نقش صهيونيسم در منازعات شاخ آفريقا
نويسنده: محمد شريف
به دنبال حمله مشترك آمريكا و اتيوپي به سومالي در دسامبر سال 2006، رسانه هاي صهيونيستي به خاطر پيروزي كه اتيوپي كسب كرده بود، جشن گرفتند و هلهله شادي سر دادند؛ ضمن آنكه رژيم اشغالگر قدس به خاطر نقشي كه در نابودي دولت محاكم اسلامي سومالي داشت، به خود مي باليد و بر شايعه ساختگي مبني بر همكاري مبارزان مسلمان سومالي و حزب الله لبنان تاكيد مي كرد، شايعه اي كه ساخته و پرداخته واشنگتن و تل آويو بود و حتي به سندهاي رسمي سازمان ملل متحد نيز راه يافت. بنا به گزارشي كه با موضوع نقش رژيم صهيونيستي در حمله اتيوپي به سومالي توسط روزنامه كويتي "السياسه" در تاريخ 19/1/2007 منتشر شد، هدف از ترويج اين شايعه بسيج افكار عمومي غرب عليه سومالي بود.
رسانههاي صهيونيست همچنين اسطوره هاي خيالي و وهمي را در مورد سومالي منتشر مي كنند و مدعي هستند كه اين كشور يك سرزمين مقدس يهودي به شمار مي رود و در قديم نامش سرزمين بونت بوده است و پيامبراني همچون موسي سياه، حزقيل و حبقوق نبي در اين سرزمين زيسته اند.
به هر حال اگر از اسطوره هاي خيالي و وهمي قديمي بگذريم، رسانه هاي صهيونيستي اسطوره هاي جديدي را نيز تبليغ مي كنند و مدعي هستند كه در حدود 50 هزار يهودي سوماليايي در "اسرائيل" زندگي مي كنند كه به خاطر مسائل مختلفي از جمله درگيري هاي داخلي در اوايل دهه نود به مناطق اشغالي نقل مكان كرده اند و در حال حاضر جايگاه مهمي را در اقتصاد رژيم صهيونيستي دارند و به خاطر سيطره شان بر صنايع مهم در "اسرائيل" و برخي كشورهاي جهان از جمله سومالي تاثير اقتصادي شان بيشتر و بيشتر مي شود.
در توضيح اسطوره هاي فوق، بايد گفت كه جنبش صهيونيسم از زمان تشكيل، به منظور تحقق منافع سياسي خود از داستان پردازي و دروغ پراكني استفاده مي كند و در اين راه از رسانه هاي جهاني و بين المللي نيز كمك مي گيرد تا بتواند اين دروغ ها و شايعات را در افكار ناآگاه عمومي در جهان كه كاملا همراه و هماواز با "اسرائيل" هستند، تزريق كنند.
جنبش صهيونيسم به اين نكته ايمان دارد كه حاكميت آمريكا بر سومالي، بستر را براي اجراي طرح هاي توسعه طلبانه اش فراهم مي آورد. راديو "صداي اسرائيل" در جهت دروغ پراكني و بسترسازي براي اقدامات توسعه طلبانه اش، گزارشي را منتشر كرد مبني بر اينكه شماري از يهوديان سوماليايي با همكاري يهوديان فلاشا در جريان جنگ اخير اتيوپي عليه مگاديشو، كمك هاي مالي را براي اعطا به اتيوپي جمع آوري كردند و حتي دولت صهيونيستي را براي كمك به نيروهاي اتيوپيايي و همچنين تامين بودجه و تجهيزات نظامي لازم براي آنها در نبرد با دولت محاكم اسلامي تشويق كرده اند؛ چرا كه به اعتقاد آنها پيروزي مگاديشو به معناي تضييع حقوق يهوديان در سرزمين مقدس شان (بونت) مي باشد.
در بخشي ديگر از گزارش راديو "صداي اسرائيل" در خصوص اين امر آمده است: "در نهايت حمايت از اتيوپي تا به آنجا رسيد كه نظاميان صهيونيستي كه از يهوديان فلاشا بودند، در جنگ عليه سومالي شركت كردند. "
رژيم اشغالگر قدس از زمان شكل گيري، اتيوپي را به عنوان همپيمان استراتژيك خود مي داند؛ چرا كه اين كشور حكم حافظ منافع "اسرائيل" در درياي مديترانه را دارد و ما نمونه اين امر را در زمان هيلاسيلاسي، امپراتور اتيوپيايي شاهد بوديم كه به تبار يهودي خود افتخار مي كرد و خود را نوه دختري يهودا و نوه پسري ملكه سبا مي دانست. علاوه بر هيلاسيلاسي، در زمان افرادي همچون منگستو و ملس زناوي نيز چنين وضعيتي حاكم بود. امروز اتيوپي به حكم هميپماني اش با ايالات متحده به عنوان يك قدرت منطقه اي حاكم بر شاخ آفريقا شناخته مي شود.
آديس آبابا امروز به فضل حمايت هايش از جنبش جدايي طلب حاضر در جنوب سودان، از بين بردن آرامش در دارفور، روابط مستحكم با اوگاندا و كنيا توانسته است كنترل منابع آبي نيل را در اختيار گرفته، گلوي مصر و سودان را بفشارد و نقش آنان در آفريقا و جهان عرب را كمرنگ سازد. به ديگر سخن؛ همپيماني ميان آمريكا و اتيوپي به مثابه يكي از محورهاي اساسي براي كنترل جهان عرب و خاورميانه است. ضمنا حاكميت آديس آبابا بر سومالي اين اجازه را به رژيم صهيونيستي مي دهد تا سيطره خود بر درياي مديترانه، درياي عمان و خليج فارس را تثبيت كند و ثروت هاي اقتصادي، نفتي و دريايي سومالي را به غارت ببرد و توان اقتصادي و استراتژيكش را در تهديد امنيت جهان عرب افزايش دهد.
اتيوپي هميشه به عنوان مركز ثقل سياست خارجي رژيم صهيونيستي بوده و سياست هاي آديس آبابا و تل آويو در قبال سومالي همسو با هم بوده است و از همين رو، اشغالگران قدس از همان دهه نود، از حمله اتيوپي به مگاديشو و تقسيم سومالي به مجموعه اي از مناطق جدا از هم كه تحت سيطره اتيوپي باشد، حمايت مي كردند.
امروز براي همگان اين نكته روشن شده است كه تمامي امراي جنگ ـ صرف نظر از گرايش عشيره و قبيله اي شان ـ از حمايت هاي مالي و نظامي رژيم صهيونيستي برخوردار بودند و سلاح هاي صهيونيستي نيز از طريق اتيوپي به آنان واگذار مي شد.
امراي جنگ سومال سر تا پا غرق درگيرهايي بودند كه براي نابودي اين سرزمين، تبديل آن به يك سري دولت هاي ضعيف عشره اي، از بين بردن تماميت ارضي و لغو هويت عربي و اسلامي اش برگزار مي شد.
سوالي كه به ذهن انسان خطور مي كند، آن است كه چگونه ايالات متحده كه بعد از پيروزي جنبش محاكم اسلامي در مگاديشو در حساب و كتاب هاي خود در قبال سومالي تجديد نظر كرده و حاضر به گفتگو با آنها شده بود، موضع خود را تغيير داد.
سوال اينجاست، چرا همان كاخ سفيدي كه زماني از تلاش هاي ميانجيگرايانه خرطوم براي آشتي ميان طرف هاي سوماليايي حمايت مي كرد، تلاش هاي ميانجيگرايانه اي كه نتيجه آن بعد از دو دور مذاكره توافق ميان طرف هاي مختلف در مورد ادغام نيروهاي امنيتي دو گروه در يك قالب، ايجاد يك نظام اداري يكپارچه و مشاركت سياسي بود.
سوال ديگري كه در اين ميان مطرح مي شود، آن است كه چرا بعد از نظارت كامل جامعه بين الملل بر تلاش هاي ميانجيگرايانه جهت حل مسئله سومال و همچنين اجماع متخصصان امر، به ويژه كارشناسان آمريكايي مبني بر اينكه هيچ گزينه اي جز حمايت از توافقات صورت گرفته ميان طرف هاي سوماليايي جهت برقراري آرامش در شاخ آفريقا وجود ندارد، ايالات متحده راه مخالفت با ديدگاه جامعه بين الملل را پيش گرفت و تصميم شوراي امنيت را زير پا گذاشت و در درگيري هاي داخلي در سومالي شركت كرد و بر خلاف پيش بيني تحليلگران و كارشناسان آمريكايي نزديك به مراكز تصميم گيري در واشنگتن، كاخ سفيد از حمله اتيوپي به سومالي حمايت كرد و حتي نيروهاي آمريكايي مستقر در جيبوتي نيز در اين حمله شركت كردند. واشنگتن همچنين با جلوگيري از طرح مسئله يورش اتيوپي به موگاديشو در شوراي امنيت و جلب حمايت جامعه بين الملل با دولت موقت، در واقع بر يورش اتيوپي به سومالي سرپوش نهاد.
بديهي است كه سياست كاخ سفيد در خاورميانه تنها در گرو تامين منافع آمريكا نيست؛ بلكه منافع صهيونيست ها نيز در اين زمينه دخيل است و گهگاه منافع "اسرائيل" بر منافع آمريكا نيز پيشي مي گيرد كه دليل آن را بايد در نفوذ لابي صهيونيست و توان اين لابي در جهت دهي به تصميم گيري هاي ايالات متحده جستجو كرد.
حيم وايزمن كه به عنوان اولين رئيس جنبش صهيونيسم و آژانس يهود و اولين رئيس "اسرائيل" به شمار مي رود، در خاطرات خود در مورد تشكيل كشور يهودي به تفصيل در مورد مسئله نفوذ لابي صهيونيسم مي پردازد و مي گويد: «توان آن را دارم كه در انگلستان و ايالات متحده، با نخست وزير و روساي جمهور اين كشورها ديدار كنم و آنها را به سمت تصويب مسائلي بكشانم كه منافع صهيونيسم و اسرائيل را به دنبال دارد و ممكن است در تناقض با تصميماتي باشد كه وزارت خارجه و دفاع اين كشورها اتخاذ كرده اند. "
تامين منافع رژيم صهيونيستي تنها تفسيري است كه مي توان از تصميم آمريكا مبني بر باز گذاشتن دست اتيوپي براي حمله به سومالي داشت؛ زيرا چنين تصميمي در واقع ناقض منافع استراتژيك آمريكا، به ويژه در پرتو شكست مذبوحانه اي است كه واشنگتن در افغانستان و عراق متحمل شده است. با وجود آنكه يك سالي از حمله اتيوپي به سومالي مي گذرد، مقاومت ملي اين كشور توانسته است تا تمامي اهداف توسعه طلبانه اتيوپي را ناكام بگذارد و بهترين گواه بر اين مدعا مطلبي است كه نيويورك تايمز در تاريخ 21/8/1985 منتشر كرد و به تبيين جنگ اتيوپيايي ـ سومالي در سال 1976 ـ 1977 پرداخت و اعلام كرد كه در آن دوره روابط ميان آديس آبابا و آمريكا به خاطر قدرت يابي منگستو و فروپاشي امپراتوري هيلاسيلاسي، نماينده اول آمريكا در آفريقا رو به تيرگي نهاد و معاهدات دوستي و هميپماني ميان اتيوپي و واشنگتن كه پنجاه سال از تاريخ امضاي آنها مي گذشت، ملغي اعلام شد و تمامي پايگاه هاي نظامي آمريكا در اين كشور برچيده شد. به دنبال اين حوادث، واشنگتن كه احساس حقارت مي كرد، تصميم به انتقام گرفت و در تماسي با سومالي ها، حمايت خود را از قضيه ملي آنان اعلام و بر آمادگي خود جهت اعطاي كمك هاي مالي و تسليحاتي جهت آزادسازي سومالي و جبران خسارت هاي ناشي از واكنش اتحاد جماهير شوروي اعلام كرد. موگاديشو به دنبال وعده ها و تشويق هاي آمريكا وارد جنگ شد و به دنبال آن هميپمان تاريخي خود، تامين كننده سلاح مورد نياز و همچنين عامل رشد اقتصادي اش را از دست داد.
پيش از آنكه آمريكا اولين گام را در حمايت از سومالي بردارد، نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي وارد عرصه شد. مناحيم بگين به درخواست منگستو راهي واشنگتن شد تا در نشست خود با جيمي كارتر به بحث در خصوص تغيير سياست ايالات متحده در قبال اتيوپي بپردازد.
درخواست بگين براي تغيير سياست كاخ سفيد در قبال آديس آبابا براي آمريكايي ها غافلگير كننده و غير منتظره بود؛ ولي آنها ديگر چاره اي جز اطاعت از رژيم صهيونيستي نداشتند و همچون هميشه در برابر خواست و منافع "اسرائيل" تسليم شدند و به همان شكلي عمل كردند كه وايزمن از آن صحبت كرده بود. آمريكايي ها عهد خود با سومال ها را شكستند.
بعد از هفده سال برنامه ريزي و بستر سازي براي تداوم درگيري هاي عشيره اي و قبيله اي در سومالي و كنترل از راه دور اين درگيري ها توسط آمريكايي ها و همچنين اشغال سومالي و حمايت نيروهاي اتحاديه آفريقا از اشغالگران و در لحظه اي كه جبهه آديس آبابا ـ تل آويو ـ واشنگتن فكر مي كرد جنگ را برده است؛ ملت سومالي براي دفاع از خود، مقاومت قهرمانانه اي را آغاز كرد. اشغالگران براي سركوب مقاومت ملي مردم سومالي جنگنده ها، تانك ها و موشك هاي خود را نيز به كار گرفتند تا از شهروندان بي پناه سوماليايي انتقام بگيرند و آنها را به تداوم كشتارها تهديد كنند. مهاجمان در حالي به جنايت هاي خود عليه شهروندان بي گناه سوماليايي ادامه مي دادند كه جامعه جهاني سكوت مرگباري را اختيار كرده بود و لام از كام بر نمي داشت؛ زيرا تنها قطبي كه جامعه جهاني را در جنگ توهم بارش عليه تروريسم هدايت مي كرد، به دنبال انجام چنين جنايت هايي بود.
جانداي فريزر، معاون وزير امور خارجه آمريكا در امور آفريقا بعد از گذشت تنها يك هفته از اشغال سومالي توسط اتيوپي، قصد داشت تا به موگاديشو سفر كند و به مسئولان اين كشور به خاطر پيروزي بر نيروهاي محاكم اسلامي تبريك گويد و اعلام كند كه اتيوپي مسئوليت خود را به صورت كامل انجام داده و سفارت آمريكا در اين كشور بازگشايي مي شود و دور جديد حاكميت اتيوپي بر شاخ آفريقا آغاز مي گردد؛ ولي تا به امروز اين ديدار انجام نشده، زيرا آتشفشان خشم مردم كشور سومالي فعال شده است و كسي جرات نزديك شدن به آن را ندارد و همين امر نيز جانداي فريزر و ملس زناوي را بر آن داشت تا اعتراف كنند كه در محاسبات خود اشتباه كرده و هرگز فكر ظهور مقاومت ملي را در سومالي نمي كرده اند.
به دنبال شكست طرح هاي آمريكا در سومالي و همچنين فرو رفتن واشنگتن در ورطه اي كه به خاطر مقاومت سياسي و مسلحانه در اين كشور به وجود آمده بود، پنتاگون مايوسانه اعلام كرد كه اميدي به جنوب سومالي نمي رود و به خاطر وجود نابساماني هاي رو به گسترش نمي توان كاري براي اين منطقه كرد و بايد سومالي را از جنوب اين كشور جدا كرد.
/خ
رسانههاي صهيونيست همچنين اسطوره هاي خيالي و وهمي را در مورد سومالي منتشر مي كنند و مدعي هستند كه اين كشور يك سرزمين مقدس يهودي به شمار مي رود و در قديم نامش سرزمين بونت بوده است و پيامبراني همچون موسي سياه، حزقيل و حبقوق نبي در اين سرزمين زيسته اند.
به هر حال اگر از اسطوره هاي خيالي و وهمي قديمي بگذريم، رسانه هاي صهيونيستي اسطوره هاي جديدي را نيز تبليغ مي كنند و مدعي هستند كه در حدود 50 هزار يهودي سوماليايي در "اسرائيل" زندگي مي كنند كه به خاطر مسائل مختلفي از جمله درگيري هاي داخلي در اوايل دهه نود به مناطق اشغالي نقل مكان كرده اند و در حال حاضر جايگاه مهمي را در اقتصاد رژيم صهيونيستي دارند و به خاطر سيطره شان بر صنايع مهم در "اسرائيل" و برخي كشورهاي جهان از جمله سومالي تاثير اقتصادي شان بيشتر و بيشتر مي شود.
در توضيح اسطوره هاي فوق، بايد گفت كه جنبش صهيونيسم از زمان تشكيل، به منظور تحقق منافع سياسي خود از داستان پردازي و دروغ پراكني استفاده مي كند و در اين راه از رسانه هاي جهاني و بين المللي نيز كمك مي گيرد تا بتواند اين دروغ ها و شايعات را در افكار ناآگاه عمومي در جهان كه كاملا همراه و هماواز با "اسرائيل" هستند، تزريق كنند.
جنبش صهيونيسم به اين نكته ايمان دارد كه حاكميت آمريكا بر سومالي، بستر را براي اجراي طرح هاي توسعه طلبانه اش فراهم مي آورد. راديو "صداي اسرائيل" در جهت دروغ پراكني و بسترسازي براي اقدامات توسعه طلبانه اش، گزارشي را منتشر كرد مبني بر اينكه شماري از يهوديان سوماليايي با همكاري يهوديان فلاشا در جريان جنگ اخير اتيوپي عليه مگاديشو، كمك هاي مالي را براي اعطا به اتيوپي جمع آوري كردند و حتي دولت صهيونيستي را براي كمك به نيروهاي اتيوپيايي و همچنين تامين بودجه و تجهيزات نظامي لازم براي آنها در نبرد با دولت محاكم اسلامي تشويق كرده اند؛ چرا كه به اعتقاد آنها پيروزي مگاديشو به معناي تضييع حقوق يهوديان در سرزمين مقدس شان (بونت) مي باشد.
در بخشي ديگر از گزارش راديو "صداي اسرائيل" در خصوص اين امر آمده است: "در نهايت حمايت از اتيوپي تا به آنجا رسيد كه نظاميان صهيونيستي كه از يهوديان فلاشا بودند، در جنگ عليه سومالي شركت كردند. "
رژيم اشغالگر قدس از زمان شكل گيري، اتيوپي را به عنوان همپيمان استراتژيك خود مي داند؛ چرا كه اين كشور حكم حافظ منافع "اسرائيل" در درياي مديترانه را دارد و ما نمونه اين امر را در زمان هيلاسيلاسي، امپراتور اتيوپيايي شاهد بوديم كه به تبار يهودي خود افتخار مي كرد و خود را نوه دختري يهودا و نوه پسري ملكه سبا مي دانست. علاوه بر هيلاسيلاسي، در زمان افرادي همچون منگستو و ملس زناوي نيز چنين وضعيتي حاكم بود. امروز اتيوپي به حكم هميپماني اش با ايالات متحده به عنوان يك قدرت منطقه اي حاكم بر شاخ آفريقا شناخته مي شود.
آديس آبابا امروز به فضل حمايت هايش از جنبش جدايي طلب حاضر در جنوب سودان، از بين بردن آرامش در دارفور، روابط مستحكم با اوگاندا و كنيا توانسته است كنترل منابع آبي نيل را در اختيار گرفته، گلوي مصر و سودان را بفشارد و نقش آنان در آفريقا و جهان عرب را كمرنگ سازد. به ديگر سخن؛ همپيماني ميان آمريكا و اتيوپي به مثابه يكي از محورهاي اساسي براي كنترل جهان عرب و خاورميانه است. ضمنا حاكميت آديس آبابا بر سومالي اين اجازه را به رژيم صهيونيستي مي دهد تا سيطره خود بر درياي مديترانه، درياي عمان و خليج فارس را تثبيت كند و ثروت هاي اقتصادي، نفتي و دريايي سومالي را به غارت ببرد و توان اقتصادي و استراتژيكش را در تهديد امنيت جهان عرب افزايش دهد.
اتيوپي هميشه به عنوان مركز ثقل سياست خارجي رژيم صهيونيستي بوده و سياست هاي آديس آبابا و تل آويو در قبال سومالي همسو با هم بوده است و از همين رو، اشغالگران قدس از همان دهه نود، از حمله اتيوپي به مگاديشو و تقسيم سومالي به مجموعه اي از مناطق جدا از هم كه تحت سيطره اتيوپي باشد، حمايت مي كردند.
امروز براي همگان اين نكته روشن شده است كه تمامي امراي جنگ ـ صرف نظر از گرايش عشيره و قبيله اي شان ـ از حمايت هاي مالي و نظامي رژيم صهيونيستي برخوردار بودند و سلاح هاي صهيونيستي نيز از طريق اتيوپي به آنان واگذار مي شد.
امراي جنگ سومال سر تا پا غرق درگيرهايي بودند كه براي نابودي اين سرزمين، تبديل آن به يك سري دولت هاي ضعيف عشره اي، از بين بردن تماميت ارضي و لغو هويت عربي و اسلامي اش برگزار مي شد.
سوالي كه به ذهن انسان خطور مي كند، آن است كه چگونه ايالات متحده كه بعد از پيروزي جنبش محاكم اسلامي در مگاديشو در حساب و كتاب هاي خود در قبال سومالي تجديد نظر كرده و حاضر به گفتگو با آنها شده بود، موضع خود را تغيير داد.
سوال اينجاست، چرا همان كاخ سفيدي كه زماني از تلاش هاي ميانجيگرايانه خرطوم براي آشتي ميان طرف هاي سوماليايي حمايت مي كرد، تلاش هاي ميانجيگرايانه اي كه نتيجه آن بعد از دو دور مذاكره توافق ميان طرف هاي مختلف در مورد ادغام نيروهاي امنيتي دو گروه در يك قالب، ايجاد يك نظام اداري يكپارچه و مشاركت سياسي بود.
سوال ديگري كه در اين ميان مطرح مي شود، آن است كه چرا بعد از نظارت كامل جامعه بين الملل بر تلاش هاي ميانجيگرايانه جهت حل مسئله سومال و همچنين اجماع متخصصان امر، به ويژه كارشناسان آمريكايي مبني بر اينكه هيچ گزينه اي جز حمايت از توافقات صورت گرفته ميان طرف هاي سوماليايي جهت برقراري آرامش در شاخ آفريقا وجود ندارد، ايالات متحده راه مخالفت با ديدگاه جامعه بين الملل را پيش گرفت و تصميم شوراي امنيت را زير پا گذاشت و در درگيري هاي داخلي در سومالي شركت كرد و بر خلاف پيش بيني تحليلگران و كارشناسان آمريكايي نزديك به مراكز تصميم گيري در واشنگتن، كاخ سفيد از حمله اتيوپي به سومالي حمايت كرد و حتي نيروهاي آمريكايي مستقر در جيبوتي نيز در اين حمله شركت كردند. واشنگتن همچنين با جلوگيري از طرح مسئله يورش اتيوپي به موگاديشو در شوراي امنيت و جلب حمايت جامعه بين الملل با دولت موقت، در واقع بر يورش اتيوپي به سومالي سرپوش نهاد.
بديهي است كه سياست كاخ سفيد در خاورميانه تنها در گرو تامين منافع آمريكا نيست؛ بلكه منافع صهيونيست ها نيز در اين زمينه دخيل است و گهگاه منافع "اسرائيل" بر منافع آمريكا نيز پيشي مي گيرد كه دليل آن را بايد در نفوذ لابي صهيونيست و توان اين لابي در جهت دهي به تصميم گيري هاي ايالات متحده جستجو كرد.
حيم وايزمن كه به عنوان اولين رئيس جنبش صهيونيسم و آژانس يهود و اولين رئيس "اسرائيل" به شمار مي رود، در خاطرات خود در مورد تشكيل كشور يهودي به تفصيل در مورد مسئله نفوذ لابي صهيونيسم مي پردازد و مي گويد: «توان آن را دارم كه در انگلستان و ايالات متحده، با نخست وزير و روساي جمهور اين كشورها ديدار كنم و آنها را به سمت تصويب مسائلي بكشانم كه منافع صهيونيسم و اسرائيل را به دنبال دارد و ممكن است در تناقض با تصميماتي باشد كه وزارت خارجه و دفاع اين كشورها اتخاذ كرده اند. "
تامين منافع رژيم صهيونيستي تنها تفسيري است كه مي توان از تصميم آمريكا مبني بر باز گذاشتن دست اتيوپي براي حمله به سومالي داشت؛ زيرا چنين تصميمي در واقع ناقض منافع استراتژيك آمريكا، به ويژه در پرتو شكست مذبوحانه اي است كه واشنگتن در افغانستان و عراق متحمل شده است. با وجود آنكه يك سالي از حمله اتيوپي به سومالي مي گذرد، مقاومت ملي اين كشور توانسته است تا تمامي اهداف توسعه طلبانه اتيوپي را ناكام بگذارد و بهترين گواه بر اين مدعا مطلبي است كه نيويورك تايمز در تاريخ 21/8/1985 منتشر كرد و به تبيين جنگ اتيوپيايي ـ سومالي در سال 1976 ـ 1977 پرداخت و اعلام كرد كه در آن دوره روابط ميان آديس آبابا و آمريكا به خاطر قدرت يابي منگستو و فروپاشي امپراتوري هيلاسيلاسي، نماينده اول آمريكا در آفريقا رو به تيرگي نهاد و معاهدات دوستي و هميپماني ميان اتيوپي و واشنگتن كه پنجاه سال از تاريخ امضاي آنها مي گذشت، ملغي اعلام شد و تمامي پايگاه هاي نظامي آمريكا در اين كشور برچيده شد. به دنبال اين حوادث، واشنگتن كه احساس حقارت مي كرد، تصميم به انتقام گرفت و در تماسي با سومالي ها، حمايت خود را از قضيه ملي آنان اعلام و بر آمادگي خود جهت اعطاي كمك هاي مالي و تسليحاتي جهت آزادسازي سومالي و جبران خسارت هاي ناشي از واكنش اتحاد جماهير شوروي اعلام كرد. موگاديشو به دنبال وعده ها و تشويق هاي آمريكا وارد جنگ شد و به دنبال آن هميپمان تاريخي خود، تامين كننده سلاح مورد نياز و همچنين عامل رشد اقتصادي اش را از دست داد.
پيش از آنكه آمريكا اولين گام را در حمايت از سومالي بردارد، نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي وارد عرصه شد. مناحيم بگين به درخواست منگستو راهي واشنگتن شد تا در نشست خود با جيمي كارتر به بحث در خصوص تغيير سياست ايالات متحده در قبال اتيوپي بپردازد.
درخواست بگين براي تغيير سياست كاخ سفيد در قبال آديس آبابا براي آمريكايي ها غافلگير كننده و غير منتظره بود؛ ولي آنها ديگر چاره اي جز اطاعت از رژيم صهيونيستي نداشتند و همچون هميشه در برابر خواست و منافع "اسرائيل" تسليم شدند و به همان شكلي عمل كردند كه وايزمن از آن صحبت كرده بود. آمريكايي ها عهد خود با سومال ها را شكستند.
بعد از هفده سال برنامه ريزي و بستر سازي براي تداوم درگيري هاي عشيره اي و قبيله اي در سومالي و كنترل از راه دور اين درگيري ها توسط آمريكايي ها و همچنين اشغال سومالي و حمايت نيروهاي اتحاديه آفريقا از اشغالگران و در لحظه اي كه جبهه آديس آبابا ـ تل آويو ـ واشنگتن فكر مي كرد جنگ را برده است؛ ملت سومالي براي دفاع از خود، مقاومت قهرمانانه اي را آغاز كرد. اشغالگران براي سركوب مقاومت ملي مردم سومالي جنگنده ها، تانك ها و موشك هاي خود را نيز به كار گرفتند تا از شهروندان بي پناه سوماليايي انتقام بگيرند و آنها را به تداوم كشتارها تهديد كنند. مهاجمان در حالي به جنايت هاي خود عليه شهروندان بي گناه سوماليايي ادامه مي دادند كه جامعه جهاني سكوت مرگباري را اختيار كرده بود و لام از كام بر نمي داشت؛ زيرا تنها قطبي كه جامعه جهاني را در جنگ توهم بارش عليه تروريسم هدايت مي كرد، به دنبال انجام چنين جنايت هايي بود.
جانداي فريزر، معاون وزير امور خارجه آمريكا در امور آفريقا بعد از گذشت تنها يك هفته از اشغال سومالي توسط اتيوپي، قصد داشت تا به موگاديشو سفر كند و به مسئولان اين كشور به خاطر پيروزي بر نيروهاي محاكم اسلامي تبريك گويد و اعلام كند كه اتيوپي مسئوليت خود را به صورت كامل انجام داده و سفارت آمريكا در اين كشور بازگشايي مي شود و دور جديد حاكميت اتيوپي بر شاخ آفريقا آغاز مي گردد؛ ولي تا به امروز اين ديدار انجام نشده، زيرا آتشفشان خشم مردم كشور سومالي فعال شده است و كسي جرات نزديك شدن به آن را ندارد و همين امر نيز جانداي فريزر و ملس زناوي را بر آن داشت تا اعتراف كنند كه در محاسبات خود اشتباه كرده و هرگز فكر ظهور مقاومت ملي را در سومالي نمي كرده اند.
به دنبال شكست طرح هاي آمريكا در سومالي و همچنين فرو رفتن واشنگتن در ورطه اي كه به خاطر مقاومت سياسي و مسلحانه در اين كشور به وجود آمده بود، پنتاگون مايوسانه اعلام كرد كه اميدي به جنوب سومالي نمي رود و به خاطر وجود نابساماني هاي رو به گسترش نمي توان كاري براي اين منطقه كرد و بايد سومالي را از جنوب اين كشور جدا كرد.
/خ