شب و آشفتگي

هزار آيينه مي رويد به هرجا مي نهي پا را همين قدر از تو مي دانم، هوايي كرده اي ما را سحر مي لغزد از سرشانه هايت تا بياويزد به گرد بازوانت باز، بازوبند دريا را ميان چشم هايت ديده ام قد مي كشد باران بر اندوهي كه وسعت مي دهد بي تابي ما را شمردم بارها انگشت هايم را بگو آيا
چهارشنبه، 20 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شب و آشفتگي
شب و آشفتگي
شب و آشفتگي

نويسنده: منصوره نيكوگفتار
هزار آيينه مي رويد به هرجا مي نهي پا را
همين قدر از تو مي دانم، هوايي كرده اي ما را
سحر مي لغزد از سرشانه هايت تا بياويزد
به گرد بازوانت باز، بازوبند دريا را
ميان چشم هايت ديده ام قد مي كشد باران
بر اندوهي كه وسعت مي دهد بي تابي ما را
شمردم بارها انگشت هايم را بگو آيا
از اول بشمرم بر روي چشمم مي نهي پا را
من از طعم دوبيتي هاي باران خورده لبريزم
كنار اشك هايم مي شود آويخت دريا را
شب و آشفتگي با دستهايت مي خورد پيوند
زمين گم مي كند در شيب سرگرداني ات ما را
تمام راه پر مي گردد از آواي سرشارت
و باران مي تكاند اشتياق اطلسي ها را




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.