سنت‌هاي حاكم بر جوامع بشري

هنوز از رشد و شكوفايي علوم تجربي ديرزماني نگذشته بود كه انديشمندان علوم انساني به كاوشهاي وسيعي در كشف قوانين حاكم بر حيات جوامع بشري پرداختند. تفاوت عمده علوم تجربي و انساني در آسان بودن اجراي روش آزمون براي عالمان تجربي و دشواري آن در رشته‌هاي علوم انساني، جامعه‌شناسان را به مطالعه گسترده در واحدهاي گذشته جامعه كه به مجموع آن « تاريخ » اطلاق مي‌شود،‌كشانيد. البته قصد آنان از اين مطالعه، هرگز آشنايي با تاريخ نبود؛ بلكه ايشان به دنبال علل و عوامل
جمعه، 28 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سنت‌هاي حاكم بر جوامع بشري
سنت‌هاي حاكم بر جوامع بشري
سنت‌هاي حاكم بر جوامع بشري

نويسنده: كاظم قاضي زاده

1ـ مقدمه

هنوز از رشد و شكوفايي علوم تجربي ديرزماني نگذشته بود كه انديشمندان علوم انساني به كاوشهاي وسيعي در كشف قوانين حاكم بر حيات جوامع بشري پرداختند. تفاوت عمده علوم تجربي و انساني در آسان بودن اجراي روش آزمون براي عالمان تجربي و دشواري آن در رشته‌هاي علوم انساني، جامعه‌شناسان را به مطالعه گسترده در واحدهاي گذشته جامعه كه به مجموع آن « تاريخ » اطلاق مي‌شود،‌كشانيد. البته قصد آنان از اين مطالعه، هرگز آشنايي با تاريخ نبود؛ بلكه ايشان به دنبال علل و عوامل رشد، انحطاط، دگرگوني، پايداري و ... جوامع گذشته براي بدست دادن قوانين كلي براي جوامع حال و آينده بودند . اين نگرش تاريخي فلسفه تاريخ نام گرفت.نگرش اينگونه قبل از آنكه به وسيله انديشمندان اروپايي چون مونتسكيو (دانشمند فرانسوي قرن هجدهم ) صورت پذيرد، به وسيله انديشمند اسلامي قرن نهم هجري (چهاردهم ميلادي ) عبدالرحمن بن خلدون تونسي ارايه شد. مقدمه ابن خلدون،‌كتاب جامع و در خوري در اين زمينه است.وي در اين كتاب به عناويني چون عوامل تبديل حكومت‌هاي غير متمدن و غير شهري به حكومت‌هاي متمدن، زمينه بقا و زوال دولت‌ها و قوانين حاكم بر آنها اشاره نموده است[1].
شهيد استاد مطهري به قدمت ابن خلدون و مونتسكيو اينگونه اشاره كرده است:
در ميان علماي اسلام،‌شايد اولين فرد كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده است، عبدالرحمن بن خلدون تونسي است كه درمقدمه معروفش بر تاريخ ،‌مفصلاً بحث كرده است و در ميان علماي جديد،‌اولين فرد كه در پي كشف سنن و قوانين حاكم بر جوامع برآمده مونتسكيو فرانسوي است.[2]
ريمون آرون نيز به حقيقت كار جامعه‌شناسي چون منتسكيو اينگونه اشاره مي‌كند:
مونتسكيو درست مانند ماكس وبر مي‌خواهد از داده‌هاي نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد، آري اين مشي خاص جامعه‌شناسي است[3].
رشد سريع علم نوپاي جامعه‌شناسي در قرن نوزدهم، ضمن آنكه به حقيقت مسلم وجود سنت‌هايي در ظهور و افول تمدن‌ها و جوامع،‌مهر تأييد زد،‌در راه كشف اين قوانين بوسيله ابزار و كاوشهاي انساني دچار خوش‌باوري و افراط گرديد. آنان كه موفقيت‌هاي علوم تجربي در كشف علل و عوامل مختلف را مشاهده كرده بودند،‌به دنبال كشف تمامي اسرار جامعه و تاريخ به فرضيه‌هاي گوناگون پناه بردند. اين تب شديد قرن نوزدهم در قرن حاضر فرو ريخت؛ بطوري كه بعضي از جامعه‌شناسان به عدم قانونمندي جامعه و تاريخ نظر دارد.
ژرژگروويچ درباره نظرات انديشمندان قرن نوزدهم اينگونه اظهار نظر كرده است:
يك جامعه‌شناس دست سوم فهرستي مشتمل بر يك صد و سه قانوني كذايي ترتيب داده بود. متأسفانه هيچ يك از قوانين جامعه‌شناسي مورد قبول حتي يك دانشمند به استثناي واضع آن قرار نگرفته است... بارها اين نكته را تأييد كرده‌ايم كه در جامعه‌شناسي نمي‌توان قوانين علّي و قوانين وظيفي و قوانين تطور را مستقر ساخت. در اين علم مي‌توان براي قوانين آماري محلي قائل شد؛ لكن صحت و اعتبار آنها نيز كاملاً محدود است[4].
در هر صورت، از آن افراط و اين تفريط كه بگذريم، جوامع بشري كم و بيش داراي قانون‌هاي ثابت و سنت‌هاي مشابهي هستند. البته اين نكته به معناي دستيابي انسان به همه اين قوانين و خطاناپذيري كاوش‌هاي انساني نيست؛ بلكه گاهي خطاي فاحشي نيز در كشف اين قوانين صورت پذيرفته است كه نمونه بارز آن فلسفه علمي ماركسيسم و تحليل تاريخي آن است.

2ـ قرآن و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ

اگر چه در آياتي از قرآن به جامعيت قرآن نسبت به هر چيز اشاره شده است[5]، اما در پرتو آيات ديگري كه هدف از نزول قرآن را هدايت مردم و هدايت متقين معرفي نموده است،‌معلوم مي‌شود كه انتظار و توقع پرداختن قرآن به علوم تجربي و حتي خيلي از مباحث مطروحه در علوم انساني رايج، شايسته نيست. اما از آن جهت كه فهم سنت‌هاي الهي و قوانين حاكم بر جامعه، در مسير هدايت انسان، در موارد زيادي مؤثر مي‌افتد، قرآن نيز اشارتي در اين زمينه نموده است.
مرحوم آية الله شهيد صدر، ضمن جداساختن دو جنبه مختلف تغيير در جامعه كه يكي كاري انساني است و ديگري كاري الهي، علت اشاره قرآن را به اين قوانين بيان كرده است:
شايسته نيست از قرآن كريم به عنوان يك كتاب هدايت، انتظار داشته باشيم كه در مورد علم تاريخ و سنن آن و تفصيلات و جزئيات آن بحث كند. قرآن حتي نمي‌تواند به چيزهايي كه در كار تغيير مطلوب پيامبر اكرم مؤثر نبوده است معترض شود؛ هر چند سنت‌هاي تاريخ را بر آنها نيز شامل بدانيم ؛ زيرا قرآن به كارهاي اساسي و مهم توجه دارد. براي قرآن همين عنوان كتاب هدايت بودن،‌كتابي كه مردم را از تاريكي به نور رهبري مي‌كند، كافي است و در اين حد، ‌خود اهميت بسزايي دارد و قرآن منحصراً روي آن كار مي‌كند. سخناني در زمينه تاريخ دارد و شرح قوانين تاريخ را در حدي كه پرتوي بر كار تغيير بيفكند، توضيح مي‌دهد و تنها در همان حدودي كه پيامبر بكار مي‌برد و در حدي كه موج آن بتواند بشر را به اين سنت‌ها راهبري كند و بينش راستين را نسبت به حوادث و اوضاع و احوال و شرايط زندگي پديد آورد، بيان مي‌كند[6].
توجه به اين نكته علت پرداختن قرآن به قصص پيشينيان و اشاره‌هاي مكرر به داستان پيامبران و اقوام و تمدن‌هاي كهن را روشن مي‌سازد و زمينه‌سازي اين داستان‌ها براي دستيابي به هدف هدايت مستدل و معقول جلوه مي‌نمايد.
قرآن كريم خود پس از اشاره به سنن جوامع گذشته و روش كافرين و مترفين در برخورد با پيامبران ، فلسفه ذكر اين داستانها را اينگونه بيان مي‌كند:« و كلاً نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤادك و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكري للمؤمنين [هود 120] ؛ و تمام [حكايات انبياء] را بر تو بيان مي‌كنيم تا قلب تو را به آن قوي و استوار گردانيم و در اين شرح حال گويي] طريق حق و راه صواب بر تو روشن شود و اهل ايمان را پند وعبرت باشد.»
در آيه فوق قصه‌گويي بي هدف و يا با هدف صرف آگاهي مردم ذكر نشده است؛ بلكه زمينه استواري قلب پيامبر و يادآوري و موعظه مردم مورد توجه بوده است .
سنت‌هاي مذكور در قرآن گاهي درباره بعضي از اقوام آمده است و بعضي از اين سنت‌ها بطور عام و شامل نسبت به همه اقوام، مورد تذكر واقع شده است.
قرآن كريم در مورد اهل كتاب مي‌فرمايد ؛ « ولو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم [مائده 66] ؛ و چنانچه آنها (اهل كتاب) به دستورات تورات و انجيل خودشان و آنچه از جانب خدايشان بر آنها نازل شده [ قرآن كريم ] عمل مي‌كردند،‌البته از هر گونه نعمت از بالا و پايين (آسماني و زميني ) برخوردار مي‌شدند.»
و در جاي ديگر بطور مطلق مي‌فرمايد: « و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لايحتسب [طلاق،‌3ـ2] ؛ و هر كس تقواي خداي را پيشه كند،‌براي او خداوند گشايش نمايد و از جايي كه گمان نبرد به او روزي عطا كند.»
و در آيه ديگر مي‌فرمايد: « ولو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا بركات من السماء و الارض[اعراف96]؛ و چنانچه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده و پرهيزكار مي‌شدند، همانا ما درهاي بركات آسمان و زمين را بر روي آنها مي‌گشوديم.»
تفاوت عمده سنت‌هاي مذكور در كتاب خداوند و آنچه با كاوشهاي بشري بدست آمده است،‌خطاناپذيري گروه اول است. حقانيت كلام خداوند دلايل كلامي خاص خود را دارد و قرآن كريم نيز به اين ويژگي خود اشاره كرده است و به حقانيت كلام الهي تصريح مي‌نمايد [7] . اين ويژگي‌ زمينه اطمينان قلب و عدم ترديد در قبال سرنوشت محتوم يا معلق جوامع را فراهم مي‌آورد .

3ـ جامعه و فرد

سؤالي كه قبل از طرح بحث رخ مي‌نمايد، رابطه جامعه و فرد است . آيا جامعه چيزي جز مجموعه افراد يك واحد است؟ آيا اين مجموعه داراي هويتي مستقل است كه قوانين خاصي را طلب مي‌كند؟ يا تنها قوانين حاكم بر افراد، بر مجموعه آنها حكومت مي‌نمايد؟
در مقابل اين سؤال جواب‌هاي مختلفي ارائه شده است. بعضي جامعه را واحد اعتباري دانسته و تنها افراد جامعه را حقيقي و اصيل پنداشته‌اند ـ البته اصالت فرد نيز تفسيرهاي گوناگوني دارد ـ بعضي در مقابل ،‌ براي فرد هيچ‌گونه هويت حقيقي جداي از جامعه را نمي‌پذيرند؛ فرد در نزد اينان اعتباري و آنچه حقيقت دارد جامعه و حيات جمعي است ؛ مكتب الحادي شرق چنين نظري را دنبال نموده است.
در مقابل اين دو نظر كه مسير افراط و تفريط را پيموده‌اند، قرآن كريم فرد و جامعه را به ديده احترام نگريسته و براي هر كدام در جايگاه خود حقيقت و اصالت قايل شده است .
شهيد استاد مطهري در تبيين ديدگاه قرآني مي نويسد:
[اسلام] از آن جهت كه وجود اجزاي جامعه (افراد ) را در وجود جامعه حل شده نمي‌داند و براي جامعه وجودي يگانه مانند مركبات شيميايي قايل نيست، ‌اصالة‌الفردي است. اما از آن جهت كه نوع تركيب افراد را از نظر مسايل روحي و عاطفي از نوع تركيب شيميايي مي‌داند كه افراد در جامعه هويت جديد مي‌يابند كه همان هويت جامعه است هر چند جامعه هويت يگانه ندارد،‌ اصاله‌الاجتماعي است... قرآن براي امت‌ها سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قايل است. بديهي است كه امت اگر وجود مستقل عيني نداشته باشد،‌سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معني ندارد. اينها دليل است كه قرآن به نوعي حيات جمعي و اجتماعي قايل است ؛ حيات جمعي صرفاً يك تشبيه و تمثيل نيست؛ يك حقيت است همچنان كه مرگ جمعي يك حقيقت است [8].
گر چه پس از ايشان، بعضي از انديشمندان در دلالت آياتي كه استاد بدان تمسك جسته است خدشه نموده‌اند [9]، ‌اما در مجموع به نظر مي‌رسد روح كلي قرآن كريم با يك حقيقت وراي افراد، به عنوان حيات جمعي سازگاري تام دارد. از اين جهت قرآن در موارد زيادي جامعه را ذكر مي‌نمايد و يا به افول تمدنها اشاره مي‌نمايد. در حالي كه افراد آن قوم بطور كلي از بين نرفته‌اند. نمونه بارز آن در مورد قوم بني‌اسرائيل و يهود صادق است. آنان در ديدگاه قرآني از داشتن دولت و اقتدار و شوكت واقعي محروم‌اند،‌گر چه در جاي‌جاي جهان نيز به حيات فردي خود ادامه مي‌دهند[10].
اصولاً جز در موارد هلاكت‌ها و عذاب‌هاي جمعي كه بر بعضي ملل و جوامع كهن فرود آمده است،‌در بقيه موارد حيات و مرگ جوامع با حيات و مرگ مجموع افراد هماهنگ نبوده است.

4ـ مفهوم سنت

در قرآن كريم از قوانين جامعه تعبير به سنت شده است. اين كلمه گاه به صورت مفرد و گاه به صورت جمع (سنن ) بكار رفته است. در مجموع شانزده بار از اين كلمه در قرآن ياد شده است؛ تعابيري مانند : سنة الله[احزاب 62ـ38، فاطر 43، غافر 85، فتح 23]، سنة الاولين [انفال 38، حجر13، كهف 55] ،‌ سنة من ارسلنا من قبلك [اسراء 77] ،‌سنن الذين من قبلكم [نساء 26] و يا سنن بدون اضافه [آل عمران 137] .
اما با توجه به مضمون آيات ، روشن است كه در همه موارد سنت‌گذار خداوند است و اضافه آن به غير لفظ جلاله به جهت اشاره به شمول و تساوي همه اعصار در مقابل اين سنت‌ها و يا به علل ديگر بوده است.
جوهري سنت را به معناي طريق و سيره آورده است [11] و روشن است كه قوام سيره به استمرار و ثبات در يك اخلاق و يا عمل است. ابن منظور نيز در معناي آن مي‌نويسد:
در احاديث بارها از سنت و تحول‌هاي بعضي از سنت‌ها ياد شده است. اصل آن طريق و روش است و هنگامي كه در حوزه دين بكار مي‌رود،‌به معناي چيزي است كه پيامبر بدان فرمان داده و يا از آن نهي كرده است و يا آن را مطلوب دانسته است ـ خواه با گفتار يا عمل ـ به شرطي كه در قرآن از آن ياد نشده باشد [12].
راغب اصفهاني نيز سنة الله را طريق حكمت الهي و طاعت وي معرفي نموده است[13].
به توجه به اصل و مفهوم ريشه سنن كه به امور محكم و استوار و به دندان اطلاق مي‌شود، اطلاق سنت بر قانونمنديهاي ثابت و بدون تحول، مناسبت تام دارد. طريق حكمت الهي يا آنچه سنت پيامبر ناميده مي‌شود، از اين ثبات و استحكام برخوردار است.
كلمه سنت در قرآن بيشتر به سنت‌هاي الهي در عذاب اقوام كافر و معاند اختصاص يافته است ؛ اما در بعضي موارد نيز درباره سنت‌ها و روشهاي پيامبران گذشته و سنت‌هاي نيك و اخلاق خوب بكار رفته است. به نظر مي‌رسد : اشاره به سنت‌بودن يك مطلب ،‌خصوصاً سنتي كه براي اقوام پيشين اجرا شده، براي ذكر قطعي بودن آن و رفع ترديد و ابهام است . از اين روي مثلاً درباره حليت ازداوج با همسر پسر خوانده براي پيامبر به سنت‌هايي كه درباره پيامبران گذشته اجرا شده ( از تحليل بعضي از محرمات در اقوام ديگر) اشاره شده است [14].
در ميان سنت‌هاي الهي انواع گوناگوني را مي‌توان ارائه نمود؛ اما آنچه مورد نظر اين مقال است،‌سنت‌هاي حاكم بر حيات اجتماعي انسانهاست؛ البته بعضي از سنت‌ها نيز به طور مشترك براي فرد و جامعه اجرا مي‌شود(مثل سنت ابتلا) و اشاره به آنها در اين مختصر به جهت اجتماعي بودن آنها و از همين ديدگاه است.

5ـ ويژگي‌هاي سنت‌هاي الهي

سنت‌هاي الهي به اين ويژگي‌ها موصوف است:

1ـ 5ـ شمول و گستردگي

اولين ويژگي سنت‌هاي الهي عموميت آنهاست. در حقيقت اين ويژگي‌ مقوم سنت است؛ بطوري كه اگر يك سنت از آن برخوردار نباشد،‌اصولاً سنت و قانون ناميده نخواهد شد . از اين روي قرآن كريم به سنت‌هايي كه درباره اقوام گذشته اجرا شده ، ‌اشاره نموده و به عدم تبديل پذيري آنها تذكر مي‌دهد: «سنة‌الله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا [احزاب 62]؛ اين سنت خدايي است كه در ميان پيشينيان اجرا شده و براي سنت خداوند تغييري نخواهي يافت.»
مفهوم شمول سنت آن است كه امكان استثناي بعضي از افراد و اقوام از سنت امكان ندارد و در زمان فراهم آمدن شرايط يك سنت ـ براي سنتي كه در شرايط خاص جاري مي‌شودـ اجراي آن حتمي است.
يكي از سنت‌هاي محتوم همه جوامع و انسانها، سنت امتحان الهي است. قرآن كريم درباره خيال خام كساني كه خود را از سنت امتحان الهي مستثنا مي‌دانند، مي‌فرمايد: « ام حسبتم ان تدخلوا الجنة‌ و لمايأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم [بقره 214] ؛ اينگونه پنداشته‌ايد كه به بهشت خواهيد رفت [بدون ابتلا] و هنوز سرگذشت پيشينيانتان را نشنيده‌ايد.»
آيه فوق بطور صريح ، به شمول سنت امتحان و ابتلا نسبت به همه اقوام دلالت دارد.

2ـ 5ـ قطعيت و تبديل ناپذيري

غير از شمول و عموميت سنت‌هاي الهي درباره قوم و گروه واحد، اجراي سنت‌هاي الهي دستخوش تبديل و تغيير نخواهد باشد . دو احتمالي كه در مقابل قطعيت اجراي سنت وجود دارد، يكي آن است كه يك سنت به سنت ديگر تبديل گردد و ديگر آنكه سنت را خداوند از قومي به قوم ديگر برگرداند و مثلاً عذابي را كه براي عده‌اي مقرر شده به گروه ديگري نازل نمايد.
قرآن كريم هر دو احتمال را در آيه زير نفي مي‌كند:« فلن تجد لسنة الله تبديلاً و لن تجد لسنة‌الله تحويلاً [فاطر 43] ؛ پس در سنت الهي هرگز تبديل و تحويل نخواهي يافت. »
علامه طباطبايي (ره) درباره تفاوت تبديل و تحويل مي‌نويسد:
تبديل سنت آن است كه سلامتي و رفاه جايگزين عذاب گردد و تحويل سنت آن است كه عذاب قومي كه مستحق آن است به ديگران مقرر شود و سنت الهي نه تبديل پذير است و نه تحويل پذير ؛ چرا كه خداوند بزرگ بر مسير مسقتيم است كه حكم وي نه تبعيض پذير است و نه استنثنا پذير [15].

3ـ5ـ عدم منافات با اراده انسان

يكي از نكات مهمي كه در سنن الهي قابل توجه است،‌عدم منافات آنها با اختيار و اراده انسان است. در مقابل بعضي از فلسفه‌هاي مادي كه در تغييرات اجتماعي به اراده انساني بها نمي‌دهند و مثلاً تأثير ابزار توليد و طبقه اقتصادي و ... را در بروز اصلاحات يا انقلابات پذيرفته و از اختيار و اراده انساني غافل مانده‌اند. قرآن كريم به نقش اساسي خواست و اراده انسان توجه مي‌دهد . حتي اجراي بعضي از سنت‌هاي الهي كه قضاي الهي بر تحقق بلا قيد و شرط آن قرار گرفته است،‌بر اثر تضرع و اعمال نيك افراد جامعه تغيير پذير است. در علم كلام از اين مسأله به بداء ياد مي‌كنند و در آنجا اثبات مي‌شود كه گر چه بداء در فعل حق تعالي محال است،‌اما ابداء و اظهار بداء اشكالي ندارد [16]. قرآن كريم خود خيلي از سنن الهي را نيز به اراده و خواست انسان معلق نموده است و مي‌فرمايد : « ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم [رعد 11] ؛ به درستي كه خداوند سرنوشت قومي را تغيير نمي‌دهد مگر آنكه آنان خود تغيير كنند.»
يكي از سنن الهي اجراي عذاب بر اقوام گناهكار و مجرم است. اما اين سنت را خداوند به شرط عدم استغفار معلق نموده است و مي‌فرمايد: « و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون [انفال 34] ؛ خداوند مردمان (امت مسلمان) را در حالي كه استغفار مي‌كنند، عذاب نمي‌كند.»

6ـ پاره‌اي از سنت‌هاي اجتماعي

برخي از مهم‌ترين سنت‌هاي حاكم بر جوامع بشري به شرحي است كه در پي مي‌آيد:

1ـ 6ـ اتمام حجت بر همه جوامع بشري

خداوند بر همه امت‌ها هدايتگر و پيامبر فرستاده است. همه جموامع در مسير سورش هدايت الهي قرار گرفته‌اند و چنين سنتي زمينه بعضي از سنت‌هاي الهي ديگر را فراهم مي‌آورد . قرآن كريم در آيات متعددي به اين حقيقت اشاره نموده است؛ از جمله مي‌فرمايد:
« ولكل امة رسول [يونس 47]؛ براي هر امتي رسولي است».
« ولكل قوم هاد [رعد 7]؛ و براي هر گروهي هدايتگري است».
« و لقد بعثنا في كل امة رسولاً [نحل 26] ؛ و هر آينه بر هر امتي رسولي را مبعوث نموديم».
البته روشن است كه اتمام حجت بر اقوام،‌به معناي رساندن پيام الهي به تك‌تك افراد يك جامعه نيست. همين مقدار كه پيام حق در دسترس افراد يك جامعه باشد،‌ بر تمام افرادي كه در آن جامعه هستند، حجت الهي تمام است.
بطور طبيعي افراد در مواجهه با حجت الهي به دو دسته تقسيم مي‌شوند: بعضي از سر تسليم و طاعت به فرمان الهي گردن مي‌گذارند و به انذار پيامبران پاسخ مثبت مي‌دهند و عده‌اي نيز از سر عناد بركفر خود مي‌افزايند . قرآن كه خود پيام و حجت الهي و شفابخش دلهاي مؤمنان است، ‌بر ظالمين جز خسارت نمي‌افزايد [17] . در سوره مباركه يس نيز هدف از نزول قرآن را انذار زندگان و اتمام حجت بر كافران بيان نموده است [18].
در قرآن كريم اجراي سنتعذاب الهي موقوف به ارسال رسولان معرفي شده است.«ما كنا معذبين حتي نبعث رسولاً [اسراء 15]؛ ما هيچ قومي را عذاب نمي‌كنيم مگر آنكه بر آنها رسولي را مبعوث گردانيم .»

2ـ 6ـ سنت ابتلا و امتحان

يكي از سنن عام و فراگير كه دامن هر قوم و جامعه‌اي را گرفته و مي‌گيرد، ابتلا و امتحان الهي است. البته امكان تفاوت نوع ابتلا و امتحان وجود دارد؛ اما اصل آن گريز‌ناپذير است. قرآن‌كريم مي‌فرمايد: « احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون [روم 2] ؛ آيا مردم مي‌پندارند كه به صرف گفتن « ايمان آورديم» رها شده و آزمايش نمي‌گردند!؟ »
در جاي ديگر قرآن كريم به شدت امتحان الهي و سختي آن اشاره نموده،‌مي‌فرمايد: « ام حسبتم ان تدخلوا الجنة‌و لمايأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتي يقول الرسول و الذين معه متي نصرالله الا ان نصرالله قريب [بقره 214] ؛ آيا گمان مي‌بريد كه بدون امتحاني كه بر گذشتگان آمد،‌ داخل بهشت مي‌شويد!؟ آنان را رنجها و سختي‌ها رسيد و همواره پريشان خاطر و هراسان بودند تا آنگاه كه پيامبر و گروندگان به او از شدت غم واندوه از خدا مدد خواستند و گفتند: بار خدايا كي باشد كه ما را ياري كني؟ در آن حال خطاب شد كه همانا ياري خداوند نزديك است.»
اين سنت درباره پيامبران بلند مرتبه الهي نيز اجرا مي‌شود . قرآن كريم درباره حضرت ابراهيم مي‌فرمايد : « و اذ ا ابتلي ربه بكلمات [بقره 124] ؛ و [يادآور ] زماني را كه پروردگار ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود.»
پيامبران ديگر نيز هر كدام مبتلا به بلا و امتحان ديگري بوده‌اند و در جاي جاي قرآن كريم از امتحانات و ابتلائات آنان ياد شده است.
ابزار امتحان نيز بسيار گسترده است؛ قرآن كريم هر آنچه را كه بر زمين است،‌زمينه امتحان انسان مي‌داند: « انا جعلنا ما علي الارض زينة لها ليبلوكم ايكم احسن عملاً [كهف7] ؛ همانا آنچه را كه بر زمين است زينت آن قرار داديم تا شما را بيازماييم كه هر كدام بهترين عمل را انجام مي‌دهيد.»
مال،‌فرزندان ،‌ خوبيها و بديها ، همه و همه از ديدگاه قرآني براي آزمايش انسان است . كلماتي مانند بلا، فتنه و تمحيص ،‌ در قرآن كريم براي آزمايشهاي الهي بكار برده شده است.
گر چه اعطاي امور مادي و رفاه و مكنت نيز نوعي امتحان است، اما غالب امتحانات با رنج‌ها و سختيها و محروميتها بوده است.
قرآن در مورد آل فرعون و قوم موسي مي‌فرمايد:« و اذ قال موسي لقومه اذكروا نعمة‌الله عليكم اذا نجيكم من ال فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم [ابراهيم 6]؛ اي رسول ما ياد كن وقتي را كه موسي به قوم خود گفت به خاطر آوريد اين نعمت بزرگ خدا را كه شما را از بيداد فرعون نجات داد؛ آنها شما را به ظلم و شكنجه سخت مي‌افكندند،‌پسرانتان را كشته و دخترانتان را به ذلت و بيچارگي ابقا مي‌كردند و اين ابتلا و امتحاني بزرگ از جانب خدا بر شما بود.»
البته در مورد قوم موسي مشكلات بطور قهري ، از سوي فرعونيان تحقق يافته بود؛ اما در بعضي موارد ، قوم طالوت و مبارزه آنان مي‌فرمايد: « فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف فرغة‌بيده [ بقره 249] ؛ پس هنگامي كه طالوت لشكر كشيد، سپاه خود را گفت: همانا خداوند شما را به نهر آبي آزمايش كند. هر آنكه از آن بياشامد از من و هم آيين من نيست و هر آنكه هيچ نياشامد يا كفي بيش بر نگيرد، از من و هم آيين من خواهد بود.»
در اين داستان امتناع از نوشيدن آب اختياري است؛ مانند روزه كه مكلف خود با اختيار خود،‌از انجام مبطلات مي‌گريزد.

3- 6 ـ سنت امداد

سنت ديگري كه مكمل سنت قبلي است، سنت امداد است. مفهوم امداد ياري رساندن و كمك كردن است. خداوند تعالي بطور كلي زمينه‌هاي نيل به هدف را براي گروه‌هاي مختلف و اقوام گوناگون فراهم مي‌كند.
قرآن كريم به دو گرايش متمايز انسانها درزمينه دنيا خواهي و آخرت طلبي اشاره نموده و پس از آن به اعطاي مقيد دنيا به دنيا طلبان و اعطاي مطلق آخرت به آخرت گرايان تذكر مي‌دهد؛ سپس مي‌فرمايد: « كلاً نمد هؤلاء من عطاء ربك [اسراء 20] ؛ ما هر دو فرقه (دنيا طلبان و آخرت گرايان) را از فضل و عطاي پروردگارت مدد مي‌رسانيم.»
مفهوم امداد خداوند نسبت به كارهاي خير روشن است و در آن ابهامي نيست؛ چرا كه خداوند حكيم و پاك كه خير مطلق است،‌در كارهاي خير ، انسانها را كمك داده است و زمينه انجام آن را فراهم آورده است. اما امداد الهي نسبت به دنيا طلبان به چه معنايي است؟
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در ضمن توضيحي كوتاه به حقيقت امداد اشاره نموده‌اند:
هر آنچه عمل متوقف بر آن است، مانند علم ، اراده ، ابزارهاي خارجي و اعضا و جوارح و موارد ديگر ي كه در خارج از حوزه اختيار انسان است، شرايط و اسباب تكويني همه از چيزهايي است كه در دست و تحت اختيار انسان نيست و هر انساني كه با نقض يكي از اينها روبرو شود، از انجام عمل باز مي‌ايستد و خداوند متعال است كه همه اين امور را به فيض و عطايش ،‌براي انسان فراهم مي‌نمايد... در نتيجه آنچه به خداوند بر مي‌گردد ،‌عطا و فيض اوست كه جز حمد را سزاوار نيست و آنچه بر انسان فاسق است چيزي جز ملامت در استفاده ناصحيح از نعمت خداوند نخواهد بود. امداد الهي در مورد كارهاي بندگان به معناي آن است كه خداوند هرگز در قوانين طبيعي كه زمينه رسيده به مقصود را فراهم مي‌كند، اخلالي پديد نمي‌آورد . گر چه قدرت واسعه او بر آن تواناست.
اين سنت درباره افراد و جوامع هردو قابل تطبيق است. نه تنها امداد الهي درباره اعمال مختلف خوب و بد وجود دارد،‌حتي پس از بدكاري فاسقان،‌ قدرت الهي به حيات و استمرار بديهاي آنها خاتمه نمي‌دهد و در اينجا سنت امهال اجازه استمرار بدي را نيز به آنها مي‌دهد. اين سنت مصداقي از مفهوم عام سنت امداد است. قرآن كريم مي‌فرمايد:« ولو يؤاخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك علي ظهرها من دابة ‌و لكن يؤخرهم الي اجل مسمي [فاطر 45] ؛ و اگر خداوند كردار زشت خلق را مؤاخذه مي‌كرد،‌ هيچ جنبده‌اي را بر روي زمين باقي نمي‌گذاشت ؛ ولي [كيفر ]خلق را به وقت معين، تأخير مي‌اندازد».

4ـ 6ـ سنت پاداش و مجازات در دنيا

همراهي و ياري خداوند به كارهاي نيكو به فراهم آوردن زمينه انجام افعال تمام نمي‌شود؛ بلكه بالاتر از امداد، پاداش در دنيا و مجازات در همين نشئه براي عاملان خير و شر نيز فراهم است.
پاداش مؤمنان دو گونه است: يكي آنكه هدايت افزونتر و توفيقات بيشتر براي آنان فراهم مي‌شود و ديگر آنكه نعمت‌هاي بي‌حساب بر اساس حكمت الهي بر آنان نازل مي‌شود. در هر دو زمينه آيات زيادي از قرآن نويد مناسبي را به مؤمنان و هدايت‌پيشگان مي‌دهد. قرآن درباره افزون شدن هدايت كه هدايت پاداشي نيز نام دارد، مي‌فرمايد: « و يزيد الله الذين اهتدوا هدي [مريم 76] ؛ و خداوند بر هدايت افراد هدايت شده مي‌افزايد.»
« و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا [عنكبوت 69]؛ و آنانكه در راه ما جهاد نمودند ،‌ هر آينه به راههاي خود راهنمايي‌شان خواهيم كرد.»
« و من يومن بالله يهد قلبه [تغابن 11] ؛ و هر كسي به خداي بزرگ ايمان آورد،‌خداوند قلبش را هدايت كند.»
آيات فوق به خوبي،‌به هدايت پاداشي مؤمنان كه مشروط به هدايت تشريعي و اهتداي مؤمنان است، اشاره مي‌كند.
آيات ديگر بر وفور نعمت‌هاي مادي و معنوي بر هدايت‌يافتگان و اعطاي پاداش و غير از هدايت تصريح مي‌نمايد: « و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لآكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم [مائده 66] ؛ و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را از جانب پروردگار بر آنان نازل شده به پا مي‌داشتند، از بالا و پايين روزي مي‌خوردند».
« و ان لو استقاموا علي الطريقة لا سقيناكم ماء غدقاً [ جن 16] ؛ و اگر آنان بر روش صحيح استقامت مي‌ورزيدند، آنان را آب گوارا مي‌نوشانيديم. »
سنت مجازات در دنيا نيز كافران و منحرفان را رها نخواهد كرد. البته اين مجازات گاهي براي كافر و فاسق نيز به وصف مجازات روشن است و گاهي نيز كافر به حقيقت آن پي نمي‌برد و بر عكس عذاب را خير و نعمت مي‌پندارد؛ اما درهر صورت عاقبت حقيقت عذاب دنيايي بر كارهاي ناپسند روشن مي‌گردد. با توجه به آنچه در سنت امداد گفتيم و آنچه در سنت امهال و استدراج خواهيم گفت، سنت مجازات پس از همراهي چندي با گناه از سوي كافر محقق مي‌شود و كافر پس از نشان دادن خبث باطن و ثبات و استمرار در عناد، گرفتار عذاب الهي خواهد شد.
قرآن كريم مي‌فرمايد: « كدأب آل فرعون و الذين من قبلهم كذبوا بآياتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شديد العقاب [آل عمران 11]؛ آن گروه هم (كافران) مانند فرعونيان و پيشينيان كافر كيش، آيات خدا را تكذيب كردند كه خداوند آنها را به كيفر گناهانشان مجازات كرد و عقاب و كيفر خداوند شديد و سخت است.»
در جاي ديگر مصيب‌هاي دنيايي مردمان را جزاي بعضي از بديهاي آنان معرفي مي‌نمايد و مي‌فرمايد : « و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير[شوري 30] ؛ آنچه از بدبختيها به شما مي‌رسد، به سبب اعمالي است كه انجام داده‌ايد و خداوند از بسياري از آنها درمي‌گذرد ».
و در آيه ديگر ظهور فساد و تباهي را معلول اعمال بد مردمان معرفي مي‌نمايد: « ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذين عملوا العلهم يرجعون [روم 41]؛ فساد در دريا و خشكي به سبب آنچه مردم انجام داده‌اند ظاهر شد، تا خداوند(پاداش ) بعضي از آنچه را كه مردم عمل كردند به آنان بچشاند،‌باشد كه باز گردند.»

5ـ 6ـ سنت امهال و استدراج

گاهي اوقات عذاب دنيايي كافران و بدكاران بر آنها مخفي مي‌ماند. آنان مي‌پندارند كه بر مسير نيكي گام نهاده‌اند و نعمت‌ها آنها را فرا گرفته است؛ حال آنكه حقيقت نعمت ظاهري آنان چيزي جز نقمت ، ‌بلا و عذاب نيست. از اين نقمت پنهان در قرآن، به امهال و استدراج ياد شده است. امهال به معناي مهلت دادن است. قرآن كريم ضمن اشاره به پندار باطل كافران، در اين زمينه مي‌فرمايد: « و لايحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين [آل عمران 178] ؛ كافران نپندارند مهلتي كه به آنها داديم براي آنان بهتر است ؛ بلكه به آنان مهلت داديم تا بر گناه و طغيان خويش بيفزايند و براي آنان عذاب خواركننده‌اي است».
بطور مسلم نعمت وجود و ادامه حيات يكي از بارزترين نعمت‌هاي مادي در حق هر انساني است. اما با اين حال حيات و وجود كافر براي او چيزي جز عذاب پنهان نيست؛ چرا كه زمينه بروز خباثت بيشتر و سنگيني بيشتر بار گناه او را فراهم مي‌آورد. جامعه فاسق و كافر گرچه مدتي را به خوشي و تبهكاري بگذراند و از تذكر به آيات خداوند غافل باشد،‌اما پاس از اين امهال و استدراج ،‌ناگهان بر عذاب آشكار خداوند واقف مي‌گردد و به آن معذب مي‌شود.
قرآن كريم مي‌فرمايد:
« فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شيء حتي اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بعتةً فاذا هم مبلسون [انعام 44] ؛ پس چون آنچه از (نعم الهي) به آنها تذكر داده شد،‌ فراموش كردند، ما هم ابواب هر نعمت را به آنها گشوديم تا به نعمتي كه به آنها داده‌شده ، شادمان و مغرور گشتند. پس ناگاه به كيفر اعمالشان گرفتار كرديم كه آن هنگام خوار و نااميد گرديدند.»
مشتقات كلمه امهال و استدراج هر دو در قرآن بكار رفته است. خداوند در سوره مزمل مي‌فرمايد: « وذرني والمكذبين اولي النعمة‌ و مهلهم قليلاً [مزمل 11]؛ و مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار و مدت كوتاهي را به آنان مهلت بده (مدت كوتاه دنيا يا از دنيا).»
درباره سنت استدراج نيز مي‌فرمايد : « والذين كذبوا باياتنا نستدرجهم من حيث لايعملون و املي لهم ان كيدي متين [اعراف 182]؛ و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند، ‌به زودي آنها را تدريجاً به عذاب و هلاكت مي‌افكنيم؛ از جايي كه فهم آن نكنند و روزي چند به آنها مهلت مي‌دهيم كه همانا مكر و عقاب ما بس شديد به آنها فرا رسد.»
البته مبتلايان به سنت استدراج و امهال همانا كافران و مكذبان آيات الهي هستند.

6ـ6ـ سنت پيروزي نهايي حق بر باطل

بدون ترديد،‌يكي از محورهاي اصلي مباحث قرآني توجه دادن به مبارزه دايمي حق و باطل و مجموعه هدايت يافته جامعه با گمراهان است. بطور مشخص افرادي كه از ثروت و قدرت و مكنت نامشروع برخوردار بوند، در مقابل سروش هدايت انبياء موضعگيري كرده و سعي در نابودي آن داشتند. جز در موارد خاص نيز مبارزه دو گروه حق و باطل با استفاده از علل و وسايل مشابه و طبيعي صورت پذيرفته است و به همين جهت، ‌پيروزي ظاهري همواره در اختيار يك گروه نبوده و به تناوب ،‌ قدرت در ميان اين دو گروه دست بدست شده است. تاريخ صدر اسلام،‌ موفقيتها و حرمانهاي ظاهري گروه مسلم و طرفدار حق، مؤيد خوبي بر اين نكته است. سپاه اسلام در دومين جنگ گسترده خويش (نبرد احد) گر چه در آغاز شاهد پيروزي را در آغوش گرفت،‌ اما به جهاتي كه مهمترين آن عدم اطاعت گروه محافظ تنگه احد از فرمان و تصويه فرماندهي بود، پس از پيروزي دچار شكست شد؛ در اين زمينه آيه زير نازل شد: « ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام ندوالها بين‌الناس [آل عمران 140] ؛ اگر به شما آسيبي رسد،‌هر آينه دشمن شما را هم آسيبي مشابه رسيد. اين روزهاي (پيروزي و شكست) را بين مردم مي‌گردانيم؛ پس از اين مبارزه و افت و خيز حق و باطل ، پيروزي نهايي از آن گروه حق مدار و خداجوي است.»
اين سنت دلهاي مؤمنان را به سوي آينده‌اي روشن ، اميدوار مي‌كند و زمينه قوت و شوكت آنان را فراهم مي‌آورد . آيات زيادي بر اين پيروزي اشاره مي‌نمايد: « قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً [اسراء 81] ؛ بگو حق آمد و باطل رخت بربست كه به تحقيق باطل رفتني بود.»
پيروزي كامل حق جويان مستضعف با وراثت زمين همراه است: « و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين [قصص 5] ؛ و اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منت گذارده، آنان را رهبران و وارثان زمين قرار دهيم.»

پي نوشت :

[1] ابن خلدون عبدالرحمن،‌مقدمه ابن خلدون،‌بيروت، داراحياء التراث العربي 300ـ181.
[2] مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ ،‌قم: دفتر انتشارات اسلامي 28ـ27.
[3] آرون،‌ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه‌شناسي،‌ترجمه : محمد باقر پرهام،‌تهران: شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي 26.
[4] گورويچ ،‌ژرژ،‌مسايل نادرست جامعه‌شناسي قرن نوزدهم، به نقل از درآمدي بر جامعه‌شناسي 329.
[5] مانند آيه شريفه « ونزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي »[نحل،‌آيه 89] و آيه شريفه « و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين»[انعام 59] .
[6] صدر، سيدمحمد باقر ،‌سنت‌هاي تاريخ در قرآن،‌ترجمه: دكتر سيد جمال‌الدين موسوي اصفهاني ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي 118ـ117.
[7] در آياتي چون:« نزل عليكم الكتاب بالحق» [آل عمران 3] و « لقد جائك الحق من ربك »[يونس 94] به اين نكته اشاره شده است.
[8] مطهري ،‌ مرتضي ، جامعه و تاريخ 22ـ21.
[9] مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن ،‌تهران،‌سازمان تبليغات اسلامي 96.
نويسنده كه خود نافي وحدت حقيقي جامعه است،‌چنين شواهدي را نپذيرفتهو در توجيه آن مي‌نويسد: « حداكثر سخني كه مي‌توان گفت اين است كه مرگ يك امت به معناي از هم گسيختن نظام و شيرازه اجتماعي و سياسي آن امت است؛ نه اينكه امت موجود واحد حقيقي باشد كه همان‌گونه كه روزي به دنيا آمده است،‌روز ديگري نيز رخت بربندد و از ميان برود».
« به نظر مي رسد حيات و مرگ جوامع معنايي جز شوكت و اقتدار يا افول و تفرقه آنها ندارد». از اين رو اختلاف نظر فوق ،‌اختلاف جدي با مرحوم استاد محسوب مي‌شود.
[10] ر.ك. بقره 61 و آل عمران 112. در اين آيات به سرنوشت محتوم و ذليلانه اينان در تمام مكان‌ها اشاره شده است : « ضربت عليهم الذلة و المسكنة ».
[11] جوهري ، اسمعيل بن حماد، ‌الصحاح ،‌ تهران، اميري ، 4/2138 و 2329.
[12] ابن منظور، لسان العرب،‌بيروت، دارالحياء ،‌التراث العربي، 6/399.
[13] راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القران، قم، ‌اسماعيليان ،‌251.
[14] احزاب 38.« ما كان علي النبي حرج فيما فرض الله له سنة الله في الذين خلوا من قبل و كان امرالله قدرا مقدوراً».
[15] طباطبايي ، علامه محمد حسين ، الميزان في تفسيرالقرآن. قم، اسماعيليان 17/58.
[16] « و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد اللظالمين الاخسارا»[اسرا82] .
[17] «لينذر من كان حياً و يحق القول علي الكافرين »[يس 70].
[18] الميزان 13/68/69.

منبع:مبين ـ نخستين فصلنامه‌ي قرآن پژوهي به زبان فارسي ـ مباحث تفسير




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.