رمضان رضایی و یدالله رفیعی
دورهی اول: عصر صحابه:
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، بتدریج بین پیروان آن حضرت در پارهای از مسائل اختلاف بروز کرد. نخستین و مهمترین مسأله مورد اختلاف مسألهی جانشینی آن حضرت بود؛ گروهی از مسلمانان معتقدند که نصب امام معصوم مفترض الطّاعه برای حفظ بسط و نشر شریعت و برای تبیین مقررات کتاب و سنت به دلیل عقل بر شارع مقدّس واجب است و این کار را هم پیامبر گرامی اسلام در سال دهم هجرت پیش از آخرین حج خود در غدیر خم نسبت به علی بن ابی طالب (علیه السلام) انجام داده است و پس از او هم نسبت به فرزندان او انجام گرفته است؛ این جماعت «شیعه» نامیده میشوند و چون امام را مانند پیامبر، معصوم و در قول و فعل و تقریر مفترض الطاعه میدانند لذا ناگزیر باید به همانگونه که در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن بزرگوار قولاً، فعلاً و تقریراً تبعیت میکنند، پس از رحلت ایشان هم از جانشینان ایشان پیروی کنند. گروهی دیگر از مسلمانان نصب جانشین را اساساً واجب نمیدانند، مانند خوارج و یا اگر واجب بدانند به وجوب عقلی آن قائل نیستند بلکه آن را سمعاً واجب میدانند، مانند جُبّائیان و اصحاب حدیث، و یا اگر به وجوب عقلی آن معتقد باشند بر عُقلا واجب میدانند نه بر شارع. (1) بنابراین معتقدند به عدم وجوب نصب جانشین از سوی پیامبر، خود به این وظیفه اقدام کردند و به تصویب شورا در آغاز ابوبکر و سپس عمر و عثمان و علی (علیه السلام) را بر این منصب گماشتند. این جماعت «اهل سنت» نامیده شدند.از همین جا نه تنها در امر اجتهاد اختلاف پدید آمد بلکه اساساً راه این دو فرقه در تحول اجتهاد در فقه و حقوق اسلامی از هم جدا شد.
شیعه تا زمانی که خود را از دسترسی به پیشوایان خود ممکن میدید چندان نیازی به اجتهاد به معنای وسیع آن احساس نمیکرد و در نتیجه تا زمان غیبت کبری به طور گسترده به اجتهاد نپرداخت ولی بعد از آن، دامنه اجتهاد را گسترش داد. بنابراین به نظر بنده مناسب است دورهی امامان را برای شیعه دورهای از ادوار حقوق اسلام قرار داد به طوری که زمان صادقین- علیهما السلام- به ویژه زمان حضرت صادق مخصوصاً اواخر عمر پر برکت ایشان تحولاتی پدید آمد که در مباحث پیشین به آنها اشاره شد. البته این تحولات را نباید تحولی در اساس استنباط دانست. اما اهل سنت از زمان رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی آغاز دورهی صحابه (عصر خلفای راشدین) تا حدود غیبت کبری را به سه دوره از ادوار تاریخ منقسم دانستهاند.
- دورهی کبار صحابه:
خلفای راشدین تا زمان وفات علی بن ابی طالب (علیه السلام) یعنی سال چهلم هجرت؛- دورهی صغار صحابه و تابعان:
از حدود سال چهل و یکم تا اوائل قرن دوم؛- دورهی پیشوایان از مجتهدان:
از اوائل قرن دوم تا نیمه قرن چهارم هجرت. (2)بعضی دیگر از ایشان این سه دوره را به عنوانهای: دورهی صحابه، دورهی تابعین و دورهی ائمهی مجتهدین ذکر کردهاند. (3)
فقهای دورهی اول
از آنجا که این عصر به عصر صحابه معروف است، گرچه از نظر تاریخی از سال یازدهم تا حدود پایان قرن اول هجرت را در بر میگیرد ولی چون زمان صحابه صغار در دورهی دوم (عصر تابعان) مورد بحث قرار میگیرد لذا بیشتر به کبار صحابه توجه شده است و بعد از ترجمهی مختصری از خلفای راشدین چند نفر از صحابه به عنوان نمونه معرفی میشوند:ابوبکر بن أبی قُحافَة (4) (13 هـ).
عبدالله بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کَعب بن سعد بن تَیم بن مُرَّة بن لُؤیّ قرشی تیمی معروف به ابوبکر، اولین خلیفه بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وی در مکه به دنیا آمد و در سال 13 هجری از دنیا رفت. ابوبکر که مردی نسب شناس و تاجر پیشه و از معروفین قریش بود در همان آغاز، بعد از اسلام حضرت خدیجه و علی بن ابی طالب (علیه السلام) و زید بن حارثه به اسلام تشرف یافت و در اثر دعوت او عثمان بن عَفّان، زبیر بن عوّام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، طلحة بن عبید الله، اسلام آوردند. البته دربارهی تقدم و تأخر اسلام آوردن مسلمانان اقوال زیادی است. (5)به طوری که در تاریخ اسلام آمده است دشمنان اسلام مصمم شدند مردانی از قریش را برای کشتن رسول خدا مأموریت بدهند و خداوند پیامبر را از این توطئه آگاه کرد امر به هجرت نمود و پیامبر شبانه مکه را ترک کرد و علی بن ابی طالب (علیه السلام) در آن شب (لیلة المَبیت) در بستر رسول خدا بیتوته كرد. رسول خدا در شب پنجشنبه اول ماه ربیع سال چهاردهم بعثت رهسپار غار «ثَور» شد و ابوبکر در این سفر همراه پیامبر بود.
ابوبکر در سال ششم و هفتم دو مأموریت یافته است یکی سریّه غَمیم و دیگری سریّه نجد. مدت خلافت ابوبکر دو سال بود.
عُمر بن خطاب (6) (23 هـ).
ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل قرشی عَدَویّ، دومین خلیفه بعد از پیامبر و نخستین خلیفهای بود که لقب (امیرالمؤمنین) گرفت. مقارن ظهور اسلام مناصب کعبه به ده طائفه اختصاص داشت. منصب سفارت به دست عمر بن خطاب از طائفهی بنی عَدِیّ بود. عمر در آغاز بعثبت از مخالفین مسلمانان بود، سپس اسلام آورد و این امر، به دلیل موقعیت خاص او موجب تقویت مسلمانان شد. عمر برخلاف بقیهی مسلمانان مخفیانه به مدینه هجرت نکرد. او خود را به سلاح مجهز ساخت و پیش از حرکت به مدینه در کعبه حضور یافت و در ملأ عام به طواف پرداخت. او در جنگ بدر، أحد، خندق، بیعت رضوان، خیبر و فتح و حنین و جز اینها حضور داشت و در برابر کافران با شدت تمام میایستاد. به طوری که در کتابهای تاریخی منعکس شده است عمر در دوران خلافت خود در نهایت سادگی میزیست. در زمان خلافت او فتوحات بسیاری صورت گرفت، مانند فتح عراق، شام، مصر، الجزیره، بلاد فارس و خوزستان. بالاخره عمر بعد از ده سال خلافت به دست ابولؤلؤ ضربت خورد و بعد از سه روز از دنیا رفت و در کنار قبر پیامبر دفن شد.عُثمان بن عَفّان (7) (هـ):
ابن أبی العاص بن أمیة بن عبد شمس بن عبد مناف قرشی اموی از جملهی مسلمانان نخستین بود. او بعد از اسلام آوردن با دختر پیامبر به نام رقیه ازدواج کرد و به همراه او به حبشه هجرت کرد. بعد از رقیه با دختر دیگر پیامبر ام کلثوم، ازدواج کرد.عثمان در جنگ بدر حضور نداشت زیرا همسرش رقیه در بستر بیماری بود و روز اعلام خبر پیروزی لشکر اسلام از دنیا رفت. عثمان در بیعت رضوان نیز حضور نداشت زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را برای ابلاغ پیام صلح به سوی مکه فرستاده بود. یکی از نقاط ضعف عثمان در دوران خلافتش این بود که أمرای بلاد را از خویشان ناصالح خود قرار داد: معاویه را بر شام، سعید بن عاص را بر بصره، عبدالله بن ابی سرح را بر مصر و عبدالله بن عامر را بر خراسان منصوب کرد. این امر موجبات نارضایی مردم را فراهم آورد و در نهایت زمینه قتل او را فراهم ساخت. از ویژگیهای دوران خلافت او جمع قرآن و تهیه مصحفهایی به قراءات یکسان و ارسال آنها به بلاد مختلف اسلامی بود.
علی ابن أبی طالب (علیه السلام) (40 هـ):
ابن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی بنابر قول بیشتر علما، نخستین مردی است که اسلام آورد. هنگام بعثت ده ساله بود. او در دامن رسول خدا پرورش یافت و همواره در کنار پیامبر بود. در همه مشاهد به جز غزوه تبوک حضور داشت و در اکثر جنگها پرچم سپاه اسلام به دست ایشان بود. آنگاه که پیامبر بین اصحاب عقد اخوت جاری میکرد علی را برادر خویش خواند.حضرت علی (علیه السلام) به رغم اینکه در روز غدیر از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به جانشینی خود منصوب شد و با توجه به اینکه بعد از انتخاب خلیفهی اول و دوم با توجه به مصالح اسلام و مسلمین سکوت کرد یکی از افرادی بود که برای تصدّی خلافت بعد از خلیفهی دوم در نظر گرفته شد و عبدالرحمن بن عوف در آغاز با شروطی خلافت را به ایشان پیشنهاد کرد ولی حضرت برخی از آن شرطها را نپذیرفت.
غالب مورخین مینویسند: علی بعد از رحلت پیامبر همواره متصدی نصرت علم و فتوا بود. مردم بعد از کشته شدن عثمان با علی بیعت کردند ولی دیری نگذشت گروهی از صحابه چون طلحه، زبیر و عایشه به خونخواهی عثمان برخاستند و پیکار جمل را آفریدند و سپس معاویه، که در زمان عمر و عثمان امارت شام را بر عهده داشت، به مقابله با حضرت پرداخت و پیکار صفین را به وجود آورد. (8) ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه در باب بیان فضائل علمی حضرت علی (علیه السلام) بعد از ذکر مراتب علمی ایشان در علوم الهی و دیگر علوم درباره مرتبت آن حضرت در علم فقه مینویسد: علی اصل و اساس علم فقه بود. هر فقیهی در اسلام از آن بزرگوار بهره مند بوده است؛ اصحاب ابوحنیفهانند ابویوسف و محمد بن الحسن فقه را از ابوحنیفه آموختهاند، شافعی فقه را بر محمد بن الحسن و احمد بن حنبل بر شافعی قراءات کرده است و ابوحنیفه فقه را از جعفر بن محمد (علیه السلام) و او از پدرش و در نهایت از علی (علیه السلام) أخذ کردهاند و اما مالک بن انس فقه را از ربیعة الرأی و او از عِکرمة و او از عبدالله بن عباس و او از حضرت علی أخذ کرده است. اما بازگشت فقه شیعه به آن بزرگوار روشن است و علاوه بر اینها فقهای صحابه نیز از آن حضرت بهرهمند بودهاند، مانند عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس، عمر در مسائل مشکل که برای خود او و یا صحابه دیگر پیش میآمد به ایشان رجوع میکرد و خود در این باره گفته است: «لولا علیٌ لهلک عمر» یا «لایفتینَّ أحد فی المسجد و علیّ حاضر». عامّه و خاصّه این روایت را از پیامبر نقل کردهاند (9): «أقضاکم علیّ» قضاء همان فقه است؛ بنابراین علی افقه صحابه است.
ابن ابی الحدید در ادامه درباره شجاعت، قدرت، سخاوت، بردباری، جهاد در راه خدا، فصاحت، اخلاق نیکو، زهد در دنیا، عبادت، قراءت قرآن، تدبیر و سیاست ایشان با دقت تمام به اختصار سخن گفته است. (10)
آن حضرت در سال چهلم هجرت در بیست و یکم رمضان در سن 63 سالگی در کوفه به شهادت رسید.
از دیگر صحابه پیامبر که جزو صحابه صغار بوده و از فقها محسوب میشدند میتوان مُعاذ بن جَبَل (18 هـ)، سلمان فارسی (35 هـ). اَبوذَرّ غّفاری (32 هـ). عبدالله بن مسعود (32 هـ)، ابوموسی اشعری (44 هـ). اُبَیّ بن کَعب (21 هـ). یزید بن ثابت (45 هـ) نام برد. (11)
دورهی دوم: عصر تابعین
ذکر این نکته لازم است که تابعین در مقابل صحابه است، مقصود از صحابه که جمع صاحب است کسانی هستند که با گرویدن به دین اسلام به طور مستقیم از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کم یا زیاد مسائلی را آموختهاند. اما تابعان کسانی هستند که مستقیماً از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی نیاموختهاند بلکه علوم خود را از راه صحابهی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت داشتهاند. این نام برای آنان از آیهی شریفهی «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (12) اقتباس شده است.گرچه آغاز دوران تابعان را از اوائل قرن دوم باید محسوب داشت، اما نظر به اینکه منشأ تشکیل این دوران صحابهای بودند که پس از دوران خلفاء راشدین به نقاط مختلف جهان اسلام برای تعلیم قراءت و سایر معارف اسلام مسافرت کرده بودند و به تدریج معلمان و متعلمان همه در یک جرگه درآمدند لذا این دوره از یک بُعد باید تا زمان صحابه صغار توسعه یابد ولی از بُعد تطور فقه لازم است از آغاز دوران خلافت بنی امیَّه یعنی از زمان خلافت معاویه (سال 41) به حساب آورد.
مسلمین در آغاز دورهی خلافت بر دو دسته شدند گروهی خلافت را به تنصیص پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حق مسلّم علی (علیه السلام) خاندان او میدانستند. این گروه شیعه نامیده شدند و گروه دیگر منکر تنصیص بودند و خلافت را به انتخاب شوری به ابوبکر، عمر، عثمان و علی تفویض نمودند، اینان سنّی نامیده شدند. در زمان خلافت ابوبکر و عمر پیروان علی (علیه السلام) از این جهت که آنان سعی داشتند رویّهی پیامبر را در بسط عدل و داد و مساوات حفظ کنند و از عمل به کتاب و سنت منحرف نشوند و به علاوه اشتغال ملت اسلامی به جنگها و فتوحات و کامیابیها سبب سکوت و سکون آنان شده بود دست از مخالفت و جدال با آنان برداشته بودند ولی اواخر در زمان خلافت عثمان از این جهت که او از امویان بود و حتی الامکان سعی میکرد امویان را در دستگاه خلافت وارد کند و نزدیکترین افراد به او را همین امویان تشکیل میدادند، عُمّال وی هم غالباً از همین قوم برگزیده میشدند؛ حتی کاتب و امین سِرِّ او مروان بن حَکَم أمُوی بود که با همدستی پیروانش آنچه را که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا نهاده بود و شیخین در استواری و استحکام آن کوشیده بودند در اثر جنگهای متعصبانهی قومی ویران ساختند. از این رو جماعاتی از بنیهاشم و پیروان آنان که از این امر ناخشنود بودند در صدد ابراز دشمنی و مخالفت با آن قوم برآمدند و حتی جمعیتهای پنهانی هم تشکیل شد تا عثمان را از خلافت خلع کنند؛ تا اینکه بالاخره در اثر این هیجانات، عثمان کشته شد.
پس از قتل عثمان بسیاری از مسلمانان با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کردند و بسیاری از مهاجران او را تأیید کردند ولی سه نفر از سرشناسان اصحاب بر او خروج کردند و هر کدام در باب قتل عثمان تهمتی بر علی (علیه السلام) وارد ساختند: حداقل اینکه علی از یاری عثمان بازنشست و با اینکه میتوانست مردم را آرام کند آرام نکرد، و از این قبیل سخنان؛ چند تن از بزرگان اصحاب هم نه با علی بیعت کردند نه با دگری، خود را از این امر برکنار ساختند؛ از جمله عبدالله بن عمر، محمد بن مَسلَمَه، سعد بن أبى وقّاص، أسامة بن زَید، حَسّان بن ثابت و عبدالله بن سلام.
طلحه و زبیر در جنگ جمل شکست خوردند، طلحه در حین جنگ و زبیر بعد از فرار از صحنه جنگ به دست ابن جرموز کشته شدند. معاویه جنگ صفین را به پا کرد و در آن هنگام که در شرف شکست بود حیلهای به کاربرد و قرآنها بر سر نیزه کرد خواستار حکمیت شد. این امر در بین پیروان علی اختلاف افکند و علی (علیه السلام) با این که میدانست کار معاویه حیلهای بیش نیست ناگزیر به قبول حکمیت شد؛ گروهی از یاران علی (علیه السلام) که بیشتر از قبیلهی تمیم بودند و حکمیت را نمیپذیرفتند، متفرق شدند و سر به مخالفت با او برداشتند، این جماعت علاوه بر علی با عثمان و معاویه هم مخالف بودند. آنان خوارج (13) نام گرفتند و یکی از همین جمعیت به نام ابن ملجم علی (علیه السلام) را شهید کرد.
بنابراین تا اینجا دو دسته در مقابل جمهور اهل سنت قرار گرفتند: شیعه و خوارج، خوارج خود بر چند دسته شدند که مشهورترین آنها أزارقه (14)، نَجدات (15)، إباضیّه (16)، و صُفریّه (17) است؛ این جماعت خود در مقابل جمهور اهل سنت و شیعه دارای فقه و عقاید خاصی هستند، از جملهی عقایدشان تکفیر مرتکب کبائر و عدم جواز تقیه است. برخی از فقههای این دوره عبارتند از:
أم المؤمنین عایشه (57 هـ) عبدالله بن عمر (73 هـ)، ابو هریرة (58 هـ) سعید بن مُسَیِّب مَخزومی (94 هـ) عروة بن زبیر (94 هـ) ابوبکر بن عبدالرحمن (94 هـ) عبیدالله بن عبدالله (98 هـ) عبدالله بن عباس (68 هـ)، حبرامت و ترجمان قرآن، مُجاهد بن جَبر (103 هـ)، عَلقَمَة بن قَیس نخعی (62 هـ)، مَسروق بن أجدَع همدانی (63 هـ). أنَس بن مالک انصاری (93 هـ)، ابو الشعثاء، جابِر بن زَید (93 هـ)، صاحب ابن عباس و مؤسس فقه خوارج است. عَبدالرحمن بن غَنم اشعری (78هـ). عمر بن عبدالعزیز (101 هـ)، خلیفه هشتم بنی امیه عبدالله بن عمرو بن عاص (65 هـ)، طاوس بن کَیسان جندی (106 هـ). یحیی بن أبی کثیر (129هـ). (18)
دورهی سوم: عصر پیشوایان مذاهب
این عصر از اوائل قرن دوم آغاز میشود و تا نیمهی قرن چهارم که پیشوایان بزرگ فقه و اجتهاد ظاهر میشوند. ادامه مییابد و سنت و فقه در این دوره تدوین میشود.پس از دورهی تابعین دورهی پیشوایان بزرگ فقه اسلامی است.
ابوحنیفه و مالک، از بزرگان ائمهی اربعهی اهل سنت، به فقهای دورهی تابعین متصل میشوند. گرچه در دورهی تابعین غالب این فقها سعی میکردند بین دقت روایت و صدق آن، تفریع فروع بر اصول و إفتاء به رأی جمع کنند ولی به دلیل رونق گرفتن بازار حدیث، احادیث دروغ زیادی جعل شد و رفته رفته مذاهب مختلفی پدید آمد؛ جمهور مسلمین، اهل سنّت نامیده شدند و پیران علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) شیعه و دشمنان آن حضرت و برخی از خلفاء دیگر خوارج. چنانکه اهل سنت به تدریج در اصول و فروع به چند دسته تقسیم شدند، شیعه نیز به گروههایی چون کیسانّیه (19)، زیدیّه (20)، اثنا عشریه (21) و همچنین خوارج (ازارقه، اباضّیه، صفریه) و غیر آنها تقسیم شدند و در نتیجه تحوّلات شگرفی در علوم اسلامی، مخصوصاً علم حدیث و متعلّقات آن از قبیل درایه و رجال و علم فقه و اصول فقه، پدید آمد و در اثر همین تحوّلات نوابغ بزرگ و آثار سودمند و گرانبهایی برای اولین بار در این علوم ظاهر شد که تاکنون مورد استفادهی بزرگان اهل فّن قرار گرفته است و پیوسته بر اهمیت
آنها افزوده میشود. پیشوایان مذاهب اهل سنت عبارتند از:
ابوحنیفه، نُعمان بن ثابت (150 هـ):
أبو حَنیفَه، نُعمان بن ثابت بن زَوطَی کوفی، مولی بنی تیم الله از ابنای فارس در سال 80 هـ به دنیا آمد و در سال 150 هـ از دنیا رفت. او در دورهی خلافت امویان و عباسیان میزیست و از تابعان تابعین بود و بنابر قولی از تابعین، ابوحنیفه، أنَس بن مالک را درک کرده و از او حدیث «طَلَب العلم فَریضة على كلِّ مسلمٍ» را نقل کرده است. وی امام «اهل رأی» فقیه أهل عراق و بنیانگذار مذهب حنفی است. (22)مالک بن أنَس (179 هـ).
مالک بن أنس بن أبی عامر أصبحب، در فقه و حدیث بعد از تابعین، امام مدینه بود. در عهد خلافت ولید بن عبدالملک به دنیا آمد و در روزگار رشید در مدینه از دنیا رفت. وی دوران خلافت امویان و عباسیان را درک کرد.کتاب المُوَطّأ او در حدیث و فقه از مآخذ معتبر سنّی است. (23)
محمد بن ادریس شافعی (204 هـ).
ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی در سال 150 هـ در غزه به دنیا آمد و در سال 204 هـ در مصر از دنیا رفت. شافعی در بغداد کتاب قدیم خود به نام الحجة را نوشت. سپس در سال 200 هـ به مصر منتقل شد و در آنجا مذهب جدید خود را عرضه داشت و در همان شهر از دنیا رفت. کتاب الرسالة، از کتابهای نخستین علم اصول فقه، و کتاب الأُم در فقه از آثار اوست. شافعی در استنباط احکام به قرآن، سنت، اجماع و قیاس عمل میکرد و به قول صحابه رجوع نمیکرد زیرا قول آنان را اجتهاداتی میشمرد که احتمال خطا در آنها میرفت. (24)احمد بن حَنبَل شیبانی (241 هـ).
ابوعبدالله، احمد بن محمد بن حنبل شیبانی در بغداد به دنیا آمد و در همان شهر از دنیا رفت. او مسافرتهایی به کوفه، بصره، مکّه، مدینه، یمن و شام و الجزیرة کرد. ابن حنبل در بغداد در خدمت امام شافعی به آموختن فقه پرداخت. وی علاوه بر شافعی از محضر علمای عصر خویش که عدد آنان به صد میرسد، استفاده کرد. احمد بن حنبل در جمعآوری و حفظ سنت همت بسیار گمارد تا جایی که امام محدثان عصر خویش نام گرفت. وی در جریان «خلق قرآن» در زمان مأمون، معتصم و واثق سختیها دید و زندانی شد. (25) برخی دیگر از فقهای این دوره عبارتند از:سلیمان بن مهران أسدی:
(ملقب به أعمش) (148 هـ). عبدالرحمن بن عمرو بن یُحمِد أوازاعی (157 هـ). سُفیان بن سعید ثَوری (161 هـ). محمد بن جریر طبری (310 هـ). (26)دورهی چهارم: دورهی توقّف اجتهاد و گزینش مذاهب
این دوره از اواخر قرن چهارم تا سقوط عباسیان ادامه داشت و در همین دوره امپراطوری بزرگ اسلامی تجزیه شد و روابط بین اجزا قطع گردید؛ در مغرب در شهر أندَلُس عبدالرّحمن ناصر و در شهری که نزدیک تونس به نام مَهدیّه بنا شده بود عُبید الله مَهدی فاطمی، مؤسس دولت فاطمی، و در مصر إخشید، در مَوصِل و حَلَب بنی حَمدان، در یمن شیعهی زیدی، در بغداد دولت دَیَلَم (آل بویه) و بالاخره در مشرق دولت سامانی حکومت داشتند و برای بنی العبّاس جز اسم، چیزی باقی نمانده بود؛ بعد از این سلجوقیان بر مشرق مسلّط شدند و دولت آل بویه را از بغداد برانداختند و خود به جای ایشان نشستند و تنها به نام، خلافت بنی العباس را پذیرفتند؛ بعد از آن به تدریج دولت سلجوقیان گسترش یافت و در ملک شام با فاطمیان درگیر شدند، بالاخره در تمام جهان اسلام جز مصر صاحب نفوذ شدند. بعد از آن در مورد شهرهای مغرب و بلاد شام بین زمامداران مصر و سَلجوقیان اختلاف به وجود آمد و همین امر موجب نزاع و ضعف طرفین گردید و در نتیجه سبب جنبش صلیبیان شد که در اواخر قرن پنجم قیام کردند و بر بیت المقدس تسلّط یافتند و رفته رفته بر آن بسنده نکردند و با به وجود آوردن جنگهای متعدد خواستند بر مناطق دیگری دست یابند. چیزی نگذشت که سلجوقیان تارومار شدند و اتابکان روی کار آمدند و در شرق و غرب ریشه دواندند تا اینکه از اعقاب آنان شخصی به نام محمود نورالدین، فاطمیان را برانداخت و باز عباسیان به مصر بازگشتند. سپس قیام دولت صلاح الدین ایوبی، یکی از امیران محمو نورالدین، به وقوع پیوست.اواخر قرن ششم در منتهی الیه مشرق، خوارزم شاه قیام کرد و تدریجاً عظمت یافت و نزدیک بود به بغداد برسد؛ اوائل قرن هفتم ترکان مغولی به رهبری چنگیز خان مانند سیل هجوم کردند و چنگیز قبل از مرگش کشور را، از سواحل چین تا سواحل دریای روم بین فرزندان خود تقسیم کرد. دیری نپایید که هلاکو، نوهی چنگیز خان، رهبر لشکریان او در بغداد، آخرین خلیفهی عباسی را به قتل رساند و بغداد پس از ویرانی پایتخت حکومت آنان گردید.
در این دوره به موازات ضعف سیاسی جهان اسلام از نظر علمی (اجتهاد) هم دچار ضعف شده بود، دانشمندانی بزرگ به عرصهی وجود پا نهادند که بدون شکّ روح اجتهاد در آنان ضعیف شده بود در عین حال دورهی خاصی را برای حقوق و احکام اسلامی گشودند که به نوبهی خود دارای امتیازات خاصی است. در حقیقت فقهای این دوره را باید مکمل مذاهب پیشوایان مذهبی آنان دانست: گاهی برخی از روایات مختلفهی منقول از آنان را بر بعضی دیگر ترجیح دادهاند، گاهی علل احکام را به دست آورده و احکام غیر منصوص را بر منصوص قیاس کردهاند. برخی از فقهای این دوره عبارتند از:
عبیدالله بن حسن کرخی (340 هـ)، محمد بن یحیی بن عمر بن لُبابَه أندُّلسی (330 هـ)، محمد بن عبدالله أبهَری (375 هـ)، ابراهیم بن احمد مَروَزی (340 هـ)، ابن قُدامه مَقدِسی (620 هـ)، ابن تَیمِیّه حَرّانی، ابن تیمیه (652 هـ)، عبدالسلام بن عبدالله (جد شیخ الاسلام ابن تیمیه). (27)
دورهی پنجم: عصر تقلید محض
در این عهد قبائل مختلف تُرک بر قسمت عظیمی از بلاد اسلامی تسلّط یافتند و بدون برخورد با مانع مهمّی با موفقیت به راه خود ادامه میدادند، تنها در قسمت شامات، مصریان در مقابل مهاجمان ایستادند و توفیق هم یافتند. لیکن چون این قیام به قیادت ممالیک بود و ممالیک هم از عنصر ترک بودند میتوان گفت: در آن اوان همهی مستولیان بر بلاد اسلامی از عناصر ترک بودند، به جز بلاد مغرب که از این كلّیّت مستثنی بود.اوائل قرن هشتم به همّت یکی از سران بلند همت قبائل ترک به نام عثمان کُجَک در قسمت ترکیهی آسیایی، همان قسمت از آسیای میانه که پیوسته آل سلجوق در آن حکومتهای کوچکی به وجود میآوردند، کشور بزرگی تشکیل داد که به تدریج گسترش یافت و حتی قسمت بزرگی از سرزمینهای اروپایی را نیز فرا گرفت.
این حکومت در نیمهی قرن نهم شهر بزرگ قسطنطنیّه را گشود و پایتخت خود ساخت، و چون به تدریج به کشورهای بزرگ اسلامی از جمله مصر دست یافتند آخرین خلیفهی عباسی را از میان برداشتند و خود را به عنوان خلیفه ملقب ساختند. بالنتیجه مرکز خلافت از مصر به قسطنطنیّه انتقال یافت و مُعظم بلاد اسلامی در زیر سیطرهی عثمانیان قرار گرفته تا اینکه در اوج عظمت این حکومت چراغ اسلام پس از حدود هشت قرن در بلاد اندلس به کلی خاموش شد و در اوائل قرن سیزدهم هجری کشور مصر هم با انتخاب محمدعلی پاشا به امارات، عظمت دیرینه خود را بازیافت. همچنین به تدریج سایر سرزمینهای اسلامی نیز آزاد شد.
در این دوره اجتهاد به نهایت ضعف رسید و تمام امتیازات مثبت دوره قبل خود را از دست داد، گوئیا به تدریج اهل سنّت حق اجتهاد و اظهارنظر را از خود سلب کردهاند و حتّی به درک و فهم کتب گذشتگان- به ویژه پیشوایان- وقعی نمینهند؛ بین مردم و دانشمندان، بین سرزمینهای مختلف اسلامی پیوند مستحکمی وجود ندارد، گرچه در نیمهی اول این دوره در این زمینههای کتاب وسیع و سودمندی تألیف شده است. امّا صرفاً گردآوری آراء و نظرات پیشوایان فقه است، حدّاکثر ادلّهی نظرات هم به آن ضمیمه شده است؛ از اجتهاد و تحقیق در آنها خبری نیست، احیاناً به تلخیصات و اختصاراتی هم برمیخوریم، لیکن چه بسا اختصاراتی است مُخلّ؛ از تحقیق و تتبّع اثری در آنها به چشم نمیخورد (به کتابهای کنز الدقائق عبدالله بن احمد نسفی، (710 هـ)، مختصر خلیل بن اسحق؛ (776 هـ) و منهج الطّلاب زکریّا بن محمد انصاری (926 هـ) رجوع شود)، امّا در نیمهی دوم متأسفانه آثار این چنینی هم وجود ندارد.
برخی از فقهای دورهی پنجم
در این دوره اجتهاد به نهایت ضعف رسید و به تدریج اهل سنت حق اجتهاد و اظهارنظر را از خود سلب کردند. بنابراین در این دوره با فقهایی نامآور برخورد نمیکنیم و از اجتهاد و تحقیق در این عصر خبری نیست و تنها با تلخیصات آثار گذشتگان مواجه میشویم که گاهی مخلّ بوده است. برخی از فقهای این دوره عبارتند از: نَسفی (710 هــ)، إسنَوی (721 هـ)، ابن تیمیة (728 هـ)، ابن قیم جوزیّه (751 هـ). (28)دورهی ششم: عصر حاضر
این دوره پس از جنگ جهانی دوم تا قرن اخیر را شامل میشود. در این دوره اهل سنّت خود را از تقیّد به مذهب خاصّ از مذاهب اربعه رها ساختهاند یعنی ضروری نمیبینند که در تمام مسائل تنها از یک مجتهد پیروی کنند، بلکه أحیاناً شافعیه در مسأله یا مسائلی از ابوحنیفه یا مالک یا احمد تقلید میکند و همین طور برعکس.بعد از جنگ جهانی دوم کشورهای اسلامی بیش از پیش با تمدنّهای غربی آشنا شدند و این امر تأثیر زیادی بر مسلمانان گذاشت. ارتباط ملل غربی با ملّتهای اسلامی موجب شد تا مسلمانان برای ایجاد سازگاری با مسائل روز جهان در امور شرعی تجدیدنظرهایی به عمل آورند. لذا خود را ناچار دانستند در هر مسألهای رأی مذهبی را برگزینند که سازگاری بیشتری با این نوع مسائل داشته باشد، حتّی برخی از دانشمندان بزرگ، مانند شیخ شلتوت، اخذ به مذهب جعفری را هم أحیاناً تجویز کردند با اینکه چنین امری در گذشته حتّی تصورش هم آسان نبود.
با توجه به پیدایش مسائل مستحدثه، مانند بیمه، مسائل مربوط به خانواده، تساوی حقوق، مسائل اقتصادی، معاملات بانکی (معامله سفته، ربا و...)، این فکر در بین دانشمندان قوت گرفت که بار دیگر باب اجتهاد مفتوح شود و أحیاناً با توجّه به روح شرع، ظواهر نصوص، مصالح و حتّی مقتضیات زمان و آراء صاحبنظران گذشته از نو مسائل شرعی مورد بررسی قرار گیرد و همانگونه که از برخی اظهارات دانشمندان به دست میآید آنها از سدّ باب اجتهاد راضی نبودهاند. حتی در زمانهای اخیر برخی از مفتیان انتخاب آراء فقهای شیعه را نیز مجاز شمردند و پیشرو این نهضت علمی جامع الازهر در مصر بود. برخی از فقهای این دوره عبارتند از:
شمس الدین رمَلی (1004 هـ)، سالم سنهوری (1015 هـ)، شَوبری (1062 هـ)، میّاره (1072هـ)، الرافِعی (1308 هـ)، آلوسی (1317 هـ)، شیخ محمد عبده (1323 هـ)، محمد بن مصطفی مراغی (1364 هـ)، شیخ محمود شلتوت (1383 هـ)، ابو زُهرة (1394هـ). (29)
پینوشتها
1- شرح تجرید علامه، 226.
2- ر.ک: تاریخ التشریع الاسلامی، شیخ محمد خُضّری بک.
3- ر.ک: تاریخ المذاهب الفقیهة، شیخ ابو زهره.
4- اسد الغابه، 205/3؛ الاستیعاب، 243/2؛ المعارف، 98؛ طبقات ابن سعد، 169/3.
5- آیتی، ابراهیم، تاریخ اسلام، ص93.
6- (اسد الغابه، 52/4-78؛ الاصابة، 265/3).
7- (الاصابه، 462/2؛ اسدالغابه، 376/3).
8- الاصابه، 507/2.
9- سیوطی، جامع صغیر، 58/1 به نقل از مسند أبی یعلی.
10- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 11-30.
11- برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به: الاعلام، اسدالغابه، حلیة الاولیاء، طبقات ابن سعد.
12- توبه، 100.
13- خوارج: نخستین کسانی که بر امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) خروج کردند جماعتی بودند که در جنگ صفین او را همراهی کردند. سردمداران این گروه اشعث بن قیس و مسعر بن مذکی تمیمی و زید ابن حصن طائی بودند. مشهورترین و عمدهتری فرقههای خوارج عبارتند از: ازارقه، نجدات، صفریه، و اباضیه. همه این فرقهها تیری از علی و عثمان را از هر عبادتی مقدم میداشتند و مرتکبین کبائر را کافر میشمردند و معتقد بودند هرگاه امام برخلاف سنت عمل کند واجب است بیعت با او شکست و علیه او خروج کرد. (ملل و نحل، شهرستانی، 170/1-172).
14- أزارقه: یاران ابو راشد، نافع بن ازرق بودند که بعد از خروج به همراه نافع از بصره به اهواز کوچ کردند و به تدریج در شهرهای فارس و کرمان گسترش یافتند. ازارقه بزرگترین و معتبرترین فرقه در زمان عبدالله بن زبیر بودند. شهرستانی در ملل و نحل به تفصیل عقاید این فرقه را در هشت قسم تبیین میکند، مانند کشتن کودکان و زنان و مخالفین جایز است. (ملل و نحل، 179/1).
15- نجدات: یاران نجدًة بن عامر حنفی بودند که بعداً بین آنان انشعاب به وجود آمد و به دو گروه عطویه و مذیکیه تقسیم شدند: عطویه پیروان عطیه بن اسود یمامی حنفی بودند و مذیکیه یاران ابی مذیک خارجی. (ملل و نحل، 187/1)
16- اباضیه: پیروان عبدالله اباض بودند که در زمان مروان بن محمد، آخرین خلیفهی امویان خروج کردند (ملل و نحل، 212/1) گویند وی از بدعت خویش رجوع کرد و یارانش از او تبری جستند ولی بعد از آن نیز به نام مؤسس فرقه منسوب ماندند. (ملل و نحل، 212/1).
17- صفریه: یاران زید بن اصغر بودند. این فرقه با ازارقه، نجدات و اباضیه در مواردی مخالف بودند، از آن جمله: اینان کشتن کودکان مشرکان را جایز نمیشمردند و به کفر و مخلد در نار بودن آنان حکم نمیدادند. (ملل و نحل، 216/1).
18- برای اطلاع بیشتر در باره این فقها رجوع کنید به: الاعلام و الاصابة.
19- کیسانیه یا مختاریه فرقهای از شیعه است که به امامت محمد حنیفه، فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) قائل بودهاند. بنیانگذار این فرقه مختار ثقفی بود که خود را وزیر و پشتیبان و و رول محمد حنیفه میدانست و او را به عنوان مهدی میخواند. این فرقه به امکان بداء در خداوند اعتقاد داشتند. (دائرة المعارف فارسی مصاحب، ماده کیسانیه و الملل و النحل، 235/1-242)
20- زیدیه پیروان زید بن علی بن حسین- علیهم السلام- هستند و امامت را از آن فرزندان حضرت فاطمه- علیها السلام- میدانند با این قید که فاطمیّ عالم شجاع که به عنوان امام به پاخیزد تبعیت از او واجب است خواه از اولاد امام حسن باشند و خواه از فرزندان امام حسین. لازم است ذکر شود که همه آراء زیدیه از زید بن علی- علیهما السلام- نیست. (الجمل، پاورقی ص65 به نقل از مقالات الاسلامیین، 129/1-132و أوائل المقالات، 46 و الملل و النحل، 154/1-156و المنیة و الأمل، 89)
21- اثنا عشریه یا امامیّه معتقدان به امامت حضرت علی (علیه السلام) و یازده فرزند او هستند که با نص صریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامت منصوب شد. آنان تصری امور مسلمانان از سوی امام معصوم را امری واجب میدانند. (الجمل، پاورقی ص 65 به نقل از الفصول المخترة، 239-240 و الملل و النحل، 162/1 و الحور العین، 157 و الفرق الاسلامیة، 61 و الروضة البهیة، 182/3).
22- شذرات الذهب، 227/1؛ وفیات الاعیان، 415/5-423.
23- طبقات الفقهاء، 193/1؛ الوفیات، 439/1؛
24- شذرات الذهب، 9/2؛ الوفیات، 447/1؛
25- طبقات الفقهاء، 75؛ تاریخ بغداد، 412/4؛
26- در باره شرح حال آنها رجوع کنید به: الاعلام و الوفیات.
27- برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به: الاعلام، الوفیات، شذرات الذهب.
28- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: الاعلام و شذرات الذهب.
29- برای مطالعه بیشتر درباره شرح حال این فقها به کتاب الاعلام رجوع کنید.
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول