پيامهاي جاويدان در حماسة امام حسين(علیه السلام)
مقدمه
قبل از تولد
ولادت
سپس گوسفندي را به عنوان عقيقه قرباني كرد. فاطمه زهرا3 به دستوررسولخدا(ص) موي سر حسين(ع) را تراشيد و به اندازة وزن آن، نقره به فقير صدقه داد.مطابق بعضي از روايات بعد از نماز ظهر، جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و مژدهولادتحسين(ع) را خبر داد. پيامبر(ص) فرمود: الله اكبر و نيز روايت شده است جبرئيل بهپيامبر تبريك و تسليت گفت: تبريك به خاطر ولادت حسين(ع) و تسليت به خاطرشهادت جانسوزش.
اسامي و القاب
لاجرم سيد اشرف است.
همسران و فرزندان
مناجات و عبادت امام حسين(ع)
امام حسين (ع) در عصر حكومت خلفا
امام حسين(ع) در عصر خلافت عثمان و امام علي(ع)
امام حسين (ع) در عصر حكومت معاويه
تسليم شدن معاويه و وليد در برابر حقطلبي امام حسين (ع)
نظير اين حادثه در مورد امام حسين (ع) و وليد بن عتبه رخ داد. امام حسين(ع) بهاو فرمود: سوگند به خدا يا بايد حقم را بدهي و يا شمشير از نيام بركشم در مسجد از افراد«حلف الفضول» كمك ميگيرم وليد پس از اطلاع از تصميم قاطع حسين(ع) تسليم شد وحق او را داد و او را از خود راضي نمود.
بزرگواري امام حسين(ع)
ياران بي نظير امام حسين (ع)
خلافت يزيد و بيعت گرفتن براي خلافت يزيد
معاويه در سال شصتم هجري در گذشت و يزيد پس از دفن پدر به مسجد بزرگشهر در آمد. مردم را به بيعت كردن با خود فرا خواند و بيعت كردند و به خانه برگشت.هنگام مرگ معاويه، حاكم مدينه وليد بن عتبه پسر ابو سفيان بود و حاكم مكه يحيي بنحكيم پسر صفوان پسر اميه بود و بر كوفه نعمان بن بشير انصاري حكومت داشت و بربصره عبيدالله بن زياد. يزيد را همتي جز بيعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به وليد نامهنوشت تا دربارة بيعت بر آن چهار تن سخت بگير و به آنان اجازه هيچ گونه سر پيچي ازبيعت ندهد. چون اين نامه به وليد رسيد از بروز آشوب بيمناك شد و سخت نامه را پوشيدهداشت و با آن كه ميان او و مروان اختلاف بود كسي فرستاد و او را خواست، مروان پيش اوآمد و وليد نامه يزيد را براي او خواند و با او مشورت كرد. مروان گفت: عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبكر خواستار خلافت نيستند ولي سخت مواظب حسين بن علي وعبدالله بن زبير باش و هم اكنون كس بفرست اگر بيعت كردند كه چه بهتر و گرنه پيش ازآن كه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردنهر دو را بزن.
وليد به عثمان كه نوجواني در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت: پسر جانبرو حسين بن علي و عبدالله بن زبير را فراخوان. پسرك به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته ديد و گفت: دعوت امير را بپذيريد و پيش او آييد. گفتند برو ما از پس تو ميآييم وچون پسرك برگشت ابن زبير به امام حسين(ع) گفت خيال ميكني براي چه منظوري دراين ساعت كسي پيش ما فرستاده است؟ فرمود: گمان ميكنم معاويه مرده است وبرايبيعت پيش ما فرستاده است. ابن زبير گفت: من هم جز اين گمان ندارم. هر دو بهخانههاي خود برگشتند. امام حسين(ع) تني چند از دوستان و غلامان خويش را جمعكرد و به سوي دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشينند و اگر صداي او را شنيدند بهدرون خانه هجوم آورند. امام حسين(ع) پيش وليد رفت و كنار او نشست، مروان هم آن جابود، وليد نامه را براي حسين (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: كسي چون من پنهانيبيعت نميكند. وليد مردي دوست دار عافيت بود، لذا به امام حسين(ع) گفت: برو و با مردمپيش ما خواهي آمد و امام برگشت. مروان به وليد گفت: با راي من مخالفت كردي و بهخدا قسم ديگر هرگز چنين فرصتي به تو نخواهد داد. وليد گفت: اي واي بر تو، مراراهنمايي ميكني كه حسين پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بكشم؟، به خدا قسمكسي كه روز قيامت براي خون حسين(ع) مورد مواخذه قرار گيرد، ترازوي عملش درپيشگاه الهي سبك نخواهد بود.
عبدالله بن زيبر در خانه خود پناهنده شده و وليد را غافل كرد و چون شب فرا رسيدبه سوي مكه گريخت و از شاهراه نرفت و راه بيراهه را پيش گرفت. صبح فردا اين خبر بهوليد رسيد و حبيب بن كدين را همراه سي سوار به تعقيب او فرستاد كه نتوانستند اثري ازاو به دست آورند، عبدالله بن زبير از مدينه گريخت و به كعبه پناهنده شد و كسان را بهسوي خود دعوت ميكرد. حسين(ع) به پاسخ فرماندار مدينه كه ميگفت با يزيد بيعتكند گفت: «كسي همانند من نهاني بيعت نميكند، گمان دارم تو نيز مايل نيستي كه مننهاني بيعت كنم وقتي همه مردم را براي بيعت دعوت كردي ما را نيز دعوت كن كه كار بهكجا باشد». وليد كه مردي صلح جو بود دست از او برداشت. پس از آن، امام حسين (ع) بهمكه رفت.
امام حسين (ع) در مكه
خبر ورود حسين(ع) به مكه به زودي در شهر منتشر گشت. مردم از اين كه فرزندرسول خدا را در ميان خود ميديدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش ميرسيدند، و ازمحضر عاليش استفاده ميكردند. عبدالله بن زبير كه خود داعيه خلافت داشت از آنحضرت ديدن نموده و با اين كه از بودن امام حسين(ع) در مكه ناراحت شده و او را مزاحمخود تشخيص ميداد ولي ناچار بود هر روز به خدمتش رسيده و عرض ارادت كند. واليمكه عمرو بن سعيد بن عاص نيز كه موقعيت عظيم حسين(ع) را در دلهاي مكّيانمشاهده مينمود ناچار شد براي رعايت ظاهر كه هم شده از امام حسين(ع) ديدن كند.عبدالله بن مطيع كه از بزرگان مكه و مردي با موقعيت بود و از اوضاع و احوال سياسي وجريانهاي پشت پرده به خوبي اطلاع داشت، به محضر امام حسين(ع) شرفياب شده وتا آنجا كه ديد سياسياش اجازه ميداد، مطالب را براي امام حسين (ع) تجزيه و تحليلمينمود، او را به نام اينكه مكه حرم امن الهي است، به ماندن در آن جا تشويق ميكرد.عبدالله بن مطيع ميپنداشت اصولاً حسين(ع) محتاج به نقشهاي است كه سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نيرومندش يزيد پيروز گرداند. چنين تصور مينمود كهامامحسين(ع) علاوه بر شكست يزيد موقعيت خود را براي به دست آوردن مقام خلافتنيز طالب است. اشتباه عبدالله بن مطيع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصي كه خود را طرفمشاوره امام حسين(ع) قرار دادند، همين بود كه گمان ميكردند امام حسين(ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هايي را كه طرح ميكردند همه و همه راهرا براي وصول به اين منظور هموار مينمود. ولي امام حسين(ع) راه خود را خوبميشناخت و جز به همان مسير تعيين شده كه قلم قضاي الهي آن را امضا كرده بودنميانديشيد او موفقيت شخصي خود را نميخواست، او از يك افق وسيعتر از فراز قلهايمرتفع به حوادث نظر ميكرد.
دعوت مردم كوفه از امام حسين(ع)
خانة سليمان صرد خزاعي را كه از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد كارخود قرار دادند و اجتماعات خود را عليه يزيد در آن جا تشكيل ميدادند. و در همان جا بودكه نامههاي خود را انشا مينمودند و به سوي امام حسين(ع) ميفرستادند.
امام حسين(ع) هوشمندتر از اين بود كه فريب تلوّن ذاتي آنها را خورده و تحتتاثير نامههاي آنها قرار گيرد. آن حضرت در پي خلافت و به دست آوردن موقعيت نظامينبود، بلكه نقشه ديگري داشت. نقشهاش اين بود كه با جنگ سرد يزيد را در هم كوبد وگفتيم كه نخستين گام جنگ سرد، ايجاد هيجان در افكار مردم است. اكنون كه كوفه خود،آمادگياش را اعلام نموده و در آستانة يك هيجان بزرگ قرار دارد، چراحسينبنعلي(ع) از آن بهرهمند نشود.
مسلم را به كوفه فرستاد تا با تدبير خويش كوفه را تا آن جا كه ممكن است همچنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مكه ماند تا وظيفه بيدار كردن افكار مكيان وحجگزاران را بر عهده گيرد.
در عين حال امام حسين(ع) از بصره نيز غافل نبود، زيرا پس از مدينه و مكهوكوفه، اهميتي به سزايي داشت. لازم ديد كه بصره را هم در جريان حوادث گذارده و اينپايگاه بزرگ اموي را نيز متزلزل سازد. لذا نامهاي به بزرگان بصره نوشت، اين نامهها بهاندازة كافي اثر خود را كرد و قلوبي را كه در بصره به ياد خدا و فضيلت ميطلبيد دچارهيجان نمود. اما در اين جا لازم است بررسي و ارزيابي شود كه چرا امام حسين(ع) دعوتمردم كوفه را پذيرفت و پسر عموي خود مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا اوضاع كوفهرا بررسي كند.
امام حسين(ع) از آنجا كه شرايط زمان خود را درك ميكرد بايد راهي انتخابميكرد تا با آن وسيله درد عدهاي از افراد امت را چاره كند و آن دستهها عبارت بودند از:
دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل ميدادند كساني بودند كه در مقابلفساد معاويه، ارادة خود را از دست داده بودند و به پستي و خواري ناشي از فسادي كهپيرامون خلافت اسلامي را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترين نوع حكومتامپراتوريهاي ايران و روم و هراكليوس درآورده بود، تن در داده بودند.
دسته دوم: كساني بودند كه منافع خصوصي خود را بر اهداف رسالت پيامبر(ص)ترجيح ميدادند؛ به طوري كه هدفهاي عظيم رسالت به تدريج اهميت خود را از دستداده و هدفهاي خصوصي و شخصي جاي آن را گرفته بود.
دسته سوم: ساده لوحاني بودند كه فريب فرمانروايان بني اميه در آنان موثر افتادهبود.
اگر چه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) خلافت اسلامي كمكم از مفهوم صحيح وشرعي خود منحرف گرديد، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغيير اساسي بركنار مانده بود.ليكن در دوران معاويه، در مفهوم خلافت تغييرات اساسي پديد آمد و خلافت اسلاميشكل سلطنتي و استبدادي كسري و قيصر را گرفت.
دسته چهارم: اين عده مسئله را از لحاظ واگذاري خلافت از طرف امام حسن(ع)به معاويه و عقد قرارداد صلح با او مينگريستند و به نظرشان اين تنها راهي بود كهامامحسن(ع) و اوضاع و احوال پيچيده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آيندةرسالت از هر گونه نابودي پيش گرفته بود.
از اين رو امام حسين(ع) موقعيت را ارزيابي ميكرد تا به مسلماناني كه از دورماجراي كنارهگيري برادرش امام حسن(ع) از خلافت و صلح با معاويه را شنيده بودند،ثابت كند كه كنارهگيري و صلح برادرش به معناي آن نيست كه اهل بيت پيامبر(ص) ازرسالت خود دست كشيده و آن را دربست تحويل معاويه داده باشند.
امام حسين(ع) در برابر اين آزمايش قرار نداشت كه تمام شرايط را در نظر گيرد ودرد اين چهار دسته را چاره كند، آن حضرت براي رسيدن به اين هدف جز اين چارهاينداشت كه عزيمت به عراق را انتخاب كند.
رفتن مسلم بن عقيل به سوي كوفه
هنگامي كه خبر آمدن مسلم بن عقيل به كوفه شايع شد و نعمان بن بشير حاكمكوفه از آن آگاه شد گفت: من جز با كسي كه با من پيكار كند جنگ نخواهم كرد و جز كسيكه به من حمله كند حمله نخواهم كرد و كسي را به تهمت و سوء ظن نميگيرم ولي هركس بيعت خود را بشكند و آشكارا روياروي من قرار گيرد تا هنگامي كه دسته شمشيرم دردستم باشد با او جنگ خواهم كرد هر چند تنها باشم.
مسلم بن سعيد حصرمي و عمارة بن عقبه كه هر دو جاسوس يزيد در كوفه بودندبراي او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقيل به كوفه آگاه كردند و به او نوشتند كه اوبراي دعوت مردم به بيعت با امام حسين(ع) به كوفه آمده است. چون اين نامه به يزيدرسيد دستور داد فرمان حكومت كوفه را براي عبيدالله بن زياد نوشتند و به او دستور داد كهبه كوفه رود و مسلم بن عقيل را با دقت و مراقبت تعقيب كند تا بر او پيروز شود و او رابكشد يا از كوفه و بصره تبعيد كند. در اين اثنا يزيد، نعمان بن بشير را به سبب ضعفي كهدر جلوگيري از فتنه نشان داده بود عزل كرد و عبيدالله بن زياد را به جايش گماشت. وي برشيعيان سخت ميگرفت چنان كه بسياري از آنها از دور مسلم بن عقيل پراكندهميشدند. وقتي مسلم بن عقيل رفتار كوفيان را ديد به هانيبنعروهمرادي پناه برد وعبيدالله بن زياد هر دو را بكشت.
امام حسين(ع) به سوي كوفه و شهادت ايشان
چون حسين(ع) تصميم به بيرون آمدن از مكه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسيد، به ديدار آن حضرت آمد و گفت: اي پسر عمو، شنيدهامقصد رفتن به عراق داري؟ فرمود: آري چنين تصميمي دارم. عبدالله گفت: تو را به خداسوگند از اين كار منصرف شو! فرمود: تصميم گرفتهام و از حركت چارهاي نيست.
تصميم و قصد امام حسين(ع) به اطلاع عبدالله بن زبير رسيد او هم به ديدارايشان آمد و گفت: اگر در همين حرم الهي بماني و نمايندگاني و داعيان خود را به شهرهابفرستي و براي شيعيان خود در عراق بنويسي كه پيش تو آيند بهتر است و چون كارتاستوار شد كارگزاران يزيد را از اين شهر بيرون كن، من هم در اين كار با تو همراهي و همفكري خواهم كرد و اگر به مشورت من عمل كني بهتر است اين كار را در همين حرم الهيانجام دهي.
گويند چون روز سوم رسيد عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسين(ع) آمد وگفت: اي پسر عمو، به مردم كوفه نزديك مشو كه قومي حيله گرند و در همين شهر بمانكه سرور و سالار مردماني و اگر نميپذيري به يمن برو كه در آن حصارها و درههاياستواري است و سرزمين گسترده و وسيعي است و گروهي از شيعيان پدرت در آنجايند.
امام حسين(ع) فرمود: اي پسر عمو، به خدا سوگند ميدانم كه تو خيرخواه ومهرباني ولي من تصميم به رفتن گرفتهام. ابن عباس گفت: اگر ناچار ميروي پس زنان وكودكان را با خود مبر كه در امان نيستند. حسين(ع) فرمود: مصلحت را در اين ميبينم كهبا زنان و فرزندان بيرون روم.
گويند چون امام حسين(ع) از مكه بيرون آمد سالار شرطة عمرو بن سعيد بنعاص حاكم مكه با گروهي نظامي جلو آن حضرت را گرفت و گفت: امير عمروبن سعيد بهتو دستور ميدهد برگردي و برگرد و گرنه من از حركت تو جلوگيري ميكنم.
امام حسين(ع) سخن او را نپذيرفت، دو طرف با تازيانه به يكديگر حمله كردند وچون اين خبر به عمروبن سعيد رسيد، ترسيد كار دشوار شود و به سالار شرطه خود پيام دادباز گردد. امام(ع) حركت فرمود و چون به منطقه صفاح رسيد فرزدق شاعر كه از عراق بهكوفه ميآمد با ايشان برخورد و سلام كرد، امام حسين(ع) فرمود: مردم عراق را چگونهديدي؟ گفت: آنان را پشت سر گذاشتم در حالي كه دلهايشان با تو و شمشيرهايشان برضد تو بود. ولي امام حسين(ع) همچنان به راه خود ادامه داد.
چون به منزله زباله رسيدند فرستادة محمد بن اشعث و عمر بن سعد كه بهخواهش مسلم او را با نامهاي حاكي از بي وفايي و پيمان شكني مردم كوفه گسيل داشتهبود رسيد و چون امام حسين(ع) آن را خواند به درستي خبر كشته شدن مسلم و هانييقين پيدا كرد و سخت اندوهگين شد.
امام حسين(ع) هم چنان به راه خود ادامه ميداد و چون به وادي عقيق رسيدمردي از قبيله بني عكرمه به حضور ايشان آمد و سلام كرد و به اطلاع رساند كه ابن زيادميان قادسيه و عذيب سوران را بر كمين گماشته است و افزود: فداي تو گردم باز گرد بهخدا سوگند به سوي نيزهها و شمشيرها ميروي.
امام حسين(ع) به او فرمود: خيرخواهي و در حد كمال نصيحت كردي خدايتپاداش نيكو دهد. حركت فرمود و به منزل شراه رسيد، شب را آن جا گذارند و فردا حركتفرمود. سواران بني اميه كه هزار تن بودند به فرماندهي حر بن يزيد تميميرياحيرسيدند.
امام(ع) همين كه نزديك شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشكهاي آب بهاستقبال آنان بروند و ايشان همگي آب آشاميدند و اسبهاي خود را هم سيراب كردند وهمگي در سايه اسبهاي خود نشستند.
امام حسين(ع) به حر فرمود: چه قصد داري؟ گفت: به خدا سوگند ميخواهم تو راپيش امير عبيدالله بن زياد ببرم. فرمود: در اين صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهمكرد. و چون گفتگو ميان ايشان بسيار شد، حر گفت: من مامور به جنگ با تو نيستم و فقطبه من دستور دادهاند از تو جدا نشوم. اكنون چيزي انديشيدهام كه با آن وسيله از جنگ با تودر امان مانم و آن اين است كه ميان خود و من راهي را برگزيني كه نه به كوفه بروي و نه بهحجاز و همين گونه رفتار ميكنيم تا رأي عبيدالله بن زياد برسد. امام حسين(ع) فرمود:اين راه در پيش گير.
امام حسين(ع) از قصر بني مقاتل همراه حربن يزيد حركت فرمود و هرگاه آهنگصحرا ميكرد حر او را از اين كار باز ميداشت تا آن كه به جايي به نام كربلا رسيدند، از آنجا اندكي به سوي راست حركت كردند و به نينوا رسيدند. و در اين هنگام بود كه نامهاي ازابن زياد براي حر آمد، «اما بعد همان جا كه اين نامهام به دست تو ميرسد بر حسين ويارانش سخت بگير و او را در بياباني بدون آب و سبزه فرود آور و حامل اين نامه را ماموركردهام تا مرا از آنچه انجام ميدهي آگاه سازد و السلام».
حر نامه را خواند و سپس به امام حسين(ع) گفت: مرا چارهاي از اجراي فرمان ابنزياد نيست همين جاي فرود آي و براي امير بهانهاي بر من قرار نده.
امام حسين(ع) به حر فرمود: كمي پيش ميرويم و آن گاه پياده ميشويم و حركتكردند و چون به كربلا رسيدند حر و يارانش مقابل امام حسين ايستادند و آنان را از حركتباز داشتند و گفتند: همين جا فرود آييد كه رود فرات به شما نزديك است.
امام(ع) پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: كربلا. فرمود: آري، سرزمينسختي و بلاست، پدرم هنگام جنگ صفين از اين منطقه گذشت و من همراهش بودم.
روز دوم ورود آن حضرت به كربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسيد، عمر بنسعد جنگ با امام حسين(ع) را خوش نميداشت. ابن زياد، به او گفت فرماني را كه برايتو نوشتهام برگردان. گفت: در اين صورت ميروم و با همان ياران و كساني كه قرار بود با اوبه ري و دستبي بروند حركت كرد و به امام حسين(ع) رسيد و حربن يزيد هم با همراهانخود به او پيوست. عمر بن سعد به قرة بن سفيان حنفي گفت: پيش امام حسين(ع) برو ازاو بپرس چه چيزي موجب شده است اين جا بيايي، او آمد و اين پيام را گزارد.
امام حسين(ع) فرمود: از سوي من به او بگو كه مردم اين شهر براي من نامهنوشتند و متذكر شدند كه پيشوايي ندارند و از من خواستند پيش آنان بيايم.
گويند ابن زياد به عمر بن سعد نوشت كه از حسين(ع) و ياران او آب را بازگير ونبايد يك جرعه آب بنوشند. وقتي اين نامه به عمربن سعد رسيد به عمرو بن حجاجدستور داد كه با پانصد سوار به كنار شريعه فرات برود و مانع از آن شود كه امام حسين(ع) ويارانش آب بردارند. چون تشنگي بر حسين(ع) و يارانش سخت شد به برادر خودعباسبن علي(ع) فرمان داد همراه سي سوار و بيست پياده هر يك مشكي بردارند.عباس به سوي آب رفت ولي عمرو بن حجاج از ايشان جلوگيري كرد ولي عباس(ع) باهمراهان خود با آنان جنگيد و آنها را كنار زد و پيادگان مشكها را از آب پر كردند.
بعد از آن عمر بن سعد به ياران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهممحرم بود ولي امام حسين(ع) از آنان خواست كه جنگ را به فردا موكول كنند، و پذيرفتند.امام(ع) ياران خود را كه سي و دو سوار و چهل پياده بودند آرايش جنگي داد، زهير بن قينرا بر سمت راست و حبيب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباسسپرد. نخستين كسي كه از ايشان به ميدان رفت و جنگ كرد علي بن حسين كه همانعلي اكبر است بود و همواره پيكار كرد تا شهيد شد.
عباس(ع) هم چنان پيشاپيش امام حسين(ع) ايستاده بود و امام(ع) به هر سوميرفت او هم به همان سو ميرفت تا اين كه عاقبت شهيد شدند. امام حسين تنها ماند.امام(ع) سخت تشنه بود.
در اين هنگام مردي از قوم تيري بر آن حضرت زد كه بر دوش او فرو شد وحسين(ع) آن را از شانه خود بيرون آورد، زرعه بن شريك تميمي، شمشيري بر آنحضرت فرود آورد كه امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعي با نيزه حملهكرد و نيزه زد و حضرت درافتاد. خولي بن يزيد اصبحي از اسب پياده شد كه سر آنحضرت را جدا كند. دستش لرزيد و نتوانست و برادرش شبل بن يزيد پياده شد و سرامام(ع) را بريد و به برادرش خولي داد و امام حسين(ع) در دهم محرم سال 61 هجريبه شهادت رسيدند.
سه عامل مهم نهضت امام حسين(ع)
بعضي ديگر ميگويند: هدف امام حسين(ع) از حركت به سوي عراق، گردآورينيروها و تشكيل حكومت اسلامي، و تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلام در پرتوحكومت اسلامي، و امكانات آن بود چنانكه جد بزرگوارش رسول خدا(ص) از مكه به سويمدينه هجرت كرد و در مدينه به تشكيل حكومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامههاي آن را به طور گسترده و عميق در سطح جهان عرضه نمود.
محققان اسلامي عامل سومي را ذكر كردهاند و آن را عامل اصلي و مهم انگيزهقيام امام حسين ميدانند و آن عامل امر به معروف و نهي از منكر بود. امام حسين(ع)وقتي ميديد يزيد آشكارا ميگساري و قمار بازي ميكند و از ارتكاب گناهان بزرگ باكيندارد و مقدسات اسلام را زير پاي گذاشته، موجب ترويج باطل و فساد و نابوديارزشهاي والاي اسلام شده است، قيام كرد.
از سوي ديگر دو فريضة «امر به معروف و نهي از منكر» با توجه به اهميت آن دراسلام و مراتب آن، او را الزام ميكند كه قفل سكوت را بشكند و فرياد بزند و اسلام عزيز وحيثيت مسلمانان را از خطر انحرافات يزيد و يزيديان نگهدارد. گرچه فريادشان در كوتاهمدت خاموش شد و موجب شهادتش گرديد ولي در دراز مدت موجب نابودي ظلم و ظالم واحياي حق و حقيقت خواهد گرديد.
عواقب واقعة كربلا
زنها با لباسهاي پاره پاره ولي با غرور و فشرده به يكديگر راه ميرفتند. همه سالهدر كربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسين(ع) هزارها وميليونها مسلمان شيعه وسني براي يادآوري و عزاداري، در مساجد و تالارهاي عمومياجتماع ميكنند. در اين اجتماعات به شرح وقايع كربلا ميپردازند و مردم به گريه و زاريميپردازند. خبر حادثة جانگذاز كربلا، در مدينه باعث انزجار عمومي گرديد.
سران شهرها و بازماندگان دوستان پيغمبر دور هم گردآمده، ميپرسيدند: آياممكن است از اين پس خلافت مردي را كه نه تنها از فرامين قرآن سرپيچي ميكند،بلكه از كشت و كشتار اعضاي خاندان پيغمبر نيز ابا ندارد قبول كرد؟ ورود خواهران ودختران امام حسين(ع) به همراه زين العابدين(ع) بر شدت تنفر مردم، نسبت بهيزيدافزود.
به محض اين كه خبر رسيدن آنهابر حومة شهر منتشر گرديد جمع كثيري بافريادهاي «الله اكبر» به استقبال شتافتند و در خيابانهاي مدينه عده زيادي به تظاهراتپرداختند و پرچمهاي سياه عزا به دست گرفته، بر قاتلين حسين(ع) لعنت و دشنامفرستادند.
سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظيمي به وجود آمد، اشعاري درمدححسين(ع) و محكوميت قاتلين او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو ميباريدو در فضاي مسجد همچون فرياد عظيم جنگ طنين ميافكند. فرستادگان يزيد، فراركردند و بي درنگ دمشق را از صحنهاي كه ديده بودند مطلع ساختند.
يزيد در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن كينهها بر آمد و هيئتي به مدينه فرستادهتا از اغتشاش جلوگيري كند. نمايندگان يزيد، با سران مدينه تماس گرفتند و بعد از چندروز مذاكره قرار شد پنج نفر به عنوان نماينده از مدينه به دمشق بروند و از يزيد توضيحبخواهند.
نمايندگان مدينه بيش از يك هفته در پايتخت نماندند و پس از مراجعت، رئيسآنها «عبدالله بن حنظله» گزارشش را از آنچه در دمشق ديده يا شنيده بودند به اطلاعموكلين خود رساند. خليفه اطلاع يافت كه مخاصمت مدينه، به عوض فرو نشستن هر روزبا شدت بيشتري، توسعه مييابد. تصميم گرفت، غائله را با روش هميشگي خود يعنيكشت و كشتار بخواباند و سپاهي مركب از هزاران سرباز به فرماندهي مسلم بن عقبه كهدر خونخواري استاد عبيدالله بود به مدينه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال كرد وسربازانش به قتل و غارت و كشت و كشتار و از ميان بردن هر چه در سر راه خودميديدند،پرداختند.
معتمدين شهر، وحشت زده و پريشان گرد هم آمدند و از شرايط قطع اين فجايعجويا شدند. مسلم از يزيد دستور خواست و بعد به ايشان پاسخ داد: سه روز مهلت ميدهمكه بلاشرط تسليم شويد. خلافت يزيد را به رسميت بشناسيد و خود را بندگان او اعلامكرده، قبول كنيد كه او ميتواند به ميل خود، جان و مال شما را تصاحب كند. سران مدينهبا بزرگ منشي جواب دادند. «ما مرگ را ترجيح ميدهيم.» خوي درنده مسلم بار ديگربيدار شد. مرد و زن پير و جوان و بچه هم به قتل رسيدند.
آثار و پيامدهاي عاشورا
هر چند در سخن سيدالشهدا چنين مضموني بيان نشده باشد، ولي چون آنحضرت براي ما «اسوه» است و عملش براي ما «حجت» و ميبينيم كه خود و يارانش بانفرات كم در مقابل انبوه دشمن تا آخرين نفس مبارزه و مقاومت كردند، پس ميتوانگفت كه «ايستادن مقابل ظالم» پيام عاشورا است. هر چند ما اين را به صورت درسي ازعاشورا گرفتهايم. و اكنون لازم است كه در اين جا به ذكر پيامها و آثار عاشورا پرداخته شود.
پيامهاي اعتقادي
حتي رجزهاي اصحاب امام و خطبههاي امام و اهل بيت چه قبل از شهادت و چهدر مقطع اسارت، پر از نكتههاي عقيدتي است. علاوه بر بعد نظري و تبين خطوط اصلي وروشن دين، تجلي اين باورها در عمل آنان، جلوة ديگري از بعد اعتقادي است. مثلاً«توحيد» را نه صرفاً از بعد نظري، بلكه عبادت و اطاعت را نيز در صحنه عاشورا و انقلابامام حسين(ع) ميتواند ديد و اين، بس آموزنده و تاثير گذارتر از جنبه فكري و ذهنيمسئله است.
عقيده به خدا و قيامت، نه تنها به صورت يك باور خشك و ذهني، بلكه منشأ اثردر زندگي فردي و اجتماعي مسلمان مطرح است و تلاشهاي او را حتي در صحنهمبارزه، جهت ميدهد. اعتقاد به امامت نيز نه صرفاً در حد يك بحث كلامي واحتجاجهاي قرآني و حديثي در مورد اين كه پس از پيامبر، چه كسي خلافت دارد، بلكه بهعنوان نظام سياسي و پذيرش ولايت پيشواي صالح و خط مشي منطبق بر قرآن و سنترسول و اين كه چه كسي شايسته زمامداري امت اسلام است، مطرح است.
جايگاه پيامبر و اهل بيت در جامعه اسلامي نيز از همين زاويه قابل طرح است ونيز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحي و شفاعت هر كدام به نحوي كهداراي پيام است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار ميگيرد.
پيامهاي اخلاقي
اخلاق را از كجا ميتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا كه آنان اسوهاند ومظهر شايستهترين خصلتهاي انساني و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خويحسيني و مكارم اخلاق در برخوردهاي يك حجت معصوم.حادثه كربلا و سخناني كهامامحسين(ع) و خانوادة او داشتند و روحيات و خلق و خويي كه از حماسه سازان عاشورابه ثبت رسيده است، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينةخودسازي، سلوك اجتماعي، تربيت بدني و كرامت انساني است. مسائلي چون صبوري،ايثار، جوانمردي، عزت، شجاعت، وارستگي ازتعلقات، توكل، خداجويي، همدردي وبزرگواري، نمونه هايي از پيامهاي اخلاقي عاشورا است و در گوشه گوشة اين واقعةجاويدان، ميتوان جلوههاي اخلاق را ديد. و در اينجا لازم است به توضيح يكي از اينپيامهاي اخلاقي پرداخت.
آزادگي: آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، اما آزادگيبرتر از آزدي است و نوعي حريت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلتآور و حقارتبار است. تعلّقات و پايبنديهاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند، و...در مسيرآزادي روح او، مانع ايجاد ميكند.
اسارت در برابر تمنيّات نفساني و علقههاي مادي نشانه ضعف ارادة بشري است.وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيكوست. خود را به دنيا وشهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. صحنه كربلا نيزجلوه ديگر از آزادگي بود كه از ميان دو شمشير مرگ با افتخار را پذيرفت و به استحصالشمشيرهاي دشمن رفت. روح آزادگي امام، سبب شد حتي در آن حال كه مجروح بر زمينافتاده بود نسبت به تصميم سپاه دشمن براي حمله به خيمههاي زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگي دعوت كند.
پيامدهاي تاريخي
هر حادثة تاريخي، موجي از آثار و پيامدهاي مختلف بر ميانگيزد، يا حداقلزمينه موج آفريني در آن است، به شرط آن كه جوهرة حادثه، هم شناخته و هم شناساندهشود. در اين صورت است كه تاريخ از نبش قبر يا غيبت مردگان يا نقالي وقايع گذشته درميآيد. حركت آفرين و منبع الهام بخش ميگردد.
عنوان پيام تاريخي عاشورا تنها شامل پيامهاي صريح عاشورا به تاريخ آيندهنميشود، بلكه شامل شناخت نيروي نهفته در بطن حادثه براي الهامگيري در زندگي كهعاشورا را از حالت «حادثهاي در گذشته» درآورده، صورت «ذخيرهاي از هدايتها، درسهاو عبرتها براي آيندگان» به خود ميگيرد نيز ميشود و ما ميتوانيم از عاشورا «پيام»بگيريم و «درس» بياموزيم و «عبرت» ميگيريم كه بسي مهمتر است، كه اين درستوجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاريخ و تاثير گذاري در روند حوادث تاريخيمهم است. از اين رهگذر ميتوان انسانها را به قدرت تاثيرگذاري و حركت آفريني شانتوجه داد و به جاي اينكه صرفاً تابع جريانات تاريخ و موج آفرينان اعصار باشند و برايخود اراده و تواني قائل نباشند، آنان را به نيروهاي تاثير گذار و فعال در اين عرصهتبديلكرد.
مسلماً در شب تاريك تاريخ، آن تك شمعهايي كه روشنايي ميبخشند و اميدميآفرينند، «راه» را مينمايانند.
بسياري را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن ميكشاند. نقش «الگو» و«پيشتاز» در پديدههاي تاريخي روشن است. در مسير تحولات اجتماعي نيز خيليها درپي رفتن اند، اما پيشرو ندارند.
قافله سالاران تاريخ، آنانند كه با ايمان به ارادة خويش و شناخت جاي هر گام واقدام به موقع به تكليف تاريخي خويش عمل ميكنند و تاريخ ساز ميشوند. نهضتعاشورا از اين ديد نيز پيوسته براي بشريت جوياي كمال و آزادي و عزت، پيام داده است وصداي «هل من ناصر» كربلا، در رواق تاريخ، تا ابديت به گوش ميرسد.
پيامهاي سياسي
فلسفة سياسي اسلام و طرح مكتب براي مديريت جامعه، به صورت «ولايت»است. معيارهاي دين براي زمامداران، ملاكهاي ارزشي است. در دوران پيامبر و ائمهحكومت از آن آنان است و در عصر غيبت، اين حق از آن «ولي فقيه» است كه نمايندگي ازمعصوم دارد. مبناي تصدي حكومت، لياقت و توان علمي و شايستگي تقوايي است، نهزور. حاكمان نيز در چهار چوب «دين خدا» به اداره امور ميپردازند.
عاشورا حركتي انقلابي بر ضد انحرافات سياسي و ديني حاكم مستبد است و قيامسيدالشهدا سرشار از بار سياسي.
اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه و تلاش براي رهايي آنان و سپردنزمامداري به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعة گوشهاي از اين بعد رانشان ميدهد و حركت امام حسين(ع) و خاندان و يارانش جهت آگاهي بخشي بهتودههاي مردم و ترسيم سيماي رهبر شايسته و افشاي چهره واليان بي دين و دنيا پرستو ستمگر است. گوشهاي ديگر از اين قيام عاشورا براي همة آنان كه حق طلب، عدالتخواه مبارزه، مدافع مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعي و آزادانديش و آزادهاند، پيام دارد و به گواهي تاريخ، بنيان بسياري از نهضتهاي ضد ظلم ومقاومتهاي در برابر تجاوز حركتهايي در راستاي تشكيل حكومت اسلامي كه بردرسهاي عاشورا استوار بوده است. اگر هويت سياسي و مبارزاتي قيام عاشورا برايجهانيان به خوبي ترسيم شود، در ميان انسانهاي آزاده و ملتهاي در بند و آزادي خواه،هواداران و شاگردان بسيار خواهد يافت.
عاشورا پاسخي به اين گونه سوالهاست كه حاكم شايسته كيست؟ صفات رهبرمسلمانان كدام است؟ وظيفه حكومت در قبال مردم چيست؟ مردم در جامعه اسلامي چهحقوق و چه وظايفي دارند؟ با نظام ستمگر چه بايد كرد؟ براي قيام مردمي چه زمينه هاييلازم است؟ دامنه امر به معروف و نهي از منكر تا كجاست؟ معيارها و مبناهاي ساختارسياسي جامعه چيست؟ ولايت و بيعت چه كسي لازم و تكليف آور است؟ و... مسائلي ازاين دسته.
نتيجهگيري
چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادي ملت خويش (هنديان) را از يوغ استعمارانگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پيروي از امام حسينميداند. اما سؤال اساسي آن است كه ما - به عنوان علاقهمندان و پيروان اين امام همام- تا چه ميزان اين پيامها را شناخته و مورد تحليل و ارزيابي قرار دادهايم؟
لاجرم برخود لازم ميدانيم تا براي درك و تبيين موضوع فوق تلاشي كنيم تا ازاين طريق حيات خود و جامعهمان را از حضور روح اين ابرمرد هميشه زندة تاريخعطرآگين نماييم و نسل جوان ما كه در دوران بسيار حساس و ويژهاي به سر ميبرد ازخطر گمراهي و كجروي نجات يابد.
قرآن كريم نيز به اين امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طريق بيانسرگذشت امتهاي پيشين و انبيا و اولياي الهي قصد دارد مردم را متنبه نمايد و همچنين الگوهاي برجسته را به آنها عرضه كند. ضمن اين كه ميتوان از اين طريق پيامهاي آنها را نيز دريافت.
لذا ضرورت دارد براي دريافت پيام هاي امام حسين(ع) كه خود قرآن ناطقبود،تلاش و سعي وافر به عمل آوريم.
البته بايد اعتراف كنيم كه ما را ياراي آن نيست تا با تسلط بر اين موضوع، همةابعاد و زواياي آن را روشن نماييم اما بر حسب وظيفه در حدي كه مقدور است، ضرورتدارد تلاش نماييم. براين اساس پيامهاي هميشه زنده و حماسه جاويدان امام حسين راميتوان در موارد ذيل بيان نمود:
الف - پيامهاي اعتقادي
مسئوليت بيان مكتب و تصحيح باورهاي اعتقادي مردم بر عهدة امام است.امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادي را بيان كرده و با انحراف عقيدتيمبارزه نمودهاند.
عاشورا از اين نظر، بسيار غني ميباشد. سخنان امام، خاندان و اصحاب ايشانچه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نكتههاي عقيدتي است. علاوه بر بعدنظري و تبيين خطوط اصلي و روشن دين، ميتوان تجلي اين ايدهها را در عمل آنانملاحظه نمود و اين اثر گذاري فوق العادهاي دارد.
پيام عقيدتي عاشورا، تنها عبارت و كلامي در راستاي يگانگي خداوند و وجودقيامت نيست بلكه زيباترين تصوير ممكن از اين اعتقادات است. جايي كهامامحسين(ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن ياران و نزديكان و رذالتدشمن كينه توز نماز به پاي ميدارد. و در پاسخ آنان كه آن زمان را براي نماز مناسبنميديدند، فرمود نبرد ما براي اقامة نماز است.
ب - پيامهاي اخلاقي
اخلاق در دعوت انبيا و اولياي الهي جايگاه وزيني داشته است. رسول گرامياسلام هدف بعثت خويش را براي تكميل كردن مكارم اخلاق ميدانند. به تدريج ازمصيبت هايي كه بر جامعه اسلامي وارد شده بود اين واقعيت تلخ بود كه اشرافيت پليداموي نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلكه تلاش مينمود اخلاق فاسد جاهلي را درجامعه اسلامي گسترش دهد.
پيامهاي جاويدان عاشورايي اين بعد از قضيه را نيز به خوبي در بر گرفت. از اين روميتوان از عاشورا در زمينة خودسازي، سلوك اجتماعي و كرامت انساني درسهاييهميشه ماندگار استخراج نمود زيرا در آن اوج ايثار، صبوري، جوانمردي، شجاعت، توكل،خداجويي، بزرگواري و ديگر كرامات عالي اخلاقي به روشني نشان داده شده است.
ج - پيامهاي اجتماعي
همواره در بسياري از جوامع، افرادي تلاش كردهاند ديگران را تحت اختيار و نفوذخود قرار دهند. آزادگي انسان براي آنان مقبول نبوده است. وقتي كمال و ارزش انسان بهروح آزاد و همت عالي و خصال نيكو ميباشد خود را اسير انساني ديگر قرار دادن، پذيرشحقارت است.
روح متعالي امام حسين(ع) با وجود نفرات اندك و كمبودهاي ظاهري ديگر، اجازهنداد تا در برابر ستمكاران و متجاوزان اظهار عجز نمايد. حتي در لحظات تنهايي، در حاليكه ياران و خاندانش يكي پس از ديگري در خون خود غوطهور شده بودند، به سپاه چندهزار نفري دشمنان كينه توز حمله ور گرديد. بنابراين اگر قرار است افرادي به ناحق درجامعه بر ديگران تسلط يابند چه زيباست ايستاده جان دادن!
د - پيامهاي تاريخي
همانطور كه بيان گرديد انقلابها و نهضتها همواره تلاش بر انتقال پيامداشتهاند هر چند كه در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسلهاي بعد توفيقي نداشتهاند،قسمتي از ضعف آنها مربوط به پيامهاي تاريخيشان بوده است. عاشورا در سيمايامامحسين(ع) جوهرة خويش را به تاريخ عرضه نمود، اما نه حادثهاي كه در زماني و درجايي اتفاق افتاد و در دل تاريخ دفن گرديد بلكه در دل تاريخ درخشيد.
نهضت عاشورا از اين ديدگاه نيز پيوسته براي بشريتِ جوياي كمال و آزادي وعزت، در بردارندة نداي «هل من ناصر» است كه براي ظالمان آزار دهنده و برايمظلومان رهايي بخش است.
ر - پيامهاي سياسي
سرانجام پيامهاي سياسي حماسة حسين را ميتوان دريافت. فلسفة سياسياسلام و طرح ويژة مكتب براي ادارة جامعه، اقتضا ميكند تا رهبران شايسته در رأسحكومت اسلامي قرار گيرند.
ادارة تعاليم الهي در توان هر فرد ضعيف و ناپاكي نيست. در غياب پيامبر(ص) اماماين مسئوليت را عهده دار است و در غياب امام، نايب امام(ولي فقيه) شايسته اين امرمهم است. عاشورا اين پيام مهم را در برداشت كه بي تفاوتي و بي مسئوليتي جامعه درنهايت موجب خسارت و درنده خويي افراد ناشايست شده و رهبران شايسته الهي درمسلخ شهادت قرباني خواهند شد. لذا همه موظف به حساسيت در امور سياسي وپشتيباني از رهبران الهي هستند.
منابع
1- حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران: جاويدان،1363.
2- گابريل، علي و حسين دو قهرمان اسلام، ترجمة فروغ شهاب.تهران:ارمغان،1354.
3- دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشأت. تهران: بنيادفرهنگ ايران،1346.
4- صالحي كرماني، محمد رضا. الفباي فكري امام حسين(ع) . تهران: كانونانتشار،1352.
5- غفاري، محسن. سيرة امام حسين از طلوع اشكبار تا عروج خونين، تهران: پيامآزادي.
6- فريشلر، كورت. امام حسين و ايران. ترجمه ذبيح اله منصوري، تهران:جاويدان،1371.
7- محمدي اشتهاردي، محمد. پرتوي از زندگي چهارده معصوم: تهران:انصاريان،1351.
8- محدثي، جواد. پيامهاي عاشورا. تهران: پژوهشكده تحقيقات اسلامي نمايندگي وليفقيه در سپاه.
9- سپهر، ميرزا تقي لسان الملك، ناسخ التواريخ در احوالات حضرت سيدالشهداء،تهران: اسلاميه،1398 هـ. ق