ديدگاه‌ها درباره‌ي تفاوت زن و مرد

نقص زن از نظر ارزشمندي ديدگاهي است که ريشه‌هايي گسترده در سنت فلسفي غرب دارد. در فلسفه‌ي يونان، چه آن هنگام که در ادبيات کهن اين سرزمين جوانه مي‌زند- مثل اشعار عظيم هومر - و چه زماني که به طور
چهارشنبه، 31 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ديدگاه‌ها درباره‌ي تفاوت زن و مرد
ديدگاه‌ها درباره‌ي تفاوت زن و مرد

نويسنده: فريبا علاسوند

 

1- فروتري ارزشي زنان

نقص زن از نظر ارزشمندي ديدگاهي است که ريشه‌هايي گسترده در سنت فلسفي غرب دارد. در فلسفه‌ي يونان، چه آن هنگام که در ادبيات کهن اين سرزمين جوانه مي‌زند- مثل اشعار عظيم هومر - و چه زماني که به طور رسمي در نظريه‌هاي فلسفي مطرح شد. همواره از زنان به منزله‌ي موجود درجه‌ي دوم، فروتر، طفيلي و خدمت‌رسان يک جانبه به مرد ياد شده است. (1) بايد دانست برخي عبارت‌هاي اين متون نقش‌هاي زنان و مردان را مشخص مي‌سازد که در آن ميان، نقش زن زايمان و خانه‌داري است. آن‌گاه با توجه به نازل دانستن اين نقش‌ها و ستودن مردان به دليل انجام کارهاي خاص انساني مانند تعقل، ناخودآگاه انديشه‌اي شکل مي‌گيرد که در آن زنان موجوداتي کم‌ارزش‌تر معرفي مي‌شوند.
در اين مسير، فلسفه‌سازان يونان باستان درباره‌‎ي زنان تعابيري ناخوشايند از خود بر جاي نهاده‌اند. فيثاغورث، دانشمند يوناني، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد که نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي که آشوب، تيرگي و زن را به وجود آورده است. سقراط، وجود زن را بزرگ‌ترين منشأ انحطاط بشر مي‎دانست. (2) فلسفه‌ي ارسطو نيز فلسفه‌اي سلسله مراتبي است. او معتقد بود که طبيعت هر چيزي را تنها براي يک منظور و مقصود مي‌آفريند و اگر ضرورت توليد مثل نبود، هرگز به آفرينش موجودي که ناقص است (يعني زن) نياز پيدا نمي‌شد. (3) ارسطو آشکارا مي‌گويد: «نوع ديگري از دوستي نيز وجود دارد که بر برتري يکي از دو طرف مبتني است؛ مانند دوستي مرد با زن». وي علت اين برتري را تفاوت مرد و زن از حيث فضيلت و وظيفه مي‌دانست؛ يعني وظيفه‌ي زنان (نقش‌هاي زنانه) اصولاً نقش‌هايي کم‌ارزش‌ترند. (4) در تعابير و تشبيهات او سست عنصري به زن صفتي تشبيه مي‌شود؛ زيرا در نظر او «زن صفتي نيز نوعي سست عنصري». (5) او همچنين بر اين باور است که پايه‌ي ارتباط زن و شوهر ارزش و شايستگي شخصي است؛ يعني به هر کس آنچه شايسته است داده مي‌شود و طرف پرارج‌تر بيشتر سود مي‌برد... . (6)
در دوره‌ي يوناني مآبي (7) نيز مخاطب اصلي فلسفه مردان‌اند، ولي سنکا (40 ق. م - 65 م) آشکار ساخت که توانايي زنان براي فضيلت داشتن با توانايي مردان يکسان است. او جزو روميان رواقي بود. رواقي ديگر، موسونيوس رافوس (30- 100م) به تفصيل استدلال مي‌کرد زنان بايد همان تربيتي را داشته باشند که مردان دارند و فضايل آنها با فضايل مردان هيچ فرقي ندارد. اما همان‌گونه که معلوم است، اين مطلب به شدت با مفهوم اصلي اخلاق فضيلت مخالف بود. در مکاتب اخلاقي دوره‌ي روميان، مفهوم اصلي اخلاق، فضيلت «virtus» بود که معناي لفظي آن مردانگي است. اين واژه از لفظ «vir» به معناي مرد گرفته شده است. بنابراين در فرهنگ رومي، اشاره‌ي مذکرمحور واژه‌ي virtus غالب بود. (8) با اين وصف در تفکر يونانيان، زن بودن با هر آنچه غيرعقلاني، نابسامان و ناشناختني است، يا هر آنچه در راه پرورش معرفت بايد از آن دست کشيد، ارتباطي نمادين داشت. (9)
اين مسئله به وضوع در تفکر سنتي مسيحيت نيز اثر نهاد. اگرچه در سفر پيدايش، باب نخست، آيه‌ي 28 از برابري زن و مرد در برابر مسيح (عليه السلام) و تجلي يکسان او بر آنها سخن به ميان آمده، ولي تتبع در عهدين نشان مي‌دهد آيين يهود و مسيحيت، باور به کم ارزش بودن زن و نقص استعداد او را براي رسيدن به سعادت دامن زده‌اند. پولس در رساله‌ي خود به قُرِنتيان مي‌گويد: «مرد به جهت زن آفريده نشده، بلکه زن براي مرد». (10) زن منشأ گناه آغازين بوده و درد زايمان و رياست مرد بر او نيز مجازات‌هايي‌اند که به همين دليل بر او روا داشته‌اند. (11) توماس آکويناس نيز آشکارا معتقد بود که مرد آغاز و انجام زن است. وي کارکرد عقلاني را فعاليتي بسيار شريف‌تر از توليدمثل مي‌داند که وظيفه‌اي مردانه است و مردان در انجام اين وظيفه هرگز به زنان نيازمند نيستند. (12) اين عبارت نيز از هموست که زن حيواني است که نه استوار است، نه ثابت قدم. (13)
فيلون، فيلسوف اسکندراني که در سده‌ي نخست ميلادي مي‌زيست زن را موجودي منفعل، مظهر ادراک حسي و نيازمند به قوه‌ي عاقله‌ي مردان مي‌دانست. (14)
يکسان‌انگاري زن و طبيعت و استعاره‌ي «زن مانند طبيعت است» در دوره‌ي رنسانس نيز مبناي نگاه فرودست به زنان بود. برتري قواي عقلاني بر قواي طبيعي و برابر دانستن مرد با عقل و زن با طبيعت در سخنان فرانسيس بيکن، جان لاک و ژان ژاک روسو نيز کاملاً ديده مي‌شود. (15) بنابراين مي‌بينيم در تاريخ تفکر غرب، اعم از تاريخ فلسفه، تاريخ اديان و تاريخ تمدن جديد، مسائلي شکل گرفتند که به فروتري زنان و نقش‌هاي زنانه دامن مي‌زدند. عوامل زير اين نگرش را پديد آورد که زنان موجوداتي کم‌ارزش‌اند: اعتناي بيش از حد به کارکرد عقل - يا به تعبير ارسطو فضايل عقلي - و کم ارزش دانستن عواطف و احساسات و سرکوب آنها، تحقير نقش‌هاي زنانه‌اي مانند بارداري، زايمان و خانه‌داري، طفيلي دانستن زنان به سبب آموزه‌هايي از تورات و انجيل که زنان را آفريده شده از دنده‌ي چپ مردان مي‌دانست، تحقير زنان به سبب عادت ماهانه، اهميت دادن به فعاليت‌هاي اجتماعي و راه‌هاي کسب ثروت و قدرت بيشتر در حوزه‌ي عمومي زندگي و اصالت دادن به لذت و آزادي‌هاي اجتماعي که مسير کسب لذت را هموارتر مي‌کرد. در فرهنگ عامه نيز ردپاي اين تفکر کاملاً ديده مي‌شود.
البته اين نگرش به ديگر نقاط جهان نيز گسترش يافت. کم نيستند انديشمنداني شرقي که سخنان و عبارت‌هايي طعن‌آميز درباره‌ي زنان داشته و آنان را موجوداتي کم ارزش‌تر از مردان شمرده‌اند.

2- برتري زنان بر مردان

برتري زنان بر مردان به منزله‌ي يک نظريه، ديدگاهي جديد است. اين ديدگاهِ گروهي از فمينيست‌هاست. (16) پيش از توضيح نظريه‌ي آنان بايد تأکيد کنيم اگرچه فمينيست‌ها هرگونه نگاه فروتر به زنان را انکار مي‌کنند، مي‌توان مدعي شد که آنان چارچوب فلسفي و نظري خود را در باب تعريف «زن» به درستي ارائه نکرده‌اند. در اين باره عواملي چند دخيل بوده است؛ مانند:
1. طي ساليان طولاني، آنان به جنبه‌هاي اجتماعي‌تر و عيني‌تر وضعيت زنان مثل حقوق شهروندي توجه کرده و به دنبال ايجاد دگرگوني‌هايي در اين حوزه بوده‌اند؛
2. يکسان بودن زن و مرد را در انسانيت روشن و بي‌نياز از بحث مي‌دانستند:
3. بايد در اين مسير از حوزه‌ي ادبياتي فلسفه‌ي رايج کمک مي‌گرفتند که آن را مردانه و به شدت نقدپذير مي‌دانستند؛
4. اين بحث بر نگرش معرفتي آنان درباره‌ي تساوي وتفاوت زن و مرد ارتباط داشت که همواره معرکه‌ي تضارب و تشتت آراي ايشان بوده است.
به هر حال، از مطالعه‌ي متون فمينيستي برمي‌آيد که رويکرد به نسبت جديدي در گرايشات فمينيستي ايجاد شده است. اين گرايش با عنوان ذات‌گرايي فمينيستي (17) شناخته مي‌شود. ذات‌گرايي فمينيستي باوري است که تفاوت‌هاي زن و مرد را ذاتي مي‌انگارد و سرشت زنانه و مردانه را باور دارد. بنابراين تفاوت‌ها عام، طبيعي و زيست‌شناختي‌اند. (18)
نکته‌اي که موجب شد از ديدگاه بالا ياد کنيم آن است که نظريه‌ي مزبور پس از پذيرش تفاوت‌ها و ويژگي‌هاي زنانه، آنها را مثبت مي‌داند. بدين ترتيب بر برتري زنان نسبت به مردان، به دليل برتري فضايل زنانه بر ويژگي‌هاي مردانه تأکيد مي‌کند. به عبارت ديگر، اگر در نگرش سنتي فلسفي، مردان به دليل معقول بودن از امتياز انساني برخوردار بودند، در اين نگرش زنان به دليل دارا بودن فضايل زنانه و فقدان يا ضعف همين عقل حسابگر، برتر و به معيارهاي انسان بودن نزديک‌ترند.
ذات‌گرايي در مقام يک نظريه، عمري طولاني ندارد. شايد بتوان گفت بازبيني متون علوم زيست‌‌شناسي و روان‌شناسي از سوي خود فمينيست‌ها و دست‌يافتن به نتايج غيرمنتظره‌اي که بسياري از تفاوت‌ها را بار ديگر ثابت مي‌کرد موجب شد که اين جريان بر برتري زنان و صفات زنانه تأکيد کند. با وجود اين مي‌توان يک مرحله از ذات‌گرايي فمينيستي را در دوره‌ي موج نخست فمينيسم يافت. فرانسيس ويلارد، جين آدامز و جوليا وارد، کساني بودند که از مقوله‌هايي همچون مادري عمومي و فضايل زنانه سخن به ميان مي‌آوردند. اين افراد ويژگي‌هايي چون صداقت، عطوفت و اخلاق‌گرايي را به منزله‌ي ويژگي‌‌هاي زنانه مي‌ستودند. (19) البته با پيدايش تفکر رمانتيستي (20) در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم، زمينه‌ي اعتقاد به ارزشمندي زنان بيشتر فراهم شد.
در طول دوره‌هاي بعد، با وجود چيرگي گفتمان برابري باز هم به گونه‌اي رهبران جنبش، اعتقاد به برخي صفات ذاتي را در زنان مسلّم مي‌دانستند. براي مثال فمينيست‌ها در گفتار خود جنگ را به روحيه‌ي مردانه و صلح را به روحيه‌اي زنانه بازگشت مي‌دادند.
از آن پس و در پي پژوهش‌هاي جديد، فمينيست‌ها سخنان پراکنده‌ي موجود را در يک نظريه سامان دادند. براي نمونه، ذات‌گرايان فمينيست تأکيد دارند که برخلاف ديدگاه سنتي، صورت پايه‌ي انساني صورتي زنانه است و کروموزوم جنس مؤنث کامل‌تر از جنس مذکر است. طول عمر بيشتر زنان، سقط شدن کمتر جنين‌هاي مؤنث و...، نه تنها فرض فرودستي زنان را رد مي‌کند، بلکه فراتر از آن، برتري زنان را نشان مي‌دهد. (21)
در اين نظريه، عواطف زنان به منزله‌ي منبع نيرومند دانش و آگاهي، کيفيت شناخت در زنان، ارزش‌گذاري‌ها و مدل‌هاي داوري زنان برتري دارد. در اين ديدگاه، تفکر مؤنث عيني‌تر شمرده مي‌شود و تجربه‌گرايي ذهني (روش عقلاني تفکر مردان) تحقير مي‌گردد.

3- تساوي زن و مرد در ارزشمندي

منابع ديني، اعم از قرآن و سنت، جداگانه و مبسوط از ارزشمندي، ملاک ارزشمندي و ارزش‌ها سخن به ميان آورده‌اند. آيات ذيل ملاک ارزشمندي را در تفکر ديني کرامت ذاتي انسان، مقام خلافت پروردگار، برخورداري از روح الهي، نزديکي به خدا و تقوا شمرده‌اند:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً؛ (22) «ما آدميزادگان را گرامي داشتيم... و آنان را بر بسياري از موجوداتي که خلق کرديم برتري بخشيديم».
وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ...؛ (23) «و (به خاطر بياور) هنگامي که پروردگارت به فرشتگان گفت: روي زمين جانشيني (= نماينده‌اي) قرار خواهم داد...».
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِينٍ... ‌ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ‌؛ (24) «و ما انسان را از عصاره‌اي از گل آفريديم... سپس او را آفرينش تازه‌اي داديم پس بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است».
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ (25) «اي مردم ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد (اين‌ها ملاک نيست) گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست...».
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛ (26) «هنگامي که کار آن را به پايان رساندم و در او از روح خود (يک روح شايسته و بزرگ) دميدم همگي براي او سجده کنيد».
در وهله‌ي نخست انسان‌ها به شرافت وجود و گوهر نفس انساني ستوده شده‌اند و داراي کرامت، ارزش ذاتي و مقام خلافت الهي‌اند. در مراحل بعدي نيز با توجه به ميزان تقوا و کوشش ايشان در مسير هدايت و شقاوت، از کرامت و ارزش اکتسابي برخوردار مي‌شوند. قرآن کريم براي جلوگيري از پديد آمدن انديشه‌ي جنسيتي درباره‌ي ارزشمندي، موضوع اصلي را در معيارهاي انسان‌شناختي ارزشمندي انسان قرار داده است؛ معيارهايي چون راه کشف و شهود از طريق دل، الهام شدن به خوبي‌ها و بدي‌ها از راه نفس، (27) توان تزکيه‌ي روح از طريق عمل، رسيدن به حيات طيبه (28) با دو بال ايمان و عمل صالح، ظرفيت آموزش‌پذيري، (29) ظرفيت هدايت‌پذيري، قدرت اراده و انتخاب، (30) و قدرت عقلاني فهم ارزش‌هاي عقلي مانند خداشناسي، معادشناسي و پيامبرشناسي.
چنانچه ارزشمندي هر فرد را نيز در گرو توانايي او براي رسيدن به سعادت آن جهان بدانيم آيه‌هاي قرآن از تساوي زن و مرد در اين جهت حکايت دارند:
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ‌؛ «اما آنها که بدبخت شدند درآتشند و براي آنان در آنجا ناله‌هاي طولاني دم و بازدم است». وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا؛ (31) «اما آنها که خوشبخت شدند جاودانه در بهشت خواهند ماند...».
اين آيه‌ها درباره‌ي همه‌ي زنان و مردان است و از اين نظر شمول دارند. آيه‌هايي نيز وجود دارد که بر سعادتمندي زنان و مردان به واسطه‌ي ايمان و عمل صالح تصريح مي‌کنند؛ مانند:
وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ (32) «و کسي که کار شايسته‌اي انجام دهد- خواه مرد يا زن - در حالي که مؤمن باشد آنها را وارد بهشت مي‌شوند و در آن روزي بي‌حسابي به آنها داده خواهد شد».
در سوره‌ي شريف نازعات نيز شرط سعادتمندي، خوف از خداوند و خودنگهداري از خواسته‌هاي نفس دانسته شده است. در اين آيه نيز ملاحظات جنسيتي وجود ندارد.
وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى؛ (33) «و آن کس که از مقام پروردگار ترسان باشد و نفس را از هوي بازدارد قطعاً بهشت جايگاه اوست».
همان‌گونه که در قرآن تصريح شده است هدف مشترک از آفرينش انسان‌ها، عبوديت (و معرفت) است و زنان از اين عموم استثنا نشده‌اند:
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ‌؛ (34) «و من جن و انس را نيافريدم جز براي اينکه عبادتم کنند».
افزون بر اين، آيه‌هاي ديگري نيز وجود دارند که در حوزه‌ي سعادت اخروي ثوابي يکسان را براي مردان و زنان ثابت مي‌کنند. از آن جمله آيه‌ي 35 سوره‌ي احزاب است. شأن نزول اين آيه به زني از مهاجران به نام اسماء بنت عميس مربوط است که به حضور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد. طرح ارزش‌هايي چون جهاد و شهادت که يا به مردان مربوط بود (مانند جهاد) يا ايشان امکان دسترسي به آنها را داشتند (مانند شهادت) موجب شد که زنان آن روز برداشت کنند از تعالي اخلاقي محروم‌اند. پس اين آيه نازل شد:
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً؛ (35) «به يقين مردان و زنان مسلمان مردان با ايمان و زنان با ايمان مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا مردان راستگو و زنان راستگو مردان شکيبا و زنان شکيبا مردان با خشوع و زنان با خشوع مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار مردان پاکدامن و زنان پاکدامن مرداني که بسيار به ياد خدا هستند و زناني که بسيار ياد خدا مي‌کنند خداوند براي همه آنان مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است».
بنابراين از نگاه قرآن، در ارزشمندي ميان زن و مرد تفاوتي وجود ندارد و دليل آن نيز اشتراک مرد و زن در ملاک‌هاي انسان‌شناختي و اخلاقي و يکساني زن و مرد در رسيدن به قرب الهي و سعادت اخروي است. (36)
در نگرش اديان، گوهر وجود آدمي جان و روح اوست. علامه طباطبايي از آيه‌ي چهارم سوره‌ي حجرات و امثال آن استفاده‌ي لطيفي کرده‌اند. ايشان مي‌فرمايند:
در اين فقره، خداوند بر ايجاد هر يک از آحاد انساني، از يک مرد و يک زن سخن به ميان مي‌آورد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى؛ يعني هر مخلوق انساني از نظر ماده و وجود از مرد و زن است. پس همه‌ي انسان‌ها از اين جهت مانند يکديگرند. اين سخن در آيات مختلف مبناي استدلال قرآن در نفس بسياري از تفاوت‌هاي موهوم مثل تفاوت در ارزشمندي شده است. قرآن با تأکيد بر «بَعضُکُم مِن بَعضٍ» اين مبنا را بارها تکرار کرده است. پس از ذکر همين مبناست که مي‌فرمايد: تنها ملاک برتري و ارزشمندتر بودن تقواست. (37)
ايشان بر پايه‌ي وحدت نوعي زن و مرد معتقدند کمالات نوعي‌اي که براي هر يک از دو جنس ممکن است، براي ديگري نيز قابل دستيابي است. از آن جمله کمالات معنوي است که با ايمان و انواع اطاعت‌ها به دست مي‌آيد. آن گاه مي‌نويسند همه‌ي اين معنا در آيه‌ي شريفه‌ي ذيل جمع شده است:
أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ (38) «من هيچ عمل‌کننده‌اي از شما را زن باشد يا مرد ضايع نخواهم کرد شما همنوعيد و از جنس يکديگر».
آري، زندگي اصيل و بادوام انسان در سراي ديگر تحقق مي‌يابد: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ؛ (39)... و زندگي واقعي سراي آخرت است... کرامت و اقتدار انسان در قدرت تقوا و خويشتن‌داري اوست: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ (40) .... « به يقين گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست...».
در اين ديدگاه، هر يک از معيارهاي ارزشمندي در هر دو عرصه‌ي خانواده و اجتماع تحقق‌پذيرند و بين ارزشمندي و جنسيت رابطه‌ي معناداري وجود ندارد. ماديت انسان، از جمله جنسيت و مظاهر رواني و رفتاري و ديگر کارکردهاي آن در خدمت تعالي روح قرار مي‌گيرند از آن ميان، جان مايه‌ي آدمي با استفاده از همه‌ي امکانات جسماني و رواني خود، صلاحيت رسيدن به درجه‌هاي بالاي ارزشمندي را مي‌يابد.
در پايان تأکيد بر اين مسئله ضرورت دارد که با وجود اطلاقات، عمومات و تصريحات قرآني بر يکساني زن و مرد در ارزشمندي و توان يکسان آنان براي دستيابي به سعادت، احتمال ضعف طبيعي زنان در طي مسير سعادت پذيرفته نيست. به طور معمول، اگر در برابر ظهورات يا نصوص قرآني احتمال معنايي مخالف بدهيم با رجوع به اصول لفظيه مانند اصالت اطلاق يا عموم يا اصالت عدم قرينه اين احتمال‌ها برطرف مي‌شود. بديهي است اگر معناي مخالف با يک دليل محکم و قطعي عقلاني يا روايات قطعي ديگري پشتيباني شود، راهنمايي براي حل اين معارضه وجود دارد که در علم اصول فقه به آنها اشاره شده است.
در قرآن کريم هيچ‌گاه از بيشتري يا کمتري نجات‌يافتگان بر پايه‌ي جنس سخن به ميان نيامده است. بنابراين اثبات اين احتمال که از نظر معنايي بار اضافي داشته، به دليل روشن و قطعي نيازمند است. با اين وصف و با فرض وجود نداشتن دليلي قطعي که ثابت کند زنان کمتر و کندتر مسير هدايت را طي مي‌کنند به آيات پيشين رجوع مي‌کنيم که تنها شرط را ايمان و عمل صالح مي‌دانند، نه عنصري ديگر.
گفتني است که يکساني زن و مرد در رسيدن به سعادت به معناي سعادت بالفعل همه‌ي آنان نيست؛ همان‌گونه که يکساني توان مردان در رسيدن به سعادت به معناي وصول همه‌ي مردان به سعادت نيست. طبيعي است که راهزنان فراوان مسير هدايت مي‌توانند کمال نهايي آدمي را از او بربايند. در روايات اسلامي دشمناني براي ايمان و عمل صالح برشمرده شده‌اند. همه‌ي اينها مصاديقي از بي‌اعتدالي قوا و تأثير قواي غضبيه و شهويه بر ادراک نظري و عملي انسان‌اند. اين مصاديق مي‌تواند مردان و زنان هر دو گروه را تهديد کند؛ مصاديقي مانند حسد، شهوت و تحريکات جنسي، خشم، هيجان عاطفي و احساسي. طبيعي است همان‌گونه که گروهي از اصناف با توجه به موقعيت خود بيشتر به وسيله‌ي برخي صفات تهديد مي‌شوند، زنان و مردان نيز بنا بر جنسيت‌شان بيشتر گرايش به يک رذيلت اخلاقي داشته باشند. براي مثال، در روايت‌هاي اسلامي امرا و حاکمان را بيش از ديگران از ستمگري بازداشته‌اند؛ زيرا موقعيت رياست، آنان را بيش از ديگران در معرض ستمگري قرار مي‌دهد. بنابراين، عدالت براي آنان زيبنده‌تر شمرده شده است. به همين ترتيب برخي ويژگي‌ها براي زنان يا مردان بيشتر سفارش شده است؛ مانند حيا براي زنان، يا مروت، مهرورزي و حمايت از خانواده براي مردان. (41) اين روايت به معناي ناپسندي اين ويژگي‌ها براي ديگران نيست، بلکه به اين معناست که مردان و زنان هر يک مواضع آسيب معيني دارند که شياطين جنسي و انسي از آن مواضع بيشتر مي‌توانند هر يک را بفريبند و ايمان و عمل صالحشان را به غارت برند.
بنابراين مقتضاي کمال و سعادت در مردان و زنان که همانا قدرت شناخت، تفکر، اراده، اختيار و گرايش‌هاي فطري به سوي خوبي‌هاست، موجود است و براي هر دو گروه نيز موانع مشترک و اختصاصي وجود دارد؛ موانعي چون شهوت، خشم، جمال‌گرايي و جلوه‌فروشي، احساسات و عواطف.

پي‌نوشت‌ها:

1. سوزان مولر آکين، زن از ديدگاه فلسفه‌ي سياسي غرب، ترجمه‌ي نادر نوري‌زاده، ص 120- 134؛ ارسطو، اخلاق نيکوماخوس، ص 267-308.
2. بنوات گري، زنان از ديد مردان، ترجمه‌ي محمدجعفر پوينده، ص 7.
3. ر. ک: سوزان مولر آکين، زن از ديدگاه فلسفه‌ي سياسي غرب، ص 112-114.
4. ارسطو، اخلاق نيکوماخوس، ص 307- 308.
5. همان، ص 267.
6. همان، ص 320.
7. مرگ اسکندر کبير (356-323 ق. م) آغاز دوراني را نشان مي‌دهد که بنا به قرارداد، آن را دوران يوناني مآبي فرهنگ يوناني ناميده‌اند. ر. ک: لارنس سي بکر، تاريخ فلسفه‌ي اخلاق غرب، ترجمه‌ي جمعي از مترجمان، ص 39.
8. همان، ص 58- 68.
9. ژنويو لويد، عقل مذکر: مردانگي و زنانگي در فلسفه‌ي غرب، ترجمه‌ي محبوبه مهاجر، ص 38.
10. کتاب مقدس، رساله‌ي اول پولس به قرنتيان، باب يازدهم، آيه‌ي 8-10.
11. کتاب مقدس، سفر پيدايش، باب 3، آيه‌ي 16.
12. ژنويو لويد، عقل مذکر: مردانگي و زنانگي در فلسفه‌ي غرب، ترجمه‌ي محبوبه مهاجر، ص 66.
13. جلال ستاري، سيماي زن در فرهنگ ايران، ص 61.
14. ژنويو لويد، عقل مذکر: مردانگي و زنانگي در فلسفه‌ي غرب، ترجمه‌ي محبوبه مهاجر، ص 52- 53.
15. ر. ک: سوزان مولر آکين، زن از ديدگاه فلسفه‌ي سياسي غرب، ترجمه‌ي نادر نوري‌زاده، فصل پنجم و ششم؛ همان، ص 281- 284؛ بنوات گري، زنان از ديد مردان، ترجمه‌ي محمدجعفر پوينده، ص 100، 33، 36- 45.
16. از نظر زن‌پژوهان، واژه‌ي فمينيست را نمي‌توان به راحتي و در حد يک واژه معنا کرد. به اين دليل که اختلاف نظري که گروه‌هاي فمينيست در تئوري‌ها و آرمان‌ها دارند در شناخت مفهوم مورد نظرشان مؤثر است، ليکن برخي اين واژه را «زنانه‌وري» يا «زن‌وري» ترجمه کرده‌اند. ويلفورد در کتاب درآمدي بر ايدئولوژي‌هاي سياسي يک تعريف پايه‌اي را از قول رزاليند دلمار نقل کرده و آن را براي ترجمه‌ي فمينيسم بنابر هر گرايشي کافي مي‌داند. آن تعريف چنين است: فمينيسم ديدگاهي است که معتقد است زنان به دليل جنسيتشان کانون تبعيض قرار گرفته‌اند (ريک ويلفورد، «فمينيسم»، مقدمه‌اي بر ايدئولوژي‌هاي سياسي، ترجمه‌ي م. قائد، ص 346).
17. Essentialism Feminist.
18. مگي هام و سارا گمبل، فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ترجمه‌ي فيروزه مهاجر، نوشين احمدي خراساني، فرخ قره‌داغي، ص 143.
19. همان، ص 104.
20. رمانتيسم جنبش فکري به نسبت ضدعقل‌گرايي بود که هواداران آن به عواطف، احساس، زندگي، ايمان و تحرک اهميت مي‌دادند. اين جنبش در واقع به نوعي عقلگريزي دامن مي‌زد که هدفش مبارزه با جريان‌هاي ايستاي سده‌هاي پيش از خود بود (ر. ک: ا. ام بوخنسکي، فلسفه‌ي معاصر اروپايي، ترجمه‌ي شرف‌الدين خراساني، ص 5-7؛ هرمن رندال، سير تکامل عقل نوين، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده، ص 433 - 473).
21. ر. ک: همان، ص 9- 158، 187، 192، 195؛ رزماري تونگ، «اخلاق فمينيستي»، فمينيسم و دانش‌هاي فمينيستي، ترجمه‌ي عباس يزداني، ص 170- 171.
22. اسراء (17)، 70.
23. بقره (2)، 30.
24. مؤمنون (23)، 10- 12.
25. حجرات (49)، 13.
26. حجر (15)، 29. در آيه‌هاي پيشين سخن از آفرينش بشر است: وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌. از نظر مفسران بنابر اين آيه و آيه‌ي پس از آن، آنچه آدمي را شايسته‌ي سجده‌ي ملائکه کرده، آن است که او به رغم آفرينشش از گل، داراي روح الهي است و اين ترکيب، انسان را مسجود ملائکه ساخته است.
27. وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا؛ (شمس، 7- 8).
28. مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ‌ (نحل، 97).
29. الرَّحْمنُ‌ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ‌ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ*‌ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ‌ (رحمان، 1- 4)
30. إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (انسان، 3).
31. هود (11)، 106 و 108.
32. غافر (40)، 40؛ همچنين ر. ک: نساء (4)، 124.
33. نازعات (79) ، 40.
34. ذاريات (51)، 56.
35. احزاب (33)، 35.
36. براي آگاهي بيشتر ر. ک: عبدالله جوادي آملي، زن در آينه‌ي جلال و جمال، ص 73- 90؛ محمدتقي سبحاني، محمدرضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص 46- 47.
37. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص 269 - 270.
38. آل عمران (3)، 195؛ همان، ج2، ص 89.
39. عنکبوت (29)، 64.
40. حجرات (49)، 13.
41. حسن بن محمد ديلمي، ارشاد القلوب، ج1، ص 194؛ براي نمونه ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج100، ص 238؛ ج69، ص 193.

منبع مقاله :
علاسوند، فريبا، (1391)، زن در اسلام (جلد اول) کليات و مباني، قم: مرکز نشر هاجر، چاپ دوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.