در نسبت میان عرفان و سیاست

تأثیر شخصیت آیت الله شاه‌آبادی بر امام خمینی

هدف، ارائه تعریفی از عرفان و سیاست و بیان دیدگاه‌های آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) و حضرت امام خمینی (رحمه الله) در نسبت میان عرفان و سیاست با فرضیه تأثیرپذیری امام خمینی (رحمه الله) از استاد عرفان خود مرحوم شاه‌آبادی
شنبه، 2 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تأثیر شخصیت آیت الله شاه‌آبادی بر امام خمینی
 تأثیر شخصیت آیت الله شاه‌آبادی بر امام خمینی

 

نویسنده: انسیه شیخ سفلی (1)

 

در نسبت میان عرفان و سیاست

چکیده

هدف، ارائه تعریفی از عرفان و سیاست و بیان دیدگاه‌های آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) و حضرت امام خمینی (رحمه الله) در نسبت میان عرفان و سیاست با فرضیه تأثیرپذیری امام خمینی (رحمه الله) از استاد عرفان خود مرحوم شاه‌آبادی (رحمه الله) در حرکت سیاسی خود است که به وقوع انقلاب اسلامی ایران انجامید. از این رو در دو بخش و پنج فصل، نخست به تعریف واژگانی و اصطلاحی عرفان و سیاست و ذکر اندیشه‌های این دو عارف و مبارز پرداخته و سپس از دید ایشان، نسبت میان عرفان و سیاست بیان می‌شود و در نهایت با توجه به تفصیل و تفکیک مطالب و با نتیجه‌گیری مختصر، بحث را پایان می‌یابد.

بخش اول- کلیات

فصل اول: عرفان (واژه‌شناسی- تعاریف )

عرفان در لغت به معنای شناختن و دانستن است که به مفهوم عام، واقف شدن به دقایق و رموز چیزی و به مفهوم خاص، یافتن حقیقت اشیا از طریق علم حضوری است. (2) در اصطلاح، نام علمی از علوم الهی است که موضوع آن، شناخت خداوند و غایت آن، وصول به کنه حقیقت هستی است و جز به وسیله معرفت شهودی در مقابل استدلال عقلی و از طریق تصفیه باطن و تخلیه روح از غیر خدا به سبب طاعت و عبادت آشکار و پنهان قلبی و روحی و جسمی، حاصل نمی‌شود. (3) با توجه به وجود مرزهای مشترک میان دین و عرفان از حیث نظر داشتن به دنیای نامتناهی و ابدی، صرف نظر از وجود برخی عرفای ملحد در جهان، همواره پیوندی میان این دو برقرار است؛ زیرا بنای همه ادیان الهی بر عرفان است. (4)
با توجه به اینکه سخن ما درباره تأثیر اندیشه‌های آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) بر شخصیت امام خمینی (رحمه الله) است، عرفانی که مورد نظر است، عرفان اسلامی است که دارای دو بعد نظری و عملی است؛ «تصوف»، بعد عملی عرفان است که از سده دوم هجری، از عرفان که بیشتر دلالت به بعد نظری داشت تفکیک می‌شود و پیش از آن، تعاریفی که بیان می‌شد، اغلب در ذکر تصوف و با خلط میان جنبه‌های نظری و عملی همراه بود. عرفان، نظرها و استدلال‌هایی است که عارف برای تبیین جهان‌بینی خود و بر اساس شهودها و مکاشفات خویش ارائه می‌دهد. بنابراین عارف مقامی بالاتر و والاتر از صوفی دارد. (5) رکن اصلی در عرفان و خاصّه عرفان اسلامی، «وحدت وجود» است و از آنجا که عرفان، روابط انسان را با خود، جهان و عمدتاً خداوند بررسی می‌کند، پس عرفان بدون خدا ممکن نیست. وحدت وجود به این معنا است که در میان وجودهای کثیر و به ظاهر پراکنده، ملاک وحدت و حلقه اتصالی وجود دارد. پس وجه امتیاز و اشتراک، وجود است که امری واحد بوده و در مراتب، ظهور یافته و درجاتی را پدید آورده است. عارف می‌گوید، در دار هستی، وجود تنها لایق خداوند است و دیگران تنها وجود او را نشان می‌دهند و غیر او «استقلالی» ندارد. (6) بنابراین انسان‌شناسی عارفان، انسان‌شناسی متمایزی است. آنها انسان را علاوه بر جنبه ناسوتی دارای جنبه لاهوتی و صورت الهی می‌دانند که این جنبه اخیر، او را از دیگر اصناف موجودات متمایز ساخته و به او در میان جمیع صور، شرف بخشیده است. ابن عربی که به پدر عرفان نظری ملقب شده، اعتقاد دارد که هر چه در عالم کون است، مسخر انسان بوده و او خلاصه و عصاره هستی است. مقام انسان به حسب سیرت، از فرشتگان و کروبیان بالاتر است؛ زیرا آنها مظهر یک اسم از اسمای خداوند هستند؛ ولی انسان، جامع همه اسمای الهی است. او در توضیح عرفان می‌گوید:
راه‌هایی که به شناسایی خداوند می‌انجامد دو راهند، راه سومی وجود ندارد و آن کس که در توحید خداوند راهی جز این دو راه می‌پیماید، در توحیدش مقلد است: راه اول، راه کشف است که علم حاصل از آن ضروری است و انسان در وقت کشف، آن را در خودش درمی‌یابد و در آن شک و شبهه روا نمی‌دارد و به دفع آن نیز قادر نمی‌باشد و برای آن، دلیلی سوای آنچه در خودش دریافته، نمی‌شناسد تا به آن استناد جوید... راه دوم، طریق فکر و استدلال یا برهان عقلی است؛ که دون طریق کشف است؛ زیرا گاهی به ذهن صاحب نظر شبهاتی عارض می‌شود که دلیل را قدح (7) می‌کند. در این صورت در کشف و رفع آنها و بحث از وجه حق به تحمل تکلف حاجت می‌افتد. (8)
صدرالمتألهین می‌فرماید:
اهل معرفت، از آنجا که انوار الهیته و صفات و افعال الهی و کیفیت تصرف حضرت حق در وجود را، به چشم حق بین شهود کرده‌اند، هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای در ساحت ایمان آنان راه نخواهد یافت. (9)

دیدگاه امام خمینی (رحمه الله)

عرفان از دید امام، شناختن حضرت حق، اسما و صفات او و فانی ساختن انیت خویش در حقیقت مطلق و در نهایت، رسیدن به جاودانگی است. ایشان می‌فرماید:
این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بی‌خبر است... در صورتی که به عیان می‌بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود، آگاه است؛ می‌داند کجا است، در محیطش چه می‌گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی‌میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می‌خواهد و شما خوب می‌دانید که انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد... انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. (10)
حضرت امام (رحمه الله)، نقش ویژه‌ای برای دین در به کمال رساندن انسان‌‌ها قائل بودند و هدف انبیا را انسان‌سازی معرفی کردند. ایشان با اعتقاد به جامعیت دین اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین توحیدی، در تفکر عرفانی خود به جمع میان شریعت، طریقت و حقیقت پرداختند و با نفی عزلت که همواره مورد توجه عرفا تا آن زمان بود، عرفان را به صحنه اجتماع آوردند. بنابراین می‌توان ایشان را در زمره عارفانی به شمار آورد که هم به شرح آثار بزرگانی چون ابن عربی در عرفان نظری کوشا بود و هم سراسر حیات پربرکتشان حاکی از سیر و سلوکی معنوی به سوی خداوند بود. امام خمینی (رحمه الله) را به واسطه جمع میان عرفان نظری و عملی، بنیانگذار روش جدیدی در عرفان با عنوان «عرفان متعالی» می‌دانند.
ایشان در انتقاد به تفکر رایج عرفا می‌فرماید:
خیال کردند یک دسته زیادی، که معانی عرفان عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها؛ این معنی عرفان است؟!... یا خیال می‌شود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه می‌خواهد بگذرد، من اهل سلوکم... این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است. لکن نرفتند تو خانه‌شان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم و چکار داریم که به ملت چه می‌گذرد. هر که هر کاری می‌خواند بکند. (11)
عرفان امام در عین عمق و ظرافت، بسیار ساده و بی‌تکلف است و ایشان، نیاز جامعه را به دانستن عرفان، بیش از هر علم دیگری تشخیص دادند. عرفانی به دور از پیرایه‌های صوفیانه در قالب آیات و روایات؛ چرا که عرفان واقعی را در پیاده نمودن صحیح دین اسلام، و قرآن را کتاب انسان‌سازی می‌دانستند. چنان که می‌فرماید:
اگر قرآن نبود، باب معرفه الله بسته بود الی الابد... معرفت غیر اثبات وجود است و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه‌های متعارف و طریقه‌های بلکه گاهی نازل‌تر از او و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که او را همین مقدارش هم که در قرآن است در هیچ کتابی نمی‌یابید (12)...
در جای دیگر می‌فرماید:
اسلام در همه چیزش اصلش آن مقصد اعلی را خواسته [و] هیچ نظری به این موجودات طبیعی ندارد؛ الا اینکه در همان نظر، نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد. اگر نظر به طبیعت بکند، به عنوان اینکه طبیعت یک صورتی است الهی، یک موجی است از عالم غیب. اگر نظر به انسان بکند، به عنوان این است که یک موجودی است که از او می‌شود یک موجود الهی درست کرد. تربیت‌های اسلام، تربیت‌های الهی است... (13)
حضرت امام (رحمه الله) کوشید بتواند عرفانی مترادف با اسلام ارائه دهد؛ زیرا اسلام بدون عرفان را بی تحرک می‌دانست و عارف به تعبیر ایشان کسی است که در دو امر موفق باشد: یکی طرد شیطان از ساحت اندیشه و تفکر و دیگری طرد شیطان از عرصه اجتماع و یا به تعبیری؛ سعادت فردی و اجتماعی که قوانین الهی ناظر بر آن است. انسان در نگاه ایشان همواره بر سر دوراهی طبیعت و الوهیت قرار دارد و از آن جهت که هر موجودی را برای تکامل صراطی است، صراط انسان، توحید است و حقیقت توحید، قائل بودن به ولایت خداوند و انسان کامل است. زاد این راه نیز عمل به دستورات دین است که نتیجه آن، انطباق انسان با ظاهر و باطن عالم است. در واقع می‌توان ویژگی‌های عمده عرفان امام خمینی (رحمه الله) را در چند مورد خلاصه کرد:
1. نگرش توحیدی (اعتقاد به حاکمیت خداوند و انسان کامل)
2. جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت
3. جمع میان مادیت و معنویت
4. قائل بودن به عرفانی اجتماعی و حرکت آفرین
5. دوری از افراط و تفریط
امام خمینی (رحمه الله)، در سلوک عرفانی خویش چون سایر عرفا و صوفیه، به مقامات عرفانی به ترتیبی که ذکر شده است قائل نبودند و معیار قرار گرفتن قرآن و سخنان ائمه معصومین (علیهم السلام)، مورد اهتمام ایشان بود. در زمینه فراگیری علوم معرفتی، سلسله اساتیدی برای ایشان ذکر می‌کنند. که عبارتند از: « میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (بیدآبادی) اصفهانی»، «میرزا جهانگیرخان قشقایی و میرزا هاشم اشکوری»، «آقا محمدرضا قمشه‌ای»، آقا سیدرضی مازندرانی (لاریجانی)»، «ملاعلی نوری»، «میرزا محمدعلی مظفر»، «ناشناخته»، «میرسیدحسن طالقانی»، «ملاحسن لبنانی». (14)
اوج رونق مدرس عرفانی تهران در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری قمری در زمان ریاست آقا محمدرضا قمشه‌ای (متوفی 1306 هـ. ق) بود که بیشتر عمر خود را در اصفهان گذرانید و بیش از یک دهه در تهران، استاد برجسته متون عرفانی بود. با رحلت ایشان، چهار تن از برجسته‌ترین شاگردانشان به نام میرزا هاشم اشکوری (متوفی 1332هـ. ق)، میرزا حسن کرمانشاهی (متوفی 1336هـ. ق)، میرزا محمود قمی (متوفی 1346هـ. ق) و آقا میرشهاب الدین تبریزی شیرازی (متوفی 1342هـ. ق)، حوزه درسی عرفان و فلسفه را عهده دار شدند و حاصل آن، تربیت کسانی چون میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (متوفی 1369هـ. ق)، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (متوفی 1359هـ. ق)، فاضل (متوفی 1380هـ. ق)، میرزا ابوالحسن شعرانی (متوفی 1393هـ. ق) و... بود که هر کدام مؤسس حوزه درس و مدرس متون عرفانی و فلسفی بودند. در این میان، آیت الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (رحمه الله)، از همه برجسته‌تراست. ایشان علاوه بر استفاده از حوزه درسی تهران، در حوزه اصفهان نیز به طور مستقیم از آخرین بازماندگان نسل کهن علمی آن همچون «حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی» (متوفی 1328هـ. ق)، بهره برد و آن گاه در تهران هم ضمن حضور در محفل درس مرحوم میرزا هاشم اشکوری که یکی از چهار شخصیت اصلی این طبقه به شمار بیاید، از برخی اساتید طبقه قبلی نظیر «حکیم میرزا سیدابوالحسن جلوه» نیز بهره‌مند شد.
بنابراین امام خمینی (رحمه الله) در عصر خود، یگانه حلقه اتصال با نسل اول شاگردان آقامحمدرضا قمشه‌ای است. (15)

دیدگاه آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله)

به اعتقاد ایشان، انسان عاشق کمال و بی‌شک کمال انسان به دین و کمال دین به ولایت است؛ به نحو اعتقاد به آن مقام یا شهود آن مقام یا تحقق و وصول به آن مقام؛ زیرا اولین مرتبه دین، معرفت خداوند و کمال این معرفت به توحید است؛ یعنی اعتقاد به اتحاد صفات با ذات به حسب مصداق و وجود نه به حسب مفهوم و عنوان، و این به سه نحو ممکن است: اول از طریق برهان، دوم از طریق شهود و سوم از طریق تحقق و وصول. (16)
همچنین ذیل آیه 30 از سوره مبارکه روم (17) می‌فرماید:
جمله «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً» مشتمل بر اصول شش‌گانه کمالات انسان به نحو اجمال است: اول معرفت انسان نسبت به خود، دوم معرفت انسان نسبت به وجه خود، سوم معرفت انسان نسبت به دین خود، چهارم معرفت انسان نسبت به اقامه وجه خود به سمت دین، پنجم معرفت انسان به علت وجوب اقامه وجه خود به سمت دین، ششم معرفت انسان نسبت به حنافت خود.
و در ادامه می‌فرماید:
کلمه فطره الله از باب اغراء است؛ یعنی الزم فطره الله. یعنی واجب است ملازمت با فطرت برای استکشاف کمالات شش‌گانه.
زیرا بر این عقیده است که فطرت، امری ذاتی در انسان است که تخلف و اختلاف در آن راه ندارد و قابل جعل استقلالی، نفیاً و اثباتاً نیست. بنابراین مجالی برای تصرف قوه واهمه و خیال در فطرت باقی نمی‌ماند. هم‌چنین از آن جهت که فطرت ما مکتوب از جانب پروردگار است، در نتیجه در احکام و مقتضیاتش معصوم از خطا است؛ پس باید ملتزم و متعبد به آن احکام و مقتضیات شویم. زیرا فطرت در احکام و مقتضیاتش، دین قیم و استوار است. حضرت آیت الله شاه‌آبادی، مخاطب قسمت پایانی آیه را کسانی می‌دانند که عالم به احکام و مقتضیات فطرت نیستند و «من» را با «تن» اشتباه گرفته و در کتاب فطرت که مکتوب به ید قدرت پروردگار است تفکر و تعمق می‌کنند. پس بین احکام فطرت و طبیعت تمیز نمی‌دهند. و الا اگر در کتاب ذات تدبر کنند، هر آینه مدرک «اله» شوند و از خودبینی به خدابینی رسند و از خودخواهی به خداخواهی منتهی شوند چنانکه می‌گوید:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
عرفان مورد نظر آیتالله شاه‌آبادی (رحمه الله) در بستری از تلفیق میان قرآن و سنت معنا می‌شود و گواه این مدعا آنجا است که می‌فرماید:
... ولی علت العلل [محروم ماندن مسلمین از وصول به سعادت دینی و دنیوی] جهل به مرام اسلام است. زیرا که اگر مرام اسلام، معلوم ما بود و همان، بعینه مرام ما مسلمین شده بود، البته در اطراف آن کوشش نموده مقصود را انجام می‌دادیم و ما در اینجا مقصود و مرام را از ناحیه مقدسه اسلام (18)، به موجب فرموده حضرت خاتم الرسل (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله و سلم): « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» بیان می‌نماییم تا موجب شفای صدور آنام گردد. پس می‌گوییم اسلام را دو مرام است: اول، حفظ اختصاص حکومت مطلقه به قرآن مجید؛ دوم، حفظ اختصاص ولایت مطلقه به مقام مقدس حضرت حجت ابن الحسن صاحب العصر و الزمان... (19)
همچنین معظم له با نفی اسلام انفرادی، حتی به تعلیم دادن عرفان به عامه مردم اهتمام داشتند و در این مورد شاگرد خلف ایشان امام خمینی (رحمه الله) می‌فرماید:
مرحوم آقای شاه‌آبادی (رحمه الله) برای عده‌ای از کاسب‌ها [که] می‌آمدند آنجا، مسائل را طوری که برای همه می‌گفت، برای آنها هم می‌گفت. من به ایشان عرض کردم : آخر، اینها [که سنخیتی ندارند]، گفت: بگذار از این کفریات به گوششان بخورد. (20)
در همین مورد آیت الله نورالله شاه‌آبادی می‌فرماید:
ما به پدرمان اعتراض می‌کردیم که این مطالبی که برای توده مردم می‌فرمایید، اینها درک نمی‌کنند. ایشان فرمودند این طور نیست؛ دل‌های اینها رنگین نشده، رنگ نگرفته، آنچه را که در آن ثبت شود همان است و لذا این مطالب را در دل‌ها نگه می‌دارند. (21)
با توجه به روح بلند آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) و قرار داشتن ایشان در قله‌های عرفان و لطافتی که امام خمینی (رحمه الله) در ایشان مشاهده می‌کند و می‌فرماید:
مرحوم آقای شاه‌آبادی، لطیفه‌ای ربانی بود» و از طرفی اهتمام وی در امور اخروی، جامعیتی در افکارشان دیده می‌شود که به خلاف برخی عرفا، انزوا و کنج عزلت گزیدن را برنمی‌تابد؛ تا آنجا که حتی در امور مادی خلق الله صاحب نظر است و عدم وابستگی مسلمانان به بیگانگان، یکی از دغدغه‌های او است و به همین مناسبت در کتاب «شذرات المعارف» می‌نویسد:
بعضی از غفله و جهله را مشاهده می‌نماییم که تشکر می‌کنند از اینکه صنایع دشمن، آنها را اداره نموده و می‌گویند خداوند عالم، آنها را خر و حمال ما قرار داده؛ ولی اگر به نظر منصفانه متوجه شوند، می‌فهمند حمال کسی است که پنبه را یک من، شش قران به دشمن می‌دهد و یک من ششصد تومان یا متجاوز از او می‌خرد. حال مشاهده کن ببین خر کیست؟ و آیا این نعمت است که آن را تشکر کنی؟! (22)
نکته در اینجا است که قریب هفتاد سال است که این کتاب نوشته شده و ایشان در آن زمان متذکر این نکته بوده‌اند و از این رهگذر است که حتی در صدور فتاوای فقهی خود، آشنا به اقتضائات زمان و مکان بوده و با توجه به آن حکم صادر می‌کردند. او عالم را محضر خدا می‌دانست و محل آزمایش. با توجه به اینکه به مقام توحید و مراتب کمال با عنایت خاصه حضرت علی (علیه السلام) واصل شدند، روح توحید در سراسر زندگی آن بزرگوار حاکم بود و بر اثر خداباوری و تهذیب نفس، یکی از مصادیق بارز آیه شریفه «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» (23) بود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در این زمینه می‌فرماید:
اگر امام (رحمه الله) از هیچ‌کس غیر از خدا نمی‌ترسیدند، اگر امام (رحمه الله) حالتی داشتند که وظیفه‌شان را بر همه مقدم می‌داشتند و اگر انسانی بودند که خدا را با عظمت در بصیرت خودشان می‌دیدند و دنیا را در مقابل خداوند، بسیار حقیر می‌دیدند و ماسوی را نمی‌دیدند، اینها همه به خاطر دانش و عرفان امام (رحمه الله) است و قطعاً سهم قابل توجهی از این دانش و عرفان را از مرحوم آقای شاه‌آبادی گرفته بودند. (24)
ایشان بر اثر تهذیب نفس و ارتباط با خدا به مرحله‌ای رسیدند که برخی حوادث آینده از جمله انقلاب ایران و مسیر آینده امام خمینی (رحمه الله) را پیش‌بینی کردند؛ (25) به گونه‌ای که با توجه به معلوم نبودن علت مسافرتشان به قم و اقامت هفت ساله در آنجا که تنها در همان زمان امام خمینی (رحمه الله) توانست از محضرشان بهره‌مند گشته و عرفان او به کمال شود، برخی علت سفر حضرت ایشان به قم را علم به مسائل آینده و عزیمت به قصد تربیت شاگردی چون امام می‌دانند و نتیجه آنکه امام خمینی (رحمه الله) می‌فرماید:
اگر هفتاد سال آیت الله شاه‌آبادی تدریس می‌کرد، من در محضرش حاضر می‌شدم؛ چون هر روز حرف تازه‌ای داشت. (26)
حاصل آنکه کلیه اختصاصاتی که برای عرفان امام خمینی ذکر شد، بر عرفان استاد ایشان، آیت الله شاه‌آبادی منطبق است؛ از قبیل:
1. نگرش توحیدی آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله)
2. اعتقاد به ولایت مطلقه خداوند و انسان کامل
3. جمع میان مادیت و معنویت
4. دوری از انزوا و به صحنه اجتماع آوردن عرفان برای هدایت عامه
5. جمع میان شریعت و طریقت و حقیقت

فصل دوم: سیاست (واژه‌شناسی- تعاریف)

سیاست در لغت به معنای نگهداری، حراست (27) و در مفهوم عام به هرگونه راهبرد، روش و مشی برای اداره یا بهکرد هر امری از امور، چه شخصی و چه اجتماعی گفته می‌شود؛ چنان که از سیاست اقتصادی، نظامی، مالی، آموزشی و جز آن سخن می‌گوییم و در سیاست به معنای خاص همواره با دولت، یعنی سازمان قدرت در جامعه، که نگهبان نظم موجود یا پیش برنده است سر و کار داریم. مهم‌ترین عنصری که در تحلیل امور سیاسی به کار می‌رود، قدرت است. به عبارت دیگر، امر سیاسی کوشش برای نگهداری یا به دست آوردن قدرت و یا به کار بردن قدرت دولت در جهت اهداف و خواسته‌های گوناگون است. (28) سیاست از یکسو علم است؛ زیرا باید قوانین، قواعد، ساختار و تاریخ آن را فراگرفت. چون هدف مطالبات سیاسی، کشف قوانین مربوط به رابطه قدرت و معرفی آنها به صورت منظم است. از سوی دیگر سیاست، هنر است؛ زیرا برای سیاستمدار شدن، قریحه و موهبت ویژه‌ای لازم است. (29) در حال حاضر مفهوم علم سیاست در مقایسه با بعد از رنسانس دستخوش تحولی اساسی شده است. اگر سیاست پیش از آن بر محور سعادت و فضیلت در انسان بود، در عصر جدید مبتنی بر سکولاریسم است که ریشه در انسان محوری، سنت ستیزی، قدرت‌طلبی و... دارد. تعریف دانشمندان معاصر از سیاست، متوجه سه مفهوم قدرت، دولت، تصمیم‌گیری و مدیریت است.
«مارکس وبر» می‌نویسد:
از نظر ما سیاست یعنی کوشش برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت چه در میان دولت‌ها و چه در میان گروه‌ها و در یک دولت... (30)
«دیوید اپتر» می‌گوید:
پس از پیروزی شاهان بر کلیسا، حاکمان هر چه بیشتر شیفته حفظ قدرت شدند و قدرت به جای آنکه ابزاری برای هدفی والاتر باشد، خود هدف شد... (31)
«ریمون آرون» هم گوید:
سیاست عبارت است از تصمیم‌گیری درباره رویدادهای ناهمگون در جامعه. (32)
افزون بر این، دانشمندان اسلامی نیز تعاریفی از سیاست ارائه داده‌اند که به دلیل تفاوت در مبانی نظری، خط‌مشی‌ها و اهداف مورد نظر اسلام، با آنچه تفکر رایج جهان، داعیه‌دار آن است متمایز است.

الف. تفاوت در مبانی

بر اساس بینش الهی، مشروعیت و حاکمیت از آن خداوند است و هیچ انسانی حق اعمال ولایت بر دیگران را ندارد مگر به اذن خداوند. اما بر اساس نگرش سکولار، مشروعیت و حاکمیت غلبه دارد و زور نخبگان و مردم ملاک نظر قرار می‌گیرد. در بعد انسان‌شناسی نیز تعریفی که از انسان ارائه می‌شود متفاوت است. پرسش‌هایی در جهان امروز مطرح است نظیر اینکه، آیا انسان چنان که فلاسفه سیاسی پس از رنسانس بدان معتقدند، موجودی شریر است؟ یا انسان همان‌گونه که مورد اعتقاد اندیشمندان اسلامی است موجودی پاک‌طینت است؟ در تفکر اسلامی و غرب پیش از رنسانس، سعادت محور سیاست است.

ب. تفاوت در خط‌مشی‌ها

در نگرش رایج، هدف دستیابی به قدرت، حفظ، تعمیق و تداوم آن است؛ اما در تفکر دینی، نگرش ابزاری به سیاست و قدرت وجود دارد. برخلاف عقاید کسانی چون ماکیاولی که هدف، توجیه‌گر وسیله است، در تفکر دینی باید از ابزاری مشروع جهت دستیابی به هدف بهره جست. در دنیای امروز، پایبندی سیاستمدار به اخلاق و مذهب تا آنجا توصیه می‌شود که ضامن مصلحت و موفقیت وی باشد؛ در حالی که دین و اخلاق، تعیین کننده جهت در نگرش دینی است.

ج. تفاوت در اهداف

هدف از سیاست در اسلام، استکمال و دستیابی به قرب الهی است؛ در حالی که در علم سیاست که مبتنی بر مبانی غیردینی است، سودمندی و رفاه و بهره‌مندی از لذایذ مادی هدف است. با این توضیحات، تعریفی را از دانشمندان اسلامی می‌آوریم. «فارابی» ضمن اینکه از سیاست به عنوان علم مدنی یاد می‌کند، می‌گوید:
راه ایجاد فضیلت در وجود انسان آن است که افعال و سنن فاضله پیوسته در شهرها و میان امت‌ها رایج و شایع باشد. این کار امکان‌پذیر نیست مگر به وسیله حکومتی که در پرتو آن این افعال و سنن و ملکات اخلاقی در شهرها و در میان مردم رواج یابد... حاصل این خدمات را سیاست می‌گویند. (33)
در نظر ابن خلدون نیز سیاست و یا به عبارت دیگر «سیاست مدنی»، دانش تدبیر و چاره‌جویی خانه یا شهر است؛ البته به مقتضای آنچه اخلاق و حکمت ایجاب می‌کند تا توده مردم را به روشی که متضمن حفظ نوع و بقای او باشد وادار کند. (34)
غزالی می‌گوید:
... سیاست در اصطلاح مردمان، نمودن بدیشان راه راست را که نجات دهنده است در دنیا و آخرت.. (35)

دیدگاه حضرت امام خمینی (رحمه الله)

ایشان علاوه بر تأمل و تفکر نظری پیرامون سیاست، با استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، در مقام عمل و اجرا نیز آن را آزمود و طی دوران رهبری، آن دو را در هم آمیخت و سیاست را استصلاح و هدایت امت معنا کرده‌اند، آنجا که می‌فرماید:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و آنها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است و صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و به تبع آن، علمای بیدار اسلام. (36)
ایشان در جای دیگر، سیاست را این گونه معرفی می‌کنند:
مگر سیاست چی است؟ روابط ما بین حاکم و ملت، روابط ما بین حاکم با سایر حکومت‌ها. جلوگیری مقاصدی که هست، همه اینها سیاساتی است که هست. (37)
به طور کلی سیاست از نگاه امام به سه دسته تقسیم می‌شود:
الف. سیاست شیطانی، مشتمل بر معانی خدعه، نیرنگ و دروغ است.
ب. سیاستی که کارگزاران سیاسی در آن، جهت برآوردن نیازمندی‌های صرفاً مادی جامعه تلاش کرده و توجهی به بعد معنوی حیات انسانی ندارند.
ج. سیاست اسلامی که هدف از آن، برآوردن نیازهای مادی و معنوی جامعه است و سیاست رهبران الهی و پیامبران در این مقوله قابل ارزیابی می‌باشد.
حضرت امام در مورد اخیر می‌فرماید:
اسلام و همین‌طور سایر حکومت‌های الهی و دعوت‌های الهی، به تمام شئون انسان از آن مرتبه پایین، مرتبه درجه پایین تا هر درجه‌ای که بالا برود، همه اینها را سروکار با آن دارد، مثل این حکومت‌ها نیست که فقط به باب سیاست ملکی کار داشته باشد. همان‌طوری که سیاست، مملکتی دارد اسلام و بسیاری از احکامش احکام سیاسی است، یک احکام معنوی دارد. یک حقایق هست، یک معنویات هست. (38)
حضرت امام (رحمه الله) در تبیین اندیشه سیاسی خویش، غرض از تشکیل حکومت را این گونه ذکر می‌کنند:
غرض من این است که تمام تشکیلاتی که در اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است و تمام چیزهایی که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است، در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خداوند است و عرفان اسلام... (39)
ایشان با اعتقاد به «نظریه ولایت فقیه» در رأس اندیشه سیاسی خویش، امر حکمرانی بر بشر را مختصّ خداوند و به اذن او از آن پاکان زمین دانست! زیرا تنها در این صورت است که انسان به مقصد عالی خویش هدایت می‌شود، می‌فرماید:
خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر (علیه السلام) واگذار کنند. چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر (علیه السلام) ثابت شد... (40)
این حکومت مترادف با ولایت به اعتقاد امام و شیعیان برعهده امام غایب (علیه السلام) است که به توصیه خودشان در حال حاضر، علما دین و فقها عهده‌دار آن می‌باشند و با ظهور امام معصوم که به اعتقاد حضرت امام، مظهر اتم «انسان کامل» در زمین هستند، حکومت جهت اقامه عدل در میان بشریت باز می‌گردد. در این باره می‌فرماید:
در زمان حضرت صاحب- سلام الله علیه- حکومت واحد می‌شود. قدرت، حکومت... عدالت، یک عدالت اجتماعی در همه عالم می‌آید. اما نه اینکه انسان‌ها بشوند یک انسان دیگر. انسان‌ها همان‌ها هستند که یک دسته‌شان خوبند، یک [دسته] بد. منتهی آنهایی که بد هستند، دیگر نمی‌توانند که کارهای خلاف بکنند. (41)

دیدگاه آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله)

ایشان در سخنرانی‌ها، جلسات عمومی و تدریس خود، طرح جدیدی از حکومت و سیاست را ارائه داد که بعدها مجموعه این آرا به نام «شذرات المعارف» به چاپ رسید. معظم له در تعریف سیاست، انواع و اهداف آن می‌فرماید:
سیاست عبارت است از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقق مفاسد آنها و چون تدبیر راجع به مصالح و مضار شخصی بوده باشد، اگر مضر به دیگران نیست، تدبیر منزل خواهد بود؛ و الا تزویر و تدلیس و شیطنت است مثل سیاسات امروزه اعداء، که حقیقتاً شیطنت است و کلمه سیاست تحریف شده. (42)
سپس قوانین اسلام را از آن جهت که ناظر بر مصالح افراد است، مبنای سیاست دانسته و می‌فرماید:
تشریع احکام الهیه چون از جهت مصالح و مفاسد واقعیه است، قوانین اسلام خواهد بود و چون تدبیر در جریان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد بوده باشد، سیاسات الهیه است و گاهی که مصلحت نفس احکام بوده باشد، حقیقتاً تدبیر در اجرای حکم و مولویت و لزوم انقیاد برای او است و لذا این قسمت از احکام نیز سیاسات الهیه است برای ترقیات عباد به ارتباط و اتصال به آن مقام عالی. (43)
حتی احکام اسلام از قبیل نماز و روزه و... را سیاسی می‌دانند و از اینجا می‌توان اعتقاد ایشان به سیاسی بودن دین اسلام را استنباط کرد و می‌فرماید:
اغلب احکام واقعیه نیز مشتمل است بر سیاست، مثل طهارت و صوم و صلوه و زکوه و حج و جهاد، و لذا می‌توان علی التحقیق گفت که دین اسلام، دین سیاسی است. (44)
در همین زمینه در جای دیگر می‌فرماید:
قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا که قرآن نمی‌فرماید به تنهایی نماز کن و بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلوه را بر عهده مسلمین گذارده. (45)
منظور آیت الله شاه‌آبادی از سیاست و حکومت، همان سیاست و حکومت مورد نظر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) بود. خودشان در جایی می‌فرماید:
وقتی که ما در حبس بودیم و بنا شد که دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم در قیطریه در حصر باشیم رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود، او ضمن صحبتهایش گفت: آقا سیاست عبارت است از دروغگویی، عبارت است از خدعه، عبارت است از فریب. من به او گفتم: این سیاست مال شما است. (46)
ایشان در ادامه بحث خود از سیاست در شذره دوم، از مرقومه‌ای که قبلاً ذکر شد تقسیماتی را ذکر می‌کنند و می‌نویسد:
اعظم سیاست برای نیل به مقاصد عالیه، دو تدبیر است: یکی تحصیل عدّه و دیگری تهیه عُدّه (47). چون قصد راجع به نوع بوده باشد، تحصیل عدّه مقدم است بر عُدّه؛ ولی در صورتی که مقصد راجع به نوع بوده باشد، تحصیل عُدّه مقدم است بر عِدّه، زیرا که به عُدّه، احداث داعی شود در دیگران و به اطراف مقصد مشخص متوجه شوند و الا عده حاصل نخواهد شد؛ چون در شذره المرام (48) توضیح مرام اسلام شد و معلوم شد که مرام اسلام، مرام نوعی است. پس البته در این مقام، سیاست عِدّه مقدم است بر سیاست عُدّه. (49)
ایشان در سیاست عِدّه، بحث اخوت را که نتیجه آن، اتحاد میان مسلمانان می‌شود مطرح می‌کنند و در سیاست عُدّه، بّر و تقوا را محور بحث قرار می‌دهند. (50) اعتقاد به برقراری حکومت اسلامی در کل جهان و حاکمیت ولی فقیه در رأس «ناحیه مقدسه اسلام»؛ ایجاد اخوت اسلامی، اقامه فریضه امر به معروف و نهی از منکر در عرصه سیاست، مبارزه با وابستگی مسلمانان به بیگانگان و بی‌باکی در مبارزه، ویژگی تفکرات سیاسی آیت الله شاه‌آبادی را تشکیل می‌دهد. بزرگ‌ترین درد جامعه از نگاه وی، نداشتن حکومت و حاکمان اسلامی بود. لذا در دست نوشته‌ها چنان که به برخی اشاره شد، تلاش برای زمینه‌سازی تشکیل حکومت جهانی اسلامی در رأس دیدگاه‌های ایشان قرار دارد، بنابراین تأثیر این افکار در فردی چون امام خمینی (رحمه الله) واضح است.

بخش دوم: نسبت میان عرفان و سیاست با رویکردی به تفکر

امام خمینی (رحمه الله) و آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله)

هر چند که از ابتدای بحث تاکنون، امتزاج عرفان و سیاست در تفکر و اندیشه‌های والای استاد و شاگرد به وضوح مشهود است، با وجود این بهتر دیدیم تا به نحوی خاص‌تر به این مقوله پرداخته شود. به طور کلی در نسبت میان عرفان و سیاست، چهار دیدگاه کلی، منطقی به نظر می‌رسد:
1. عرفان و سیاست کاملاً از هم متمایز بوده و هیچ مرز مشترکی با هم ندارند؛ چرا که عرفان به فرد می‌پردازد و سیاست به اجتماع؛ عرفان، آسمانی است و سیاست، زمینی و... که بسیاری از اندیشه‌ها نظیر لیبرالیسم، سکولاریسم و... در این مقوله می‌گنجد.
2. سیاست اعم از عرفان است. فرد تابع اجتماع است و آسمان تابع زمین و در واقع سرنوشتی که کلیسای امروز پیدا کرده و یا از طرفی عرفایی که خود را با سیاست حاکمه منطبق می‌کردند.
3. سیاست و عرفان البته دارای مرزهای مشترکی می‌باشند. بعضی سیاست‌ها عرفانی‌اند و بعضی عرفا، سیاسی.
4. کاملاً برهم منطبق بوده و از طرح یکی، دیگری حاصل می‌شود و هیچ نقطه افتراقی میان آن دو وجود ندارد.
امام و آیت الله شاه‌آبادی در میان این نسبت‌ها، قائل به دیدگاه اخیر یعنی انطباق سیاست و عرفان بودند، آنجا که سیاست را عین دیانت ذکر می‌کنند. از نظر هر دو بزرگوار عرفان، سیاسی است و سیاست اسلامی، عرفانی. در واقع، پیوند میان عرفان و سیاست، مسبوق به تاریخ صدر اسلام و نهضت‌های اسلامی است. نقشی را که استاد و شاگرد برای عرفان در عرصه سیاست قائل بودند، نقش تحول‌آفرین در حرکت‌های انقلابی و سیاسی بود.

فصل اول: رویکرد امام خمینی (رحمه الله)

ساحت اندیشه

استبداد و وجود خداوندانی در جامعه که در نسبت میان عبودیت انسان و ربوبیت خداوند اختلال ایجاد کرده‌اند، مهم‌ترین دغدغه امام (رحمه الله) به شمار می‌رفت. استبداد از نظر ایشان، وصف سلطان است نه خصلت سلطنت و قیام علیه آن، امری اخلاقی ایشان می‌فرماید:
تمام مسائلی که هست ما می‌خواهیم دست ظالم را کوتاه کنیم ان شاء الله و می‌خواهیم که قدرت‌ها را سرکوب کنیم و پایشان را از این بلاد مسلمین کوتاه کنیم ان شاء الله. همه اینها مقدمه این است که یک آرامشی در این بلاد پیدا شود. آن چیزی که اساس است «سیر الی الله» است، توجه به خدا است، همه عبادات برای او است... (51)
رفتن مستکبر مقدمه‌ای برای رفاه مستضعف است. سیاست، اجتماع و اقتصاد تا جایی ارزشمند است که در خدمت «معرفه الله» باشد. ایجاد حکومت اسلامی برای انسان سازی و گام نهادن انسان در صراط مستقیم انسانیت، با استقرار حکومت توحیدی که وحدت، بارزترین اثر آن می‌باشد ممکن است. حضرت امام (رحمه الله)، همین ویژگی را نقطه افتراق میان حکومت اسلام با حکومت‌های دیگر می‌دانند. آنجا که می‌فرماید:
فرق مابین حکومت‌های دیگر با حکومت اسلام این است که آنها حکومت را می‌خواهند برای اینکه غلبه کنند بعضی بر بعضی و سلطه پیدا کنند یک عده‌ای بر عده دیگر. اسلام نیست این منظورش نیست. اسلام از کشورگشای‌ها نمی‌خواهد کشورگشایی کند. اسلام می‌خواهد که کشورگشایی کند که همه را بکشد طرف یک عالم دیگری. همه را تربیت انسانی بکند نه اینکه استفاده از آنها بکند.... حکومت اسلامی هم این طوری است که می‌خواهد حکومت الله در عالم پیدا بشود.... (52)
به بیان امام خمینی (رحمه الله)، نتیجه عدم اعتقاد به وجود ارتباط میان دین و سیاست، انکار دخالت خداوند در ساحت جامعه و سیاست را در بردارد که اگر این دخالت از سوی خداوند نباشد، از سوی طاغوت خواهد بود. از نگاه ایشان، دین مشغله فردا نیست؛ بلکه امروز جوامع بدان نیازمندند و اگر دین نتواند دنیای ما را درست کند، ناتوان از آباد کردن آخرت است. ایشان ضمن نفی اندیشه جدایی دین از سیاست می‌فرماید:
... شما بروید توی مسجدتان و هر چه می‌خواهید دعا کنید، هر چه می‌خواهید قرآن بخوانید، حکومت‌ها هم به شما کار ندارند. اما این، اسلام نیست اسلام در مقابل ظلمه ایستاده است، حکم به قتال داده، حکم به کشتن داده است. در مقابل کفار و در مقابل متجاسرین و کسانی... که [طاغی] هستند احکام دارد... (53)
بنابراین عرفان متعالی که امام بنیانگذار آن بود، در ترادف با چنین اسلامی است که امام از آن تعبیر به «سلام ناب» می‌کنند. عرفان متعالی، سیاست را از سکولار شدن و تعاملات اجتماعی را از منهای خدا گشتن از سویی و تولید و بازتولید سلسله ارادت‌ورزی‌های ناقض و مغایر با قوانین مشترک و پذیرفته شده جاری اجتماعی و غیر توحیدی می‌رهاند. پس نمی‌توان امام را تنها در متن یک واقعه سیاسی شناخت؛ بلکه رفتار و منش سیاسی در چارچوب شریعت، با وجود اینکه عملی سیاسی است، سلوکی عرفانی نیز به شمار می‌رود. آن گونه که برخی وقوع انقلاب اسلامی ایران را تحقق سفر چهارم عرفانی امام خمینی (رحمه الله) قلمداد کرده‌اند. در اندیشه منشعب از عرفان ایشان، هستی جلوه‌ای از ذات خداوند و انسان عصاره هستی است که تعقل و معنویت، وجوه ممیزه او از سایر موجودات است و به فعلیت رسیدن آنها در انسان، با حاکمیت عقل و شرع بر جنبه مادی و قوای نفسانی که همانا نتیجه آن حصول سعادت است، تحقق می‌یابد، چراکه در این صورت انسان به کمال خویش که همانا حقیقت انسانی او و در نهایت رسیدن به کمال مطلق است نایل می‌شود. امام خمینی (رحمه الله) با در نظر داشتن این معنا که «... هر نظام سیاسی غیراسلامی، نظامی شرک‌آمیز است. چون حاکمش «طاغوت» است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم. (54)
جایگاه واقعی انسان در نظام هستی و سیر استکمالی او با هدف رفع موانع از مسیر سلوک انسان را یادآور می‌شود تا تحقق انسان ایده‌آل قدم به میدان نهاد.

عرصه عمل

دوران حیات پر برکت امام خمینی (رحمه الله) به دو دهه قابل تفکیک است:

اول:

انس به جهان غیب و عرفان

دوم:

انس به عالم شهادت و رهبری
در دوره نخست، عواملی که در جهت‌گیری و تکامل شخصیت ایشان از بیت برخوردارند عبارتند از:
1. تربیت یافتن در خانواده‌ای مذهبی و از ذریه سادات
2. مبارزات پدرشان علیه حکومت رضاخانی در قالب مجالس وعظ و در نتیجه، شهادت او
3. هوش سرشار و بصیرت در تشخیص
4. فراگرفتن علوم دینی و تلمذ از محضر اساتید عرفانی که دستی نیز بر مبارزه داشتند که آیت الله شاه‌آبادی برجسته‌ترین آنها بود.
5. جمع میان فلسفه و عرفان
6. درک درد اجتماع انسان‌ها در جهان و اسلام
حضرت امام (رحمه الله)، پس از گذشت دو سوم از عمر شریفشان و پس از آماده کردن زمینه قیام با ایجاد آگاهی مردم از ظلمی که به آنان روا می‌دارند، در مرحله دوم به طور علنی وارد صحنه شدند. دین‌ستیزی خاندان پهلوی که تغییر تاریخ مردم ایران از هجری قمری به شاهنشاهی و حذف سوگند به قرآن در مجلس از آن جمله بود، همچنین طرح قانون کاپیتولاسیون و گرفتن حق توحش از ملت ایران عواملی بودند که به شکل‌گیری قیام سرعت بخشیدند. با اعتراض امام (رحمه الله) به کاپیتولاسیون و در پی آن، حبس و تبعید امام به ترکیه در سال 1342، قیام (مصادف با 11محرم) مردم در پانزدهم خرداد به وقوع پیوست که آغاز حرکت انقلاب ایران بود. امام خمینی (رحمه الله) در مورد آن می‌فرماید:
این قیامی که از 15خرداد شروع شد و تاکنون باقی است- و امید است باقی باشد تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد- قیامی اسلامی است، قیامی ایمانی است. پیرو هیچ قیامی نیست... آن قوه ایمان است که مردم را سرتاسر ایران بسیج کرد. این دست غیبی الهی بود... (55)
اولین بیانیه سیاسی امام (رحمه الله) به وضوح بیان کننده قیام است:
1. آغاز بیانیه با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم»
2. ذکر آیه‌ای از قرآن که در صدر باب یفطر در منازل السائرین خواجه انصاری آمده و آیت الله شاه‌آبادی آن را اول منزل سلوک می‌دانند. (56)
حضرت امام (رحمه الله)، اولاً با ارائه طرحی متقن برای نفی و نقد وضع موجود، سبب شد تا مردم، ایمان به تغییر پیدا کنند. ثانیاً: با تبیین و توضیح وضع مطلوب، جامعه‌ای جدید را در دل جامعه قدیم بنا نهاد که در عین متکی بودن به اصول گذشتگان، از نوآوری و تکنولوژی نیز بی‌بهره نبود. پس پدیده انقلاب تنها با تکیه بر آثار، به لوازم و مبادی اولیه و اصول موضوعه خود قابل تفسیر است. بنابراین امام به مدد الهی، آغازگر حرکتی شد که با حمایت بی‌نظیر مردم روبه رو گردید و علت آن جز عمل الهی امام که متناسب با فطرت انسان‌ها بود و اعتقاد مردم به امام و تحقق وعده‌های الهی نبود. این شد که در کمال ناباوری سردمداران جهان با گذشت دو هزار و چند سال از عمر سلطنت در ایران، طومار رژیم ستم برچیده شد و ایران توانست حکومتی اسلامی را به رهبری امام (رحمه الله)، جایگزین آن کند.
امام خمینی (رحمه الله)، تشکیل حکومت را ضامن اجرای احکام اسلامی دانسته و می‌فرماید:
در مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست، برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجرائیه و مجری احتیاج دارد. به همین جهت خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. (57)
ایشان با ذکر ویژگی خاص حکومت اسلامی، آن را از سایر حکومت‌ها متمایز می‌کند و می‌فرماید:
حکومت اسلامی هیچ یک از انواع طرز حکومت‌های موجود نیست... حکومت اسلامی نه استبدادی است نه مطلقه بلکه «مشروطه» است... مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معین گشته است. «مجموعه شرط» همان احکام و قوانین اسلام «حکومت قانون الهی بر مردم» است. فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومت‌های «مشروطه سلطنتی» و «جمهوری» در همین است... (58)
بر این اساس، حضرت امام (رحمه الله) دو شرط اساسی زمامدار حکومت اسلامی را پس از دارا بودن شرایط عامه، چنین برمی‌شمرد.
1. علم به قانون از این حیث که حکومت اسلام، حکومت قانون است.
2. عدالت، که به موجب آن، امام باید آگاه به احکام و قوانین و در اجرای آن عادل و به دور از معاصی باشد. (59)
و در ادامه به ذکر شرایطی از زمامدار در دوران غیبت امام زمان (عجل ‌الله تعالی فرجه الشریف) می‌پردازند. (60)

فصل دوم: رویکرد آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله)

ساحت اندیشه

عواملی که در شکل‌گیری شخصیت مبارزاتی آیت الله شاه‌آبادی مؤثر بودند:
1. مبارزات پدرشان علیه ناصرالدین شاه قاجار و تبعید ایشان به تهران در ایام نوجوانی آقای شاه‌آبادی (رحمه الله) که سبب هجرت ایشان و برادرشان به تهران می‌شود.
2. تا سن دوازده سالگی و قبل از تبعید پدر به تهران، علوم دینی را نزد او فرا می‌گیرد و اسلام را دینی سیاسی و حکومتی می‌یابد که باید بر کلیه امور جامعه حاکم باشد.
3. جامعیت علمی ایشان و تسلط بر علوم فقه، اصول، فلسفه، عرفان، طب، ریاضیات، زبان فرانسه، رسیدن به درجه اجتهاد در سن 18سالگی و اخذ اجازه اجتهاد از آیت الله میزا محمدتقی شیرازی که به دلیل احتیاط زیادشان، تنها 6 نفر در طول حیات ایشان موفق به گرفتن اجازه اجتهاد از او شدند.
4. ارادت وافر و کسب علم از محضر آخوند خراسانی که در آن زمان علیه استبداد رضاخان و به حمایت از مشروطیت فتوا صادر کرد و جان خویش را در این راه از دست داد.
5. ورود ایشان به تهران در سال 1330 هـ. ق، به اصرار مردم تهران و در شرایطی بود که از یکسو این سال که همزمان با پیروزی نهضت مشروطیت و از طرفی پس از عصر رنسانس در اروپا بود، کشورهایی نظیر ایران به دلیل عدم پیشرفت صنعتی متهم به عقب ماندگی شدند و علت این عقب افتادگی دین و مذهب معرفی می‌شد. لذا اندیشه جدایی دین از سیاست رواج پیدا کرده بود. همچنین در سال 1332هـ. ق، با وقوع جنگ جهانی اول، ایران صحنه تاخت و تاز روسیه و انگلیس شد و احمدشاه که در کودکی به پادشاهی رسید، چون عروسکی بود در دست استعمارگران. امام خمینی در مورد آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) می‌فرماید:
ایشان، صرف نظر از جنبه فقاهت، فلسفه و عرفان که کم نظیر بودند، در سیاست نیز کم نظیر بودند. (61)
یکی از مشخصات بارز ایشان، عجین شدن سیاست با دیانت در تفکراتشان بود و قناعت نمودن به اسلام انفرادی را یکی از علل چهاگانه پیدایش بیماری در مسلمانان قلمداد می‌کردند. (62)
آیت ا... هاشمی رفسنجانی در این باره می‌فرمایند:
ایشان معتقدند که اسلام، یک دین سیاسی است و به همه امور سیاست نظر دارد. خوب این حرف را ایشان در چه زمانی می‌زدند؟ در زمانی که روحانیت و حوزه، کاملاً منزوی از سیاست است. چون «پهلوی» اینها را خانه‌نشین کرده است... ایشان از نماز و روزه و طهارت و حج و خمس و زکات و همه اینها سیاست را می‌فهمید که همان مدیریت جامعه بشری بر اساس ایدئولوژی اسلامی است. (63)
همچنین آیت الله نصرالله شاه‌آبادی می‌فرماید:
در جنبه اعتقادی واقعاً بر این عقیده بودند که هیچکس در دنیا کاره‌ای نیست و فقط اوست همین اعتقاد عمیق هم باعث شد تا ایشان در مقابل ظلم و جور بایستند و باکی هم نداشته باشند. (64)
ایشان بهترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر را مبارزه با حاکم ظالم و حکومت پهلوی می‌دانست و در مبارزه با رضاخان حتی یک لحظه کوتاه نیامد. هرگونه همکاری با رضاخان را حرام می‌دانست و از پذیرفتن وی نیز امتناع می‌کرد. (65)
ایشان یکی از علل چهارگانه پیدایش بیماری در میان مسلمانان را ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکر می‌داند و در دستورالعمل چهارده‌گانه‌ای، به عنوان راه‌حل و علاج بیماری مسلمانان می‌فرماید:
استحکام اتحاد فیمابین علمای اعلام که یگانه طریق است برای حفظ اسلام و مسلمین، تا در سایه اتحاد پیروان ایشان در تحت دستور واحد، بدون هیچ‌گونه دغدغه و پریشانی خیال، متحداً قیام الله نموده، اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید حقه در میان مردم شایع کنند و افعال قبیحه و صفات رذیله و عقاید باطله را از آنان دور سازند. (66)
برای اسلام دو مرام قائل بودند که قبلاً به تفصیل ذکر شد و اهم آن اعتقاد به دو مطلب است: 1. حکومت مطلقه قرآن
2. ولایت مطلقه امام زمان (عجل ‌الله تعالی فرجه الشریف)
و درد مسلمانان را به دست نداشتن حکومت و اطاعت نکردن از ولی فقیه می‌دانند که رئیس ناحیه مقدسه اسلام است و ویژگی‌هایی را برای آن قائل بودند. بر اساس این اعتقاد خود، آرزوی حکومت جهانی اسلامی را در سر می‌پروراندند. (67) سوق دادن مسلمانان به رفع وابستگی و اهتمام به تأمین امور دنیوی و اخروی مسلمانان از دیگر تفکرات ایشان بود که به همین مناسبت، صندوق‌های قرض الحسنه را حوالی سال‌های 1320 در ایران تأسیس کردند و در نهایت یادآور این نکته می‌شویم که هدف نهایی همه تلاش‌ها و مبارزات آیت الله شاه‌آبادی، قرار دادن انسان‌ها در صراط مستقیم و هدایت آنها تا رسیدن به سر منزل مقصود بود.

عرصه عمل

از عمده ویژگی‌های مبارزاتی آیت الله شاه‌آبادی عبارت بود از:
1. دشمن‌شناسی و تیزبینی
2. تطمیع نشدن و جسارت در اقامه حق
3. استفاده از هر ابزار شرعی در مبارزه
4. بها دادن به مردم و تعلیم عمومی
5. مبارزه منفی

اصلاح مادی و معنوی جامعه

قبل از به قدرت رسیدن رضاخان می‌فرمودند:
از این پیاده روی رضاخان با پای برهنه در دستجات عزاداری و در حالی که سر و صورت خود را گل گرفته است و شمع به دست گرفته و با دسته‌های قزاق به مسجد می‌آید فریب نخورید، اگر این مرد خطرناک، فرصتی به دستش بیاید به صغیر و کبیر رحم نمی‌کند. (68)
و یا به مرحوم مدرس در ضمن سفارش می‌فرمودند:
این مردک اگر وزیر جنگ هم باشد و یا هر کاره‌ای باشد، بالاخره مرد خطرناکی است و اگر روزی دستش برسد، اول کسی را که از میان برمی‌دارد، خود شما هستند. (69)
ایشان حتی برای لحظه‌ای با رضاخان کنار نیامد زیرا معتقد بود که:
این چاروادار با من دشمنی و عناد ندارد، این با قرآن و اسلام مخالف است و چون من و امثال من را حامی و حافظ اسلام و قرآن می‌داند مخالفت می‌کند. اگر به او مهلت داده شود، ریشه اسلام و قرآن را در این مملکت خشک خواهد کرد. (70)
در تحصن یازده ماهه ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام‌الله‌علیه) که برخی علما نیز علیرغم قول همراهی دادن به ایشان وی را تنها می‌گذارند، برای اعتراض به سیاست کشف حجاب رضاخانی که معتقد بودند حتی بدتر از داشتن روحانیت بوده است، به پیغام‌های رضاخان برای خاتمه تحصن پاسخ نمی‌دهند و حتی درشکه‌ای را که او برای آقا می‌فرستد بازمی‌گرداند و در کل این یازده ماه هر شب در صحن مبارک امامزاده حمزه (سلام‌الله‌علیه)، جلسه داشته و علیه دستگاه سخنرانی می‌کردند، می‌فرمودند:
اسلام از وجود دولت وقت در خطر است. (71)
وقتی اسلام را در خطر می‌بیند از کلیه امکانات و زمینه‌های مناسب و ممکن برای مبارزه با دشمنان اسلام و مسلمانان استفاده می‌کند. از منبر و مسجد و بلندگو گرفته تا تحصن علیه حاکم ظالم. آیت الله نورالله شاه‌آبادی در این زمینه می‌گوید:
در اثر همین افشاگری و مبارزه علنی بود که عوامل رژیم منبر ایشان را از مسجد ربودند و ایشان ماهها، مطالب خود را ایستاده بیان می‌فرمودند و هر چند مؤمنین در تهیه منبر اصرار می‌کردند، معظم له می‌فرمودند: من می‌خواهم خریت این چارپادار را ثابت کنم و آن این است که او تصور می‌کند این منبر است که حرف می‌زند، او باید بفهمد که من حرف می‌زنم نه منبر. (72)
ایشان مردم و بنیه مذهبی آنان را به خوبی می‌شناخت و آنها را به عنوان بهترین و بزرگ‌ترین پایگاه مبارزه با ظلم و جور قلمداد می‌کرد، لذا با روش‌های گوناگون سعی بر آن داشتند تا در ضمن افزایش سطح آگاهی‌های عمومی و گوشزد کردن خطر حاکم جور مردم را به صحنه مبارزه بکشاند زیرا معتقد بودند مبارزه و قیامی که تکیه‌گاه و پشتوانه مردمی نداشته باشد خیلی
زود به شکست می‌رسد. آیت الله رفسنجانی می‌فرماید:
... مبارزات که شروع شد و ما به تهران آمدیم، من در تهران برخورد کردم با انسان‌های بسیار زیادی در بازار و در جاهای مختلف که در مبارزه با آنها آشنا شدم. احساس کردم که در تهران هم همه اینها یک اثری از درس‌ها و جلسات آیت الله شاه‌آبادی دارند. ما در دوران مبارزه، جلساتی در تهران داشتیم. در خیلی از جلسات به شاگردانی از آیت الله شاه‌آبادی برمی‌خوردیم که معلوم می‌شد اینها تجربه‌ای دارند و تجربه‌شان را منتقل می‌کردند. این یک چیز مهمی است که یک کسی تعقیب بکند شاگردهای ایشان را و یکی یکی آنها را پیدا کند. چون اینها شاگرد رسمی که نبودند، بلکه پای منبر ایشان و توی جلسات در تهران چیز یاد می‌گرفتند و تربیت می‌شدند و بعداً هم اثر خودشان را جاهای دیگر نشان می‌دادند. یک چنین جریانی را ایشان خلق کردند. (73)
آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) به مبارزات علنی خود بسنده نکرده و دست به مبارزات منفی نیز می‌زدند که از جمله آنها در شرایطی که رضاخان به مخالفت با روحانیت برخاسته و روحانی شدن منوط به اجازه کتبی از جانب دولت بود، فرزندان خود را برای خدمت در مسلک روحانیت ترغیب می‌نمودند و می‌فرمودند:
شما ریزه‌وار حضرت ولیعصر می‌باشید، از این رو بایستی خدمتگزار ساحت مقدس وی باشید و به این وسیله دین خود را ادا کنید. (74)
و با این اندیشه بود که هفت تن از فرزندان ایشان روحانی شدند. آیت الله رفسنجانی معتقدند:
نقش آیت الله شاه‌آبادی بعد از شهریور 1320 که دوران سرکوب بود، قابل بررسی است و واقعاً باید یک بررسی سیاسی، اجتماعی، معنوی و بخصوص عرفانی نسبت به آن انجام شود. آن عرفان عمیق آیت الله شاه‌آبادی، آنجا خودش را نشان داد و آثار آن عرفان، آن درخت تنومند عرفانی که در قلب ایشان بود شاخه‌هایش به جامعه ما بروبار می‌داد و هنوز هم دارد میوه می‌دهد. ایشان برای مبارزه و درگیری، خیلی پر هیاهو و پر حرکت نبوده است. این حرکت آرامی را که ایشان انجام دادند- بدون آنکه بخواهم مقایسه بکنم- شبیه کاری است که حضرت سجاد (علیه السلام) بعد از عاشورا کردند و کیان اهلبیت و تشیع را حفظ کردند و شرایطی را درست کردند که بعد، این مشعلی که خداوند افروخته است، خاموش نشود. (75)

نتیجه‌گیری

1. امام خمینی (رحمه الله) در مورد آیت الله شاه‌آبادی می‌فرمودند:
شیخ بزرگوار ما که حقاً حق حیات به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی‌آیم. (76) ایشان در بیانات خود از آیت آلله شاه‌آبادی با تعابیری نظیر «عارف کامل»، «لطیفه ربانی»، «مردی نفیس»، «روحی فداه»، «مبارز به تمام معنا» و «متفرد در عرفان» به عظمت و بزرگی یاد می‌کنند.
2. در آثار عرفانی امام خمینی (رحمه الله)، تعلیقات ایشان بر «فصوص الحکم» جناب ابن عربی و «مصباح الانس» ابن فناری انعکاس افکار استادشان موج می‌زند به طوری که حتی تعلیقات خود را تا پایان عمر شریفشان مورد تجدیا نظر قرار نمی‌دهند. امام خمینی (رحمه‌الله) در شرح بر دعای سحر قصد داشتند تا شرح دعای سحر را رها کنند ولی وقتی با آیت الله شاه‌آبادی (رحمه الله) آشنا شدند، تصمیم بر ادامه شرح پرداختند به نحوی که نقل قول‌های استاد را در مابقی شرح مکرراً مورد استفاده قرار دادند. امام خمینی (رحمه الله) در شرح فصوص استاد خود، معتقد است که ایشان از جناب قیصری بهتر مطلب را شرح می‌کند و می‌فرمایند که ایشان از خودشان مطلب زیاد داشتند و همه مطالب تازه و غیرتکراری است.
3. به نظر می‌رسد علاوه بر آنچه که بیان شد، نزدیکی ویژگی‌های وجودی و روحی این دو بزرگوار نیز عامل مهم در اثرپذیری امام از ایشان به شمار می‌آید، چنانکه روح مبارزه، درد دین و دغدغه دین داشتن، صراحت لهجه، سر خم نکردن در برابر غیر خدا و باور داشتن او، روح بلند و هوش سرشار، برخاستن از خانواده‌ای اهل مبارزه و جمع بین عرفان، سیاست و حماسه از آن جمله‌اند.
4. نظریات عرفانی و سیاسی حضرت آیت الله شاه‌آبادی در واقع ساختار فکری و اعتقادی انقلاب اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد بنابراین شناخت ریشه‌ای انقلاب اسلامی بدون شناخت شخصیت، آثار و نقش ایشان در این انقلاب کاری بس ناقص است. هر چند شناخت کامل ایشان از لحاظ روحی و شخصیتی برای ما کاری دشوار بلکه غیرممکن است و امام خمینی (رحمه الله) در این زمینه فرموده‌اند:
شاید بتوانم ادعا کنم که هیچ کس به اندازه من ایشان را نشناخته است. (77) (عارف کامل، ص2)

پی‌نوشت‌ها

1- دانشجوی دکترای عرفان اسلامی.
2- دهخدا: «لغتنامه»، ج10، ص 13952.
3- سجادی: «فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، ص577.
4- استیس: «عرفان و فلسفه»، ص357.
5- فعالی: «دین و عرفان»، ص30.
6- همان، ص142.
7- به معنای «عیب و نکوهش»، به نقل از فرهنگ لاروس، ج2، ص16-18.
8- ابن عربی: «فتوحات مکیه»، ج1، ص 319.
9- ملاصدرا: «تفسیر آیه الکرسی»، ص22.
10- امام خمینی (رحمه الله): «صحیفه امام»، ج21، ص222.
11- صحیفه امام، ج20، ص 116.
12- همان، ج17، ص433.
13- همان، ج8، ص435.
14- قائم مقامی: «سفر عشق»، ص37.
15- همان، ص17-27.
16- شاه‌آبادی: «رشحات البحار»، الایمان والرجعه.
17- فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ‌. به معنای اعراض از چیزی که مخالف با حقیقت است. (شاه‌آبادی: «رشحات البحار»، الانسان الفطره). 17. همان.
17- همان، انسان و فطرت.
18- از آثار ایشان به دست می‌آید که «مرکزیت جهان اسلام » به رهبری ولی فقیه موردنظر است.
19- شاه‌آبادی: «شذرات المعارف»، صص6-7.
20- امام خمینی: «تفسیر سوره حمد»، ص192-193.
21- یار حسینی: «آینیه‌دار طلعت یار»، ص134.
22- شاه‌آبادی: «شذرات المعارف»، ص9.
23- سوره احزاب/ 39.
24- بنیاد فرهنگی شهید شاه‌آبادی: «عارف کامل»، ص32.
25- یار حسینی: «آیینه‌دار طلعت یار»، ص89.
26- محمدی: «آسمان عرفان»، ص93.
27- دهخدا: «لغتنامه»، ج8، ص12225.
28- آشوری: «دانشنامه سیاسی»، ص212.
29- بخشی و افشاری: «فرهنگ علوم سیاسی»، ص 454.
30- امینی: «مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی»، ش11، ص29.
31- همان، ش105-106 ص73.
32- ابوالحمد: «مبانی سیاست»، ص25.
33- فارابی: «احصاء العلوم»، فصل5.
34- رجایی: «مجله سیاست خارجی»، ش2، ص184.
35- همان، ص183.
36- صحیفه امام، ج13، ص398.
37- همان، ج3، ص277.
38- همان، ص219.
39- همان، ج2، ص 298.
40- همان، ص 113.
41- همان، ص240.
42- شاه‌آبادی: «شذرات المعارف»، شذره دوم.
43- همان.
44- همان، ص9.
45- همان، ص4.
46- یارحسینی: «آیینه‌دار طلعت یار»، ص113.
47- مراد از عده و عده، «نیروی انسانی»، و «امکانات و تجهیزات» است.
48- ایشان در شذره اول کتاب شذرات المعارف با عنوان «شذره المرام» به اسباب ممرضه مسلمین اشاره کرده است.
49- همان، ص14.
50- یارحسینی: «آیینه‌دار طلعت یار»، صص14 و 6 و 33.
51- صحیفه امام، ج19، ص51.
52- همان، ج8، ص436.
53- همان، ج3، ص 227.
54- همان، ج7، ص 287.
55- همان، ج6، ص361.
56- متأسفانه اثر ایشان به نام «منازل الساکنین» به همراه 90% از بقیه آثارشان در سال 1342 توسط ساواک از منزل امام خمینی ربوده شد.
57- امام خمینی: «ولایت فقیه»، ص4.
58- همان، ص17.
59- همان، ص27-38.
60- همان.
61- عارف کامل، ص54.
62- شاه‌آبادی: «شذرات المعارف»، ص4.
63- عارف کامل، ص30.
64- همان، ص69.
65-آسمان عرفان، ص64.
66- شاه‌آبادی: «شذرات المعارف»، ص8.
67- همان، شذره دوم.
68- عارف کامل، ص81-82.
69- یارحسینی: «آینیه‌دار طلعت یار»، ص128.
70- همان، ص130.
71- همان، ص 131.
72- همان، ص141-142.
73- همان، ص146.
74- همان، ص137.
75- عارف کامل، ص28.
76- یارحسینی: «انسیه‌دار طلعت یار»، ص304.
77- عارف کامل، ص2.

منابع تحقیق :
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، مروارید، تهران، 1370.
- استین، و.ت، عرفان و فلسفه، مترجم: بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات سروش، تهران، 1375.
- الهیاری، مجید، پایان نامه عرفان از دیدگاه امام خمینی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، 1380.
- بخشی و افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، چاپار، تهران، 1379.
- بنیاد فرهنگی شهید شاه‌آبادی، عارف کامل، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، تهران، 1380.
- بهرامی، مجید، پایان نامه تأملی بر نسبت عرفان و سیاست با رویکردی به آراء و اندیشه‌های امام خمینی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، 1381.
- جهانگیری، محسن، محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1375.
- حسینی قائم مقامی، سیدعباس، سفر عشق، نشر فکر برتر، تهران، 1378.
- خلیل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سیدحمید طبیبیان، ج2، امیرکبیر، تهران، 1379.
- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 8 و 10، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران 1373.
- خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1375.
- همان، صحیفه امام، همان، تهران، 1378.
- همان، ولایت فقیه، همان، تهران، 1370.
- شاه‌آبادی، میرزا محمدعلی، رشحات البحار، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360.
- همان، شذرات المعارف، تصحیح تحقیق بنیاد علوم و معرف اسلامی دانش‌پژوهان، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، تهران، 1380.
- فعالی، محمدتقی، دین و عرفان، زلال کوثر، قم، 1381.
- مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه‌الله)، فلسفه سیاست، قم، 1375.
- محمدی، محمدعلی، شاه‌آبادی بزرگ (آسمان عرفان)، سازمان تبلیغات، تهران، 1374.
- یارحسینی، علی، آیینه‌دار طلعت یار، وثوق، تهران، 1383.
- یثربی، یحیی، عرفان نظری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1374.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.