شبيه سازي انسان

امروزه تحقيقات در مورد سلول هاي بنيادين پيشرفت هاي چشم گيري كرده است كه كم و بيش در اخبار مي بينيم و مي شنويم. اما آيا واقعيت به درستي گفته مي شود؟ در اخبار معمولاً از شبيه سازي ژنتيكي پستانداران مثل موش، گوسفند و خوك چيزهايي مي آيد، اما جز اندكي در مورد شبيه سازي انسان گفته نمي شود. اعتقاد نويسنده اين است كه طرح شبيه سازي انسان اجرا شده است. اكنون خيلي عادي است كه خبرهايي را در مورد پستانداران مختلف شبيه سازي شده بشنويم. در اين گزارش ها هميشه
دوشنبه، 3 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبيه سازي انسان
شبيه سازي انسان
شبيه سازي انسان

منبع: راسخون




امروزه تحقيقات در مورد سلول هاي بنيادين پيشرفت هاي چشم گيري كرده است كه كم و بيش در اخبار مي بينيم و مي شنويم. اما آيا واقعيت به درستي گفته مي شود؟ در اخبار معمولاً از شبيه سازي ژنتيكي پستانداران مثل موش، گوسفند و خوك چيزهايي مي آيد، اما جز اندكي در مورد شبيه سازي انسان گفته نمي شود. اعتقاد نويسنده اين است كه طرح شبيه سازي انسان اجرا شده است. اكنون خيلي عادي است كه خبرهايي را در مورد پستانداران مختلف شبيه سازي شده بشنويم. در اين گزارش ها هميشه گفته مي شود كه "اين ما را يك قدم به توليد كردن كلون انسان نزديك تر مي كند". "شبيه سازي انسان به زودي انجام مي شود" و ديگر كليشه ها. چيزي كه هر يك از اين رويدادهاي خبري از گفتن آن كوتاهي مي كنند اين است كه انسان ها شبيه سازي شده اند.
من در مورد آزمايش هاي "ساختن هيبريد مصنوعي " كه سال 1993 در مركز پزشكي دانشگاه واشنگتن اجرا شد، بحث نمي كنم. طولي نكشيد به اطلاع همه رسيد كه در واقع، در يك پروسه ساده، يك تخمك از پيش باردار شده به دو تخمك باردار شده تقسيم شد. كاري كه به خوبي اجرا شد. چيزي ما در طبيعت هر روز (وقتي كه دوقلوها، سه قلوها و غيره را خلق مي كند و اين كار را به طور طبيعي هزاران بار انجام مي دهد) شاهد آن هستيم.
اگرچه كلوني واقعي انسان دو سال بعد در 1995 توليد شد، تا اواسط نوامبر 1998 فاش نشد. شگفت اينكه روزنامه ها فقط در گزارش هايي كوتاه و انگشت شمار، يكي از مهم ترين پيشرفت هاي زمانه در بيوتكنولوژي را به طرز ضعيفي فاش كردند.
به لطف حمايت شركت خصوصي "ادونسد سل تكنولوژي" و استفاده از امكانات دانشگاه ماساچوست در آمهرست، دانشمندان جيمز ربل و جز كيبلي يك كلون انسان را به وجود آوردند. آنها سلول هايي را از پا و گونه اي كيبلي گرفتند و در كنار يك تخمك گاو كه ماده ژنتيكي آن در آورده شده بود، قرار دادند و يك شوك الكتريكي به آن دادند. يكي از سلول هاي كيبلي با تخمك گاو ادغام شد و تخمك مثل اينكه باردار شده باشد، شروع به تقسيم شدن كرد. اين عين همان پروسه اجرا شده اي بود كه دالي، گوسفند شبيه سازي شده معروف را در اسكاتلند به وجود آورد. اين كار درست قبل از اينكه دالي به وجود آيد، انجام شد. شرح كوتاهي در "بستون گلوپ"، اين دستاورد را گزارش داد:
"آزمايش ها به طور خصوصي تأمين بودجه شدند و بنابراين از نظر مقررات حكومتي در مورد تحقيقات جنيني، محدوديتي بر آن ها نيست... گفتند كه پژوهشگرها يك سلول پوستي انسان را با يك تخمك گاوي فاقد هسته آميزش دادند. زيرا تخمك هاي ناياب انساني براي پرورش دادن نقشه ژنتيكي يك رويان جديد به كار نمي رود. "
براي اين كلون چه اتفاقي افتاد؟ دانشمندان آن را وقتي كه به مرحله 32 سلولي رسيد، از بين بردند. به عبارت ديگر، تخم تا پنج بار تقسيم شد و در راه تبديل شدنش به يك انسان بود. دانشمندان كاملاً مطمئن نيستند چه مي شد، اگر تخم را در يك رحم يا شيشه مي گذاشتند تا رشد كند. چون تا به حال (تا آنجا كه ما مي دانيم) چنين اقدامي نشده است. اما دكتر پاتريك ديكسون حدسي قريب به يقين دارد:
"اگر به كلون فرصت داده مي شد بعد از مرحله كاشت باقي بماند عين دوقلوي دكتر كيبلي رشد مي كرد. به لحاظ فني، فقط يك درصد از ژن هاي كلون انساني (ژن ميتوكندري ها) از ژن هاي گاو بود. ميتوكندري ها توليد كننده انرژي در سيتوپلاسم [مايع داخلي سلول] هستند. درون سلول، بزرگ و تقسيم مي شوند. از يك نسل به نسل ديگر مي رسند و در اسپرم و تخمك وجود دارند. با توجه به رشد موفقيت آميز كلوني دوگانه انسان و گاو، به نظر مي رسد كه ميتوكندري ها به خوبي با رشد جنين انسان سازگار باشند. "
ديكسون نويسنده ده كتاب است. از جمله "انقلاب در ژنتيك" كه سال 1993 بسياري از پيشرفت هاي خيره كننده بيوتكنولوژي را كه تاكنون رخ داده است، پيش بيني كرد. او همچنين كسي است كه دالي را در جهان مشهور كرد. او دو روزنامه اي را كه اولين بار درمورد اين رويداد چيزي نوشتند متقاعد كرد كه اين تحولي است كه از نظر خبري خيلي با ارزش است.
اما چرا آزمايش ها اجرا شد؟ مايكل وست، رئيس شركت گفت كه اين كار فقط براي برداشت سلول هاي بنيادي، نه براي به وجود آوردن يك انسان انجام شد.

شبیه سازی DNA

این روش که در اصطلاح علمی DNA Cloning یا Molecular Cloning و یا Gene Cloning گفته می شود عبارت است از مجموعه عملیاتی که توسط آن قسمتی از DNA موجود مورد علاقه که قرار است شبیه سازی شود، به یکی از انواع موجودات ارگانیکی خود تکثیر منتقل می شود. معمولا" از باکتری های خود تکثیر یا Bacterial Plasmid ها برای اینکار استفاده می شود.

تظاهرات موافقین شبیه سازی انسان در نوامبر 2001

طی این شرایط DNA مورد علاقه توسط یک میزبان پردازش و تکثیر می شود. این تکنولوژی تقریبا" از سال 1970 استفاده می شود و از معمولترین فعالیت ها در آزمایشگاه های زیست شناسی می باشد. در این روش، دانشمندان معمولا" از ژن های خاصی برای کپی از یک ژن خاص استفاده می کنند.

شبیه سازی از طریق تولد

به این روش Reproductive Cloning گفته می شود که بعنوان مثال توانایی تولید حیوانی را دارد که دارای DNA مشخص می باشد. این DNA ممکن است از یک حیوان زنده کنونی گرفته شود و یا حتی از بقایای یک حیوان مرده مربوط به سالهای دور.
Dolly گوسفندی که راجع به آن صحبت کردیم از این روش شبیه سازی شد. دانشمندان طی مجموعه عملیاتی که بنام Somatic Cell Nuclear Transfer - به معنی انتقال هسته سلولهای کالبدی - مشهور است، مشخصات ژنتیکی موجود مورد نظر را به نطفه ای که تمام خواص ژنتیکی آن برداشته شده است منتقل می کنند. البته نطفه جدید باید تحت مراقب های خاص الکتریکی و شیمیایی باشد تا توانایی تکثیر را داشته باشد. پس از آنکه جنین به حد قابل قبولی از رشد رسید، آنرا به داخل رحم یک حیوان ماده منتقل می کنند و از آن به بعد به رشد طبیعی خود تا تولد ادامه می دهد.
Dolly اولین موجود شبیه سازی شده
به دست انسان در سال 1997
Dolly یا هر حیوان دیگری که با این روش ساخته شود دقیقا" مشابه موجود مورد نظر نخواهد بود چرا که برخی از ویژگی های نطفه از همان ابتدای شکل گیری از پدر و مادر به نطفه منتقل می شوند. اما موفقیت پروژه Dolly در این بود که نشان داد سلولهای DNA یک حیوان بالغ می تواند برای رشد یک نطفه مورد استفاده قرار گیرد. تا قبل از این دانشمندان تصور می کردند سلولهایی که رشد می کنند و بالغ می شوند بسیاری از خواص اولیه خود را از دست می دهند و دیگر توانایی رشد از ابتدا را ندارند.
Dolly در سال 2002 هنگامی که شش ساله بود از دنیا رفت، علت مرگ او ناراحتی و بیماری در ناحیه ریه اعلام شد. دانشمندان هنوز نمی دانند که بیماری او ناشی از متفاوت بودن نوع تولد او دارد و یا اینکه یک بیماری عادی بود که ممکن است گریبانگیر هر جانداری شود.

شبیه سازی جنین

به این روش Embory Cloning یا Therapeutic Cloning گفته می شود که در آن جنین انسان برای تحقیق در آزمایشگاه شبیه سازی می شود. اهمیت این موضوع در آن نیست که یک انسان، مشابه فرد مورد نظر ساخته شود بلکه هدف آن است که با بررسی و آزمایش روی جنین شبیه سازی شده بتوان نارسایی ها و بیماری های مربوط به انسان را تحلیل کرده و در حد امکان به روشهایی برای جلوگیری از بروز آنها قبل از تولد دست یافت.
در این روش پس از گذشت حدود پنج روز از شکل گیری نطفه، سلولهای خاصی از آن - که سلولهای بنیادی یا Stem Cells نام دارد - برای شبیه سازی یا آزمایش برداشته می شود که با این عمل به جنین صدماتی وارد خواهد شد. (احتمالا" ریشه اصلی بحث بر سر مسائل اخلاقی نیز به همین جا بر می گردد.) این سلولها تقریبا" توانایی تولید هر نوع سلولی در بدن انسان را دارند و دانشمندان با استفاده از این سلولهای خاص امیدوار هستند که روزی بتوانند درمان قطعی بیماری های قلبی، انواع سرطان، آلزایمر و ... را پیدا کنند.
در نوامبر سال 2001 یک دانشمند از مرکز تحقیقات پیشرفته سلولی (Advanced Cell Technologies) در ماساچوست اعلام کرد که توانسته است اولین جنین انسان را به منظور انجام تحقیقات در باره بیماری های انسان، شبیه سازی کند. آزمایش های این دانشمند بر روی هشت سلول انجام گرفت که از میان آنها فقط سه عدد شروع به تقسیم شدن نمودند و در نهایت یکی از آنها توانست فقط به شش تقسیم شود. بنابر این همانگونه که مشاهده می کنید هنوز راه درازی برای شبیه سازی یک انسان وجود دارد.
مقاله بستن گلوب اينگونه شرح مي دهد:
"رويان ها فقط چند روز امكان رشد داشتند" هر وقت كه سلول هاي بنيادي از آنها جدا مي شدند، در ظروف آزمايشگاهي مي توانستند پرورش يابند. اين سلول هاي بنيادي را ( سلول هاي اوليه در رويان هر انسان كه صدها نوع از سلول هاي مختلف از آنها نشأت مي گيرند) تا هر زمان كه لازم باشد، مي توان در حالت تمايز يافته خود نگهداري كرد. سپس احتمالاً به گونه اي ترتيب داده مي شوند كه يك يا چندين سياهه از بافت ها و اندام ها را براي درمان بيماري هاي انسان از جمله ديابت، سكته قلبي و بيماري آلزايمر توليد كنند. هر چند وسايل به دست آوردن سلول هاي بنيادي از راه هاي پيشرفته، در ابتداي كار هستند. هر سلول را كه از يك گونه يا قسمتي از پوست يك بيمار برداشته مي شود، براي ساختن يك رويان دوگانه انسان و گاو مي توان استفاده كرد. بافت هاي حاصل از سلول دهنده را به بدن بيمار مي توان پيوند زد. بدون اينكه سيستم ايمني بدن، آنها را پس بزند، زيرا از نظر ژنتيكي همانند خواهند بود. "
آقاي وست توضيح مي دهد كه چرا تخم را در مرحله 32 سلولي از بين بردند: ما مي خواستيم مقداري زمان بگيريم. و قبل از هزينه كردن پول و زمان بيشتر روي پروژه، از دست سياست گذاران حكومتي و اخلاقي خلاص شويم.
يك ماه پس از اين حادثه تكان دهنده، دانشمندان در كره جنوبي گفتند كه آنها هم يك كلون از انسان را توليد كرده اند:
"پژوهشگران كلينيك نازايي بيمارستان دانشگاه كيانگي در سئول گفتند كه آنها با استفاده از يك تخمك و يك سلول كه زني سي ساله اهدا كرد، يك رويان انساني اوليه را پرورش دادند. لي. ب-ين پژوهشگر كلينيك نازايي بيمارستان به "رويتر" مي گويد: "رويان انسان در آزمايش دانشگاه كيانگي، قبل از اينكه عمليات لغو شود، به چهار سلول تقسيم شد. و اگر در ديواره رحم يك حامل كاشته مي شد، مي توانيم فرض كنيم كه يك بچه انسان شكل مي گرفت و اينكه او عين همان ويژگي هاي ژنتيكي "دهنده" را مي داشت. "
برخلاف آزمايش شركت ادونسدسل تكنولوژي، تمام سلول هاي درگير در آزمايش كيانگي از انسان و همه مال يك زن بودند. اين وقايع احتمالاً سر و صداي بيشتري به پا مي كرد، اگر اجازه مي دادند تا رويان ها نوزادهاي كاملي را شكل دهند و تلويزيون با تبليغات فراوان، تصوير كودكي را نشان مي داد و مي گفت: اين اولين كلوني انسان است.
اما باز هم سكوتي مرموز است كه حكمفرماست. اگر رويان هاي در حال رشد را در مرحله 32سلولي نابود نمي كردند، به طور مسلم شانس خوبي براي انسان شدن داشتند. بسياري از رويان هاي بي نتيجه (يعني سقط شده ها) و حيوانات شبيه سازي شده، به احتمال زياد به جهش هاي ژني كشنده مبتلا مي شوند. لذا هيچ تضميني نيست كه نوزادها به آن مبتلا نمي شدند. با اين وجود، شبيه سازي انسان هم اكنون به اتمام رسيده است. زيرا تخمك ها از هر لحاظ لقاح يافته بودند و به مرحله تقسيم شدن و رشد كردن طبيعي كه هر يك از ما در رحم طي كرده‌ايم، رسيده بودند.
هنوز اين روزهاي به يادماندني در دوران علم فراموش نشده اند. مطبوعات بعد از آن اين دستاوردها را به كلي ناديده گرفته اند. براي مثال، "واشنگتن پست" پنج آگوست 2000 در مقاله اي نوشت كه " از سال 1997، سال تولد دالي (اولين جانداري كه از يك سلول تمايز يافته شبيه سازي شد)، دانشمندان در سراسر دنيا، شبيه سازي موفق موش ها، گاوها و اين اواخر، خوك ها را اعلام كرده اند. "
13 آگوست، 2000 وقتي كه اين تيتر "آسوشيتدپرس" را كه " تحقيقات شبيه سازي انسان مورد سكوت خبري واقع شده است " ديدم، قبلم به تپش افتاد. گمان كردم شايد رسانه ها گزارش هاي ناچيز خود را در اواخر 1998 به ياد آورده اند. نه، چنين اتفاقي نيفتاده بود. شگفت اينكه، يك مقاله فقط در مورد امكان اينكه انسان احتمالاً در آينده اي نامشخص شبيه سازي خواهد شد، مي گويد. در حالي كه از ذكر اينكه شبيه سازي همين حالا اتفاق افتاده است، كوتاهي مي كند.
در اينجا برخي شواهد ذكر مي شود:
پديد آورندگان دالي در مؤسسه "روزلين" اسكاتلند با افتخار اعلام كردند كه مژده تولد حيواناتي را مي دهند كه دارو و اندام براي انسان ها توليد خواهند كرد. به محض اين كه تولد دالي اعلان شد (23 فوريه 1997) خيلي ها به دنيا آمدن او را دليلي بر درستي اينكه شبيه سازي انسان به زودي عملي خواهد شد، دانستند. علي رغم اينكه مؤسسه براي كم اهميت جلوه دادن اين تصور، خيلي تلاش كرد، گراهام بالفيلد رئيس مؤسسه روزلين بيشتر از سه سال بعد گفت: " من واقعاً تعجب خواهم كرد، اگر آن را در عمرم ببينم. "؛ " اين حرف ها فقط يك جار و جنجال بيهوده است. "
با اين وجود دانشمندان مي گويند، بعضي همكارانشان بي شك روي اين پروژه كار مي كنند. در حالي كه موفقيت هاي بيشتر در شبيه سازي جانوراني مثل گاو و خوك، آنها را اميدوار كرده است.
دكتر سورينو آنتينري رئيس انجمن تحقيقات بين المللي در رم گفت، بسياري از كلينيك هاي نازايي، جدي تر از پيش، ايده شبيه سازي انسان ها را دنبال مي كنند. زيست شناس بريگيت بويزلر مدير گروه علمي در كلونيد يك ماه بعد از اينكه تولد دالي در سر تيترهاي روزنامه هاي سراسر جهان اعلام رسمي شد، گفت آزمايشگاه او تلاش مي كند تا شبيه سازي انسان را تكميل كند.
اريك اسچُن زيست شناي مولكولي در دانشگاه كلمبياي نيويورك عقيده دارد، توليد بچه هاي شبيه سازي شده، دوتا پنج سال ديگر اتفاق خواهد افتاد. او گفت: "اين كار مي تواند انجام شود. همين كه در گوسفند موش و گاوها ممكن است انجام شود، در انسان نيز انجام مي شود، فقط بحث، زمان آن خواهد بود. "
به گمان من، اين گزارشگر از مختصر خبرهايي كه واقعيت را (در مورد اينكه انسان ها را اكنون شبيه سازي كرده اند) شرح داده است، توانسته است چشم پوشي كند. خبرهايي كه در نيويورك تايمز، بستن گلوب، وال استريت ژورنال، نايت ريدر، رويتر، بي بي سي و پايگاه اينترنتي پررفت وآمد آقاي ديكسون در اين مورد آمده است. ولي چگونه بي خبري افراد مذكور در مقاله را مي توان توضيح داد. چند نظريه به ذهن خطور مي كند؛ از آنجا كه بحث شبيه سازي انسان خيلي جنجال برانگيز است، پيشرفت هايي را كه اتفاق افتاده است، نمي خواهند بپذيرند. اين نظر با توجه به اينكه مؤسسه ادونسدسل تكنولوژي تا سه سال به تحقيقات خود اعتراف نكرد، كاملاً درست به نظر مي رسد. همچنين به نظر مي رسد كه بعضي دانشمندان بر آن نيستند كه اين دستاوردها شبيه سازي محسوب شود، چون ظاهراً نگذاشتند كه رويان ها كامل شوند. آنها فقط با ديدن نوزادي گريان، آن را قبول مي كنند. اين واقعيت كه تخمك ها تقسيم مي شدند و در پروسه تبديل شدن به يك انسان قرار داشتند، چيزي به حساب نمي آيد. آيا نوعي حسادت حرفه اي در اينجا وجود دارد؟ بالاخره صاحبان شركت هاي درگير در شبيه سازي مي خواهند كه "اولين شبيه سازي كننده انسان" شناخته شوند. پس نمي خواهند لو بروند.
در مقاله مذكور اي. پي دقت كنيد كه بريگت بويزلر از كلونيد گفت كه آزمايشگاه او كوشش مي كند، شبيه سازي كردن انسان را تكميل كند. او كوشش نمي كند آن را گسترش دهد، توليد كند، اختراع كند، شروع كند يا هر چيزي مثل اينها. او تلاش مي كند تا آن را تكميل كند. اين مرا متقاعد مي كند كه او مي داند كه اكنون اجراي آن پايان يافته است و خود ممكن است كلونيد آن را انجام داده باشد.
با توجه به وضعيت مبهم در اين فضا - كه نه فقط ادونسد سل تكنولوژي تا سه سال مخفي كاري كرد، حتي به اطلاع عموم رساندن خبر دالي تا وقتي كه او هشت ماهه شد، به تعويق افتاد. - شما بايد تعجب كنيد كه چقدر خبرها در مورد شبيه سازي انسان از ما مخفي نگهداشته شده است. به هرحال، آمريكايي ها در 1995 و كره اي ها در 1998 كلون هايشان را توليد كردند. چه چيزي سال هاي بعد از آن اتفاق افتاده است؟
با وجودي كه مي دانيم ممكن است نوزادان و كودكاني وجود داشته باشند كه شبيه سازي شده اند، اما اين فرض مشكوكي است. چيزي نمي گذرد كه برخي گزارش هاي خبري با عجله اعلام مي كنند: "شبيه سازي انسان به زودي اتفاق خواهد افتاد". فقط به ياد داشته باشيد كه به شما درست نگفته اند. اجراي آن اكنون به انجام رسيده است.

بازتاب كلونينگ انساني

در قرن 16، «جان كالوين» ،John calvin ، دانشمند علوم ديني، در مورد امر تولد نوزاد نوشت:
« اگر چه آن امري طبيعي است و سبب مي‌‌شود نوزادان به دنيا بيايند ولي هنوز در اين امر، قدرت خداوند به وضوح مي‌درخشد. اين در حقيقت معجزه است ولي چون واقعه‌اي طبيعي است، كمتر مد نظر ما قرار مي‌گيرد. اما اگر ناسپاسي به صورت پرده‌اي ديدگانمان را نپوشانده بود، با هر تولدي در جهان، شيفته شده و زبان به تحسين مي‌گشوديم».0
چهار قرن بعد، معجزة زايمان، از طريق فرايندهاي بارور‌سازي در آزمايشگاه معناي عادي يافته. اكنون كه ما با امكان پيدايش زندگي بشر، نه از طريق يك تخم بارور شده بلكه از يك كلون روبرو شده‌ايم، به طور وسيعي روي اين امكان جديد، بعنوان راهي براي بدنيا آمدن نوزادان حساب مي‌كنيم. بسياري از مردم متعجب‌اند كه آيا به راستي اين يك معجزه است تا براي آن خدا را شكر كنيم يا يك راه جديد شوم براي بازيچه قرار دادن ما و اين امر حداقل سبب ايجاد كشش و تنشي ميان علم و ايمان شده.
از طرف ديگر، در برخي مواقع كليسا با پيشرفت‌هاي علمي ضديت مي‌كند؛ نمونة آن موردحمله و اتهام قرار گرفتن گاليله بود به اتهام بدعت‌گذاري او در پيشنهادي كه به ظاهر، خلاف كتاب مقدس بود يعني زمين به دور خورشيد مي‌گردد.تئوري داروين در تكامل، هنوز مورد مخالفت برخي از مسيحياني است كه مي‌خواهند به آفرينش، زمان يكسان بدهند. چنين مثال‌هايي به ما متذكر مي‌شود كه كليسا نبايد فرض كند كه دين بوسيلة قرار گرفتن در لفافه‌اي از ناداني محافظت مي‌شود. ما بايد بتوانيم دستاوردهاي انساني را جشن بگيريم. اين دستاوردها شامل دريافتهايي است در تحقيقات ژنتيكي بعنوان نتيجه‌ايي از موهبت‌هاي الهي از دانش و مهارت تكنيكي.
از طرف ديگر كليسا به روشني مي‌داند كه گناه، مي‌تواند ما را به سوء استفاده از پيشرفت‌هاي علمي براي گسترش اهداف شيطاني پيش برد.
ما نمي‌توانيم اثبات كنيم كه دانش، خود مي‌تواند بخشي از پرسش‌هاي اخلاقي جدي را در مورد پيچيدگي‌هايي كه ما در طلب دانستن آنيم (پيشرفت‌هاي علمي)، ايجاد كند. تا اين تاريخ ما نتوانسته‌ايم با اخلاق و پيچيدگيهاي قانوني فرزند‌خواندگي، بعنوان حداقل بلاتكليفي‌هاي ايجاد شده بوسيلة ابزارهاي مصنوعي توليد‌مثل، خود را تطبيق بدهيم و مطمئناً هنوز آمادگي روحي، معنوي، قانوني و اخلاقي را براي تن دادن به نتايج دشوار كلونينگ انساني نداريم.
در حالي كه من اصول اخلاقي محققان را در كلونينگ مردود نمي‌دانم، نظرية خود را براي ملاحظة شما عرضه مي‌كنم؛ من از يك مهلت قانوني براي چنين تحقيقاتي حمايت مي‌كنم تا مدارك قوي براي سودمند‌ي‌هاي مثبت آن روشن شود و سپس اهداف واقعي براي اجتناب از خطر‌ها تنظيم شوند. گرچه چنين مهلت قانوني‌اي ممكن است مورد سوءاستفاده قرار گيرد، ولي من فكر كردم كه ما بايد از لحاظ اخلاقي، قانوني، روحي و معنوي آماده باشيم، آمادگي براي زماني كه ممكن است كلونينگ انساني يك واقعيت بشود. من 9 دستورالعمل را با پشتيباني منطق مذهبي، براي كميسيون “ملاحظه دربارة كلونينگ انساني” پيشنهاد كردم:
1-ما بايد به تحقيق در كلونينگ انساني، تنها با طرح بحث‌هاي گيرا براي بررسي سودمندي‌هاي آن اقدام كنيم. در حالي كه من معتقد نيستم كه اخلاقيات مسيحي مي‌تواند در زمينة سودگرايي اقدام كند، باDieteich Bonhoeffer در اين كه مسيحيون درصدد يافتن “اهميت در حقيقت”‌اند، موافقم به اين معني كه نه ما مي‌توانيم قضاوت‌هاي اخلاقي را صرف نظر از حقايق علمي طرح كنيم (شامل يك ارزيابي از سودمنديهاي قوي و تهديد كلونينگ انسان) و نه اجازه مي‌دهيم كه حقايق علمي در قالب قضاوت‌هاي اخلاقي، تصميم‌گيري صرف بشوند. در حالي‌كه فوايد پزشكي كلونينگ حيوانات و ديگر اشكال تحقيقات ژنتيكي روي انسان، در اصول مورد بحث‌اند، من استنباط مي‌كنم كه هنوز علت جالب توجهي از فوايد قوي كلونينگ انساني در نيافته‌ام. فوايد پيشنهاد شدة فعلي در كلونينگ انساني غير كافي‌اند، براي مثال: آرزوي يك زوج در داشتن يك بچه از طريق كلونينگ، دليل مناسبي براي انجام آن نيست، همينطور كه اكنون چنين هدفي در توليد مثل مصنوعي وجود دارد. بنابراين ما بايد عليه تصور توليد مثل يا جايگزيني بچه‌ها ] توليد يك بچه كاملاً شبيه به فرزند پيشيني كه از دنيا رفته[ موضع بگيريم. هر چند كه بايد با جفت‌هايي‌كه آرزوي داشتن فرزند دارند، همدردي كنيم ولي جامعة ما و جامعة بين‌المللي به صوت يك كل، نياز دارد كه موانع نسبتاً قوي را براي فرزند خواندگي از طريق كلونينگ طرح كند.
والدين داغدار، آرزو دارند كه عين بچة مرده‌شان، را با يك جايگزين از طريق تحقيقات كلونينگ جايگزين كنند. اين امر عدم فهم اين مطلب است كه هر انسان موجود، براي بودن بوسيلة پروردگار دعوت شده‌است. ما نيازمند‌يم تا، هر عملي را كه منجر به جايگزيني يك آدم‌ به جاي ديگري مي‌شود، مورد ترديد قرار دهيم.
زمان طولاني مي‌گذرد تا ما تشخيص دهيم كه دلالت اين امر نابجا است كه يك زوج به دليل سقط جنين يا مردن نوزاد، فاقد بچه است؛ زيرا آنان مي‌توانند باز فرزند ديگري داشته باشند.بچه كلون شده‌ايي كه واقعاً يك شخص مجزا ولي با شباهت فيزيكي به فرزند قبلي باشد، مي‌تواند سبب بروز تناقض‌هايي در رابطه‌ي والدين و بچه شود.
بعلاوه هر اظهار نظري دربارة كلون شدن بچه‌ها براي اهداف مفيدي نظير پيوند اعضاء يا ايجاد سربازان براي تداركات نظامي بيشتر يا ايجاد يك تيم بسكتبال با بازيكنان با استعدادتر! بايد فوراً رد شود.
من فوايد مهم تحقيق را براي كلونينگ انساني رد نمي‌كنم اما تاكنون نشنيده‌ام كه اين فوايد چه هستند،. اگر نشان داده شود كه تحقيق براي كلونينگ انساني براي رفاه بچه‌ها و بزرگسالاني كه هم اكنون مبتلا به نارسائي‌هاي ژنتيكي غم بار نظير سندروم داون يا بيماري هانتيگتون هستند و يا اينكه براي بچه‌هايي كه از همين طريق بدنيا مي‌آيند مفيد است، در اين‌صورت من مي‌توانم به سادگي از فرآيند كلونينگ انساني حمايت كنم.
2- طرح يك فرق مشخص بين كلونينگ انساني و تحقيق ژنتيكي كلي:
در ميان برخي دانشمندان و متخصصان از قانون،‌ از هر حكم تكفير و مهلت قانوني براي تحقيق در كلونينگ انساني، همچنين از مانع شدن براي مسائل خوش‌ آتية ديگر در تحقيق ژنتيكي انسان، يك ترس بزرگ وجود دارد.
برخي مردم كه مخالف كلونينگ انساني‌اند، به بحث «شيب لغزنده» براي مخالفت با تمام تحقيقات ژنتيكي كه مي‌تواند به امكان كلونينگ انساني منتهي شود، استناد مي‌كنند.من از مد نظر قراردادن مسووليت اخلاقي اين تحقيق حمايت مي‌كنم، حتي اگر چنين تحقيقي راه را براي كلونينگ انساني هموار كند. اين امر «اهميت در چگونگي عمل» را نشان مي‌دهد.
3-موضع‌گيري در برابر خود فريبي (والبته مردم فريبي) در مواجهه با نقاط ضعف و قوت كلونينگ انساني.
اگرما در حال تحقيق صحيح براي پرده‌برداري از حقايق (به قول مسيحيان براي تشخيص خواست خدا) در مورد يك امر بحث برانگيز هستيم، ما بايد تشخيص دهيم كه حقيقت، خود، راه را براي خود فريبي ويران مي‌كند.
مباحثه برسر سقط جنين، مثالي است غم‌بار و عالي از ناتواني ما در اجتناب از خود فريبي در مواجهه با حقيقت. بحث بر سر سقط جنين يك بي‌ميلي را براي يافتن حقايق پيرامون يك قضية جدي، به دور از ترس اينكه بايد حقيقتي پوشيده شود يا عمومي گردد آشكار كرده. نمايندگان گروه‌ها‌يي كه در زمينه انتخاب فرزند بيش از زندگي فعاليت مي‌كنند به طور يكسان در اين امر مقصرند و واقعيت‌ها را ندرتاً منصفانه بيان مي‌كنند و در توضيح حقايقي كه موقعيت‌شان را حمايت نمي‌كند عاجزند و عملكردهايشان را به طور اغراق آميز بيان مي‌كنند. ما بايد در بحث بر سر كلونيگ، از تكرار اين خطاها اجتناب كنيم. عموم مردم (در زباني غير علمي) نياز به شنيدن دارند تا قوت و توانايي علم، اخلاق، قانون و فوايد اجتماعي آن، قدرت درمان‌ها و حالات كلونيگ انساني را بفهمند.
4- تحقيق روي تمام موضوعات وابسته.
ما نياز داريم كه اطلاعات بسياري را به منظور پيش‌بيني و تصميم‌گيري در روزي كه ممكن است كلونينگ ‌انسان رخ دهد، جمع‌آوري كنيم. براي مثال اينكه آيا مطالعة دوقلوها (بعنوان مثالي براي وابستگي ژنتيكي بين يك موضوع و كلونش) ما را قادر به فهم بهتر نتايج مثبت و منفي و وجه اجتماعي بودن يك كلون مي‌كند يانه؟
به همين نحو ما مي‌توانستيم بر روي برخورد انسان متولد شده به روش نيمه مصنوعي با دهندة ناشناس‌اش] دهندة اسپرم و يا تخمك[ مطالعه كنيم. براي اينكه آيا بچه اشتياق به فهم چيزهايي در مورد دهندة اسپرم بي‌نام( بعنوان يك پدر بيولوژيكي) دارد؟ يا اينكه بچه ميان والد يا والدين اجتماعيش تعديل برقرار مي‌كند؟
لازم به ذكر است كه يك بچة نيمه مصنوعي بوسيلة يك دهنده‌اي كه در حقيقت ابداً با او روبرو نمي‌شود، همان موقعيت بچة داراي پدر غير بيولوژيكي از كلونينگ بوجود آمده را دارد با اينكه شايد شباهتهاي مهم و غيرقابل انكاري داشته باشد.
سوالات زيادي در مورد فرزند خواندگي، تولد از طريق نيمه‌مصنوعي و بارورسازي آزمايشگاهي وجود دارند كه نيازمند تحقيق بيشتري مي‌باشند تا به طور قوي، بلاتكليفي‌هاي جدي را در مورد كلونينگ انسان مهار كند.
5- مابايد حالتهاي جنين انساني را در اين فرآيند در نظر بگيريم.
ارائه پاسخ به ترديدها در مورد سقط جنين، دشوارترين قضيه‌ايي است كه بايد در نظر گرفته شود و مسئله‌اي است كه مطمئناً نمي‌تواند به طور كامل حل شود. با وجود اين، دكترين «وظيفه و استعداد» بيان مي‌كند كه، خداوند هر يك از ما را در جهان براي يك هدف بوجود آورده و هر زندگي به طور الهي، هدف و ارزشي را دارا است.
6- اگر ما به تحقيق در مورد كلونينگ انساني اقدام كنيم، بايد مراقب كساني باشيم كه به احتمال زياد در
اين امر مورد استفاده قرار مي‌گيرند و نيز بايد از حقوق افرادي كه از طريق كلونينگ وارد جهان مي‌شوند، مراقبت كنيم.
تاريخچه‌اي از آزمايش پزشكي و فقدان دسترسي به منابع پزشكي براي گروه‌هاي معيني از مردم، نشان داده كه مابايد بخصوص نگران زنان، اقليتهاي نژادي و قومي، زندانيان و فقرا باشيم تا براي نتيجه‌گيري از كلونينگ مورد بهره‌برداري واقع نشوند. بايد بدانيم كه آيا مي‌خواهيم كلون انساني را براي افزايش يا حذف تركيبات نژادي خاصي و يا جانشيني يك جنسي نسبت به جنس ديگر استفاده كنيم؟ كدام گروه در مراحل آزمايش بيشتر مورد بهره‌كشي واقع مي‌شوند (نظير زندانيان، فقرا…) از طرفي اظهارا ت ديني در مورد ويژگي‌‌هاي مقرر شدة الهي در هر فرد، ايجاب مي‌كند كه ما به حقوق انساني هر فردي كه متولد مي‌شود، صرفنظر از چگونگي ايجاد آن (چه از طريق طبيعي وچه به صورت نيمه مصنوعي) توجه كنيم. از اين رو، هيچ فردي هرگز نبايد براي كسب يك هدف از قبل پيش‌بيني شده‌ايي در جهان، كلون شود. براي مثال ما نمي‌توانيم از كلون انساني براي توليد مثل نظامي استفاده كنيم يا به انتظار اينكه آنها ورزشكاران بزرگي خواهند شد و يا موسيقيدان و يا دانشمند.
خداوند به تنهايي موجود شدن انسان را در جهان ماده تدبير مي‌كند؛ توليد شده يا جانشين شده. صرف‌نظر از اينكه ما موضوع دستكاري ژنتيكي يا جايگزين كردن فردي را ياد مي‌گيريم؛ ما خدا و خالق زندگي نيستيم.
در داستان آفرينش، گزارش شده در كتاب مقدس عبري؛ جهان براي خلق شدن، تنها به خداوند به عنوان عامل نياز داشت.
اگر ما توليد كلون بشر را ياد بگيريم (همان‌طور كه اكنون هست)، ادعاي ديني‌اي كه مي‌گويد تنها خدا مي‌تواند خالق زندگي بشر باشد، درست نيست. البته ما خالق روح انسان نيستيم. ما مانند خداوند نمي‌توانيم مخلوقات انساني را براي موجود بودن و در شخصيت‌ها و وظايف مختلف صدا بزنيم.
هم‌چنين اگر ما روزي در كلونينگ انساني - به جهت حذف نارسايي‌هاي ژنتيكي از افراد - داراي قدرت شديم، ما بايد مراقب كساني باشيم كه داراي ناتواني‌هايي‌اند؛ تا اينكه مورد تبعيض قرار نگيرند. براي مثال يك زن حامل جنيني كه عقب‌ماندگي را گسترش مي‌دهد، نبايد به طور مستقيم يا غيرمستقيم، براي سقط‌جنين تحت فشار قرار گيرد (مانند عدم پذيرش اينكه تحت پوشش بيمه قرار گيرد، در صورتي‌كه بچه به دنيا بيايد).
در حالي‌كه توانايي براي نابودي صحيح ناتواني‌ها و بيماري‌ها يك هدف پسنديده است، ما هرگز نمي‌توانيم غفلت يا رفتار تبعيض‌آميز را عليه افراد عقب‌مانده يا داراي ناتواني ببخشيم.
7. ما تنها پس از در نظر گرفتن مسائل بزرگ پيش روي كلونينگ انساني، مي‌توانيم اقدام به تحقيقات در مورد آن كنيم.
از ديدگاه مسيحيت، ما در قبال رفاه خواهران و برادران اطرافمان مسووليم. در حالي‌كه ما شكرگزار خدائيم از اينكه به خاطر پيشرفت پزشكي، بچه‌هاي ما از ابتلا به بيماري‌هاي همه‌گير، ديفتري، فلج، اوريون، سرخك يا سرخچه، در امانند؛ ما بايد به تعداد زيادي از بچه‌ها و بزرگ‌سالاني كه در اين قرن و در خارج از كشور در زندگي تحت فشارند، توجه كنيم؛ بي‌شك اگر اينها پيشرفته بودند، تحت اين فشارها نمي‌بودند. براي مثال يك اسهال ساده جان هزاران بچه را در هر سال مي‌گيرد.
وقتي كه محققان متوجه كلونينگ انساني‌اند، ما بايد مراقب مسووليت در استفاده از منابع محدود شده باشيم. هرچند من سودگرا نيستم، ولي معتقدم كه اين سؤال بايد پرسيده شود كه آيا اگر طرح‌هاي ديگري غير از كلونينگ به كار گرفته شوند، رفاه تعداد بيشتري از مردم را تأمين نخواهد كرد؟
پرداخت هزينه توسط دولتمردان بايد هدفمند بوده و در جهت تحقيقاتي باشد كه بيشتر و بهتر ما را به سمت حل مشكلات ناتواني و رسيدن به سلامتي پيش برد. اگر قصد ما خرج ميليون‌ها دلار باشد، حداقل اجازه بدهيم اين مبلغ رفاه خواهران و برادران اطراف ما را افزايش دهد؛ چرا كه اين امر رفاه تمام ما را تأمين مي‌كند. زيرا سرنوشتمان با آن گره خورده است.
8. در نظرگيري توجه به بچه‌ها
اگرچه اين راهنمايي جزء هشتمين دستورالعمل در ليست من است، ولي من آن را موضوع اصلي قرار مي‌دهم. از ديدگاه مسيحيت، ما مي‌توانيم ثابت كنيم كه حقيقتاً تمام بچه‌ها، تنها متعلق به خدا هستند. آنها براي دستكاري، كنترل و يا سوءاستفادة ما نيستند. اما حتي صرفنظر از اعتقادات مذهبي، دلايل خوبي براي جامعه‌ وجود دارد (هم سودمند و هم دلسوزانه) كه بهترين توجه به بچه‌ها معطوف باشد.
وقتي يك بچه به دنيا مي‌آيد چه از طريق طبيعي و چه از طريق باروري در آزمايشگاه يا حتي كلونينگ، ما بي‌شك در هر تولد در جهان، زبان به تحسين نمي‌گشائيم.
حالات اخير، دال بر اين است كه ما دربارة بهترين توجه به بچه‌ها، گيج شده‌ايم. توجه به بچه‌ها به ويژه در ميان والدين بدزبان سخت يافت مي‌شود.
ما بيشتر از توجه در مورد بچه‌ها، توافق‌هاي حفاظت‌‌شده‌اي در مورد حقوق والدين بيولوژيكي داريم. در بحث تحقيق كلونينگ انساني هنوز جا دارد كه حقوق بچه‌ها و توجه به آنان در نظر گرفته شود. حداقل كار اين است كه ما مراقب حقوق واقعي فرزنداني باشيم كه ممكن است از راه كلونينگ وارد جهان شوند؛ با در نظر گرفتن اينكه هيچ بچه‌اي نمي‌تواند از خودش مراقبت و حمايت كند (به عبارت ديگر، بچه‌ها تنها بايد در صورتي كلون شوند كه به وسيلة يك خانواده تربيت شوند) و اينكه هيچ بچه‌اي نبايد منحصراً براي اهداف دستيابي به اندام و يا كسب پول كلون شود، بايد هميشه مد نظر باشد.
من با آن عالمان مذهبي موافق نيستم كه مي‌ترسند، كلونينگ انسان ارزش دروني رابطة بين شوهران و همسران را كم كند و يا يك مانع براي تشكيل خانوادة سنتي پدر - مادري باشد.
آميزش جنسي سبب پيدايش فرزند خواهد بود و به عنوان يكي از فلسفه‌هاي اكثر ازدواج‌ها به شمار
مي‌رود. اگرچه در زمان غيرممكن بودن فرزنددار شدن، غيرعقلاني نيست كه ارزش اخير، ملاك تشكيل ازدواج نباشد. بنابراين در حالي‌كه يك خانواده متشكل از دو والد از دو جنس مخالف به همراه بچه يا بچه‌هاي بيولوژيك خود باشند، ممكن است بهترين استاندارد واحد خانواده در جامعه ايجاد شود. (و بنابراين بايد حمايت‌ها ارائه شوند). ما بايد در صدد عدم شكل‌گيري و انفصال خانواده‌هاي غيرعادي باشيم اعم از خانواده‌هاي تك‌والدي يا والديني از يك جنس كه ممكن است جانشين خانوادة خوب و استاندارد شوند. بنابراين ما بايد از تشكيل تمام خانواده‌هايي كه هنجار مناسب ندارند، جلوگيري كنيم.
[در شرايط فعلي] تحقيق دربارة كلونينگ انسان و ايدة آن، وابستگي بين مرد و زن را تخريب مي‌كند و چنين واحد خانواده‌اي به طور اخلاقي اساس يك واحد خانواده نيست و يا مورد تأييد مذهبي نمي‌باشد.
9. تنظيم درمان حيوانات استفاده شده در تحقيق كلونينگ
از زمان كلونينگ (شبيه‌سازي) گوسفند “دالي” تمركزهاي اوليه روي نتايج اخلاقي دربارة كلونينگ انسان قرار گرفت. هرچند يك فرد مي‌تواند به وضوح بين تحقيق براي كلونينگ حيوانات و كلونينگ انساني تمييز قائل شود، ليكن ارتباط‌هاي جدايي‌ناپذيري بين آنها وجود دارد. به عبارت ديگر، تحقيقات كلونينگ حيواني، محدودة دانش ما را در كلونينگ انساني افزايش مي‌دهد.
حتي وقتي ميمون‌ها كه از گوسفند به انسان نزديك‌ترند، كلون مي‌شوند، مردم عصباني مي‌گردند!!
بنابراين فايدة كلونينگ حيوان، اين است كه آن وسيله‌اي است كه به طور عمده براي توليد انسان به كار مي‌رود. عبارت كتاب [مقدس] در داشتن مالكيت انسان بر زمين، به اين معنا نيست كه آدمي براي سوءاستفاده از حيوانات آزاد است؛ بلكه ما به داشتن مسووليت‌ نسبت به آنها دعوت شده‌ايم. اگر مسووليت كميتة مشورتي متخصصان اخلاق‌زيستي، رسيدگي به رفاه حيوانات در تحقيق كلونينگ نيست، من از شما درخواست هدايت آن مسووليت مقتضي را دارم.
اين 9 دستورالعمل راهنما، انعكاس نظر يك متخصص اخلاق مذهبي را ارائه مي‌كند. به طور آشكار متخصصان مذهبي متفكر و توانا و فيلسوفاني هستند كه با من هم‌عقيده نيستند. البته كميته مي‌بايست به رئيس متذكر بشود كه هميشه اعضا در ارزش‌ها و عقايد سهيم نيستند.
حال چگونه من از شما بخواهم كه در ميان اين عقايد متضاد پيش رويد؟
من پيشنهاد مي‌كنم كه به بحث‌ها در مركز براي طرح توصيه‌هاي‌تان حول اين سؤال باشد كه آيا تحقيقات براي كلونينگ‌ انسان به جهت استفادة مفيد به كار خواهد رفت.
اين پيشنهاد مي‌تواند وسيلة خوبي باشد براي استفاده در بحث‌ها با وجود اينكه در اين ميان توافق وجود ندارد.عقايد مذهبي من طرح مي‌كند كه بهترين استفاده در حقيقت حداقل توجه به “برادران و خواهران” است.
ما بايد درك كنيم كه وابستگي پايداري ميان اشخاص آسيب‌پذير و ساير گروه‌هاي جامعة انساني ما وجود دارد.
در مورد فوايد كلونينگ، ما بايد بيشترين توجه را معطوف به مبتلايان به بدترين بيماري‌هاي ژنتيكي كنيم. هم‌چنين بايد توجه كنيم كه امكان دارد برخي گروه‌ها يا افراد مورد بهره‌برداري يا مورد غفلت واقع شوند (در كلونينگ انساني) و ما بايد مراقب رفاه بچه‌هايي باشيم كه از طريق كلونينگ وارد جهان مي‌شوند.
برعكس تمايل ما در ديدگاه‌ فردي براي كسب رفاه در جامعه، من اظهار مي‌كنم اين ادعا را كه «در هر چيزي خوبي براي همه است و هر خوبي، براي همه است».
ما نمي‌توانيم استفادة مفيد را [از كلونينگ يا هر چيز ديگر] صرفنظر از رفاه افراد در نظر بگيريم؛ زيرا رفاه افراد ارتباط جدايي‌ناپذيري با جامعه دارد.
ما بايد بدانيم كه اگر تصميم اشتباهي را اتخاذ كنيم، ضرر اين غفلت بيشتر به قشر آسيب‌پذير مي‌رسد. هرچند با توجه به ملاك‌هاي نوع‌پرستي نيز بايد تمركز روي رفاه قشر آسيب‌پذير باشد. اگر تحقيق كلونينگ انساني به پيش حركت كند، ما بايد مراقب باشيم كه آن به خاطر خودش، يا تنها براي افزايش كسب پول يا شهرت فردي نباشد، بلكه براي به كارگيري مفيد، انجام شود.

شبيه‌سازي‌ انسان‌ با كدامين‌ توجيه‌

به‌ نظر مي‌رسد گروهي‌ كه‌ در ابتداي‌ سال‌ ميلادي‌ جاري‌ اقدام‌ به‌ ايجاد جار و جنجال‌ در خصوص‌ خلق‌ نخستين‌ نوزادان‌ شبيه‌سازي‌ شده‌ انسان‌ كردند،خوب‌ مي‌دانستند كه‌ چطور از يك‌ موضوع‌ و سوژه‌ كاملاص علمي‌ و اخلاقي‌ براي‌ تبليغ‌ گروه‌ خود يك‌ سيرك‌ نمايشي‌ بسازند.
اگرچه‌ اين‌ امكان‌ وجود دارد كه‌ اين گروه از ابزار تكنيكي‌ و توانايي‌ لازم‌ براي‌ كلون‌سازي‌ بشر برخوردار باشند،اما اين‌ امر بسيار بعيد به‌نظر مي‌ رسد كه‌ آنها مطابق‌ ادعاي‌ خود موفق‌ به‌ خلق‌ نوزادان‌ شبيه‌سازي‌ شده‌ كاملاص سالم‌ شده‌ باشند بويژه‌ آنكه‌ مستنداتي‌ نيز براي‌ اؤبات‌ ادعاي‌ خود تاكنون‌ ارايه‌ نكرده‌اند و حتي‌ در صورت‌ درستي‌ ادعاي‌ مذكور نيز به‌ لحاظ‌ اخلاقي‌ دست‌ به‌ اقدام‌ تنفرانگيزي‌ زده‌اند.
بطور كلي‌ ،كلون‌سازي‌ جانوران‌ پديده‌ جديدي‌ به‌ شمار نمي‌رود و دانشمندان‌ سالهاست‌ كه‌ اين‌ عمل‌ را در مورد گوسفند،موش‌، گاو ، خوك‌،گربه‌ و ديگر پستانداران‌ به‌ انجام‌ رسانده‌اند و از سوي‌ ديگر به‌ نظر مي‌رسد شبيه‌سازي‌ انسان‌ نيز نبايد تفاوتي‌ با شبيه‌سازي‌ ديگر پستانداران‌ داشته‌ باشد.
در مورد همه‌ اين‌ جانوران‌ و از جمله‌ انسان‌،عمل‌ شبيه‌سازي‌ به‌ روشي‌ يكسان‌ و از يك‌ سلول‌ تخم‌ لقاح‌يافته‌ آغاز مي‌شود. دانشمندان‌ به‌ ياري‌ تكنيك‌ ويژه‌يي‌ كه‌ به‌ انتقال‌ هسته‌ موسوم‌ است‌،هسته‌ سلول‌هاي‌ بالغ‌ بدن‌ يك‌ فرد بزرگسال‌ را خارج‌ مي‌كنند و آن‌ را به‌ درون‌ يك‌ سلول‌ تخم‌ كه‌ هسته‌اش‌ برداشته‌ شده‌،تزريق‌ مي‌كنند. پس‌ از انجام‌ اين‌ عمل‌،با كمترين‌ تحريكي‌ سلول‌ تخم‌ اقدام‌ به‌ تقسيم‌ سلولي‌ مي‌كند و جنين‌ كوچكي‌ را تشكيل‌ مي‌دهد كه‌ با هر تقسيم‌ رشد بيشتري‌ مي‌يابد و سپس‌ اين‌ جنين‌ بسيار كوچك‌ درون‌ رحم‌ يك‌ به‌ اصطلاح‌ مادر كاشته‌ مي‌شود. به‌ اين‌ روش‌ كه‌ به‌ كلون‌سازي‌ توليد مثلي‌ معروف‌ است‌،در واقع‌ موجودي‌ خلق‌ مي‌شود كه‌ به‌ لحاظ‌ ژنتيكي‌ كاملاص شبيه‌ فرد دهنده‌ هسته‌ سلولي‌ ،اما از وي‌ جوانتر است‌ و آن‌ را مي‌توان‌ يك‌ كپي‌ از اهداكننده‌ هسته‌ سلول‌ در نظرگرفت‌.
نوع‌ طبيعي‌ كلون‌سازي‌ در واقع‌ هماني‌ است‌ كه‌ در دوقلوهاي‌ يكسان‌ به‌وقوع‌ مي‌پيوندد. اين‌ دوقلوها به‌ لحاظ‌ ژنتيكي‌ يكسان‌ هستند،اما آيا آنها را به‌ دليل‌ اين‌ يكساني‌،كمتر از يك‌ انسان‌ فرض‌ مي‌كنيم‌? آيا آنها را به‌ واسطه‌ عدم‌ يگانگي‌ ژنتيكي‌ تحريم‌ مي‌كنيم‌?آيا آنها با يكديگر بر سر اين‌ موضوع‌ كه‌ كداميك‌ نسخه‌ اصلي‌ واوليه‌ هست‌،به‌ جنگ‌ و نبرد مي‌ پردازند?
گمان‌ نمي‌كنم‌،اما متاسفانه‌ اين‌ مباحثي‌ است‌ كه‌ توسط‌ رسانه‌ها در خصوص‌ كلون‌سازي‌ بطور مصنوعي‌ و در شبيه‌سازي‌ توليدمثلي‌ مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد. لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ فرايندهاي‌ تكنيكي‌ شبيه‌سازي‌ انسان‌ از پيچيدگي‌ها و موانع‌ فراواني‌ برخوردار است‌ كه‌ بايد پيش‌ از هرگونه‌ اقدام‌ به‌ كلون‌سازي‌ بشر،ابتدا اين‌ موانع‌ و مخاطرات‌ مرتفع‌ شود.
كلون‌سازي‌ پستانداران‌ نرخ‌ موفقيت‌ ملال‌انگيز ونااميدكننده‌يي‌ دارد،بطوري‌ كه‌ در 97 درصد موارد،اقدامات‌ انجام‌ شده‌ به‌ منظور شبيه‌سازي‌ يك‌ جانور پستاندار با شكست‌ مواجه‌ مي‌شود. مشكل‌ بعدي‌ مرحله‌ انتقال‌ جنين‌ اوليه‌ به‌ رحم‌ مادر و كاشتن‌ آن‌ در بافت‌ رحم‌ يك‌ موجود ميزبان‌ است‌ و در اين‌ مرحله‌ بسياري‌ از جنين‌ها پس‌ زده‌ مي‌شوند. حتي‌ در صورت‌ موفقيت‌ در مراحل‌ قبلي‌،بسياري‌ از موجودات‌ كلون‌ شده‌ در ابتداي‌ تولد و در سنين‌ پايين‌ از بين‌ مي‌روند و آنهايي‌ كه‌ باقي‌ مي‌مانند غالباص از ناهنجاري‌ها و بيماريهاي‌ توانفرسايي‌ رنج‌ مي‌برند. بطور كلي‌ مي‌توان‌ گفت‌ با اين‌ ضعف‌هاي‌ تكنيكي‌ موجود،ما نمي‌توانيم‌ دست‌ به‌ اقدام‌ خطيري‌ براي‌ شبيه‌سازي‌ انسان‌ها در زمان‌ كنوني‌ بزنيم‌.
حتي‌ اگر با پيشرفت‌هاي‌ تكنيكي‌ ما از سلامت‌ نتيجه‌ شبيه‌سازي‌ خود اطمينان‌ داشته‌ باشيم‌،باز هم‌ مسائل‌ ديگري‌ در اين‌ زمينه‌ بايد مورد توجه‌ قرار گيرد.
دالي‌،نخستين‌ پستاندار كلون‌سازي‌ شده‌، با «تلومرهاي‌»كروموزومي‌ كوتاهي‌ متولد شد. تلومرها با افزايش‌ سن‌ كوچك‌ مي‌شوند و تلومرهاي‌ كوچك‌ در آغاز حيات‌ به‌ مفهوم‌ رسيدن‌ به‌ پيري‌ زودرس‌ خواهدبود و اين‌ دليل‌ توجيه‌ خوبي‌ براي‌ ابتلاي‌ دالي‌ به‌ روماتيسم‌ و التهاب‌ مفاصل‌ در سنين‌ آغازين‌ زندگي‌ خود بود.
سرانجام‌ اينكه‌ كشفيات‌ جديد محققان‌ نشان‌ مي‌دهد،موش‌هاي‌ شبيه‌سازي‌ شده‌ به‌ ظاهر سالم‌ ،از ناهنجاري‌هايي‌ رنج‌ مي‌برند. تحليل‌ ژن‌هاي‌ كبد و جفت‌ گروهي‌ از اين‌ جانوران‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ بيش‌ از چهاردرصد ژن‌هاي‌ مذكور عملكرد نامناسبي‌ در بدن‌ موش‌هاي‌ شبيه‌سازي‌ شده‌ دارد و تحقيقات‌ نشان‌ مي‌دهد برخي‌ از اين‌ موش‌ها در سنين‌ بسيار پايين‌ جان‌ خود را از دست‌ مي‌دهند و طول‌ عمر اندكي‌ در مقايسه‌ با انواع‌ طبيعي‌ دارند.
از سوي‌ ديگر تداوم‌ نسل‌ يا نسل‌كشي‌ از جانوران‌ كلون‌سازي‌ شده‌ خود با مشكلات‌ بسيار بيشتري‌ همراه‌ خواهد بود. بطوري‌ كه‌ احتمال‌ نسل‌كشي‌ از اين‌ جانوران‌ بسيار اندك‌ خواهدبود. با وجود اين‌ ما چطور مي‌خواهيم‌ اقدام‌ به‌ شبيه‌سازي‌ انسان‌ كنيم‌?علاوه‌ بر مسائل‌ و مشكلات‌ تكنيكي‌ ،نگراني‌هاي‌ اخلاقي‌ بسياري‌ نيز در اين‌ زمينه‌ وجود دارد و جا دارد علاوه‌ بر مسائل‌ پزشكي‌ مرتبط‌ با سلامتي‌ انسان‌هاي‌ كلون‌ شده‌،به‌ مباحث‌ روانشناختي‌ موجود در اين‌ ارتباط‌ نيز توجه‌ لازم‌ به‌ عمل‌ آيد.

انسان‌ كپي‌شده

علي‌رغم تبليغات گسترده رسانه‌هاي گروهي در زمينه شبيه‌سازي انسان بايد گفت كه تحولات و پيشرفت‌هاي علمي- تكنولوژيكي همواره با خود، مسائل و پديده‌هاي نوظهوري را براي جامعه انساني به همراه دارد.
معمولاً سال‌ها طول مي‌كشد تا نظام‌هاي مختلف اجتماعي بتوانند خود را با اين رهاوردهاي نوين بشري وفق دهند. اين تأخير تا حدود زيادي به علت عدم تبيين جوانب مختلف، موضوعات جديدي براي تصميم‌گيرندگان و رهبران فكري و سياسي جامعه است.
مسائل نوين پزشكي از قبيل پيوند اعضاء و بافت‌ها، مهندسي ژنتيك، جراحي‌هاي ترميمي و زيبايي، مباحث اخلاق پزشكي و ژنوم انساني، تلقيح مصنوعي، قتل ترحم‌آميز، توليد مثل به كمك تكنيك‌هاي پزشكي، سقط جنين آنانسفالي‌ها كه پس از تولد امكان ادامه حيات نمي‌يابند يا صرفاً زندگي نباتي دارند و علم امروز كه به دقت اطلاعات مربوط به دوران جنيني آنها را در اختيار بشر قرار مي‌دهد و ده‌ها موضوع ديگر جوامع پزشكي در زمرة مباحث پردامنه و مناقشه انگيز در ابعاد پزشكي، حقوقي و اخلاقي باقي مانده است.
امروزه شبيه‌سازي انسان (Human cloning ) يكي از بحث‌برانگيزترين مباحثي است كه نه تنها در دنياي علم بلكه در بين تمام اقشار جامعه مطرح است. اين دانش با تمام يافته‌هاي بشري متفاوت است و اگر كوچك‌ترين سهل‌انگاري در شناخت همه جانبه و كاربرد آن صورت گيرد، عواقب بسيار خطرناكي مي‌تواند براي بشريت به دنبال داشته باشد.
آدمي هم‌اكنون موقعيتي خطير را تجربه مي‌كند. در پيش روي او چشم‌انداز قريب‌الوقوع شبيه‌سازي انسان ترسيم شده است. تحقق اين شاهكار خارق‌العاده حامل مخاطرات و تهديدهايي براي حيات آدمي و طبيعت است و شايد نخستين باري است كه آدمي در مسير تعيين سرنوشت خود قدم برمي‌دارد. هم‌اينك محققان و دانشمندان، نخستين آزمايش‌هاي خود را در اين‌باره انجام داده‌اند و جهان بي‌صبرانه و مشتاقانه در انتظار تحقق چنين كاري است.
اگرچه چنين موضوعي، بسياري را نگران ساخته، اما حاميان اين نوع فناوري اين سئوال را مطرح مي‌كنند كه چه دليلي براي عدم استفاده از آن وجود دارد؟ و از سوي ديگر، تعدادي از عالمان اخلاق، كم و بيش و به دنبال انزجار برخي از تحقق چنين چشم‌اندازي، مخالفت‌هايي را نسبت به اين موضوع از خود نشان داده‌اند.
بي‌شك شبيه‌سازي انسان با مسائل اساسي و در رأس آن با مسائل مرتبط با ماهيت، شخصيت و ارزش آدمي پيوند خورده است. هيچ رويدادي در طول تاريخ حيات بشر، توان چنين تأثيرگذاري‌اي را بر آينده انسان نداشته است كه دلايل متعددي هم براي اين ادعا وجود دارد.
با مطرح شدن شبيه‌سازي، بحث‌هاي بسيار مهم و جدي پيرامون آن مطرح گشت كه در برگيرنده مسائلي چون منشأ حيات و چگونگي پيدايش آن، شخصيت و عوامل سازنده آن، فعل خدا و غيره است. در اين ميان كژ‌فهمي‌هاي موجود پيرامون شبيه‌سازي، خود موجب مطرح شدن پرسش‌هايي ديگر و همچنين نگراني‌هايي دربارة آن شده است كه به نظر نگارنده اين كژفهمي‌ها متاثر از داستان‌ها، پيشگويي‌ها و فيلم‌هاي تخيلي ساخته شده توسط‌هاليوود و ديگر سازمان‌ها است.
مثلاً فيلم پسران برزيلي (The Boys from Brazil) نمايشگر تلاش نئونازيست‌ها براي كلون نمودن هيتلر است كه در نهايت موفق مي‌شوند هيتلر را كلون نمايند تا رايش سوم زنده شود. يا چشم‌انداز بسيار سياه آينده توسط پيشگويي‌هاي آلدوس‌هاكسلي (Aldous Huxley) در كتاب دنياي نودلار (Huxley 1998، (Brave New World (در سال 1932) يعني هنگامي كه جهان هنوز از وحشي گري و سبعيت عنان گسيخته جنگ جهاني اول و فقر دهشتناك ناشي از ركود اقتصادي بزرگ گيج و لرزان بود.
اين كتاب 600 سال آينده را مجسم مي‌كند كه فجايع مشابهي از جنگ، رهبران جهاني را متقاعد مي‌سازد كه نظم نوين بنياديني را بر دنيا تحميل كنند. تمام انسان‌ها، حاصل توليد انبوه در كارخانه‌هاي عظيم جنيني‌اند و كلون شده‌اند تا نظام طبقه‌اي آلفا، بتا، گاما، دلتا و اپسيلون را در انسان به وجود آورند. (كاكو، 1381، ص 360 (با تلخيص))
ترسيم كردن چنين فضاهايي از آينده و القاي افكاري خاص موجبات پيدايش كژفهمي‌هايي دربارة شبيه‌سازي شده است. يكي از كژفهمي‌ها مربوط به مفهوم كلونيگ است كه آن را معادل عين سازي قلمداد نموده اند. از اين رو، برخي معتقدند كه با كلونيگ مي‌توان يك فرد را عيناً با تمام خصوصيات ظاهري و رفتاري ايجاد نمود.
بحث‌هاي ديگري چون جاودانه زيستن، زنده نمودن افرادي چون هيتلر، اينشتين، هنرمندان مشهور سينما و غيره پيرامون اين پندار نادرست مطرح گرديد. مثلاً اندكي پس از تولد دالي (Dolly) در سال 1997، روزنامه گاردين (Guardian) خبري را منتشر كرد كه در آن مردي ادعا كرده بود كه با كلونينگ مي‌توان به جاودانگي (immortality) دست يافت. چرا كه با كلونينگ مي‌توان فردي ايجاد كرد كه از نظر خصوصيات ژنتيكي و شخصيتي عين فرد اول باشد. پس با اين تكنيك مي‌توان مردگان را بار ديگر به دنيا بازگردانيد و در اين جهت ما فقط به چند سلول او نيازمنديم.(Wynn,4) اليوت كروك بيوشيميست دانشگاه استنفورد مي‌گويد: با طراحي، بدن بايد براي ابد باقي بماند.
وودي آلن (Woody Allen) مي‌گويد: من نمي‌خواهم از طريق شاهكارهايم باقي بمانم، من مي‌خواهم با نمردن براي ابد زندگي كنم. جيمز واتسون (J.Watson) مي‌گويد: آيا ما به سوي كنترل حيات رهسپاريم؟ من چنين فكر مي‌كنم. همه ما مي‌دانيم تا چه حد كامل نيستيم. چرا نبايد خود را قدري بهتر بسازيم تا زيبنده بقا گرديم؟ اين است آنچه ما خواهيم كرد. ما خود را قدري بهتر خواهيم كرد. (كاكو، ص 299 و 329.)
بحث‌هاي اينچنيني باعث شده كه عامه مردم نيز تصويري خيالي از شبيه‌سازي در ذهن خود تصور نمايند، البته از كار ژورناليست‌ها در اين مسير نبايستي غافل بود كه با مطرح كردن بحث‌هاي جنجالي خاص خود پيرامون شبيه‌سازي، بر گرمي اين بازار افزودند.0
دامنه اين مباحث حتي به كشور ما نيز كشانده شده است كه در برخي مقاله‌ها كه نوعاً در جوامع غير علمي به چاپ مي‌رسد بحث‌هاي مشابهي مطرح مي‌شود.در مباحث شبيه‌سازي آنچه كه بيشتر از همه مطرح است، بحث عين‌سازي است و طرح شدن اين بحث بدين جهت است كه عده‌اي شخصيت را معادل ژن مي‌دانند و بنابراين خواسته يا ناخواسته به جبر ژنتيكي قايل هستند.
با چنين تفكري چون فرد كلون شده دقيقاً همان الگوي ژني فرد اصل (دهنده سلول) را دارا است از اين رو، شخصيت فرد كلون و اصل را يكي و به تعبيري عين هم مي‌دانند. هرچند در فلسفه و عرفان بحث عين و اينكه دو فرد نمي‌توانند عين هم باشند مطرح و براي متخصصان امر بحث حل شده‌اي است اما در اين نوشتار درصدديم كه اين مسئله را از منظري ديگر مورد بررسي قرار دهيم تا پاسخ به سئوالات زير و ديگر پرسش‌ها به خوبي روشن شود.
آيا شخصيت انسان قابل كپي برداري است؟آيا كلون يك فرد جنايتكار نيز جنايتكار خواهد بود؟
در صورت كلون كردن هيتلر آيا مجدداً هيتلر با تمام خصوصيات ظاهري و رفتاري پديدار خواهد گشت؟ و نظاير آن. براي پاسخ به اين پرسش‌ها ابتدا لازم است شخصيت را به طور اجمال تعريف كنيم.

تعريف شخصيت

در رابطه با شخصيت، تعريف واحدي كه مورد قبول تمامي روانشناسان و متخصصان ديگر رشته‌هاي وابسته باشد، وجود ندارد. ما در اينجا به تعريفي كه در روانشناسي هيلگارد به عنوان يكي از معتبرترين كتب روانشناسي دنيا آمده است، اشاره مي‌كنيم:
شخصيت را مي‌توان الگوهاي معين و مشخصي از افكار، هيجان‌ها و رفتارها تعريف كرد كه سبك شخصي تعامل هر فرد با محيط مادي و اجتماعي را شكل مي‌دهند. (آتكينسون، 1383، ج 2؛ 104)
اگر در زندگي روزمره از ما بخواهند كه شخصيت كسي را توصيف كنيم، احتمالاً از صفات شخصيتي چون باهوش، برون‌گرا و با وجدان استفاده مي‌كنيم. روان شناسان شخصيت همواره كوشيده‌اند با ضابطه‌مند كردن نحوه استفاده از صفات شخصيتي در زندگي روزمره به روش‌هايي رسمي براي توصيف و سنجش شخصيت دست يابند. روانشناسان در پاسخ به اين سئوال كه عوامل پايه‌اي شخصيت چه تعداد هستند؟ مي‌گويند عوامل پايه‌اي به چندين دسته تقسيم شده‌اند.
مثلاً ريموند كتل Raymond Cattel)) (1966;1957) عوامل پايه‌اي شخصيت را به 16 صفت و‌هانس آيزنك (Hans Eysenk) روانشناس انگليسي اين عوامل را به 2 يا 3 صفت تقسيم كرده‌اند، محققان ديگر هر كدام به اعداد ديگري رسيدند اما آنچه كه مشخص است اين كه حتي با روش تحليلي دقيق نيز نمي‌توان جواب قاطعي به اين سئوال داد.
برخلاف تمام اين اختلاف نظر‌ها بسياري از پژوهشگران در مورد پنج بُعد صفتي اجماع كرده‌اند كه امروزه به نام خمسه كبيره خوانده مي‌شوند و براي تلخيص آنها از واژه باروت استفاده مي‌كنند:برون‌گرايي، اشتياق براي تجارب تازه، روان نژندي گري، وجدان‌گرايي و توافق پذيري (1OCEAN ,) قابل ذكر است كه براي هر يك از اين 5 عامل نيز مقياس‌هاي صفتي خاصي براي ارزيابي مشخص كرده‌اند. به نظر بسياري از محققان و روانشناسان، كشف و معتبر شناخته شدن اين خمسه نقطه عطف بزرگي در روان شناسي شخصيت در دوران معاصر به شمار مي‌رود.

منابع :

دیوید سوزوکی
علي محمدي
باشگاه انديشه
http://www.bashgah.net/pages-1183.html
http://www.hamshahrionline.ir/
http://clon.blogfa.com





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.