عقل و عشق در نظر سهروردي

دنياي امروز، دنياي مكاتب فكري و نظام هاي فلسفي است. هر مكتبي با نگرش ويژه اي به هستي مي نگرد و بر جهان بيني خاصي استوار است و پايه ي هر جهان بيني معرفت و شناخت است. مذاهب فلسفي كه در طول تاريخ پديد آمده اند، در نيرو بخشيدن به عقل آدمي و گسترش معرفت او سهيم بوده اند و هريك از اين مذاهب، سنگ تازه اي است براي بناي رفيع معرفت بشري.
پنجشنبه، 10 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عقل و عشق در نظر سهروردي
عقل و عشق در نظر سهروردي
عقل و عشق در نظر سهروردي

نويسنده: جليل مسعودي‌فر
دنياي امروز، دنياي مكاتب فكري و نظام هاي فلسفي است. هر مكتبي با نگرش ويژه اي به هستي مي نگرد و بر جهان بيني خاصي استوار است و پايه ي هر جهان بيني معرفت و شناخت است. مذاهب فلسفي كه در طول تاريخ پديد آمده اند، در نيرو بخشيدن به عقل آدمي و گسترش معرفت او سهيم بوده اند و هريك از اين مذاهب، سنگ تازه اي است براي بناي رفيع معرفت بشري.
زندگي اجتماعي بشر، گام به گام به سوي عقلائي شدن پيش مي رود. تاريخ فرهنگ و تمدن بشري، داستان اين پيشرفت است كه بشر در رهگذر آن از خود، آگاه مي شود و همراه با اين خود آگاهي آزادي او نيز بيشتر مي گردد. پيشرفت علم و خودآگاهي و آزادي غايت تاريخ است. " [i] "اگر طبيعت كتابي است كه با دست پروردگار نوشته مي شود، كتاب تاريخ نيز لوحي است كه با نقش انديشه و قلم اعلاي عقل و تفكر رقم مي خورد." [ii]
مكاتب بزرگ فكري براي كسب شناخت هركدام بر منابع و ابزاري خاص تكيه مي كنند كه از آن ميان دو ابزار " عقل و عشق " مهمترند. رابطه ي بين عقل و عشق و يا خرد و ايمان از مسائل پيچيده ي تاريخ تفكر بشري است، چون كه رابطه ي ميان آنها هرگز آرام و صلح آميز نبوده است ؛ بلكه هميشه پر تعارض و جدال آميز بوده است. اين مقاله در پي آن است كه به اين رابطه و جدال از ديدگاه سهروردي پاسخ بدهد. قبل از پرداختن به اين موضوع لازم است به تاريخچه ي فكر و معرفت در تمدن اسلامي اشاره اي بشود.
" فلسفه اسلامي دريايي است عظيم و مركب از مشارب و مكتب هاي فكري و عقلي كه از امتزاج تعاليم دين مبين اسلام و تفكرات فلسفي يونان و ايران باستان و هند به وجود آمد و خود به صورت نهضت مستقلي درآمد و به نوبه ي خود اثري عميق در فلسفه و عرفان اروپايي و هندي به جا گذاشت. " [iii] البته نقش ايرانيان در پيدايش اين نهضت فكري و گسترش و تعميق آن بسيار جدي و چشمگير است. " بدون اغراق بايد اذعان داشت كه مكتب بزرگ فلسفي در ايران كه از كندي و فارابي آغاز شده و به دست شيخ الرئيس به اولين مرحله ي كمال خود رسيده است و سپس با شيخ اشراق قدم به عالم ذوق و شهود نهاده و با صدرالدين شيرازي به تلفيق بين شرع و استدلال و عرفان برآمده است، يكي از درخشانترين خدمات ايران به تمدن اسلامي و فرهنگ جهاني است. " [iv]
در تمدن اسلامي علوم به سه شاخه مهم تقسيم شده است كه عبارتند از: علوم نقلي و عقلي و قلبي كه اين سه شاخه، سه جريان مهم فكري ـ شريعت و فلسفه و تصوف ـ را به وجود آورده است. اين سه جريان همواره در حال بده و بستان و تعامل و تاثيرگذاري متقابل بوده اند و در اثر اين تعاطي و برخورد انديشه ها، فكر و فرهنگ رشد يافته است و در عين تضاد و تعارض شيوه ها و اهداف، ارتباط و هماهنگي نيز بين آنان وجود داشته است.و البته در دوره هايي بعضي از مقلدان و متعصبان با تكيه بر يك جريان فكري به انكار و نفي جريانات ديگر پرداخته اند و موجب ركود و حتي گاهي توقف فكر و انديشه شده اند. اما در طول تاريخ انديشمندان بزرگي تلاش كرده اند كه بين اين سه جريان فكري تعادل و هماهنگي و همكاري ايجاد كنند كه دوره هاي شكوفايي فكر و فرهنگ اسلامي دوره هاي همكاري و هماهنگي اين جريانات بوده است و يكي از تواناترين و موثرترين چهره ها سهروردي است.
قبل از بررسي نقش سهروردي بايد از دو شخصيت برجسته كه در تلفيق و تركيب علوم نقش مهمي داشته اند ياد كنيم: يكي از آن دو، ابن سيناست. ابن سينا به عنوان يك مسلمان جستجوگر آثار عقلي و فلسفي يونان را به دقت مطالعه كرد و با ذهن نقاد و نوانديش خويش كوشيد بين علوم عقلي و علوم ديني آشتي برقرار كند. نظام فلسفي او كاملاً مبتني بر تفسيري عقلاني از شريعت اسلام است. " او در ذهن خود، چنان اين دو دنيا را متحد ساخته است كه هر دو همانند هستند … هم اسلام سنتي و هم ميراث فلسفه يوناني ضرورتاً به وسيله ي او تفسير شده و كم و بيش تعديل يافته است. " [v]
در اواخر قرن پنجم هجري شخصيت بزرگ ديگري به نام ابوحامد محمد غزالي در عالم اسلام شهرت مي يابد. غزالي كه يك عالم بزرگ اشعري و يك عارف برجسته است هم به مباني ديني و علوم نقلي بسيار مسلط است و هم بر فلسفه و علوم عقلي تسلط دارد و هم سالها سير و سلوك و رياضت عارفانه داشته است. اما ذهن نقاد او به همه چيز با چشم نقد و شك مي نگرد و اين آتش مقدس شك همه وجود او را فرا مي گيرد و همه اعتقادات و باورهاي او را در خود مي سوزاند و سپس از آن ميان ايمان آگاهانه و يقين عارفانه اي جوانه مي زند. بهترين محصول تلاش هاي او نگارش كتاب " احياء علوم دين " است كه در اين كتاب سعي مي كند بين شريعت و تصوف آشتي برقرار كند و از قشر شريعت و ظاهر علوم نقلي به باطن دين گوهر ايمان دست بيابد و تفاسير صوفيانه را با مباني ديني و شرعي تلفيق كند. ولي او در زمينه فكر فلسفي و عقل نظري يك منتقد جدي است و لغزشها و خطاهاي فلاسفه را بازگو مي كند و به نقد منطق ارسطويي و استدلال هاي آنان مي پردازد و ضربه هاي سخت و سنگيني بر علوم عقلي وارد مي سازد. " اين ضربه هاي سخت و موثر به دست كسي بر پيكر فلسفه وارد آمد كه علاوه بر تصدي دانشگاه بزرگ نظاميه در بغداد، عنوان روحاني (( حجت الاسلام )) بودن را نيز در جهان اسلام به خود اختصاص داده بود. " [vi]
در چنين شرايطي است كه شخصيت بزرگ ديگري به نام شهاب الدين سهروردي ظهور مي كند. سهروردي كه در نيمه دوم قرن ششم مي زيست به معرفت فلسفي و عرفاني نگاه ويژه اي مي افكند. او براي اثبات هستي و وجود حقايق عالم هم به استدلال و هم به شهود تكيه مي كند و حكمت اشراق او تلفيقي است از فلسفه و عرفان و عقل و عشق و به تعبير خودش حكمت بحثي و حكمت ذوقي. " آنچه وي آن را حكمت اشراق خوانده نوعي حكمت است كه منبع قدسي داشته و دريافت آن نيز جز براي كساني كه آمادگي كامل كسب كرده اند ميسر نمي باشد. حكمت اشراق مشاهده اي وجداني و معاينه اي عرفاني است كه به وسيله ي آن حقيقت وجود چنانكه هست براي انسان پديدار مي گردد. البته در حكمت اشراق نظر و برهان و استدلال از اهميت بسياري برخوردار است، ولي او مي گويد همان گونه كه مشاهدات حسي مبناي بسياري از علوم مي باشد، مشاهدات روحاني نيز مبناي حكمت واقعي به شمار مي آيد. " [vii]
سهروردي مبتكر و موسس حكمت اشراق است و انديشه هاي تازه ي خويش را در كتاب " حكمت الاشراق " به زبان عربي عرضه داشته است. [viii] حكمت اشراق او جامع شريعت و فلسفه و تصوف است. او در اثر آشنايي با آثار ايرانيان قديم به نقش عقل و انوار الهي پي برد و با فلسفه ي مشايي كه ميراث ارسطو و ابن سينا بود، آشنا شد، به خصوص به حكمت افلاطون و نقش عشق و اشراقات دروني توجه كرد. " پس انديشه ي شيخ اشراق نقطه ي كانوني است كه در آن حكمت زردشت و افلاطون و حكمت مشاء و عرفان اسلامي و وحي و سنت ديني به هم رسيده و با ابداعات خود شيخ تركيب و انتظام يافته است. در افق انديشه ي او كه مفسري عميق از آيات قرآن و روايات اسلامي است، فرزانگان ايران باستان، حكيمان الهي يونان، عارفان بزرگ مسلمان و شارعان شرايع و اديان، همه شارحان يك حقيقت و پيام آوران يك پيام معنوي براي بشريت هستند كه او خود را به حق وارث آنان و زنده كننده ي اين ميراث عظيم معنوي مي داند. " [ix]
مي توان گفت كه ضربه اي كه غزالي به فلسفه و عقل گرايي و حكمت بحثي و استدلالي وارد كرد، توسط سهروردي جبران شد و او توانست با تفسيري نوين از دين، علوم عقلي و قلبي را مكمل هم بداند و كسب حكمت بحثي يا علوم عقلي را مقدمه حكمت ذوقي و اشراق و شهود تلقي كند. چنين است كه فلاسفه بعد از او به نقش اشراقات دروني و شهود باطني اهميت دادند و عارفان نيز از نقش عقل و استدلال غافل نبودند و براي عقل نيز شأن و منزلتي قايل بودند و حداقل عقلي را كه عشق را منكر نيست، معلم اول و عشق را معلم ثاني مي دانستند. البته اين ميراث توسط ملا صدرا حكيم مسلمان قرن يازدهم به اوج خود رسيد. سهروردي حكما را به پنج دسته تقسيم مي كند:
1-كساني كه در حكمت ذوقي متبحر بوده و به درجات كمال نايل آمده اند اما به حكمت بحثي توجه نكرده اند .
2- كساني كه در حكمت بحثي فرو رفته و به درجه ي كمال رسيده اند اما از حكمت ذوقي بي بهره اند.
3- حكيماني كه هم در حكمت بحثي و هم در حكمت ذوقي متوغل بوده اند و به درجه كمال نايل آمده اند.
4- كساني كه در حكمت ذوقي متوغل و در حكمت بحثي متوسط يا ضعيف بوده اند.
5- كساني كه در حكمت بحثي متوغل و در حكمت ذوقي متوسط يا ضعيفند.
از نظر او خلافت و رياست ظاهري و باطني مخصوص طبقه سوم است كه هم از حكمت بحثي و هم از حكمت ذوقي برخوردارند. [x] پس حكيم اشراقي نه بي نياز از فلسفه است و نه بي نياز از تصوف. كتاب حكمت اشراق او با نقد منطق ارسطويي آغاز مي شود و در پايان به جذبه و اشراق و سكينه ختم مي شود. پس او با فلسفه آغاز مي كند و با تصوف به اوج مي رسد.
سهروردي علاوه بر حكمت اشراق رساله هاي متعددي به زبان فارسي نوشته است كه تمامي آنها جنبه ي رمزي و سمبليك دارد. " وظيفه اي كه سهروردي براي اين رسائل قائل مي شود، افزايش شوق و كوشش سالك در ادامه ي راه و طي منازل دشوار سلوك بر اساس تعليمات حكمت اشراقي است. سالك سرانجام بايد بدان مرتبه ي روحي ارتقا پيدا كند كه خود به چنين تجربه هاي روحاني لذت بخشي نايل آيد. " [xi]
در اين رساله ها عقل و عشق با هم چنان عجين شده اند كه حتي گاهي نمي توان بين آن دو تفاوتي قايل شد. براي روشن شدن موضوع به يكي از اين رساله ها با عنوان ((في حقيقه العشق )) اشاره مي كنيم و به تحليل مختصر آن مي پردازيم.
سهروردي در آغاز اين رساله بر اساس نظريه فيلسوفان درباره خلقت معتقد است كه اولين چيزي كه خدا آفريد گوهري تابناك بود كه او را عقل ناميد. خداوند به اين گوهر ـ عقل اول ـ سه صفت بخشيد كه يكي شناخت حق و ديگري شناخت خود و سومي شناخت ممكن الوجود است كه به ترتيب از اين سه صفت، عقل دوم و نقش اول و فلك اول آفريده مي شوند كه در اين رساله او آنها را به نامهاي حسن و عشق و حزن معرفي مي كند. [xii]
بر اساس نظريه فيلسوفان مشاء عقل دوم كه صادر از عقل اول است به نوبه ي خود به همان ترتيب تعقل مي كند و عقل ثالث و نفس دوم و فلك دوم به وجود مي آيند و عقل سوم و چهارم … به همين ترتيب تعقل مي كنند تا عقل دهم و نفس نهم و فلك نهم آفريده مي شوند. اين عقل دهم همان عقل فعال است كه فياض نفوس انساني و مدبر عالم كون و فساد است و عاليترين درجه ي معرفت براي انسان آن است كه نفس ناطقه ي انساني خود را مستعد اتصال با عقل فعال كند . [xiii]
در اين داستان تمثيلي قهرمانان اصلي سه مفهوم انتزاعي حسن و عشق و حزن است كه اين سه مفهوم شخصيت انساني يافته و اعمال و افعال انسان ها را انجام مي دهند. حسن در خود مي نگرد و از زيبايي عظيم خود تبسم مي كند و از اين تبسم چندين هزار ملك مقرب به وجود مي آيد. سپس خداوند آدم را مي آفريند، حسن بر شهرستان وجود آدم تكيه مي زند و عشق و حزن و ساير فرشتگان جملگي در سجده افتاده و زمين بوسه مي دهند. [xiv]
قسمت بعدي داستان از اينجا شروع مي شود كه حسن مدتي است از شهرستان وجود آدم رخت بربسته است و منتظر جايي است تا فرود آيد و آن را مستقر خويش سازد، تا نوبت به يوسف مي رسد و حسن با يوسف در مي آميزد. حزن به كنعان مي رود و از در صومعه ي يعقوب وارد مي شود و عشق به مصر مي رود و از در حجره ي زليخا سر در مي كند و مورد استقبال وي قرار مي گيرد. [xv]
عشق جريان سير و سلوك را به زليخا مي گويد و ماجراي عقل اول ـ جاويد خرد ـ را تعريف مي كند و سپس به زبان رمز به تشريح قوا و حواس باطني انسان كه عبارتند از حسن مشترك، خيال، متخيله، واهمه و حافظه مي پردازد و بعد از آن پنج حسن ظاهري را شرح مي دهد. زليخا از عشق سبب آمدن او را از آن ولايت مي پرسد و عشق ماجراي خود و دو برادرش حسن و حزن را براي وي بيان مي كند و زليخا خانه به عشق مي پردازد و او را چون جان گرامي مي دارد و بعد از آمدن يوسف به مصر به ديدار او مي شتابد و به يكباره سودايي مي شود. يعقوب به ديدار يوسف مي شتابد و مي بيند كه يوسف با زليخا بر تخت پادشاهي نشسته اند. [xvi]
در اين قسمت با اتحاد يوسف ( عقل ) و زليخا (عشق ) قسمت داستاني و تمثيلي اين رساله به پايان مي رسد و در فصول بعدي درباره عشق و حالات آن بحث مي كند. از نظر او معرفت و محبت دو پايه ي نردبان هستند كه انسان را به عالم عشق مي رسانند و رسيدن به عالم عشق منتهاي آرزوي علماي راسخ و حكماي الهي است. عشق در شهرستان وجود، كسي را راه نمي دهد، مگر اينكه مستعد باشد و اين استعداد جز با رياضت و كشتن هواهاي نفساني به وجود نخواهد آمد. [xvii]
گرچه مفهوم عقل و عشق و انواع و مراتب آن دو، در آثار سهروردي بسيار گسترده است، اما از اين تحليل مختصر پيداست كه سهروردي عقل را مقدمه عشق مي داند و آن دو را لازم و ملزوم هم مي پندارد و آرزو مي كند كه انسان بتواند با دو بال عقل و عشق پرواز كند و قله هاي حقيقت را طي نمايد. او تمام عمرش را با انرژي تمام صرف دو كار كرد:
1ـ علوم رايج عصر از قبيل فلسفه و فقه و كلام و تفسير را به طور كامل فرا گرفت. 2ـ به سير و سلوك و رياضت هاي صوفيانه و خدمت مشايخ عصر پرداخت. تشنگي و عطش شديد او نسبت به علوم رايج از طرفي و معرفت قلبي و كشف و شهود عارفانه از طرف ديگر، چنان او را به خود مشغول كرده بود كه به چيز ديگري در زندگي توجه نمي كرد.
چنين است كه حكمت اشراق او نقشي بزرگ در زندگي عقلاني و معنوي اسلام به خصوص شيعه داشته است. البته تاثير او منحصر و محدود به فرهنگ ايران و اسلام نشد بلكه به زودي از مرزهاي ايران گذشت. پاره اي از اصول و عقايد او به زبان عبري و سنسكريت ترجمه شد و بدين وسيله به فرهنگ عبري و هندي راه يافت. [xviii]

پي نوشت :

[i]. عقل در تاريخ، هگل، ترجمه حميد عنايت، انتشارات دانشگاه صنعتي شريف، ص 11.
[ii]. ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام، غلامحسين ابراهيمي ديناني، طرح نو، تهران، 1376، ص 3.
[iii]. معارف اسلامي در جهان معاصر، سيد حسين نصر، چاپ دوم، شركت سهامي كتابهاي جيبي، ص 147.
[iv]. همان كتاب. ص 45.
[v]. تاريخ فلسفه در اسلام، گردآورنده مير محمد شريف، ترجمه زير نظر نصرالله پورجوادي، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1362، جلد 1، ص708.
[vi]. شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، غلامحسين ابراهيمي ديناني، چاپ دوم، انتشارات حكمت، ص 11.
[vii]. همان كتاب، صص 18و23و47و62 با تلخيص.
[viii]. اين كتاب با مشخصات ذيل به فارسي ترجمه شده است: " حكمه الاشراق " ترجمه و شرح از دكتر جعفر سجادي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366.
[ix]. فلسفه در ايران، ( مجموعه مقالات فلسفي )، انتشارات حكمت، تهران، 1363، صص 6-185 با تلخيص.
[x]. همان كتاب، ص 192.
[xi]. رمز و داستانهاي رمزي در ادب فارسي، تقي پورنامداريان، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1364، ص230.
[xii]. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، به تصحيح هنري كربين، انجمن فلسفه، جلد سوم، رساله " في حقيقه العشق" ص 268.
[xiii]. رمز و داستانهاي رمزي در ادب فارسي، صص 3-262 با تلخيص.
[xiv]. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، صص 70-269.
[xv]. همان كتاب، صص 4-271.
[xvi]. همان كتاب، صص 84-276.
[xvii]. همان كتاب، صص 91-285.
[xviii]. فلسفه در ايران، ص 207.

منبع: سایت باشگاه اندیشه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.