داستان عجيب نامگذاري بيماري‌ها (بيماري‌هاي نام‌گذاري شده بر اساس اسم افراد)

هنگامي که يک متخصص اعصاب به نام جورجز جيلز دي لاتور (Georges Gillesde la Tourette) يک حالت پزشکي را در سال 1885 کشف کرد که نشانه‌هاي آن تيک‌هاي حرکتي و لفظي غيرارادي بود، احتمالاً او هيچ نظري درباره‌ي
دوشنبه، 27 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
داستان عجيب نامگذاري بيماري‌ها (بيماري‌هاي نام‌گذاري شده بر اساس اسم افراد)
داستان عجيب نامگذاري بيماري‌ها (بيماري‌هاي نام‌گذاري شده بر اساس اسم افراد)

 

مترجم: محمود کريمي شروداني
منبع: راسخون
 
 
هنگامي که يک متخصص اعصاب به نام جورجز جيلز دي لاتور (Georges Gillesde la Tourette) يک حالت پزشکي را در سال 1885 کشف کرد که نشانه‌هاي آن تيک‌هاي حرکتي و لفظي غيرارادي بود، احتمالاً او هيچ نظري درباره‌ي اينکه نامش به زودي مترادف اين بيماري قرار گيرد نداشت. ولي امروزه، اين سندروم (تيک‌هاي حرکتي و لفظي) نسبتاً رايج به عنوان تورز (Tourette's) شناخته مي‌شود.
صدها بيماري و سندروم (نشانه) به نام اشخاصي که آنها را کشف کرده‌اند، ناميده مي‌شوند. چند نمونه شاخص آنها شامل: بيماري کورون (Crohn's disease)، تومورهاي کاپوسي (Kaposi's sarcoma) و بيماري هاج کين (Hadgking's disease) تعداد کمي از اين نام‌ها هستند به هر حال امروزه سازمان بهداشت جهاني مي‌خواهد که اين روند نامگذاري حالت‌هاي پزشکي به تبع افراد (و هم‌چنين حيوانات و مکان) پايان دهد. به چه دليل؟ گروه (مسئول نام‌گذاري بيماري‌ها) اغلب شکايت‌هايي از افرادي دريافت مي‌کند که پس از ناميده شدن بيماري به نام آنها يا خودشان بدنام شده‌اند يا چيزي که برايشان عزيز است بدنام شده است؛ يا افرادي که در نتيجه‌ي اين نام‌گذاري دچار ضرر اقتصادي شده‌اند. به طور مثال: آنفولانزاي خوکي در حقيقت از طريق خوک انتقال پيدا نمي‌کند، ولي بعد از فراگير شدن بيماري در سال 2009 بعضي از کشورها واردات گوشت خوک را ممنوع کردند يا پس از آن بيماري با عنوان دسته نوروويروس (Norvirus) نامگذاري شد، باز هم يک شخص ژاپني به اين نام‌گذاري شکايت کرد، چرا که نورو (Noro) در ژاپن يک نام فاميلي رايج است.
افراد ديگرگي هم اين‌گونه واکنش نشان دادند که نام‌گذاري يک بيماري به تبعيت از يک شخص يا يک مکان آن را قابل توصيف‌تر مي‌کند و بهتر به ذهن مي‌ماند و به اين ترتيب يک نام فني به آن تعلق مي‌گيرد. همچنين استفاده از نام اشخاص براي بيماري‌ها اغلب يک راه خوبي براي احترام کردن به پزشک يا دانشمندي است که به عنوان اولين شخص آن بيماري را کشف کرده ‌است. اجازه دهيد نگاهي به داستان‌هايي که در پشت 10 بيماري وجود دارد که به تبع نام افراد، نام گذاري شده‌اند.

1. بيماري پارکينسون

بيماري پارکينسون از زمان‌هاي باستان شناخته شده است، از زماني که در آيورودا (Ayurveda) به آن نام کامپاواتا (Kampavata) داده شد. آيورودا يک سيستم درماني طبيعي با قدمت 500 ساله است که در هند استفاده مي‌شد. (آيورودا يک درمان طبي هندي است که در هند باستان وجود داشته است و در آن افراد از غذاهاي خاص گياهي استفاده مي‌کردند و در آن مانند يوگا ورزش‌هايي براي آرام شدن از طريق کنترل افکار و بدن انجام مي‌دادند تا به حالتي منظم از سلامتي دست پيدا کنند) در جهان غرب در 175 سال بعد از ميلاد مسيح در ادبيات پزشکي به نام شيکينگ پالسي (Shaking palsy) (لرزش بدن) ناميده مي‌شد. اما تا سال 1817 توجه خاصي به اين وضعيت (بيماري) نشد. تا اين که در همين سال، جيمز پارکينسون مقاله‌اي در رابطه با شيکينگ پالس (لرزش بدن) چاپ کرد. پارکينسون اميدوار بود که مقاله‌اش ديگران را براي بررسي اين بيماري تحريک کند. او پس از آن که متوجه شد 6 مورد از موارد تحت بررسي‌اش در نزديکي محله او زندگي مي‌کنند، خودش مجذوب (موضوع) گرديد. تقريباً 60 سال بعد يک متخصص اعصاب فرانسوي به نام جين- مارتين چارکت (Jean-Martin charcot) به رقابت برخاست و مطالعه را بر روي نشانه‌هاي اين بيماري و تمايز قائل شدن بين آن نشانه‌ها و بيماري گرفتگي متعدد عضلات (بيماري ديگري که چارکت در شناخت آن بيماري مفيد واقع شد) را آغاز کرد. اين چارکت بود که اين بيماري را پارکينسون ناميد.
پارکينسون اين‌گونه تعريف مي‌شود. لرزه‌ها، سفت شدن و کند شدن حرکت‌هاي فيزيکي وگفتاري، دگرگون شدن نوشتار و مشکل در طرز ايستادن و تعادل. اين بيماري بيشتر افراد با سن بالاتر را مورد حمله قرار مي‌دهد، و تاکنون کسي علت اين بيماري را نشناخته است. دانشمندان مي‌دانند که بخش بزرگي از مشکلات به خاطر ناکارايي دوپامين (Dopamin) در مغز است. (دوپامين يکي از مهم‌ترين انتقال دهنده‌هاي نورون‌هاي مراکز عصبي است و بسياري از بيماري‌هاي عصبي و رواني به اختلال در ترشح و عملکرد آن مربوط است. دوپامين نوعي اسيد آمينه شادي‌آور است که در واقع پيام‌رسان عصبي است و در بيشتر مهره‌داران و بي‌مهرگان وجود دارد و نقش فعال کنندگي دارد). سطح پايين دوپامين باعث خرابي و ناکارايي سلول‌هاي مشخصي در مغز مي‌شود. پارکينسون يک بيماري کشنده نيست ولي ذاتاً آهسته پيشرفت مي‌کند. اما پيچيدگي در پيشرفت اين بيماري مي‌تواند مشکلاتي را در بلع (قورت دادن) و زمين خوردن افراد بوجود آورد. و همين پيچيدگي پارکينسون است که باعث شده اين بيماري به عنوان چهاردهمين علت مرگ در u.s شناخته شود.

2- بيماري لوگهريگ (Lou Gehrig's Disease)

بيماري لوگهريگ يا Als (Amyotrophic Lateral selerosis) اسلکروز جانبي آميوتروفيک يک بيماري نرون‌هاي حرکتي يا (Motor Neuron Disease يا MND ) است که موجب تخريب پيشرونده و غيرقابل ترميم در دستگاه عصبي محيطي مي‌شود. لازم به ذکر است اين بيماري مسري نيست و جزو سرطان‌ها به شمار نمي‌رود. اما اين بيماري سبب مي‌شود که نرون‌هاي عصبي به تدريج از بين روند و فرد توانايي عملکرد عضلات خود را از دست مي‌دهد که معمولاً مبتلايان به اين بيماري مدت زيادي زنده نخواهند ماند). متخصص اعصاب فرانسوي که بيماري پارکينسون را کشف کرد همان شخصي است که بيماري ALS يا همان بيماري لوگهريگ يا بيماري نرون‌هاي حرکتي را کشف کرد .اين يک اختلال عصبي پيش رونده تباه کننده رشته‌هاي عصبي است که به مرور باعث از بين رفتن بعضي از سلول‌هاي عصبي مي‌شود. سلول‌هاي تحت تأثير آنهايي هستند که کنتر بلع و تنفس و علاوه بر آن حرکت‌هاي اندام‌هاي زيرين را بر عهده دارند. هم‌چنين پيشرفت اين بيماري باعث از دست دادن توانايي حرکت، صحبت کردن، خوردن و در نهايت تنفس کردن مي‌شود. متأسفانه، اين درد صددرصد کشنده است. افراد مبتلا نهايتاً فقط 2 تا 5 سال پس از تشخيص بيماري مي‌ميرند. (اما اين قانون کلي نيست و موارد متعددي هم وجود داشته که تا 10 سال هم زنده مانده است و يا حتي دانشمند برجسته بريتانيايي به نام استفن‌ها و کينگ که از سن حدود 20 سالگي تا حدود 50 سالگي با اين بيماري زندگي کرده است). (بايد توجه داشت که) اين بيماري تقريباً بدون درد نيست و افراد درد زيادي را تحمل مي‌کنند، اما با اين وجود حواس و تفکرات (و مغز) اين افراد سالم مي‌ماند. (همانند استفن هاوکينگ که با وجود داشتن اين بيماري و عدم توانايي حرکتي از مغز او استفاده مي‌شود). در ايالات متحده آمريکا ساليانه اين بيماري در حدود 5000 نفر تشخيص داده مي‌شود. چالش معروف سطل آب يخ Als ميزان جست و جوهاي اينترنتي را ميليون‌ها بار بالا برده است. (چالش سطل آب يخ به اين‌گونه است که بسياري از مشاهير و پژوهشگران زنده جهان سطلي از آب يخ را روي سر خودشان مي‌ريزند. و قبل از آن نام سه نفر ديگر را به زبان مي‌آورند و به شرکت در اين بازي دعوت مي‌کنند که هر يک از اين سه نفر بايد در ظرف مدت 24 ساعت همين کار را انجام دهد و گرنه بايد 100 دلار بپردازند که اين مبلغ صرف کمک به مبتلايان ALS خواهد شد).
اين بيماري براي اولين بار توسط جين مارتين چارکت (Jean-Martin Charcot) در سال 1869 کشف گرديد. ولي اين بيماري چندان شناخته شده نبود، تا زماني که در سال 1939 ستاره‌ي بيس بال لوگهريگ به اين بيماري مبتلا شد. گهريگ در آن زمان فقط 35 سال سن داشت و در اوج حرفه‌ي خود بود. وقتي خبرها منتشر شد. او در چهارم ژولاي (July 4 سال 1939 سخنراني خداحافظي با طرفداران را برگزار کرد، در آن زمان او به خاطر داشتن خانواده‌ي شگفت‌انگيز و داشتن توانايي براي بازي حرفه‌اي با توپ خود را «خوشبخت‌ترين مرد بر روي زمين» ناميد. دو سال بعد، او درگذشت. بعد از مرگ او، اين بيماري به سرعت به نام بيماري لوگهريگ شناخته شد. حداقل در ميان آمريکايي‌ها - و دانش درباره‌ي اين بيماري بالا رفت. شايد به خاطر گذشت مدت طولاني از مرگ گهريک، بيماري لوگهريک بيشتر با نام ALS شناخت شده است.

3- بيماري پاگت (Paget's Disease)

سِر جيمز پاگت در ميان بيماري‌هاي مبتني بر اسم در جهان کمي غيرمعمول است. زيرا او چندين پذيرش نام نسبت به اسمش داشت. او در سال 1814 در انگليس متولد شد، پاگت يک جراح و يا تالوژيستي (آسيب‌شناسي) بود که هيچ‌گاه به دانشگاه نرفت. در عوض، او در بيمارستان تربيت شده بود، و چيزي که در آن زمان رايج بود. او پدر پاتالوژي انگليس مطرح مي‌شود، او به خاطر توصيف (تشريح) دقيق تعداد زيادي از بيماري‌ها معروف شد که اين بيماري‌ها شامل دفرمه شدن و ورم استخوان‌ها، وضعيتي که با تومورهاي استخواني توصيف مي‌شود (بيماري پاگت مربوط به استخوان) (در واقع در بيماري پاگت مربوط به استخوان، استخوان‌هاي جديد ايجاد مي‌شوند که اين استخوان‌ها به صورت غيرطبيعي بزرگ هستند و ممکن است در هر جايي از بدن رشد کنند. مثلاً در صورت بروز در ستون فقرات و نخاع از ميزان فضاي موجود در مجراي نخاعي مي‌کاهد و حتي ممکن است در صورت پيشرفت سبب قطع نخاع شود. و يا رشد سلول‌هاي جديد استخواني در ستون فقرات سبب ضعيف شدن مهره‌ها و ايجاد قوز در افراد گردد). يک سرطان نادر سينه که در خود سينه و اطراف نوک آن آشکار مي‌شود (بيماري پاگت مربوط به نوک سينه) (در واقع بيماري پاگت مربوط به نوک سينه، نوعي سرطان سينه است که با ايجاد ترشحات خوني از يک مجرا است. اين بيماري جزء بيماري‌هاي نادر است و در يک درصد از چهار درصد خانم‌هايي که سرطان سينه دارند اتفاق مي‌افتد. که نشانه‌هاي اين بيماري شامل قرمز شدگي نوک سينه و هاله‌ي اطراف آن و سوزش و خارش مي‌باشد) هم‌چنين يک بيماري نادر که با زخم در قسمت بيروني آلت تناسلي زنانه و مردانه شناخته مي‌شود (بيماري پاگت آلت مردانه و هم‌چنين با نام بيماري خارجي پاگت شناخته مي‌شود)؛ و هم چنين بيماري ميانگين تراکم رشته عصبي (نشانگان تونل مچ دست يا سندرم کانال کارپ) (در مچ دست مجرا و تونلي وجود دارد که به آن کانال کارپ يا تونل مچ دستي مي‌گويند. از درون اين کانال 9 تاندون خم‌کننده انگشتان دست و عصب مريان يا مياني عبور مي‌کنند. اين تاندون‌ها و عصب از ساعد پايين آمده و از داخل تونل عبور کرده و به کف دست مي‌رسند، و باعث حرکت انگشتان مي‌شوند، که گاهي اوقات بر اثر وجود يک تومور يا کيست يا بد جوش خوردن يک شکستگي مچ دست مي‌تواند موج تنگ شدن فضاي کانال شده و حرکت انگشتان را مختل مي‌کند. هم‌چنين گاهي به علت حرکات مکرر و مداوم مچ دست مانند تايپ زياد يا استفاده زياد از پيانو اين بيماري ايجاد مي‌شود.) اين بيماري‌ها به يکديگر مرتبط نيستند. فقط همگي آنها به طور اتفاقي توسط پاگت کشف شده‌اند. با وجود اينکه اينها قطعاً پيشرفت‌هاي مؤثري هستند، اما شايد قسمت مهم اين باشد که پاکت يک حامي در جهت جاي دادن دانش در پزشکي بود، او به پزشک زنان شدن علاقه‌مند بود و در مورد درمان‌هاي پزشکي جديد روشنفکر و بي‌تعصب بود. او هم‌چنين به عنوان اولين جراح شناخته شده است که سعي کرد از طريق تختخواب‌هاي حاوي آب دردهاي زخم بستر را کم کند. دانشگاه‌هاي پزشکي آموزشي جيمز پاگت در نورفلک (Nor folk) در انگليس به افتخار او نام‌گذاري شده‌اند.
منبع تحقیق: How stuffeworks.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.