مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 1

در قرن ها و دوران هاي پيشين تعدادي از جهانگردان اروپايي توانستند به داخل شهر مدينه منوره راه يافته و به ديدار آن نايل گردند. برخي از اينان مسلمانان واقعي و حقيقي بودند و تعدادي ديگر غير مسلمان بوده ولي با تظاهر به اسلام راه خود را به سوي مدينه مي گشودند. در ميان اين جهانگردان، نويسندگان و پژوهشگراني برجسته يافت مي شود كه به تاريخ مدينه پرداخته و مشاهدات خود را از اين شهر در كتاب ها و نوشته هاي خود، ثبت كرده اند كه اين تحقيقات براي آگاهي از وضعيت شهر مدينه
شنبه، 29 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 1
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 1
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 1

نويسنده: جعفر الخياط / محمدرضا فرهنگ



در قرن ها و دوران هاي پيشين تعدادي از جهانگردان اروپايي توانستند به داخل شهر مدينه منوره راه يافته و به ديدار آن نايل گردند. برخي از اينان مسلمانان واقعي و حقيقي بودند و تعدادي ديگر غير مسلمان بوده ولي با تظاهر به اسلام راه خود را به سوي مدينه مي گشودند. در ميان اين جهانگردان، نويسندگان و پژوهشگراني برجسته يافت مي شود كه به تاريخ مدينه پرداخته و مشاهدات خود را از اين شهر در كتاب ها و نوشته هاي خود، ثبت كرده اند كه اين تحقيقات براي آگاهي از وضعيت شهر مدينه و ساكنان آن، در دوران ها گذشته از ارزش والايي برخوردار است. غالب اين جهانگردان، افزون بر مدينه، از مكه نيز ديدار داشته و در مراسم حج شركت جسته اند و درباره وضعيت مكه و مناسك حج نيز نوشته ها و خاطراتي از خود بر جاي نهاده اند كه پيشتر بدان اشاره نموديم.

1 ـ لودويكو فارتيما LudvicuoVartouamus

نخستين جهانگردي كه در قرن هاي اخير، به زيارت و ديدار از مدينه دست يافته، جهانگرد ايتاليايي گمنامي است به نام لودويكو فارتيما وي از اهالي شهر بولوني ايتاليا بود كه در سال 1503 ميلادي از شهر ونيز با كشتي عازم اسكندريه شد و سپس خود را به شام و شهر دمشق رسانيد و در آنجا پس از برقراري دوستي با يكي از افسران مماليك عزم سفر به سرزمين هاي مقدس در مكه و مدينه را نمود و آنگاه در حالي كه لباس سربازان مماليك را بر تن داشت، در روز هشتم فوريه به همراه دوست خود با كاروان حجاجِ شام، رهسپار شد.
بررسي سفرنامه فارتيما نشان مي دهد كه او مردي كينه توز و دشمن اسلام و مسلمانان بوده و در نوشته خود، علاوه بر بي ادبي به پيامبر و مسلمانان، مطالبي برخلاف واقعيت، كه نشانگر بي فرهنگي و انحطاط اخلاقي اوست، آورده. او در سفرنامه خود ادعا مي كند كه در اين سفر، با بسياري از زنان مسلمان روابط نامشروع داشته است. و مي گويد در اين سفر كاروان آنان به كوهي در نزديكي مدينه رسيد كه در اطراف آن قومي از يهود كه تعداد آنها پنج هزار نفر بود، سكونت داشتند. آنان داراي پوستي سبزه متمايل به سياهي و قدي كوتاه كه از 5 يا 6 وجب تجاوز نمي كرد و صدايي نازك و زير همچون صداي زنان بودند، اين طايفه از گوشت بز زندگي خود را مي گذراندند و هرگاه به مسلماني دست مي يافتند، او را زنده پوست كنده و مي خوردند!
او هنگامي كه به شهر مدينه، كه آن را «مدينة النّبي» مي نامد، رسيد سه روز در آن اقامت نمود و ادعا مي كند كه در اين مدت توانست به داخل حرم، كه آن را «معبد» مي نامد، وارد شود و در توصيف كوتاهي كه از «مسجد» آورده، مي گويد: سقفش گنبدي شكل است كه از دو دروازه بزرگ وارد آن مي شوند. سقف مسجد را حدود 400 ستون از آجر سفيد! برپا نموده و حدود سه هزار آويز! روشنايي آن را تأمين مي كند. در گوشه اي از مسجد، مقداري كتاب ديني، كه در آنها احكام اسلام و زندگاني پيامبر و صحابه نوشته شده، قرار دارد.
او درباره مدفن مقدس پيامبر ـ ص ـ مي گويد: در نزديكي قبر پيامبر قبرهاي ابوبكر و عثمان(!) و فاطمه قرار دارد، و در توصيف اينان مي گويد: امام علي داماد و شوهر دختر پيامبر است، اما ابوبكر و عمر دو تن از فرماندهان ارتش اويند!

2 ـ ژوزف پيتس [Y oseph Pitts]

در سال 1678 ميلادي جواني انگليسي از اهالي آكسفورد به نام ژوزف پيتس كه شوق جهانگردي را در سر مي پروراند و براي ارضاي خواسته خود در سن 16 سالگي، به نيروي دريايي پيوست و در نخستين سفر دريايي خود در درياي مديترانه به دست دزدان دريايي كه جزايري بودند، اسير گرديد و مدت 15 سال را در بردگي نزد يكي از افسران سواره ارتش الجزاير گذرانيد، اين افسر براي كفاره گناهان خود فشار زيادي را به برده خود وارد آورد كه او را به مسلمان شدن وادار نمايد تا اين كه بر اثر فشارهاي او، اين برده شهادتين را بر زبان جاري نمود ولي در تمام سال هاي پس از اين شهادت، كه در كشورهاي اسلامي گذرانيد، همواره علاقه و وفاداري خود را به مسيحيت از دست نداده و عشق به آن را در دل خود زنده نگه داشت. پس از اسلام آوردن، افسر جزايري او را به همراه خود به سفر حج برد و پس از زيارت مدينه او را در مكه در راه خدا آزاد نمود. ليكن پس از آزادي ژوزف به عنوان خدمتكار نزد سرور پيشين خود به خدمت ادامه داد و به همراه او از سفر حج به الجزاير بازگشت و بعدها نيز توانست با همياري كنسول انگليس وسايل فرار خود را فراهم نمايد، آنچه كه نشانگر تعصب او به نصرانيت است اين است كه او پس از رسيدن به بندر ليغهورن در ايتاليا و به محض آن كه پاي خود را بر سرزمين مسيحيت قرار داد، چندين بار زمين را بوسه زد و از اين كه عاقبت از اسلام رهايي يافته و به مسيحيت بازگشته است سجده شكر نمود. ژوزف بعدها خاطرات سفر خود به مكه و مدينه را به تفصيل نوشت و توضيحات فراواني درباره مكه و مدينه در خاطرات خود آورده است.
او مي گويد: مدينه شهري است كوچك و حقير ولي در عين حال از برج و باروي محكمي برخوردار است و در آن مسجد جامع بزرگي قرار دارد ليكن به عظمت (معبد) مكه نمي رسد. او معتقد است كه باروي شهر ميان سال هاي 1503 و 1680 ميلادي ساخته شده است. در يكي از گوشه هاي مسجد جامع، ساختماني به مساحت 15 قدم مربع را اشغال نموده كه در آن پنجره هاي بزرگي قرار دارد كه از مس زرد ساخته شده، و در داخل اين بنا تعدادي آويز روشنايي و مقداري وسايل و هداياي ارزشمند مي باشد. و در اين مسجد، اثري از سه هزار آويز كه برخي نوشته اند نيست. در ميانه اين ساختمان قبر «محمد» [صلّی الله علیه و آله و سّلم] قرار دارد (كه نويسنده با اسائه ادب به آن حضرت ايشان را دروغگو مي نامد). او آنگاه به پرده هاي آويخته مي پردازد و مي گويد:
در ميان مردم اين گفتار خرافي شهرت دارد كه بدن پيامبر در تابوتي ميانه زمين و آسمان قرار دارد و آنگاه به جايگاهي كه براي حضرت مسيح بن مريم آماده شده اشاره مي كند. او سپس به وضعيت اقتصادي شهر اشاره دارد و مي گويد: شهر مدينه نيازمندي هاي خود را از كشور حبشه كه در آن سوي درياي سرخ قرار دارد، تأمين مي كند.
پس از اين جهانگرد تعداد ديگري از اروپاييان به زيارت مدينه نائل گرديدند، و بويژه در قرن نوزدهم و در اين باره مي توان از حمله محمدعلي پاشا به حجاز كه براي نجات اين ايالت از حاكميت وهابيان و سركوب آنان انجام پذيرفت ياد كرد، اين تهاجم سبب گرديد تعدادي از جهانگردان اروپايي به همراه ارتش مصر به سرزمين هاي مقدس وارد گردند و از مكه و مدينه ديدار كنند. از ميان اين جهانگردان مي توان از «بورخارت» و سربازي اسكاتلندي به نام «توماس كيث» نام برد. توماس يكي از خواجگان مماليك مصر بود كه به همراه ارتش محمدعلي پاشا و با نام مستعار ابراهيم آغا وارد حجاز گرديد و اين شانس نصيب او شد از افرادي باشد كه در حمله طوسون پاشا فرزند محمدعلي پاشا بر عليه مدينه در سال 1812 ميلادي شركت نمايد، و از اولين سربازاني باشد كه به شهر مدينه پاي گذارد و آنگاه خود را در عجيب ترين مقامي بيايد كه هرگز تصور آن را نمي كرد و آن عهده دار شدن منصب حاكم نظامي شهر مدينه است كه اين مقام را در مدتي كوتاه در اختيار داشت!
مستر هوغارث در كتاب خود (The Peuetration Of Arabic)(ص186) نام اروپايياني كه توفيق ديدار سرزمين هاي مقدسه را يافته اند، اين گونه آورده است:
اروپايياني كه موفق به اين ديدار گرديده اند، فراوانند; از ميان آنها مي توان افراد زير را ياد كرد: از ايتاليا فارتيما، و فيناتي. از آلمان فايلد، وستيزن، فون مالتزان. از انگلستان پيتس، بورتون و كيتس. از سويس بورخارت. از اسپانيا باديا. از سوئد والين. از هلند هوروغرونيه. از فرانسه كوتر نلمونت.
علاوه بر اين افراد، گروهي ديگر از سربازان و ماجراجويان نيز به آنجا رفته اند; براي نمونه جهانگردي به نام نيبور شنيد كه يك جراح فرانسوي و دو تن انگليسي توانسته اند به اين سرزمين وارد شوند، همچنين جهانگردي به نام دوطي شنيده است كه تعدادى فرانسوي به سرزمين مقدس وارد شده اند، و همين جهانگرد به يك ايتاليايي كه خود را فراري مي نمايد و به همراه كاروان حجاج ايرانيان سفر مي كرد، در راه مكه ديده است. و ژوزف پيتس يك ايرلندي را در مدينه ديده است. همچنين مالتزان جهانگرد مي گويد كه كنسول فرانسه در تونس به نام آن ليون به سفر حج رفت و از مكه و مدينه ديدن نمود و همين سفر را يكي از ناخدايان انگليسي نيز انجام داد. و علاوه بر اين افراد گروهي از اهالي شرق اروپا همچون يونان نيز به سرزمين هاي مقدس رفته اند. گذشته از اين با توجه به سست ديني و سهل انگاري خديوي محمـدعلي پاشا و فرزندش تعـدادي از اروپاييان ـ از آن جمـله بورخارت ـ با اجازه او به سرزمين هاي مقدس آمد و شد نمودند، و از ميان آناني كه موفق به زيارت شهر مدينه گرديدند مي توان از فارتيما، فايلد، پيتس، ستيزن، بورخارت، والين، بورتون و كين ياد كرد كه توانستند به درون شهر راه يافته و از آن ديدن كنند، همچنين جهانگردي به نام سادلير شهر را از بيرون برج و باروي آن مشاهده نمود و از ميان تمام اين جهانگردان مي توان از جان لويس بورخارت سويسي ياد كرد. او جهانگردي دانشمند با آگاهي هاي علمي فراوان بود كه در سال 1814 ميلادي از دو شهر مكه مكرمه و مدينه منوره ديدن نمود، و در همين سفر نظاره گر لشكركشي محمدعلي پاشا براي سركوبي وهابيان در حجاز بود و تمام مشاهدات خود را به تفصيل در سفرنامه خود آورده است. پس از او نيز جهانگرد ديگري به نام سر ريچارد بورتون در سال 1853 ميلادي از مدينه ديدار نموده و سپس به سفر حج رفته و خاطرات خود را به تفصيل در سفرنامه خود تدوين نموده است. اين دو جهانگرد به علّت آگاهي هاي خود تقريباً آنچه كه در ذهن انسان درباره اين دو شهر مي گذرد، آورده اند و به شرح و بسط تمامي آنچه مربوط به اين دو شهر و ديگر شهرهاي حجاز است پرداخته اند.

3 ـ جان لويس بورخارت

آن گونه كه بورخارت ادعا مي كند، او هنگامي كه در دوران محمدعلي پاشا به مصر آمد، اسلام آورد و خود را شيخ ابراهيم ناميد و پس از آشنايي با محمدعلي پاشا روابط نزديكي با او برقرار نمود و سپس به همراه او در لشكركشي بر عليه وهابيان به حجاز سفر كرد و در اين سفر بود كه محمدعلي پاشا ـ به رغم اين كه در مسلمان بودن بورخارت مشكوك بود ـ مقدمات سفر او را به مكه و مدينه فراهم آورد، از اين رو بورخارت با زيركي توانست حقيقت خود را پنهان داشته و به اين مسافرت بپردازد و تمامي مشاهدات و حوادث و تجربيات اين سفر را در سفرنامه خود1 شرح دهد.
بورخارت پس از انجام مناسك در مكه به سوي مدينه رهسپار گرديد و در بامداد روز 28 ژانويه سال 1915 ميلادي وارد شهر مدينه شد. او فاصله دو شهر را در 13 روز طي نمود و از شانس بد او آن كه در مدينه به مرض مالاريا گرفتار آمد و آن قدر نيروي او را فرسوده نمود كه از زندگاني مأيوس گرديد و تصور نمود در مدينه مرده و همانجا دفن خواهد گرديد، ليكن برغم ناتواني و مرض، او توانست مشاهدات بسياري از وضعيت شهر مدينه داشته باشد و تمام آن را به تفصيل در چندين فصل از سفرنامه خود (از ص138 تا 292) آورده است.
بورخارت مي گويد كاروان بار و بنه خود را در ميدان بزرگي كه در حومه شهر مدينه بود، بر زمين نهاد و او توسط خادمان حرم توانست منزلگاه مناسبي براي خود تهيه كند و آنگاه بر طبق معمول او را براي انجام مراسم زيارت به سوي حرم راهنمايي كردند و او در اين جا بود كه دريافت اين مراسم بسيار كوتاهتر و راحت تر از مراسم حج مي باشد، و در مدتي كه او در مدينه بود طوسون پاشا پس از سركوبي وهابيان و تار و مار آنها شهر را در اشغال خود داشت، و به سبب جنگ بدويان و شترداراني كه مسؤوليت حمل خوراك و آذوقه شهر را به عهده داشتند گريخته و از اين رو كمبود خوراكي در شهر محسوس بود. بورخارت علاوه بر اين از بدي هوا و طعم مشمئز كننده آبِ نوشيدنيِ شهر سخن مي گويد.
بورخارت در بخش ديگري به توصيف موقعيت طبيعي شهر مي پردازد (توصيفي مشابه آنچه كه در دائرة المعارف اسلامي آمده و به نظر مي رسد آنان در نوشته خود به گفته هاي بورخارت در سفرنامه اش اعتماد داشته اند) و مي گويد: شهر داراي برج و باروي مستحكمي بود; بگونه اي كه آن را در برابر هجوم مصون مي دارد، از اين رو شهر يكي از پايگاه هاي مستحكم حجاز به شمار مي رود، اين بارو نخستين بار در سال 360هـ . بنا گرديد و پس از اين تاريخ چندين بار ترميم و بازسازي شد بويژه در سال 900هـ . ليكن برج وباروي شهر در وضعيت كنوني آن (آغاز قرن نوزدهم) توسط سلطان سليمان قانوني در سال هاي پاياني قرن شانزدهم به وجود آمد، اما خندق گرداگرد بارو در سال 751 ميلادي كنده شده است. شهر سه دروازه زيبا دارد: دروازه مصري در سمت جنوب، (اين دروازه و دروازه باب الفتوح در قاهره زيباترين دروازه هايي است كه بورخارت در مشرق زمين ديده است). دروازه شامي در سمت شمال و دروازه جمعه در سمت مشرق.
علاوه بر اينها دري نيز در سمت جنوب به نام «الباب الصغير» مي باشد كه وهابيان هنگام اشغال مدينه در سال هاي پيشتر، آن را بسته اند. و در نزديكي دروازه شامي و در بخشي كه قلعه قرار دارد محرابي است كه گفته مي شود پيشتر بخشي از نمازخانه اي بوده كه مسجدالسباق نام داشته و همواره صحابيان جنگجو مسابقات دو خود را از آنجا آغاز مي كرده اند.
بورخارت درباره وضعيت ساختمان ها در مدينه مي گويد كه تمامي ساختمان از سنگ ساخته شده و معمولا خانه ها از دو طبقه با بام هايي باز و بدون پوشش است و چون معمولا سنگ هاي ساختماني تيره رنگ بوده و مردم از رنگ استفاده نمي كنند. از اين رو منظره عمومي شهر دلگير و تيره است، ليكن در عين حال مي توان مدينه را يكي از بهترين شهرهاي شرقي بشمار آورد و شهر حلب از اين ديدگاه پس از او قرار دارد. علاوه بر اين خيابان اصلي شهر را كه از دروازه مصري به سوي مسجد بزرگ شهر كشيده شده مي توان عريضترين خيابان ها شمرد، در اين خيابان بيشترين تعداد مغازه ها و فروشگاه ها را مي توان يافت. خيابان ديگر شهر به نام «شارع البلاط» مي باشد كه از مسجد تا دروازه شامي كشيده شده و بورخارت برخي از خانه هاي اين خيابان را مخروبه ديده است. و به اعتقاد او بطور كلّي مكه شهري است با معماري عربي ولي مدينه بيشتر به شهرهاي سوريه شباهت دارد. بورخارت سپس به شمردن كوچه هايي كه ميان اين دو خيابان قرار گرفته اند، پرداخته و نام آنها را اين گونه آورده: الساحه، كومة الحشفه، البلاط، الزقاق الطويل (در اين كوي، خانه قاضي و تعدادي از باغ هاي زيبا قرار دارد) زقاق الذره، سقيفة الشاخي، زقاق البكر، و در بخش شمالي خيابان البلاط به طرف شمال; يعني در ميان مسجد تا باب الجمعه، محله ها و كوچه هاي الحماثه، زقاق الحبس، زقاق انكيني، زقاق الصماهدي، حارة الميده، حارة الشرشوره، زقاق البدور، حارة الأغوات (كه اين كـوي خواجگان حرم مطهر است) قرار دارند و در بخش هايي كه از باب الـجمـعه و به سمـت جنوب شهـر تا دروازه مـصري و بازار بزرگ محـله هـا و كوي هاي: دوران، الصالحيه، زقاق يا هو، حارة احمد حيدر، حارة بني حسين (كه در اين كوچه خانواده اي با اين نام سكونت دارند)، حارة البسوغ، حارة السقيفه، حارة الرصاص، زقاق الزرندي، زقاق الكبريت، زقاق الحجامين، حارة سيدي مالك (كه منزل مالك بن أنس فقيه مشهور سني در آن بوده است) و حارة الخماشين قرار دارند.
بورخارت مي گويد: عرب ها ـ بطور عموم ـ توجهي به شكوه و زيبايي ساختمان ندارند و حتي بزرگان و سران آنان نيز در ساختمان هاي خود به حداقل و ضروري بسنده مي كنند. از اين رو در شهري همانند مدينه ساختمان هاي باشكوهي ـ جز چند ساختمان ـ نمي توان يافت، و از معدود بناهاي چشم گير در مدينه، يكي حرم پيامبر است كه در آن آرامگاه پيامبر بزرگ اسلام است و ديگري مدرسه اي عمومي است به نام «المدرسة الحميديه» در خيابان البلاط، و سومي ساختماني است در نزديكي حرم مطهر كه امام حرم در آن سكونت گزيده، و چهارمي انبار بزرگ حبوبات شهر است كه در ميان آن حياط بزرگي قرار دارد و اين ساختمان در بخش جنوبي شهر مي باشد، و بالأخره حمامي است در نزديكي انبار غلّه و اين تنها حمام عمومي شهر است كه در سال 973هـ . به وسيله محمد پاشا وزير سلطان سليمان ساخته شده است.
اما قرارگاه نظامي شهر عبارت است از قلعه اي با برج و باروي استوار و محكم و نفوذ ناپذير، و در آن تعدادي اتاق باسقف هاي گنبدي شكل است كه ديوارهاي آن قدرت مقاومت در برابر گلوله و بمب را دارد.
اين قرارگاه مي تواند 600 تا 800 نظامي را در خود جاي دهد و هرگاه آذوقه و ذخيره و اسلحه به مقدار كافي در آن انبار شود، هيچ نيروي از اعراب قادر به شكست دادن آن نخواهد بود; زيرا اين قلعه از سنگ هاي سختي بنا شده كه هرگز گلوله و توپ بدان آسيب نمي رساند. علاوه بر آن كه مي تواند در برابر توپ هاي اروپاييان نيز مقاومت كند. اين قلعه داراي چاه عميقي است كه آب آن نوشيدني است.

حومه شهر مدينه

آن گونه كه بورخارت مي گويد، حومه شهر منطقه وسيعي از دو بخش غربي و جنوبي شهر را فرا گرفته و وسعتي برابر مساحت خود شهر را دارد و حدّ فاصل ميان شهر و حومه آن را فضاي بازي فرا گرفته كه در بخش جنوبي، كمي تنگ تر و در بخش غربي تا دروازه باب المصري وسيعتر است و به «المناخه» شهرت دارد. حومه شهر فاقد بارو است، ليكن تنها در دو بخش جنوب و غرب آن بارويي است كه در قياس با باروي اصلي شهر، استواري و استحكام كمتري دارد. مدينه افزون بر دروازهاي اصلي، چهار دروازه چوبي كوچكتر دارد كه مي توان از آنها به بيرون شهر راه يافت، حومه غربي شهر كه در برابر دروازه القاهره و ميدان المناخه قرار دارد از خيابان هاي منظم و زيبايي تشكيل شده كه در آن خانه هايي همانند خانه هاي داخل شهر مي باشد و از ميان اين بخش از حومه شهر، خيابان وسيعي به نام «الضبريّه» مي گذرد كه در دو سوي آن ساختمان ها و خانه هاي زيبايي قرار دارد، و در نزديكي همين خيابان، طوسون پاشا در منزلگاه خاصي سكونت دارد و در نزديكي او نيز بازرگان ثروتمند شهر; يعني عبد الشكور ساكن است.
مهمترين كوي هاي حومه شهر عبارتند از: حارة العنبريه، حارة الواجهه، حارة الساح، حارة أبي عيني، حارة مصر، حارة الطيار، حارة نفيسه، حارة الحمديه، حارة الشهريه، حارة الخيبريه، حارة الجفر و بسياري از مردمان ساكن در مدينه مالك ويلاهاي تابستاني در كوي هاي حومه شهر مي باشند كه همه ساله يك ماهي را در آن به استراحت و جمع آوري محصول خرما مي گذرانند.
در المناخه دو مسجد وجود دارد; يكي «مسجد محمد علي» كه گفته مي شود پيشينه آن به سال هاي آغاز اسلام باز مي گردد، گو اين كه ساختمان كنوني آن در سال 876هـ . تجديد شده است و گفته مي شود كه پيامبر چندين بار در آن نماز گزارده است و ديگري «مسجد عمر» است كه در نزديكي آن مدرسه عمومي ساخته شده، و پيشتر، از آن براي انبار وسايل جنگي و استراحتگاه سربازان استفاده مي شده است.

حرم پيامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سّلم ـ

بورخارت بخشي از سفرنامه خود را به توصيف حرم پيامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سّلم ـ اختصاص داده و مي گويد: گوهر گرانبهايي كه سبب اهميت مدينه بوده و آن را در رديف مكه از جهت فضيلت (بله نزد برخي همچون پيروان مالك بن أنس مدينه افضل از مكه است) قرار مي دهد همانا مسجد جامع بزرگ شهر است كه در داخل آن قبر پيامبر ـ ص ـ مي باشد. اين مسجد همانند مسجد مكه حرم ناميده مي شود و در بخش شرقي شهر و نه ميانه آن قرار گرفته است. مساحت و ابعاد حرم مدينه، كوچكتر از حرم مكه است چنانكه طول آن 165 پا و عرض آن 130 پا است ليكن از جهت معماري شبيه حرم مكه ساخته شده است، بدين گونه كه فضاي بازي در ميان (صحن) است و اطراف آن را شبستان هايي كه ستون هاي متعددي سقف آن را حمايل هستند، فراگرفته، و در ميانه صحن مسجد بناي كوچكي نيز قرار دارد، ليكن ستون هاي مسجد مدينه نسبت به قرار گرفتن ستون هاي حرم مكه، كه گرداگرد كعبه و با عمق بيشتري مي باشد، نظم كمتري دارد، علاوه بر اين كه ستون هاي حرم مدينه داراي ضخامت و قطر يكساني نيست; مثلا در بخش جنوب حرم كه قبر مطهر پيامبر قرار دارد و مقدسترين مكان مسجد شمرده مي شود، ابعاد ستون ها بزرگتر از ستون هاي ديگر بخش هاي مسجد است و قطر هر ستون يك و نيم پا مي باشد. اما سقف مسجد كه بر روي ستون ها قرار گرفته از تعدادي گنبد كوچك تشكيل گرديده، كه پوشش داخلي آن با رنگ سفيد ـ همانند سقف مسجد مكه ـ مزين شده است. اما ديوارهاي داخلي مسجد نيز با رنگ سفيد رنگ آميزي شده است، ليكن دو قسمت جنوبي و بخشي از زاويه جنوب شرقي با قطعه هاي بزرگ سنگ مرمر تا سقف پوشانيده شده است، و اما سرتاسر ديوار جنوبي مسجد از چندين رديف كتيبه تشكيل شده كه بر روي آن آيات قرآن با حروفي بزرگ و مطلاّ نوشته شده است. سپس بورخارت به تفصيل درباره بخش هاي حرم و ضريح مطهر و قبوري كه در اطراف ضريح مطهر است پرداخته و مي گويد: پيشتر اشياي گران قيمتي در اطراف اين قبرها وجود داشته كه بخشي از آن از سقف داخلي مرقد مطهر آويزان بود و بخشي ديگر از اين نفايس، در صندوق هاي مخصوصي قرار داشت كه بر روي زمين چيده شده بودند; او از جمله اين نفايس، از نسخه اي از قرآن كريم ياد مي كند كه به خط كوفي نوشته شده و از آنِ عثمان بوده است و مي گويد: گفته مي شود اين قرآن همچنان در مدينه مي باشد.
بورخارت سپس به محاصره شهر مدينه توسط وهابيان پرداخته و مي گويد: بخش بزرگي از اين نفايس در روزهاي محاصره، توسط بزرگان شهر و به منظور تقسيم ميان مردم (و در واقع اين بزرگان همه اين اموال را ميان خود تقسيم كردند) به يغما رفت و آنچه از اين نفايس ارزشمند باقي ماند نصيب امير سعود وهابي شد. او پس از فتح شهر مدينه به داخل حجره مطهر رفت و هرآنچه از نفايس در آنجا باقي مانده بود، غارت نمود. او بخشي از نفايس غارت شده را به شريف مكه فروخت و باقي مانده آن را به همراه خود به درعيه برد. از جمله اشياي گران قيمتي كه در اين حمله به غارت رفت (و در واقع قيمتي ترين تحفه مسجد بود) عبارت بود از ستاره براقي كه از قطعات الماس و لؤلؤ ساخته شده كه تلألؤ اين جواهرات چشم را خيره مي كرد و بر روي قبر مطهر پيامبر ـ ص ـ آويزان بود و در ميان مردم به «الكوكب الدرّي» شهرت داشت. علاوه بر اين نفايس، در داخل حجره مطهر تعداد زيادي از ظروف و كاسه هاي طلايي، گردنبندها، دستبندها و سينه بندها بود كه همگي به همراه نفايس ديگر از سوي ثروتمندان و اميران مسلمان، به ويژه امپراتوران عثماني به آرامگاه مقدس حضرت هديه شده بود و بي ترديد اين مجموعه كم نظيري بود كه نمي شد براي آن قيمتي تخمين زد و گفته مي شود ارزش نفايسي كه شريف مكه (شريف غالب) از امير سعود وهابي خريداري نمود برابر با يكصد هزار دلار بوده است. همچنين گفته مي شود كه بزرگان مدينه برابر با پنجاه هزار دلار كاسه و ظروف طلايي برداشتند!
اما درباره آنچه كه اميرسعود با خود به يغما برد; گفته مي شود ارزش جواهرات و لؤلؤ و مرجان هايي كه او برداشته، برابر با قيمت نفايسي است كه به شريف مكه فروخته است. و شايد بتوان گفت ارزش مجموع نفايس و جواهراتي كه در اين حوادث به يغما رفت برابر با سيصد هزار دلار بوده است! ليكن قراين و شواهد فراواني است كه نشان مي دهد مجموع آنچه كه مسلمانان در طي قرن ها و نسل ها به اين مكان مقدس هديه نموده اند، مبلغي به مراتب فراتر از آني است كه ما تخمين زده ايم و به احتمال قوي، بخش عظيمي از اين هدايا از سوي حكام مدينه كه تا اندازه زيادي از استقلال عمل برخوردار بوده و توليت ضريح مقدس را نيز به عهده داشته اند دزديده شده است، كاري كه علماي مكه در سيصد سال قبل انجام داده و بنا به روايت مؤرخ; قطب الدين، آنان تعداد زيادي از چراغ هاي مطلاّ و شمعدان هاي طلايي كعبه و حرم را در ميان لباس هاي خود قرار داده و به بيرون از حرم بردند. ليكن بخشي از ظروف طلايي ارزشمند حرم و مدينه، بعدها و پس از استيلاي طوسون پاشا بر شهر مدينه و جستجوي او در خانه هاي شهر، جمع آوري و به قيمت ده هزار دلار از دارندگان آنها خريداري كرد و بار ديگر به ضريح مقدس بازگردانده شد.
بورخارت در ادامه توصيف حرم مي گويد: بر روي حجره مطهر گنبد زيبايي قرار دارد كه از تمام گنبدهاي متعدد مسجد كه سقف مسجد را تشكيل داده اند، بزرگتر بوده و سر بر آسمان ها مي سايد و از فاصله بسيار دور قابل ديدن است، و هنگامي كه ديدگان مسافرين براي نخستين بار بر اين گنبد مي افتد، به خواندن اوراد و اذكار و ادعيه مذهبي مشغول مي شوند. قسمت خارجي گنبد با سُرب پوشيده شده و در بالاترين نقطه آن گويي طلايي و هلال طلايي بزرگي قرار دارد كه تلألؤ طلاي هردو، خيره كننده است و به دستور سلطان سليمان قانوني و در استانبول ساخته شده است. اما ساختمان گنبد و حرم از آن سلطان قايتباى پادشاه مصر است كه ميان سال هاي 881 و 892هـ . ساخته شده است. و هنگامي كه وهابيان بر مدينه مستولي شدند، تلألؤ طلاي گنبد و دستور سرانشان به تخريب گنبدها و قبرها آنان را وسوسه نمود، از اين رو براي سرقت طلا و انهدام گنبد تلاش نمودند، ليكن استحكام ساختمان گنبد و حرم و وجود پوشش سُربي بر روي گنبد مانع از انجام خواسته آنان شد، علاوه بر اين دو تن از وهابيان كه براي سرقت طلا خود را به نوك گنبد رسانده بودند بر اثر از دست دادن تعادل، به پايين سرنگون شدند كه اين سرنگوني را اعراب وهابي نشانه معجزه پيامبر دانسته و از تلاش براي انهدام گنبد دست برداشتند.
در درون حجره پيامبر و در نزديكي پرده قبر «ستّنا فاطمه» قرار دارد كه با پوششي از حرير سياه طلا دوزي شده، پوشيده است، ولي در عين حال درباره محل دقيق دفن حضرت فاطمه اختلاف نظر وجود دارد كه گروهي اينجا را مدفن دانسته و گروهي ديگر بقيع را، از اين رو زائران، آن حضرت را در هر دو جا زيارت مي كنند. در ديوار شرقي مسجد و در برابر قبر حضرت فاطمه پنجره كوچكي قرار دارد كه به «مهبط جبرائيل» شهرت دارد و گفته مي شود همواره جبرائيل در اين مكان بر پيامبر وارد مي شده است.
بورخارت مي گويد: تزيينات و آنچه كه گرداگرد قبر پيامبر و روضه ديده، هرگز متناسب با مقام و منزلت پيامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سّلم ـ و آن جايگاه مقدس نبوده است، از اين رو معتقد است كه در صورت مقايسه تزئينات هر كليسايي از آن كاتوليك ها در اروپا زيباتر و با عظمت تر به نظر مي آيد، واين نمايانگر اين حقيقت است كه مسلمانان به اندازه كاتوليك ها ـ و حتي پروتستان ها ـ رغبت به فداكاري و بخشش اموال درباره جايگاه مقدس خود نمي باشند.
آنگاه بورخارت به مراسم و تشريفات زيارت از حرم شريف مي پردازد و سپس مي گويد: در شمال مسجد فضاي بازي قرار دارد كه «صحن» ناميده مي شود و در ميان آن، ساختمان كوچك گنبد داري قرار دارد، اين ساختمان جايگاه نگهداري شمع ها و چراغ هاي حرم است.
و در نزديكي اين اتاق، نرده هاي چوبي قرار دارد كه دو درخت نخل مقدس را حفاظت مي كنند و گفته مي شود اين درخت ها را حضرت فاطمه ـ علیها السّلام ـ كاشته است. و در نزديكي درختان، چاهي است كه به «بئرالنبي» شهرت دارد ليكن آب آن سنگين بوده و گوارا نمي باشد; از اين رو چاه فاقد تقدس است. بورخارت مي گويد: هنگامي كه او در مدينه حضور داشت همسر محمد علي پاشا، خديو مصر، به زيارت آمده بود و به دستور او مقدار فراواني شمع را با زحمت فراوان از ينبع به مدينه آوردند و آنها را به حرم شريف اهدا نمودند.
حرم شريف چهار دروازه بزرگ دارد كه عبارتند از: 1 ـ «باب السلام» و بنا به روايت سمهودي بيشتر به «باب مروان» شهرت داشته است. اين دروازه در زاويه جنوب غربي مسجد قرار گرفته و دروازه اصلي مسجد شمرده شده و همواره زائران حرم را براي نخستين بار از اين در به داخل راهنمايي مي كنند. اين دروازه گو اين كه كوچكتر از برخي از دروازه هاي حرم است ليكن زيباترين دروازه حرم بلكه زيباترين در در مشرق زمين به شمار مي رود. اين در از چهارچوبي قوسي شكل، كه اطراف آن را با مرمرها و كاشي هايي با رنگ هاي متنوع تزيين داده اند، تشكيل شده است. به ويژه آيات قرآن كه با حروفي درشت و طلايي بر روي چوب چهارچوب در كنده شده، تلألؤ و زيبايي ويژه اي به اين در مي دهد.
2 ـ «باب الرحمه» كه پيشتر بدان «باب العتيق» گفته مي شد. اين درب در باروي غربي مسجد است و همواره جنازه مردگان را از اين دروازه براي خواندن نماز بر آنان، به داخل مسجد مي آورند.
3 ـ «باب الجبر» كه به «باب الجبرائيل» نيز شهرت دارد.
4 ـ «باب النساء»، دو درب آخر، در باروي شرقي مسجد قرار دارند، و باب النساء نزديكترين در به قبر «ستّنا فاطمه» است. و تمامي دروازه ها را سه ساعت پس از غروب آفتاب، مي بندند و يك ساعت به فجر و اذان صبح باز مي شود، اما مؤمناني كه قصد شب زنده داري در مسجد را دارند مي توانند رخصت براي اين كار را از خواجه، مسؤول و كشيك حرم كه همواره در نزديكي حجره پيامبر استراحت مي كند، به دست آورند. اما در شب هاي ماه مبارك رمضان درب هاي حرم هرگز بسته نمي شود. اما نظافت مسجد و شستشوي حجره پيامبر و ديگر اجزاي مسجد و روشنايي حرم و جز اينها، همگي به عهده پنجاه نفر از خواجگان حرم است كه سازماني شبيه به سازمان خواجگان مسجد الحرام در مكه دارند، اين خواجگان از اهميت فوق العاده اي در مدينه برخوردارند. زيباترين لباس ها را در بر مي كنند; لباس هايي كه از شال كشمير و پارچه هاي گرانقيمت هند تهيه شده و هنگامي كه از بازار شهر مي گذرند مردم دست هاي آنان را مي بوسند، از اين روست كه خواجگان از نفوذ قابل توجهي درباره مسائل داخلي مدينه برخوردارند، اين خواجگان از حقوق ساليانه ويژه اي برخوردارند كه همه ساله به وسيله كاروان حجاج شام از استانبول براي آنان فرستاده مي شود، علاوه بر اين، بخشي از هداياي زوّار به حرم، به آنان تعلق مي گيرد، همچنين اين خواجگان از زائران ثروتمند وافرادي كه به داخل حجره پيامبر راه مي يابند پول هايي به عنوان هديه دريافت مي دارند. رئيس اين خواجگان به عنوان «شيخ الحرم» شهرت دارد و او رئيس حرم نيز مي باشد و شخصيت اول شهر مدينه به شمار مي رود; از اين روست كه اهيمت او بيش از موقعيت رئيس خواجگان حرم مكه است. شيخ الحرم خواجه اي از خواجگان است كه او را از استانبول و باب العالي «= دربار عثماني» مي فرستند و معمولا اين خواجگان همچون پاشاهاي حجاز كه به جدّه تبعيد مي شوند از تبعيد شدگان مي باشند.
بورخارت مي گويد: شيخ الحرمي كه او ديده است همان «قزلر آغاسي» در دوران سلطان سليم بوده، و او را چندين بار ديده است كه جلوتر از طوسون پاشا كه پاشايي است با رتبه پاشاي جده; با سه نشان حركت مي كرده است. همچنين بورخارت طوسون پاشا را در حال بوسيدن شيخ الحرم در داخل مسجد ديده است. اين شيخ الحرم دفتري دارد كه از دفتر و تشكيلات پاشاي مدينه مفصل تر است، و با توجه به اين موقعيت بود كه حتي وهابيان پس از استيلا بر مدينه رعايت احترام او را نموده و امير سعود به شيخ الحرم اجازه داد كه به همراه گروهي از خواجگان و ما يملكشان به سوي ينبع عقب نشيني كنند، اين خواجگان معمولا در ميان مردم به «الأغوات» شهرت دارند، و رئيس آنها با عنوان «حضرت عالي» همانند پاشا و شريف مكه مورد خطاب قرار مي گيرد. علاوه بر اين خواجگان، گروهي از مردم مدينه كه به «فراشان» شهرت دارند به خدمت در مسجد مشغولند، اين فراشان همزمان به كارهايي از قبيل راهنمايي زواران و زيارت دادن آنان و يا خواندن نماز غايب بر مردگان مي پردازند، تعداد اين فراشان بسيار است.
بورخارت آنگاه به اهميت كشاورزي در زندگاني مردم مدينه پرداخته و مي گويد گرداگرد مدينه را نخلستان ها فراگرفته كه در ميان آنها خانه ها مي باشند و مهمترين محصولات كشاورزي در مدينه گندم و جو و انواع سبزيجات و ميوه ها مي باشد. البته مهمترين محصول مدينه خرما است، اما جو غذاي اصلي مردم شهر را تأمين مي كند از اين رو زمين هاي زيادي به كشت آن اختصاص يافته است، و محصول بسيار خوبي نيز از آن به دست مي آيد و معمولا درو آن در ماه مارس انجام مي گيرد. اما ميوه ها بيشتر در باغ هايي توليد مي شود كه در حومه قُبا مي باشد، در اين باغ ها انار، انگورهاي عالي، گلابي، موز، هندوانه، و سبزيجاتي نظير شلغم، تره، گشنيز، پياز، هويج، لوبيا به عمل مي آيد. علاوه بر اينها در مدينه درخت زالزالك فروان ديده مي شود. بورخارت به خرما و درخت آن مي پردازد و شرح مفصلي درباره چگونگي كاشت و برداشت محصول آن مي دهد و مي گويد در مدينه مشهور است كه يكصد گونه خرما به عمل مي آيد، فراوانترين و ارزانترين گونه آن به نام «جبلي» مي باشد، و علاوه بر اين نوع، از «الحلوه» و «الحليه» كه داراي خرماي كوچكي است، و «الصيحاني» و «البرني» ياد مي كند و مي گويد: در مدينه خرمايي بود كه نام آن را فراموش نمودم و از خصوصيات اين نوع اين بود كه حتي پس از خشك شدن همچنان سبز رنگ باقي مي ماند و نوع ديگري نيز بود كه به رنگ زعفران بود و معمولا اين دو گونه را به نخ كشيده و آن را مي فروشند، به اين گردنبند خرمايي «قلائد الشام» گفته مي شود.
بورخارت در پايان بخش جغرافياي مدينه درباره منطقه حرام شهر سخن مي گويد و مي گويد اين حريم در گرداگرد شهر، به مسافت 12 ميل مي باشد و در اين مساحت، كوه «عير» در بخش جنوبي و كوه «ثور» در بخش شمالي شهر قرار دارند، (كوه ثور كوه كوچكي است كه در پس كوه اُحُد قرار دارد). حريم محدوده مقدسي است كه بايد همه مردم احترام آن را پاس داشته و از خونريزي و كشتار (بجز در موارد دفاع و تهاجم كافران) و صيد پرندگان و بريدن درختان خودداري نمايند. ولي بورخارت مي گويد در اين روزگار كه نيروهاي مصري شهر را اشغال كرده اند، هرگز حرمت حريم نگه داشته نمي شود و فراوان ديده مي شود كه درختان بريده و پرندگان صيد شده و در گوشه و كنار شهر درگيري هاي خونيني رخ مي دهد، و با اين كه غير مسلمانان حق وارد شدن به حريم را ندارند ليكن بورخارت برخي از مسيحيان يوناني را ديده است كه براي انجام برخي كارها در اردوگاه ارتش طوسون پاشا به خدمت گرفته شده اند.

ديگر زيارتگاه مدينه

به گفته بورخارت: در همان روزي كه زائر مدينه از زيارت حرم و ضريح مقدس پيامبر فارغ مي شود، به زيارت قبرستان شهر، كه در آن تعدادي از امامان و صحابه و شهدا و بزرگان مدفونند، مي رود. اين قبرستان در بيرون باروي شهر و در نزديكي باب الجمعه است و به نام «مقبرة البقيع» مشهور است. اين قبرستان فضايي است مربع شكل به مساحت چند صد قدم و گرداگرد آن ديواري است كه از سوي جنوب به ديوار خانه هاي حومه شهر و از ديگر اطراف به ديوار باغ ها و نخلستان ها چسبيده است. اين قبرستان با توجه به والايي و بزرگي و قداست مقام مدفونين در آن، بسيار حقير به نظر مي آيد و شايد كثيف ترين قبرستان يك شهر به حجم شهر مدينه در مشرق زمين به نظر آيد، هيچ يك از قبرها ساختمان مناسبي ندارد بلكه قبرها كه عبارتند از تپه اي خاكي با قطعه سنگي بر روي آن به طور نامنظم در گوشه و كنار پراكنده اند. وضعيت كنوني قبرستان و تخريب ساختمان هاي آن را مردم به وهابيان نسبت مي دهند و در اين رابطه به باقيمانده گنبدها و ساختمان هاي مخروبه كه بر روي قبر عباس و ديگر امامان و حضرت فاطمه و عموهاي پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ قرار داشته و به وسيله آنها تخريب شده اشاره مي كنند. بورخارت وضعيت كنوني بقيع را عبارت از تپه هايي پراكنده از خاك و حفره ها و انباشته هاي زباله و .... مي داند آنگاه نام بزرگاني را كه در بقيع دفن شده اند مي آورد، ليكن هنگام بر شمردن نام امامان مدفون در بقيع، به اشتباه قبر امام حسن ـ (علیه السّلام) ـ را به امام حسين ـ (علیه السّلام) ـ سيدالشهدا نسبت داده و مي گويد: در اين قبر تنها جسم او قرار دارد ولي سر او بعدها به قاهره برده شد و در مسجد ويژه اي كه براي حفظ آن ساخته شد قرار گرفت. بورخارت آنگاه به ديدار خود از كوه اُحُد و مسجدي كه بر روي قبر حمزه و ديگر شهيدان اُحُد، مثل مصعب بن عمير و جعفر بن شماس و عبدالله بن جحش ساخته شده مي پردازد و مي گويد گنبد اين مسجد را وهابيان خراب كرده اند ولي به قبرها آسيبي نرسانده اند. بورخارت مي گويد: در نزديكي اين مكان قبه اي بر روي جايگاهي كه پيامبر در جنب اُحُد آسيب ديد ساخته شده است و در نزديكي اين گنبد قبرستاني است كه بورخارت آرامگاه 12 تن از ياران پيامبر را كه در جنگ اُحُد شهيد شده و در آنجا مدفون شده اند، ديده است و مي گويد وهابيان گنبد و ساختمان بر روي اين قبور را خراب نموده و اثاثيه آنها را به غارت برده اند. و نسبت به آنها هتك حرمت نموده اند. بورخارت مي گويد: از عادات مردم مدينه آن است كه هر سال در ماه جولاي، همگي به كوه اُحُد رفته و به مدت سه روز به تفريح و شادي مي پردازند. وي سپس به توصيف ديدار خود از منطقه پرداخته و مي گويد: آنچه كه درباره اين منطقه مي توان گفت: آن است كه سرتاسر اين بخش را باغ هاي سرسبز كه در آن انواع ميوه ـ بجز سيب و گلابي ـ به عمل مي آيد پوشانده است و شهر مدينه انواع ميوه مصرفي خود; نظير ليمو، پرتقال، انار، موز، انگور، زردآلو و انجير را از اين باغ ها تأمين مي كند. اين درختان در ميان درختان خرما و سدر رشد مي كنند و در ميانه اين باغ ها مسجد باستاني قبا قرار گرفته است كه در گرداگرد آن چهل خانه مي باشد. بورخارت مسجد را كوچك و در وضعيتي مخروبه يافته است و مي گويد: جايگاه مبرك الناقة (نشيمنگاه شتر) و جايگاهي كه پيامبر در آن نماز گزارد و سپس رو به سوي مكه نمود و آزار قريشيان را يادآور شد را ديده، همچنين او جايي كه در آن آيه قرآن مربوط به قُبا نازل شده را ديده است. و در فاصله كوتاهي از مسجد قبا، او مسجد علي و در نزديكي آن نيز چاه عميقي به نام «العين الزرقاء» را ديده است.

مردم مدينه

بورخارت درباره مردمي كه در مدينه سكونت دارند، مي گويد: بيشتر آنان، همچون مردم مكه، از مردمان غريبي هستند كه قداست شهر آنها را جذب نموده و از سرتاسر جهان اسلام بدانجا هجرت كرده اند; از اين رو در مدينه گروه هايي از هر كشور اسلامي مي توان يافت، اما از نسل انصاري كه به همراه پيامبر در سال 622 ميلادي در مدينه سكونت داشتند، جز اقليت كوچكي باقي نمانده است و تنها در مدينه نزديك به دَه خانواده وجود دارند كه مي توانند اثبات كنند تبارشان به اوس و خزرج مي رسد، و اين خانواده ها غالباً فقيرند و از راه كشاورزي در باغ ها و كشتزارهاي حومه مدينه امرار معاش مي كنند، ليكن از سويي ديگر تعداد خانواده هاي منسوب به شرفاي حسيني در مدينه كم نبوده ليكن بيشتر آنان اصالت مدني نداشته بلكه پدران آنها بر اثر جنگ هايي كه شرفا بر عليه مدينه مي كرده اند، در اين شهر متوطن شده اند، و بيشتر اين شرفاي حسيني از طبقه علما و دانشمندان مي باشند، اما شرفاي جنگجويي كه هماورد شرفاي مكه باشند بسيار نادر و كم مي باشند. علاوه بر اينها در مدينه قبيله كوچكي از شرفاي حسيني مي باشند كه از نسل امام حسين ـ ع ـ (برادرامام حسن ـ ع ـ ) مي باشند، و گفته مي شود اين قبيله پيشتر از اهميت و قدرت فراواني برخوردار بوده و بخش اعظم عايدات مالي حرم مدينه را تصاحب مي كرده اند; زيرا آنان در قرن سيزدهم متولّيان مورد احترام قبر مطهر پيامبر بوده اند، ليكن كم كم از تعداد افراد و نفوذ آنها كاسته شده; بگونه اي كه امروزه تنها تعداد اندكي خانواده از آنها باقي مانده، ليكن همين چند خانوار از بزرگان و ثروتمندان شهر مدينه بشمار مي آيند و در كوي مخصوصي سكونت داشته و عايدات هنگفتي دارند كه بيشتر از سوي ايرانياني كه به مدينه مي آيند به دست آنان مي رسد، از گفته بورخارت در سفرنامه خود چنين بر مي آيد كه اين شرفا از شيعيان مدينه شمرده مي شوند. و برغم اين كه آنان عبادات خود را در ظاهر بر طبق روش عبادت سنيان انجام مي دهند ليكن مردم آنان را به عنوان شيعه يا «رافضه» مي شناسند. و مشهور در مدينه اين است كه تعدادي خانوار از باقيماندگان انصار پيشين و تعداد زيادي خانوار از عرب هاي ساكن مدينه كه به كار كشاورزي اشتغال دارند از شيعيان يا رافضه باشند كه به «النواخله»2 شهرت دارند; زيرا در ميان درختان نخل زندگي مي كنند. اينان خانوارهاي بزرگي بوده و به شجاعت شهرت دارند و بويژه هنگام اشغال مدينه توسط وهابيان، اينان مقاومت سرسختانه اي نمودند و بنابه روايت تاريخ و آگاهان، نواخله از نسل كشاورزاني مي باشند كه در باغ ها و كشتزارهاي امام حسن ـ ع ـ به كار مشغول بوده اند، بورخارت مي گويد: نواخله روابط خانوادگي نزديكي با هم داشته و كمتر از خانواده هاي غريب و ناآشنا همسر اختيار مي كنند و غالب اين مردمان تا هنگامي كه در نخلستان هاي خود هستند، تظاهر به تشيع مي كنند ليكن هنگامي كه به شهر مي آيند ادعاء مي كنند سنّي هستند، گروهي از نواخله در حومه مدينه سكونت گزيدند و كار قصابي را پيشه خود قرار دادند، و در صحراي مشرق مدينه و در فاصله سه روز راه از شهر، قبيله اي به نام «بني علي» سكونت دارند كه همگي معتقد به مذهب ايرانيان (شيعه) مي باشند. بورخارت از اين كه در شهر مقدس اسلام مكه از سوي زيديه و مدينه توسط شيعيان احاطه شده است اظهار تعجب مي كند، و مي گويد به نظر مي رسد هيچ گونه تلاشي براي راندن آنان انجام نمي گيرد!
از ديگر خانواده هاي قديمي در مدينه، مي توان از آناني كه از نسل عباسيان مي باشند نام برد، ليكن اين مردمان كه به «الخليفه»; يعني بازماندگان از نسل خلفا شهرت دارند امروزه مردماني فقير و كم اهميتند.
بورخارت آنگاه به عمده مردمان مدينه اشاره دارد و مي گويد: نسل دوم و سوم مردمان غير عربي كه به مدينه هجرت كرده اند به تدريج عرب شده و آثار عربيت را حتي در شكل ظاهري چهره آنان مي توان مشاهده كرد. وي در پايان اين فصل درباره پوشش و لباس مردم مدينه و اسلحه آنان و وضعيت اقتصادي و تجارت و خوراك و عادات و رسوم و طبايع آنها به تفصيل سخن مي گويد.
ادامه دارد .....
منبع: http://www.e-resaneh.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.