تحليل و نقد پلوراليسم دينى(قسمت دوم)

1 - تبيين نظريه ى انحصار گرايى دينى در كلام مسيحى انحصار گرايان معتقدند رستگارى ، كمال يا هر چيز ديگرى كه هدف نهايى دين تلقى مى شود، منحصرا در يك دين خاص وجود دارد، يا از رهگذر يك دين خاص به دست مى آيد اديان ديگر نيز حامل حقايقى هستند، اما منحصرا يك دين حق وجود دارد كه راه رستگارى و رهايى را پيش روى ما مى نهد: بدين ترتيب پيروان ساير اديان ، حتى اگر ديندارانى اصيل و به لحاظ اخلاقى درستكار باشند، نمى توانند از طريق دين خود رستگار شوند، بلكه براى نجات اين گونه
چهارشنبه، 9 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليل و نقد پلوراليسم دينى(قسمت دوم)
تحليل و نقد پلوراليسم دينى(قسمت دوم)
تحليل و نقد پلوراليسم دينى(قسمت دوم)

نويسنده:على ربانى گلپايگاني



فصل دوم : انحصار گرايى دينى(13)

1 - تبيين نظريه ى انحصار گرايى دينى در كلام مسيحى

انحصار گرايان معتقدند رستگارى ، كمال يا هر چيز ديگرى كه هدف نهايى دين تلقى مى شود، منحصرا در يك دين خاص وجود دارد، يا از رهگذر يك دين خاص به دست مى آيد اديان ديگر نيز حامل حقايقى هستند، اما منحصرا يك دين حق وجود دارد كه راه رستگارى و رهايى را پيش روى ما مى نهد: بدين ترتيب پيروان ساير اديان ، حتى اگر ديندارانى اصيل و به لحاظ اخلاقى درستكار باشند، نمى توانند از طريق دين خود رستگار شوند، بلكه براى نجات اين گونه افراد بايد يگانه راه رستگارى را به ايشان نماياند.
مهم ترين دليل اقامه شده بر اين نظريه ، اين است كه رستگارى صرفا در گرو لطف و عنايت الهى است ، و تلاش انسان براى رستگارى ، محكوم به شكست است . لذا لازمه ى رستگارى آن است كه پى ببريم نيروى رستگارى بخش الهى در كجا جلوه گر است ، هر گاه بدين مطلب واقف شديم حماقت آميز خواهد بود كه براى رستگارى به جايى ديگر برويم .

2 - كارل بارث و انحصارگرى دينى

به عنوان مثال ، كارل بارث (14) (1968 - 1886) متكلم پروتستان ، در تبيين انحصارگرايى مسيحى ، شريعت و تجلى را در برابر يكديگر قرار مى دهد. به نظر او شريعت متمردانه و تكبر آميز انسان است كه با تجلى و انكشاف خداوند در تضاد مى باشد. شريعت ، سعى محال و گناه آلود ماست براى آن كه خداوند را از منظر خويش شناخته بر جدايى خود از او فايق آييم . محال بودن اين سعى به دليل آن است كه آشتى فقط از سوى خداوند ممكن است ، و گناه آلود بودن اين سعى از آن روست كه مصنوع خود را به جاى خداوند مى نشانيم و اين كارى خود پرستانه است .
بر اين اساس ، رستگارى در گرو انحصار تجلى راستين خداوند است . خداوند به اين طريق خود را به ما نشان مى دهد و عرضه مى كند:
و تنها يك تجلى وجود دارد: تجلى ميثاقى ؛ تجلى اراده اى اصيل و بنيادين خداوند... ما بدون عيسى مسيح و مستقل از او مطلقا نمى توانيم درباره ى خداوند و انسان و رابطه ى آنها با يكديگر چيزى بگوييم . بارث معتقد است كه مسيحيت نيز فى حد ذاته نقطه ى اوج و كمال همه ى اديان نمى باشد؛ بلكه وجود منحصر به فرد عيسى مسيح موجب آن شده است كه مسيحيت محمل دين حق باشد. خداوند به نحوى منحصر به فرد حقيقت را در عيسى مسيح متجلى ساخته و اين امكان را فراهم آورده است تا انسان بتواند با خداوند آشتى كند.(15)

3 - نقد انحصارگرايى مسيحى به روايت كارل بارث

انحصارگرايى دينى به تقرير ياد شده قابل نقد است ، زيرا شريعت به معناى عام آن كه حكمت نظرى و حكمت عملى را شامل مى شود، الزاما مقابل تجلى خداوند بر بشر نيست . تجلى الهى مى تواند به نيروى عقل ، تحليل و تفسير شود؛ چنان كه مى تواند از طريق وحى و آموزنده هاى اخلاقى و دينى راهگشاى رفتار و عمل مؤ منان قرار گيرد به عبارت ديگر تجلى خداوند و شريعت عقل و وحى در عرض يكديگر نيستند، تا ميان آنها تعارض و ناسازگارى رخ دهد. بر اين اساس هيچ دليلى بر انحصار تجلى خداوند در مسيح (عليه السلام ) وجود ندارد، و سخن كارل بارث كه آن را منحصر در وجود حضرت مسيح دانسته است ، فاقد هر گونه دليل است . همه ى پيامبران الهى مظاهر تجلى خداوند و حاملان وحى و پيام الهى به بشر بوده و براى بر انگيختن خرد انسان و تجديد ميثاق فطرى او با خداوند و نشان دادن راه سعادت و رستگارى به او مبعوث گرديده اند.(16)
نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد دينى نيز اين نظريه را مردود دانسته اند، ولى نقد آنها به گونه اى بر كثرت گرايى دينى به تقرير جان هيك آن صحه مى گذارد. بدين جهت نقل آن را در اين جا مناسب نمى دانيم .(17)

فصل سوم : شمول گرايى دينى(18)

1 - تبيين نظريه ى شمول گرايى دينى در الاهيات مسيحى

نظريه ى شمول گرايى دينى را مى توان حد وسط دو نظريه ى پيشين (كثرت گرايى و انحصارگرايى ) دانست . شمول گريان همانند انحصارگرايان بر اين باورند كه تنها يك راه براى رستگارى وجود دارد، و اين راه فقط در يك دين خاص قابل شناخت است ؛ البته همه مى توانند در اين راه قدم بگذارند اما تنها به شرطى كه به ضوابط مطرح شده در آن دين حق ، گردن بنهند.
از سوى ديگر، شمول گريان همانند كثرت گريان معتقدند كه خداوند و لطف و عنايت او به انحاى گوناگون در اديان مختلف تجلى يافته است ؛ يعنى هر كسى مى تواند رستگار شود، حتى اگر از اصول اعتقادى آن دين حق چيزى نشنيده و بى خبر باشد. بدين ترتيب شمول گرايى از انحصار گرايى فراتر مى رود. زيرا به رغم پذيرفتن اين مدعاى انحصار گريانه - كه يك دين خاص ، حق مطلق است - مى پذيرد كه پيروان ساير اديان نيز، به دليل آنچه در همان دين حق ثابت شده است ، مى توانند شاهد سعادت را در آغوش گيرند.

2 - كارل رانر و شمول گرايى دينى

كارل رانر(19) (1984 - 1904) متكلم كاتوليك از طرفداران اين نظريه است . وى معتقد بود كه مسيحيت يك دين مطلق است و از هيچ طريق ديگرى نمى توان رستگار شد. كلمه ى منحصر به خداوند در عيسى تجسد يافت ، و مسيحيت نه تنها ما را با اين كلمه منحصر به فرد آشنا ساخت ، بلكه زمينه ى اجتماعى لازم براى حضور عيسى مسيح در ميان انسانها را نيز فراهم آورد. بدين ترتيب خداوند اين مكان را فراهم آورد كه همه - حتى آنان كه در متن مسيحيت تاريخى نزيسته اند - متحول شده با خداوند آشتى نمايند.
رانر، اظهار مى دارد كه مسيحيت گر چه به لحاظ تاريخى ، با عيساى ناصرى آغاز شد، يك پيش تاريخ(20) نيز دارد. بنابر عهد جديد در دوران پيش از مسيحيت ، بسيارى از اسرائيليان و پيروان ساير اديان ظاهرا در نتيجه ى ايمان خويش ، و واقعا به دليل اطاعت از مسيح موعود، نجات يافتند. اين مطلب را مى توان در مورد پيروان كنونى ساير اديان نيز صادق دانست . براى بسيارى از كسانى كه به فرهنگ هاى ديگر تعلق دارند و هرگز تعاليم مسيحيت را نشنيده اند، اين دين يك نيروى تاريخى محسوب نمى شود؛ پس آنان در همان وضعيتى قرار دارند كه انسانهاى پيش از مسيحيت قرار داشتند. از آن جا كه خداوند مايل است همه ى انسان ها را نجات دهد، خردپسندتر آن است كه بگوييم كه خداوند همان لطف و عنايتى را به ايشان خواهد كرد كه به انسان هاى پيش از مسيحيت كرده بود.
رانر چنين افرادى را مسيحيان گمنام(21) يا بى نام و نشان مى خواند. زيرا به رغم آن كه ايمان مسيحى آشكارى ندارند، آگاهانه يا ناآگاهانه در جست و جوى خداوندند و او را مى پرستند. در اين جا قانون همه يا هيچ حاكم نيست . لطف و رحمت خداوند به درجات گوناگون شامل حال پيروان همه ى اديان مى شود؛ هر چند كه صرفا عهد جديد است كه مرز نهايى ميان حق و باطل را معين نموده است و خداوند نيز صرفا در عيسى مسيح به نحوى رستگارى بخش تجلى يافته است .(22)

3 - نقد تئورى شمول گرايى

جاى اين پرسش هست كه اگر افراد مى توانند بدون هر گونه اطلاع از سنت و آيين مسيحيت ، رستگار شوند، چه لزومى دارد كه آنان را مسيحيان گمنام و ناشناس بخوانيم ؟
چرا بايد بكوشيم دين آنها را تغيير دهيم ؟ چرا نبايد آنها را ترغيب كنيم كه همچنان بر اساس دانسته ها و باورهاى خويش در زندگى خود تحولى بيافرينند؟.
پاسخ رانر به اين پرسش اين است كه يكى از مراحل تكامل ايمان مسيحى گمنام و ناشناس اين است كه آنان را از آنچه ايمانشان واقعا معطوف به آن است ، آگاه سازيم و پايه و اساس واقعى ايمانشان را به آنان بنمايانيم . زيرا كسانى كه دركشان از مسيحيت ، روشن تر، خالص تر و مؤ ثرتر است - به شرط يكسان بودن ساير شرايط - بيش از مسيحيان گمنام ، مجال رستگارى دارند.
ساير شمول گرايان در پاسخ به سئوالات فوق مى گويند:
مؤ منان از آن رو بايد نسبت به پايه و اساس رستگارى خود معرفت يابند كه اساس رهايى و رستگارى محصول معرفت است . به همين دليل ما وظيفه داريم مسيحيان بدون عنوان (ناشناس ) را از پايه و اساس ‍ رستگاريشان آگاه سازيم .(23)
سؤ ال ديگرى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه در جهان اديان متعددى وجود دارد كه هر يك خود را دين مطلق و بر حق مى داند، و تئورى شمول گرايى در مورد هر يك از آنها نيز قابل طرح است . در اين صورت چگونه مى توان فهميد كه ادعاى كدام يك از آنها حق است ، تا همان معيار نجات و رستگارى به شمار آيد.
عده اى پاسخ اين پرسش را در اين ديده اند كه مشخص كنند خداوند در كجا به نحوى ويژه جلوه گر شده است ؟ ولى اين پاسخ ، راه حل مشكل نيست ؛ بلكه فقط آن را يك گام به عقب برده است . زيرا اگر امثال رانر و كارل بارث بر اين باورند كه خداوند در عيسى مسيح (عليه السلام ) تجسد يافته است ، مسلمانان نيز معتقدند كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بشر را با كامل ترين تجلى خدا آشنا كرده است ، و قرآن او كامل ترين تجلى هدايت الهى است و...
عده اى ديگر راه حل اين مشكل را مطالعه زندگى بنيانگذاران اديان دانسته اند، تا بدين وسيله بتوان برترى هاى اخلاقى و هدايتگرى آنان را شناخت و آن را معيار برترى دين و آيين آنان دانست .
برخى ديگر مطالعه ى سنن و رخدادهايى را كه در تاريخ اديان و بر اساس ‍ تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان پديد آمده است ، ملاك داورى براى تشخيص برترى اديان دانسته اند.(24)
ولى اين دو راه نيز چندان استوار به نظر نمى آيد. زيرا راه نخست در گرو داشتن آگاهى هاى كافى از تاريخ زندگى بنيانگذاران اديان مختلف است ، كه در مورد همه ى آنان چنين منبع موثق و مستندى در دست نيست ، چنان كه نمى توان همه ى رخدادهايى را كه در تاريخ يك دين و آيين پديد آمده است صرفا الهام گرفته از تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان و مذاهب شمرد؛ آرى در مواردى كه سرچشمه ى حوادث و رويدادهاى اجتماعى و تاريخى صرفا تعاليم و برنامه هاى اديان بوده است ، مى توان آن را ملاك داورى دانست ؛ ولى حصول چنين معرفتى چندان آسان نيست . بهترين و كارامدترين راه در اين عرصه ، بررسى عقلانى مدعيات و معتقدات اديان است . بر اين اساس مى توان :
اولا: صدق و كذب آن دعاوى و عقايد را ارزيابى كرد؛ ثانيا: در مقام مقايسه ميان اديان بر آمد و احسن و اكمل را شناخت . اين معيارى است كه قرآن كريم بر آن پاى فشرده يادآور مى شود كه اولا: طريق و آيينى كه پيامبر اكرم و پيروان راستين او مى پيمايند بر منطق و بصيرت استوار است :
قل هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيرة اءنا و من اتّبعنى ؛(25)
بگو اين است راه من كه خود و پيروانم ، ديگران را با بصيرت و آگاهى به سوى خدا دعوت مى كنيم .
و ثانيا: از ديگران مى خواهد تا بر درستى مدعاى خود برهان بياورند:
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .
قرآن كريم اين منطق را در برابر مشركان و بت پرستان نيز مطرح كرده مى فرمايد:
ءاله مع اللّه ، قل هاتوا برهانم ان كنتم صادقين ؛(26)
آيا با خدا، خداى ديگرى هم هست ، بگو برهان خود را بر اين مدعا بياوريد، اگر راست مى گوييد.
و هم در مورد اهل كتاب (يهود و نصارا) كه هر يك پيروى از آيين خود را يگانه راه نجات و هدايت مى دانست :
و قالوا لن يدخل الجنّة الا من كان هودا او نصارى ، تلك امانيّهم ، قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ؛(27)
اهل كتاب گفتند: جز كسى كه يهودى يا نصرانى باشد، داخل بهشت نخواهد شد؛ اين آرزوى آنهاست . بگو اگر راست مى گوييد، برهان خود را بر اين مدعا بياوريد.
در هر حال شمول گرايى به تفسيرى كه گذشت مورد قبول نيست ، و صورت و شكل مقبول آن را پس از اين بيان خواهيم كرد.

فصل چهارم : اصول پنجگانه و تبيين ديدگاه اسلام درباره ى تعدد اديان

تا اين جا با سه ديدگاه معروف در جهان مسيحيت در باب وحدت و كثرت اديان و نقد آنها آشنا شديم . اينك به بيان ديدگاه خود در اين باره مى پردازيم . آنچه بيان خواهيم كرد مستند به قواعد عقلى و وحى الهى در پرتو آيات قرآن و احاديث اسلامى است ، كه در پنج اصل خلاصه مى شود:

اصل يكم : تفسير درست انحصار گرايى دينى

نظريه ى انحصار گرايى به اين معنا كه در هر دوره از تاريخ بشر، يك دين و شريعيت الهى به عنوان شريعت حق وجود داشته و دارد، استوار و پذيرفته است . آن شريعت حق در زمان ما همانا شريعت اسلام است . روح و جوهر همه ى شرايع آسمانى يك چيز بوده است و آن عبارت است از: توحيد در ساحت عقيده و عمل . دعوت همه ى پيامبران الهى بر محور توحيد بوده و همگى از بشر خواسته اند كه تسليم خداوند و مطيع اوامر و نواهى او باشند در اين اوامر و نواهى ، امورى مشترك ميان همه ى شرايع بوده و امورى نيز به هر يك از آنها اختصاص داشته است . سرانجام شرايع آسمانى با شريعت اسلام پايان پذيرفته و شريعت اسلام كه واجد كمالات همه ى شرايع پيشين است ، به حكم اين كه آخرين شريعت است و تا روز قيامت عهده دار هدايت بشر خواهد بود، به گونه اى سامان يافته كه جامع و مانع و قابل انطباق بر شرايط گوناگون زندگى است و توان پاسخ گويى به نيازهاى جديد بشر در ارتباط با مسائلى كه هدايت فكرى و معنوى او و اداره ى شؤ ون زندگى فردى و اجتماعى او به آنها وابسته است را دارد.
عناوين و سر فصل هاى آنچه در اين اصل بيان گرديد، بدين قرار است :
1 - عموميت نبوت و شريعت كه برهان عقلى آن قاعده لطف است و در بحث هاى كلامى تبيين شده است برهان نقلى آن نيز آيات قرآن و روايات اسلامى است . قرآن كريم مى فرمايد:
و لقد بعثنا فى كلّ امة رسولا ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطّاغوت (28)؛
هر آينه در هر امتى پيامبرى را بر انگيختيم تا آنان را به پرستش خدا و دورى از طاغوت دعوت كند.
و امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
و لم يخل اللّه سبحانه خلقه من نبّى مرسل ، او كتاب منزل ، او حجّة لازمة ، او محجّة قائمة ؛(29)
خداوند سبحان آفريده هاى خود را از پيام آور مرسل ، يا كتاب نازل شده ، يا دليلى قاطع ، يا راهى استوار، خالى نگذارده است .
2 - در طول تاريخ نبوت ، شريعت هايى فرستاده شده است كه طبق آيات قرآن و احاديث اسلامى اين شريعت ها عبارتند از: شريعت نوح ، شريعت ابراهيم ، شريعت موسى ، شريعت عيسى و شريعت پيامبر اسلام . اين مطلب از آيه ى 13 سوره ى شورى به روشنى به دست مى آيد:
شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحا والّذى اءوحينا اليك و ما وصّى به ابراهيم و موسى و عيسى .
در روايات نيز عنوان اولوالعزم كه در قرآن درباره ى شمارى از پيامبران (بدون ذكر نام آنها) آمده ، بر پيامبران صاحب شريعت كه همان پنج پيامبر پيشين اند تطبيق شده است .(30)
3 - پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آخرين پيامبر الهى و شريعت اسلام آخرين شريعت است ؛ چنان كه در آيه ى 40 سوره ى احزاب بر اين كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) خاتم پيامبران است ، تصريح شده است ، و در حديث منزلت نيز پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر اين مطلب كه پس از وى پيامبرى نخواهد آمد، تصريح فرموده اند.
4 - پس از آمدن شريعت اسلام پيروى از شرايع ديگر اعتبارى ندارد و مورد قبول خداوند نخواهد بود اين حكم مقتضاى خاتميت و جهانى بودن نبوت پيامبر اسلام است . زيرا با فرض حجيت و اعتبار شرايع پيشين ، عموميت و خاتميت شريعت اسلام معناى معقولى نخواهد داشت . خاتميت نبوت پيامبر اسلام پيش از اين بيان شد. بر جهانى بودن و عموميت آن آيات و روايات بسيارى دلالت مى كند كه در اين جا به ذكر يك آيه بسنده مى كنيم :
و اوحى الىّ هذا القرآن لانذركم به و من بلغ(31)؛
اين قرآن بر من وحى شده است تا شما و هر كس را كه پيام قرآن به او برسد، به آن بيم دهم .
5 - روح و سمت و سوى همه ى دعوت هاى آسمانى ، تسليم در برابر خداوند و قوانين الهى است ؛ چنان كه مى فرمايد:
انّ الدّين عند اللّه الاسلام .(32)
اين حقيقت در شريعت هاى مختلف به صورتهاى خاص تجلى كرده است . استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره سخن جامعى دارد كه نقل آن در اين جا مناسب است :
دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه اخيرا در ميان برخى از مدعيان روشنفكرى رايج شده است كه مى گويند همه ى اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند، انديشه ى نادرستى است . درست است كه پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت كرده اند، ولى اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و انسان مى تواند در هر زمانى هر دينى را كه مى خواهد بپذيرد، بلكه معناى آن اين است كه انسان بايد همه ى پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشر پيامبران لاحق ، خصوصا خاتم و اءفضل آنان ، بوده اند و پيامبران لاحق مصدق پيامبران سابق بوده اند. پس لازمه ى ايمان به همه ى پيامبران اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره ى اوست و قهرا لازم است در دوره ى ختميه به آخرين دستورهايى كه از جانب خدا و به وسيله ى آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين لازم اسلام ، يعنى تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالت هاى فرستادگان اوست .
بسيارى از مردم زمان ما طرفدار اين فكر شده اند كه براى انسان كافى است كه خدا را بپرستد و به يكى از اديان آسمانى كه از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد و دستورهاى آن را به كار بندد شكل دستورها چندان اهميتى ندارد. جرج جرداق صاحب كتاب الامام على (عليه السلام ) و جبران خليل جبران نويسنده ى معروف مسيحى - لبنانى و افرادى مانند آنان داراى چنين ايده اى مى باشد.
ولى ما اين ايده را باطل مى دانيم . درست است كه در دين اكراه و اجبارى نيست (لااكراه فى الدين ) ولى اين سخن به اين معنا نيست كه دين خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داريم هر كدام را بخواهيم انتخاب كنيم ؛ چنين نيست . در هر زمانى يك دين حق وجود دارد و بس . هر زمان پيغمبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده و مردم موظف بوده اند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام او را چه در عبادات و چه در غير عبادات از او فراگيرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبيا رسيده است در اين زمان اگر كسى بخواهد بسوى خدا راهى بجويد بايد از دستورات دين او راهنمايى بجويد. قرآن كريم مى فرمايد: و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران /85): هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
اگر گفته شود كه مراد از اسلام ، خصوص دين ما نيست ، بلكه منظور تسليم خدا شدن است ، پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين همان دين تسليم است وى حقيقت تسليم در هر زمان شكلى داشته است و در اين زمان ، شكل آن همان دين گرانمايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است ، و قهرا كلمه ى اسلام بر آن منطبق مى گردد و بس .
به عبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى اوست ، و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است .(33)

اصل دوم : تفسير درست شمول گرايى دينى

نظريه ى شمول گرايى به اين معنا كه هر كس در هر كجاى عالم و داراى هر نژاد و مليتى كه باشد، با پيروى از شريعت اسلام مى تواند به رستگارى و نجات برسد، نظريه اى استوار و پذيرفته است ؛ البته اين مطلب مربوط به دوران پس از نبوت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است در عصر پيامبران پيشين نيز هر كس در هر جا و با هر نژاد و مليتى كه از شريعت آنان پيروى كرده باشد، راه نجات را پيموده جزو رستگاران خواهد بود.
بنابراين شرط اصلى رستگارى بشر در طول تاريخ دو چيز بوده است : الف ) ايمان به خدا، نبوت و شريعت هاى الهى . ب ) عمل خالصانه و پيروى صادقانه از آن شريعت ها. اين است مفاد اين آيه كه مى فرمايد:
انّ الّذين آمنوا والّذين هادوا والنصارى والصّابئين من آمن باللّه واليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون ؛(34)
كسانى كه [به آيين اسلام ] ايمان آورده اند [مسلمانان ] و يهود و نصارا و صابئين ، هر گاه ايمان [راستين ] به خدا و قيامت داشته و عمل صالح انجام داده اند، اجر و پاداش آنان نزد خدا محفوظ بوده ، و نه از عذاب قيامت بر آنان بيمى است و نه اندوهگين مى باشند.
آشكار است كه در اين آيه زمان قيد نشده است ؛ ولى از آن حجيت اعتبار اديان ياد شده ، در عصر رسالت استفاده نمى شود. زيرا با توجه به آنچه در اصل پيشين بيان شد، اطلاق آن مقيد مى گردد و مفاد آن اين خواهد بود كه صرفا خود را مسلمان يا يهودى يا نصرانى يا صابئى ناميدن مايه ى نجات و رستگارى نيست . نجات و رستگارى در گرو دو چيز است : ايمان حقيقى و عمل صالح . و عمل صالح در هر زمانى در گرو پيروى از شريعت الهى مخصوص آن زمان است .(35)
حال در مورد كسانى كه به شريعت هاى الهى ايمان نياورده و در عين حال كارهايى انجام داده اند كه مطابق با شريعت هاى الهى بوده است ، هرگاه ايمان نياوردن آنان نه از سر آگاهى و عناد، بلكه از روى عدم آگاهى از آن شريعت ها و يا غفلت از آنها بوده و در اعمال نيكى كه انجام داده اند، رضاى خدا را در نظر داشته اند، مى توان گفت در مورد آن اعمال مستحق پاداش خواهند بود.
اما اعمالى كه مخالف شريعت هاى آسمانى بوده و او به قصد طاعت انجام داده است ، آنچه مى توان در اين باره گفت اين است كه او در اين عمل خلاف ، معذور است و قطعا كيفر داده نخواهد شد. ولى به لحاظ كارى كه انجام داده ، شايستگى پاداش را ندارد؛ گر چه ممكن است به لحاظ نيت نيك و حسن فاعلى (نه حسن فعلى ) مورد لطف و كرم خداوند قرار گيرد اين مطلب در زمان پس از بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز در مورد پيروان ساير اديان الهى صادق است .
ممكن است گفته شود: براى حسن فاعلى ، ضرورت ندارد كه حتما قصد تقرب به خداوند در كار باشد. اگر كسى عمل خيرى را به انگيزه ى وجدان و از سر رحم و عطوفت انجام دهد، كافى است كه عمل او حسن فاعلى پيدا كند؛ به عبارت ديگر همين كه انگيزه ى انسان خود او نباشد، حسن فاعلى خواهد داشت ، خواه انگيزه ى او خدا باشد يا انسانيت .
پاسخ اين است كه درست است كه هرگز عملى كه به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انجام گيرد، در شمار اعمالى كه برانگيخته ى نفسانيت انسان و منافع فردى او است ، نيست با اين حال نمى توان آن را از نظر ارزش با كارى كه به خاطر رضاى خدا و به انگيزه ى الهى صورت مى گيرد، برابر دانست ، آرى ؛ بعيد نيست كه خداوند چنين كارهايى را بى اجر نگذارد؛ چنان كه در روايات آمده است كه خداوند مشركانى نظير حاتم طايى را به خاطر كارهاى خيرى كه در دنيا انجام داده اند عذاب نخواهد كرد و يا در عذاب آنان تخفيف خواهد داد.
به عبارت ديگر علاقه به خير و عدل و احسان ، از آن جهت كه خير و عدل و احسان است ، بدون هيچ شائبه اى ، نشانه اى است از علاقه و محبت انسان به جمال مطلق . بنابر اين دور نيست كه اين گونه افراد واقعا و عملا در زمره ى اهل كفر محشور نگردند؛ هر چند به زبان منكر شمرده مى شوند.(36)

اصل سوم : مذهب تشيع ، تجلى اسلام ناب

با استناد به ادله ى عقلى و نصوص دينى كه در كتب كلامى شيعه تبيين گرديده است ، در ميان مذاهب اسلامى ، مذهب تشيع ، حقيقت شريعت اسلام است ، و در ميان فرقه هاى شيعى ، شيعه ى اماميه (اثناعشرى ) نماينده ى راستين تشيع است . از اين رو راه رستگارى و نجات در پيروى از اين مذهب است ؛ هم در حوزه ى عقايد و هم در زمينه ى احكام و فروع يكى از دلايل روشن بر اين مدعا حديث ثقلين است كه از احاديث متواتر اسلامى است . در اين حديث اهل بيت و عترت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در كنار قرآن كه ثقل اكبر است ، به عنوان ثقل اصغر معرفى شده و تاءكيد شده است كه آن دو از هم جدا نخواهند شد، و اين كه اگر امت اسلامى به آن دو تمسك جويد هرگز گمراه نخواهد شد. همين گونه است : حديث سفينه كه در آن ، اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به كشتى نوح كه هر كس وارد آن گرديد نجات يافت و هر كس ‍ آن را رها كرد، غرق شد، تشبيه شده است . هم چنين است احاديث ديگر.
ولى بايد توجه نمود كه مسايل مشترك ميان شيعه ى اماميه و مذاهب ديگر اسلامى هم در حوزه ى عقايد و هم در حوزه ى احكام و فروع دين فراوان است . بنابر اين در مورد مشتركان در حقيقت ، پيروان ساير مذاهب اسلامى نيز راه نجات را مى پيمايند و اين را مى توان شمول گرايى درون دينى ناميد (در مقابل شمول گرايى برون دينى ) و در مورد عقايد و احكام ويژه ى مذاهب و فرق نيز حساب عالم و جاهل ، متذكر و غافل ، محب و معاند، غالى و معتدل از هم جداست ، و نبايد همگى را به يك ديد نگريست و از نظر رستگارى و نجات درباره ى همه يكسان داورى نمود. حساب آنان كه به اهل بيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) محبت و ارادت مى ورزند، با نواصب و معاندان آن خاندان ، به حتم يكسان نخواهد بود. استاد مطهرى در اين باره گفته است :
اگر كسى در رواياتى كه از ائمه ى اطهار (عليهم السلام ) رسيده است دقت كند مى بايد كه ائمه (عليهم السلام ) بر اين مطلب تكيه داشته اند كه هر چه بر سر انسان مى آيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى بايست تحقيق و جستجو كند، و نكند. اما افرادى كه به واسطه ى قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى برند كه مصداق منكر يا مقصر در تحقيق و جستجو به شمار نمى روند و آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند آنها از مستضعفين و مرجون لامراللّه به شمار مى روند. و هم از روايات استفاده مى شود كه ائمه ى اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى دانند.(37)

اصل چهارم : زندگى مسالمت آميز با پيروان اديان و مذاهب

اعتقاد به حقانيت آيين اسلام و مذهب تشيع و اينكه رهايى و رستگار اخروى از اين رهگذر حاصل مى شود - با توضيحى كه در اصول پيشين داده شد - مانع از داشتن زندگى مسالمت آميز با پيروان ساير اديان و مذاهب نخواهد بود. البته معاشرت با هر يك از آنان احكام ويژه اى دارد كه مشروح آن در كتب فقهى بيان شده است . به هر روى ، اصل در روابط اجتماعى بر تفاهم و تسالم است ؛ نه جنگ و تزاحم . ناگفته پيداست كه داشتن مششتركات دينى ، زبانى ، فرهنگى ، با اهداف و منافع مشترك ملى ، اقتصادى و غيره در تحقق بخشيدن به اصل پيش گفته نقش به سزايى دارد. خوشوقتانه اين محورهاى تفاهم غالبا موجود است ، و مورد عنايت اسلام و توجه رهبران اسلامى بوده است .
قرآن كريم اهل كتاب (يهود و نصارا) را دعوت مى كند تا مسئله ى توحيد را - كه عقيده ى مشترك همه ى اديان ابراهيمى است - جدى گرفته از اين محور اتحاد دينى غفلت ننمايند و آن را از پيرايه ى تثليث و مانند آن منزه سازند:
قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللّه و لانشرك به شيئا و لا يتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهد و ابانا مسلمون .(38)
در اين آيه دو نكته مورد توجه قرار گرفته است : يكى اينكه توحيد عقيده ى مشترك ميان آيين هاى اسلام و مسيحيت و يهود است . ديگرى اينكه توحيد در آيين اهل كتاب از توحيد خالص ابراهيم فاصله گرفته و آفت پذير شده است ، و آفت زدايى آن به اين است كه از توحيد قرآنى كه همان اسلام ناب است پيروى شود. ولى اگر آنان از پذيرش اين دعوت سرباز زدند، به حكم قرآن نبايد با آنان به جنگ و نزاع برخاست . بلكه وظيفه آن است كه به آنان گوشزد كنند كه مسلمانان از توحيد اسلامى كه حق است دست نخواهند كشيد فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون
قرآن كريم حتى در مورد مشركان و بت پرستان نيز اگر دست به توطئه گرى نزنند و بر سر راه تبليغ اسلامى و بيان حقايق دينى و روشنگرى اذهان بشر مانع ايجاد نكرده در جنگ با مسلمانان صف نيارايند- هر چند از نظر عقيدتى هر مسلمانى موظف است بت پرستى را عملى زشت و مبغوض بداند، اما در عمل - روش قسط و احسان را توصيه كرده چنين مى فرمايد:
لاينها كم اللّه عن الّذين لم يقاتلو كم فى الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم انّ اللّه يحبّ المقسطين ؛(39)
خداوند شما را از نيكى و قسط در حق آن دسته از مشركان كه با شما به جنگ برنخاسته و شما را از ديارتان بيرون نكردند، نهى نمى كند خداوند قسط پيشگان را دوست دارد.
اين آيه با آيه ى سوره ى توبه كه دستور جنگ با مشركان را صادر كرده است ، منافات ندارد، زيرا آيه ى سوره ى توبه مربوط به مشركان محارب و جنگ طلب است ، و اين آيه درباره اهل ذمه و كسانى است كه با مسلمين پيمان صلح و دوستى برقرار كرده و به آن وفادارند.(40)
در فرمان مؤ كد امام على (عليه السلام ) به مالك اشتر، دولت اسلامى موظف است كه با ملت - اعم از مسلمان و غير مسلمان ؛ ديندار و بى دين - از سر راءفت و رحمت برخورد كند و بسان حاكمان گرگ سيرت كه جز به ثروت اندوزى نمى انديشند عمل ننمايد:
و اشعر قلبك الرّحمة للرعيّة ، و المحبّة لهم ، و الّلطف بهم ، لاتكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم ، فانّهم صنفان : امّا اخ لك فى الدّين ، او نظير لك فى الخل(41)

اصل پنجم : كاميابى نظريه ى اسلام در آزمايشگاه تاريخ

خوشبختانه اين فرضيه در تاريخ گذشته و حال جامه ى عمل پوشيده و كارآيى خود را نشان داده است . در گذشته بسط و گسترش تمدن اسلامى و برخورد مسالمت آميز و حكيمانه ى مسلمانان را با پيروان مذاهب و اديان داريم ، و در زمان حال نيز تجربه ى كامياب و سرفرازانه ى جمهورى اسلامى را در برخورد با اقليت هاى دينى و مذهبى . دعوى اخير ملموس و محسوس است ؛ به توضيح كوتاهى درباره ى نمونه ى نخست بسنده مى كنيم .
برخلاف آنچه برخى از مستشرقان - به عمد يا سهو - با درباره ى پيشرفت سريع آيين اسلام در مناطق جهان گفته و آن را فرآورده قدرت شمشير و رعب و ترس دانسته اند، محققان واقع بين و منصف آنان با دلايل روشن ، نادرستى اين فرضيه ها و اتهامات را روشن كرده يادآور شده اند كه عامل رشد و گسترش آيين اسلام ، همان منطق قويم ، پيام روشن و سعه ى صدر و روش مسالمت جويانه و عادلانه با پيروان اديان ديگر بوده است . گوستاولوبون فرانسوى در اين باره چنين مى گويد:
ما چون به قواعد و عقايد اساسى قرآن مراجعه كنيم ، ممكن است اسلام را صورت آشكارى از مسيحيت بدانيم ، ولى با اين حال اسلام با مسيحيت در بسيارى از مسائل اصولى اختلاف نظر دارد؛ به ويژه درباره ى توحيد كه ريشه ى اساسى است ... تمام آسانى و سهولت بى نظير اسلام روى همين توحيد خالص است و رمز پيشرفت اسلام نيز در همان سهولت و آسانى آن بوده است . آن تناقضات و پيچيدگى هايى كه غالبا در ساير كيش ها و آيين هاى ديگر ديده مى شود، در دين اسلام وجود ندارد. همين صاف و سادگى اسلام و دستورات داد و دهش آن كمك زيادى به پيشرفت اين دين در جهان نمود و به همين خاطر است كه ملت هاى زيادى از مسيحيان را مى بينيم كه دين اسلام را مى پذيرند و آن را بر مسيحيت ترجيح مى دهند مصريان كه در زمان امپراطوران قسطنطنيه مسيحى بودند و به محض آشنا شدن با اصول اسلام يكباره مسلمان شدند، و به همين سبب است كه هر ملتى مسلمان شد دوباره زير بار دين نصرانيت نخواهد رفت ، خواه پيروز شوند يا شكست بخورند.
زور شمشير موجب پيشرفت قرآن نگشت . زيرا رسم اعراب اين بود كه هر كجا را فتح مى كردند، مردم آن جا را در دين خود آزاد مى گذاردند، و اينكه مردم مسيحى از دين خود دست بر مى داشتند و به دين اسلام مى گرويدند، و زبان عرب را بر زبان مادرى خود بر مى گزيدند، بدان جهت بود كه عدل و دادى كه از آن عرب هاى فاتح مى ديدند مانندش را از زمامداران پيشين خود نديده بودند، و براى آن سادگى و سهولتى كه در دين اسلام مشاهده مى نمودند و نظيرش را در كيش قبلى سراغ نداشتند.
روبرتسون گويد:
تنها مسلمانان هستند كه با عقيده ى محكمى كه نسبت به دين خود دارند يك روح سازگارى و تسامحى نيز نسبت به اديان ديگر در آنها هست .
مى شود در كتاب جنگهاى صليبى مى نويسد:
همان قرآنى كه دستور جهاد داده است ، نسبت به اديان ديگر سهل انگارى و مسامحه كرده است . هنگامى كه مسلمانان (در زمان خليفه دوم ) بيت المقدس را فتح كردند هيچ گونه آزادى به مسيحيان نرساندند؛ ولى بر عكس هنگامى كه نصارا اين شهر را گرفتند با كمال بى رحمى مسلمانان را قتل عام كردند و يهود نيز وقتى به آن جا آمدند، بى باكانه همه را سوزاندند.
وى در كتاب ديگر خود به نام فر مذهبى به شرق گويد بايد اقرار كنم كه اين سازش و احترام متقابل به اديان را كه نشانه ى رحم و مروت انسانى است ، ملت هاى مسيحى مذهب از مسلمانان ياد گرفته اند(42).
بنابراين از ديدگاه قرآن و آيين اسلام راه حل پلوراليزم دينى كاملا روشن است ، و آن اين كه در عين اعتقاد به حقانيت شريعت اسلام و اين كه آخرين شريعت الهى و شريعت منحصر به فرد آسمانى در روزگار ماست ، نسبت به وضعيت و سرنوشت اخروى پيروان ساير اديان و نيز روش ‍ معاشرت و رابطه ى اجتماعى با آنان ديدگاهى روشن و معقول و كار آمد دارد.

نكاتى چند:

در پايان اين بحث چند نكته را يادآور مى شويم :
1 - قرآن كريم برخى از كسانى را كه در دنيا به خود ستم كرده ، راه شرك و معصيت را پيموده اند مستضعف ناميده و به رحمت الهى اميدوار ساخته است . ولى عذر كسانى را كه در اين مدعا راستگو نباشند نپذيرفته است .(43) مقصود از مستضعف در اين آيه (در پانوشت ) مستضعف سياسى است ؛ يعنى فرد يا افرادى كه در محيطى زندگى مى كند كه شرايط سياسى بر خلاف ايمان و توحيد و طاعت الهى است ، و آنان توان مهاجرت از آن محيط را ندارند. ولى به گفته ى علامه طباطبايى :
كسانى كه استضعاف فكرى دارند، نيز مشمول حكم مربوط به مستضعفان مذكور در آيه ياد شده مى باشند(44) ... دليل بر اين مطلب روايات بسيارى است كه افرادى را كه به عللى قاصر مانده اند، مستضعف به آورده است .(45)
2 - در آيه ى 106 سوره ى توبه ، افرادى به نام مرجون لامراللّه شناخته شده اند كه وضع اخروى آنان كاملا روشن نيست ، و خداوند آنان را يا عذاب خواهد كرد و يا مورد رحمت خود قرار خواهد داد.(46)
و در برخى از روايات ، مستضعفين به مرجون لامراللّه تفسير شده است .(47)
از مجموع اين آيات و روايات استفاده مى شود كه افرادى كه به گونه اى قصور داشته باشند - نه تقصير - خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد.
3 - در برخى از روايات از كسانى كه امامان معصوم را انكار نمى كنند، ولى نسبت به آنان معرفت نيز ندارند، به عنوان گمراهان تعبير شده است ، در مقابل مؤ من و كافر، كه اگر در حال ضلالت از دنيا بروند، جزو مرجون لامرالله خواهند بود.(48) ولى در برخى از روايات معرفت امام شرط قبولى اعمال دانسته شده است .(49)
وجه جمع ميان اين دو دسته روايات اين است كه بگوييم : مقصود از دسته ى دوم اين است كه قبولى اعمال اين افراد را خدا وعده كرده و به وعده ى خود وفا خواهد كرد. ولى در مورد دسته ى اول چنين وعده اى در كار نيست و حكم آنان حكم مرجون لامر اللّه است .(50)

پی نوشت:

13- Religious Exclusivism.
14- Karl Barth
15- عقل و اعتقاد دينى ، ص 404 - 402، نوشته ى مايكل پترسون ، ويليام هاسكر، بروس ‍ رايشنباخ ، ديويد بازينجر ترجمه ى احمد نراقى ، ابراهيم سلطانى ، دين پژوهى ، ص 302 - 301.
16- اشاه است به كلام امام على (عليه السلام ) درباره ى فلسفه اى نبوت عامه در خطبه ى اول نهج البلاغه .
17- عقل و اعتقاد دينى ، ص 405 - 404.
18- Religious Inclusivism
19- Karl Rahner
20- prehistory
21- Anonymous christions
22- عقل و اعتقاد دينى ، ص 417 - 414؛ دين پژوهى ، ص 303 - 302.
23- عقل و اعتقاد دينى ، ص 417 - 414؛ دين پژوهى ، ص 303 - 302.
24- عقل و اعتقاد دينى ، ص 419 - 418.
25- يوسف (12) آيه ى 108.
26- نمل (27) آيه ى 64.
27- بقره (2) آيه ى 111.
28- نحل (16) آيه ى 36.
29- نهج البلاغه ، خطبه ى اول .
30- ر.ك تفسير برهان ، ج 4، ص 179 - 178.
31- انعام (6) آيه ى 19.
32- آل عمرال (3) آيه ى 19.
33- عدل الهى ، چاپ هشتم ، ص 334 - 330.
34- بقره (2) آيه 62.
35- ر.ك : الميزان ، ج 1، ص 193.
36- ر.ك : عدل الهى ، ص 378 - 374.
37- مرتضى مطهرى ، عدل الهى ، چاپ هشتم ، ص 398.
38- آل عمران (3) آيه 64.
39- ممتحنه (60) آيه ى 8.
40- الميزان ، ج 19، ص 234.
41- نهج البلاغه ، نامه ى 53.
42- گوستاولوبون ، تاريخ تمدن اسلام و عرب ، ترجمه ى سيد هاشم حسينى ، ص 147 - 141.
43- ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالو فيم كنتم قالو كنا مستضعفين فى الارض ‍ قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتها جروا فاولئك ماءويهم جهنم و ساءت مصيرا الا المستضعفين من الرجال و النساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا فاولئك عسى الله ان يعفوعنهم و كان الله عفوا غفورا (نسا/99 - 97).
44- الميزان ، ج 5، ص 51.
45- همان ، ص 61 - 56، بحث روايى
46- و اخرون مرجون لامراللّه يعذبهم و اما يتوب عليهم والله عليم حكيم .
47- الميزان ، ج 9، ص 407.
48- اصول كافى ، ج 1، كتاب الحجة ، باب فرض طاعة الائمة ، حديث 11.
49- اصول كافى ، ج 1، كتاب الحجة ، باب فرض طاعة الائمة ، حديث 8
50- مرتضى مطهرى ، عدل الهى ، ص 403 - 399.

منبع: www.ghadeer.org




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.