پرسش‌هايي مهم درباره‌ي ازدواج (2)

سؤال: آن شور و مودّت اوليه چگونه با غلبه‌ي روحِ فرهنگ مدرنيته آلوده شده است؟ جواب: فرهنگ مدرنيته تعريفي از انسان ارائه مي‌دهد که جنبه‌ي قدسي آن به‌شدت تقليل مي‌يابد و بالتبع زن و شوهراني که تحت تأثير
چهارشنبه، 4 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پرسش‌هايي مهم درباره‌ي ازدواج (2)
 پرسش‌هايي مهم درباره‌ي ازدواج (2)

نويسنده: اصغر طاهرزاده

 

عشق اوليه

سؤال: آن شور و مودّت اوليه چگونه با غلبه‌ي روحِ فرهنگ مدرنيته آلوده شده است؟
جواب: فرهنگ مدرنيته تعريفي از انسان ارائه مي‌دهد که جنبه‌ي قدسي آن به‌شدت تقليل مي‌يابد و بالتبع زن و شوهراني که تحت تأثير آن فرهنگ به همديگر مي‌نگرند با همان منظر همديگر را مي‌بينند و در نتيجه ازدواج بيشتر با غلبه‌ي تصور «اطفاي شهوتْ» روح و روان جامعه را پر مي‌کند، در حالي که آن مودّت و رحمتي که خداوند در بستري الهي در جان دو همسر قرار مي‌دهد چيزي بالاتر از دوست‌داشتن‌هاي شهواني است. در حال حاضر در بعضي از ازدواج‌ها دو موضوع فوق مخلوط است، گاهي غلبه بر اين است و گاهي غلبه با آن. عموماً خانم‌ها و آقاياني که امروز با هم ازدواج مي‌کنند، تلويزيون تماشا کرده‌اند و انواع ازدواج‌هايي كه از طريق فيلم‌هاي غربي به صحنه‌ي تلويزيون آورده‌اند، در ذهن آن‌ها هست. حالا آن محبت الهي را مي‌خواهند با روش غربي مديريت کنند! در حالي‌که آن محبت، با روش غربي جلو نمي‌رود و برعکس؛ خيلي زود از صحنه‌ي جان زن و شوهر جوان رخت برمي‌بندد. چند روز پيش آقاي متديني که تازه ازدواج کرده بود مي‌گفت از محبتي كه به همسرم دارم حيرت كرده‌ام. اين جوان مسلمان مي‌خواهد اين محبت خدادادي را دنبال‌كند. اگر اين محبت را خواست با اداهايي كه تلويزيون به زن و شوهرها تعليم داده‌ دنبال کند خيلي زود از همديگر خسته مي‌شوند و آن را از دست مي‌دهند. فرهنگ غربي نوع جواب‌دادن به محبتي كه خدا در دل زوج‌هاي جوان مي‌اندازد را در يك شِماي بسيار غيرسالم به‌کار مي‌گيرد. چيزي که امروز در خانواده‌هاي اشرافي مملکت خودمان هم به‌چشم مي‌خورد، که هرگز اثري از آن صفاي بين زوج‌هاي متدين در آن‌ها نيست، چون ازدواج آن‌ها در بستري غير طبيعي قرار گرفته است. بايد متوجه باشيم محبت اوليه با رعايت وظايف شرعي و اين‌که هرکدام حقوق ديگري را رعايت کنند باقي مي‌ماند.
اگر همان‌طور که خداوند تعيين فرموده است همسران به حقوق يکديگر احترام بگذارند آن محبت اوليه باقي مي‌ماند، هرچند شکل بروز آن تغيير کند. در يك زندگي توحيدي خطر اين‌جاست كه زن و شوهر حس‌كنند آن محبت اوليه از بين رفته است. ما مي‌خواهيم بگوييم: نه، از بين نرفته؛ در زندگيِ سالمِ توحيدي حتي اگر گاهي زن و شوهر به همديگر انتقاد هم بكنند، روح توحيديِ خانواده، آن محبتي كه خدا شروع كرده‌است را حفظ مي‌کند، هرچند شكل ظهور آن عوض شود. مرد و زن بايد چشم‌شان باز باشد و آن محبت را ببينند. مرد بايد چشمش باز باشد و ببيند وقتي همسرش دقيقاً چيزي مي‌پزد كه او دوست دارد و خود زن هم ناخودآگاه همان را دوست مي‌دارد، خبر از باقي‌ماندن آن محبت مي‌دهد. در دنياي مدرن وقتي زن و مرد هرکدام مَن جداگانه‌اي شدند، در سر سفره چند غذا ظاهر مي‌شود - البته اگر سفره‌اي در کار باشد- هراندازه به خانواده‌هاي سنّتيِ توحيدي نگاه‌ کنيد، اگر از يک طرف مرد سعي مي‌کند دل همسرش را به‌دست آورد، از آن طرف هم زني كه به خانه‌ي شوهرش مي‌آيد با تمام عشق دوست دارد هماهنگ با شرايط خانه‌ي شوهر شود، بعد از دو سه ماه فقط چيزهايي را دوست مي‌دارد كه شوهرش دوست مي‌دارد! در مواردي هم مرد در چنين فضايي قرار مي‌گيرد که به غذاهايي علاقمند مي‌شود که همسرش به آن‌ها علاقمند است. اين بدين معنا است كه در قلب و روان آن‌ها «خانواده» و شخصيت جمعي‌شان مهم است، و نه شخصيت فردي آن‌ها.
جواب سؤالي که گفته مي‌شود: «چرا جهاد زن «حُسنُ التَّبَعُّل» و خوب ‌شوهرداري ‌کردن است؟» همين‌جاست، در اين روايت حقوقي را برعهده‌ي زن گذاشته‌اند. براي اين‌كه در يک خانه‌ي توحيدي، زن با نفي «خود»ش و رعايت حقوق همسرش، احيا مي‌شود، حقوقي که مرد با پذيرش مسئوليت کليه‌ي امورات زن، به عهده‌ي زن قرار مي‌گيرد.
در همين رابطه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: «لو كنت آمرا أحدا أن يسجد لأحد لأمرت النّساء أن يسجدن لأزواجهنّ لما جعل اللَّه لهم عليهنّ من الحقّ‏»(1) اگر به كسى دستور مي‌دادم كسى را سجده كند به زنان دستور مي‌دادم به شوهران خويش سجده كنند، از بس كه خدا براى شوهران حق به گردن زنان نهاده است.‏
در اين‌جا سجده‌كردن، منظور سجده به «مرد» نيست بلکه سجده به مديريتي است که با پذيرفتن آن، خودش را در هسته‌ي توحيدي خانه فاني کرده، و عملاً اين نوع سجده يک نوع احياي حيات معنوي است و سير به سوي حيات طيب. مگر آن رزمنده‌هايي كه در دفاع هشت‌ساله با شهادت، خود را فاني در انقلاب كردند، يک نوع سجده براي هسته‌ي توحيدي نظام اسلامي نبود؟ شهداي ما ديدند يك كانون توحيدي به صحنه آمده که راه رسيدن انسان‌ها را به خدا ممکن مي‌سازد، متوجه شدند نفي خود براي بقاي اين كانونِ توحيدي، عين احياي خود است. فاني‌کردن خود براي خانواده‌ي توحيدي هم عين همان کاري است که شهداء براي انقلاب اسلامي انجام دادند و واقعاً اگر بنا بود به غير از خدا به کسي سجده کنيم، روزي هزار بار بايد به شهداي عزيز سجده مي‌کرديم.
در فضاي خانه‌اي که روح توحيد در آن حاکم است، انسان احساس زندگي معنوي دارد، در چنين فضايي است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: «مهنّه‌ي إحداكنّ في بيتها تدرك جهاد المجاهدين إن‌شاءاللَّه» (2) اى زنان! هر يك از شما با اشتغال در خانه خويش اگر خدا خواهد ثواب مجاهدان خواهد يافت. چون در فضاي خانه‌ي توحيد راه انسان به سوي آسمان معنويت به‌خوبي گشوده شده است.
وقتي چنين فضايي ويران شد ديگر هيچ‌کس با حضور در خانه احساس عبادت نمي‌كند. زن همين كه مدت کمي در خانه مي‌ماند، خسته مي‌شود؛ چون فضا طوري نيست که احساس عبادت ‌كند و بتواند وصل به آسمان باشد و سكينه‌ي لازم برايش ايجاد شود، به همين جهت ملاحظه مي‌کنيد زنانِ امروزه بيش از اين كه در خانه باشند در كوچه و خيابان‌‌اند، چون به قول «هايدگر»؛ مدرنيته سكنايي براي بشر باقي نگذارده است.

خانواده؛ بستر انس با خدا

سؤال: از طرفي قرآن مي‌فرمايد: «اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب»،(3) بدين معني که فقط با ياد خدا قلب‌ها به آرامش مي‌رسند. از طرف ديگر قرآن درباره‌ي ازدواج مي‌فرمايد كه انسان با همسرش به آرامش و سكينه مي‌رسد! (4) شما آرامش بين زوجين را چطور معني مي‌كنيد که تضادي با آيه‌ي قبل نداشته باشد.
جواب: ما نمي‌گوييم؛ آرامش بين زوجين، يك نوع آرامش ديگري است. چون وقتي يك هسته‌ي توحيدي به نام خانواده پديد آمد و خود را به همه‌ي جبهه‌هاي توحيدي تاريخ متصل ديد، و هر عضوي از اعضاء خانواده با نفي خود براي چنان هدفي از خودخواهي آزاد گشت، جز خدا را در روبه‌روي خود نمي‌بيند. «ذكرالله» يعني نفي خود براي حفظ مركز توحيدي، و خانواده يکي از آن مراکز است. اين‌كه مي‌فرمايد همسر هرکس موجب آرامش اوست، براي اين است كه متذکر حيات توحيدي جاري در خانواده است. اين ديگر يک «انس حقيقي» با خدا است، منتها در بستر خانواده، مثل اُنس حقيقي با خدا در مسجدالحرام. وقتي مي‌فرمايد: «اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب» اين ياد خدا صورت‌ها و بسترهاي مختلفي دارد، يکي از بسترهايي که ياد خدا را فراهم مي‌کند، بستر خانه‌اي است که بر اساس توحيد بنا مي‌شود، تا هرکس با رعايت حقوق ديگري، منيت خود را نفي کند.
يکي ديگر از عوامل توحيدي خانواده انگيزه‌ي عفاف است و باقي‌ماندن در زير ولايت الهي، از جمله انگيزه‌هاي جوان مسلمان جهت ازدواج نجات از خطرات نگاه به نامحرم است تا با محرم اصلي خود که خداوند است همواره مرتبط باشد. و از اين جهت نيز خانواده صورت ياد خدا و «ذِکْرُالله» است و عامل آرامش، و خداوند به اين زن و شوهر که با چنين انگيزه‌اي ازدواج کرده‌اند محبت و آرامش خاص خود را ارزاني مي‌دارد، وگرنه به مرد و زن غريبه كه با يکديگر ارتباط دارند فقط شهوت مي‌دهد. مودت و رحمت درواقع همان اُنسي است كه در بستر ارتباط با خدا در زن و شوهر فراهم مي‌شود. عمده آن است که از خانواده به‌عنوان اصيل‌ترين هسته‌ي توحيدي غفلت نشود تا اين نتايج را به‌دست آوريم.
ممكن است تصورتان اين باشد كه اين‌طور طرح‌کردن خانواده يک حالت آرماني و دور از واقعيت است. زيرا نمونه‌هايي که در خانواده‌هاي خودمان بين پدر و مادرها سراغ داريم اين‌طورها نيست. در صورتي كه به نظر بنده اگر دقيق بررسي فرماييد و خانواده‌هاي خودتان را با زندگي‌هاي دنياي جديد که هيچ جنبه‌ي ديني در آن نيست، مقايسه کنيد مي‌بينيد به صورت نامرئي روح توحيد و جنبه‌ي تذکر الهي در آن‌ها با کم و زيادش، حاکم است. اسلام روي‌هم رفته در جامعه‌ي اسلامي خانواده‌‌ها را به بستر توحيدي مي‌كشاند. بحران به‌دست‌آمده در پنجاه ساله‌ي اخير نگذاشته تا از اسلام درست بهره‌گيري کنيم، همان‌طور که از نمازمان نتوانسته‌ايم در راستاي دوري از فحشاء و منکر درست بهره‌گيري نماييم. با اين حال همين امروز اكثر خانواده‌هاي سنتي در يك بستر توحيدي تنفس مي‌کنند، هرچند غرب‌زدگي آن‌‌ها در بي‌رنگ‌کردن تأثير اسلام بي‌نقش نيست، ولي وقتي با خانواده‌هايي که تماماً تجددزده شده‌اند مقايسه مي‌کنيد، تأثير نور توحيد بسيار محسوس مي‌شود. اين‌طور نيست كه غرب توانسته ‌باشد تمام حيات توحيدي خانواده‌هاي ما را بگيرد.
هنوز در جامعه‌ي ما به ازدواج به عنوان يك سنّت نبوي نگريسته مي‌شود. همين حالا که بحث ازدواج پيش مي‌آيد حتي در بين خانواده‌هايي که از بسياري جهات از دين فاصله گرفته‌اند ازدواج را به عنوان يک سنّت نبوي در جلوي خود دارند، نفسِ چنين نگاهي به ازدواج، هرچند ضعيف، ولي بالاخره رنگ توحيدي آن را مي‌پذيرد. مي‌بيني همان دختر و پسري كه با هم بر خلاف دستورات دين دوست شده‌‌اند، با اين‌همه مي‌گويند: بايد صيغه‌اي بخوانيم و محرم شويم، اين نشان ‌مي‌دهد باز هم در فطرت خود مي‌خواهد اين هسته را به توحيد متصل کند. هرچند در بين اين قشر موضوع مورد بحث بسيار آسيب‌ ديده است و در شرايط مساعد برگشت‌ها دوباره به سوي خانواده‌ي توحيدي است. ما بايد نگذاريم موضوع فراموش شود.
سؤال: شما قبلاً فرموديد: «ازدواج يعني در کنار هم آمدنِ زن و مردي که نمي‌توانند به‌تنهايي نيازهاي خود را برطرف کنند، تا بهتر به اهداف خود برسند» منظورتان از اين كه «به‌تنهايي نمي‌توانند نيازهاي خود را برطرف کنند، چيست؟
جواب: خود قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللهُ بِه بَعْضُكُم عَلَي بَعضٍ»؛ (5) آرزوي شما اين نباشد که آن توانايي‌ها و امتيازاتي که خداوند به ‌هرکدام نسبت به‌ ديگري داده، شما داشته باشيد. هرکدام كمالاتي داريد که ديگري ندارد، يك كمالاتي به اين داده‌ که به آن يکي نداده ‌است و برعکس. اين نشان مي‌دهد که زن و مرد در صورت مجموعه‌بودن کامل‌اند. بنابراين انسان‌ها به تنهايي نمي‌توانند بار خود را به‌راحتي به منزل برسانند.

معناي پختگيِ حاصل از ازدواج

سؤال: در جايي مي‌فرماييد؛ «چقدر فرهنگ غرب زشت عمل کرد به طوري که ازدواج را، که وسيله‌ي اُنس دو روح است براي پخته‌شدنِ هرچه بيشترِ دو انسان، به ارضاي شهوت تبديل‌نمود». لطفاً اين «پخته‌شدن دو روح در سايه‌ي انس» را توضيح‌دهيد.
جواب: «پخته‌شدن دو روح در سايه‌ي انس با همديگر» به نظرم با مقدماتي که عرض شد تا حدّي روشن است. پخته‌شدن در هرکاري يعني «آزادشدن از خواسته‌هاي فردي»، و موضوعات را با جوانب دقيق‌تر نگاه‌کردن؛ شما مي‌بينيد آقا يا خانم قبل از ازدواج، نظر خود را کامل مي‌داند، ولي وقتي ازدواج کرد و در بستر زندگي با تنگناهايي روبه‌رو شد که راحت نمي‌تواند نظرات خود را عملي کند مجبور است بيشتر فکر کند و در فکر خود تجديد نظر نمايد. در زندگي فردي فكرمي‌كرده خيلي متفكر است، ولي وقتي همان فکر را آورد در خانواده و با افکار ديگر مقايسه کرد مي‌بيند بايد در رفع نواقص فکر خود تلاش نمايد. متوجه مي‌شود نمي‌تواند روي حرف خود اصرار کند وگرنه خانواده‌اش به بحران مي‌افتد- البته به شرطي كه طرف براي خانواده حريم قائل باشد و نخواهد نظر مقابل را سركوب كند- کسي که در مقابل نظر منطقي بقيه با نظر خودش درگير مي‌شود درواقع توانسته ‌است از طريق خانواده به يک نوع پختگي برسد که در زندگي فردي به آن نمي‌رسيد. انسانِ «پخته» به کسي مي‌گويند؛ كه جوانب نقص نظر خود را ببيند. شما ديده‌ايد؛ انديشمندان بزرگ عموماً وقتي نظر مي‌دهند، مي‌گويند: «من نظرم اين هست، اما اين حرف به اين معني نيست كه توانسته ‌باشم همه‌ي جوانب را هم حل‌كنم». خيلي حرف است؛ گاهي ديده‌ايم كه علامه طباطبائي«رحمه‌ي‌الله‌عليه» چقدر دقيق يك آيه را تفسيرمي‌كنند! بعد آخرش مي‌نويسند: «وَ اللهُ اَعلَم». در اصطلاح آقايان «وَ اللهُ اَعلَم» يعني من مطمئن نيستم كه در اين مطلبي كه گفتم، تمام جوانبِ موضوع در نظر گرفته ‌شده ‌است. در خانواده، در تقابل آراء، فقط نظردادن و رفتن نيست، راه‌کار عملي بايد داد، لذا به آدم پختگي مي‌دهد.
در بحث «تولدي ديگر» که در ابتداي بحث در رابطه با ازدواج عرض کردم يکي از معاني‌ تولد ديگر همين پختگي است. زن و مردِ جوان در عين مودّت و محبت به همديگر با تفاوت آراء روبه‌رو مي‌شوند. و همه‌ي هنر در اين‌جا است که هيچ‌کدام بر حرف خود اصرار نورزند تا فهمي بالاتر به ميان آيد، و كم‌اند زن و شوهرهاي جواني كه توانسته‌ باشند از اين تقابل آراء درست رد شوند. واقعاً بصيرت مي‌خواهد كه آدم در آن مرحله بگويد: چرا حرفِ همسرم درست نيست و حرف من درست است؟»! متأسفانه صد دليل مي‌آورد كه حرف خودش درست است، در صورتي كه كافي است فقط يك کمي انصاف داشته ‌باشد تا متوجه بشود. در بستر خانواده بايد با موضوعات به شکل ديگري برخورد کرد، زيرا موضوعْ حاکميت حرف يکي بر ديگري نيست، بلکه موضوعْ فکر جديدي است که بايد متولد شود، در اين حالت است که طرف مي‌بيند عجب! ديگر نمي‌تواند مثل قبل راحت نظر بدهد و خودش هم نظر خود را تأييد کند، براي تصميماتي كه مي‌خواهد بگيرد، بايد جوانب زيادي را در نظر بگيرد. توجه به نظر زنان در جاي خود بسيار کارساز است به طوري که قرآن در مورد از شيرگرفتن زودتر از موعد کودک مي‌فرمايد چنانچه زن و مرد با همديگر مشاوره کردند و به نتيجه رسيدند اشکال ندارد، که موضوعِ آن در جلسات قبل گذشت و روشن شد که بعضاً واژه‌ي زن در بعضي روايات به معني زناني است که سراسر در فکر هوس‌هاي خود هستند و در اين رابطه مي‌فرمايند: «وَ شاوِرُوهُنَّ وَ خالِفُوهُنَّ حُبُّکَ لِلشَّيءِ يعْمي وَ يصِم» (6) بر خلاف رأي آن‌ها عمل کنيد، زيرا دوستي يک شيئ انسان را در ديدن حقيقت، کور و در گفتن حقيقت کمک مي‌کند. حضرت در اين توصيه مي‌فرمايند: مواظب باش اين‌چنين زناني انديشه‌ي تو را تحت تأثير خود قرار ندهند.
وقتي قرآن موضوع مشورت با زنان را به‌کلي مسدود نکرده پس معلوم است در آن‌جايي که مشورت با آن‌ها نهي شده يا مربوط به موقعيت‌هاي خاص است و يا مربوط به زنان خاص که در بحث مشورت با زنان، بحمدالله موضوع تا حدّي بررسي شد.
آنچه مورد تأکيد است؛ موضوع تضارب آراء در نظام خانواده است که مسلّم اگر انسان نسبت به نظرات همسر خود حساس باشد و به آن توجه کند علاوه بر آن که کشتي خانواده را بهتر به ساحل سعادت مي‌رساند، موجب پختگي آراء خود و همسرش خواهد شد، عمده آن است که هر دو نفر سعي کنند آراء يکديگر را تصحيح کنند تا تفکر جديدي متولد شود، نه اين‌که هرکدام سعي بر سرکوب‌ رأي ديگري داشته باشد.
بنده به بعضي از رفقاي ديني گله دارم چون بدون دقت به جايگاه رواياتي که زنان را نقد کرده، حکم کلي مي‌کنند و عملاً انديشه و آراء زنان را از صحنه‌ي خانواده خارج مي‌نمايند. بعضاً در حدي به زن نگاه‌ مي‌كنند که از او به عنوان صاحب‌نظر در امور تربيتي كه نظرش مي‌تواند در به سعادت‌رساندن اعضاء خانواده مفيد واقع بشود، نظرخواهي نمي‌شود، و درنتيجه آن استعداد شكوفا نمي‌گردد. خداوند به حضرت آيت‌الله جوادي«حفظه‌الله» خير فراوان دهد که با طرح کتاب «زن در آينيه‌ي جلال و جمال» بسياري از شبهاتي که در مورد زن مطرح شده بود را مرتفع نمودند.
نگاه فمينيستي به زن نگاهي است که در فضاي خود آسيب‌هايي را به زن مي‌زند، ولي نگاه به جايگاه ارزشمند و شخصيت اصلي زن نگاه ديگري است که مي‌گويد حذف نظرات زن از زندگي، آسيب‌هاي فراواني به‌بار خواهد آورد و عملاً زمينه‌ي رشد فمينيسم را فراهم مي‌کند. در بحث احترام به رأي زنان قصد ما لوس‌کردن زنان نيست، بلکه حرف اين است که ما هرچقدر در متون ديني مطالعه کرديم، به اين كه بتوان عقل زن را عقل درجه ‌دوم گرفت نرسيديم، و در واقع وظيفه‌ي ما اين است که متذکر چنين موضوعي باشيم.

مأنوس شفيق

سؤال: شما فرموده‌ايد: «ازدواج براي اين است كه انسان زندگي را بهتر و همه‌جانبه ادامه بدهد»، منظور چيست؟
جواب: زن و شوهر اگر به کمک همديگر بناي ساده‌زيستي و نظر به زندگي معنوي را داشته باشند، يقيناً بهتر از وقتي که تنها هستند کارشان جلو مي‌رود. کلان‌نگري مرد از يک طرف، و ظريف‌نگري زن از طرف ديگر حرکت انسان را کامل مي‌کند. هرکدام در عين سادگي، با صفا و صميميت به همديگر کمک مي‌کنند. همان‌طور که زنان در طرف منفي زندگي، انسان را گرفتار تجمل مي‌کنند، در طرف مثبت زندگي هم نقش زنان در به‌وجودآوردن شرايطي که در عين «سادگي»، همراه با آراستگي و صفا باشد، نقش به‌سزايي دارند. در حالي که آقايان در زمان مجردي، سادگي را با بي‌قيدي در لباس و در ظاهر يکي مي‌گيرند. به عبارت ديگر بسيار کم‌اند مرداني که بتوانند سادگي را با آراستگي همراه کنند.
شما از منظر خودتان به خودتان نگاه ‌مي‌كنيد، آن منظر براي ارزيابي خودتان منظر كاملي نيست؛ بقيه هم كه نمي‌توانند آن طور که همسر آدم با نگاه کاملاً دوستانه، به آدم نگاه مي‌کند، نگاه کنند. لذا احدي زير اين آسمان به اندازه‌ي همسر آدم، حساسيت دوستانه نسبت به آدم ندارد، حتي پدر و مادر؛ چون پدر و مادرتان، خانواده‌ي شما را به عنوان يک هسته‌ي مستقل نمي‌بينند، آن‌ها فرزندشان را عضو خانواده‌ي خودشان مي‌بينند.
اگر به اين نتيجه برسيم كه تنها كسي كه اگر نگاهش سالم و مشفقانه باشد، مي‌تواند ما را از همه‌ي جوانب درست نگاه‌كند، همسر آدم است، حال اگر همسر شما شفيقانه توصيه‌اي به شما كرد، هيچ توصيه‌اي به اندازه‌ي اين توصيه نمي‌تواند زنده و مفيد باشد. در يك چنين فضايي، اگر شما بخواهيد ساده زندگي‌كنيد، او هم بخواهد ساده زندگي‌كند، خيلي خوب مي‌توانيد كمك کنيد.
منظور از راحت زندگي‌کردن اين است که شما از طريق همسرتان مزاحمت‌هاي قوه‌ي وهميه را که مانع باقي‌ماندن در عفت جنسي است، مرتفع‌ ‌مي‌كنيد، اين موضوع زن و مرد ندارد. با ازدواج سالم از يک طرف مزاحمت‌هاي قوه‌ي وهميه مرتفع مي‌شود، از طرف ديگر تنهايي‌هاي آزاردهنده هم نخواهيد داشت . انسان‌ها از چهل‌سالگي به بعد به‌شدت نياز دارند که «مأنوس» داشته ‌باشند و اين نه به صرف ميل شهواني است، بلکه بيشتر يک نياز روحي در ميان است و در صورتي که شما از ابتداي زندگي نوع برخوردهاي خود را طوري تنظيم کنيد که در شرايطِ نياز به مأنوس، روح‌هايتان همديگر را بشناسند و همديگر را درک کنند نتايج خوبي مي‌گيريد. حيف که امروزه اکثر زندگي‌ها طوري نيست كه همسران بعد از سي، ‌چهل‌سال، همديگر را به‌عنوان «شفيق مأنوس» كشف‌كنند تا بتوانند دلسوز هم باشند. متأسفانه عموماً در سال‌هاي چهل به بعد زن‌ها طرف فرزندان مي‌روند و مردها طرف رفقاي قديم، و عملاً زن و شوهر در آن سن با هم غريبه‌تر هم مي‌شوند، در صورتي که حتي در موقعي که انسان در زندگي سلوکي مي‌خواهد تنها باشد و خود باشد و خداي خود، تنها کسي که مزاحم آن تنهايي نيست همسر انسان است. به نظرم آن کساني که چون مي‌خواسته‌اند تنها باشند، ازدواج نکرده‌اند، آن‌قدري كه از طريق تنهايي، به زحمت افتاده‌اند و نتيجه نگرفته‌اند؛ امکان آن بوده ‌است که با ازدواج با زحمت‌هاي كمتري به همين مقامات رسيد. زيرا همسر انسان مزاحم خلوت انسان نيست. تنها كسي كه در سلوک، بودش بودنِ مزاحم نيست، همسر آدم است.
به هر حال احساس نياز به مأنوس چيزي است که با همسر شما حل مي‌شود، از طرف ديگر وجود همسر مزاحم نياز به تنهايي شما نخواهد بود.
سؤال: آيا نياز هست كه يك عارف، در كنار انس با خدا، انس با يك مخلوق مثل همسرهم داشته ‌باشد؟
جواب: قوه‌ي خيال در دنيا آنقدر مجرد نمي‌شود که به‌کلي از توجه به صورت آزاد شود. قوه‌ي خيال را بايد با مأنوسِ مناسب تغذيه کرد. در تئوري و به صورت انتزاعي ممکن است فکر کنيم قلب وقتي با خدا مأنوس شد ديگر نياز به مؤانسِ ديگر ندارد، ولي در عمل چنين نيست. چون قلب يک وجهي دارد که طالب مأنوس مناسب است، حال تا حدّي رفقاي اهل سلوک اين نياز را جبران مي‌کنند ولي همسرِ مناسب جاي خود را دارد. مولوي در همين رابطه مي‌گويد:

مصطفي آمد که سازد هم دمي *** کَلِّمِيني يا حميراء کَلِّمِي

يعني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به همسرشان مي‌فرمودند کمي براي من صحبت کن. چون روحْ در جنبه‌ي خيال خود نياز به يك مأنوس مجسَّم دارد. شما زن و شوهرهاي جوان،‌ فعلاً راه‌هاي نرفته‌ي زيادي در پيش داريد ولي حدود چهل‌سالگي که قدرت «جمع» پيدا مي‌کنيد مي‌توانيد در عين توجه به جنبه‌هاي معقول عالم، با مرتبه‌ي خيالِ آن معقولات هم زندگي کنيد. اين‌که مي‌بينيد پيرمردها و پيرزن‌ها بيشتر حوصله‌شان سر مي‌رود، چون جنبه‌ي اُنس خيالي در آن‌ها بيشتر از قبل به ميدان آمده منتها اگر خود را درست تربيت کرده بودند جنبه‌ي ارتباط با مأنوساتِ غيبي در آن‌ها غلبه مي‌کرد و اين‌همه از تنهايي خود گله‌مند نبودند.
سؤال: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: «خِيارِ اَمَّتِي اَلْمُتَأهِّلُون وَ شِرارُ أمَّتِي‌ الْعُزّاب» (7) بهترين افراد امت من متأهلان‌اند و بدترين امت من عَزَب‌ها هستند. منظور حضرت از اين حديث چيست؟
جواب: عزب‌ها يعني كساني‌‌ كه از زير بار مسئوليت خانواده بدون دليل شانه خالي مي‌کنند و آماده‌ي فداكاري نيستند. علامه طباطبائي«رحمه‌ي‌الله‌عليه» مي‌گويند؛ بسياري از کساني كه جرئت ازدواج ندارند، به اين دليل است كه حاضر نيستند خود را براي يک زندگي همراه با همسر و فرزند فدا كنند و محدوديت‌هاي يک زندگي و تربيت فرزندان را به‌عهده بگيرند. پس منظور از عَزب آن‌هايي نيستند که مي‌خواهند ازدواج کنند اما شرايط ازدواجشان فراهم نيست، اين‌ها را که نمي‌شود گفت بدترين افراد امت پيامبراند. قرآن مي‌فرمايد: اگر كسي به خاطر فراهم‌نبودن شرايط، ازدواج ‌نكند با خويشتن‌داري عفت خود را حفظ کند تا خداوند امکانات آن را به فضل خود به او برساند. (8) اين نوع عزب‌بودن غير از آن است که انسان به جهت زير بارنرفتن مسئوليت خانواده ازدواج نمي‌کند. ولي به هر حال ازدواج يک امر مستحب است، لذا حتي ممکن است افرادي باشند که به دلايل ديگر ازدواج نکنند، پس اطلاق بدترين افراد امت به افراد عزب، مربوط به افراد خاص و در شرايط خاص است.
شخصي از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در رابطه با ازدواج سؤال کرد؛ حضرت فرمودند: مي‌تواني به شيوه‌ي برادرم عيسي(عليه السلام) عمل‌کني - و ازدواج نکني- و مي‌تواني به سنت حبيبم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل کني - و ازدواج نمايي-
آن رواياتي که نشان مي‌دهد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اصرار بر ازدواج دارند و حتي مي‌فرمايند: از من نيست کسي که از سنت من -که ازدواج‌کردن است- فاصله بگيرد، مي‌خواهند بگويند؛ مسلمان حق ندارد در بستر طبيعيِ زندگي، از ازدواج فراركند. اما اگر شخص خاصي در موقعيت خاص اجتماعي يا روحي، يا جسمي قرار دارد وظيفه‌اش چيز ديگري است.
آقايي مي‌گفت پدر و مادرم اصرار دارند كه ازدواج‌كنم در حالي که در خودم چنين نيازي را احساس نمي‌کنم، مي‌ترسم با ازدواج نه‌تنها براي خودم دردسر درست کنم، بلکه براي آن دختري که با او ازدواج مي‌کنم دردسر باشم. اين از همان‌هايي است که مي‌تواند به سيره‌ي حضرت عيسي(عليه السلام) عمل کند.
سؤال: چرا اگر انسان در رابطه با ازدواج شکست بخورد، گويا در همه‌ي زندگي شکست خورده ولي شکست در ساير امور زندگي اين‌چنين جانکاه نيست؟
جواب: اگر انسان زندگي را درست شناخت و متوجه شد اهدافي در زندگي هست که بايد براي رسيدن به آن اهداف خانواده تشکيل دهد، آن‌هم خانواده‌اي با فضا و فرهنگ ديني. حال اگر با انجام ازدواج متوجه شد همسر او متوجه چنين حساسيتي نسبت به کانون خانواده نيست، اين‌جاست که احساس مي‌کند در کلّ زندگي شکست خورده است، وگرنه افرادي که با تشکيل خانواده هدف بزرگي را دنبال نمي‌کنند، اينان نه شکستشان در زندگي يک شکست جانکاه است و نه پيروزي آن‌ها يک پيروزي بزرگ است. ازدواجي که بناي زن و مرد عبارت باشد از ترک خود و جاي‌دادن حکم خدا در زندگي، شکستش شکست بزرگ، و پيروزيش پيروزي بزرگ است و براي اين دو نفر ازدواج عبارت است از ورود در جاده‌اي که آرام‌آرام به نتيجه‌ي بزرگي منتهي مي‌شود، و حال اگر در ازدواج شکست بخورند از آن نتيجه‌ي بزرگ محروم شده‌اند.
سؤال: آيا اين همه‌ي فوايدي که براي ازدواج شمرديد، ريشه در تجربه‌ي جنابعالي دارد يا اشارات ديني نيز در اين رابطه مدّ نظر مي‌باشد؟
جواب: فکر مي‌کنم هر دو. قرآن مي‌فرمايد؛ «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّه‌ي وَرَحْمَه‌ي إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (9) از آيات الهي آن است که براي شما همسراني قرار داد تا در کنار همديگر به آرامش و سکينه برسيد. اگر در قرآن عنايت بفرماييد واژه‌ي «سکينه» يک حالت روحاني و الهي است و نه يک موضوع رواني، و لذا خداوند هدف ازدواج را «سکينه» قرار داده است تا انسان‌ها در يک حالت بقاء و ارتباط با باقي مطلق قرار گيرند و در راستاي بستر کمال‌بودن خانواده اميرالمؤمنين(عليه السلام) در وصف فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مي‌فرمايد: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَي طاعَه‌ي الله»(10) چه يار خوبي است همسري که انسان را در سير طاعت الهي ياري رساند. پس موضوع فوايد ازدواج موضوعي است که در عمق آيات و روايات ما مطرح است، چون در يک خانواده‌ي توحيدي، زن و مرد احساس مسئوليت مي‌کنند تا بستر خانواده را جهت تعالي توحيدي همديگر فراهم نمايند و در چنين بستري نتايجي گرفته مي‌شود که در شرايط مجردبودن گرفته نمي‌شود. به همان دليل که بستر ايثاري که در خانواده فراهم مي‌شود شرط بعضي از کمالات است و در چنين بستري است که آن محبت اوليه مي‌ماند و پخته مي‌شود وگرنه اگر زن و شوهري نتوانند در کنار هم به کمالات معنوي دست يابند، روحيه‌ي نارضايتي از همديگر در آن‌ها رشد مي‌کند و از نتايجي که مي‌توانستند با ازدواج به‌دست آورند محروم مي‌شوند.

ملکوت ازدواج

سؤال: مطالعه آثار شما ما را به اين فهم كشانده است كه همه چيز در اين عالم صاحب ملكوتي است، از واجبات و محرمات تا مباحات. ولي بعضي از اعمال براي ما غيرقابل فهم است. راستي ملكوت زناشويي و مقاربت همسران چيست؟ متأهل هستم ولي هرچه مي‌انديشم اين عمل را در شأن مؤمن نمي‌يابم. البته چون دستور و سيره‌ي حضرات معصوم(عليهم السلام) است قابل انكار نيست ولي به هرجهت در حالت زناشويي گويي عقل رخت برمي بندد و شهوت آدمي را اداره مي‌كند، چگونه براي مؤمنين و در مرتبه‌ي بالاتر براي انبياء و ائمه(عليهم السلام) قابل تصور است؟
جواب: همان‌طور که بحمدالله خودتان متوجه‌ايد؛ آري! هر حکمي از احکام الهي و هرچيزي به‌جز اعتباريات، صورتي قدسي و باطني دارد که آيه «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» متذکر آن است و خداوند مي‌فرمايد: هيچ‌چيز نيست مگر آن‌‌که خزائن آن چيز در نزد ما است. به اين معنا هرچه درآن عالم هست صورت لطيفِ چيزهايي است که در اين عالم ما با آن روبه‌روئيم. در راستاي همين اعتقاد است که متوجه هستيم «قلم اَعلي» حقايق معنوي را بر«لوح محفوظ» مي‌نگارد و از آن‌جا بر لوح محو و اثبات نگاشته مي‌شود و در انتها در عالم شهود ظاهر مي‌گردد. مثل اين‌که خداوند بر لوح قلب و عقل انسان حقايقي را مي‌نگارد و از عقل بر خيال نگاشته مي‌شود و در انتها در اعمال و الفاظ انسان ظاهر مي‌گردد. بر همين اساس در عالم اَعلي عقلِ کلي بر نفسِ کلي تجلّي و تراوش مي‌کند و حاصل آن حقايقي هستند که از تجلي عقل کلي و قبول نفس کلي پديد مي‌آيند. و هر اتحادي اگر در مسير شرعي باشد با عالم تکوين مرتبط است و از جمله اين ارتباط‌ها، ارتباط زن و شوهر است که به مثابه‌ي يگانگي بين عقل و نفس است و اين يگانگي و يا عشق، عامل تداوم وجود و حضور و شور و شعف مي‌باشد، چه وجود و بقاء زن و شوهر، چه وجودِ فرزندي که حاصل اين يگانگي و نزديکي است. در هرحال اين نزديکي صورت زميني عشق موجود بين عقل کلي و نفس کلي در عالم اعلي است، همچنان‌که صفات الهي در ذات حق يگانه‌اند و کثرت صفات مانع وحدت ذات نمي‌شود واز عشق و يگانگي نسبت به‌هم دست بر نمي‌دارند. در نزديکي زن و شوهر، اسم ربّ و اسم لطف و اسم باقي و ... به‌هم مي‌آويزند تا شيريني بقا وشعفِ حضورِ دو همسر در وجود هر دو ظاهر گردد و از اين بستر به مرتبه‌ي عالي‌تر آن اسماء منتقل شوند و لذا حضرت صادق(عليه السلام) در اين رابطه مي‌فرمايند: «إِنَّ فِي حِكْمَه‌ي آلِ دَاوُدَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا يُرَى ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ؛ مَرَمَّه‌ي لِمَعَاشٍ، أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّه‌ي فِي غَيْرِ ذَاتِ مُحَرَّمٍ، وَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ سَاعَه‌ي يُفْضِي بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَاعَه‌ي يُلَاقِي إِخْوَانَهُ الَّذِينَ يُفَاوِضُهُمْ وَ يُفَاوِضُونَهُ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ، وَ سَاعَه‌ي يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ، فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ»(11) در حکمت آل داود چنين است که شايسته است مسلمانِ عاقل زمانى از روز خود را براى كارهائى كه بين او و خداوند انجام مي‌گيرد، اختصاص دهد و زمانى ديگر برادران ايمانى خود را که با همديگر در امر آخرت مشارکت دارند، ملاقات كند و زمانى نفس خود را با لذائذي كه گناه نباشد آزاد بگذارد. زيرا اين زمان، آدمى را در انجام وظائف دو امر ديگرش كمك مي‌كند.
ملاحظه مي‌فرماييد که حضرت مي‌فرمايند از طريق لذّت با همسر حلال خود کمک بگير براي ارتباط با خدا و آباداني آخرت؛ «فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ» و معني انتقالي که عرض کردم به همين معني است، و لذا نه بايد از آن لذّت فاصله گرفت، و نه بايد در آن متوقف شد. لذّات حرام بر عکسِ لذّات شرعي که داراي باطن قدسي و عمق معنوي است، بي‌باطن و بي‌ريشه مي‌باشند و به همين جهت عمق جان مرتکبين را ارضاء نمي‌کنند و لذا آن‌ها گرفتار کثرت لذات دنيايي مي‌شوند.(12)
سؤال: گاه شبهاتي راجع به جايگاه زن در اسلام مطرح مي‌شود و به آياتي از قبيل 5 و 6 سوره مؤمنون ، 24 سوره نساء و 14 سوره آل عمران و آياتي که مضموني به ظاهر مردسالار دارد استناد شده و مي‌گويند در خطبه 80 نهج‌البلاغه زنان افرادي کم عقل خوانده شده‌اند يا به علت عادت ماهيانه که امري غير ارادي است براي آنها نقص در ايمان قائل شده‌اند. لطفاً راجع به خطبه حضرت و آيات نامبرده توضيح بفرماييد.
جواب: در مورد خطبه 80 نهج‌البلاغه که سيد رضي صراحت دارد که پس از جنگ جمل ايراد شده و با توجه به اين‌که روش سيد رضي تقطيع‌کردن خطبه‌هاي حضرت بوده و قسمت‌هايي را مي‌آورده که جنبه‌ي بلاغت آن زياد بوده معلوم مي‌شود عايشه مورد خطاب است. به گفته‌ي آيت‌الله‌جوادي اين خطبه هيچ پايگاهي ندارد، چون برهان‌هايي مي‌آورد که خود را نقض مي‌کند، لذا به اهلش وا مي‌گذاريم. براي آن‌که فرهنگ قرآن را در مورد زنان بدانيم بايد آيات زيادي را مدّ نظر قرار دهيم، در ضمن در رابطه با موضوع کنيزان که در جنگ اسير مي‌شدند و به عنوان غنائم جنگي خريد و فروش مي‌شدند، لازم است مفصلاً بحث شود، همين قدر بدانيد که اسلام با ورود آن‌ها در خانواده‌ي يک مرد مسلمان نه‌تنها پناهي براي او ايجاد مي‌کرد و جلوي فحشاء گرفته مي‌شد، زمينه‌ي مادرشدن او پيش مي‌آمد و جهت شخصيت او تغيير مي‌کرد که البته شرح آن احتياج به بحث طولاني دارد. اما در مورد شخصيت زن در اسلام، عنايت داشته باشيد ابتدا بايد آيات صريح را که موضوع را روشن مي‌کند مورد توجه قرار داد و سپس بقيه‌ي آيات را بر مبناي آن‌ها تحليل نمود.

پي‌نوشت‌ها:

1 - نهج‌الفصاحه، حديث شماره 2349.
2 - نهج‌الفصاحه، حديث شماره 2892.
3 - سوره رعد، آيه 28.
4 - سوره روم، آيه 21.
5 - سوره نساء، آيه 32.
6 - بحارالأنوار، ج 74، ص 166.
7 - جامع‌الاخبار، تاج‌الدين شعيري، ص 102.
8 - «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ...» (سوره نور، آيه 33).
9 - سوره روم، آيه 21.
10 - بحارالأنوار، ج 43، ص 117.
11 - الكافي، ج 5 ، ص 87.
12 - براي تحقيق بيشتر نسبت به امر ملکوتي ازدواج به کتاب عالمانه دانشمند محترم حاجيه خانم لطفي‌آذر تحت عنوان «آئين زندگي - همسر داري » رجوع فرمائيد.

منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آن‌گونه که بايد باشد، اصفهان: لُب‌الميزان، چاپ اول
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.