هم پیمانی مسلمین بعد از هجرت به مدینه
نويسنده: استاد مرتضی مطهری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و الذین آمنوا آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض و الذین آمنوا و لم یهاجروا مالکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق و الله بما تعملون بصیر و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر .
ولاء مثبت و ولاء منفی
چهار آیه است در آخر سوره مبارکه انفال راجع به ولاء مسلمین بعضی بعض دیگر را، و راجع به عدم ولاء میان مسلمین و کفار.حتما کم و بیش با این مطلب آشنا هستید که مطلبی در دین مقدس اسلام که دینی اجتماعی است مورد تاکید و اصرار واقع شده استبه نام موالات مؤمنین یکدیگر را، و در مقابل، دستور رسیده استبه منع موالات مؤمنین و مسلمین کافران را. اتفاقا چندی پیش در مقالهای که چاپ شده است تحت عنوان «ولاءها و ولایتها» این مطلب را تا حدی تشریح کردم. حالا به مناسبت این آیات، توضیحی راجع به این کلمه عرض میکنم.
معنی کلمه «ولاء» که «ولایت» و «تولی» - که به غلط تولی میگوئیم-و «ولی» و «مولا» و غیره همه از این کلمه مشتق شده است «اتصال و نزدیکی» است. وقتی که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آنچنان نزدیک باشند که در میان آنها فاصلهای وجود نداشته باشد، عرب این را «توالی» مینامد; کما اینکه ما در اصطلاح فارسی کلمه «توالی» را در جایی به کار میبریم که دو چیز بلافاصله پشتسر یکدیگر باشند یعنی بینشان فاصله نباشد. ولی وقتی میگویند مسلمین باید نسبتبه یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند مقصود این نیست که بدنهاشان به یکدیگر نزدیک باشد، بلکه مقصود این است که روحهاشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعیشان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.و لهذا مثلا این که یک کسی اعانتبکند دیگری را، کمک بدهد به دیگری، خودش یک ارتباطی است، یک اتصالی است، یک پیوند است، نوعی ولایت است که در قرآن «ولاء» نامیده میشود. یعنی یکدیگر را کمک بدهید.
ولاء یکدیگر را داشته باشید یعنی تعاون در میان شما حکمفرما باشد، که اگر بخواهیم روح مطلب را در مظاهر مختلفش بشکافیم همان مطلبی است که پیغمبر اکرم با آن تشبیه بسیار عالی بیان فرمود: مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سایر الجسد بالسهر و الحمی (1).
یعنی مثل اهل ایمان مثل یک پیکر است. آنها به منزله اجزاء7 یک پیکرند که اگر عضوی به درد آید سایر عضوها با تب و بیداری با او همدردی میکنند. هر وقت مسلمانان به این شکل در آمدند که حکم اعضای یک پیکر را پیدا کردند یعنی روابطشان و نزدیکیشان با یکدیگر و اشتراکشان در سرنوشت یکدیگر، همدردی و همکاری و همدلیشان به آنجا رسید که حکم اعضای یک پیکر را پیدا کردند، منظور قرآن در باب ولاء مؤمنین و مسلمین نسبت به یکدیگر عملی شده است.در آن مقاله عرض کردم که ما یک ولاء اثباتی داریم و یک ولاء نفیی. قرآن یک جا میگوید ولاء داشته باشید و یک جا میگوید نداشته باشید. مسلمین را میگوید نسبتبه یکدیگر ولاء7 داشته باشید، نسبت به کفار نداشته باشید.این معنایش این است که شما مسلمین باید یک پیکر را تشکیل بدهید نه اینکه عضو یک پیکر دیگر بشوید که آن پیکر مال دیگران است، خواه شما در آنها مستهلک بشوید و یا شما و آنها مجموعا یک پیکر را به وجود آورید. این از آن چیزهایی است که اسلام نمیپذیرد.
خودمان را در نظر بگیریم با کار و شغل و زن و بچه خود، با همین وضعی که الآن داریم. یکدفعه از طرف رهبر دینی و ایمانی ما فرمان صادر میشود که همه یکجا باید از اینجا حرکت کنیم برویم در یک مملکت دیگر یا در یک شهر دیگر، آنجا را مرکز قرار بدهیم.ناگهان باید شغل و زن و بچه و پدر و مادر و برادر و خواهر و خلاصه زندگیمان را رها کنیم و راه بیفتیم.این از کمال خلوص و از نهایت ایمان حکایت میکند.قرآن اینها را مهاجرین اولین مینامد.البته کلمه «مهاجرین اولین» در اینجا نیامده است.در قرآن، در آیه دیگری «السابقون الاولون» آمده است.
یعنی مسلمان باقی ماندند ولی مهاجرت نکردند، این وظیفه بسیار بزرگ را انجام ندادند.
بنابراین مهاجرت بعد از صلح حدیبیه چندان اشکالی نداشت.
این دسته کسانی بودند که مهاجرین اولین نیستند، مهاجرین به اصطلاح آخرین هستند.قرآن از هر چهار دسته یاد میکند.دسته مهاجرین اولین و دسته انصار را فوق العاده تجلیل میکند به طوری که آنها را مؤمنین حقیقی مینامد.ولی آن دستهای که در مکه ماندند، به پای اینها نمیرسند.حتی میفرماید:شما آن حق ولایتی که با دیگران دارید با اینها ندارید چون اینها در بلاد کفر ماندند; از حقوق اجتماعی که باید داشته باشند مقداری محرومند.اینها واقعا مثل مهاجرین اولین نیستند ولی با این حال اندکی با دیگران فرق دارند.قرآن مخصوصا میان مسلمانانی که قبل از فتح مکه(حتی بعد از صلح حدیبیه)مسلمان شدند و مسلمانانی که بعد از فتح مکه مسلمان شدند تفاوتی قائل است. تصریح میکند که: لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا . (3) میفرماید مردمی را که قبل از فتح مکه در راه خدا انفاق و جهاد کردند نمیشود برابر حساب کرد با مردمی که بعد از فتح مکه چنین کردند.چون قبل از فتح مکه مسلمین در اقلیتبودند، هنوز عرب باور نمیکرد اسلام پیروز بشود; ولی بعد از فتح مکه که دیدند مکهای که اصحاب ابرهه با فیل برای ویران کردن آن آمدند نتوانستند کاری بکنند و خدا آنها را از آن دور کرد به آسانی توسط مسلمین فتح گردید، گفتند پس یک نیروی معنوی در کار است.به هر حال حکم این چهار دسته را قرآن در اینجا ذکر کرده است.
در ابتدا همان دو دسته اول یعنی مهاجرین اولین و انصار را یاد میکند، میفرماید: ان الذین آمنوا همانا آنان که ایمان آوردند(دیگر اسم نمیبرد که ایمان به خصوص خدا یا پیغمبر.یعنی ایمان به آنچه اسلام گفته است:ایمان به خداوند، ایمان به پیغمبر، ایمان به قیامت و روز جزا، و ایمان به امور غیبی و وحی و ملائکه.آنان که به همه اینها ایمان آوردند) و هاجروا و به دنبال ایمان و عقیدهشان راه افتادند و هجرت کردند، از مکه خارج شدند به خاطر ایمان و عقیده.
فقط به خاطر اینکه میخواهد به او بهتر خوش بگذرد.یعنی خودش را از جامعه اسلامی به کلی میبرد و عضو جامعه غیر اسلامی میشود.آیا این شخص وظیفه مهاجرت دارد یا ندارد؟آیا وظیفه دارد بیاید در جایی زندگی بکند که عضو جامعه اسلامی باشد یا چنین وظیفهای ندارد؟ بله الهجرة قائمة علی حده الاول هجرت به حد اول خود باقی است.بله یک وقت هست یک مسلمانی به خاطر انجام یک کاری ، یک ماموریتی، به بلاد کفر میرود. او حسابش علیحده است. انسان برای انجام ماموریت، سالها ممکن است برود در بلاد کفر بماند، اما عضو آن جامعه نشده است، عضو اجتماع خودش هست و به خاطر اجتماع خودش و برای انجام یک وظیفه به آنجا میرود. اما اگر صرفا برای اینکه آنجا را بهتر میپسندد به بلاد کفر برود، اولین اثرش خیلی واضح است: فرض کنیم خود این آدم یک آدم فوق العاده مسلمانی است و در آنجا نمازش را میخواند، روزهاش را میگیرد، به شرائط مسلمانی عمل میکند; ولی بچههایش چه حالی پیدا میکنند؟
بچههای بچههای او چه حالی پیدا میکنند؟ بسیار بعید است که نسل این آدم به اسلام باقی بماند. پس در واقع یک خانواده مسلمان را در هاضمه جامعه کفر هضم برده است.
این تبلیغها بیشتر به همین صورت بوده که عرض کردم. یعنی یک دسته خانوادههای ایرانی رفتهاند در جای دیگر، ولی چون سخت مؤمن و معتقد به اسلام بودهاند نه تنها در هاضمه دیگران هضم نشدهاند، بلکه دیگران را در هاضمه خودشان هضم کردهاند.مثلا شما هیجباور میکنید که این اندونزی که الآن یک جمعیت 110 میلیونی دارد، اسلام آن مولود همین مهاجرتها و بیشتر مهاجرت ایرانیها بوده است؟در کنگره «هزاره شیخ طوسی» که آخر اسفند و اول فروردین پارسال در مشهد تشکیل شد و من هم شرکت داشتم، یک عالم اندونزیایی در سخنرانیش این سخن را گفت. گفت ما الآن یک جمعیت 110میلیونی هستیم و نود درصد ما مسلمان است یعنی نود و نه میلیون مسلمان است. بعد گفتبه چه وسیله ما مسلمان شدیم؟همه میدانند که در آنجا لشگرکشی نشده. سابقه اسلام در اندونزی هفت هشت قرن بیشتر نیست. البته ابتدای آن همان قرن اول است که مهاجرین عرب رفتند آنجا، ولی بیشتر، مهاجرین مسلمان ایرانی بذر اسلام را در اندونزی پاشیدند. همین چین کمونیست بیش از چهل میلیون مسلمان دارد.حالا در چه حالی بسر میبرند من نمیدانم ولی چهل میلیون مسلمان دارد و اسلام آنها بیشتر در اثر مهاجرت ایرانیهای مسلمان به آنجا بوده است.
غرضم این جهت است که فرق است میان اینکه اقلیت مسلمانی به جایی بروند به شکلی که بذر و هستهای را در آنجا بکارند، یا بروند برای اینکه همین جور آنجا باشند و بعد عضو آنجا بشوند و در هاضمه آنها هضم گردند.پس اسلام در آنجا که انسان میخواهد عضو یک جامعه کافر بشود، هجرت را واجب و لازم میداند.
[ادامه معنی آیات:] آنان که ایمان آوردند و آنان که مهاجرت کردند، از بلد کفر آمدند به حوزه اسلام. و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله با اموال و ثروتهای خود و با جانهای خویش در راه خدا جهاد کردند.تحمل مشقت کردند.غیر از قتال که یعنی جنگیدن، به اموال و جانهای خودشان، در راه خدا مشقتها متحمل شدند، مالها خرج کردند، از مالها صرف نظر کردند، جانها بذل کردند، رنجها به جانشان متحمل شدند.این یک دسته.
و الذین آووا و نصروا و آنان که به این جمعیت مهاجر راه دادند، آنها را در خانههای خود پذیرفتند و نصروا نه تنها پذیرفتند، بلکه به کمک آنها نیز شتافتند. اولئک بعضهم اولیاء بعض .(اینها هسته اولی جامعه اسلامی را تشکیل میدهند).قرآن میگوید بعضیشان ولی بعض دیگر هستند. «ولی» در اینجا به معنی [دارای] پیوند است.
اینها با یکدیگر پیوند کامل خوردهاند.چون ولی یکدیگر هستند پس یکدیگر را باید نصرت و تعاون کنند; اینها به آنها کمک بدهند، آنها به اینها کمک بدهند.حتی «ولایت امن» در میانشان هستیعنی اگر یکی از اینها به دیگری پناه بدهد، مثل این است که همه اینها به او پناه دادهاند.
گفتیم پیغمبر اکرم در صدر اسلام عقد اخوت بست میان مهاجرین و انصار و حتی در ابتدا میان آنها ارث برقرار کرد یعنی گفت اینها از یکدیگر ارث میبرند.البته این یک حکم استثنائی بود برای مدت معین.اگر یک مهاجر میمرد، چیزی اگر داشتبه برادر انصاری او میرسید، و بر عکس.در آن مدتی که مسلمین در مضیقه بودند پیغمبر این حکم را برقرار کرد، بعد حکم را برداشت و فرمود ارث بر همان اساس قرابت و خویشاوندی است، که هنوز هم این حکم باقی است.و در همان جاست که مسئله برادری پیغمبر با امیر المؤمنین مطرح است.این را اهل تسنن هم قبول دارند.پیغمبر اکرم میان هر یک از مهاجرین و انصار عقد اخوت بست و طبق قاعده باید میان علی(ع) که از مهاجرین است و یکی از انصار عقد اخوت برقرار بکند ولی با هیچیک از انصار عقد اخوت برقرار نکرد.نوشتهاند که علی(ع)آمد نزد پیغمبر و فرمود:یا رسول الله!پس برادر من کو؟شما هر کسی را با یکی برادر کردید.برادر من کو؟فرمود:انا اخوک من برادر تو هستم.
این یکی از بزرگترین افتخارات امیر المؤمنین است که نشان میدهد امیر المؤمنین در میان صحابه پیغمبر یک وضع استثنائی دارد، او را نمیشود با دیگران همسر کرد، هم ترازو قرار داد، و الا خود پیغمبر علی القاعده باید مستثنی باشد و تازه اگر هم مستثنی نباشد، پیغمبر هم از مهاجرین است و باید با یکی از انصار عقد اخوت ببندد، و علی(ع) هم با یکی از انصار. ولی نه، میان خودش و علی(ع)عقد اخوت بست.
این بود که این سمتبرادری و این شرف برادری برای همیشه برای علی(ع)باقی ماند و خود حضرت از خودش به این سمتیاد میکند و دیگران هم میگویند:اخو رسول الله برادر پیغمبر.علی پسر عموی پیغمبر بود از نظر نسب، ولی میگویند برادر پیغمبر. به اعتبار همین است.در این وقت [وقتبستن عقد اخوت میان مهاجرین و انصار، رسول خدا] فرمود:اینها ولی یکدیگرند.تا یک مدت موقتی این ولایت، اثرش ارث بردن هم بود که از یکدیگر ارث میبردند.این دو دسته.
و الذین آمنوا و لم یهاجروا آنان که ایمان دارند اما هجرت نکردهاند.خیلیها بودند که نتوانستند از مال و ثروتشان، از خویشاوندانشان، از زن و بچههاشان بگذرند. ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا .آنها در این ولایتشریک نیستند، تا وقتی که مهاجرت کنند.اینها الآن که آنجا ماندهاند جزو آنها هستند.البته مسلماناند، ولی در این روابط نزدیک ولایتی که مسلمین نسبتبه یکدیگر دارند شریک نیستند. قرآن استثنا میکند، میگوید ولی این که میگویم آنها با شما برادر نیستند نه به معنی این است که آنها مثل کافران هستند. نه، اگر روزی احتیاج به کمک داشته باشند و از شما کمک بخواهند و کمک کردن هم برای شما جایز باشد-نه اینکه از شما کمک بخواهند مثلا علیه قومی که با شما عهد و پیمان بستهاند- در این صورت باید کمکشان بدهید. اما این در موردی است که آنها از شما کمک بخواهند. در غیر این مورد، حقوقی که سایر مسلمین نسبتبه یکدیگر دارند برای آنها محفوظ نیست، چون آنها هنوز در بلد کفر هستند، نیامدهاند جزو جامعه اسلامی.
و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق .اما اگر در راه دینشان از شما کمک بخواهند باید به آنها کمک کنید مگر آنکه کمک بخواهند از شما علیه قومی که شما با آنها قرارداد بستهاید.اگر یادتان باشد در آیات پیش ما مسائلی را طرح کردیم راجع به اینکه قرآن میفرماید اگر با مشرکین هم قرارداد صلحی امضاء بکنید، یک پیمانی امضاء بکنید، آن قرارداد را باید محترم بشمارید مگر آنکه این قرارداد از طرف آنها نقض بشود یا علائم قطعی این که تصمیم بر نقض آن دارند آشکار شود، یعنی نگرانی تصمیم بر نقض از سوی آنها، پیدا بشود.ولی اگر صرفا نگرانی است و هنوز نقض نکردهاند حق ندارید آنها را غافلگیر کنید.باید به آنها اعلام بکنید که ما دیگر قرارداد خودمان را نقض کردیم: و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء به آنها اعلام کن که قراردادی بین ما نیست، بنابراین برابر یکدیگر هستیم و هیچ تعهدی نسبتبه یکدیگر نداریم.
پس قرآن جایز میشمارد که اگر مسلمین در جائی مصلحتبدانند، با کفار قرارداد صلح یعنی قرارداد عدم تعرض ببندند; و مادامی که مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض نشده استیا علامت نقض پیدا نشده استباید آن را محترم بشمارند.لذا در اینجا میگوید اگر مسلمانانی که در بلاد کفر زندگی میکنند از شما کمک بخواهند، شما کمک بدهید مگر کمک علیه قومی باشد که شما با آنها پیمان عدم تعرض بستهاید که اگر بخواهید کمک بدهید باید بر خلاف پیمان رفتار کنید.در اینجا نباید کمک کنید.
و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض اما کافران خودشان با یکدیگر پیوند دارند. همانطور که بعضی از مفسرین مخصوصا علامه طباطبائی در تفسیر «المیزان» میفرمایند، قرآن در اینجا نمیخواهد تکلیف برای کفار تعیین کند.کفار که تابع دستور اسلام نیستند.
میخواهد بگوید بین خود آنها ولایت هم پیمانی و همکاری وجود دارد; شما جزو آنها نشوید.آنوقت میبینیم که قرآن در اینجا چه تهدیدی میکند: الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر اگر این ترک ولاء کفار را در میان خودتان حفظ نکنید فتنه و فساد بزرگی در روی زمین پیدا میشود.
ما مسلمانها نشستهایم چشمهای خودمان را بستهایم، پیوسته میگوئیم چرا ما مسلمانها این جور شکستخورده هستیم؟چرا ما مسلمانها ذلیل هستیم؟خیال میکنیم همین قدر که ما اذان و اقامه گفتیم و نماز خواندیم دیگر مسلمانیمان کامل است; ما که اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله میگوئیم بنابراین مسلمان کامل هستیم.در حالی که اسلام یک دستورهای دیگری هم دارد.از مهمترین دستورهای اسلام همین دستور روابط خاص اجتماعی میان ما مسلمین است، همین که میگوید اگر نکنید اوضاع خیلی خراب است.
ما نکردیم اوضاع هم خراب است.این خیلی واضح است:به اندازهای که ما مسلمین خودمان علیه یکدیگر فعالیت میکنیم دشمنان ما علیه ما فعالیت نمیکنند.چندی پیش دیدم یک آقای محترمی اظهار ناراحتی میکرد که فلان شخص گفته است هیچ فرق نمیکند که فلسطینیها اسرائیلیها را بکشند یا اسرائیلیها فلسطینیها را بکشند!از یک طرف قرآن میگوید: و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر ، از طرف دیگر ما میگوئیم اسرائیل که الد الخصام مسلمین استیعنی مسلمین دشمنی عنودتر و خطرناکتر از اسرائیلیها ندارند، هیچ فرق نمیکند که آنها فلسطینیها را بکشند و یا فلسطینیها آنها را. بعد هم میخواهیم یک ملتسعادتمند باشیم. من با شنیدن این حرف یاد آن حدیث افتادم. حدیث معروفی است در تفسیر امام عسکری(ع)، و از قدیم یادم هست. امام راجع به بعضی از آنهائی که نامشان علماست و در آخر الزمان پیدا میشوند میفرماید: هم اضر علی ضعفاء شیعتنا من جیش یزید علی الحسین بن علی علیه السلام و اصحابه (5).یعنی ضرر اینها بر امت اسلام از لشکر یزید بر حسین بن علی(ع)بیشتر است. واقعا هم همین طور است. آدمی که این فکر را در میان مردم تبلیغ بکند، ضررش بر اسلام از لشکر یزید بر امام حسین کمتر نیست.
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم بار دیگر از مهاجرین و انصار تجلیل و تعظیم میکند:آن با ایمانان، آن مهاجران، آن مجاهدان در راه خدا، و این انصار که پناه دادند و یاری کردند آنها را، اینها مؤمنین حقیقی هستند.معلوم میشود که وقتی انسان پاکباخته شد، در راه ایمان و عقیده خودش از همه چیز گذشت، علامت این است که مؤمن حقیقی است. لهم مغفرة و رزق کریم خدا گذشتههای اینها را میآمرزد و خدا روزی بزرگواری به اینها عنایت میکند. مقصود از روزی فقط خورد و خوراک نیست; یعنی نعمتهایی آنچنان بزرگوارانه به اینها عنایت میکند که شما تصورش را نمیکنید.
و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم .تا اینجا همهاش صحبت از مهاجرین اولین [و انصار] بود.و اما آنان که ایمان آوردند ولی بعدها ایمان آوردند نه در آن دوران بسیار سخت، و مهاجرت کردند و بعد هم پابپای شما مجاهده کردند فاولئک منکم اینها هم از شما هستند.معنایش این است که البته در درجه شما نیستند اما از شما هستند.اینها را هم از خودتان خارج ندانید.یعنی حکم مهاجرین را دارند، جزء جامعه اسلامی هستند، جزء این پیکر هستند اما هرگز اینها به درجه آن مهاجرین اولین و آن انصار نمیرسند. و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ان الله بکل شیء علیم .چون در این آیات، زیاد از نزدیک بودن مؤمنین به یکدیگر سخن رفته است، از اینکه اینها نزدیکترین افراد به یکدیگر هستند، و به اصطلاح صحبت از پیوند روحی و معنوی است، مخصوصا با توجه به این که تواریخ میگویند پیغمبر اکرم برای یک مدت موقت ارث هم در میان آنها برقرار کرد; برای اینکه مسلمین خیال نکنند که پیوند جسمانی به کلی بیاثر است، هر چه هست پیوند معنوی است و بنابراین در مسئله ارث که انتقال مال و ثروت است، مال و ثروت فقط به برادران مسلمان میرسد نه به خویشاوندان نسبی و سببی، قرآن میگوید: اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله لکن خویشاوندان به یکدیگر اولویت دارند. یعنی در مسئله ارث، باز آنچه حاکم استخویشاوندی است نه چیز دیگر. ان الله بکل شیء علیم خدا به همه چیز دانا و آگاه است.
ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و الذین آمنوا آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض و الذین آمنوا و لم یهاجروا مالکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق و الله بما تعملون بصیر و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر .
ولاء مثبت و ولاء منفی
چهار آیه است در آخر سوره مبارکه انفال راجع به ولاء مسلمین بعضی بعض دیگر را، و راجع به عدم ولاء میان مسلمین و کفار.حتما کم و بیش با این مطلب آشنا هستید که مطلبی در دین مقدس اسلام که دینی اجتماعی است مورد تاکید و اصرار واقع شده استبه نام موالات مؤمنین یکدیگر را، و در مقابل، دستور رسیده استبه منع موالات مؤمنین و مسلمین کافران را. اتفاقا چندی پیش در مقالهای که چاپ شده است تحت عنوان «ولاءها و ولایتها» این مطلب را تا حدی تشریح کردم. حالا به مناسبت این آیات، توضیحی راجع به این کلمه عرض میکنم.
معنی کلمه «ولاء» که «ولایت» و «تولی» - که به غلط تولی میگوئیم-و «ولی» و «مولا» و غیره همه از این کلمه مشتق شده است «اتصال و نزدیکی» است. وقتی که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آنچنان نزدیک باشند که در میان آنها فاصلهای وجود نداشته باشد، عرب این را «توالی» مینامد; کما اینکه ما در اصطلاح فارسی کلمه «توالی» را در جایی به کار میبریم که دو چیز بلافاصله پشتسر یکدیگر باشند یعنی بینشان فاصله نباشد. ولی وقتی میگویند مسلمین باید نسبتبه یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند مقصود این نیست که بدنهاشان به یکدیگر نزدیک باشد، بلکه مقصود این است که روحهاشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعیشان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.و لهذا مثلا این که یک کسی اعانتبکند دیگری را، کمک بدهد به دیگری، خودش یک ارتباطی است، یک اتصالی است، یک پیوند است، نوعی ولایت است که در قرآن «ولاء» نامیده میشود. یعنی یکدیگر را کمک بدهید.
ولاء یکدیگر را داشته باشید یعنی تعاون در میان شما حکمفرما باشد، که اگر بخواهیم روح مطلب را در مظاهر مختلفش بشکافیم همان مطلبی است که پیغمبر اکرم با آن تشبیه بسیار عالی بیان فرمود: مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سایر الجسد بالسهر و الحمی (1).
یعنی مثل اهل ایمان مثل یک پیکر است. آنها به منزله اجزاء7 یک پیکرند که اگر عضوی به درد آید سایر عضوها با تب و بیداری با او همدردی میکنند. هر وقت مسلمانان به این شکل در آمدند که حکم اعضای یک پیکر را پیدا کردند یعنی روابطشان و نزدیکیشان با یکدیگر و اشتراکشان در سرنوشت یکدیگر، همدردی و همکاری و همدلیشان به آنجا رسید که حکم اعضای یک پیکر را پیدا کردند، منظور قرآن در باب ولاء مؤمنین و مسلمین نسبت به یکدیگر عملی شده است.در آن مقاله عرض کردم که ما یک ولاء اثباتی داریم و یک ولاء نفیی. قرآن یک جا میگوید ولاء داشته باشید و یک جا میگوید نداشته باشید. مسلمین را میگوید نسبتبه یکدیگر ولاء7 داشته باشید، نسبت به کفار نداشته باشید.این معنایش این است که شما مسلمین باید یک پیکر را تشکیل بدهید نه اینکه عضو یک پیکر دیگر بشوید که آن پیکر مال دیگران است، خواه شما در آنها مستهلک بشوید و یا شما و آنها مجموعا یک پیکر را به وجود آورید. این از آن چیزهایی است که اسلام نمیپذیرد.
تقسیم رباعی قرآن
مهاجرین اولین یا سابقین اولین
خودمان را در نظر بگیریم با کار و شغل و زن و بچه خود، با همین وضعی که الآن داریم. یکدفعه از طرف رهبر دینی و ایمانی ما فرمان صادر میشود که همه یکجا باید از اینجا حرکت کنیم برویم در یک مملکت دیگر یا در یک شهر دیگر، آنجا را مرکز قرار بدهیم.ناگهان باید شغل و زن و بچه و پدر و مادر و برادر و خواهر و خلاصه زندگیمان را رها کنیم و راه بیفتیم.این از کمال خلوص و از نهایت ایمان حکایت میکند.قرآن اینها را مهاجرین اولین مینامد.البته کلمه «مهاجرین اولین» در اینجا نیامده است.در قرآن، در آیه دیگری «السابقون الاولون» آمده است.
انصار
مؤمنین غیر مهاجر
یعنی مسلمان باقی ماندند ولی مهاجرت نکردند، این وظیفه بسیار بزرگ را انجام ندادند.
مهاجرین آخرین
بنابراین مهاجرت بعد از صلح حدیبیه چندان اشکالی نداشت.
این دسته کسانی بودند که مهاجرین اولین نیستند، مهاجرین به اصطلاح آخرین هستند.قرآن از هر چهار دسته یاد میکند.دسته مهاجرین اولین و دسته انصار را فوق العاده تجلیل میکند به طوری که آنها را مؤمنین حقیقی مینامد.ولی آن دستهای که در مکه ماندند، به پای اینها نمیرسند.حتی میفرماید:شما آن حق ولایتی که با دیگران دارید با اینها ندارید چون اینها در بلاد کفر ماندند; از حقوق اجتماعی که باید داشته باشند مقداری محرومند.اینها واقعا مثل مهاجرین اولین نیستند ولی با این حال اندکی با دیگران فرق دارند.قرآن مخصوصا میان مسلمانانی که قبل از فتح مکه(حتی بعد از صلح حدیبیه)مسلمان شدند و مسلمانانی که بعد از فتح مکه مسلمان شدند تفاوتی قائل است. تصریح میکند که: لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا . (3) میفرماید مردمی را که قبل از فتح مکه در راه خدا انفاق و جهاد کردند نمیشود برابر حساب کرد با مردمی که بعد از فتح مکه چنین کردند.چون قبل از فتح مکه مسلمین در اقلیتبودند، هنوز عرب باور نمیکرد اسلام پیروز بشود; ولی بعد از فتح مکه که دیدند مکهای که اصحاب ابرهه با فیل برای ویران کردن آن آمدند نتوانستند کاری بکنند و خدا آنها را از آن دور کرد به آسانی توسط مسلمین فتح گردید، گفتند پس یک نیروی معنوی در کار است.به هر حال حکم این چهار دسته را قرآن در اینجا ذکر کرده است.
کفار
در ابتدا همان دو دسته اول یعنی مهاجرین اولین و انصار را یاد میکند، میفرماید: ان الذین آمنوا همانا آنان که ایمان آوردند(دیگر اسم نمیبرد که ایمان به خصوص خدا یا پیغمبر.یعنی ایمان به آنچه اسلام گفته است:ایمان به خداوند، ایمان به پیغمبر، ایمان به قیامت و روز جزا، و ایمان به امور غیبی و وحی و ملائکه.آنان که به همه اینها ایمان آوردند) و هاجروا و به دنبال ایمان و عقیدهشان راه افتادند و هجرت کردند، از مکه خارج شدند به خاطر ایمان و عقیده.
مسئله هجرت
فقط به خاطر اینکه میخواهد به او بهتر خوش بگذرد.یعنی خودش را از جامعه اسلامی به کلی میبرد و عضو جامعه غیر اسلامی میشود.آیا این شخص وظیفه مهاجرت دارد یا ندارد؟آیا وظیفه دارد بیاید در جایی زندگی بکند که عضو جامعه اسلامی باشد یا چنین وظیفهای ندارد؟ بله الهجرة قائمة علی حده الاول هجرت به حد اول خود باقی است.بله یک وقت هست یک مسلمانی به خاطر انجام یک کاری ، یک ماموریتی، به بلاد کفر میرود. او حسابش علیحده است. انسان برای انجام ماموریت، سالها ممکن است برود در بلاد کفر بماند، اما عضو آن جامعه نشده است، عضو اجتماع خودش هست و به خاطر اجتماع خودش و برای انجام یک وظیفه به آنجا میرود. اما اگر صرفا برای اینکه آنجا را بهتر میپسندد به بلاد کفر برود، اولین اثرش خیلی واضح است: فرض کنیم خود این آدم یک آدم فوق العاده مسلمانی است و در آنجا نمازش را میخواند، روزهاش را میگیرد، به شرائط مسلمانی عمل میکند; ولی بچههایش چه حالی پیدا میکنند؟
بچههای بچههای او چه حالی پیدا میکنند؟ بسیار بعید است که نسل این آدم به اسلام باقی بماند. پس در واقع یک خانواده مسلمان را در هاضمه جامعه کفر هضم برده است.
مهاجرتهای گروهی
این تبلیغها بیشتر به همین صورت بوده که عرض کردم. یعنی یک دسته خانوادههای ایرانی رفتهاند در جای دیگر، ولی چون سخت مؤمن و معتقد به اسلام بودهاند نه تنها در هاضمه دیگران هضم نشدهاند، بلکه دیگران را در هاضمه خودشان هضم کردهاند.مثلا شما هیجباور میکنید که این اندونزی که الآن یک جمعیت 110 میلیونی دارد، اسلام آن مولود همین مهاجرتها و بیشتر مهاجرت ایرانیها بوده است؟در کنگره «هزاره شیخ طوسی» که آخر اسفند و اول فروردین پارسال در مشهد تشکیل شد و من هم شرکت داشتم، یک عالم اندونزیایی در سخنرانیش این سخن را گفت. گفت ما الآن یک جمعیت 110میلیونی هستیم و نود درصد ما مسلمان است یعنی نود و نه میلیون مسلمان است. بعد گفتبه چه وسیله ما مسلمان شدیم؟همه میدانند که در آنجا لشگرکشی نشده. سابقه اسلام در اندونزی هفت هشت قرن بیشتر نیست. البته ابتدای آن همان قرن اول است که مهاجرین عرب رفتند آنجا، ولی بیشتر، مهاجرین مسلمان ایرانی بذر اسلام را در اندونزی پاشیدند. همین چین کمونیست بیش از چهل میلیون مسلمان دارد.حالا در چه حالی بسر میبرند من نمیدانم ولی چهل میلیون مسلمان دارد و اسلام آنها بیشتر در اثر مهاجرت ایرانیهای مسلمان به آنجا بوده است.
غرضم این جهت است که فرق است میان اینکه اقلیت مسلمانی به جایی بروند به شکلی که بذر و هستهای را در آنجا بکارند، یا بروند برای اینکه همین جور آنجا باشند و بعد عضو آنجا بشوند و در هاضمه آنها هضم گردند.پس اسلام در آنجا که انسان میخواهد عضو یک جامعه کافر بشود، هجرت را واجب و لازم میداند.
[ادامه معنی آیات:] آنان که ایمان آوردند و آنان که مهاجرت کردند، از بلد کفر آمدند به حوزه اسلام. و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله با اموال و ثروتهای خود و با جانهای خویش در راه خدا جهاد کردند.تحمل مشقت کردند.غیر از قتال که یعنی جنگیدن، به اموال و جانهای خودشان، در راه خدا مشقتها متحمل شدند، مالها خرج کردند، از مالها صرف نظر کردند، جانها بذل کردند، رنجها به جانشان متحمل شدند.این یک دسته.
و الذین آووا و نصروا و آنان که به این جمعیت مهاجر راه دادند، آنها را در خانههای خود پذیرفتند و نصروا نه تنها پذیرفتند، بلکه به کمک آنها نیز شتافتند. اولئک بعضهم اولیاء بعض .(اینها هسته اولی جامعه اسلامی را تشکیل میدهند).قرآن میگوید بعضیشان ولی بعض دیگر هستند. «ولی» در اینجا به معنی [دارای] پیوند است.
اینها با یکدیگر پیوند کامل خوردهاند.چون ولی یکدیگر هستند پس یکدیگر را باید نصرت و تعاون کنند; اینها به آنها کمک بدهند، آنها به اینها کمک بدهند.حتی «ولایت امن» در میانشان هستیعنی اگر یکی از اینها به دیگری پناه بدهد، مثل این است که همه اینها به او پناه دادهاند.
عقد اخوت میان مسلمانان
گفتیم پیغمبر اکرم در صدر اسلام عقد اخوت بست میان مهاجرین و انصار و حتی در ابتدا میان آنها ارث برقرار کرد یعنی گفت اینها از یکدیگر ارث میبرند.البته این یک حکم استثنائی بود برای مدت معین.اگر یک مهاجر میمرد، چیزی اگر داشتبه برادر انصاری او میرسید، و بر عکس.در آن مدتی که مسلمین در مضیقه بودند پیغمبر این حکم را برقرار کرد، بعد حکم را برداشت و فرمود ارث بر همان اساس قرابت و خویشاوندی است، که هنوز هم این حکم باقی است.و در همان جاست که مسئله برادری پیغمبر با امیر المؤمنین مطرح است.این را اهل تسنن هم قبول دارند.پیغمبر اکرم میان هر یک از مهاجرین و انصار عقد اخوت بست و طبق قاعده باید میان علی(ع) که از مهاجرین است و یکی از انصار عقد اخوت برقرار بکند ولی با هیچیک از انصار عقد اخوت برقرار نکرد.نوشتهاند که علی(ع)آمد نزد پیغمبر و فرمود:یا رسول الله!پس برادر من کو؟شما هر کسی را با یکی برادر کردید.برادر من کو؟فرمود:انا اخوک من برادر تو هستم.
این یکی از بزرگترین افتخارات امیر المؤمنین است که نشان میدهد امیر المؤمنین در میان صحابه پیغمبر یک وضع استثنائی دارد، او را نمیشود با دیگران همسر کرد، هم ترازو قرار داد، و الا خود پیغمبر علی القاعده باید مستثنی باشد و تازه اگر هم مستثنی نباشد، پیغمبر هم از مهاجرین است و باید با یکی از انصار عقد اخوت ببندد، و علی(ع) هم با یکی از انصار. ولی نه، میان خودش و علی(ع)عقد اخوت بست.
این بود که این سمتبرادری و این شرف برادری برای همیشه برای علی(ع)باقی ماند و خود حضرت از خودش به این سمتیاد میکند و دیگران هم میگویند:اخو رسول الله برادر پیغمبر.علی پسر عموی پیغمبر بود از نظر نسب، ولی میگویند برادر پیغمبر. به اعتبار همین است.در این وقت [وقتبستن عقد اخوت میان مهاجرین و انصار، رسول خدا] فرمود:اینها ولی یکدیگرند.تا یک مدت موقتی این ولایت، اثرش ارث بردن هم بود که از یکدیگر ارث میبردند.این دو دسته.
و الذین آمنوا و لم یهاجروا آنان که ایمان دارند اما هجرت نکردهاند.خیلیها بودند که نتوانستند از مال و ثروتشان، از خویشاوندانشان، از زن و بچههاشان بگذرند. ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا .آنها در این ولایتشریک نیستند، تا وقتی که مهاجرت کنند.اینها الآن که آنجا ماندهاند جزو آنها هستند.البته مسلماناند، ولی در این روابط نزدیک ولایتی که مسلمین نسبتبه یکدیگر دارند شریک نیستند. قرآن استثنا میکند، میگوید ولی این که میگویم آنها با شما برادر نیستند نه به معنی این است که آنها مثل کافران هستند. نه، اگر روزی احتیاج به کمک داشته باشند و از شما کمک بخواهند و کمک کردن هم برای شما جایز باشد-نه اینکه از شما کمک بخواهند مثلا علیه قومی که با شما عهد و پیمان بستهاند- در این صورت باید کمکشان بدهید. اما این در موردی است که آنها از شما کمک بخواهند. در غیر این مورد، حقوقی که سایر مسلمین نسبتبه یکدیگر دارند برای آنها محفوظ نیست، چون آنها هنوز در بلد کفر هستند، نیامدهاند جزو جامعه اسلامی.
و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق .اما اگر در راه دینشان از شما کمک بخواهند باید به آنها کمک کنید مگر آنکه کمک بخواهند از شما علیه قومی که شما با آنها قرارداد بستهاید.اگر یادتان باشد در آیات پیش ما مسائلی را طرح کردیم راجع به اینکه قرآن میفرماید اگر با مشرکین هم قرارداد صلحی امضاء بکنید، یک پیمانی امضاء بکنید، آن قرارداد را باید محترم بشمارید مگر آنکه این قرارداد از طرف آنها نقض بشود یا علائم قطعی این که تصمیم بر نقض آن دارند آشکار شود، یعنی نگرانی تصمیم بر نقض از سوی آنها، پیدا بشود.ولی اگر صرفا نگرانی است و هنوز نقض نکردهاند حق ندارید آنها را غافلگیر کنید.باید به آنها اعلام بکنید که ما دیگر قرارداد خودمان را نقض کردیم: و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء به آنها اعلام کن که قراردادی بین ما نیست، بنابراین برابر یکدیگر هستیم و هیچ تعهدی نسبتبه یکدیگر نداریم.
پس قرآن جایز میشمارد که اگر مسلمین در جائی مصلحتبدانند، با کفار قرارداد صلح یعنی قرارداد عدم تعرض ببندند; و مادامی که مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض نشده استیا علامت نقض پیدا نشده استباید آن را محترم بشمارند.لذا در اینجا میگوید اگر مسلمانانی که در بلاد کفر زندگی میکنند از شما کمک بخواهند، شما کمک بدهید مگر کمک علیه قومی باشد که شما با آنها پیمان عدم تعرض بستهاید که اگر بخواهید کمک بدهید باید بر خلاف پیمان رفتار کنید.در اینجا نباید کمک کنید.
و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض اما کافران خودشان با یکدیگر پیوند دارند. همانطور که بعضی از مفسرین مخصوصا علامه طباطبائی در تفسیر «المیزان» میفرمایند، قرآن در اینجا نمیخواهد تکلیف برای کفار تعیین کند.کفار که تابع دستور اسلام نیستند.
میخواهد بگوید بین خود آنها ولایت هم پیمانی و همکاری وجود دارد; شما جزو آنها نشوید.آنوقت میبینیم که قرآن در اینجا چه تهدیدی میکند: الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر اگر این ترک ولاء کفار را در میان خودتان حفظ نکنید فتنه و فساد بزرگی در روی زمین پیدا میشود.
ما مسلمانها نشستهایم چشمهای خودمان را بستهایم، پیوسته میگوئیم چرا ما مسلمانها این جور شکستخورده هستیم؟چرا ما مسلمانها ذلیل هستیم؟خیال میکنیم همین قدر که ما اذان و اقامه گفتیم و نماز خواندیم دیگر مسلمانیمان کامل است; ما که اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله میگوئیم بنابراین مسلمان کامل هستیم.در حالی که اسلام یک دستورهای دیگری هم دارد.از مهمترین دستورهای اسلام همین دستور روابط خاص اجتماعی میان ما مسلمین است، همین که میگوید اگر نکنید اوضاع خیلی خراب است.
ما نکردیم اوضاع هم خراب است.این خیلی واضح است:به اندازهای که ما مسلمین خودمان علیه یکدیگر فعالیت میکنیم دشمنان ما علیه ما فعالیت نمیکنند.چندی پیش دیدم یک آقای محترمی اظهار ناراحتی میکرد که فلان شخص گفته است هیچ فرق نمیکند که فلسطینیها اسرائیلیها را بکشند یا اسرائیلیها فلسطینیها را بکشند!از یک طرف قرآن میگوید: و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر ، از طرف دیگر ما میگوئیم اسرائیل که الد الخصام مسلمین استیعنی مسلمین دشمنی عنودتر و خطرناکتر از اسرائیلیها ندارند، هیچ فرق نمیکند که آنها فلسطینیها را بکشند و یا فلسطینیها آنها را. بعد هم میخواهیم یک ملتسعادتمند باشیم. من با شنیدن این حرف یاد آن حدیث افتادم. حدیث معروفی است در تفسیر امام عسکری(ع)، و از قدیم یادم هست. امام راجع به بعضی از آنهائی که نامشان علماست و در آخر الزمان پیدا میشوند میفرماید: هم اضر علی ضعفاء شیعتنا من جیش یزید علی الحسین بن علی علیه السلام و اصحابه (5).یعنی ضرر اینها بر امت اسلام از لشکر یزید بر حسین بن علی(ع)بیشتر است. واقعا هم همین طور است. آدمی که این فکر را در میان مردم تبلیغ بکند، ضررش بر اسلام از لشکر یزید بر امام حسین کمتر نیست.
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم بار دیگر از مهاجرین و انصار تجلیل و تعظیم میکند:آن با ایمانان، آن مهاجران، آن مجاهدان در راه خدا، و این انصار که پناه دادند و یاری کردند آنها را، اینها مؤمنین حقیقی هستند.معلوم میشود که وقتی انسان پاکباخته شد، در راه ایمان و عقیده خودش از همه چیز گذشت، علامت این است که مؤمن حقیقی است. لهم مغفرة و رزق کریم خدا گذشتههای اینها را میآمرزد و خدا روزی بزرگواری به اینها عنایت میکند. مقصود از روزی فقط خورد و خوراک نیست; یعنی نعمتهایی آنچنان بزرگوارانه به اینها عنایت میکند که شما تصورش را نمیکنید.
و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم .تا اینجا همهاش صحبت از مهاجرین اولین [و انصار] بود.و اما آنان که ایمان آوردند ولی بعدها ایمان آوردند نه در آن دوران بسیار سخت، و مهاجرت کردند و بعد هم پابپای شما مجاهده کردند فاولئک منکم اینها هم از شما هستند.معنایش این است که البته در درجه شما نیستند اما از شما هستند.اینها را هم از خودتان خارج ندانید.یعنی حکم مهاجرین را دارند، جزء جامعه اسلامی هستند، جزء این پیکر هستند اما هرگز اینها به درجه آن مهاجرین اولین و آن انصار نمیرسند. و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ان الله بکل شیء علیم .چون در این آیات، زیاد از نزدیک بودن مؤمنین به یکدیگر سخن رفته است، از اینکه اینها نزدیکترین افراد به یکدیگر هستند، و به اصطلاح صحبت از پیوند روحی و معنوی است، مخصوصا با توجه به این که تواریخ میگویند پیغمبر اکرم برای یک مدت موقت ارث هم در میان آنها برقرار کرد; برای اینکه مسلمین خیال نکنند که پیوند جسمانی به کلی بیاثر است، هر چه هست پیوند معنوی است و بنابراین در مسئله ارث که انتقال مال و ثروت است، مال و ثروت فقط به برادران مسلمان میرسد نه به خویشاوندان نسبی و سببی، قرآن میگوید: اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله لکن خویشاوندان به یکدیگر اولویت دارند. یعنی در مسئله ارث، باز آنچه حاکم استخویشاوندی است نه چیز دیگر. ان الله بکل شیء علیم خدا به همه چیز دانا و آگاه است.
پي نوشت :
1- جامع الصغیر، ج 2، ص 155.
2- سوره حشر، آیه 9.
3- سوره حدید، آیه 10.
4- نهج البلاغه، خطبه 187.
5- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 264.