یك افسانه‌ی كهن اروپایی

آسیابان و خرش

یكی بود، یكی نبود. آسیابان پیری بود كه یك روز داشت با پسرش به بازار می‌رفت. او و پسرش می‌خواستند توی بازار شهر، الاغشان را بفروشند.
يکشنبه، 27 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آسیابان و خرش
 آسیابان و خرش

نویسندگان: عبدالرحمان دیه‌جی، محمد قصاع، فتح الله دیده‌بان
برگردان: محمد قصاع
 

 یك افسانه‌ی كهن اروپایی

یكی بود، یكی نبود. آسیابان پیری بود كه یك روز داشت با پسرش به بازار می‌رفت. او و پسرش می‌خواستند توی بازار شهر، الاغشان را بفروشند.
توی راه آنها عده‌ای از مردم را دیدند كه داشتند به آنها می‌خندیدند و می‌گفتند: «هیچ وقت كسی را به احمقی این دو نفر دیده‌اید؟ این پیرمرد و پسرش دارند توی این جاده خاكی پیاده راه می‌روند؛ ولی سوار الاغشان نمی‌شوند!»
آسیابان فكر كرد كه مردم راست می‌گویند. بنابراین پسرش را سوار الاغ كرد و خودش هم كنار آنها، پیاده راه افتاد.
كمی كه رفتند، رسیدند به دسته دیگری از مردم. آنها از آشناهای قدیمی آسیابان بودند. سلام كردند و گفتند: «تو خودت پیاده راه می‌روی و پسرت سوار الاغ است؟ با این كارت پسرت را لوس می‌كنی و بی‌تربیت بار می‌آوری. بهتر است او را از الاغ پیاده كنی و خودت سوار بشوی. این كار برای تربیت او بهتر است.»
آسیابان به نصیحت آنها عمل كرد و به جای پسرش سوار الاغ شد. پسر هم كنار او راه می‌رفت. هنوز راه زیادی نرفته بودند كه به یك عدّه دیگر از مردم رسیدند. توی آنها از كودك و جوان و پیر، همه جور آدم بود. آسیابان شنید كه آنها دارند می‌گویند: «چه پیرمرد خودخواهی! خودش سوار الاغ شده و بچه بیچاره‌اش باید به دنبالش بدود!»
این بار آسیابان پیر پسرش را هم سوار الاغ كرد و هر دو سوار بر الاغ به راهشان ادامه دادند. دوباره بعد از مدتی به عده‌ای مسافر رسیدند. مسافران از آسیابان پرسیدند: «تو صاحب الاغی یا اینكه خر بینوا را اجاره كرده‌ای؟»
آسیابان جواب داد: «الاغ مال خودم است. می‌خواهم ببرم بفروشمش.»
مسافرها گفتند: «با این بار سنگینی كه این الاغ بیچاره می‌برد، قبل از اینكه به بازار برسد می‌میرد. شما پیاده بشوید و كمی هم الاغ را روی دوش خودتان سوار كنید!»
آسیابان پیر گفت:‌ «باشد، ما این را هم آزمایش می‌كنیم.»
پیاده شدند و با یك طناب پاهای الاغ را بستند. آن را از یك چوب آویزان كردند و چوب را روی دوش خودشان گذاشتند. رفتند و رفتند تا اینكه بالاخره به شهر رسیدند. وقتی كه مردم شهر آسیابان پیر و پسرش را با آن وضع دیدند، زدند زیر خنده و تا می‌توانستند خندیدند؛ چون واقعاً چیز خنده‌داری بود. مردم شهر می‌گفتند: «این پیرمرد و پسرش به جای اینكه سوار الاغشان بشوند، پیاده می‌روند و الاغ به این سنگینی را سوار خودشان كرده‌اند!»
آسیابان پیر و پسرش از میان جمعیت گذشتند تا به بازار شهر برسند. سر راه به یك پل رسیدند كه از زیرش رودخانه پرآبی می‌رفت. همین موقع، الاغ كه از حرف مردم كلافه شده بود، خودش را تكان داد. طناب بریده شد و الاغ از آن بالا توی رودخانه افتاد و غرق شد.

پی‌نوشت‌:

1. ازوپ

منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1392)، افسانه‌های مردم دنیا جلدهای 1 تا 4، تهران: نشر افق. چاپ هشتم
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
روایت رهبر انقلاب از خدمت شهید رئیسی به آبرو و عزت ملی و اعتبار بین‌المللی ملت ایران
play_arrow
روایت رهبر انقلاب از خدمت شهید رئیسی به آبرو و عزت ملی و اعتبار بین‌المللی ملت ایران
خاطره رهبر انقلاب از توصیه به شهید رئیسی درخصوص مراعات در انجام فعالیت و کار مداوم
play_arrow
خاطره رهبر انقلاب از توصیه به شهید رئیسی درخصوص مراعات در انجام فعالیت و کار مداوم
انقلابی که میتواند آرمان علی‌وردی جوان را در همان خط شهدای کهنسال اول انقلاب بسیج کند، شکست خوردنی نیست
play_arrow
انقلابی که میتواند آرمان علی‌وردی جوان را در همان خط شهدای کهنسال اول انقلاب بسیج کند، شکست خوردنی نیست
شهدای خدمت همگی از پرورش‌یافتگان انقلاب اسلامی بودند
play_arrow
شهدای خدمت همگی از پرورش‌یافتگان انقلاب اسلامی بودند
روحیه و نورانیت در رفتار شهید رئیسی
play_arrow
روحیه و نورانیت در رفتار شهید رئیسی
تذکر رهبر انقلاب به طرف آمریکایی در مذاکرات اخیر
play_arrow
تذکر رهبر انقلاب به طرف آمریکایی در مذاکرات اخیر
هتل آرامیس پلاس کیش؛ یک راهنمای جامع برای رزرو سریع و مطمئن
هتل آرامیس پلاس کیش؛ یک راهنمای جامع برای رزرو سریع و مطمئن
چرا نان بربری دیگر مثل گذشته خوشمزه نیست؟
چرا نان بربری دیگر مثل گذشته خوشمزه نیست؟
آموزش ترید فیوچرز در سایت صرافی تپ بیت فارسی tapbit برای ایرانیان
آموزش ترید فیوچرز در سایت صرافی تپ بیت فارسی tapbit برای ایرانیان
آموزش صرافی ال‌بانک (LBank) از ورود و ثبت نام و دانلود و پشتیبانی تا ترید
آموزش صرافی ال‌بانک (LBank) از ورود و ثبت نام و دانلود و پشتیبانی تا ترید
از شوخی تا توقیف؛ کلاه‌ گیس اکبر عبدی که کار دست جوکر داد!
از شوخی تا توقیف؛ کلاه‌ گیس اکبر عبدی که کار دست جوکر داد!
شهید رئیسی در اولین مصاحبه با صراحت گفت با آمریکا مذاکره مستقیم نمی‌کنیم
play_arrow
شهید رئیسی در اولین مصاحبه با صراحت گفت با آمریکا مذاکره مستقیم نمی‌کنیم
شهید رئیسی دل خاشع و ذاکر، زبان صادق و صریح و عمل خستگی‌ناپذیر و دائم داشت
play_arrow
شهید رئیسی دل خاشع و ذاکر، زبان صادق و صریح و عمل خستگی‌ناپذیر و دائم داشت
شهید رئیسی خود را از مردم برتر نمی‌دانست
play_arrow
شهید رئیسی خود را از مردم برتر نمی‌دانست
شعرخوانی حاج محمدرضا بذری | خادم ملت یعنی...
play_arrow
شعرخوانی حاج محمدرضا بذری | خادم ملت یعنی...