هم آوایی

هم آیی مفهومی منتسب به فرث (1957) است بدین معنی که واژه را، هم‌نشینان آن توصیف می‌کنند: «معنا به وسیله‌ی هم‌آیی، گونه‌ای تجرید در سطح همنشینی است و مستقیماً با رویکرد مفهومی به معنای واژگان سروکار ندارد. یکی از
دوشنبه، 7 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
هم آوایی
هم آوایی

 

نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

هم آیی مفهومی منتسب به فرث (1957) است بدین معنی که واژه را، هم‌نشینان آن توصیف می‌کنند: «معنا به وسیله‌ی هم‌آیی، گونه‌ای تجرید در سطح همنشینی است و مستقیماً با رویکرد مفهومی به معنای واژگان سروکار ندارد. یکی از معانی شب، هم‌آیندی آن با تاریکی است (فرث، 1957: 196)، همین‌طور، قید «پیش» غالباً با «یک هفته» یا «یک ماه» هم‌آیی دارد تا تعبیر «یک هفته/ ماه پیش» را شکل دهد. هم‌آییِ یک عبارت، مستلزمِ هم‌آیی واژه با دیگر واژگان بیش از بسامد معمول است.
سینکلر (2004: 14)، هم‌آیی را به عنوان «رخداد مشترک واژه‌ها که تنها چهار واژه در آن دخیل هستند، تعریف می‌کند. هُوی (2005: 5) در تعریف خود از هم‌آیی، تمرکز بر روان‌شناسی را اضافه کرد: «تداعی روان‌شناختی میان واژه‌ها (چیزی بیش از مدخل‌ها) حداکثر تا چهار واژه در کنار هم قرار گرفتنشان در پیکره‌ی زبانی که اغلب بر حسب توزیع‌های تصادفیِ قابل توضیح، اثبات می‌شود». به نوبه‌ی خود، تولان (2009: 19) ، مکرراً بر بنیاد زمینه‌های متنی هم آیی تأکید می‌کند. تعریف او برگرفته از تحلیل سبک‌شناختی - پیکره‌ای‌اش از پیشرفت روایت در داستان‌های کوتاه قرن بیستمی است:
هم‌آیی چیزی بسیار بیشتر از گرایش‌های تصادفی واژه‌های خاص برای با هم بودن (به صورت همجواری یا در چندین واژه‌ی یک نویسنده) است. این گرایش‌های با هم‌آیی، دلالت‌های معنایی و متن محور دارند. کاربران خبره‌ی زبان بومی به واسطه‌ی تجربه‌های ارتباطی خود، به تمایلات همایند معمولی و دلالت‌های ضمنی مجهز هستند (تولان، 2009: 19).
غالباً هم‌آیی دوشادوش اصطلاح «پیوستگاری» می‌آید، که این اصطلاح راه‌های ظهور واژگان دستوری با تعبیرات واژگانی خاص «برای پوشش ارتباطات میان مقوله‌های دستوری و واژگان قاموسی خاص» را توصیف می‌کند (باتلر، 2004: 154). برای نمونه واژه‌ی «قبل» معمولاً از لحاظ دستوری به عنوان قید زمان در موقعیت آغازین عمل می‌کند.
سینکلر (2004)، هُوی (2005) و تولان (2009)، همگی هم‌آیی‌(ها) (و پیوستگاری) را با «طبیعی بودن» و توانش گویشوران بومی زبان برای تولید پیوند می‌دهند که موجب مهارت و خبرگی آنان می‌شود. بایبر و همکاران (1999) و (2004) مفهوم «بسته‌های واژگانی» را رواج دادند که اشاره به آن در اینجا ضرورت دارد زیرا به هم‌آیی‌های گسترده‌ای باز می‌گردد که توالی‌های سه، چهار، پنج و حتی شش واژه‌ای را در بر می‌گیرد که در یک بسامدِ آماری مشخص، به وقوع می‌پیوندد. بایبر و همکاران (1999) پیکره‌ای بزرگ به علاوه‌ی تحلیل کامپیوتری برای مشخص ساختن واحدهای چندواژه‌ای به کار بردند. این امر حوزه‌ی پژوهش زبان‌شناختی پیکره‌ای است که بر N- گرام تمرکز دارد. دراینجا N به معنی تعداد واژه‌هایی است که به نظر می‌رسد بیش از بسامد تصادفی وقوع پیدا می‌کنند. این موضوع نظیر چیزی است که سینکلر (2004، 1991) «idiom principle» نامیده است، به این معنی که آنچه ما می‌شنویم، می‌خوانیم یا به کار می‌بریم عبارت‌های چند واژه‌ای ساختگی است. این اصل با «اصل گزینش باز» رابطه‌ی متقابل دارد که به توانایی گویشور مرتبط است، یعنی بتواند به طور مداوم جای خالی درون جمله را پر کند، فرآیندی که تحت تأثیر قواعد دستوری است. همچنین باید از منظر همنشینی و جانشینی بر این مسأله تأکید کرد اصلی که می‌تواند با هم‌آیی پیوند داشته باشد، اصل قابلیت ترکیب است (کورت من، 2005: 193). اغلب، معنی عبارات و پیوندهای نحوی آنها، از قسمت‌های آن عبارات، منتج می‌شود و به اصلی که پس از فیلسوف و ریاضیدان آلمانی، گوتلب فرگه، «اصل فرگه» نامیده شد، اشاره می‌کند (کورت من، 2005: 5). امّا نمی‌توان (معنای) اصطلاحات را از واژه‌هایی که آنها تشکیل داده‌اند، بازسازی کرد.
هم‌آیی‌ها را می‌توان برای واژگان قاموسی (مانند صفات، قیدها و اسم‌ها) و واژگان نقش‌نما (حروف تعریف، ضمایر و مانند این) به طور یکسان مشخص کرد، علی‌رغم اینکه معمولاً واژگان نقش‌نما بیش از واژگان قاموسی تکرار می‌شوند. همچنین واژگان مکرر الگوهای تکرارِ خاصِ خود را دارند. هنگامی که الگوهای هم آیند واژگان قاموسی را بررسی می‌کنیم، پیرامون آنها واژگان نقش‌نما قرار دارد که هم‌آیی‌ها را به یکی از دلایل زبانی تبدیل می‌کند که چرا اتصال واژه - دستور را نمی‌توان از هم جدا کرد.
ابزار واژگان کلیدی نرم‌افزار مایک اسکات (2004) با نام ورداسمیث، واژگان کلیدی در یک متن را با واژگان کلیدی متنی دیگر، یعنی پیکره‌ی مرجعی گسترده‌تر، مقایسه می‌کند. به بیان دیگر، به این دلیل که ما می‌دانیم تکرار یک مفهوم نسبی است و برای بنیان نهادن الگوهای هم‌آیی، به مقایسه، پیکره‌ی ارجاعی و روش‌های آماری نیازمندیم. تکرارهای واژگان باید در ارتباط با دیگر واژه‌ها در بافت متن خود در نظر گرفته شوند.
یکی از ابزارها برای تحلیل بیشتر هم‌آیی‌های به کار رفته در زبان‌شناسی پیکره‌ای، ساختن فرهنگ بسامدی سطرها بر مبنای اطلاعات گسترده‌تر، یعنی، یک پیکره است. فرهنگ بسامدی، نمونه‌هایی از کاربرد واژه‌ای خاص را از زمینه‌های متنی بسیار مختلف گرد می‌آورد و به نمایش می‌گذارد. بنابراین، هم‌آیی متشکل از یک واژه‌ی هسته است که با دیگر واژه‌های اطرافش ترکیب می‌شود. این واژه‌ها به ترتیب زمینه‌های متنی راست و چپ نامیده می‌شود. این بدین معنا است که الگوهای تشابه را می‌توان در واژه‌هایی جستجو کرد که واژه‌ی هسته‌ای را در بر گرفته‌اند. برخی نمونه‌ها عبارتند از «این حقیقت که» یا «در حقیقت» که به طور متناوب هم‌آیی‌هایی را به وجود می‌آورند: در اینجا «حقیقت» واژه‌ی هسته و دیگر واژه‌های نقش‌نما («این»، «که» و «در» ) آن را در بر گرفته‌اند (هونستن، 2006؛ هونستن و فرانسیس، 1999).
پرسش درباره‌ی حد و اندازه‌ی پژوهش‌های هم‌آیند، هم درباره‌ی بعد در زمانی و هم درباره‌ی بعد همزمانی، در تحلیل‌های سبک‌شناختی نقشی بازی می‌کند که باید مورد بحث قرار بگیرد. بیل لو (2006: 92-93)، مبنای شهودی در سبک‌شناسی را مورد انتقاد قرار داده و با توسل به تصورش از هم‌وندی معنایی، مصرانه بر قابلیت پژوهش‌های هم آیند و زبان‌شناسی پیکره‌ای برای اصلاح سبک‌شناسی تأکید می‌کند زیرا پژوهش‌های پایین - بالا عینی هستند و به سبک‌شناس امکان می‌دهند که درباره‌ی جمله‌بندی‌های متنی دقیق‌تر باشد. با وجود این تولان (2009: 21) تأکید می‌کند که این اهداف قابل تقدیرند، امّا «در این میان یک هدف واقعی و در عین حال سخت، پرده برداشتن از برخی الگوبرداری‌های متنی است که موجب افزایش غنای خوانش‌های نقادانه می‌شود». همچنین این حقیقت که «برای کشف بینش‌ها و آشکار ساختن چیزها به تحلیلگری انسانی نیاز است که تحلیل هم آیند را به کار ببرد»، بسیار محل تأمل است (تولان، 2009: 21) لذا باید ترکیبی از پژوهش‌های کمی و کیفی وجود داشته باشد (سمینو و شورت، 2004). به علاوه، این خطر وجود دارد که از دیگر مختصات متنی پیچیده و اصلی که فراتر از چارچوب‌های واژگانی قرار دارند، غفلت شود. رویکرد پیکره‌ای - زبانی، پایین - بالا مبنایی واژگانی داردو هم‌آیی‌ها به عنوان یکی از نمونه‌های آن عمل می‌کنند، امّا ممکن است [این رویکرد] همیشه با ویژگی‌های متن تحت پژوهش با عدالت رفتار نکند.
وانگهی گستره‌ی قابلیت‌های ممکن یک برنامه‌ی پژوهش خاص نمی‌تواند به مسأله‌ی پژوهش رهنمون شود. به علاوه، یک برنامه‌ی خاص نمی‌تواند بلافاصله پدیده‌ی گفتمانی پیچیده را کشف کند. ارزش حقیقی تشخیص هم‌آیی‌ها، برجسته ساختن گرایش‌ها و الگوهای مکرری است که با تمرکز بر خوانش و شهود صرف، از دست می‌رود. پس می‌توان نظریه‌ی خلاصه‌سازی و اکتشاف سینکلر (2004) یا الگوی جامع هوی (2005) درباره‌ی آماده‌سازی واژی - (دستوری) را به کار برد. تولان دیدگاه سینکلر را این‌گونه خلاصه نموده است (2004: 82-101 و 27 - 115):
بخش ابتدایی متن، پرسش‌های ضمنی‌ای را بر می‌انگیزد که گفتمان بعدی، به طور کامل یا به صورت جزئی به آن اشاره خواهد کرد و بخش بعدی متن ممکن است انواع پرسش‌ها یا مسائل ناتمام دیگر را سبب شود تا متن بعدی به آن پاسخ دهد (تولان، 2006: 16).
رویکرد هوی درباره‌ی آماده‌سازی واژی - دستوری جامع‌تر است. هوی مفهوم روان‌شناختی آماده‌سازی را به کار می‌برد و نه تنها محدودیت واژگانی موارد مکرر خاص را نشان می‌دهد، بلکه نشان می‌دهد چگونه این موارد تمایل دارند تا با مؤلفه‌های جمله‌ای خاص، هم‌آیی داشته باشند همان‌طور که در نقش‌ها و ژانرهای معنایی و کاربردی ویژه هم‌آیی دارند. این موضوع برای سبک‌شناس، پرسش‌هایی درباره‌ی سبک‌ها در شکل‌های خاص و عام بر می‌انگیزد به همان اندازه‌ی که انحراف از نرم آنها سؤال‌انگیز است. سبک‌شناس در آنِ واحد، نیاز دارد به پرسش‌هایی درباره‌ی این گستره که کدام یک از این زمینه‌سازی‌ها برای کاربر زبان قابل درک هستند و تأثیر آنها چیست، توجه کند. برای نمونه، مالبرگ (2007)، با انتخاب دیدگان سبک‌شناسی پیکره‌ای، این مطلب را روشن می‌سازد که چگونه در ادبیات داستانی روایی دیکنز، خوشه‌های سه یا چهار واژه‌ای می‌توانند به کنش‌ها مرتبط شوند. تولان (2009) به طور تأثیر‌گذاری این الگوها را به کار می‌گیرد تا آنچه کنش‌های پیشروی روایت را در داستان‌های کوتاه قرن بیستم توسعه می‌دهد، بیشتر بررسی کند؛ همچنین متذکر می‌شود که نمی‌توان فهم بشر را در درک متون دست کم گرفت.
هلیدی و حسن در تلقی‌شان از پیوستگی، هم آیی را به عنوان یکی از مقوله‌های انسجام در نظر می‌گیرند. تلقی آنان مفهومی وسیع‌تر از هم‌آیی است که برای نمونه موارد واژگانی‌ای را در بر می‌گیرد که عموماً به حوزه‌های واژگانی مشابه تعلق دارند مانند هم‌آیندی رمان، پیرنگ و شخصیت.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.