فرق شيعه

علماى ملل و نحل و فرق و مذاهب, در تقسيم بندى مذاهب شيعه نظرات مختلفى ارائه كرده اند. مولف كتاب بيان الاديان فرق اصلى شيعه را پنج فرقه ى زيديه , كيسانيه , غاليه , صباحيه , ناصريه و اماميه اثنى عشريه ذكر نموده براى هر يك از آنان تقسيماتى ذكر كرده است. او معتقد است كه گروه اول پنج فرقه, گروه دوم نيز پنج فرقه, گروه سوم هشت فرقه, گروه چهارم دو فرقه و آخرين گروه فقط يك فرقه اند1.
يکشنبه، 30 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرق شيعه
فرق شيعه
فرق شيعه


علماى ملل و نحل و فرق و مذاهب, در تقسيم بندى مذاهب شيعه نظرات مختلفى ارائه كرده اند.
مولف كتاب بيان الاديان فرق اصلى شيعه را پنج فرقه ى زيديه , كيسانيه , غاليه , صباحيه , ناصريه و اماميه اثنى عشريه ذكر نموده براى هر يك از آنان تقسيماتى ذكر كرده است. او معتقد است كه گروه اول پنج فرقه, گروه دوم نيز پنج فرقه, گروه سوم هشت فرقه, گروه چهارم دو فرقه و آخرين گروه فقط يك فرقه اند1.
بغدادى در كتاب الفرقه , شيعيان را به چهار دسته اصلى كه هر يك شعباتى دارند تقسيم مى كند. بدين ترتيب, زيديه , اماميه , كيسانيه و غلاة2. شهرستانى در ملل و نحل فرق اصلى شيعه را پنج فرقه مى داند كه عبارتنداز: كيسانيه , رزاميه3 ، زيديه, اماميه, غاليه كه هر يك به فرق متعدد ديگرى تقسميم مى شوند4. البته تقسيم بنديهاى ديگرى نيز از فرق اصلى شيعه ارائه شده است مثلاً آنان را به كيسانيه, زيديه, شيعيان عباسى, اماميه, غلاة و اسماعيليه تقسيم كرده اند5.
در قرون اخير غلاوه و اسماعيليه بعنوان دو فرقه , مستقل از شيعه بسيار مورد توجه مستشرقين قرار گرفته اند.
همانطور كه گفته شد هر يك از اين فرقه اصلى خود به چندين فرقه تقسيم مى شوند بطورى كه براساس تقسيم بندیهاى رايج , تعدد اين فرق در مجموع از صد فرقه نيز تجاوز مى نمايد. اينكه آيا اصولاً بعضى از اين فرقه ها , مثلاً غلاة را مى توان در شمار فرق شيعه آورد؟ و يا اينكه آيا مى توان بر همه اين گروه بنديها و دسته بنديها , اختلافات و انشعابات, نام فرقه نهاد؟ ابهاماتى است كه نياز به تحقيق و تفصيل دارد و در اين مختصر نمى گنجد , ليكن بدليل ارتباطى كه با موضوع مورد بحث دارد, سعى مى شود به اجمال مورد بررسى قرار گيرد.

غلاة چه كسانى هستند؟

غلاة جمع غالى است كه در فارس مى توان آنرا به ((گزافه گو)) يا ((گزافه گويان)) معنى كرد. مسعودى در مروج الذهب مى گويد, غلاة يا غاليه , اسم عام جهت فرقى است كه در حق حضرت رسول يا ائمه بخصوص حضرت على بن ابيطالب (ع) غلو كرده و به ايشان مقام الوهيت داده اند6.
عموماً غلاة بر چند دسته هستند , بعضى على (ع) را خدا, برخى او را پيامبر, و بعضى معجزات او را مانند انبياء پيش همچون موسى و عيسى دانسته اند.7 بعضى از غلاة نيز, به الوهيت پيامبر اكرم (ص) معتقد شده اند و جمعى نيز امام يا رهبر خود را در اين حد دانسته و درباره او غلو كرده اند. شهرستانى در ملل و نحل در مورد غالى مى گويد آنان گاه ائمه خويش را از فرط غوايت , بكبرياء الهيه تشبيه كردند و گاه از عدم درايت, حضرت كبرياء را با خلق برابر كنند 8. و به هر شهرى لقبى دارند. به اصفهان خرميه و كوديه (كرديه), در رى مزدكيه و سنباديه , در آذربايجان ذقوليه , در موضعى محمره , و به ماوراء النهر مبيضه 9...
اصول اعتقادى غلاة را كه تقريباً وجه اشتراك تمام اين فرق مى باشد مى توان در موارد زير خلاصه كرد:
1ـ اعتقاد به اوهيت رهبر يا امام يا اعتقاد به حلول جوهر نورانى الهى در امام يا رهبر. 2ـ بداء 3ـ تشبيه 4ـ رجعت 5ـ تناسخ.
عموماً مورخين مبداء غاليگرى در اسلام را به زمان خلافت حضرت على بن ابيطالب (ع) مى رسانند, و مى گويند كه نخستين بار تازه مسلمانى بنام عبداله بن سبا , كه قبلاً يهودى بود در حق حضرتش غلو نمود. بطورى كه على (ع) پس از آنكه از توبه و بازگشت او و يارانش نااميد گرديد, بسيارى از آنان را در آتش سوزاند و با وساطت افراد , عبدالله را به مداين تبعيد كرد. براساس بعضى از روايتها اين گروه, همين كار على را نيز دليل بر الوهيت دانسته و آن هنگام كه در آتش افكنده شدند فرياد برآوردند كه همين كه تو ا را به آتش مى سوزانى خود دليل بر خدائى توست چرا كه جز خدا كسى به آتش عذاب نمى دهد.
در اينكه جريان گزافه گوئى و غلو در مورد على (ع) در سالهاى آخر زندگى ايشان آغاز شده و با شهادت او اوج گرفته است نمى توان ترديد نمود. ظاهراً دليل اين امر را بايد در حوادث پنج ساله خلافت رسمى على (ع) جستجو كرد. چرا كه بدليل جنگهاى ميان على(ع) و جريان هاى مخالف جامعه كه كم و بيش از اعتبار نيز برخوردار بودند , جو ترديد و بى تفاوتى بر جامعه حاكم شده بود. على(ع) در جنگ جمل به نبرد طلحه و زبير كه از اصحاب بزرگ, و براساس حديثى در زمره عشره مبشره بودند , رفت. در اين جنگ به غير از اين دو شخصيت , عايشه همسر پيامبر كه ام الموئمنين نيز خوانده مى شد , شركت داشت. بنابراين بسيار طبيعى به نظر مى رسد كه جمعى گرفتار ترديد شده و راه اعتزال وجدائى در پيش گيرند چنانكه گرفتند.
جنگ صفين نيز بهر حال نبرد بين دو گروه مسلمان بود و توجيه آن براى كسانى كه بدرستى نمى توانستند تصميم بگيرند, مشكل بود. چنانكه اين واقعيت نيز در ميدانگاه نبرد صفين متجلّى شد و سرانجام حكميت را بر على(ع) تحميل كردند.
در جنگ نهروان على(ع) با گروه مواجه بود كه خود او آنان را كسانى مى داند كه از فرط عبادت پيشانى و زانوانشان پينه بسته بود. كسانى كه قاريان و حافظان قرآن بودند و به همين دليل نيز ميان مردم ارزش و مقامى داشتند. طبيعتاً همه ى اين مسائل, باعث مى گرديد كه مسلمين گرفتار نوعى ترديد و بى تفاوتى شده, و انتخاب راه ايشان مشكل باشد, در اين چنين شرائطى است كه على(ع) كه متصل به منبع وحى بوده و از سرچشمه علم الهى سيراب شده و كسى كه پيامبر اكرم (ص) در حق او فرموده است ((انا مدينه العلم و على بابها)) برا از بين بردن يا حداقل تخفيف اين حالت ترديد و در نتيجه بى تفاوتى مطالبى را مطرح كرده و مواردى پيشگوئى ها و پيش بينى هائى مى كند, و سخنانى مى گويد , كه هضم و درك آن براى جمعى مشكل است و آن را از قوه و توان فردى عادى خارج مى بينند. از اينرو در حق على (ع) غلو مى كنند. اينكه گفته مى شود در پس اين غاليگرى اهداف سياسى نهفته است حداقل براى آن مقطع زمانى يعنى دوره خلافت على (ع) منطقى به نظر نمى رسد. چرا كه اگر هدف اين گروه تقويت على در كسب قدرت تصور شود , نيازى بدين كار نبود.
زيرا على (ع) خود در رأس قدرت و حكومت قرار داشته و با جوّ حاكم بر جامعه آن روز و درجه آگاهى مسلمين بيان مطالب اغراق آميز نه تنها كمكى به تقويت قدرت على (ع) نمى نمود , بلكه آنرا تضعيف نيز مى كرد.
جمعى از مخالفان شيعه و مستشرقين نيز داستان فوق الذكر (سوزاندن غلاة در آتش توسط على (ع)) و جريان عبداله بن سبا را ملاك قرار داده ضمن اينكه پيدايش انديشه شيعيگرى را به عبداله بن سبا و اطرافيان او منسوب مى كنند10,معتقدند كه نامبرده به اين دليل كه قبلاً يهودى بوده و در يهوديت نيز چنين افكارى داشته هدفش انحراف اسلام و وارد كردن ضربه به اصول و مبانى عقيدتى اسلام و وارد كردن افكار يهوديگرى در اسلام بوده است. در صحت اين داستان به دلائلى كه ذيلاً مى آيد بايد ترديد نمود :
1ـ اكثر كتب معتبر تاريخ از متقدمين , اين داستان را نقل نكرده اند. ظاهراً قدمت تاريخى اين داستان, حداكثر تا كتب تاريخى قرن چهارم هجرى پيش مى رود و پس از آن در بعضى كتب تاريخى و كتابهاى ملل و نجل آمده است. آنان نيز آنرا به اشكال مختلف نقل كرده اند, حال اين سوئال پيش مى آيد كه چگونه ممكن است اتفاقى با اين درجه از اهميت, در دروه خلافت على (ع) روى دهد و على در يك روز تعداد زيادى انسان را در آتش بسوزاند, (در بعضى منابع تعداد آنها را تا 700 نفر ذكر كرده اند.) و اين واقعه از چشم تيزبين مورخين و سيره نويسان اسلامى كه در مواردى حتى تا اعماق زندگى خصوصى رهبران جامعه پيش رفته اند, دور بماند على الخصوص در شرائطى كه مى بينيم در دوره خلافت خود على (علیه السلام) معاندين و مخالفين از پيراهن عثمان , پيراهن عثمان مى سازند و بدنبال يافتن كوچكترين بهانه اى هستند تا بر عليه على (ع) تبليغ نمايند!
2ـ اينكه گفته شده است على(ع) اين گروه در آتش سوزاند , خود بسيار ابهام انگيز است چرا كه اصولاً كمتر مى توان از اعمال اين چنين مجازاتى در تاريخ اسلام , در تعاليم آن و در سنت و سيره پيامبر اكرم و خلفاى پس از او سراغى جست. اگر از دم تيغ گذراندن يا حتى سنگسار كردن مطرح مى شد شايد توجيهى به همراه داشت.
اما در آتش سوزاندن كمتر فايل توجيه است.
3ـ چرا على(ع) كه عدالت و سختگيرى او در امر قضا زبانزد خاص و عام است , در اين مورد خاص تبعيض قائل شده و رهبر گروه را كه طبيعتاً جرمش نيز سنگين تر است , آنهم با وساطت , آزاد كرده به مدائن تبعيد مى كند و پيروان نادان او را در آتش مى سوزاند؟! آيا اين ماجرا با اصول قضا و عدالت اسلامى , كه على(ع) بهترين مجرى آن است مطابقت مى كند؟!
4ـ موضوع ديگرى كه برساختگى بودن اين داستان تاكيد مى كند, مبهم بودن شخصيت عبداله بن سبا است. گفته شده است اين فرد كه در بعضى تواريخ از او با نام ابن السوداء و در مواردى عبداله بن وهب همدانى ياد مى شود, در آغاز يهودئى از اهالى يمن بوده كه در دوره خلافت عثمان , اسلام آورد. از گذشته او (قبل از مسلمان شدن) اطلاع دقيقى در دست نيست ليكن طبرى معتقد است كه وى در حوادث اواخر خلافت عثمان كه منجر به قتل او شد دخالت داشته است11. مورخ نامبرده از او در همين حد ياد مى كند ليكن در كتب تاريخى و منابع مربوط به فرق پس از او , عبداله بعنوان يكى از محركين و عوامل اصلى شورش بر عليه عثمان , معرفى مى شود. حال اينكه, چگونه مسلمين در شرايط جامعه ى آنروز, به دام اين يهودى تازه مسلمان افتاده و تحت تاثير سخنان او تا آنجا پيش رفتند كه خليفه مسلمين را به قتل رساندند, سوالى است كه پاسخ آن حتى از سوى طرفداران اين نظريه به آسانى ميسر نيست.
حتى جمعى تا آنجا پيش رفته اند كه عمار ياسر صحابى بزرگ پيامبر را كه رسول اللّه (ص), در حق كشندگان او نفرين كرده بود نيز سبئى دانسته, و او را در شمار ياران اين يهودى تازه مسلمان شده ى اخلالگر مى دانند12! گذشته ازاين , حتى اگر اصل وجود عبداله بن سبا را بپذيريم, معلوم نيست به چه دليل مورخان او را يهودى دانسته اند در حاليكه او ساكن بصره و مقيم آن شهر بوده و از اينرو بايد او را هندى و از ((جت ها)) يا زطهاى آن ديار دانست 13.شواهد و قرائن بر صحت مدعا بيشتر دلالت مى كند چرا كه بقولى پس از جنگ جمل هفتاد تن از قوم زط , نزد على آمده او را خداى خود خواندند14.
گذشته از همه اينها , عموماً مورخين و از جمله طبرى ماجراى ابن سبا را از قول فردى بنام سيف بن عمر نقل مى كنند كه عدوات با اسلام داشته, و تحت تاثير تعصبات قومى و قبيله اى مبادرت به افسانه سازى هائى مى نمود 15 .
5ـ نكته ديگر اينكه , خلق امثال عبداله بن سبا , در تاريخ اسلام سابقه اى طولانى دارد و حتى در زمان خود حضرت پيامبر كفار قريش او را متهم مى نمودند كه تعاليم خود را از مسيحيان و يا يهوديان دريافت نموده است. (اتهامى كه هم اكنون نيز مطرح مى كنند) از جمله مى گفتند او تعاليم خود را از برده اى مسيحى بنام ((جبر)) دريافت كرده 16يا, بحيراء راهب يا نسطورا تعاليم عاليه اسلام را قبل از بعثت , به او تعليم داده اند! بنابراين داستان ابن السوداء داستان مكررى است. هر زمان كه حركت مهمى در جامعه صورت گرفته و جنبش و تحولى ايجاد شده, بعنوان چماقى بر عليه رهبر آن جنبش علم شده است. حتى در انقلاب اسلامى خودمان نيز كسانى در فكر خلق عبداله سباهاى ساختگى بوده و هستند. بنابراين جا دارد كه نتيجه گيرى كرده و سخن طه حسين را تكرار نمائيم و بگوئيم , موضوع پيروان ابن سبا و پيشواى آنها اصولاً بى اساس و ساختگى و مجعول بوده و از مجعولاتى است كه وقتى زد و خورد بين شيعه و ساير فرقه هاى اسلامى شدت يافته بوجود آمده است.17
بنابراين عجين كردن تاريخچه غاليگرى با تاريخ پيدايش و تحول شيعه اگر از روى غرض ورزى نباشد مسلماً به دليل جهالت است.
در عين حال هر چند افسانه عبداله بن سبا , و يارانش از نظر تاريخى كم اعتبار و بلكه بى اعتبار است, ليكن در موجود واقعيتى بنام غاليگرى نمى توان و نبايد ترديد كرد. همانطور كه قبلاً نيز گفته شد رگه هائى از اين انديشه را بايد در اواخر خلافت على(ع) جستجو كرد. ليكن اگر در پى نخستين تشكّلات غلاه باشيم , بايد در حوادث پس از شهادت حسين بن على(ع) در كمتر كتابى از كتب سيره و تاريخ نشانى از غاليگرى و غلاه مى بينيم. در اين دوره كه حدود بيست و يك سال بطول مى انجامد نه خبرى از عبداله بن سبا وجود دارد و نه از هر انديشه گر غالى ديگرى.
ليكن پس از شهادت حضرت حسين بن على(ع) در كربلا و قيام مختار , به خونخواهى حضرتش دعاوى اغراق آميز مطرح مى شود. از اين زمان است كه غلو در حق ائمه , و رهبر , جنبه سياسى بخود مى گيرد و بعنوان حربه اى بكار گرفته مى شود.
شايد نخستين كسى كه پاى از صراط مستقيم بيرون نهاد و با طرح مسائل اغراق آميز زمينه را فراهم كرد, مختاربن ابى عبيد ثقفى باشد. به گواه بعضى از كتب تاريخى او پس از قلع و قمع قاتلان حسين بن على (ع) و تثبيت حاكميتش بر چند شهر , دعوى رسيدن وحى از جانب خدا را كرده و عباراتى مسجع و مقفى به تقليد از قرآن بر زبان مى راند 18. البته نه در ملاء عام بلكه براى خاصان و نزديكان. پس از آن يعنى در دوره قيامهاى مكرر زيديه, كيسانيه و خوارج , بازار اين گونه دعاوى رواج يافته بدانجا رسيد كه فردى بنام عبداله بن معاويه بن عبداله بن جعفرين ابيطالب ادعا كرد , كه روح اللّه (يعنى عيسى (ع)) در وى فرود آمده و هم در همين دوره شخصى به اسم بيان بن سمعان نهدى مدعى شد , كه جزء الهى به وى منتقل شده است19.
شرائط خاص سياسى اجتماعى آن دوره نيز نه تنها مانعى در راه رواج چنين تفكراتى ايجاد نمى كرد, بلكه آن را دامن مى زد. به هر حال از اين دوره به بعد افراد بسيارى پيدا شدند كه يا ائمه را خدا دانسته و يا قائل به حلول جزو الهى درخود و يا رهبرشان گرديدند. از اين زمان به بعد غاليگرى , جنبه سياسى يافته, و در بسيارى موارد بعنوان انديشه اى جهت تشكّل و مبارزه مورد استفاده قرار مى گيرد.
ليكن به دليل منطبق نبودن تعاليم غاليه با دستورات و تعاليم اسلامى , غلاه نمى توانند از پيشتوانه مردمى چندانى برخوردار گردند. هم از اين رو در اغلب موارد با شكست مواجه مى شوند.
تعداد فرقه هائى كه با اتكاء به انديشه غاليگرى در پى تحقق اهداف خويش بودند بسيار زياد است در بعضى از كتب مربوط به مذاهب رقم آنان را بيش از صد و سى فرقه ذكر كرده اند20.
حال با توجه به مطالبى كه در تعريف شيعه و غلاه گفته شد بدين سوال پاسخ مى دهيم كه آيا غلاه را مى توان شيعه و حتى مسلمان دانست؟! اجمالاً اينكه با رعايت نكاتى كه در پاورقى صفحه قبل متذكر شديم پاسخ اين سوال منفى است و نبايد غلاه را در عداد شيعيان آورد. ذيلا دلائلى را كه بر اثبات اين مدعا مى توان مطرح كرد, مى آوريم.
1ـ در تعريف شيعه گفتيم كه خاصه و عامه, شيعه را كسانى دانسته اند كه قائل به امامت على بن ابيطالب و جانشينى او پس از پيامبر اكرم (ص) مى باشند حال اين سوال مطرح مى شود كه چگونه مى توان كسانى را كه قائل به الوهيت چيست؟ و آيا با جاى دادن غلاة در شمار شيعه, فرسنگها از تعريفى كه متفقاً شيعه و سنى از ((شيعه)) ارائه مى كنند تجاوز نكرده ايم؟ گفته شده است كه غلاة فرقه هائى از شيعه هستند كه افراط در تشيع نموده درباره ى ائمه خود گزافه گوئى كرده و ايشان را به خدائى رسانده اند21...
بدرستى معلوم نيست كه مراد از ((افراط در تشيع)) چيست؟ و آيا اصولاً اين تركيب با تعاريفى كه از شيعه شده منطبق است! كسى را مى توان شيعه ناميد كه واقعاً رهرو و پيرو على باشد نه آنكه او را (كه خود را بنده اى از بندگان محمد مى ناميد) به مقام خدائى برساند.
2ـ شيعه كسى است كه پيرو تعاليم اسلام و دستورات ائمه اطهار از جمله على بن ابيطالب (ع) باشد. گذرى اجمالى بر تاريخچه غلاة, بيانگر اين واقعيت است كه اين شيعيان افراطى! در موارد فراوانى دستورات على (ع) و تعاليم اسلام را نقض كرده و زير پا نهاده اند كه همانا مهمترين اين موارد, نفى توحيد و وجدانيت خداوند بزرگ است. آنان نه تنها در توحيد خدشه وارد كرده اند بلكه رسالت و على الخصوص موضوع امامت را نيز لوث كرده اند.
3ـ قرآن مجيد در موارد متعدد گذشتن از حد و غلو را نهى فرموده است از جمله:
((يا اهل الكتاب لاتغلوا فى دينكم و لا تقولوا على الله الاالحق)) ((سوره نساء آيه 171)) (اى اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد و از حد تجاوز ننمائيد.) قل يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غيرالحق ولا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبله و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل. ((مائده آيه 77)). (بگو اى اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد و از خواست گروهى كه پيش از شما به گمراهى افتادند و بسيارى را گمراه كردند و از راه حق به دور افتادند پيروى نكنيد.)
4ـ از رسول خدا و ائمه معصومين احاديث و روايت فراوانى در رد, نفى و ذم غاليگرى وارد شده است كه ذيلاً به بعضى از آنان اشاره مى شود:
الف ـ پيامبر اكرم (ص) فرمود, ((يا على مثلك فى امتى مثل المسيح عيسى بن مريم افترق قومه ثلاث فرق, فرقه مومنوه و هم الحواريون, و فرقه عادوه و هم اليهود, و فرقه غلو فيه, فخرجوا عن الايمان. و ان امتى ستفرق فيك ثلاث فرق, ففرقه شيعتك و هم مومنون, و فرقه عدوك و هم الشاكون و فرقه تغلوا فيك و هم الجاحدون و انت فى الجنه يا على و شيعتك و محب شيعتك و عدوك و الغالى فى النار)).( يعنى, يا على مثل تو در امت من مانند مثل عيسى بن مريم است كه قوم او به سه فرقه تقسيم شدند. حواريون, كه مومن بودند. دشمنان او, كه همانا يهوديانند. و فرقه اى كه در حق او غلو كردند, از ايمان بيرون رفتند. امت من درباره تو نيز به سه دسته تقسيم مى شود. شيعيان و پيروان تو كه مومنانند. دشمنانت كه درباره تو بدگمانند. و گروهى كه درباره تو غلو كنند. و ايشان منكر حق اند و تو و شيعيانت و دوستداران شيعيانت در بهشتيد. و دشمن و غلو كنندگان درباره تو در دوزخ است(22).
ب ـ از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه فرمود, گوش و چشم و پوست و گوشت و خون من از اينان (از غلاة) بيزار است. خدا و پيغمبرش از ايشان بيزارند. غلاة بر دين من و دين پدران من نيستند23.
ج ـ از حضرت رضا (ع) نقل شده است كه فرمود, غلاة كافرند. و مفوضان مشركند, هر كه با ايشان بنشيند و بياميزد و بخورد و بياشامد و بپيوندد و ازدواج كند و...
از ولايت خداوند و ولايت ما اهل بيت بيرون است24.
د ـ امام رضا (ع) فرمود خدايا, من از هر توان و نيروئى بيزارى مى جويم. بسوى تو گرايم , توان و نيروئى جز از جانب تو نيست. خدايا, من بسوى تو بيزارى مى جويم از كسانى كه براى ما آنچه را سزاوار نيست ادعا مى كنند. خدايا, من بسوى تو بيزارى مى جويم از كسانى كه درباره ما آنچه را خود نگوئيم مى گويند. خدايا, آفرينش مخصوص تو و روزى از جانب توست. ترا مى پرستيم و از تو يارى مى جوئيم خدايا تو خالق ما پدران پيشينيان و پدران آيندگانى. ربوبيت جز براى تو سزاوار نيست و خدائى جز تو را نشايد25.
ه ـ علما و بزرگان شيعه نيز, غلاة را كافر و خارج از دين دانسته و كمترين مشروعيتى براى آنان قائل نيستند. از جمله شيخ صدوق درباره آنان مى گويد كه آنها كافر بخدايند و بدترند از يهود و نصارى و مجوس و قدريه و حروريه و از كل اهل بدعتها و ميلها. و آنكه كوچك نشده است خداوند به چيزى مثل كوچك نمودن ايشان 26, شيخ مفيد نيز حكم مشابهى دارد و آنان را گمراه و كافر و خارج از اسلام مى داند (27).
چرا غلاة در شمار شيعيان آورده شده اند؟ حال پس از اين توضيحات اين ابهام مطرح مى شود كه چرا در منابع تاريخى در شمار شيعيان ذكر شده اند و حتى گاه بزرگان شيعه آنان را در زمره ى شيعيان , بحساب مى آورند؟ پاسخ اين سوال را مى توان در چند قسمت مطرح كرد:
اولاً: ابهام اصلى از آنجا ناشى شده است كه عمدتاً غلاة دعاوى خود را در پيرامون ائمه و بزرگان شيعه مطرح كرده اند و مقام آنان را تا حد الوهيت بالا برده اند.
ثانياً: غلاة , همواره بعنوان حربه اى برنده از جانب مخالفان شيعه بر عليه خط اصيل آن مطرح بوده اند. بطورى كه آنان سعى مى كرده اند با انتساب غلاة به شيعه , و پيوند زدن افكار و معتقدات آنان با شيعه , و على الخصوص شيعه اماميه , آنان را متهم به گزافه گوئى و خرافه پرستى كرده و در نتيجه وجهه اجتماعى ائمه و بزرگان شيعه را كه حربه كارسازى جهت تشكل توده ها بر عليه كام بود مخدوش و خنثى نمايند و چه بسا , بسيارى از اين فرق پرورده و دست نشانده خود حكام و زمامداران هر عصر باشند. به گواه تاريخ خلفاى عباسى و پادشاهان سنى مذهب ممالك اسلامى چون سلطان محمود غزنوى بسيارى سعى مى كردند شيعه را با غلاة يكى بدانند تا از اين رهگذر بتوانند سركوب شيعيان را براى مردم توجيه نمايند.
از سوئى علما و دانشمند مخالف شيعه نيز سعى مى نمودند پس از پيوند زدن عقايد شيعه و غلاة , شيعيان را به محاكمه كشيده افكارشان را غير اسلامى و مخالف با تعاليم عاليه اسلام بدانند.
ثالثاً: مستشرقين و محققان غربى كه عمدتاً اطلاعاتشان درباره ى اسلام را از منابع مخالف شيعه اخذ نموده و مى نمايند و يا براى توجيه مبانى عقيدتى خود نيازمند اطلاعات خاصى هستند , نه تنها غلاة را در شمار شيعيان آورده اند. بلكه پيوند نزديكى بين عقايد اصولى شيعه و نقطه نظرهاى غلاة زده اند. در اين رهگذر تا آنجا پيش رفته اند كه شيعيگرى را مترادف با غاليگرى دانسته اند. بعنوان نمونه در دائرةالمعارف اسلام در ذيل كلمه غلاة چنين آمده است... تفكر مربوط به غيبت امام (مهدويت) براى نخستين بار توسط غلاة مطرح گرديد.
همچنين عنوان مى شود كه مسئله ((عصمت امام)) و مخالفت با ابوبكر و عمر را براى اولين بار غلاة مطرح كردند28. يا مستشرقى بنام فان فلوتن , در كتابى كه بنام تاريخ شيعه نوشته است مهمترين طوايف يا فرق شيعه را سبائيه و كيسانيه دانسته 29 و وقتى به بررسى تاريخ شيعه مى پردازد تنها از دو طايفه, فوق و ساير غلاة ياد مى كند. گویا اينكه فرقى چون اماميه و زيديه اصولاً موجوديت خارجى نداشته اند.
همين مستشرق درباره مذهب شيعه اينگونه اظهار مى كند ((شيعه از حزب سياسى كه امويها آنرا در ((بحرورا)) مغلوب كردند منفرد شد و توسعه پيدا كرد تا توانست اقدام به يك جنبش سياسى و اجتماعى و دينى جهانگير كند 30...)) بنابر آنچه گفته شد بجا خواهد بود كه سخن مولف كتاب خاندان نوبختى را تكرار كرده بگوئيم غلاة جزء شيعه محسوب نمى شوند, آنان يا خود را به اين طايفه بسته و يا معاندين شيعه ايشان را در عداد فرقه مزبور آورده اند31.

پي نوشت :

1- ابوالمعالى محمد الحسينى العلوى, بيان الاديان, تصحيح عباس اقبال, تهران, چاپ مجلس 1312 ص ص 26 و 27.
2- الفرق بين الفرق, ابومنصور عبدالقاهر بغدادى, مصحح دكتر مشكور, انتشارات اميركبير 1344, ص 11.
3- اين فرقه در بيان الاديان در شمار فرق مرجئه و در الفرق بين الفرق در زمره فرق غلاة شيعه آمده است و نوبختى در فرق الشيعه اصل آنان را كيسانيه مى داند.
4- ملل و نحل, ج 1 ص يو.
5- نگاهى به شيعه و ديگر فرقه هاى اسلام, قرن چهارم هجرى, نوشته دكتر محمد جواد مشكور ص 55 ـ 88.
6- مروج الذهب, ج 2 ص 144.
7- انوار الملكوت فى شرح ياقوت, ابواسحاق نوبختى, علامه حلى, چاپ دانشگاه تهران ص 201 به نقل از كتاب تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام.
8- ملل و نحل, ج 1 ص 133.
9- همان منبع, ج 1 ص 134.
10- بعنوان نمونه شهرستانى مى گويد ((ابن سبا اول كسى است كه به فرضيت امامت مرتضى قائل شد.)) ملل و نحل, ج 1ص 232.
11- تاريخ طبرى, ج 6ص 2480.
12- العواصم و القواصم, ابن عربى ص 64 و 65.
13- گروهى از مردم هند كه به آنها جت نيز مى گويند و بهرام گور دوازده هزار تن از همچنين رجوع كنيد بهand its Fall,P.396. Wellhsusen, Arab King dom :
14- تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام, ص 161.
15- در اين زمينه آقاى مرتضى عسگرى تحقيق جامعى انجام داده اند كه در كتابى تحت عنوان عبداله بن سبا و افسانه هاى ديگر آمده است.
16- حياة محمد, محمد حسين هيكل, چاپ مصر ص 136.
17- طه حسين, الفتنة الكبرى, چاپ هشتم, مصر, ص 131.
18- مروج الذهب, ج 2 ص 76.
# نكته اى كه نمى توان به سادگى از آن گذشت, اين است كه, اصولاً عمده ى تاريخ توسط كسانى نوشته شده, كه يا خود مسلط بر جامعه بوده اند يا از طرفداران قدرتهاى حاكمه محسوب مى شده اند و يا از بيم قدرتهاى سلطه گر بسيارى از واقعيتها را نمى گفته اند يا تحريف مى كرده اند. متاءسفانه تاريخ اكثر مذاهب و فرق مخالف با حكومتها, مخصوصاً مجاهدان و قيامگران, توسط دشمنانشان نوشته شده است. اين واقعيت در مورد شيعه و بسيارى از فرق منسوب به او صادق است. در بررسى فرق غلاة بايد دقت شود گرفتار قضاوتى عجولانه نشويم. بعنوان مثال, هر چند شواهد متعددى در مآخذ شيعه و سنى مبنى بر گزافه گوئى هاى مختارين ابى عبيد ثقفى مطرح شده.
ليكن در بررسى قيام او نبايد. واقعيت فوق الذكر را فراموش كنيم. تعدادى از فرقى كه بعنوان غالى از آنها يادشده در واقع مجاهدان و قيامگرانى بوده اند كه منابع سلطه گران جابر زمانشان را به خطر انداختند. هم از اينرو و در تاريخ از آنها تعبير به شورشى شده و احتمالاً جهت توجيه سركوب آنها عقايدى به آنها منسوب شده است كه روحشان نيز از آن بى خبر بوده است.
19- ملل و نحل, ج 1 ص ص 198 ـ 199, همچنين فرق شيعه, الفرق بين الفرق, بيان الاديان و, المقالات و الفرق.
20- رجوع شود به كتب ملل و نحل و فرق و مذاهب چون خاندان نوبختى, همچنين تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم ص 168.
21- تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم ص 150.
22- تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم ص 183 و 184 به نقل از كتاب آراء ائمه الشيعه الاماميه فى غلاة.
23- اصول كافى ج 2 ص 11.
24- اصول كافى ج 2 ص11.
25- اعتقادات صدوق, ص 141.
26- همان منبع, ص 137.
27- حواشى اعتقادات, ص 137.
28-The Eneyclopacdia of Islam, ed , M. th. Houtsma, Leiden , 1938
29- فلوتن, تاريخ شيعه يا علل سقوط بنى اميه, سيد مرتضى هاشمى حائرى, تهران, انتشارات اقبال, 1325 ص 96.
30- همان منبع, ص 88.
31- خاندان نوبختى, ص 55.

منبع: پایگاه بلاغ




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.