ابوفِراس حَمداني

(320-357ق) حارث (حرث) بن سعيد ابن حمدان تغلبي، سردار شجاع و شاعر فصيح و توانا. وي در عراق به دنيا آمد. پدرش، ابوالاعلي سعيد، در جنگ با برادرزاده‌اش ناصرالدوله، براي تصرف موصل، به دست او
شنبه، 14 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ابوفِراس حَمداني
 ابوفِراس حَمداني



 
(320-357ق) حارث (حرث) بن سعيد ابن حمدان تغلبي، سردار شجاع و شاعر فصيح و توانا. وي در عراق به دنيا آمد. پدرش، ابوالاعلي سعيد، در جنگ با برادرزاده‌اش ناصرالدوله، براي تصرف موصل، به دست او اسير و مقتول شد. غلامان ناصرالدوله آلت تناسلي او را آنقدر فشار دادند تا جان سپرد (323ق). مادرش کنيزي رومي بود که بعد از مرگ شوهرش ابوفراس را که طفلي سه ساله بود نزد پسر عمش سيف الدوله حمدان به حلب برد و آن امير که در همان سال حلب را فتح کرده بود أبوفراس را زير سرپرستي خود گرفت و با خواهر او ازدواج نمود. أبوفراس بعد از آموزشهاي لازم در شانزده سالگي از سوي سيف الدوله به امارت منبج (شهري در شام) و سپس حران منصوب شد و علي‌رغم سن کمي که داشت در جنگ با قبايل نزاري در ديار مضر و بادية الشام پيروزي‌هاي چشم‌گيري حاصل نمود. از آن پس در جنگهاي سيف الدله با روميان (بوزانطيها) پيوسته همراه او و محترم‌ترين سردار سپاه حلب بود. أبوفراس در سال 348ق به دست روميان اسير و در قلعه‌ي خرشنه زنداني شد ليکن تهوري فوق العاده نشان داد و اسب خود را از فراز قلعه به رود فرات جهاند و از آن مهلکه نجات يافت. در سال 351ق بار ديگر روميان درصدد محاصره‌ي حلب برآمدند. أبوفراس در ميدان جنگ زخم برداشت و اسير گشت. او را به قسطنطنيه (استانبول) بردند و مدت چهار سال در اسارت به سر برد تا اينکه به سال 355ق اسراي طرفين مبادله شدند و أبوفراس آزاد گشته به امارت حمص منصوب گرديد. سيف الدوله حمداني در سال 356ق در حلب درگذشت و پسرش ابوالمعالي سعدالدوله شريف بن علي (م381ق) به جاي وي نشست. اما بين او و أبوفراس اختلاف افتاد و لشکريان طرفين در محل «صدد» با يکديگر به جنگ پرداختند. أبوفراس در جنگ مجروح و اسير گشت و فرمانده‌ي سپاه حلب به نام «غرقويه» روز دوم جمادي الاولي 357ق او را به قتل رسانده سرش را نزد سعدالدوله فرستاد. وي هنگام مرگ سي و هفت سال داشت و گويند خواهرش مادر سعدالدوله وقتي خبر مرگ برادر را شنيد چنان بر صورت خود کوفت که هر دو چشمش کور شد.
أبوفراس با چند مزيت از شاعران ديگر ممتاز است. مهمتر از همه سجايا و خصال شخصي اوست. او زيباروي و برازنده و دلير و بخشنده و جوانمرد بود. مي‌کوشيد خود را با اسطوره‌هاي شعر عربي و صفاتي که براي خود در اشعارش مي‌شمرد منطبق کند و در بزم و رزم و سيف و قلم سرمشق ديگران باشد. مزيت ديگر او مقام شامخي است که در شاعري پيدا کرد تا جائي که متنبي او را بر خود مقدم مي‌شمرد. او مضامين رزمي و عشقي را چنان با مناعت و استواري بيان کرده که کمتر شاعري به او رسيده است. شعر او غالباً در شرح مفاخر آل حمدان و مدح سيف الدوله و شرح دلاوريها و استقامت و پايمردي خود او در جنگها و در برابر مشکلات زندگي است. در يک قصيده‌ي رائيه‌ي 225 بيتي تاريخ خاندان خود را خلاصه کرده است. معمولاً قصيده را با نسيب و غزل آغاز مي‌کند ولي هرگز در برابر معشوقه لابه نمي‌کند و خود را دست کم نمي‌گيرد. قصائدي که در زندانهاي خرشنه و استانبول ساخته- و به روميات معروف است- سراسر حب وطن و حماسه و اشتياق به يار و ديار و درد دل با مادر و کمي هم خودستائي است. از پسر عمش سيف الدوله هم محترمانه گله کرده که چرا براي نجات او از بذل جهد و مال کوتاهي مي‌کند. علاوه بر خصال شخصي و مقام ادبي، وي شيعي پاک اعتقاد و شاعر آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و با صراحت و شجاعت فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مناقب ائمه‌ي معصومين (عليه السلام) را شرح داده مطاعن و مثالب بني عباس و ساير دشمنان ايشان را برشمرده است. قصيده‌ي «شافيه» 85 بيتي او که در جواب ابن سکره عباسي در دفاع از آل علي (عليه السلام) به مطلع ذيل سروده:
الحق مهتضم و الدين مخترم
و فيء آل رسول الله مقتسم
«حق شکست خورده و دين مرده است و حق آل رسول الله را (غصب) و قسمت کرده‌اند» پيوسته حماسه‌ي شيعيان بوده و شرحهايي بر آن نوشته‌اند.
ديوان أبوفراس را بعد از مرگش دوست و استاد او ابن خالويه نجوي (م370ق) و شاعر معاصرش البيغاء (م398ق) جمع‌آوري کردند که فقط مجموعه‌ي ابن خالويه در دست است. آنرا به سال 1873 و بعد 1900 و 1910م در بيروت چاپ کرده‌اند که خالي از عيب و خطا نيست. بهترين چاپ آن در سال 1944م در سه جلد در بيروت زير نظر سامي دهان انجام گرفت و حواشي مفيدي بر آن افزوده شده است.
کتابنامه:
الغدير، 399/3-416؛ يتيمه الدهر في محاسن اهل العصر، 22/1-62؛ وفيات الاعيان، 127/1؛ شذرات الذهب في اخبار من ذهب، 24/3؛ روضات الجنات، 205؛ دائرة المعارف الاسلاميه، 568/41؛ الاعلام، 156/2.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391)، دائرة المعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.