نقش دولتها در اتحاد


نقش دولتها در اتحاد
مقدمه
مفاهيم:
اتحاد: در لغت، عبارت است از «يكي شدن» و آنچه كه مركب از دو چيز يا بيشتر و با نسبتهاي معين باشد به طوري كه چيز سومي از آنها به وجود بيايد كه با اجزاي خود تفاوت كامل داشته باشد. (معلوف، 1380ش، ص 2152). اما از نظر سياستمداران و جامعهشناسان، اتحاد عبارت است از: «ارتباط تعدادي از كشورها يا ايالتها يا شهرها با هم و ورود آنان تحت قدرت واحد فراگير.» (بستاني، پيشين، ج 2، ص 440).
مسلمانان: به كسي كه به دين اسلام متدين باشد گفته ميشود. (معين، ج 3، 1363ش، ص4117). حداقل شرط مسلمان بودن آن است كه فرد به اصول اسلام، يعني توحيد، نبوت و معاد ايمان داشته باشد. به حكم آيه شريفه «وَ انِّ هذه اُمِّتُكُمْ اُمِّةً واحدَةً » (مؤمنون23/)، مسلمانان از نظر شهروندي «امت» را تشكيل ميدهند كه از اين لحاظ ارتباطشان با دولت اسلامي تعريف ميشود.
نقش سلبي و ايجابي دولتها
نقش سلبي دولتها
الف) شناسايي و مقابله با موانع دروني اتحاد
1ـ فرقه گرايي
از سوي ديگر، در روند فرقهگرايي، ردپاي روشني از رجال سياسي نيز ديده ميشود. اگر چه امروزه گروهها و احزاب در راه رشد و توسعه سياسي و اجتماعي جوامع نقش مهمي ايفا ميكنند و تعدد احزاب به عنوان شاخصه مردمسالاري به حساب ميآيد، اما حساب اين گروهها و احزاب از گروهها و احزابي كه صرفاً به اختلافات فرهنگي و قوميتي دامن ميزنند جداست؛ فرقهگراياني كه از افتادن آتش به خرمن جامعه سود ميبرند، مصالح عاليه كشور و جامعه را ناديده ميگيرند و پيوسته كوشش ميكنند بخشي از يك كشور را نسبت به دولت و بخشهاي ديگر، بياعتماد نمايند.
«تودههاي مردم و امت اسلامي بيشتر تابع رهبران و رجال ديني و سياسي خود هستند. لذا در اين رابطه بايد مستقيماً اين رهبران را مورد مواخذه و سرزنش قرار داد، چرا كه استكبار از طريق اين نوع افراد و يا با استفاده از جهالت و ناداني و حماقت پارهاي از آنهاست كه به تفرقه افكني دامن ميزند» (موثقي، 1371ش، ص 369).
2ـ ناسيوناليسم
البته صرف ميهن دوستي امري ناپسند نيست، اما تهديد و تأثير اين مكتب در تفرقه و اختلاف ميان مسلمانان از آنجا بود كه تأكيد بر اتحاد قومي و تبليغ از كشوري كه محصول سياست استعمارگران بود، ضربه سختي را به اتحاد و يكپارچگي مسلمانان در سطح جهان اسلام وارد ميساخت.
در واقع، قرار دادن تودهها در شور و هياهوي قومي و ملي، اذهان آنان را از توجه به امور هممسلكانشان در ماوراي موطن جغرافيايي آنها باز ميداشت. به عبارت ديگر، ناسيوناليستها سعي ميكردند با عبور از روي آوارهاي دين و مذهب، جوامع اسلامي را به سبك غربيان بر اساس اصل «مليت» تجديد بنا كنند و شكي نيست كه آبشخور انديشه ناسيوناليستي، انديشه و الگوهاي غربي بود. شهيد مطهري در اين مورد مينويسد:
«استعمار براي اينكه اصل «تفرقه بينداز، حكومت كن» را اجرا كند، راهي بهتر از اين نديد كه اقوام و ملل اسلامي را متوجه قوميت و مليت و نژادشان كند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نمايد. به هندي بگويد تو سابقهات چنين و چنان، به ترك بگويد نهضت جوانان ترك ايجاد كن و «پان تركيسم» به وجود آور. به عرب بگويد روي «عروبت» و «پان عربيسم» تكيه كن و به ايراني بگويد نژاد تو آريايي است و تو بايد حساب خود را از عرب نژاد سامي جدا كني.» (مطهري، 1362ش، ص 35).
به هر حال، ناسيوناليست موجي بود كه در كشورهاي اسلامي ايجاد شده بود، اما عواقب آن براي دولتهاي اسلامي و مسلمانان گران تمام شد. به گفته سيد جمالالدين اسدآبادي «تعصب ملي از وجدانيات طبيعي بشر است، اما معناي آن در بسياري از موارد باطل ميشود.» (مدرسي چهاردهي، 1381ش، ص 397).
3ـ استبداد
چه در زمان سلطنتها و خلافتهايي كه اسلامي شناخته ميشدند و چه در قرن اخير كه دولتهاي كوچك و بزرگ اسلامي، شكل كنوني خود را يافتهاند، به ندرت ميتوان حكومتي را پيدا كرد كه از در عدالت و عطوفت با شهروندانش وارد شده باشد. سردمداران اين حكومتها يا از آن نظر كه به اربابان بيگانه خوشخدمتي كنند و يا به دليل خبث باطني، از به كارگيري سركوبگرانهترين شيوهها در جهت خاموش نگه داشتن تودهها دريغ نمينمودند. اين دولتهاي بيكفايت نه تنها در راه رشد و تعالي فكري و توسعه زندگي دنيوي شهروندان قدمي بر نميداشتند، بلكه به عمد آنان را در فقر و ناآگاهي نگه ميداشتند تا مبادا بنيان حكومتشان به خطر بيفتد.
هم اكنون بيش از نيم قرن از اعلاميه جهاني حقوق بشر (1948) ميگذرد و تمام كشورهاي اسلامي هم آن را امضا نمودهاند و به آرمانها و اهداف سازمان كنفرانس اسلامي هم تن دادهاند، اما در عرصه عمل، بسياري از كشورها و دولتمردان اسلامي همچنان مستبدانه بر ملتهايشان حكم ميرانند. ضمن آنكه با اعمال سياست تبعيض و بيعدالتي و تفرقهافكني ميان اقوام و پيروان مذاهب در داخل كشور، در عمل، از يك سو، در سطح داخلي، اتحاد ملي را خدشهدار ميكنند و از سوي ديگر، اذهان ملت و جامعه را از تفكر در امور فراملي و ابراز احساسات به مسايل همكيشانشان در ديگر بلاد اسلامي، منحرف مينمايند.
4ـ بي ديني و رذايل اخلاقي
5ـ ناآگاهي و تعارضات فرهنگي
از اين رو بسياري از انحرافات و گسستهايي كه كار ميان نحلههاي كلامي، مذهبي و گروههاي قومي را به جاهاي باريك كشانيده است، نتيجه جهل و ناآگاهي از عقايد و دلايل ديگران و سرپيچي از تعاليم اسلام است. «كشورهاي اسلامي در اصل اسلام مشتركاند اما داراي بينشها و برداشت متفاوتي از اسلام بوده و داراي مذاهب گوناگون ميباشند كه اين امر همواره ميتواند زمينههاي فكري هر نوع وحدت عمل را به تعويق بيندازد. هنوز بسياري از فرقههاي مسلمان همديگر را كافر ميشمارند و كتابهاي آنها پر از بدگويي به فرقههاي ديگر است.». (فوزي تويسركاني، 1377ش، ص170).
بسياري از اختلافات فكري وعقيدتي و پيامدهاي فاجعهبار آن، ريشه در اين مسئله دارد كه طيفها، نحلهها و فرقههاي اسلامي سخنان يكديگر را نميفهمند و از انديشههاي سايرين اطلاع درستي ندارند. شايد مهمترين دليل اين مسئله آن باشد كه مسلمانان در سطح جهان پراكندهاند و تفاوتهاي زباني، نژادي و نظري، ارتباط و تعامل را ميان آنان با مشكل روبهرو كرده است. از اين رو بسياري از مسلمانان در مورد همكيشانشان فقط به شنيدهها اكتفا ميكنند و اين امر موجب انعكاس غير واقعي انديشهها ميشود و تعارض و تضاد مذهبي و كلامي را در پي خواهد داشت. شهيد مطهري در اين باره ميگويد:
«نميخواهيم ادعا كنيم كه تمام اختلافات مسلمين از نوع سوء تفاهم است. خير، چنين ادعايي هم نداريم. آنچه ما در صدد آن هستيم اين است كه فرق و مذاهب اسلامي يكديگر را آن طور كه هستند بشناسند و تصور كنند، قصورات دروغ و موهوم را از خود نسبت به برادران خود دور كنند.» (روزنامه جمهوري اسلامي، 1364/9/4، ص5).
6ـ وابستگي به بيگانگان
همچنين، از نظر اقتصادي، كشورهاي اسلامي توسعهيافته نيستند و اقتصاد تك محصولي ضربه شديدي بر حيات اقتصادي آنان وارد ميكند. بيشتر كشورهاي عربي با فروش نفت امرار معاش نموده و اين منبع بيبديل و حياتي را با كالاهاي مصرفي و لوكس غربي معاوضه ميكنند. از اين رو به روشني مشاهده ميشود كه نوسان قيمت نفت، بر اقتصاد اين كشورها تأثير بسيار زيادي دارد. بعضي از كشورهاي اسلامي اقتصادي متكي بر كشاورزي سنتي دارند كه اين سيستم اقتصادي با كشاورزي مكانيزه و پربازده قدرتهاي بزرگ، قابل مقايسه نبوده و قدرت رقابت با آن را ندارد.
از نظر دفاعي و نظامي نيز كشورهاي اسلامي وامدار بيگانگان هستند. خريد هنگفت تسليحات، انعقاد پيمانهاي دفاعي با كشورهاي غربي، در اختيار گذاشتن پايگاههاي نظامي به بيگانگان و برگزاري مانورهاي مشترك با آنان، همگي از وابستگي نظامي اين كشورها حكايت دارد. بنابراين، عدم خودكفايي و وابستگي، دولتهاي اسلامي را از فرايند انسجام اسلامي دور ميكند، زيرا وابستگي به بيرون، فرصت همبستگي با درون را سلب مينمايد.
7ـ اختلافات سياسي ميان كشورها
امروزه برخي كشورهاي اسلامي با يكديگر اختلافات مرزي عميق دارند. «اين نشانهاي از پيروزي قدرتهاي استعماري است كه توانستهاند «امت اسلامي» را به بيش از پنجاه كشور تقسيم كنند. مرزبندي ميان اين كشورها به گونهاي است كه همواره موجب تشنج، ناآرامي، برخورد و جنگ ميشود. قطبهاي سياسي بينالمللي همواره با نيرنگها و توطئههاي گوناگون اين جو را تشديد ميكنند تا پيوسته از آن بهرهبرداري كنند و دشمنيها را افزايش دهند.» (معرفت شناسي اسلامي، 1374ش، ص 20).
ب) شناسايي موانع بيروني اتحاد و مقابله با آن
1ـ امپرياليسم
از اين رو دستاندازي بر چنين منبع حياتي جز با در پيش گرفتن سياست مزورانه تفرقهافكني ميسر نبود. مهمترين حربه استعمار در اين مورد، ترغيب بسياري از روشنفكران و تحصيلكردگان غربي به راه انداختن جو ناسيوناليستي و استخدام و به قدرت رساندن مهرههاي مزدور بر مناطق قطعه قطعه شده جهان اسلام بود. تشكيل دولتهاي كوچك و وابسته، در عمل، ارتباط فرهنگي، عقيدتي و اشتراكات ملي و ديني ميان مسلمانان را از هم گسست. «الويش هينبوش» انديشمند غربي در مورد شكل كنوني خاورميانه مينويسد:
«امپرياليسم با قطعه قطعه كردن منطقه ]خاورميانه [آن را به كشورهاي متعدد بسيار، نسبتاً ضعيف و تا حدودي غيرواقعي و ظاهري تبديل كرده است. اين دولتها كه دچار نا امني و اختلاف با يكديگر هستند، در پي جنگ قدرتي كه اين تقسيمبنديها در پي داشته است، به دنبال حاميان و منابع خارجي هستند». (الويشس هينبوش، 1382 ش، ص 22).
هم اكنون نيز اين سياست با شكل و لعاب نوين «استعمار نو» با اهداف ثابت و واحدي دنبال ميشود. آيا بحرانهايي كه امروزه جهان اسلام با آن دست و پنجه نرم ميكند، مانند تهاجم آمريكا به عراق و افغانستان و وجود جنگهاي منطقهاي ميان كشورهاي اسلامي در دو سه دهه گذشته، محصول استراتژيستهاي قدرتهاي تماميت خواه نيست؟ «امروزه بهانههاي آمريكا و هم پيمانش از لشكركشي به مناطق استراتژيك جهان اسلام با هدف ممانعت از پيشرفت كشورهاي اسلامي و عارض كردن فقر بر مسلمانان و ايجاد انشقاق و اختلاف ميان كشورهاي اسلامي اجرا ميشود. سياست انگليس در «تفرقه بيانداز و حكومت كن» هم چنان كارايي خود را حفظ كرده است.» (واعظي، 1380ش، ص 48).
2ـ صهيونيسم
به هر حال، صهيونيسم از گذشته تاكنون در اختلافافكني ميان دولتهاي اسلامي در گام اول و مسلمانان در گام دوم، سهم بزرگي داشته است. تاكنون به پرسش بيدارگري هم چون مرحوم كاشف الغطا، جوابي داده نشده است كه: «چرا كشورهاي اسلامي فقط غنايم جنگي استعمارگران شدند و سرزمين مقدس فلسطين نصيب صهيونيستهاي سرگردان شد و پس از جنگ جهاني دوم باقيمانده فلسطين و اسكندرون براي هميشه از بين رفت؟» (كاشف الغطا، بيتا، ص 170).
3ـ رواج انديشههاي مخرب غربي
4ـ تهاجم فرهنگي
5ـ جهاني شدن
6ـ تروريسم
اين گروههاي افراطي بر اساس برداشت جمود گرايانهشان از اسلام، از اجراي خشونت بارترين و بيرحمانهترين شيوهها در جهت كشتار و به رعب و وحشت اندختن مسلمانان، به خصوص پيروان ديگر مذاهب اسلامي، باكي ندارند. از نظر مسلمانان، دهشتافكنان كساني هستند كه با انديشههاي انعطافناپذير غيرگفتماني، سعي در حذف فيزيكي پيروان ديگر مذاهب اسلامي دارند. در اين ديدگاه، برخلاف آنچه سياستمداران غربي بيان ميكنند، گروههاي آزاديبخش و اشغالستيز، همانند رزمندگان حزبالله و فلسطينيان، نه تنها تروريست نيستند بلكه مجاهدان در راه خدايند. قرآن كريم درباره عظمت عمل مجاهدان ميفرمايد: «فَضِّلَ اللّهُ الْمُجاهدينَ باَمْوالهمْ وَ اَنْفُسهمْ عَلَي الْقاعدينَ دَرَجَةً» (نساء95/).
نقش ايجابي دولتها
الف) فراهم نمودن بسترهاي اتحاد
1ـ دينمداري و نهادينه كردن فضايل
البته اصل دين بايد از خرافات و موهومات پالايش شود تا پندارهاي عقلاني از آموزههاي اسلام مخدوش نگردد. بنابراين، حفظ اساس دين اسلام از تحريفات و خرافات و گرايش به آن، نهادينه شدن فضايل را به دنبال خواهد داشت. نميتوان پذيرفت كه كسي ديندار باشد اما به تعاليم دين عمل نكند زيرا دين اسلام داراي تعاليم، احكام و آموزههاي اعتقادي و اخلاقي است كه عمل بر طبق آنها طاقتفرسا نيست و با اراده قوي و ممارست ميتوان صفات و فضايل انساني و اخلاقي اسلام را در دولت وجود، نهادينه كرد.
يكي از مهمترين فضايل، نوع دوستي و برادر دوستي است. به فرموده قرآن كريم، مسلمانان برادران يكديگر هستند: «انِّمَا الْمُوْمنُونَ اخْوَةٌ» (حجرات10/) و وقتي هر مسلماني باور داشته باشد كه مسلمانان ديگر برادران اويند، تمام آنچه را كه براي برادران خوني خود ميخواهد، براي برادران ايماني خود نيز خواهد خواست.
2ـ مشروعيتيابي دولتها و نفي استبداد
انديشههاي وحدتبخش زماني در جامعه نشو و نما ميكند كه ملتها در فضاي باز و آزاد سياسي قرار داشته باشند. رژيمي كه نخبگان و انديشمندان خود را كه فراملي ميانديشند و عمل ميكنند به اتهام خيانت و توطئه سركوب ميكند، مجالي براي تعامل و همانديشي ميان مسلمانان باقي نخواهد گذاشت. البته نميتوان با قاطعيت، ملاك و معيار واحدي براي مشروعيت حكومت نظامها تعيين كرد، اما همين قدر ميتوان گفت كه حكومتهايي كه بر اساس خواست و اراده ملتها شكل ميگيرند و به قوانين و تعاليم اسلام پايبندند و در اجراي آن كوشش ميكنند، بخش بزرگي از معيارهاي «حكومت اسلامي» را به دست آوردهاند. آنگاه از اين حكومتهاي مشروع يا نسبتاً مشروع، انتظار ميرود كه زمينه و بستر تعامل و پيوند ديني مسلمانان را فراهم نمايند، زيرا «هيچ حكومتي از فخر فروشي بر ملتش به سروري نخواهد رسيد، بلكه برعكس، آن چه حكومتها را اعتبار ميبخشد و به آنها وجهه ميدهد خفض جناح در برابر ملت و ايستادگي در برابر دشمنان آن است.» (روزنامه جمهوري اسلامي، 1364/9/7، ص 11).
3ـ نهراسيدن رهبران از اتحاد ملتها
«متأسفانه يكي از عوامل وجودي تفرقه در جهان اسلام همانا هراس رهبران سياسي از تحقق وحدت اسلامي بوده است، زيرا چه بسا حاكماني كه بقاي حكومت خويش را در گرو ايجاد تفرقه و دو دستگي و عمل به تز باطل «تفرقه بينداز، حكومت كن» دانسته، با تشديد اختلافات قومي و فرقهاي مردم پاك نيت را به جان هم انداخته، زمينه انحطاط و عقب ماندگي اقتصادي و فرهنگي و نظامي امت اسلامي را فراهم ساختند.» (خوجعلي، 1379ش، ص 208).
رهبران دولتهاي اسلامي بايد بدانند كه تحقق انسجام مطلوب ميان مسلمانان هم به نفع آنان و هم به نفع كليت جهان اسلام است و چنانچه پروسه اتحاد به سرانجام برسد مايه عزت و عظمت تمام مسلمانان خواهد شد. از اين رو دولتهايي كه خود را اسلامي ميدانند و يا منتسب به اسلام هستند، بايد به هنگام ضرورت، از حلاوت چند روزه دولتداري صرف نظر نموده و خواستهها و منافع شخصي خود را در راه تحقق اين آرمان متعالي مسلمانان، فدا كنند.
ب) شناسايي قابليتهاي مسلمانان
1ـ اشتراكات عقيدتي
2ـ پيشينه تمدني و فرهنگي
«اسلام نه تنها در توليدات مادي و اختراعات تكنولوژي اروپا شريك است و نه تنها اروپا را از نظر عقلاني در زمينههاي علم و فلسفه برانگيخت، بلكه اروپا را واداشت تا تصوير جديدي از خود به وجود آورد. وظيفه ما اروپاييان غربي است كه هم چنان به مديون بودن عميق خودمان به عرب و جهان اسلام اعتراف كنيم.» (وات، 1378ش، ص 143)
3ـ اهميت ژئوپولتيك
از سوي ديگر، كشورهاي اسلامي با جمعيتي زياد، بستر بزرگي از نعمتها و ثروتهاي خدادادي، به ويژه نفت را در اختيار دارند. «جهان اسلام بخش اعظم ثروتهاي شناخته شده جهان را در اختيار دارد، نيروي كار فراوان و امواج نيروي انساني آن در زمينههاي بكري كه براي فعاليتهاي همه جانبه در خود دارد، اين مجموعه را به صورت يك مجموعه منحصر به فرد در سطح جهاني در آورده است. اما چه بايد كرد كه چنين مجموعهاي بيش از هر چيز ديگري از تفرق نيروها رنج ميبرد.» (روزنامه جمهوري اسلامي، 1364/9/5، ص 1).
4ـ بحرانهاي منطقهاي
ج) ارايه و اجراي راهكارهاي اتحاد
1 ـ ترويج فرهنگ انسان دوستي و تساهل و تسامح
اما همانطور كه دكتر بيآزار شيرازي معتقد است، «متأسفانه اكنون يك مسلمان به سوي مسلمان ديگري كه با او در انگيزه و فكري اختلاف دارد، به ديده دشمني كه در كمين او نشسته است مينگرد، نه مخالفي كه هردو در جستوجوي حقايق شريعت الهياند.» (بيآزار شيرازي، 1403ق، ص148).
امروزه رعايت كرامت انسانها در رويارويي با دولتها معنا و مفهوم ويژهاي پيدا كرده است، زيرا تعاملات ميان دولتها و شهروندان به شدت افزايش پيدا كرده است. بنابراين در بدو امر دولتها، به خصوص دولتهاي منتسب به اسلام، ابتدا بايد نشان دهند كه خود حرمت و حقوق ملت را پاس ميدارند و در گام بعدي بايد راهكارهايي را در پيش گيرند كه انسان دوستي و حرمتمداري انسان ميان شهروندان نسبت به هم، نهادينه شود. از سوي ديگر، اسلام دين سمحه و سهله نيز هست؛ به معناي ديگر، تعاليم و آموزهها و احكام اسلام سختگيرانه و كمرشكن نيست. تسامح و تساهل بيش از هرجا در روابط اجتماعي معنا پيدا ميكند. انسان دوستي در روابط اجتماعي اسلام به معناي آن است كه مسلمانان از دريچه تفاوتهاي فكري، عقيدتي و قوميتي، به ارزش ذاتي يكديگر آسيبهاي مادي و معنوي وارد نسازند، بلكه با استمداد از اصل عطوفت و رأفت اسلامي، به آرا، افكار و انديشههاي يكديگر احترام بگذارند.
2ـ تبليغ اتحاد (پاناسلاميسم)
تبليغات، بخشي از زندگي ماشيني بشر امروزي است و در عرصههاي فرهنگي، نظامي، و اقتصادي به كار گرفته ميشود. تجربه نشان داده است كه انسانها در برابر تبليغات بسيار تأثيرپذير هستند و گرايشهاي مثبت و منفي زيادي را از خود نشان ميدهند. از اين رو دولتهاي اسلامي به دليل ابزارهاي ويژهاي كه در اختيار دارند، از اين تاكتيك ميتوانند به شكل مطلوبي در جهت همگرايي، تقريب و انسجام ميان مسلمانان سود ببرند. البته ميزان تأثيرگذاري آن به محتوا همبستگي دارد. دولتهاي اسلامي از دو سو ميتوانند مسلمانان جهان را به سوي همبستگي هدايت كنند؛ از يك سو، دولتها بايد در تبليغات و شعارهايشان تأكيد كنند كه اختلافات و تمايزاتي كه ميان مسلمانان وجود دارد، آن قدر عميق و ريشهدار نيست كه براي هميشه ميان آنان فاصله بيندازد. و از سوي ديگر، به طور مداوم نسبت به اشتراكات ميان مسلمانان مانور داده و همواره آنان را از خطرات و تهديدات دشمنان آگاه كنند.
3ـ كنفرانسهاي بينالمللي؛ تعاملات علميـ فرهنگي
4ـ تقويت سازمان كنفرانس اسلامي
منصفانه نخواهد بود كه تمام فعاليتها و دستاوردهاي اين سازمان را ناديده بگيريم، زيرا اين سازمان در سطح كشورهاي اسلامي تا كنون ده بار اجلاس سران را برگزار نموده و هر ساله نشست وزيران خارجه كشورهاي عضو را برگزار ميكند كه صرف برگزاري اين اجلاسها و بيانيههاي آن، از نظر تبليغاتي و رواني در همدلي و تقريب ميان مسلمانان تأثير مثبت دارد. در بيانيه فرهنگي اجلاس سران در تهران در سال 1376شمسي آمده است: «كشورهاي اسلامي در بعد فرهنگي بر مبارزه با تهاجم فرهنگي عليه ارزشهاي الهي و مقابله با تبليغات و القائات منفي عليه اسلام و نشان دادن چهره واقعي اين حقيقت و احياي تمدن و هويت اسلامي تاكيد ميكنند.» (سازمان كنفرانس اسلامي، پيشين، ص 117).
5ـ همكاريهاي اقتصادي و مبادلات تجاري
يكي از اصول مهم سازمان كنفرانس اسلامي همكاريهاي اقتصادي و اعطاي تسهيلات ميان اعضا است. اما در عرصه عمل دولتهاي اسلامي چندان به اين اصول پايبندي نشان نميدهند. بنابراين يكي از راهكارهايي كه انسجام ميان ملتهاي اسلامي را تقويت خواهد كرد، اين است كه دولتها و دستگاههاي اقتصادي آنها، همكاريهاي اقتصادي خود را با كشورهاي مسلمان تنظيم كنند. كارشناسان اقتصادي دولتهاي اسلامي ميبايست توان و ظرفيت خدماتي، توليدي و كالاهاي صادراتي و وارداتي كشورهاي اسلامي را بررسي كنند و دولتها نيز به حكم آيه شريفه «وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبرَّ وَ التِّقْوي» (مائده2/)، مراوده و همكاري با دولتها و ملتهاي اسلامي را از اعمال نيك بشمارند و با سرمايهگذاريهاي مشترك در زمينههاي تحقيقاتي و امور زيربنايي نظير صنعت، انرژي، حمل و نقل و ارتباطات، طرحهاي بزرگي را به اجرا در آورند.
6ـ انعقاد پيمانهاي دفاعي
در دنياي كنوني كه بيش از گذشته عرصه روابط بين الملل را زور تعيين ميكند، حكومتها و ملتهاي در حال توسعه و جهان اسلام، چارهاي ندارند جز اينكه براي دفع تهديدات نظامي زورمداران، بلوك قدرتمندي را تشكيل دهند، زيرا در فرهنگي كه شالوده آن را زور تشكيل ميدهد، بهترين زبان سخن و انتقال پيام، توان و قدرت برتر نظامي است؛ همانگونه كه «جوزف فرانكل» ميگويد:
«ابزار نظامي زمينه اطمينان و ثبات را براي ديپلماسي فراهم ميآورد. مذاكره از موضع قدرت قاعده و ضابطه دقيقي است. بيپشتوانه قدرت نظامي هيچ دولتي اگر مورد فشارهايغير قابل مقاومت و تهديد قرار گيرد، نميتواند از دادن امتيازهاي زيانبار خودداري كند.» (فرانكل، 1376ش، ص196).
بنابراين، يكي از مهمترين راهكارهاي ايجاد و دفاع از انسجام و همبستگي ملي و منطقهاي، انعقاد پيمانهاي ضمانتآور دفاعي ميان كشورهاي اسلامي است. همانگونه كه در چند قرن اخير تماميتخواهان با تشكيل پيمانهاي نظامي مانند ناتو و ورشو اهداف سياسي خود را پيش بردهاند، كشورهاي اسلامي كه داراي اين همه منافع واحد و اشتراكات ميباشند، بايد براي حراست از كيان اسلام و عزت و همبستگي مسلمانان، پيمان دفاعي واحدي تشكيل دهند و بسترهاي همكاري نظامي، همانند برگزاري رزمايشهاي مشترك، را فراهم كنند.
7ـ توجه به اقليتهاي مسلمان
8ـ مرجع قضايي اسلامي
نتيجه
منابع و مآخذ:
ـ اسدآبادي، سيد جمالالدين، عروةالوثقي، ترجمه زينالعابدين كاظمي، نشر حجر، تهران، ج1، بيتا.
ـ الويشس هينبوش، ريموند، سياست خارجي كشورهاي خاورميانه، ترجمه علي گلمحمدي، پژوهشگاه مطالعات راهبردي، تهران، چاپ اول، 1382ش.
ـ بارتلد، واسيلي ولاديمير، فرهنگ و تمدن اسلامي، ترجمه عباس به نژاد، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ اول، 1383ش.
ـ بستاني، معلم، دائرة المعارف بستاني، دارالمعرفه، بيروت، ج2و8، بيتا.
ـ بيآزار شيرازي، عبدالكريم، توحيد كلمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1403ق.
ـ پالتر، ديويد، ارتباطات سياسي در عمل، ترجمه مهدي شفقتي، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول، 1381ش.
ـ ترنبري، پاتريك، حقوق بينالملل و حقوق اقليتها، ترجمه آزيتا شمشادي و علي اكبر آقايي، انتشارات مطالعات راهبردي، تهران، چاپ اول، 1379ش.
ـ خوجعلي، ابوبكر، اهتمام به وحدت و تقريب مذاهب، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1379ش.
ـ دهخدا، علياكبر، لغتنامه دهخدا، دانشگاه تهران، تهران، ج 21، 1351ش.
ـ رني، آستين، حكومت، آشنايي با علم سياست، ترجمه ليلا سازگار، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1374ش.
ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 1364/9/7؛ 1364/9/4 و 1364/9/5.
ـ روزنامه كيهان، 1365/9/2.
ـ عزتي، عزتالله، ژئوپوليتيك، انتشارات سمت، تهران، چاپ پنجم، 1380ش.
ـ فرانكل، جوزف، روابط بينالملل در جهان متغير، ترجمه عبدالرحمن عالم، وزارت امور خارجه، تهران، چاپ پنجم، 1376ش.
ـ فوزي تويسركاني، يحيي، سازمان كنفرانس اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1377ش.
ـ فيرحي، داوود، قدرت، دانش، مشروعيت، نشر ني، تهران، چاپ چهارم، 1383ش.
ـ كاشفالغطا، محمدحسين، نامهاي از امام، نشر توحيد، تهران، بيتا.
ـ مجله مكتب اسلام، مقاله «دنياي كنوني بر محور تبليغات ميگردد»، سال دوم، ش هفتم.
ـ مدرسي چهاردهي، مرتضي، سيد جمال و انديشههاي او، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ ششم، 1381ش.
ـ مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، انتشارات صدرا، تهران، 1362ش.
ـ مظفري، محمدحسين، مباني عيني همبستگي اسلامي، هفتمين كنفرانس وحدت اسلامي، تهران، 1373 ش.
ـ معرفت شناسي اسلامي، مؤسسه جهاني انديشه اسلامي، انتشارات ايران و اسلام، چاپ اول، 1374ش.
ـ معلوف، لوئيس، المنجد، نشر ايران، تهران، چاپ سوم، ج2، 1380ش.
ـ معين، محمد، فرهنگ معين، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ ششم، ج3، 1363ش.
ـ موثقي، احمد، استراتژي وحدت در انديشه سياسي اسلام، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اول، ج2، 1371ش.
ـ موسويان، ابوالفضل، مباني مشروعيت حكومت، مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، تهران، چاپ اول، 1381ش.
ـ وات، مونتمگري، تأثير اسلام بر اروپاي قرون وسطي، ترجمه عبدالمحمدي، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، تهران، چاپ اول، 1378ش.
ـ واعظي، حسن، تروريسم، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول، 1380ش.
منبع: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی