرف قدرتگونههاى تاریخ بشریت رفته، غلط و برخلاف حق بوده است.
ایشان توحید را به معناى تکریم و ارزش دادن به انسان مىدانند:
عنصر فاخر و ارجمند انسان بسى ارزندهتر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسى بجز خدا باشد. تنها آن هستى مطلق و کمال زیبایى مطلق است که مىشاید انسان، شیفته و ستایشگر و نیایشگر او شود... که این والاگرایى، خود مرتبهاى از والایى است و بجز آن ذات متعال هیچ کس و هیچ چیز در رتبتى نیست که انسان را بنده و ستایشگر خود سازد. همه بتهاى جامد و جان دارى که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنه زندگى انسان، غاصبانه به تصرف در آوردهاند پلیدىها و پلیدهایى هستند که آدمى را از طهارت و صفاى فطرىاش ساقط کرده و بدو خفت و ذلت دادهاند و انسان براى آنکه رتبه والاى خود را بازیابد، باید از آنها روى بگرداند و ننگ آلودگى به عبودیت آنان را از خود بزداید. هیچ بینش انسان گراى مادى نتوانسته است برترى و گزیدگى و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد.
بنابراین اساسىترین اصل در همه نظامها و معارف و دستور العملهاى اسلامى توحید است و حضرت آیة اللّه خامنهاى بیش از دیگران به این اصل توجه و عنایت داشته و دارند و این بخش را با این جمله ایشان جمع بندى مىکنیم و به پایان مىبریم که:
توحید برخلاف برداشت عامیانه رایج که آن را صرفا یک نظریه فلسفى و ذهنى تلقى مىکند، یک نظریه زیر بنایى در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعى و اقتصادى و سیاسى است. در میان واژههاى مذهبى و غیر مذهبى، کمتر واژهاى را مىتوان یافت که تا این حد پر بار از مفاهیم انقلابى و سازنده و ناظر به ابعاد گوناگون زندگى اجتماعى و تاریخى انسان باشد. تصادفى نبوده است که همه دعوتها و نهضتهاى الهى در طول تاریخ با اعلان یگانگى خدا و ربوبیت و الوهیت انحصارى او آغاز مىگردیده است.
اصل سوم: نیاز بشر به وحى و هدایت آسمانى
از برجستهترین مبانى و اصول فلسفه سیاسى اسلام و سنگر نشینان اسلام ناب آن است که گر چه انسان با قوه خرد و عقل هم در ادراک و معرفت، هم در گرایشها و خواستهها و هم در توانایى و قدرت، سرشتى ممتاز و فراتر از سایر پدیدها و موجودات یافته است و همین قوه عاقله فصل ممّیز و ترسیم کننده شخصیت بى نظیر انسان مىباشد، لکن بر خلاف راسیونالیسمِ غربى تعقل و خردوزى و رسول باطنى هرگز او را از هدایتهاى آسمانى و حمایت و پشتیبانى نیرویى بیرونى و رسولان الهى بىنیاز نمىسازد، بلکه آنها را مکمل یکدیگر و متلازم با هم مىباشند و هرگز عقلانیت با وحى گرایى و تعبد به شریعت الهى منافات ندارند.حضرت آیة ا... خامنهاى در تبیین فلسفه نبوت و نیاز به وحى مىفرماید:
حواس ظاهرى و غرائز نهانى و برتر از آن، دانش و معرفت بشر براى هدایت وى به سر منزل سعادت بسنده نیست، و آدمى را به هدایتى فراتر از هدایت خرد ـ که راهبر و دستگیر و نیرو بخش خرد باشد ـ نیاز ـ هست و این هدایت وحى است. وحى از سوى خداوندى که آفریننده آدمى و بیناى نقیصهها و نیازها و دردها و درمانهاى او است این منطق همه ادیان عالم و فلسفه نبوت است.
نبى به موجب این نیاز مبعوث مىگردد و برنامهیى را که بر آورنده این نیاز است اجراء مىکند.
کار انبیاء آن است که به کمک و حمایت از عقل، جامعه انسانى را به سوى حق و سعادت سوق داده و زندگى و جامعهاى هم سنگ و هماهنگ با فطرت و آفرینش وحى بوجود آوردند و زمینه و فرصت شکوفایى و رشد و به فعلیت رسیدن استعدادها و توانمندىهاى تمام افراد بشر را فراهم سازند.
نبى در وضع نابسامان و منحرف اجتماعى ظهور مىکند تا به نظام انسانى سامان دهد و آن را به فطرت خود بازگرداند. بشر که سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد آنگاه به مسیر طبیعى و فطرى خود که راه تکامل او است در مىآید که در مجراى نظامى فطرى و الهام یافته از فطرت جهان و انسان قرار گیرد و با مقرراتى که با ساختمان روحى و جسمى اش متناسب باشد (حق) اداره شود. در این صورت است که با شتاب طبیعى به سوى تعالى و تکامل مقدر خویش پیش مىرود.
دست جهالت و غرض، در طول تاریخ، راه انسانیت را بر گردانیده و با تحمیل نظامهاى غیر انسانى، او را از این مسیر فطرى برون برده است (باطل) و انبیاء بر سر آنند که او را بدین مسیر باز گردانند. از این بیان مىتوان دانست که:
نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود دگرگونى بنیانى و همه جانبهاى باید پدید آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحیح و حق بدل کند. و این است آن رستاخیزى که پس از بعثت نبى، در متن جامعه پدید مىآید.
در بین نعمتهاى نامحدود و پایانناپذیر الهى، نعمت ارسال رسل و انزال کتب، از همه نعمتها برجستهتر و در تأمین هدایت و تقویت قدرت عقلانى بشر در مواجهه با تمایلات و گرایشات غیر انسانى مؤثرتر است. لذا قرآن بر آن منت نهاده، مىفرماید.
لقد منّ الله على المؤمنین اذبعث فیهم رسولاًمِن اَنْفُسِهم َیْتُلوا علیهم آیاته و یزکیهم و ُیعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا مِن قبلُ لفى ضَلال مبین
(آل عمران / 164)
انسان در پرتو تعالیم انبیاء هم شخصیت فردى خود را ساخته و آن را به کمال مىرساند و هم جامعه و نظام اجتماعى را به بهترین شکل و بر محور عدالت و حقّانیت و نفى حاکمیتها و سلطههاى دروغین و استثمارگر و در جهت نجات و احیاء مستضعفین سامان مىدهد.
آیة اللّه خامنهاى در تشریح اهداف نبوت، تعالى و تکامل و رسیدن انسان به سر منزل مقصود و معهود را هدف برتر و اصلى دانسته و ایجاد جامعهاى توحیدى و الهى و عدالت محور را زمینه ساز و شرط لازم آن هدف معرفى کرده است:
برترین و عالىترین هدف انبیاء آن است که انسانها را از آب و گل پستىها و پلیدىها رها ساخته و با جارى نمودن سرچشمههاى استعداد در آنان ایشان را به عالىترین مدارج ترقى و تعالى انسانى برسانند. ... هدف از فرستادن پیامبران در نهایت انجام همین تربیت و سازندگى است که قرآن با تعبیرات تزکیه و تعلیم بدان اشاره نموده است. انسان با تربیت صحیح انبیاء به پیراستگى و آراستگى مىرسد و مقصود غایى از آفرینشش تامین مىگردد. ولى براى اینکه بشر بتواند ازمواهب طبیعى که در وجودش نهاده شده بهرهمند شود و به تعالى برسد، چه راهى را باید در پیش گرفت؟ در میان پاسخهاى گوناگون، پاسخ انبیاء آن است که باید محیطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبیعى برایش فراهم آورد این محیط همان «جامعه عادلانه الهى توحیدى» است. با قرار گرفتن در این جامعه و نظام متناسب با آن است که سیر آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرىاش، تسهیل و تسریع مىگردد و انسان با شتابى طبیعى در راه درست و تعالى بخش گام مىزند. پس پیامبران و مبعوثان وحى در نیمه راه آن مقصد نهایى هدف و مقصد نزدیکترى دارند که همانا تشکیل جامعه و نظام توحیدى و اسلامى است؛ جامعهاى بر اساس عدالت، توحید، تکریم انسان و پیراسته از ظلم، شرک، خرافه و جهل و هر چیزى که انسان را خوار و پست سازد.
ایشان در ادامه به آیاتى مانند آیه 25 سوره حدید و آیات 155 و 156 سوره اعراف استناد نمودهاند.
اصل چهارم: انسان شناسى دینى
سیاست یکى از شاخههاى علوم انسانى است و علوم انسانى از دو جهت به انسانشناسى وابستهاند، یکى در اصل موجودیت و دیگرى در جهتگیرى و سمت و سوى.فلسفه و نظام سیاسى اسلام در خدمت انسان و براى تعالى و رشد و سعادت او و فراهم کننده زمینه به فعالیت رسیدن استعدادها و توانمندیهاى وى مىباشد و مبتنى بر شناخت و تعریفى است که از انسان ارائه مىکند. لذا انسانشناسى اسلامى یکى از مبانى و از ارکان فلسفه نظام سیاسى اسلام و اسلام شناسان مىباشد. مقام معظم رهبرى در درسهاى قرآنى خود مىفرماید:
شناسایى انسان، زیر بناى هر مکتبى است، هر مکتب اجتماعى یا غیر اجتماعى؛ یعنى یکى از موادجهان بینى هر مکتب، شناخت انسان است... . لذا براى شناختن هر مکتب و براى شناختن ایدئولوژى هر مکتب یعنى اصول فکر هر مکتب و اصول فکرى اجتماعى و براى تشخیص دادن مقررات صحیح آن مکتب از ناصحیحش احتیاج است بشناختن انسان... .
زندگى اجتماعى و مدیریت کلان جامعه براى انسان و در خدمت او معنى پیدا مىکند و باید در جهت تأمین نیازها و خواستههاى انسانها طراحى و اجراء شود و این نیازمند آن است که ابعاد وجودى و نیازها و خواستههاى انسانى به خوبى شناخته شده باشد. ادعاى بزرگ و همراه با استدلال اسلام آن است که جهانبینىهاى دیگر چون به انسان و توانمندىها و نیازهاى او به طور کامل احاطه علمى ندارند، نمىتوانند برنامهاى جامع و فراگیر و سازنده و در برگیرنده همه ابعاد انسان ارائه دهند و او را مدیریت و رهبرى کنند.
آیة اللّه خامنهاى رسالت نظام اسلامى را تکریم انسان مىداند و لذا شناخت و نوع نگرش به انسان را مبنا و اساسىترین وظیفه مىکند:
بایستى فرهنگ اسلامى را دانست و عمدهترین یا بیت الغزل این فرهنگ نگرش این فرهنگ، این مکتب و این اندیشه، این مجموعه و نظام فکرى، به انسان و مسائل انسانى است. ما اگر مىبینیم که قرآن مىفرماید که ولقد کرمنا بنى آدم این تکریم فقط یک تعارف زبانى نیست، نظام اسلامى بایستى به انسان کرامت ببخشدیا بهتر بگوییم کرامت واقعى و حقیقى انسان را کشف کند و آن را مبنا قرار بدهد... .
معظم له پس از آنکه مدیریت و رهبرى غیر خدا و جانشینان او را، ولایت و سلطه شیطان و طاغوت معرفى مىکند، یکى از مهمترین اشکالات و نواقص بزرگ حکومت غیر خدا و طاغوت را چنین ترسیم مىنماید:
اساسا به نیازهاى انسانى و امکانات وى در طبیعت واقف نیست، رهبریش براى جامعه انسانى منشأ زیان و خسارت و بر باد رفتن بسى از انرژیهاى ارزنده او است، بر اثر همین بى اطلاعى و بى اعتنایى است که در جامعه و جهان تحت ولایت طاغوت انسانها از نور معرفت و انسانیت و از فروغ زندگى آفرین آیین خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغیان محبوس و اسیر مىگردند.
در جهانشناسى و انسانشناسى اسلام، انسان موجودى ابدى، فناناپذیر و دو ساحتى و دوبعدى است که حکومت، هم در برنامه و هم در هدایت و مدیریت باید جاودانگى و نیازهاى هر دو بُعد او را مورد توجه و اهتمام قرار دهد و بدیهى است که جز آفریدگار محیط بر انسان، کسى نمىتواند چنین برنامه و مدیریتى را ابلاغ و اعمال کند.
در نظام اسلامى یک انسان فقط با پر شدن شکم خوشبخت نمىشود، باید زندگى مادى و رفاه و امنیت داشته باشد. همچنین اصرار دارد که روح و دل انسان مىباید از یک صفا و تلألؤ و نورانیت و برادرى و فداکارى نسبت به انسانهاى دیگر و عبودیت و بندگى و اخلاص نسبت به خداى متعال برخوردار باشد.
اسلام و سایر ادیان الهى این را براى مردم مىخواهند.... اسلام مىخواهد انسانها را آنچنان بالا ببرد، دلها را آنچنان نورانى کند، بدیها را آن چنان از سینه من و شما بیرون بکند و دور بیندازد که ما آن حالت لذت معنوى را در همه آنات زندگیمان نه فقط در محراب عبادت بلکه حتى در محیط کار، در حال درس، در میدان جنگ، در هنگام تعلیم و تعلم و در زمان سازندگى احساس کنیم.
شریعت و مجموعه معارف و دستورات اسلامى تضمین کننده سعادت انسان و پاسخگوى همه نیازها و خواستههاى او است و هم فرد را عزت و کمال مىبخشد و هم جامعه را و به قول آیة اللّه خامنهاى:
آن چیزى که یک انسان و یک مجموعه را عزیز مىکند اسلام واقعى است
اسلام امروز چیز کمى نیست. اسلام امروز زیباترین و پر معناترین پیامها را براى انسان دارد این یک واقعیت است.
البته اسلام علاوه بر تأمین نیازهاى طبیعى و خواستههاى انسان، براى او آرمان و تعالى فوق مادیت و جهان حیوانى قائل است و او را محصور و محدود به طبیعت و غرائز نمىکند.
اسلام به نیازها و خواهشها و طبایع بشرى و غیر بشرى اهتمام ورزیده، به آنها نظر کرده و حکم الهى را داده است. اما به معناى آن نیست که آرمانى براى انسانها ندارد. ما محکوم و اسیر زندان طبیعتیم و در چارچوب قوانین طبیعت حرکت مىکنیم، اما آیا در این چارچوب که ما حرکت مىکنیم، هدفى در مقابل ما نگذاشتهاند که بگویند باید به این سمت حرکت بکنید؟ آرمانگرایى در اسلام و گرایش به سمت قلهها و اوجها و آرمانها یک چیز قطعى و حتمى است.
در جهانبینى توحیدى، محوریت خدا در قانون و ولایت و رهبرى هرگز نفىکننده نقش و اراده انسانى نیست، بلکه اهداف و مقاصد بزرگ حکومت دینى مانند عدالت اجتماعى جز با پذیرش و مشارکت و تلاش همراه با اراده عموم مردم، تحقق پیدا نمىکند. از این بالاتر، در فرهنگ قرآن ارسال رسل و انزال کتب آسمانى مقدمه قیام مردمى براى ایجاد عدالت اجتماعى و قسط است.
لقد ارسلنا رسلنا با لبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
(حدید / 25)
آیة اللّه خامنهاى با اذعان به نقش انسان بر اساس اعتقادات اسلامى و اعتماد و تکیه رهبرى به اراده انسانها با قاطعیت مىفرماید:
من به نقش انسان و اراده و قدرت انسانى، ایمان زیادى دارم. این جزو اصول فکرى ماست که در طول دوران انقلاب و در بررسى مسایل اسلامى به آن رسیدهایم و آن را در عمل اجرا کردهایم و آثار و نتایجش را هم دیدهایم. ایمان به اراده انسانى و در کنار آن اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهى باعث مىشود که بزرگترین مشکلات به آسانى حل شوند. با این دید من نسبت به آینده انقلاب و کشور و نظام خوش بینام و این خوشبینى را با قوت تمام حفظ کردهام و امروز به اندازه یک ذره احساس بد بینى و ضعف نمىکنم... .
و در بیان کوتاه و در عین حال گویایى مىفرماید:
اراده انسان مؤمن بر هرگونه سلاح و تجهیزاتى تفوق دارد.
و در افقى بزرگتر و فراگیرتر مىفرماید:
براى یک کشور نیروى انسانى همه چیز است ما اگر نیروى انسانى نداشته باشیم هیچ چیزى نداریم.
انسان به اقتضاء روح الهى که در او دمیده شده داراى روح و حقیقتى نامتناهى است و همواره کمال مطلق را مىطلبد و در بینش و گرایش مطلق خواه است و حرکت و جهتگیرى زندگى خویش رادر هر جهت قرار دهد هرگز متوقف نمىگردد و بدیهى است که جز با پیوند و ارتباط با وجود نامتناهى و منبع و سرچشمه همه کمالات آرام نمىگیرد و دل او جز با خدا اشباع و پر نمىگردد: الا بذکر اللّه تطمئن القلوب (رعد / 28): خداى خالقى که همه پدیدهها و مخلوقات را براى او و تحت تسخیر و فرمان او در آورده تا در رسیدن به مقصد حقیقى و ارتباط با مبدأ و مقصود نامتناهى و سیر و سلوک دشوار الى اللّه از آنها بهره گیرد و این حرکت و سلوک در فطرت و آفرینش او قرار گرفته است.
یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملقیه (انشقاق / 6)
انسان یک موجودى است بى نهایت و متصل به خدا و داراى دل خداشناس، یعنى همانى که در حیوان نیست همانى که در جماد نیست و داراى توانایى بى پایان در دگرگون کردن جهان و افکندن طرحى نو براى زندگى انسان و رفتن تا اعماق امکانات مادى عالم است. انسان هیچ محدود نیست طبق بینش اسلامى.
در جهان بینى اسلامى انسان منزوى و منفرد از دیگران دیده نشده و استعدادها و توانمندیهایش جز در پیوند و ارتباط با دیگر همنوعانش شکوفایى و فعلیت نمىیابند. لذا یکى از بهترین و مؤثرترین راههاى ارتباط با خدا و تقرب به کمال مطلق و خلیفة اللّه شدن، احساس همدردى و ارتباط سازنده برقرار کردن با انسانهاى دیگر و تلاش براى کمک اصلاح امور اجتماعى و همگانى، معرفى شده است؛ چرا که اسلام خدا و مردم را در مقابل هم تعریف نمىکند و خشنودى و خدمت به بندگان را موجب جلب رضایت و عنایت الهى مىداند تا جایى که خدا وقتى مىخواهد رهبر و ولّى و سرپرست امت اسلامى را معرفى و تکلیف مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(ص) را روشن کند، از بین همه امتیازات و ویژگىهاى مختص به على(ع) دست روى انفاق آن حضرت در حال نماز گذاشته است؛ یعنى قائم مقام خدا و سکان دار امت اسلامى باید کسى باشد که در اوج خلوت و ارتباط با خدا از خلق خدا و نیاز بندگان غافل نباشد و هرگز عبادت و عرفان او را از مسائل اجتماعى و اهتمام به امور دیگران غافل نسازد.
احساس مسئولیت و وظیفه در برابر خدا، رهبران و کارگزاران را در برابر مردم موظف و مکلف ساخته و خدمت به آنان را فلسفه حکومت و محور همه اقدامات را فراهم نمودن شکوفایى استعدادهاى انسانى و رسیدن او به کمال قرار مىدهد فلسفه حکومت در اسلام و آن پایه و اساسى که حکومت اسلامى بر آن قرار مىگیرد عبارت است از وظیفه الهى که عبارت از وظیفه خدمت به مردم است... حکومت در بینش الهى یک وسیلهیى، است یک مسئولیتى است که کسانى آن را قبول مىکنند تا به مردم خدمت کنند و خدمت به مردم فقط خدمت به شکم مردم و زندگى حیوانى مردم نیست این جزوى از خدماتى است که حکومت باید به مردم تحویل بدهد و در اختیار مردم بگذارد مهمتر از مسائل زندگى مادى مردم، معنویات مردم، استعدادهاى مردم، رشد فکرى مردم و خلاصه انسان ابتدایى را به صورت یک انسان کامل خواستن و مقدمات این حرکت بلند مدت را براى افراد جامعه فراهم کردن است.
آنچه ذکر شد برخى از مهمترین اصول زیرساز سیاست در اندیشههاى متفکر فرزانه و بزرگ عالم اسلام حضرت آیة اللّه خامنهاى دام ظله العالى مىباشد و بخاطر جلوگیرى از طولانى شدن، از بیان سایر اصول مانند اهداف و فلسفه وجودى سیاست و حکومت و جایگاه مردم در نظام سیاسى اسلام (مردم سالارى دینى) و... اجتناب شد.
منبع: فصلنامه حصون