چرا بايد خدا را شناخت؟

معرفت به معناي شناختن، شناسايي، علم و دانش و ادراک امور است. قدرت شناخت و معرفت حقايق، يکي از برجسته‌ترين ارزش‌هاي انساني است. روش‌هاي گوناگون زندگي و حالت‌هاي متفاوت رفتار بشر از
سه‌شنبه، 3 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چرا بايد خدا را شناخت؟
 چرا بايد خدا را شناخت؟

نويسنده: محمدتقي فعالي

 

معرفت به معناي شناختن، شناسايي، علم و دانش و ادراک امور است. (1) قدرت شناخت و معرفت حقايق، يکي از برجسته‌ترين ارزش‌هاي انساني است. روش‌هاي گوناگون زندگي و حالت‌هاي متفاوت رفتار بشر از چگونگي معرفت آن‌ها به حقايق و جهان‌بيني آنان سرچشمه مي‌گيرد.
در نگرش قرآن ملاک برتري انسان‌ها تقوا معرفي شده هر چند مزيت دانايي و معرفت امري انکارناپذير است:
هَل يَستَوِي الَّذِينَ يَعلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا َيَعلَمُون؛ بگو: آيا کساني که مي‌دانند و کساني که نمي‌دانند يکسانند (2)؟
در سخنان پيشوايان دين، ارزش تلاش و نفع رساني آسمان‌ها منوط به معرفت دانسته شده است. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اعمال بندگان پذيرفته نمي‌شود مگر با معرفت آن (3).
امام رضا (عليه السلام) حقيقت عبادت را فراتر از زيادي نماز و روزه دانسته، تفکّر و تعقّل حقيقت بندگي معرفي مي‌فرمايند:
لَيسَ العِبَادَةُ كَثرَةَ الصَّلَاِة وَ الصَّومِ إِنَّمَا العِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ عبادت زيادي نماز و روزه نيست بلکه همانا عباد تفکر در امر خداوند بلندمرتبه است (4).
با توجّه به نقش معرفت مي‌توان گفت: هر چه موضوع معرفت از ارزش بيش‌تري برخوردار باشد، معرفت درباره آن نيز بهتر و اساسي‌تر خواهد بود. از اين رهگذر با توجه به جايگاه آفريدگار عالم، معرفت او مهم‌ترين و برترين معرفت‌ها خواهد بود.
براساس رهنمودهاي قرآن کريم خداي بلندمرتبه معرفت خود را به بندگانش ارزاني داشته و با احسان خويش راه بندگي را به آنان آموخته است (5)؛ به عبارت ديگر معرفت خدا در نهاد انسان‌ها جاي گرفته و با هستي آن‌ها عجين شده است. ولي با اين وجود اين شناخت فطري، شناختي ابتدايي و اجمالي است و نمي‌تواند به تنهايي کمال خداشناسي را به همراه داشته باشد بلکه زمينه‌اي مناسب براي رشد و بالا رفتن معرفت انسان به خداي خود را فراهم مي‌کند. اگر انسان از اين معرفت فطري و ابتدايي غفلت نورزد مي‌تواند در مسير قرب به خداوند، گام‌هاي بلندي بردارد؛ از اين‌رو امام رضا (عليه السلام) براي ايمان اجزا و مراحلي را بيان فرمود؛ ايمان شامل اقرار به وسيله زبان، شناخت قلبي و شهودي و عمل با اعضا و جوارح مي‌شود.
الإِيمَانُ إِقرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَعَمَلٌ بِالأَركَانِ، ايمان اعتراف به زبان و معرفت به دل و عمل با اعضا است. (6)
انديشوران اسلامي بر اين عقيده متفق‌اند که مسلمان بايد با کنکاش عقلاني خود و تدبّر و انديشه در پي دست يافتن به عقايد و اصول دين خود باشد و در اين راه، تقليد از ديگران نکوهيده است:
علماي اسلام بر وجوب کسب معارف اعتقادي بر هر مسلماني که به تکاليف شرعي مکلف است، متفق‌اند و واجب است که بر عقايد از راه عقل و بينش استدلال شود نه اينکه از راه تقليد و پيروي از پدران و غير آن‌ها حاصل شود. (7)
در معارف اسلامي تعبّد بدون تعقّل، عبادت بدون معرفت، تقليد کورکورانه از ديگران پيمودن راه‌هاي غيرعقلاني، نکوهيده و ناپسند است. آنچه مطلوب اسلام و اولياي آن است دينداري همراه خردورزي است از منظر اسلام عقل و وحي و علم و ايمان، رابطه‌اي عميق و تنگاتنگ دارند. خداوند اکراه و اجبار به دين را نفي کرده است؛ زيرا دين عبارت است از: سلسله‌اي از معارف علمي که معارفي عملي را به دنبال دارد و جامع همه آن معارف، يک کلمه به نام «اعتقادات» است. اعتقاد و ايمان از امور قلبي است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد؛ چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهري است که شامل حرکات مادّي و بدني (مکانيکي) مي‌شود؛ ولي عقايد قلبي براي خود، علل و اسباب ديگري از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که جهل علم را نتيجه دهد و يا مقدمات غيرعلمي، تصديقي علمي را بزايد. (8) به تعبير ابن عربي، دين به اين دليل اکراه بردار نيست که در حقيقت، هدايتي است که از نور قلبي مستفاد مي‌شود و لازمه فطرت انساني و مستلزم ايمان قلبي است (9)؛ چنان‌که خداوند متعال مي‌فرمايد:
فَأَقِم وَجْهَکَ لِلدَّينِ حَنِيفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتيِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوي اين دين کن، با همان سرشتي که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداي تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولي بيشتر مردم نمي‌دانند. (10)
قران با صراحت از علم يقيني درباره اعتقاد سخن به ميان آورده است:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يعْلَمُونَ؛ و اگر يکي از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومي نادانند (11).
خداوند متعالي، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده، مي‌فرمايد: اگر برخي مشرکان از تو امان خواستند تا نزد تو بيايند و کلام حقّ را بشنوند به آنان مهلت بده که شنونده کلام الهي باشند تا شايد جهل آنان برطرف شود. در حقيقت، قرآن به اين مطلب اشاره دارد که در آغاز بايد کلام حقّ را به روشني تبيين کرد تا افراد جاهل امّا حق‌جو آن را بشنوند و بپذيرند. يکي از نتايج اين مسأله، آن است که امور اعتقادي بايد از روي يقين باشد و در اين محدوده لازم است علمي بدون شک و بدون تزلزل و اضطراب حاصل آيد؛ امّا اگر علم تقليدي کافي بود، دادن با مهلت دادن به مشرکان تناسبي نداشت تا کلام حق را بشنوند و درباره‌اش تدبّر کنند. اين اصل کلّي قرآن کريم است که انسان‌ها را به علم قطعي و يقيني فراخوانده است (12).
عمل کردن بدون علم و معرفت، مانند گام برداشتن در بيراهه‌هاست که هرچه پيشتر روي، از هدف خود دورتر مي‌شوي و هر کسي از روي دانش کاري انجام دهد، مانند کسي است که در راهي آشکار و روشن حرکت مي‌کند. امير بيان علي (عليه السلام) مي‌فرمايد:

ايمان باعث آباداني دانش و دانش سبب ترس از مرگ (تحکيم ايمان) است (13).

يا به تعبير قرآن کريم سرپيچي از رهنمودها و راهنمايي‌هاي عقل سبب اصلي غوطه‌ورشدن در عذاب‌هاي دوزخ است:
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛ و گويند: اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل کرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم. (14)
تقليد کورکورانه، از موانع انديشه ديني است و زشتي تقليد، تنها در تقليد از پيشينيان، خلاصه نمي‌شود و هر نوع دنباله روي کورکورانه از شخصيت‌هاي جامعه يا اکثريت جامعه را در بر مي‌گيرد. اسلام تک تک انسان‌ها را داراي شخصيت مستقل دانسته، هر فرد را مسئول مي‌داند و تقليد کورکورانه از بزرگان جامعه را از عوامل گمراهي بر مي‌شمارد. قرآن کريم در برابر کساني که پيروي کورکورانه از نياکان را مبناي عمل خود قرار داده‌اند، مي‌فرمايد:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يعْلَمُونَ شَيئًا وَلَا يهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پيامبر [ش] بياييد، مي‌گويند: آنچه پدران خود را بر آن يافته‌ايم ما را بس است. آيا هر چند پدرانشان چيزي نمي‌دانسته و هدايت نيافته بودند (15)؟
در واقع ريشه تقليد در مسائل جزئي و فرعي، خود باختگي فکري و تقليد در انديشه و مسائل کلي است.

چون مقلد بود عقل اندر اصول *** دان مقلد در فروعش ‌اي فضول (16)

متکلّمان اسلامي به منظور اهتمام بيشتر بر لزوم حرکت در مسير خداشناسي، دليل‌هايي را بر ضرورت انديشه‌ورزي در اين حوزه بيان کرده‌اند:

يک) جلوگيري از زيان‌هاي مهم

اصل «لزوم دفع ضرر» يکي از پايدارترين اصول حاکم بر زندگي بشر به شمار مي‌رود و تجربه‌ي قرن‌ها زندگي انسان، مهر تأييدي بر استواري آن زده است. به ويژه زماني که ضرر و زيان از اهميت ويژه‌اي برخوردار باشد.
در طول تاريخ انسان‌هاي شايسته‌اي به نام پيامبران پا به عرصه اجتماع انسان‌ها گذاردند و از وجود خدا، احکام و قانون‌هاي الهي و پاداش و کيفرهاي زندگي پسين، سخن به ميان آوردند و آدميان را به اين آموزه‌ها فراخواندند. بدون شک اگر از گفتار و رفتار آنان يقين به وجود خداوند و دين و آيين الهي حاصل شود، دست‌کم احتمال وجود آن، فزوني مي‌يابد روشن است که اگر چنين احتمالي درست باشد، ناديده گرفتن آن، زياني بزرگ و حسرتي اندوه‌بار در پي خواهد داشت. پس به حکم خرد و قضاوت فطرت، در برابر اين احتمال نبايد بي‌تفاوت بود بلکه بايد درباره آن به بحث و تحقيق پرداخت. حديثي زيبا از امام رضا (عليه السلام) اين مطلب را تأييد مي‌کند: يکي از منکران وجود خدا نزد امام رضا (عليه السلام) آمد، در حالي که گروهي در محضر آن حضرت بودند، امام (عليه السلام) به او فرمود:
اگر حقّ با شما باشد -که نيست- و خدايي وجود نداشته باشد، در اين صورت ما و شما برابريم و نماز و روزه و زکات و ايمان ما به ما زيان نخواهد رساند ولي اگر حقّ با ما باشد -که هست- در اين صورت ما رستگار و شما زيان‌کار و در هلاکت و خسران خواهيد بود. (17)

دو) سپاس‌گزاري از صاحب نعمت

انسان‌ها در زندگي خويش، از نعمت‌هاي فراواني برخوردارند که خود، آن‌ها را به خويش نداده بلکه از سوي موجود ديگري به آن‌ها داده شده است. از نظر عقل شکرگزاري از کسي که به او نعمتي بخشيده، کاري پسنديده و لازم است. و ترک آن نکوهيده و ناروا است.
پس بر انسان لازم است که جبهه سپاس بر درگاه نعمت بخش خويش بسايد. و از آن‌جا که لازمه سپاس‌گزاري از اين موجود، شناختن اوست، عقل آدمي حکم مي‌کند که در مسير شناخت نعمت بخش حقيقي خود گام بردارد. امام حسن عسکري (عليه السلام) فرمود:
نعمت را جز انسان سپاس‌گزار و شاکر نمي‌شناسد و جز انسان عارف و آگاه شکر نعمت را به جاي نمي‌آورد. (18)

سه) فطرت علّت‌شناسي

حس کنجکاوي يکي از حس‌هاي نيرومند آدمي است و جستجوي علّت و دليل پديده‌ها از نشانه‌هاي آشکار اين حس فطري است. اين تمايل دروني و فطري سبب مي‌شود انسان با ديدن هر حادثه‌اي از علّت پيدايش آن را جويا شود، از اين رو بحث از وجود آفريدگار جهان، پاسخگويي به يک نياز و احساس فطري براي انسان به شمار مي‌رود .(19)

پي‌نوشت‌ها:

1- فراهيدي، العين، ج 2، ص 121؛ ابن دريد، جمهرة‌اللغة، ج 2، ص 766؛ فيروزآبادي، قاموس المحيط، ج 3، ص 233؛ طريحي، مجمع‌البحرين، ج 2، ص 93؛ دهخدا، لغت‌نامه، ذيل واژه معرفت. عميد، فرهنگ لغت عميد، ذيل واژه‌ي معرفت.
2- زمر/9.
3- مجلسي، بحارالانوار، ج 25، ص 147.
4- کليني، الکافي، ج 2، ص 55؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 68، ص 322.
5- روم /30؛ بقره/138؛ عنکبوت/61-62؛ مؤمنون /84 و 89.
6- صدوق، الامالي، ص 268.
7- بحراني، قواعد الميزان في علم الکلام، ص 2 و 3.
8- ر.ک: طباطبايي، الميزان، ج2 ، ص 342.
9- ابن عربي، تفسير ابن عربي، ص 84.
10- روم/30.
11- توبه /6.
12- طباطبايي، الميزان، ج 9، ص 153-156.
13- نهج البلاغه، خطبه 155.
14- ملک /10.
15- مائده/104.
16- مولوي، مثنوي معنوي، دفتر پنجم.
17- کليني، الکافي، ج 1، ص 78.
18- مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 378.
19- رباني گلپايگاني، عقايد استدلالي 1، ص 15.

منبع مقاله :
فعالي، محمدتقي، (1394)، سبک زندگي رضوي (7) بينش‌ها و ارزش‌ها، مشهد: انتشارات بنياد بين‌المللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اوّل.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما