سابقه و ريشه تاريخى خصومت دستگاه مسيحيت با اسلام

سخنان خصمانه پاپ بنديكت شانزدهم، پيشواى كاتوليك هاى جهان در دانشگاه اگزمبرگ آلمان بر ضد اسلام، و چاپ كاريكاتورهاى زنجيره اى موهن به ساحت مقدس پيامبراعظم حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)در شمارى از نشريات اروپايى، كه واكنش توفنده جهان اسلام، بهويژه پاسخ هاى قاطع دانشمندان و متفكران اسلامى رادر پى داشت، يك سلسله پرسش هايى را نيز پديد آورد، از قبيل سابقه روابط اسلامو مسيحيت، انگيزه هاى اين گونه هجمه هاى تبليغاتى غرب مسيحى در سال هاى اخير بر
يکشنبه، 24 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سابقه و ريشه تاريخى خصومت دستگاه مسيحيت با اسلام
سابقه و ريشه تاريخى خصومت دستگاه مسيحيت با اسلام
سابقه و ريشه تاريخى خصومت دستگاه مسيحيت با اسلام

گفتگو با استاد سيد هادى خسروشاهى

سخنان خصمانه پاپ بنديكت شانزدهم، پيشواى كاتوليك هاى جهان در دانشگاه اگزمبرگ آلمان بر ضد اسلام، و چاپ كاريكاتورهاى زنجيره اى موهن به ساحت مقدس پيامبراعظم حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)در شمارى از نشريات اروپايى، كه واكنش توفنده جهان اسلام، بهويژه پاسخ هاى قاطع دانشمندان و متفكران اسلامى رادر پى داشت، يك سلسله پرسش هايى را نيز پديد آورد، از قبيل سابقه روابط اسلامو مسيحيت، انگيزه هاى اين گونه هجمه هاى تبليغاتى غرب مسيحى در سال هاى اخير بر ضد اسلام، راز تفاوت گفتمان پاپ پيشين با پاپ كنونى درباره اسلام،جايگاه و موقعيت پاپ و ساختار تشكيلاتى واتيكان، راهكار عملى تغيير نگرش منفى غرب مسيحى به اسلام. طبعاً اين پرسش ها، پاسخ هاى علمى و كارشناسانه مى طلبد. به مناسبت سال پيامبراعظم، اين مباحث را با حجة الاسلام و المسلمين استاد خسروشاهى در ميان گذاشتيم. آنچه در ذيل مى آيد، ديدگاه هاى ايشان در اين باره است.
استاد، جناب عالى از ميان شخصيت هاى اسلامى و پژوهشگران كشور ما، سابقه اى طولانى در بررسى مسيحيت داريد، و از چندين دهه پيش، در اين زمينه كار كرده و قلم زده ايد؛ كتاب دو مذهب را در سال 1342 منتشر كرديد؛ و پنج سال سفير جمهورى اسلامى ايران در واتيكان بوديد؛ همچنين در واحد ارتباطات بين المللى، با وزارت امور خارجه كشورمان همكارى داشته ايد؛ و آخرين كتاب شما به نام واتيكان، دنياى اسلام و غرب در اين زمينه خواندنى است. از اين روى، درآغاز گفتگو، خواهشمند است بفرماييد واتيكان چيست، و به چگونگى پيدايش تشكيلات پاپى در دولت واتيكان اشاره اى بفرماييد.
در واقع بايد گفت واتيكان كوچك ترين كشور جهان، آن هم در درون يك شهر قديمى رم قرار دارد و رسميت يافتن آن، به عنوان يك كشور مستقل، بر اساس قرارداد «لاتران» در سال 1929 ميلادى صورت گرفت كه مى توان گفت پيدايش و رسمى شدن آن، يك استثناى بين المللى است.
واتيكان طبق قراردادى كه بين دولت فاشيستى بنيتو موسولينى و كاردينال گاسپارى تأسيس شد، خود داراى شخصيتى حقوقى است جدا از شخصيت حقيقى «پاپ» به معناى پدر. اين قرارداد (لاتران) شامل سه سند اصلى است: يكى قرارداد كلى «كنكور دات Concordat»، ديگرى موافقتنامه مالى، و سوم موافقتنامه اجرايى.
پاپ و واتيكان افزون بر اداره امور جارى كشور خود، سرگرم وضع قوانين مذهبى براى مردم كاتوليك، و سازماندهى سلسله مراتب كليسايى در درون، و همه واحدهاى مذهبى وابسته، در جهان است.
چارت كلى سازمانى تشكيلاتى واتيكان را مى توان در نمودارى چنين نشان داد:
نمودارى از چارت سازمانى و تشكيلاتى واتيكان...
جالب است بدانيم كه كل مساحت واتيكان كمتر از دو كيلومتر است! ولى داراى دولت، وزارت امور خارجه، دادگسترى، اوقاف، و ارتشى ويژه، متشكل از سربازان سوئيسى است، و در ساختمان مركزى آن كه «سنت پيترو» نام دارد، و شامل قصر خاص «پاپ» و هزار اتاق است، حدود نهصد نفر از كاردينال ها و اعضاى اصلى حكومتى و گارد پاپ سكونت دارند. بقيه افراد و سازمان هاى وابسته نيز در خارج از اين ساختمان، و عمدتاً در شهر «رم» و يا شهرهاى نزديك به پايتخت قرار دارند.
باز جالب توجه آنكه اين كشور كوچك با بيش از 150 كشور بزرگ جهان روابط ديپلماتيك دارد و سفير «رد و بدل» مى كند، و سفارت هاى آن، در كشورهاى مختلف، به ويژه جهان اسلام، فعاليت هاى مذهبى سياسى گسترده اى دارند.
درآمد اصلى دولت واتيكان، افزون بر ميلياردها ليرى كه طبق قرارداد لاتران، همه ساله از دولت ايتاليا دريافت مى شود، ماليات هاى به دست آمده از كليساهاست كه عمده ترين منبع درآمد دولت واتيكان و مقر پاپى به شمار مى رود.
دارايى و ثروت در حال گردش و افزايش واتيكان، طبق تخمين مقامات غيروابسته به واتيكان، بالغ بر ده ها ميليارد دلار است كه اگر ارزش موقوفات و ذخاير طلايى و آثار هنرى گران قيمت موجود در موزه واتيكان را بر آن اضافه كنيم، ثروت واتيكان بالغ بر صدها ميليارد دلار خواهد بود كه البته با توجه به مخفى كارى و رازآلود بودن تشكيلات و بودجه و درآمد واتيكان، تعيين ميزان قطعى آن مقدور نخواهد بود.
با توجه به روابط ديپلماسى وسيعى كه اشاره شد، روش ديپلماسى واتيكان چگونه است و روابط آن، با كشورهاى اسلامى را چگونه مى توان ارزيابى كرد؟
ديپلماسى واتيكان، مانند كل تشكيلات پاپى، ظاهرى آرام ولى درونى مرموز، بغرنج و پيچيده دارد، و در همه كشورها در تحرك و فعاليت سياسى مذهبى است. البته اصول كلى روابط خارجى واتيكان را پاپ تنظيم و تبيين مى كند و سازمان صدارت و شوراى امور عمومى كليساها، آن را اجرا و اداره مى كنند.
مى توان گفت سياست كلى واتيكان بر اساس قرارداد ديپلماتيك 1961 وين استوار است، ولى همواره دستگاه ديپلماسى واتيكان در راستاى اهداف ويژه خود، و براى بسط روابط با ديگر كليساهاى دنيا، حفظ منافع كليسا و توسعه روابط سياسى با كشورهاى جهان، فعال است و مى توان گفت سياست كلى حفظ قدرت پاپى، افزايش و نمايش آن است كه متأسفانه همواره هم در راستاى اهداف سياسى امپرياليسم غرب قرار گرفته است.
درباره جهان اسلام چه نوع سياستى را اجرا مى كنند؟
پس از پايان جنگ هاى دويست ساله صليبى، كه متأسفانه آغاز و استمرار آن با فتوا و دستور پاپ ها عملى شد و همان طور كه مى دانيم، موجب قتل عام صدها هزار انسان بى گناه، اعم از مسلمان و مسيحى گرديد، سرانجام دستگاه پاپى، حتى قبل از پيدايش كشور رسمى واتيكان، به ظاهر روش مسالمت آميزى با مسلمانان را در پيش گرفت، ولى متأسفانه اين، يك نوع ظاهرسازى و نيرنگ بود، و در بوته عمل، صداقتى در قبال جهان اسلام و به طور كلى مسلمانان در گوشه و كنار دنيا، ديده نشده است... .
در همه كشورهاى استعمار شده اسلامى، پدران روحانى كه به اصطلاح مبشران مذهبى بودند، هميشه طليعه دار لشكر جرّار سياست هاى استعمارگران به شمار مى رفتند و به قول نهرو در كتاب معروف خود، تاريخ جهان، نخست پدران روحانى براى تبشير، سرازير مى شدند!.. و سپس راه براى ورود لشكرهاى استعمارى هموار مى گرديد!... .
بر همين اساس است كه مى بينيم مثلاً در الجزاير، تونس، مغرب، يا بلاد ديگر، هيچ وقت كليساهاى محلى يا واتيكان، در كنار ملت هاى مظلوم قرار نگرفته اند و هرگز از حقوق آنان دفاع نكرده اند و متأسفانه اين روش ضد انسانى و سياست غيراخلاقى، در عصر ما نيز همچنان ادامه دارد، كه نمونه هاى بارز آن را در جريان قتل عام مسلمانان در بوسنى و هرزه گوين، نيجريه، سودان، رواندا، عراق، افغانستان و سرانجام فلسطين و لبنان، به وضوح مى توانيم مشاهده كنيم.
در جريان حمله مسيحيان صرب به مناطق مسلمان نشين و سپس حمله نيروهاى ناتو به خاطر مصالح خاص خود به صرب ها، روزنامه اسرو اتوره رومانو، ارگان رسمى واتيكان، حمله نيروهاى ناتو را تقبيح و محكوم كرد، كه گويا مانع رسيدن كمك هاى خيريه! به مسيحيان شده است، ولى از تقبيح قتل عام مسلمانان به دست صرب ها، هيچ خبرى نشد!
هم اكنون هم عدم موضع گيرى پاپ و واتيكان در قبال قتل عام مسلمانان در افغانستان و عراق توسط نيروهاى متجاوز انگليسى امريكايى، يا كشتار مداوم مسلمانان فلسطين و لبنان به دست نيروهاى صهيونيستىِ تقويت شده توسط دولت هاى مسيحى غربى، به خوبى نشان مى دهد كه آنچه آقايان ادعا مى كنند، با آنچه در عمل مشاهده مى شود، تفاوت كلى و ماهوى دارد.
به نظر شما اينكه واتيكان تاكنون جنايات ابرقدرت ها، به ويژه امريكا، و اسرائيل را محكوم نكرده چگونه قابل تحليل است؟
n همان طور كه اشاره شد متأسفانه موضع گيرى پاپ و واتيكان در قبال حوادث جهان اسلام در راستاى اهداف سياسى نظامى سرمايه دارى و امپرياليسم غربى است، و اين روش، از لحاظ اخلاقى و انسانى حتى مِنهاىِمذهب كه گويا مدعى نشر تعاليم آن در بين مردم جهان هستند! قابل توجيه و پذيرش نيست. چگونه مى توان اين همه جنايت و وحشيگرى را ديد و به نام عيسى مسيح(عليه السلام) به آن اعتراض نكرد؟
بنده كاملاً به خاطر دارم كه وقتى در سال 1360، به عنوان نخستين سفير جمهورى اسلامى ايران، عازم واتيكان بودم، خدمت امام خمينى(قدس سره) رسيدم و از ايشان اجازه خواستم كه اگر صلاح مى دانند، سلام ايشان را در ملاقات با پاپ، به وى ابلاغ كنم. امام فرمودند: هم سلام برسانيد و هم پيام، و بگوييد كه آيا اگر حضرت عيسى مسيح كه شما نماينده او هستيد، امروز در ميان ما بود، در كنار ملت هاى مظلوم قرار مى گرفت يا در كنار دولت هاى ستمگر؟! ... .
البته من اين سلام و پيام را به پاپ ژان پل دوم ابلاغ كردم، و نام برده با روش ديپلماتيك خود از «ايمان مردم ايران به مذهب» تقدير كرد! ولى در عمل، هيچ واكنش منطقى در برابر مظالم غرب و اسرائيل، از دستگاه پاپى ديده نشد!
پس فكر مى كنيد علت تفاوت اظهارات پاپ ژان پل دوم كه حساب شده تر و سياستمدارانه تر درباره اسلام و مسلمانان سخن مى گفت، با پاپ كنونى چيست؟ و اين تفاوت را چگونه تحليل مى كنيد؟
البته روش ظاهرى پاپ سابق خيلى عاقلانه تر و بهتر از روش پاپ فعلى بود؛ ولى به نظر من در ماهيت امر هيچ تفاوتى پديد نيامده است... . روش هاى غيرمنطقى پاپ ژان پل دوم را در قبال مسائل جهان اسلام و ملت هاى مظلوم، من به طور مشروح و مستند در كتاب واتيكان، دنياى اسلام و غرب نوشته ام، و اگر آن مواضع و روش ها را با وضع فعلى پاپ كنونى تطبيق كنيم، مى بينيم كه تفاوت فقط در «ظاهر» و «تظاهر» است؛ يعنى پاپ پيشين، فقط عاقلانه تر از جناب بنديكت شانزدهم حرف مى زده است.
ولى ما، به ظاهر، تفاوت هاى بسيارى در برخورد واتيكان با اديان و مذاهب ديگر مشاهده مى كنيم و تا آنجا كه مى بينيم آنها آماده گفتوگو با اديان و مذاهب ديگر هستند. پس اين موضوع را چگونه ارزيابى كنيم؟
ببينيد اصولاً از گذشته هاى دور، دستگاه پاپى، نه يهوديت را قبول داشته و نه اسلام را، و نه حتى مسيحيت غيركاتوليك را... . تمام تاريخ دستگاه پاپى، قبل از پيدايش واتيكان، آكنده از جنگ و قتل و اعدام و طرد مسلمانان و يهوديان و مسيحيان غيركاتوليك است... ؛يعنى از زمان هاى قديم، ديدگاه واتيكان حتى در قبال مسيحيان غيركاتوليك هم كاملاً منفى بوده و آنها را «مرتدان و انشعابگران»! تلقى مى كرده اند كه در واقع اين دوران را بايد دوران «تكفير» ناميد كه در يك سو به قول خود اين آقايان «كليساى حقيقى» و در سوى ديگر «كليساى شيطان»! قرار داشت... . پس از انشعاب بزرگ كليساى شرق از كليساى لاتين غرب در 1054 ميلادى، اُرتدكس ها به شدت مورد حمله قرار گرفتند و به عنوان «مرتد»! و «عامل شيطان»! مورد طرد و آزار و قتل و تبعيد واقع شدند... . يهوديان هم همواره به عنوان بازماندگان قاتلان حضرت مسيح، مورد طرد و نفرت و كشتار كليساها و دستگاه پاپى بودند كه تعقيب و آزار آنان توسط مسيحيان در قرون وسطا كاملاً گسترش يافت.
به طور طبيعى مسلمانان هم سرنوشتى بهتر از مسيحيان غيركاتوليك يا يهوديان نداشتند، و ثمره بارز اين انديشه تكفيرى مسيحى، قتل عام هاى جنگ هاى صليبى در قرون وسطا بود. سپس همين روش در اندلس و جاهاى ديگر استمرار يافت و اسلام، حتى در آغاز قرن بيستم، به ادعاى كشيش لامانس «بزرگ ترين تقلب تاريخ» بوده و به پندار يك كشيش معروف، پيامبر اسلام «يك مرد خشن و جنگجو و تروريست بوده است»!
آيين هاى آسيايى و شرقى چينى ژاپنى هم به نوشته «پ. اوبرى» «هيولايى مهمل و خنده آورترين مذاهب جهان» بوده اند، و اين برخورد با اديان ابراهيمى يا مذاهب ديگر، ادامه داشت تا «شوراى واتيكان دوم» تشكيل شد و آنان تصميم گرفتند كه روش خود را در قبال مذاهب تغيير دهند و به اصطلاح به «ديالوگ» و «گفتوگو بين مذاهب» بپردازند.
درباره شوراى واتيكان دوم توضيحى بى مناسبت نخواهد بود؟
شوراى واتيكان دوم با ابتكار و پيشنهاد پاپ جان بيست و سوم بين سال هاى 1965 1962 با شركت اسقف هاى بزرگ تشكيل گرديد تا در احكام «جزمى» و «دگم» كليساى كاتوليك رم، تجديدنظرى به عمل آيد، كه اين مرحله در واقع نقطه عطفى در تاريخ تحولات سازمان كاتوليسم به شمار مى رود. اين شورا تلاش كرد كه با توجه به رويدادهاى قرن بيستم، كليسا را با اوضاع روز تطبيق دهد و پس از چند سال كوشش، سند شوراى واتيكان دوم منتشر شد كه البته بخشى از محتويات آن اجرا شد، ولى بخش ديگرى كه مربوط به قوانين و معتقدات دگماتيك مذهبى بود، به رغم مطرح شدن، به جايى نرسيد كه از آن جمله مسئله «خطاناپذير بودن پاپ» عصمت خاص! بود كه با وجود موافقت گروهى از اسقف ها با تغيير و حذف آن، هنوز حل نشده و جناب پاپ از ديدگاه كليساى رسمى، همچنان «خطاناپذير» است و به سبب همين نكته هم متحجرين دستگاه پاپى، به پاپ بنديكت اجازه ندادند كه از ياوه هاى خود درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برگردد و از مسلمانان عذرخواهى كند!
در متن سند رسمى شوراى واتيكان دوم، درباره اسلام و مسلمانان موضع گيرى مثبت و روشنى ديده مى شود كه اگر به آن عمل مى شد، نه دشمنى هاى كشيش ها بر ضد مسلمانان ادامه مى يافت و نه پاپ كنونى به نشر اباطيل قرون وسطايى مى پرداخت.
در بخشى از سند شوراى واتيكان دوم آمده است:
«... كليسا براى مسلمانان احترام زيادى قايل است. آنان خداوندى را پرستش مى كنند كه يگانه و مهربان و تواناست و خالق زمين و آسمان است. تلاش مسلمانان بر اين است كه بى چون و چرا خود را وقف دستورات الهى بنمايند؛ درست همان طور كه ابراهيم خود را تسليم فرمان خداوندى نمود. گرچه مسلمانان به خدا بودن مسيح اعتقاد ندارند، ولى پيامبرى او را مى پذيرند و مسيح و مريم را مورد احترام و ستايش قرار مى دهند. آنان به روز قيامت اعتقاد دارند و زندگى توأم با درستكارى و مهربانى را ارج مى نهند و خداوند را با نماز و روزه و خيرات مورد نيايش قرار مى دهند... . البته متجاوز از چندين قرن ميان مسيحيان مسلمانان كشمكش ها و اختلافات بسيار رخ داده است ولى اكنون شوراى واتيكان دوم از همگان مى خواهد كه گذشته ها را فراموش كنند و در راه تفاهم متقابل تلاش و كوشش كنند. تا همه با هم در راه حفظ و اشاعه صلح، آزادى، عدالت اجتماعى، و ارزش هاى اخلاقى بكوشند...».
ملاحظه مى فرماييد كه چه عبارات زيبا و چه پيشنهادهاى خوبى مطرح است؟! و البته ظاهراً پاپ ژان پل دوم مى خواست به بخشى از محتواى اين سند عمل كند، و براى همين منظور شعبه گفتوگوى اديان و مذاهب را در واتيكان تأسيس نمود و به تشكيل سمينارهاى متعددى هم در اين زمينه اقدام كرد. ولى عده اى از مسئولين دستگاه پاپى از اول، اين گفتوگوها را ثمربخش نمى دانستند و مى گفتند كه چون گفتوگوهاى الهياتى و كلامى، به نتيجه نمى رسد، در صورت لزوم گفتوگو، بايد فقط به جنبه هاى مناسبات فرهنگى و معنوى روى بياوريم!
اما در عمل ديديم كه حتى پاپ ژان پل دوم هم حاضر به عذرخواهى از مسلمانان به دليل قتل عام هاى مسلمانان در جنگ هاى صليبى نشد. اما از يهوديان، به عنوان برادران بزرگ تر! رسماً عذرخواهى كرد و در مورد مسئله فلسطين هم به نفع كليسا و يهوديان، فقط پيشنهاد «بين المللى شدن قدس»! را مطرح ساخت.
كليسا در سند رسمى شوراى واتيكان دوم خود ضمن تقبيح فشار بر مردم در راستاى محبت انجيلى! كمال تأسف خود را بر فشارها و عداوت ها و همه مظاهر ضدسامى كه عليه قوم يهود در هر زمان و مكان رخ داده، ابراز و اعلام مى دارد: «مسيح همه شكنجه ها و مرگ را به انگيزه محبت به مردم و به خاطر گناهان همه بشريت با اختيار خود پذيرفت تا نجات يابند»!
بدين ترتيب كليساى پاپى، نامى از كسانى كه به اصطلاح، حضرت مسيح را به قتل رسانيده اند، نمى برد و «شكنجه و مرگ» را به «اختيار خود» مسيح وا مى گذارد تا قوم يهود را كه تا ديروز «ملعون» بودند و «قاتل مسيح»، تبرئه كند و سپس به صراحت مى گويد: «عيسى يهودى است و يهودى باقى خواهد ماند» و بعد براى به رسميت شناختن موجود نامشروعى به نام «اسرائيل» مى گويد: «ماندن اسرائيل يك موضوع تاريخى و نشانه تعبير و تفسير اراده الهى است»! و جالب اينكه در سال 1364 شمسى كه اين جانب در ايتاليا واتيكان بودم، (در 24 فروردين) پاپ به كنيسه يهوديان رم رفت و رئيس اتحاديه جمعيت هاى يهودى ايتاليا در آغازِ خير مقدم، چنين گفت: «قبل از شوراى واتيكان دوم، امكان چنين ديدارى وجود نداشت» و پاپ در پاسخ انفعالى خود گفت: «شما برادران مرجح ما هستيد و مى توان گفت برادران بزرگ تر ما به شمار مى رويد» و آن گاه از «نقش منحصر به فرد اسرائيل در طرح نجات نهايى كه خداوند وعده داده است» تمجيد كرد! ...؛ همان «طرح نجات نهايى» كه امروز جرج بوش و ديگر صهيونيست مسيحى هاى امريكا و غرب، آن را پيگيرى مى كنند!
البته مى دانيم كه خود بوش، در سال گذشته در سخنرانى خود، از آغاز «جنگ جديد صليبى مقدس» سخن به ميان آورد كه متأسفانه بعضى ها آن را اشتباه لفظى قلمداد كردند! در حالى كه چنين نبود بلكه اعلان رسمى استمرار جنگ جديد صليبى صهيونى بر ضد اسلام و مسلمانان بود.
البته در جريان بازديد پاپ ژان پل دوم از كنيسه يهوديان برادر بزرگ تر كه مقدمه به رسميت شناختن اسرائيل و انكار حق بازگشت فلسطينى هاى آواره به سرزمين خودشان بود، تنها اين جانب، به عنوان سفير جمهورى اسلامى ايران، اين ديدار را به طور رسمى، در مصاحبه اى تقبيح كرده، اعلام نمودم كه «ميليون ها انسان فلسطينى آواره، در انتظار بازگشت به ميهن خود هستند و يك ميليارد مسلمان با دقت تمام به سرنوشت قدس مى نگرند و هرگز حاضر به سازش و نرمش در قبال دشمن صهيونيستى و دوستان آن نخواهند بود»! و متأسفانه سفراى هيچ يك از كشورهاى عربى و اسلامى به اين موضوع اهميتى نداده، واكنشى نشان ندادند... .
و سرانجام موافقتنامه اصولى بين واتيكان و اسرائيل تهيه و منتشر گرديد كه در آن آمده است:
«ماده2 : واتيكان و دولت اسرائيل متعهد مى شوند كه به طريق مقتضى براى مبارزه با كليه اشكال ضد يهوديت اقدام كنند و واتيكان هر نوع مظاهر ضديهوديت را كه مردم يهودى و هر فرد يهودى را در هر منطقه و هر زمان و از سوى هر كس مورد حمله قرار دهد، محكوم مى نمايد» و جالب تر آنكه اين موافقتنامه در سى ام دسامبر 1993 در «بيت المقدس» بين «دولت» اسرائيل! و «واتيكان» به امضا رسيد.
البته مسائل بعدى يعنى به رسميت شناختن اسرائيل و اعزام سفير و سپس سفر پاپ قبلى به اسرائيل و قدس و افاضات وى در آنجا، نياز به بحث ديگرى دارد كه در اين گفتوگوى كوتاه نمى توان به آن پرداخت.
در اينجا به نظر مى رسد كه آشنايى مختصر با پاپ جديد، «بنديكت شانزدهم» بى مناسبت نباشد.
ژوزف آلوس راتزينگر در سال 1927 در منطقه باوارياى آلمان به دنيا آمد. پدرش يك ژاندارم بود. «ژوزف» در كودكى به كشاورزى پرداخت و در 14 سالگى به سازمان جوانان حزب نازى هيتلرى پيوست! او عنصر فعال سازمان بود و در 16 سالگى مدتى هم به عنوان خدمه پدافند هوايى آلمان تحت آموزش نظامى قرار گرفت و در سال 1944 رسماً به ارتش آلمان پيوست و در جنگ دوم جهانى، حضورى فعال داشت! وى پس از پايان جنگ در شهر مونيخ به تحصيلات مذهبى خود ادامه داد و به مقام كشيشى رسيد، و در سال 1958 با عنوان دكترى، عازم واتيكان شد و پس از طى مراحل، به كاردينالى رسيد و از مشاوران نزديك ژان پل دوم گرديد. ولى او از همان اول يك بنيادگراى تندرو محسوب مى شد و به رغم روش ظاهرى پاپ ژان پل دوم، روش ويژه اى در مقابله با مخالفان عقيدتى خود داشت؛ تا آنجا كه همه كشيشانى را كه خواستار تجديدنظر در امر ازدواج كشيشان بودند، از كار بركنار و بايكوت كرد و در مورد هواداران كاتوليك «الهيات رهايى بخش» خشونت بيشترى از خود نشان داد و حتى آنها را «مرتد» و «كمونيست» ناميد.
ژوزف كه حالا ديگر بايد او را كاردينال بنديكت شانزدهم بناميم! در مورد اسلام و مسلمانان هم موافق سند شوراى واتيكان دوم نبود و با پاپ ژان پل دوم در اين زمينه هماهنگى نداشت و حتى وقتى ژان پل دوم، در دمشق از مسجد اموى ديدن كرد، او حاضر نشد پاپ را همراهى كند و قبل از آن هم در مصاحبه هاى خود يا مقالاتى كه منتشر مى كرد، به گونه اى غيرعقلانى از اسلام انتقاد مى كرد ...؛ مثلاً در سال 1996 در مقاله اى نوشت: «اسلام با دموكراسى و دنياى مدرن سازگار نيست»! سپس رهبران مذهبى مسلمان آلمان را متهم ساخت كه جوانان را به سوى «نوعى بربريسم جديد» سوق مى دهند!
بدين ترتيب جناب ژوزف، عضو سازمان جوانان نازى هيتلرى، در واقع رگه هاى فاشيستى خود را در دوران كشيشى و كاردينالى، حفظ كرد و حتى در مورد پيوستن تركيه به اتحاديه اروپا در مصاحبه اى با روزنامه فرانسوى «فيگارو» صريحاً اعلام داشت: «تركيه مسلمان بهتر است كه همچنان عضو كشورهاى آسيايى باقى بماند و منطقى نيست كه با آن ساختار اسلامى خود به قاره اروپا كه هويتى مسيحى دارد، بپيوندد». كاردينال بنديكت در مورد گفتوگو با مسلمانان نيز عقيده دارد كه «فقط از سر نصيحت و تبشير به دورى از خشونت قابل قبول است»!
از آخرين افاضات او در سخنرانى رسمى در دانشگاه الهيات اگزمبرگ آلمان، همه آگاه هستيم و مى دانيم كه چگونه در كمال بى ادبى و بى منطقى به بهانه بحث درباره «ايمان و عقل» با نقلِ نامه اى از يك امپراتور قرون وسطايى، به اسلام حمله كرد و آن را دينى مخالف عقل و منطق ناميد و سپس در اوج بى شرمى گفت: «پيامبر اسلام هيچ چيز جز جنگ و شمشير نياورد و ايمان و دين اسلام تنها به زور شمشير بر مردم مستولى شده است»!
در اينجا ما قصد بررسى حملات غيرمنطقى و غيرعقلانى پاپ بنديكت را نداريم ولى با يادآورى آيه اى از «انجيل»، به جناب پاپ، نشان مى دهيم كه چه كسى «شمشير» و «آتش افروزى» و «تفريق» را براى مردم جهان به ارمغان آورده است.
در انجيل متى مى خوانيم «گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم؟، نيامده ام تا سلامتى بگذارم، بلكه شمشير را...» (انجيل متى، باب دهم، آيه 34).
همچنين در انجيل لوقا آمده است: «من آمدم تا آتشى در زمين افروزم. آيا گمان مى بريد كه من آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم؟ نى! بلكه به شما مى گويم تفريق را» (لوقا، باب دوازدهم، آيه 49 و 51).
در مقابل، اشاره مى كنيم كه خداوند مى فرمايد ما محمد(صلى الله عليه وآله) را تنها براى رحمت و آسايش و آرامش مردم جهان فرستاده ايم: و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (قرآن، سوره انبياء، آيه 107).
علت تغيير روش پاپ بنديكت شانزدهم در قبال اسلام و مسلمانان چيست؟ و اصولاً چه عواملى باعث شده كه كليسا و به طور كلى غرب، اين گونه به اسلام و پيامبراعظم اسلام(صلى الله عليه وآله) حمله كند؟
با توجه به سابقه دشمنى كليسا و دستگاه پاپى با اسلام و مسلمانان، و با توجه به سابقه گرايش هاى فاشيستى و نژادپرستانه پاپ جديد، بنديكت شانزدهم، حمله او و ديگر ارباب كليسا به اسلام و مسلمين، موضوع تازه يا غيرمنتظره اى نيست. اصولاً غرب در كليت خود، ماهيت نژادپرستانه اى دارد، و اكنون، پيشرفت مسلمانان و توسعه و گسترش نفوذ اسلام در اروپا و امريكا، و گرايش انديشمندان و روشنفكران غربى به اسلام، به اضافه اسلام آوردنِ مستمرِ انبوهى از افراد عادىِ مسيحى در غرب و افريقا و آسيا رشد و ازدياد جمعيت مسلمان در اروپا و امريكا، و عواملى ديگر از اين قبيل، باعث شده كه آنها نگران نفوذ و سلطه مسلمانان شده، به جنگ صليبى جديد روى آورند، و البته اين ساده لوحانه است كه ما بگوييم جرج بوش در گفته خود، درباره جنگ مقدس، دچار لغزش زبان (!) شده باشد، يا پاپ بنديكت هم در سخنرانى خود، به اشتباه مطلبى را نقل كرده يا شناختى از اسلام نداشته است! در واقع بايد گفت كه بوش و غرب، بخش سياسى نظامى تهاجم بر ضد مسلمانان را اداره مى كنند و پاپ و كليسا مأموريت هجمه فرهنگى مذهبى بر ضد مسلمانان را عهده دار شده اند. نشر كاريكاتورهاى اهانت آميز در جرايد غربى و نمايش فيلم هاى زننده بر ضد پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) نشان دهنده عمق توطئه اى است كه غرب در كليت خود، بر ضد اسلام و مسلمانان تدارك ديده است، و متأسفانه موضع گيرى هاى اخير پاپ و سخنرانى وى، نشان داد كه او، هم اكنون «سخنگوى غيررسمى امپرياليسم غرب و شيطان بزرگ» شده است.
جالب است بدانيم كه جناب پاپ در زمان حمله وحشيانه 33 روزه نيروهاى صهيونيستى با بمب هاى امريكايى بر ضد مردم بى گناه و مسلمان لبنان، «سكوت مطلق» پيشه كرد، ولى اخيراً به مناسبت سخنى از لزوم تحقيق درباره «هولاكاست» و ادعاى قتل عام يهوديان، به دست همشهريان جناب بنديكت يا ديگر غربيان مسيحى، و هم زمان با ملاقات «اولمرت» نخستوزير اسرائيلـ وى رسماً اعلام داشت: «دنيا بايد در مقابله با كسانى كه در مسئله هولاكاست شك و ترديد دارند، به طور جدى وارد عمل شود»! ملاحظه مى فرمائيد كه جناب پاپ در چه موردى سكوت كامل دارد و در چه موردى دنيا را به كمك مى طلبد!.
روش پاپ فعلى، استمرار روش هاى قبلى ارباب كليساست كه به درخواست سرمايه دارى و امپرياليسم غرب، از نو ظهور يافته است.
در قبال اين دشمنى غرب با اسلام چه بايد كرد و چگونه مى توان ديدگاه منفى رايج در غرب مسيحى را درباره اسلام تغيير داد؟
به نظر مى رسد مسلمانان با مشكلات عديده اى در داخل و خارج روبه رو هستند: از سويى «حاكميت هاى موجود وابسته» در سركوب مسلمانان مى كوشند، و در مقابل و در واكنش به اين سركوب «افراط گرايان تكفيرى» به اقدامات غيرانسانى و ضداسلامى دست مى زنند. از سوى ديگر، عملكرد برخى مسلمانان در داخل و خارج، موجب پيدايش اين توهم مى گردد كه اين نوع اقدامات و رفتارها، نتيجه آموزش هاى دينى است.
افزون بر اين نكات، ده ها مورد مشابه ديگر نيز موجب شده كه دشمنى امپرياليسم غرب با همكارى كليسا، بر ضد اسلام و مسلمانان بيشتر و گسترده تر و علنى تر گردد، و متأسفانه وسايل تبليغاتى ما نيز مطابق مقتضيات و خواست «زمان» نيست. وسايل ارتباط جمعى مسلمانان، كتاب ها و نشريات، روزنامه ها و مجله هاى ما، عمدتاً براى خودمان چاپ و منتشر مى گردند و مطلقاً در سطح جهان توزيع و نشر ندارند؛ چون به زبان مردم دنيا چاپ نمى شوند!
از طرف ديگر، ما اصولاً از وسايل تبليغى ماهواره اى، در واقع استفاده نمى كنيم و در برابرِ چند هزار تلويزيون ماهواره اى به زبان هاى مختلف، واكنش مناسبى از خود نشان نمى دهيم و حتى حاضر نيستيم كه با استفاده از ابزار و وسايل جديد مانند اينترنت و كامپيوتر و غيره و همكارى كارشناسان به ميدان بياييم و ظاهراً فقط مشغول درگيرى با خودمان هستيم!
به نظر بنده، ما تا در داخل كشورهاى اسلامى، خود را اصلاح نكنيم، يا مفاهيم اسلامى را، آن طور كه مناسب زمان و مكان است، تبيين و اجرا نكنيم، نمى توانيم در خارج نقشى در رفع اتهامات و گرايش هاى ضداسلامى داشته باشيم؛ يعنى به طور خلاصه بايد بگويم اگر خودْ يك جامعه اسلامى «الگو و نمونه» ارائه ندهيم و فقط به «شعار» و «تظاهر» بپردازيم، نمى توانيم در تغيير موضع يا جلب توجه غربى ها و مسيحيان يا ديگران موفق شويم، و حتى ما هم اكنون در داخل اغلب كشورهاى اسلامى، نمى توانيم نسل جوان خود را حفظ كنيم.
بهترين راه اين است كه كارشناسان و پژوهشگران آشنا به زمان و مكان و تناسب هاى آن، در يك بررسى و ارزيابى جمعى و گروهى، راهكارهاى اساسى را در اين زمينه پيدا و ارائه كنند تا جهان اسلام به رسالتى كه در اين باره بر عهده علما و دانشمندان گذاشته است، بتواند جامه عمل بپوشاند!
نظر شما درباره گفتوگوى مذاهب و اديان چيست؟ آيا به نظر شما اين سمينارها و جلسات، در كشورهاى مختلف، و گردهمايى علماى اسلام و مسيحيت نتيجه مثبتى هم دارد؟
من اشاره كردم كه پيشنهاد گفتوگو با مذاهب در سند منتشرشده «شوراى واتيكان دوم» مطرح شده و بعدها، پاپ ژان پل دوم، آن را به جريان انداخت؛ اما بايد ديد هدف نهايى از اين امر چيست؟ آيا واقعاً واتيكان علاقه اى به گفتوگوى مثبت با مذاهب ديگر دارد؟
به نظر من پاسخ منفى است. من در ملاقاتى با كاردينال كازارولى كه در واقع نخستوزير واتيكان بود، گفتم كه اگر هدف همكارى و تعاون در راه نشر اخلاق و معنويت در جامعه بشرى است چرا كليسا، به طور كلى، هدف اصلى تبشير خود را در دنياى اسلام و به ويژه كشورهاى فقير اسلامى قرار داده و در جوامع مسلمان متمركز ساخته است؟ شرط اول يك گفتوگوى مثبت آن است كه ما نخست عوامل چالش و اختلاف را از ميان برداريم و بعد بگوييم كه بياييد گفتوگو كنيم، و قرآن اين موضوع را 1400 سال پيش مطرح ساخته است: قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الّا الله...؛ بياييد در مسئله اى كه در آن وجه مشترك داريم دور هم جمع شويم و جز خدا كسى را نپرستيم... .
كاردينال كازارولى ضمن تقدير از اين ديدگاه قرآنى، در واقع پاسخى براى پرسش من، يعنى دليل تمركز تبشير در بلاد اسلامى نداشت، و من افزودم كه بهتر است كليسا نخست تبشير خود را در خود جهانِ غربِ مسيحىِ گريزان از مذهب و سپس در دنياى بت پرست ها كه صدها ميليون انسان را به دور خود جمع كرده اند تمركز بخشد، وگرنه در جهان اسلام كه همه اهل توحيدند و حضرت مسيح(عليه السلام) را هم به پيامبرى قبول دارند.
به هر حال من در چند سمينار و گفتوگوى مذاهب در ايران و خارج شركت كرده ام. به عقيده بنده، هدف اينها اولاً، «سرگرم» ساختن مسلمانان و تظاهر به دوستى است؛ و ثانياً، نفوذ عملى، از اين طريق در كشورهاى اسلامى است؛ و در مرحله سوم، آوردن خاخام هاى يهودى اسرائيلى به اين سمينارهاست كه آغاز آن متأسفانه در مصر انجام شد و خاخام بزرگ اسرائيل را به عنوان شركت در گفتوگوى مذاهب، به قاهره آوردند و متأسفانه با جناب شيخ الازهر هم ملاقات كرد، و البته من در آن سمينار، اصلاً شركت نكردم، و بالأخره هدف ديگر رسميت بخشيدن به آيين هاى ساختگى مانند «بهايى گرى» است، كه متأسفانه آنان در بعضى از اين سمينارها حضور دارند.
آنچه گذشت، مربوط به كليساى كاتوليك بود! اما اسقف هاى كليساى شرق نيز، كه بعضى ها به آن دل بسته بودند، پس از جريان قتل عام مسلمانان در گراژده بوسنى، به ژنرال مسئول قتل عام، «مدال فاتح» اهدا كردند!، و عجب آنكه، همين ها بعد در سمينار اديان در تهران حضور يافتند كه من در سخنرانى خود و در حضور همه آنها، گفتم كه نمى توان هم از دوستى و تفاهم و گفتوگوهاى مثبت سخن گفت و هم به ژنرالِ آدم كش ِ صرب، مدال افتخار داد! كه البته آقايان باز هم پاسخ منطقى نداشتند و فقط گفتند: آنها كه مدال دادند ما نبوديم!
حالا واقعاً واتيكان و كليسا در درون، چگونه مى انديشند؟ بگذاريد از مجله تايم براى شما نقل كنم. مجله تايم چاپ امريكا، مورخ 27 نوامبر (يك ماه قبل) در مورد سفر پاپ به تركيه مقاله اى منتشر ساخته و ضمن اعلام اينكه روش اين پاپ در قبال مسلمانان هميشه انتقادى و تند بوده، در پايان مقاله چنين آورده است: «... بعيد به نظر مى رسد كه پاپ موضوع خشونت در اسلام، اين كشف بزرگ خود را رها كند، همان طور كه يكى از مقامات بلندپايه واتيكان اظهار داشت: پاپ در سخنرانى خود نظر واقعى خود را بر زبان رانده است و حتى اگر مجبور شود كه لحن خود را تغيير دهد، هرگز جهت گيرى خود را تغيير نخواهد داد»!
اين، موضع پاپ است، و آن هم موضع كليساى ارتدوكس شرق! حالا چگونه مى توان با اينها به تفاهم رسيد؟ من نمى دانم! در الهيات و مسائل كلامى كه ما هرگز با «خداى پدر و پسر و روح القدس» سازگار نيستيم، و در مسائل سياسى هم آنها تابع سياست كلى غرب و استعمارگران اند، و در مسائل فقهى نيز آنها «طلاق را حرام مؤبد» اعلام كرده اند! و همچنان «ازدواج كشيشان را حرام» مى دانند و متأسفانه بر اثر اين نوع فتاواى غلط و غيرمنطقى، ده ها ميليون زن و مرد كاتوليك را كه به هر دليلى از همسر خود جدا مى شوند، وادار به ارتكاب «عمل حرام» مى كنند، و در مورد انحراف كشيشان هم، همه ساله علاوه بر آبروريزى مذهب، ده ها ميليون دلار به شاكيان مورد آزار قرار گرفته پدران روحانى(!) غرامت و جريمه مى پردازند كه آخرين نمونه آن پرداخت 40 ميليون دلار به گروهى از نوجوانان امريكايى است كه پس از شركت در مراسم كليسا(!) مورد تجاوز پدران (!) قرار گرفته اند.
به هر حال من هنوز وجوه اشتراك گفتوگوى اديان را نيافته ام. اميد كه دوستان هوادار اين نوع گفتوگوها، موضوع را به طور شفاف تبيين كنند.
در مورد دو كتاب منتشر شده از سوى شما درباره مسيحيت و واتيكان، اشاره اى در مقدمه گفتوگو به عمل آمد. آيا توضيح بيشترى در اين زمينه نداريد؟
قبل از رساله «دو مذهب» كه به سال 1342، پس از چاپ در سالنامه مكتب تشيع ـ چاپ قم به طور مستقل چاپ شد و تاكنون هم بيش از 25 بار تجديد چاپ شده است، اين جانب در سال 1335 خلاصه ترجمه كتاب التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح تأليف مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين كاشف الغطاء چاپ شده در قاهره و بغداد به سال 1912 ميلادى را توسط كتابفروشى «سروش»در تبريز منتشر كرده بودم، و پس از چندين بار تجديد چاپ، سرانجام ترجمه مجموعه كامل هر دو جلد اين كتاب را تحت عنوان «پژوهشى درباره انجيل و مسيح» در سال 1370، به ضميمه رساله جديد در 70 صفحه اضافى به نام انديشه مسيحيت در قم منتشر ساختم.
چاپ بيست و پنجمِ دو مذهب نيز شامل رساله ديگرى است تحت عنوان «كليسا و استعمار» كه به هنگام اقامت موقت در آلمان در مركز فرهنگى اسلامى آخن به سال 1347 نوشتم. اين رساله نخست در نشريه اسلام، مكتب مبارز ـ ارگان انجمن هاى اسلامى دانشجويان چاپ اروپا شماره چهارم، درج، و سپس در چاپ جديدِ دو مذهب، براى تكميل بحث، عيناً نقل گرديد.
در سال 1365 نيز به هنگام اقامت در ايتاليا واتيكان از سوى مركز فرهنگى اسلامى اروپا رم كه تأسيس كرده بوديم، ترجمه كامل «انجيل برنابا» را به انگليسى (The Gospel of Barnubas) منتشر ساختم. اين ترجمه از روى نسخه خطى ايتاليايى آن به وسيله اسقف LONS DALE و همكارش بانو LAURA RAGG به انگليسى ترجمه شده و در سال 1907 م در آكسفورد به چاپ رسيده بود و ما از روى همان نسخه، آن را در ايتاليا با مقدمه اى تجديد چاپ كرديم.
نكته اى كه قابل توجه است اينكه مسيحيان همه اناجيلِ به قول خودشان غيرمعتبر يا «اپوكريفا» را جمع آورى و در چند مجلد چاپ كرده اند ولى از چاپ انجيل برنابا حتى اگر معتبر هم نباشد(!) خوددارى كرده اند؛ زيرا در آن بشارت هايى درباره ظهور پيامبر اسلام آمده است و مسيحيان مايل نيستند كه خود ناشر اين انجيل باشند. البته اين انجيل را فقط يكبار چاپ كرده اند كه نسخ آن ناياب است و من فقط دو نسخه از آن را در كتابخانه هاى وين و لندن ديده ام... .
همان طور كه اشاره شد نسخه خطى ايتاليايى اين انجيل در كتابخانه وين اتريش نگهدارى مى شود و به درخواست اين جانب، در سفرى به اتريش به سال 1351 ش، مرحوم دكتر اسماعيل باليچ ؛(DR SMALL BALIC)مسلمان يوگسلاوى الاصل و مسئول مركز اسلامى اتريش صفحات اول و آخر اين نسخه خطى به زبان ايتاليايى را عكس بردارى و در سال 1352 براى اين جانب در مركز بررسى هاى اسلامى قم ارسال كرد كه اين نمونه ها، جهت اطلاع علاقمندان در همين جا آورده مى شود.
1. نمونه اول و آخر نسخه خطى انجيل برنابا بزبان ايتاليايى.
(اين نسخه در كتاب خانه وين نگهدارى مى شود)
2. دو صفحه ديگر از نسخه خطى انجيل برنابا به زبان ايتاليايى
آخرين كتابى هم كه اين جانب، و اين بار به زبان ايتاليايى و در «رم» منتشر كردم، ترجمه مجموعه اى از بحث هاى استاد علامه طباطبايى در تفسير الميزان درباره حضرت مسيح و حضرت مريم است كه تحت عنوان مسيح و مريم در قرآن (GESU EMARIA NEL CORANO) در سال 1369 باز به هنگام اقامت موقت سه ماهه در «رم»، منتشر گرديد. (تصاوير كتاب ها در پايين صفحه)
استاد از اينكه وقت خود را در اختيار اين نشريه قرار داديد و بحث هاى جالبى را مطرح كرديد، از شما سپاس گزاريم.
اين جانب نيز به نوبه خود از اينكه فرصت اين گفتوگوى كوتاه را فراهم كرديد از شما و همه همكارانتان در مجله تشكر مى كنم.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.