سیمای هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) به مدینه

رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) در سال چهارم بعثت دعوت توحيدي خود را علني كرد؛ در نتيجه مشركان متعصب قريش به مقابله برخواستند و با به اوج رساندن شكنجه‌ها شهر مكه به محيطي پر خفقان و مرگ بار مبدل گشت. نخستين نقطه عطف در جهت گسترش اسلام، ملاقات با ارزش شش نفر از يثربيان با رسول خدا در مكه بود كه در سال يازدهم بعثت اتفاق افتاد و با اسلام آوردن آنان، اسلام در يثرب منتشر شده و در سال‌هاي دوازده و سيزدهم بعثت دو پيمان مهم در عقبه منعقد گشت
چهارشنبه، 30 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیمای هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) به مدینه
سیمای هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) به مدینه
سیمای هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) به مدینه

تهیه کننده : حسن نجفی
منبع : راسخون
رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) در سال چهارم بعثت دعوت توحيدي خود را علني كرد؛ در نتيجه مشركان متعصب قريش به مقابله برخواستند و با به اوج رساندن شكنجه‌ها شهر مكه به محيطي پر خفقان و مرگ بار مبدل گشت. نخستين نقطه عطف در جهت گسترش اسلام، ملاقات با ارزش شش نفر از يثربيان با رسول خدا در مكه بود كه در سال يازدهم بعثت اتفاق افتاد و با اسلام آوردن آنان، اسلام در يثرب منتشر شده و در سال‌هاي دوازده و سيزدهم بعثت دو پيمان مهم در عقبه منعقد گشت و زمينه را براي هجرت سوي يثرب را فراهم نمود.

مردم شناسي اهل مكه

هجرت به سوي يثرب امري لازم و ضروري بود. زيرا مكّه مكان مناسبي براي انتشار اسلام نبود. به دليل اينكه در عصر جاهليّت، بت پرستي دين رايج بوده و كعبه، در حقيقت بتخانه خدايان اعراب جاهل بوده بالغ بر سيصد و شصت بت در آن وجود داشت و فرهنگ جاهليت، روح تفكر و تعقل را از آنان سلب كرد.
گاهي انسان بودن پيامبر(صلی الله علیه واله) را بهانه قرار داده و گاهي هم اشراف قريش از اينكه يتيم بني هاشم، ادعاي نبوت كرده است، احساس حقارت كرده[قرآن كريم، آيات ص38، آيه 5، اسراء 17 آيه 94، زخرف 43، آيه 31] و اسلام را نمي‌پذيرفتند. اين تعصبات جاهلي، سبب شد كه گسترش اسلام در مكه به كندي صورت گيرد و رسالت ايشان در مكه فقط بر محور «فرد سازي» استوار شود تا زماني كه بتواند پايگاهي متشكل از نيروهاي مردمي براي خود بوجود آورند. چرا كه پرداختن به مسائل انساني، بدون در اختيار داشتن دولتي كه بتواند آن مسائل را جامه عمل بپوشاند، فایده ندارد.[لك زايي، نجف؛ سيره پيامبر اعظم (ص) درگذرا از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي]

مردم شناسي اهل مدينه

يثرب، تنها سرزميني بود كه مي‌توانست پايگاهي براي حكومت رسول اكرم(صلی الله علیه واله) قرار بگيرد. سرزمینی كه بعد از ورود پيامبر(صلی الله علیه واله) در «مدينة النبي» ناميده شد، مردم يثرب، ويژگي‌هاي خاصي داشتند كه پذيرش اسلام در آن‌ها بصورت چشمگيري مشاهده مي‌شد كه به چند نمونه اشاره مي‌شود: 1- مردم مدينه، آمادگي بيشتري براي تأثير از قرآن داشتند و تعصب مشركان مكه را نداشتند؛
2- همسايگي با يهود و شنيدن اخباري، مبني بر ظهور پيامبري از سوي خدا؛
3- خستگي روحي و جسمي مردم يثرب در اثر نزاع‌هاي صد و بيست‌ ساله كه آن‌ها را به ستوه آورده بود؛
4- وجود افكاري توحيدي در مدينه كه ادامه گرايش حنفيّت مكّي به شمار مي‌آمد و با اسلام توافقي نام داشت.[جعفريان، رسول؛ تاريخ سياسي اسلام سيرۀ رسول خدا (صلی الله علیه واله)]
اين خصوصيات، سبب شد كه در سال يازدهم بعثت، آن گروه شش نفري از يثرب به مكه آمدند و با پيامبر ملاقات كردند و سريعاً به دين اسلام مشرف شوند و بدين ترتيب در سال‌هاي بعد با شوق فراوان دو پيمان را با حضرت منعقد ساختند.

پيمان عقبه اول و دوم؛ زمينه ساز هجرت

پيمان عقبه اول كه در سال دوازده بعثت بود، جنبه ديني داشت؛ گرچه زمزمه نوعي تشكل سياسي نيز در آن مشاهده مي‌شد. در اين پيمان مسلمانان خواستار مبلغي از سوي رسول خدا(صلی الله علیه واله) شدند تا اصول و معاني اسلام را به آنان تعليم دهد. پس از آن بود كه اسلام به سرعت در مدينه رواج پيدا كرد.[لك زايي، نجف؛ سيره پيامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي، ص 16]
در نتيجه در سال سيزدهم بعثت پيمان عقبه دوم منعقد گرديد. عنصر جديدي در بيعت دوم افزوده شد و آن مسئله دفاع بود كه نوعي تشكل نظامي براي حفاظت از رهبري دين را صورت داد.[لك زايي، نجف؛ سيره پيامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي، ص 164-163] لذا پيمان عقبه دوم، حادثه مهمّي در تاريخ صدر اسلام به شمار مي‌آيد و اهميت آن به عزم و ارادۀ مسلمانان يثرب در حمايت از پيامبر(صلی الله علیه واله) و مسلمانان مكه باز مي‌گردد.[احمدالعلي، صالح؛ دولت رسول خدا (ص)، دكتر هادي انصاري، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 1385، چاپ دوم، ص 57]
بعد از پيمان عقبه دوم، اسلام، بيش از پيش در مدينه توسعه پيدا كرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و ميان دو قبيله اوس و خزرج بعد از ساليان سال درگيري و خونريزي به بركت اسلام، صلح و صفا برقرار شد و بهترين پناهگاه براي مسلمانان مكّه گرديد كه گرفتار ملامت و استهزاء و شكنجه بودند.[صفايي حايري قمي، عباس؛ تاريخ شخصيت و صفات پيغمبر اكرم (ص)، قم، چاپ حكمت، سال 1379، چاپ اول، ص 346]
مشركان مكه، پيامبر اسلام را سبب شكاف و نفاق ميان جامعه مكه، بويژه قريش معرفي كرد. و جو مكه را بر علیه ايشان تحريك كردند تا نتواند در مكه نفوذ عميق يافته و نور اسلام را بگستراند.[ لك زايي، نجف؛ سيره پيامبر اعظم (ص)، ص 93] بويژه پس از پيمان عقبه دوم كه به آزار و اذيت خود شدت دادند و هر كجا مسلماني مي‌ديدند او را كتك زده و تحقيرش مي‌كردند. مسلمانان از آزار مشركين به تنگ آمده؛ از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) راه چاره خواستند. آنگاه جبرئيل نازل شد و پیام آورد که، بهترين راه نجات، هجرت به سرزمين يثرب مي‌باشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر كردند.[فيض پور، علي اصغر؛ تاكتيك‌هاي جنگي رسول خدا (ص)، قم، انتشارات مدين، بهار 1379، چاپ اول، ص 21] مسلمانان به تدريج از مكّه خارج شده و به يثرب رفتند. در اين هنگام مشركان قريش د دارالندوه جمع شده و تصميمي بس قاطع و خطرناك گرفته، همت بر قتل پيامبر(صلی الله علیه واله) گرفتند؛ زيرا مي‌دانستند كه اگر رسول اكرم(صلی الله علیه واله) به مكه برسد با تشكيل حكومت اسلامي بنيان بت پرستي را در هم مي‌كوبد. اين توطئه با فداكاري حضرت علي(علیه السلام) ناتمام ماند[قمي، شيخ عباس؛ منتهي الامال] و پيامبر(صلی الله علیه واله)، مكه را به قصد يثرب ترك كردند و در دوازدهم ماه ربيع الثاني سال سيزده بعثت با استقبال پرشور مسلمان انصار وارد مدينه شدند.

لیله المبیت

سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردی انتخاب شود وسپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب یکباره بر خانه محمد صلی الله علیه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده می‏شدند وهم خون او در میان قبایل عرب پخش می‏شد ولذا خاندان هاشم نمی‏توانست‏با تمام قبایلی که در ریختن خون وی شرکت کرده بودند به خونخواهی ومبارزه برخیزند. فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت ودستور الهی را به او ابلاغ کرد که باید هرچه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
شب مقرر فرا رسید. مکه و محیط خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تاریکی شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قریش هر یک از سویی به جانب خانه رسول خدا روی آوردند.اکنون پیامبر باید با استفاده از شیوه غافلگیری خانه را ترک کرده، در عین حال، چنین وانمود کند که در خانه است ودر بستر خود آرمیده است. برای اجرای این نقشه لازم بود که فرد جانبازی در بستر او بخوابد وروانداز سبز پیامبر را به خود بپیچد تا افرادی که نقشه قتل او را کشیده‏اند تصور کنند که او هنوز خانه را ترگ نگفته است و لذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود واز راه عبور ومرور افراد در کوچه وبیرون مکه جلوگیری نکنند. اما کیست که از جان خود بگذرد ودر خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسی است که پیش از همه به وی ایمان آورده است و از آغاز بعثت، پروانه‏وار، گرد شمع وجود او گردیده است. آری، این شخص شایسته کسی جز حضرت علی علیه السلام نیست واین افتخار باید نصیب وی شود.
از این رو، پیامبر رو به حضرت علی کرد وگفت:مشرکان قریش نقشه قتل مرا کشیده‏اند وتصمیم گرفته‏اند که به طور دسته جمعی به خانه من هجوم آورند ومرا در میان بستر بکشند. از این جهت از طرف خدا مامورم که مکه را ترک کنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابی وآن پارچه سبز را به خود بپیچی تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه‏ام ودر بسترم آرمیده‏ام ومراتعقیب نکنند. وحضرت علی علیه السلام در اطاعت امر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرمید.
چهل نفر آدمکش اطراف خانه پیامبر رامحاصره کرده بودند و از شکاف در به داخل می‏نگریستند و وضع خانه را عادی می‏دیدند و گمان می‏کردند که پیامبر در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند و آنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش موری از نظر آنان مخفی نمی‏ماند.
اکنون باید دید که پیامبر اکرم، با این مراقبت‏شدید، چگونه خانه را ترک گفت.
بسیاری از سیره نویسان بر آنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که آیاتی از سوره یس را قرائت می‏کرد (منظور آیات هشتم ونهم ازاین سوره است) صف محاصره کنندگان را شکافت وآنچنان ازمیانشان عبور کرد که احدی متوجه نشد.امکان این مطلب قابل انکار نیست; چه هرگاه مشیت الهی بر این تعلق گیرد که پیامبر خود را از طریق اعجاز وبه طور غیر عادی نجات دهد، هیچ چیز نمی‏تواند مانع از آن شود. ولی سخن اینجاست که قراین زیادی حکایت می‏کند که خدا نمی‏خواست پیامبر خود را از طریق اعجاز نجات بخشد، زیرا در این صورت لازم نبود که حضرت علی در بستر پیامبر بخوابد وخود پیامبر به غار «ثور» برود وسپس با زحمات زیادی راه مدینه را در پیش گیرد.
برخی نیز می‏گویند هنگامی که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود وپیامبر از غفلت آنان استفاده کرد. ولی این نظر دور از حقیقت است وهرگز شخص عاقل باور نمی‏کند که چهل آدمکش که خانه را برای این محاصره کرده بودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند، ماموریت‏خود را آنچنان سرسری بگیرند که همگی با خیال آسوده بخوابند!
ولی بعید نیست،همان طور که برخی نوشته‏اند، پیامبر پیش از گرد آمدن تروریستها، خانه را ترک گفته بود. (سیره حلبی، ج‏2، ص 32)

یورش به خانه وحی

ماموران قریش، در حالی که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود، منتظر لحظه‏ای بودند که همگی به خانه وحی یورش آورند وخون پیامبر را که در بسترش آرمیده است ‏بریزند. آنان از شکاف در به خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏نگریستند و از فرط فرح در پوست نمی‏گنجیدند وتصور می‏کردند که به زودی به آخرین آرزوی خود خواهند رسید. ولی علی علیه السلام، با قلبی مطمئن وخاطری آرام، در خوابگاه پیامبر دراز کشیده بود، زیرا می‏دانست که خداوند پیامبر عزیز خود رانجات داده است.
دشمنان، نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند، ولی به عللی از این تصمیم منصرف شدند وسرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند وماموریت‏خود را انجام دهند. پرده‏های تیره شب به کنار رفت وصبح صادق سینه افق را شکافت. ماموران با شمشیرهای برهنه به طور دسته جمعی به خانه پیامبر هجوم آوردند واز اینکه در آستانه تحقق بزرگترین آرزوی خود بودند از شادی در پوست‏خود نمی‏گنجیدند، اما وقتی وارد خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند حضرت علی علیه السلام را به جای پیامبر یافتند.خشم وتعجب سراپای وجود آنان را فرا گرفت. رو به حضرت علی کردند وپرسیدند محمد کجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من می‏خواهید؟ در این موقع، از فرط عصبانیت‏به سوی حضرت علی علیه السلام حمله بردند و او را به سوی مسجد الحرام کشیدند، ولی پس از بازداشت مختصری ناگزیر آزادش ساختند و در حالی که خشم گلوی آنان را می‏فشرد تصمیم گرفتند که از پای ننشینند تا جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کشف کنند. (تاریخ طبری، ج‏2، ص‏97)
قرآن مجید برای اینکه این فداکاری بی نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند، در طی آیه‏ای جانبازی حضرت علی علیه السلام را می‏ستاید واو را از کسانی می‏داند که جان به کف در راه کسب رضای خدا می‏شتابند:
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد . (بقره:207)
برخی از مردم کسانی هستند که جان خود را برای تحصیل رضای خداوند از دست می‏دهند; وخداوند به بندگان خود رؤوف ومهربان است.

لیلة المبیت از منظر اهل تسنن

به دنبال ایثار حضرت علی علیه السلام آیه زیر نازل گردید:
" و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد."( بقره/207)؛ و از میان مردم كسی است كه جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به این بندگان مهربان است.
مفسر معروف اهل سنت، ثعلبى مى‏گوید:
هنگامى كه پیامبراسلام صلى الله علیه وآله تصمیم بر هجرت از مكه به مدینه گرفت، براى تحویل امانت‏هاى مردم و پرداخت پول‏هاى آنان، على علیه السلام را به جاى خود قرار داد و شبانه به سوى "غار ثور" حركت كرد. و فرمان داد على علیه السلام در بستر او خوابیده و پارچه‏ سبز رنگى (برد خضرمى) كه مخصوص خود پیامبر صلى الله علیه و آله بود، روى خویش بكشد. مشركان، در همان شب، اطراف خانه‏ پیامبر صلى الله علیه و آله را محاصره كردند.
در این هنگام ایزد منان، به "جبرائیل‏" و "میكائیل‏" وحى فرستاد: "من، بین شما برادرى ایجاد كردم و عمر یكى از شما را طولانى‏تر كردم، كدام یك از شما حاضر است ایثار به نفس كند و زندگى دیگرى را بر خود ترجیح دهد؟" هیچ یك حاضر نشدند. به آنان وحى كرد:"اكنون على علیه السلام در بستر خوابیده است و آماده‏ فدا كردن جان خود خواهد بود؛ به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید."
هنگامى كه جبرائیل بالاى سر و میكائیل پایین پاى على نشسته بودند، جبرائیل گفت:"به به! آفرین بر تو اى على! ایزد، به واسطه‏ تو، بر فرشتگان افتخار مى‏كند." ناگاه آیه‏ "و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد." نازل شد. و در آن صفات على علیه السلام بیان گردید. (تفسیر نمونه،ج2، ص46/ الغدیر،ج2، ص44)
ابن ابى الحدید معتزلى كه از اهل سنت است - درباره‏ تفسیر این آیه معتقد است كه حماسه‏ على علیه السلام در لیلة المبیت - شب خوابیدن به جاى رسول الله صلى الله علیه و آله - مورد تایید همه است جز كسانى كه مسلمان نیستند و افراد سبك مغز...، آن را انكار نمى‏كنند. (شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج3، ص270)
ذكر موضوع "لیلة المبیت‏" و نزول این آیه شریفه درباره جانبازى و ایثار على علیه السلام نسبت به پیغمبرخدا، گذشته از احادیث و تفاسیر شیعه، درتفاسیر و كتب اخبار و تاریخ اهل تسنن هم آمده است. كه در اینجا به چندی از منابع آنها اشاره می نماییم:
- تفسیر فخر رازى و تفسیر درالمنثور سیوطى ذیل آیه مزبور.
- الصول المهمه ابن صباغ مالكى به نقل از احیاء علوم الدین غزالى.
- اسدالغابه ابن اثیر، جلد 4، ص 25.
- نورالابصار شبلنجى، ص 77.
- كنوزالحقایق مناوى، ص 31.
- خصائص نسائى، ص 8 .
- مستدرك حاكم نیشابورى، جلد 3، ص 4.
- مسند احمد حنبل، ج 1، ص 348.
- تاریخ بغداد، ج 13، ص 191.
حال جا دارد دو بیت جالب و پرشور راغب اصفهانى دانشمند بزرگ اهل تسنن از علماى قرن پنجم هجرى را بیاورم. راغب اصفهانى مؤلف كتابهاى گرانقدر "محاضرات‏" و "مفردات‏" و غیره كسى است كه فیلسوف نامى جلال الدین دوانى در گذشت 908 ه با آن قدرت عظیم كه در تمامى فنون عقلى ونقلى داشته است از وى به "استاد راغب اصفهانى"‏ تعبیر مى‏كند. دو بیت راغب این است:
ز صد هزار محمد كه در جهان آید
یكى به منزلت و جاه مصطفى نشود
و گر كه عرصه عالم پر از على گردد
یكى به علم و شجاعت چو مرتضى نشود
این رباعى هم ازخود جلال الدین دوانى حكیم مشهوراست كه تا اواخر عمر از علماى عامه بوده است:
خورشید كمال است نبى ماه ولى
اسلام محمد است و ایمان على
گر بینه‏اى بر این سخن مى‏طلبى
بنگر كه ز بینات اسماست جلى
علماى حروف مى‏گویند هر حرفى داراى زبر و بینه است، مثلا زبر " د" دال است، و بینه آن همان " د" مى‏باشد. جلال الدین كه مانند برخى از عرفا و صوفیه معتقد به علم حروف و خواص آن بوده است، در این رباعى مى‏گوید: بینه لفظ "اسلام‏" با بینه اسم "محمد" و بینات "ایمان‏" و "على‏" با هم موافقت دارند، و این مى‏رساند كه پیغمبر حقیقت اسلام، و على حقیقت ایمان است. همان طور كه پیغمبر خورشید كمال است، و على ماه است كه همه جا به دنبال خورشید مى‏باشد.

کیفیت هجرت پیامبر (صلی الله علیه واله) از مکه به مدینه و داستان غار

در الدر المنثور است كه ابن مردویه و ابو نعیم در كتاب دلائل از ابن عباس روایت كرده اند كه در تفسیر آیه ی " وَ إِذْ یَمْكُرُ بِكَ الَّذِینَ كَفَرُواْ لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یخُْرِجُوكَ وَ یَمْكُرُونَ وَ یَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُْ الْمَاكِرِین؛ و [یادآور] وقتى را كه كافران در حق تو نیرنگ مى كردند تا تو را در بند كشند یا بكشند یا بیرونت كنند، و آنها نیرنگ مى كردند و خدا هم نیرنگ مى كرد و خداوند از همه نیرنگ كنندگان ماهرتر است." سوره ى انفال آیه ى 30 گفته است: بعد از آنكه رسول خدا (صلی الله علیه واله) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مى گوید: ابو بكر وقتى دید كه آن جناب از شهر بیرون مى رود بدنبالش به راه افتاد و صداى حركتش به گوش رسول خدا (صلی الله علیه واله) رسید و آن حضرت ترسید مبادا یكى از دشمنان باشد كه در جستجوى او است، وقتى ابو بكر این معنا را احساس كرد شروع كرد به سرفه كردن. رسول خدا (صلی الله علیه واله) صداى او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بكر هم چنان بدنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوى آن حضرت برخاستند، و نزد مردى قیافه شناس از قبیله بنى مدلج فرستادند. او جاى پاى آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختى بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار كرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از اینجا تجاوز نكرده- ابن عباس مى گوید: در این هنگام ابو بكر در اندوه شد، رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود:" محزون مباش كه خدا با ماست".
ابن عباس سپس اضافه مى كند: رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ابو بكر سه روز تمام در غار بودند و تنها على بن ابى طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر برایشان غذا مى آورد و على (علیه السلام) تجهیزات سفر را فراهم مى نمود. على (علیه السلام) سه شتر از شتران بحرین خریدارى نمود و مردى راهنما براى آنان اجیر كرد. پس از آنكه پاسى از شب سوم گذشت على (علیه السلام) شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ابو بكر هر یك بر راحله و مركب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالى كه قریش بهر سو در جستجوى آن جناب شخصى را گسیل داشته بودند.
و نیز در همان كتاب آمده كه ابن سعد از ابن عباس و على (علیه السلام) و عایشه (دختر ابو بكر) و عایشه دختر قدامه و سراقة بن جعشم- روایات نامبردگان درهم داخل شده- روایت كرده كه گفته اند: رسول خدا (صلی الله علیه واله) وقتى از منزل بیرون مى آمد كه قریش در خانه آن جناب نشسته بودند لا جرم مشتى از ریگ زمین برداشت و بر سر آنان پاشید در حالى كه مى خواند:" یس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ ...". آن گاه از میان آنان گذشت. یكى از آن میان گفت: منتظر چه هستید؟ گفتند: منتظر محمدیم گفت: به خدا قسم او از میان شما عبور كرد و رفت. گفتند: به خدا سوگند ما او را ندیدیم، آن گاه در حالى كه خاكها را از سر خود مى تكاندند برخاستند. از آن سو رسول خدا (صلی الله علیه واله) با ابو بكر به غار ثور رفته، داخل آن شدند، و پس از ورود ایشان عنكبوتها به در آن غار تار تنیدند. قریش با فعالیت هر چه تمامتر به جستجویش برخاستند، و سرانجام به در غار رسیدند، در آنجا یكى به دیگرى مى گفت: این تار عنكبوتى كه من مى بینم آن قدر كهنه است كه گویا قبل از تولد محمد در اینجا تنیده شده.
و در كتاب اعلام الورى در باره اینكه سراقة بن جعشم چه نحوه ارتباطى با رسول خدا (صلی الله علیه واله) داشت، و در اینكه آیا او از دشمنان بوده و یا از صحابه چنین گفته است: آنچه كه در بین عرب معروف شده و هر جا مى نشینند چه در اشعار و چه در محاورات خویش مى گویند و انتشار مى دهند، این است كه سراقه از مكه بقصد كشتن رسول خدا (صلی الله علیه واله) بیرون آمد و او را تعقیب كرد تا شاید با كشتن آن جناب در میان قریش افتخارى بدست آورد، و هم چنان در تعقیب بود تا آن جناب را پیدا نمود، آن قدر نزدیك شد كه دیگر خاطر جمع شد بهدف خود رسیده است، و لیكن بطور ناگهانى چهار پاى اسبش به زمین فرو رفت و بكلى در زمین پنهان شد. سراقه بسیار تعجب كرد، زیرا مى دید آن مكان، زمین نرمى نبود كه پاى اسب فرو رود، آنهم تا شكم، بلكه زمینى بسیار سفت و محكم بود.
سراقه فهمید كه این قضیه یك امر آسمانى است (و اگر دیر بجنبد ممكن است خودش هم فرو رود) لا جرم فریاد زد: اى محمد! از پروردگارت بخواه اسب مرا رها كند، و من ذمه خدا را به گردن مى گیرم كه احدى را به راهى كه در پیش گرفته اى راهنمایى نكنم و نگویم كه من محمد را كجا دیده ام. رسول خدا (صلی الله علیه واله) دعا كرد و اسبش چنان به آسانى رها شد كه گویى پاهایش را با یك گره جوزى بسته بودند. و این سراقه مردى بسیار زیرك و دوراندیش بود، و از این پیش آمد چنین احساس كرد كه به زودى برایش پیش آمد دیگرى خواهد بود. لذا به رسول خدا (صلی الله علیه واله) عرض كرد یك امان نامه براى من بنویس. آن جناب هم به وى امان نامه داد و او برگشت.
و در الدر المنثور آمده كه ابن سعد و ابن مردویه از ابن مصعب روایت كرده اند كه گفت: من انس بن مالك و زید بن ارقم و مغیرة بن شعبه را دیده بودم، و از آنان شنیدم كه با خود چنین گفتگو مى كردند كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) وقتى آن شب وارد غار شد، خداوند درختى را به امر خود در برابر روى پیغمبرش رویانید، به طورى كه به كلى آن حضرت را از چشم بینندگان پوشانید، و عنكبوت را دستور داد تا دم در غار در برابر رسول خدا (صلی الله علیه واله) تار بتند تا او هم با تارهاى خود آن جناب را از بینندگان مستور سازد، و دو كبوتر وحشى را دستور داد تا در دهانه غار بایستند. جوانان قریش كه هر یك از یك دودمان بودند با چوب دستى، شمشیر و چماقهایشان سر و كله هایشان پیدا شد، و هم چنان نزدیك غار مى شدند تا آنجا كه فاصله شان با آن جناب بیش از چهل ذراع نماند. در آن میان یكى از ایشان با عجله نزدیك آمد و نگاهى در غار انداخت و برگشت. بقیه نفرات پرسیدند چرا درون غار را تفحص نكردى؟ گفت: من یك جفت كبوتر وحشى در دهنه غار دیدم و فهمیدم كه معقول نیست كسى در غار باشد ... مقصود از این غار آن غارى است كه در یكى از كوه هاى مكه به نام ثور واقع است. و این كوه تقریبا در چهار فرسخى مكه قرار دارد. در اعلام الورى و قصص الانبیاء آمده كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) سه روز در آن غار بماند و بعد از سه روز خداى تعالى به آن حضرت اجازه مهاجرت داد و فرمود: اى محمد از مكه بیرون رو كه بعد از ابى طالب دیگر تو را در آن یاورى نیست. رسول خدا (صلی الله علیه واله) از غار بیرون آمد و در راه به چوپانى از قریشیان برخورد كه او را ابن اریقط مى گفتند. حضرت او را نزد خود طلبید و فرمود: اى ابن اریقط! من مى خواهم تو را بر خون خودم امین گردانم (آیا حاضر هستى به این امانت خیانت نكنى)؟ عرض كرد: در این صورت به خدا سوگند تو را حراست و حفاظت مى كنم و احدى را به سوى تو دلالت و راهنمایى نمى كنم. اینك بگو ببینم قصد كجا را دارى اى محمد؟ حضرت فرمود: بطرف یثرب مى روم. گفت: حال كه بدان طرف مى روى راهى به تو نشان مى دهم كه احدى آن راه را بلد نیست. فرمود: پس به نزد على برو و به وى بشارت بده كه خداوند به من اجازه مهاجرت داده، اینك اسباب سفر و مركب برایم آماده ساز. ابو بكر هم گفت نزد اسماء دخترم برو و به وى بگو براى من زاد و دو مركب فراهم كند و داستان ما را به عامر بن فهیره اعلام بدار و به وى بگو زاد و دو راحله مرا بردارد و بیاورد.
ابن اریقط نزد على (علیه السلام) رفت و داستان را به عرضش رسانید. على بن ابى طالب (علیه السلام) زاد و راحله را براى آن حضرت فرستاد. عامر بن فهیره هم زاد و دو راحله ابى بكر را آورد. رسول خدا (صلی الله علیه واله) از غار بیرون آمد و سوار شد و ابن اریقط آن جناب را از راه نخله كه در میان كوه ها بسوى مدینه امتداد داشت حركت داد و هیچ جا به جاده معمولى برنخوردند. مگر در" قدید" كه در آنجا به منزل ام معبد درآمدند. راوى مى گوید: انصار از بیرون آمدن رسول خدا (صلی الله علیه واله) از مكه خبردار شده بودند و در انتظار رسیدنش دقیقه شمارى مى كردند تا آنكه در محله قبا (در آن نقطه اى كه بعدا به صورت مسجد قبا درآمد) او را بدیدند و چیزى نگذشت كه خبر ورودش در همه شهر پیچید. زن و مرد خوشحال و خندان و به یكدیگر بشارت گویان به استقبالش شتافتند.
آیا آیه‌ای به هنگام هجرت پیامبر اکرم به مدینه یا در بین راه بر حضرت رسول اکرم نازل شده است‌؟
آیات قرآن در مدت 23 سال در مکان‌ها و شرایط گوناگون بر پیامبر اکرم نازل شده است‌. کتاب‌های شأن و اسباب نزول به این موارد پرداخته‌اند.
در مورد هجرت‌، برخی از آیات مانند آیات 30ـ35 سورة انفال به ماجرای هجرت و سبب آن اشاره دارند که به عقیده بیشتر مفسران بعد از هجرت در مدینه نازل شده است‌; اگر چه برخی معتقدند این آیات در مکّه و پیش از هجرت نازل شده‌اند.(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 7، ص 147، دارالکتب الاسلامیة‌.)
امّا برخی از آیاتی که به عقیده عدّه‌ای در بین راه مدینه و مکّه نازل شده‌اند عبارتند از:
1. در مورد آیه "أُذِن‌َ لِلَّذِین‌َ یُقَـَتَلُون‌"(حج‌،39) از ابن عباس روایت شده که گفت وقتی پیامبر اکرم از مکه بیرون شد، ابوبکر گفت‌: "پیامبرشان را بیرون کردند، بی تردید هلاک می‌شوند." پس این آیه نازل شد. برخی از این حدیث چنین استنباط کرده‌اند که این آیه در سفر هجرت نازل شده است‌.
2. از ضحّاک روایت شده که آیه "إِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیْکَ الْقُرْءَان‌َ لَرَآدُّکَ إِلَی‌َ مَعَادٍ"(قصص‌،85) در "جحفه‌" به هنگام سفر هجرت نازل شد.
3. سیوطی از سخاوی نقل کرده است که می‌گوید: آیة: "وَ کَأَیِّن مِّن قَرْیَة‌ٍ هِی‌َ أَشَدُّ قُوَّة‌ً"(محمد،13) هنگامی که پیامبر اکرم‌به سوی مدینه هجرت می‌کرد ایستاد، به مکه نگریست و گریه کرد، پس این آیه نازل شد.
4. گفته شده است که سورة "مطففین‌" یا قسمتی از آن‌در سفر هجرت پیش از ورود پیامبر اکرم به مدینه نازل شد.(ر.ک‌: التقان‌، سیوطی‌، ج 1، نوع دوم (شناخت آیات سفری و حضری‌).)

آثار و اهميّت هجرت

در نخستين سال هجرت، پيروزي بزرگي نصيب اسلام و مسلمانان گرديد و حكومت مستقلّي در مدينه پديد آمد. با استقرار در مدينه، نخستين و مهم‌ترين اقدام پيامبر(صلی الله علیه واله) بناي مسجد بود. مسجدي كه دارالحكومه، مصلی وخلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام می شد. غنايم و ماليات‌ها در آنجا جمع مي‌شد و نخستين زندان دولت جديد نيز در گوشه‌اي از آن بود. مسجد در دوران حيات رسول خدا(ص) مركزيت عبادي، نظامي و سياسي داشته و نقشي اساسي در شكل دهي جامعه اسلامي جديد داشت.[جعفريان، رسول؛ تاريخ سياسي اسلام شيوۀ رسول خدا (ص)، ص 431]
اقدام مهم و ضروري ديگر حضرت رسول(ص)؛ ايجاد وحدت بين مسلمانان به وسيله پيمان برادري بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بين مهاجر و انصار مفهوم جديدي را در كنار روابط خويشاوندي و قبيله‌اي مطرح كردند[لك زايي، نجف؛ سيره پيامبر اعظم (ص)، ص 165]. وجود زمينه‌هاي اتّحاد و همزيستي در مدينه، منجر به انعقاد يك پيمان نظامي و اجتماعي شد. به بركت هجرت، نخستين قانون اساسي امت اسلام هم تدوين شد و دولت اسلامي به مرحله شكوفايي و اقتدار خود رسيد و روز به روز، شعاع اسلام گسترده‌تر مي‌‌گشت و دل‌هاي بيشتري را به نور خود منور ساخت و طاغوت را در هم شكست. تا اينكه در سال هشتم هجرت آخرين پايگاه مشركان را در هم شكست. مکه سقوط كرد و در نهايت اسلام به جهان صادر شد.
با هجرت پيامبر(صلی الله علیه واله) مسلمانان از محيط پر خفقان مکه به محيط مساعد و اسلامي گام نهادند و به بركت همين هجرت، اسلام براي خود تشكيلات سياسي و نظامي پيدا كرده و حكومتي نيرومند شد.[جعفريان، رسول؛ تاريخ سياسي اسلام شيوۀ رسول خدا (ص)، ص 431] از اين رو هجرت، مبدأ و سرآغاز تاريخ مسلمانان قرار داده شد، چنانكه در سيره عملي خود حضرت رسول هم كاملاً مشهور است.

منابع :

درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
دایره المعارف طهور
موسسه انتشارات امیرکبیر
پایگاه حوزه (فروغ ولایت ، سبحانی، جعفر)
پایگاه تبیان





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط