سلسله مراتب خويشاوندي در قرآن کريم

مقاله حاضر، با هدف تبيين‌ چينش واژگاني آيات قرآن در مورد خويشاوندان، به بررسي تفاوت‌هاي تعبيري و وجه تقدم و تأخر کاربرد آنها در آياتِ مربوط به روابط خو‌يشاوندي مي‌پردازد و با استفاده از روايات و ديدگاه‌هاي مفسران، ‌برخي رازهاي تقدم و تأخر واژگان قرآن در نحوه و ترتيب ذکر خويشاوندان را باز مي‌گويد، و بالتبع، لطايف و ظرايف بياني قرآن در کاربرد واژگان و ترتيب ميان آنها را روشن مي‌كند.
دوشنبه، 14 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلسله مراتب خويشاوندي در قرآن کريم
سلسله مراتب خويشاوندي در قرآن کريم
سلسله مراتب خويشاوندي در قرآن کريم

نويسنده: محمد نقيب‌زاده*

چکيده

مقاله حاضر، با هدف تبيين‌ چينش واژگاني آيات قرآن در مورد خويشاوندان، به بررسي تفاوت‌هاي تعبيري و وجه تقدم و تأخر کاربرد آنها در آياتِ مربوط به روابط خو‌يشاوندي مي‌پردازد و با استفاده از روايات و ديدگاه‌هاي مفسران، ‌برخي رازهاي تقدم و تأخر واژگان قرآن در نحوه و ترتيب ذکر خويشاوندان را باز مي‌گويد، و بالتبع، لطايف و ظرايف بياني قرآن در کاربرد واژگان و ترتيب ميان آنها را روشن مي‌كند.
از بررسي و تأمل در آيات مربوط به خانواده در قرآن به دست مي‌آيد که تفاوت‌هاي معناداري در چگونگي ترتيب ذکر خويشاوندان از جهات مختلف در آيات قرآن ديده مي‌شود.به لحاظ جايگاه و حرمت، پدر و مادر بر ساير خويشاوندان مقدم دانسته شده‌اند. از جهت عاطفي و تعلق خاطر به اطرافيان، ابتدا فرزند، سپس همسر و در مرتبة بعد والدين و بعد برادر و خواهر ذکر شده‌اند.
ترتيب خويشاوندان از جنبة حقوقي اين‌گونه است که ابتدا از فرزند، سپس والدين و در مرتبة بعد همسر و سپس از برادر و خواهر يادشده است.در ترتيب ذکر محارم زن و مرد در آيات تفاوت ديده مي‌شود؛ بدين نحو که در بيان محارم زن نسبت به مرد، ابتدا محارم نسبي، بعد محارم رضاعي و سپس محرم سببي ذکر شده، اما در ترتيب ذکر محارم مرد نسبت به زن، محارم سببي مذکر بر محارم نسبي مقدم داشته شده‌اند.
و در ترتيب ذکر خويشاوندان از جهت تمايل به امور نفساني و حب شهوات، ابتدا زنان (تمايل جنسي) و سپس فرزندان پسر (تفاخر) ذکر شده‌اند.

مقدمه

قرآن کريم در يادکرد از خويشاوندان نسبي، سببي و رضاعي انسان و ترتيب ذکر ميان آنان، شيوه‌اي حکيمانه برگزيده است که با وجود تفاوت‌هايي که برحسب موارد و موضوعات گوناگون، در بيان قرآني مشاهده مي‌شود، از جهت يا جهاتي حکمت‌آميز برخوردار و زمينه‌ساز تأمل‌هاي تفسيري است. در اين نوشتار، سعي شده است با پيش‌فرض حکيمانه بودن تقدم و تأخر در واژگان قرآن و دقت در تعابير قرآني و بهره‌‌گيري از روايات معصومان و سخنان مفسران، به برخي از نکات ترتيب خاص بياني قرآن کريم پرداخته شود.
در تحقيقات قرآن‌پژوهان پيشين، توجه به تقدم ـ تأخرهاي واژگان قرآن به صورت کلي مشاهده مي‌شود. از اين روي، در ضمن بيان مصاديق و نه به صورت مستقل، ‌به مواردي از ترتب ميان خويشاوندان اشاره کرده‌اند؛ مانند البرهان زرکشي،1 الاتقان سيوطي2 و نيز برخي کتب تفسيري، به مناسبت بحث از آيه‌اي خاص، به راز تقدم و تأخر واژگان آن توجه کرده‌اند.3 اما در ميان تحقيقات معاصر، مقاله يا رساله‌اي مستقل در خصوص موضوع مزبور مشاهده نشد؛ هرچند رساله‌هايي با عنوان کلي تقدم و تأخرهاي قرآني يافت مي‌شود.4
از سوي ديگر، در بسياري از موضوعات مربوط به خويشاوندان انسان و ارتباط ميان آنها، رتبه‌بندي و توجيه تقدم ـ تأخر رتبي ميان آنها، به دليل نتايج علمي مترتب بر ‌آن ضرورت دارد و گاه علاوه بر نتايج علمي,‌ ثمرات فقهي و عملي نيز متصور است.5 در خصوص قرآن نيز، كشف جهات تقدم و تأخر واژگان قرآن در اين زمينه، ‌هم مخاطب را به برخي دقايق و ظرايف تعابير قرآ‌ن و اعجاز بياني آن متوجه مي‌سازد و هم آثار فقهي و كاربردي دارد؛ مانند آنکه شناخت جايگاه هر يك از اعضاي‌ خانواده در مراتب حقوقي و خويشاوندي, موجب آگاهي از درجة قرب و بُعد هركدام از آنان به انسان در احكام مربوطه مي‌شود.
تذکر اين نکته بايسته است که آنچه در اين نوشته آمده ـ به‌جز سخنان معصومان(ع) ـ برداشت‌هايي از ظاهر تعابير قرآني و نکاتي گاه احتمالي است که در تکاپوي شناخت حکمت‌هاي بياني آيات ارائه شده است، و هرگز به معناي کشف علت تقدم و تأخر واژگان در بيانات قرآن نيست؛ چراکه بار يافتن به چنين مرتبه‌اي از يقين، مستلزم پژوهش‌هايي بسيار ژرف‌تر و وسيع‌تر است، و چه‌بسا دست‌نايافتني باشد.

معناداري تقدم و تأخر واژگان در قرآن

رعايت ترتب ميان واژگان مرتبط و در عين حال متفاوت، از اصول عقلايي محاوره محسوب مي‌شود. بدين معنا که اگر گوينده‌اي حکيم، حکمي براي چند امر ذکر مي‌کند که از جهت يا جهاتي شمول حکم نسبت به آنها متفاوت است، اصل عقلايي اقتضا مي‌کند که در تقديم و تأخير آن امور، آن جهت يا جهات را ملاحظه كند و بي‌دليل واژه‌اي را بر واژة ديگر مقدم نکند.
توجه به موضوع فوق، از نوع توجه به سياق کلمات است. يعني کلمه‌اي در اثر قرار گرفتن در کنار کلمه‌اي ديگر، داراي خصوصيت و ويژگي‌اي مي‌شود که با حذف آن کلمه يا جابه‌جايي آن، ‌خصوصيت مورد اشاره منتفي يا متغير مي‌شود.6 اين نوع از سياق، که از دو نوع ديگر (يعني سياق جملات و سياق آيات)، قوي‌تر است، مستلزم توجه گوينده به نحوة قرار گرفتن هر واژه در کنار واژگان ديگر است. در حقيقت، گوينده با ترتيب خاصي که به واژگان مي‌دهد، قصد تفهيم نکته يا نکاتي در پرتو آن ترتيب به مخاطب دارد. ضمناً معناداري ترتب مزبور، منوط به کاربرد حروف عاطفه دلالت‌کننده بر ترتيب، مانند فاء ‌و ثم نيست، بلکه گاه با وجود استفاده از حرف واو نيز، ‌تقدم و تأخر واژگان، معنادار است. چنان‌که زرکشي، ‌در اين باره مي‌نويسد:
«رسم عرب فصيح اين است که وقتي چند موضوع که در‌ خبر يا حکمي مشترک‌اند با حرف واو بر يکديگر عطف شوند به‌رغم آنکه واو عدم ‌ترتيب را مي‌رساند، در بيان آن چند موضوع از موضوع مهم‌تر شروع مي‌کنند».7

شواهد روايي معناداري ترتب

از برخي روايات پيامبر و اهل‌بيت آن حضرت(ع)، شواهدي بر صحت و اعتبار استفاده‌هاي تفسيري مبتني بر تقدم و تأخر در تعابير قرآني يافت مي‌شود؛ مثلاً در کتاب شريف کافي، ‌روايتي از امام صادق(ع) به نقل از پيامبر(ع) بدين مضمون آمده است که آن حضرت، ‌پس از طواف خانة خداوند و اقامة نماز طواف و استلام حجرالاسود، ‌با قرائت آية کريمة إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ جملة معروف «فابدأ بما بدأ الله تعالي به» را فرموده، سعي را از کوه صفا آغاز کردند.8
سخن مزبور که در منابع اهل سنت نيز نقل شده،9 زمينه‌ساز برداشت‌هاي تفسيري گوناگوني شده است که از باب نمونه به چند مورد اشاره مي‌شود:
امام باقر(ع) در روايتي، با بيان جملة مورد اشاره، ضرورت رعايت ترتيب ميان اعضاي‌ وضو را به همان کيفيتي که در آية وضو آمده است، مطرح کرده‌اند.10
مرحوم علامه طباطبايي ذيل آية آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً (نساء: 11) با استناد به روايت مزبور، مقدم شدن آبا بر ابناء‌ را شاهد بر نفع‌رساني بيشتر پدران به فرزندان در مقايسه با نفع‌رساني فرزندان به پدران گرفته‌اند.11
فخر رازي به دنبال آية فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (كوثر: 2) مي‌نويسد: «اين آيه ‌دلالت بر لزوم مقدم داشتن نماز بر قرباني دارد؛ البته نه از آن رو که حرف واو ترتيب را مي‌فهماند، بلکه به دليل فرمايش پيامبر اکرم(ع) که فرمود: ابدءوا بما بدأ اللّه به.12
به‌جز روايت نبوي مزبور، ‌در روايات ديگر نيز از تقدم ـ تأخر‌هاي قرآني نکاتي برداشت شده است:‌
امام صادق(ع) با استناد به آية: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ… فرموده‌اند: «هيچ لذتي در دنيا و آخرت، بالاتر از کامجويي از زنان نيست».13
در روايتي از امام صادق(ع) موضوع به آسمان رفتن حضرت عيسي(ع) مطرح شده و چنين آمده است که خداوند متعال، پس از توفي، ايشان را به آسمان برد. مرحوم علامه در الميزان مي‌فرمايد: استفادة مزبور از مقدم شدن توفي بر رفع در آية إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ صورت گرفته است.14

انواع سلسله مراتب خويشاوندان در قرآن

ترتب ميان خويشاوندان در قرآن بر يک گونه و به کيفيتي يکسان نيست، بلکه به تناسب موضوعات مختلف و لحاظ‌هاي متفاوت، ترتيب واژگاني در مورد خويشان به گونه‌اي معنادار دگرگون مي‌شود. در اينجا به برخي از انواع ترتب ميان خويشان مي‌پردازيم:

1. ترتب در جايگاه و حقوق

قرآن کريم در بيان خويشاوندان انسان، ‌پدر و مادر را در جايگاه ويژه‌اي نشانده است. ‌آنان در مراتب حقوق خويشاوندان‌، حتي بدون توجه به ابعاد عاطفي، رتبة اول را دارند؛ چنان‌که امام سجاد(ع) در رسالة حقوق مي‌فرمايند: ‌و حقوق رحِمک کثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم في القرابة. فاوجبها عليک حق امک، ثم حق ابيک، ثم حق ولدک، ثم حق اخيک، ثم الاقرب فالاقرب والاول فالاول؛15 «حقوق خويشاوندانت بسيار و برحسب نزديک بودن از جهت رحامت است. از اين روي، واجب‌ترين حق از آنِ مادر، سپس پدر، آن‌گاه فرزند و بعد از او برادر است و پس از وي، هرکه نزديک‌تر است».
اهتمام به پدر و مادر در قرآن نمودهاي گوناگوني يافته است:
الف) احسان به پدر و مادر
در قرآن کريم، مکرراً ‌نيکي به والدين سفارش شده است؛ در حالي که به همسر و فرزندان، تا اين اندازه توصيه و تأکيد نشده است. شايد راز تفاوت مزبور اين باشدکه با تشکيل خانواده، ‌ارتباط عاطفي فرزند با پدر و مادر کاهش مي‌يابد و از اين روي،
آن دو در معرض فراموش شدن هستند؛ ‌اما گرايش به همسر و فرزندان غالباً از حد تعادل مي‌گذرد و از اين روي، نيازي به توصيه نيست. 16 تأکيدات مورد اشاره به حدي است که دستور احسان به والدين در کنار فرمان به توحيد مطرح شده است.17
ب) جايگاه ويژة والدين
گاهي به‌رغم ذکر عناوين شاملي که والدين را نيز دربرمي‌گيرد، آنان را جداگانه و بلکه مقدم بر آن عناوين عام آورده است؛ مانند آيات ذيل:
وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره: 83)؛ «و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم به زبان خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد، آن‌گاه جز اندكي از شما همگي به حالت اعراض روي برتافتيد‌».
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ (بقره: 180)؛ «بر شما مقرر شده است كه چون يكي از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالي بر جاي گذارد، براي پدر و مادر و خويشاوندان خود به طور پسنديده وصيت كند. اين كار حقي است بر پرهيزگاران».
يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (بقره: 215)؛ «از تو مي‌پرسند چه چيزي انفاق كنند و به چه كسي بدهند. بگو هر مالي انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد و هرگونه نيكي كنيد، البته خدا به آن داناست».
در آيات فوق با وجود عناوين «ذِي الْقُرْبي» و «الْأَقْرَبِينَ» که والدين را نيز دربرمي‌گيرد، آن دو را به صورت مستقل و مقدم بر اين عنوان‌ها آورده است.
ج) تقدم والدين بر سايرين در انواع ترتب
گاهي به‌رغم زمينة وجود ترتب‌هاي ديگر، مانند ترتب عاطفي يا ترتب ميل نفساني، ترتب مورد بحث، بر انواع ديگر حاکم شده است. مثلاً در آية قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (توبه: 24)؛ «بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده‌ايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش مي‌داريد نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وي دوست‌داشتني‌تر است. پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايي نمي‌كند».
بر حسب ترتب عاطفي، ‌غالباً فرزندان بر آباء مقدم‌اند، اما در اين آيه نيز پدران به جهت حرمت و جايگاه احترام‌آميزشان مقدم شده‌اند. ابوحيان در اين باره مي‌گويد:
«و قدّم الآباء لأنهم الذي يجب برهم و إكرامهم وحبهم، وثني بالأبناء لكونهم أعلق بالقلوب»؛18 پدران را بايد به دليل لزوم نيکي و بزرگداشت و محبت نسبت به آنان مقدم داشت، و در مرحلة دوم، فرزندان را بيان کرد که مورد دلبستگي بيشترند.
چنان‌که زحيلي نيز ذيل آية فوق، شديدتر بودن علاقه به فرزندان را مورد تأکيد قرار داده است: «محبة الأبناء غريزة أيضا، بل هي أشد من محبة الآباء إذ الولد فلذة من الكبد، وهو محط الأمل، ومفخرة الأهل»؛19 محبت فرزندان نيز غريزي، بلکه شديدتر از علاقه به پدر است؛ زيرا فرزند، جگرگوشة آدمي و جايگاه آرزوها و افتخارات اوست.
نظير آية فوق، آية کريمة22 از سورة مجادله است: لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ؛ «قومي را نيابي كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كساني را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‌اند؛ هرچند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيرة آنان باشند دوست بدارند. در دل اينهاست كه خدا ايمان را نوشته و آنها را با روحي از جانب خود تأييد كرده است و آنان را به بهشت‌هايي كه از زير درختان آن جوي‌هايي‌روان است در مي‌آورد. هميشه در آنجا ماندگارند. خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند. اينان‌اند حزب خدا. آري حزب خداست كه رستگاران‌اند».
در اين آيه نيز ‌به‌رغم محبوبيت غالبي فرزندان، آبا در ابتدا آورده شده‌اند. برخي مفسران به اين نکته تصريح کرده‌اند؛ ‌مثلاً بروسوي ذيل واژة «آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ» مي‌نويسد: «قدم الأقدم حرمة ثم الاحكم محبة»؛20 پيشگام در احترام را جلو انداخت و سپس به دوست‌داشتني‌تر پرداخت.
چنان‌که ابوحيان نيز معتقد است: «بدأ بالآباء لأنهم الواجب علي الأولاد طاعتهم... ثم ثنّي بالأبناء لأنهم أعلق بالقلوب»؛21 پدران را به جهت لزوم اطاعت از آنان مقدم داشت، و در مرحلة دوم، پسران را که مورد دلبستگي بيشترند آورد.
در توجيه تقدم‌هاي فوق، شايد بتوان گفت مقدم داشتن پدر و مادر بر فرزندان، نوعي تغيير و اصلاح نگرش و ناظر به محبت تشريعي است؛ بدين معناکه هرچند به صورت تکويني يا دست‌کم به لحاظ مشاهدات خارجي، محبت به فرزند تقدم بر محبت به والدين دارد، ليکن نظر به جايگاه و اهميت و اولويت پدر و مادر در نگرش ديني و عقلاني‌، محبت‌ورزي به آن دو بايد بر ساير افراد مقدم داشته شود. طبعاً چنين تقدمي‌، با ترتب عاطفي که خواهيم گفت و در آن، فرزندان بر والدين پيشي گرفته‌اند منافاتي نخواهد داشت.
د) تأکيد بر محبت فوق‌العاده والدين به فرزندان
گرچه علاقه ميان والدين و فرزندان طرفيني است، محبت پدر و مادر به فرزندشان بيش از علاقة فرزند به آنهاست. از اين روي، چنان که اشاره شد، قرآن بر نيکي فرزندان به والدين بسيار تأکيد کرده است و چنين تأکيداتي در عکس آن مشاهده نمي‌شود. تقدم والدين بر فرزندان در قرآن، گاه به همين صورت قابل تبيين است.
مثلاً در آيةيا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (لقمان: 33)؛ «اي مردم، از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزي كه هيچ پدري به كار فرزندش نمي‌آيد و هيچ فرزندي نيز به كار پدرش نخواهد آمد. آري، وعدة خدا حق است. زنهار تا اين زندگي دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد». از سويي با توجه به محبت بسيار زياد پدر به فرزند، و از سوي ديگر تأکيد بر ناکارآمدي علايق دنيوي در قيامت، پدر را بر فرزند مقدم داشته است. ابوحيان در اين‌باره معتقد است:‌ «لما كان الوالد أكثر شفقة علي الولد من الولد علي أبيه، بدأ به أولا»؛22 از آن روي که دلسوزي پدر براي فرزند بيش از شفقت فرزند به پدر است پدر را در ابتدا آورد.

2. ترتب عاطفي تکويني

در اين نوع از سلسله مراتب ميان خويشاوندان، هرکدام از آنان که از جنبة عاطفي و علقة قلبي تکويني به شخص ‌نزديک‌ترند، بر سايرين مقدم آورده‌ شده‌اند.
مثلاً در سورة آل‌عمران آية 61 (آية مباهله) در بيان مدعوين به مباهله، ابناء‌ را بر نساء‌ و نساء‌ را بر انفس تقدم بخشيده و با توجه به شرايط خطرخيز مباهله، ترتيب مزبور اهميت بيشتري يافته است:
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبِينَ؛ «پس هر كه در اين باره پس از دانشي كه تو را حاصل آمده با تو محاجه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم. سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
علامه طباطبايي بر اين باور است: «هرچند بر حسب ظاهر، ‌مباهله همچون مخاصمه‌اي طرفيني ميان پيامبر و مسيحيان بود، ولي با شمول درخواست مزبور به فرزندان و زنان، بر اطمينان دعوت‌کننده به راستي و حقانيت ادعايش بهتر دلالت كرد؛ زيرا خداوند در قلب انسان محبت و دلسوزي نسبت به آنان را نهاده است؛ به گونه‌اي که آدمي خود را سپر بلاي آنان مي‌کند و در راه حمايت و دفاع از آنان، ‌خود را به امور هولناک و خطرات مي‌افکند، و به همين دليل در آية مزبور، فرزندان را بر زنان مقدم کرد؛ زيرا علاقه به فرزندان شديدتر و بادوام‌تر است».23
بيضاوي نيز در راز اين مقدم‌آوري نگاشته است: «فرزندان و زنان را بر انفس مقدم کرد. از آن روي که آدمي با به خطر افکندن خود، در دفاع ازآنان مي‌جنگد».24
نمود ديگر ترتب عاطفي در ميان خويشاوندان، در ‌آيات مربوط به شدت سختي‌هاي روز قيامت است که آن شدايد، موجب بي‌توجهي انسان‌ها به نزديک‌ترين اقوام و خويشان مي‌شود؛ به گونه‌اي که حتي حاضر است آنها را فداي رهايي خويش از عذاب‌هاي آن روز هولناک کند. در سورة معارج آيات 11 تا 14 چنين آمده است: يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ ! وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ ! وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ؛ «آنان را به ايشان نشان مي‌دهند. گناهكار آرزو مي‌كند كه كاش براي رهايي از عذاب آن روز مي‌توانست پسران خود را عوض دهد؛ و نيز همسرش و برادرش را؛ و قبيله‌اش را كه به او پناه مي‌دهد».
آيات مزبور، به روشني رها شدن علقه‌هاي شديد عاطفي دنيوي را در اثر گرفتاري‌هاي روز قيامت به تصوير کشيده، از سويي در بيان سلسله مراتب خويشاوندان، ‌جنبه‌هاي عاطفي را لحاظ کرده است؛ بدين ترتيب: فرزند، ‌همسر، ‌برادر و در نهايت طايفه و عشيره.
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح آية فوق مي‌فرمايد: «چنان عذاب شديدي به گناهکار مي‌رسد که آرزوي فدا ساختن محبوب‌ترين خويشان خود را براي رهايي از عذاب مي‌کند؛ يعني فرزندان که محبوب‌ترين افراد نزد اويند؛ ‌همسر که ماية سکونت و آرامش اوست، و گاه او را بر پدر و مادر نيز مقدم مي‌دارد؛ ‌برادر که ياور اوست؛ و عشيره‌اش...».25
در خصوص ترتيب خويشاوندان در آيات فوق، ابن عاشور نيز بر اين باور است که برحسب شدت ميل طبيعي در عرف غالب مرتب شده‌اند؛ زيرا ميل طبيعي نشئت گرفته از همراهي و کثرت همنشيني است.26
در سوره عبس نيز، ترتب مزبور به گونه‌اي مشاهده مي‌شود. در آيات 34 تا 36 چنين آمده است: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ! وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ؛ «روزي كه آدمي از برادرش؛ و از مادرش و پدرش؛ و از همسرش و پسرانش مي‌گريزد».
در آيات مزبور که موضوع فرار انسان از نزديک‌ترين خويشان در اثر سختي‌هاي روز قيامت مطرح شده، باز ترتيب عاطفي ميان نزديکان رعايت شده است؛ با اين تفاوت که در اينجا به هدف ارائة اهميت اين فرار و مبالغه و ترقي در بيان، به عکس آيات سورة معارج از نزديکان دورتر در جنبة عاطفي ‌شروع کرده و با نزديک‌ترين خويشان به پايان رسانده است.
زمخشري در توجيه اين ترتيب مي‌نويسد: «بدأ بالأخ؛ ثم بالأبوين لأنهما أقرب منه؛ ثم بالصاحبة و البنين لأنهم أقرب و أحب، كأنه قال: يفرّ من أخيه، بل من أبويه، بل من صاحبته و بنيه»؛27 با برادر شروع کرد و سپس به پدر و مادر اشاره نمود که از برادر به شخص نزديک‌ترند، و در نهايت همسر و فرزندان را مطرح ساخت که از همه، نزديک‌تر و محبوب‌ترند؛ گويا فرموده است از برادر، بلکه از پدر و مادر، بلکه از همسر و فرزندان فرار مي‌کند‌. فخر رازي نيز از برخي افراد نقل مي‌کند: «كأنه قيل: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه،ِ بل من أبويه فإنهما أقرب من الأخوين، بل من الصاحبة و الولد، لأن تعلق القلب بهما أشد من تعلقه بالأبوين».28
با مقايسة دو آية سوره‌هاي معارج و عبس به تفاوت دو تعبير و در عين حال مشابهت آن دو مي‌توان پي برد. در سورة معارج بر حسب ترتيب عاطفي از شديد به ضعيف پسران، ‌همسر، ‌برادر و در نهايت، طايفه مطرح شده‌اند؛ در حالي که در سورة عبس، به همان ترتيب عاطفي، ولي به شيوة ترقيِ در بيان، ‌برادر، سپس مادر و پدر و آن‌گاه همسر و در نهايت پسران بيان شده‌اند؛ با لحاظ اين نکته که در اينجا به پدر و مادر نيز در بين برادر و همسر اشاره شده که در سورة معارج نيامده است. پس در سورة‌ عبس نيز خويشاوندان انسان به ترتب عاطفي بيان شده‌اند؛ البته از ضعيف به شديد و از باب ترقي اصطلاحي که موجب تأکيد است؛ به صورت برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندان.
بر حسب بياني که در نوع پيشينِ ترتب (ترتب در جايگاه و حقوق) گذشت، به‌رغم جايگاه و اهميتي که‌ والدين از جهت تشريعي و در نگرش ديني و عقلاني دارند، به لحاظ تکويني يا دست‌کم با توجه به مشاهدات خارجي، علاقه به همسر و فرزندان بر محبت به والدين پيشي گرفته است. در قيامت، همين رابطة تکويني خويشاوندي به فراموشي سپرده مي‌شود که شدت سختي و اهوال آن روز دهشتناک را بهتر به تصوير مي‌کشد. اما در توجيه پيشي گرفتن مادر بر پدر که بر حسب ترقي مزبور، به معناي تأخر مادر از پدر در ترتب عاطفي خواهد بود، شايد بتوان گفت هرچند محبت به مادر تقدم بر پدر دارد، به جهت رعايت فاصله در اين آية مبارکه، که از روش‌هاي بياني قرآن کريم است، بدين صورت مطرح شده است. چنان‌که در آية هفتادم سورة‌ طه (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسي) به گفتة برخي قرآن‌پژوهان، با وجود تقدم نام حضرت موسي بر حضرت هارون(ع) در نُه مورد از آيات قرآن‌، در خصوص اين مورد، به سبب رعايت فاصلة آيه، هارون بر موسي مقدم شده است.29
از ملحقات ترتب عاطفي، مقايسة ميان امور مورد علاقة انسان در فرض از دست دادن آنهاست که در اين زمينه نيز قرآن کريم ترتيب بيان آنها را بر حسب شدت علاقه و نياز مطرح کرده است. در سورة بقره، آية 155در مورد ابتلائات و آزمايش‌هاي الهي فرموده است: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ.
در آية مزبور به مهم‌ترين ابتلائات و امتحانات الهي در ضمن چهار عنوان ترس، گرسنگي، کاستي اموال، جان‌ها و فرزندان پرداخته است که درجة اهميت هرکدام از موارد مزبور، نسبت به مورد قبل از خود بيشتر است؛ بدين معنا که ترتيب فوق، ترتيب از ضعيف به شديد و به تعبير برخي از مفسران به شيوة ترقي است؛30 زيرا در ابتدا خوف را با تعبير «بشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» آورده است که نشانگر تبعيض و کم بودن خوف است31 و شبيه همين بيان در مورد جوع نيز مطرح مي‌شود. از اين روي، مي‌توان خوف و جوع را به ناامني و گرسنگي موقت و محدود ‌تفسير كرد. در مرحلة بعد، کاستي در اموال آمده که طبعاً در درجة بالاتري از اهميت ‌قرار دارد. عنوان چهارم کاستي جان‌هاست که مهم‌تر از کاهش در اموال است و در نهايت، از دست دادن فرزندان بيان شده که با توجه به علقة عاطفي شديد افراد به فرزندان، که حتي حاضر به فدا ساختن خود براي نجات آنان هستند از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. واژة ثمرات گرچه به ميوه‌ها نيز تفسير شده است،32 ولي چنان‌که علامه طباطبايي نيز فرموده است، ظهور در فرزندان دارد.33 در روايتي قدسي نيز به فرزند واژة ثمره ‌اطلاق شده است: إذا مات ولد العبد قال اللّه تعالي للملائكة: أقبضتم ولد عبدي؟ فيقولون: نعم. فيقول: أقبضتم ثمرة قلبه؟ فيقولون: نعم. فيقول اللّه: ماذا قال عبدي؟ فيقولون: حمدك و استرجع. فيقول اللّه: ابنوا لعبدي بيتا في الجنة و سموه بيت الحمد.34
در جمع‌بندي ترتب فوق مي‌توان گفت، قرآن كريم در سياق بيانات عاطفي، با تأييد علايق فردي و خانوادگي افراد، ترتيب ميان خويشاوندان را بر حسب درجة قرابت و محبوبيت‌ آنها قرار داده است؛ چنان‌كه در روابط اجتماعي و خانوادگي, به طور طبيعي افرادي كه رابطة نزديك‌تري با انسان دارند و به تعبير ديگر, ارتباط قلبي و قرابت بيشتري با او دارند، از درجة محبوبيت افزون‌تري نزد وي برخوردارند. روشن است چنين وضعيتي ضمن آنكه مورد تأييد و تأكيد شرع نيز هست, نسبت به انسان‌هاي متعادل‌، كاملاً ظهور و بروز دارد؛ به خلاف افراد غيرمتعادل اخلاقي كه ممكن است ابراز علاقة آنها به غيرخويشاوندان، بيش از خويشان و نزديكان نسبي و سببي باشد.

3. ترتب حقوقي

در مسائل حقوقي و مالي، مانند ارث و اکل از خانه‌هاي يکديگر، ترتب ميان خويشاوندان در قرآن، تابعي از رحامت مورد استفاده از آية وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ (انفال: 75) است، که سبب استحقاق ارث را نزديک بودن رحِمي معرفي كرده است. از اين روي، درجة افراد با درجة قرابت آنها سنجيده مي‌شود و در نتيجه، ‌مثلاً نوة ميت با وجود فرزند بي‌واسطة وي، ارث نمي‌برد؛ هرچند هر دو در فرزند ميت بودن شريک‌اند. همچنين ديدگاه تعصيب (‌مطرح در ميان اهل سنت) باطل است؛ زيرا برحسب اين ديدگاه، در فرض اجتماع دختر ميت با عمو يا پسرعموي وي، نصف ترکة ميت، به جهت تعصيب، به يکي از آن دو داده مي‌شود؛ در حالي که بر حسب ظاهر آية مزبور، با وجود دختر، هيچ يک از کساني که در مقايسه با او، قرابت دورتري از ميت دارند، ارث نمي‌برند و همة ارث به وي تعلق دارد.35
يکي از آياتي که به موضوع ارث ميان خويشان پرداخته است، آية کريمة يازدهم از سورة نساء است:
يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً؛ خداوند به شما دربارة فرزندانتان سفارش مي‌كند. سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر همة ورثه دختر و از دو تن بيشتر باشند، سهم آنان دوسوم ماترك است و اگر دختري كه ارث مي‌برد يكي باشد، نيمي از ميراث از آن اوست و براي هر يك از پدر و مادر وي (متوفي) يك‌ششم از ماترك مقرر شده است؛ اين در صورتي است كه متوفي فرزندي داشته باشد، ولي اگر فرزندي نداشته باشد و تنها پدر و مادرش از او ارث برند، براي مادرش يك‌سوم است و بقيه را پدر مي‌برد و اگر او برادراني
داشته باشد، مادرش يك ششم مي‌برد. البته همة اينها پس از انجام وصيتي است كه او بدان سفارش كرده يا ديني كه بايد استثنا شود. شما نمي‌دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براي شما سودمندترند. اين فرضي است از جانب خدا؛ زيرا خداوند داناي حكيم است.
در آية فوق، با توجه به تقدم موضوع ارث فرزندان، جايگاه ويژة آنان در قرابت روشن مي‌شود، و در ادامه نيز به گونه‌اي با محور قرار دادن فرزندان، ارث والدين ‌مطرح شده،‌ گويا مقدار ارث پدر و مادر، ‌داير مدار وجود و عدم فرزندان گشته است. جالب اينکه در پايان آيه نيز، هرچند آباء‌ بر ابناء‌ مقدم شده‌اند، ليکن با توجه به اينکه خطاب در آباؤکم و ابناؤکم به ورثه است نه به مورّث،36 باز ارث فرزندان مقدم بر والدين مطرح شده است؛ زيرا آباء‌ در آيه، مورث‌‌هايي هستند که فرزندان از آنان ارث مي‌برند.
مرحوم علامه از تقديم آباء بر ابناء در ذيل آيه، برداشت مي‌کند که آباء در نفع‌رساني به فرزندان نزديک‌تر از فرزندان به آباء هستند؛ چنان‌که از لحاظ عواطف انساني نيز چنين است؛ زيرا انسان‌ها در مقايسه ميان فرزندان و والدين خويش، به فرزندان علاقه‌مندترند، و لازمة بناگذاري ارث بر اين اصل اين است که‌ در انتفاع ارثي، سهم ارث فرزندان از والدين بيش از سهم ارث والدين از فرزندان باشد، و اين نکته بيانگرخاستگاه تکويني حکم ارث مانند ساير احکام فطري اسلام است. ‌علامه در پايان احتمال مي‌دهد که از تقدم مزبور، ‌بتوان پيشگامي نوه را بر جد و جده در ارث بري، استفاده كرد؛ زيرا اين دو نفر، با وجود نوه ارث نمي‌برند.37
پس از طرح سهم‌الارث فرزندان و والدين، در آية بعد (‌آية دوازدهم) به سهم همسران پرداخته است که از جنبة حقوقي در رتبة بعدي قرار گرفته‌اند، و در نهايت به موضوع ارث برادران و خواهران اشاره فرموده است:
وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ؛ «و نيمي از ميراث همسرانتان از آنِ شما شوهران است. اگر آنان فرزندي نداشته باشند و اگر فرزندي داشته باشند، يك‌چهارم ماترك آنان از آنِ شماست؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش كرده‌اند، يا ديني كه بايد استثنا شود و يك‌چهارم از ميراث شما براي آنان است. اگر شما فرزندي نداشته باشيد و اگر فرزندي داشته باشيد يك‌هشتم براي ميراث شما از ايشان خواهد بود؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش كرده‌ايد يا ديني كه بايد استثنا شود
و اگر مرد يا زني كه از او ارث مي‌برند، كلاله (بي‌فرزند و بي‌پدر و مادر) باشد و براي او برادر يا خواهري باشد، پس براي هر يك از آن دو يك‌ششم ماترك است، و اگر آنان بيش از اين باشند در يك‌سوم ماترك مشاركت دارند؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش شده يا ديني كه بايد استثنا شود؛ به شرط آنكه از اين طريق زياني به ورثه نرساند. اين است سفارش خدا و خداست كه داناي بردبار است».
در اين آيه نيز شبيه آية قبل، ‌مقدار وکميت ارث همسر، ‌داير مدار وجود و عدم فرزند است.
در آية ارث کلاله (نساء: 176) نيز، اصل ارث‌بري وي منوط به فقدان فرزند مورّث شده است:
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ؛ «از تو دربارة كلاله فتوا مي‌طلبند. بگو: خدا دربارة كلاله فتوا مي‌دهد. اگر مردي بميرد و فرزندي نداشته باشد و خواهري داشته باشد، نصف ميراث از آن اوست، و آن مرد نيز از او ارث مي‌برد. اگر براي او خواهر فرزندي نباشد، پس اگر ورثه فقط دو خواهر باشند، دوسوم ميراث براي آن دو است، و اگر چند خواهر و برادرند، پس نصيب مرد مانند نصيب دو زن است. خدا براي شما توضيح مي‌دهد تا مبادا گمراه شويد، و خداوند به هر چيزي داناست».
شاهد ديگر قرآني بر تقدم فرزندان در موضوع ارث، دو آية ديگر از آيات مربوط به اين بحث است که سهم‌بري فرزندان بر خويشاوندان ديگر مقدم شده است:
لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (نساء: 7)؛ «براي مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان آنان بر جاي گذاشته‌اند، سهمي است و براي زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان آنان بر جاي گذاشته‌اند، سهمي خواهد بود؛ خواه آن مال كم باشد، يا زياد نصيب هر كس مفروض شده است».
وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (نساء: 33)؛ «و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كساني كه شما با آنان پيمان بسته‌ايد، بر جاي گذاشته‌اند، براي هر يك از مردان و زنان وارثاني قرار داده‌ايم. پس نصيبشان را به ايشان بدهيد؛ زيرا خدا همواره بر هر چيزي گواه است».
در هر دو آية فوق، گويا وارثان به دو دستة کلي فرزندان و سايرين تقسيم شده‌اند و اولاد نسبت به همة افراد ديگر پيشگام‌اند.
در مسئلة جواز خوردن از خانه‌هاي يکديگر نيز، ترتب حقوقي ميان خويشاوندان مشابه موضوع ارث ديده مي‌شود:
لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (نور: 61)؛ «بر نابينا و لنگ و بيمار و بر شما ايرادي نيست كه از خانه‌هاي خودتان بخوريد، يا از خانه‌هاي پدرانتان، يا خانه‌هاي مادرانتان، يا خانه‌هاي برادرانتان، يا خانه‌هاي خواهرانتان، يا خانه‌هاي عموهايتان، يا خانه‌هاي عمه‌هايتان، يا خانه‌هاي دايي‌هايتان، يا خانه‌هاي خاله‌هايتان، يا آن خانه‌هايي كه كليدهايشان را در اختيار داريد، يا خانة دوستتان. همچنين بر شما باكي نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده. پس چون به خانه‌هايي كه گفته شد درآمديد به يكديگر سلام كنيد؛ درودي كه نزد خدا مبارك و خوش است. خداوند آيات خود را اين‌گونه براي شما بيان مي‌كند. اميد كه بينديشيد».
ترتيب در خانه خويشان بدين صورت است: خانة خود، ‌پدر، ‌مادر، برادر، خواهر، عمو، عمه‌، دايي، خاله.
پس در آية فوق نيز ترتيب حقوقي ميان خويشاوندان، شبيه بحث ارث است؛ با اين تفاوت که به موضوع خانة فرزندان و همسر تصريح نشده است، که البته اين عدم صراحت، از جايگاه آنان در قرابت نمي‌کاهد؛ زيرا عنوان «‌بيوتکم» بنا به ظهور برخي روايات38 و تصريح برخي مفسران، شامل خانة فرزند و همسر نيز مي‌شود. مرحوم طبرسي در اين باره مي‌نويسد: «أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أي بيوت عيالكم و أزواجكم و بيت المرأة كبيت الزوج وقيل معناه من بيوت أولادكم فنسب بيوت الأولاد إلي الآباء لأن الأولاد كسبهم وأموالهم كأموالهم ويدل عليه قوله(ع) أنت و مالك لأبيك ‌وقوله(ع) إن أطيب ما يأكل المؤمن كسبه وإن ولده من كسبه و لذلك لم يذكر الله بيوت الأبناء حين ذكر بيوت الآباء والأقارب اكتفاء بهذا الذكر ثم ذكر بيوت الأقارب بعد الأولاد فقال: أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ إلي قوله: أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ.39
برداشت نهايي از ترتب فوق چنين است كه برحسب حرمت‌گذاري قرآن به علقه‌هاي تكويني و عاطفي انسان‌ها، جنبه‌هاي حقوقي و مالي، متأثر از روابط عاطفي و علايق تكويني آنهاست و طبعاً افراد با قرابت بيشتر، از حقوق مالي بيشتري برخوردارند.

4. ترتب محرميت

قرآن کريم در بيان زنان محرم به مرد، و مردان محرم به زن، ترتيب خاصي را مطرح کرده است. بدين معنا که در طرح محارم، ‌ترتيب متفاوتي در مقايسه با ترتب‌هاي ديگر به چشم مي‌خورد و به‌رغم آنکه در فقه، تفاوت روشني ميان محارم نسبت به درجة محرميت آنها گذارده نشده است، از نوع تقديم و تأخير در بيان آنها شايد بتوان تشکيکي بودن محرميت آنان را استفاده كرد.
ترتب ميان زنان محرم نسبت به مردان در موضوع حرمت ازدواج
قرآن کريم در طرح محارمي که ازدواج مرد با آنان ممنوع است، با اصالت بخشيدن به رحامت و حرمت رحِمي، به بيان زنان محرم پرداخته است. آية کريمة بيست‌وسوم سورة نساء مي‌فرمايد:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً؛ «نكاح اينان بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هايتان و خاله‌هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهايتان كه به شما شير داده‌اند و خواهران رضاعي شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان كه آن دختران در دامان شما پرورش يافته‌اند و با آن همسران همبستر شده‌ايد. پس اگر با آنها همبستر نشده‌ايد، بر شما گناهي نيست كه با دخترانشان ازدواج كنيد و زنان پسرانتان كه از پشت خودتان هستند و جمع دو خواهر با هم، مگر آنچه كه در گذشته رخ داده باشد كه خداوند آمرزنده مهربان است».
زنان فوق در سه دستة محارم و به ترتيب نسبي، ‌رضاعي و مصاهره مطرح شده‌اند که با توجه به جايگاه رحامت در حرمت ازدواج، وابستگان نسَبي در ابتدا آمده‌اند؛ سپس بر اساس پيوند خوني در شيرخوارگي، محرمات رضاعي در رتبة دوم ذکر شده که در روايات در حکم رابطة نسَبي قرار داده شده‌اند40 و به تعبير برخي از بزرگان، رضاع، رابطة نسَبي ثانوي است.41 در نهايت به محرمات ناشي از مصاهره پرداخته شده است که در رتبة سوم و بر پاية قرارداد هستند‌.
اهميت رحامت در حرمت ازدواج، ‌در روايات مربوط به کيفيت گسترش نسل حضرت آدم و ازدواج فرزندان ايشان، ‌که ذيل آية اول سورة نساء42 در تفاسير روايي آمده است، نمود روشني داشته و اين حرمت، نه صرفاً امري قراردادي، بلکه موضوعي ريشه‌دار در فطرت و شايع ميان همة اديان معرفي شده است. روايات متعدد مزبور که از جهت سندي صحيح هستند،43 ديدگاه ازدواج فرزندان حضرت آدم با يکديگر (‌خواهر با برادر) را‌ به شدت مورد حمله قرار داده، بر نکات ذيل تأکيد دارند:‌
الف) ازدواج خواهر و برادر در لوح محفوظ و در تمامي اديان ممنوع است؛
ب) خاستگاه شبهة ازدواج خواهر و برادر در مجوسيان است که آن را جايز مي‌پندارند؛
ج) در ميان حيوانات نيز ازدواج با محارم قبيح است.44
البته با وجود روايات مورد اشاره، ‌ديدگاه مقابل ‌طرفداراني نيز دارد. از جمله مرحوم علامه طباطبايي مي‌نويسد:‌ ظاهر آيه اول سورة نساء‌ دلالت دارد که نسل انسان‌هاي موجود به آدم و همسرش برمي‌گردد، بي‌آنکه موجودات ديگر در تکثير نسل آنان نقشي داشته باشند. ‌از اين روي، ازدواج ميان فرزندان بدون واسطة آنها، ‌ازدواج خواهر با برادر بوده است و از آنجا که اين حکم، ‌حکمي تشريعي و مربوط به خداوند است امکان تغيير در آن تصور دارد.45
ظهور مورد اشارة علامه، چنان‌که در ابتداي بحث آورده‌اند،46 از تعبير «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً» برداشت شده که به جاي تعبير «منهما ومن غيرهما»، ‌تنها به واژة «منهما» اکتفا شده است.
علامه در بحث روايي نيز، ‌به روايتي از کتاب احتجاج استناد مي‌کند که ديدگاه ايشان را تأييد مي‌کند.47
دربارة ديدگاه مرحوم علامه، نکات تأمل‌برانگيزي به نظر مي‌رسد:
اولاً: ظهور آية فوق در ادعاي ايشان ‌از قوت لازم برخوردار نيست؛ ‌زيرا آن آيه، سرسلسلة نسل انسان‌هاي موجود را حضرت آدم و حوا بيان کرده است؛ بي‌آنکه دربارة کيفيت گسترش نسل پس از آن دو بزرگوارسخني فرموده باشد؛ چنان‌که علامه فضل‌الله، به‌رغم پذيرش اصل ديدگاه مرحوم علامه در ازدواج فرزندان آدم و حوا با يکديگر، با ناتمام ‌دانستن ظهور مورد اشاره مي‌نويسد:
«ولكن هذا الاستظهار غير دقيق، لأن هذه الفقرة تتحدث عن انطلاق التناسل منهما، باعتبارهما المصدر الأول، من دون تعرّض لما حدث بعدهما في خصوصية التزاوج فلا ظهور لها من هذه الجهة نفيا أو إثباتا»؛48 اين برداشت دقيق نمي‌نمايد؛ زيرا جملة مزبور، تنها از پيدايش نسل انسان‌ها از آن دو که نخستين پدر و مادرند سخن مي‌گويد؛ بي‌آنکه از چگونگي ازدواج بعد از آنها سخني به ميان آورد. از اين روي، ظهوري در نفي يا اثبات مطلب مزبور ندارد».
ثانياً: روايات ناظر به انکار ازدواج خواهر و برادر، هم از جهت تعداد و نيز از جهت سند بر دو روايت تأييدکنندة ديدگاه علامه ترجيح دارند. از اين روي، برخي از محدثان آن دو روايت را با توجه به شهرت ديدگاه ازدواج فرزندان آدم با يکديگر، در ميان اهل سنت تقيه دانسته‌اند.49
ترتب ميان مردان محرم نسبت به زنان در موضوع نگاه
بر خلاف ترتب پيشين که به لحاظ بيان وضعيت زن نسبت به مرد (‌در حرمت ازدواج) بر محور رحامت بود، و از همين روي به ترتيب محارم نسبي، رضاعي و سببي مطرح شد، در اين نوع از ترتب، با توجه به رابطة مرد با زن، بي‌آنکه اولويت به خصوص محارم رحِمي داده شود، ‌محارم سببي در ميان محارم نسَبي و حتي گاه مقدم برآنها ذکر شده‌اند و روشن است که در محرميت سببي، مردان محوريت دارند. خداوند در سورة نور، آية سي‌و‌يکم مي‌فرمايد:‌
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ «و به زنان باايمان بگو، ديدگان خود را از هر نامحرمي فرو بندند، و پاكدامني ورزند، و زيورهاي خود را آشكار نگردانند؛ مگر آنچه كه طبعاً از آن پيداست، و بايد روسري خود را بر گردن خويش فرو اندازند، و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران شوهرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم‌كيش خود، يا كنيزانشان، يا خدمتكاران مردكه از زن بي‌نيازند، يا كودكاني كه بر عورت‌هاي زنان وقوف حاصل نكرده‌اند آشكار نكنند و پاهاي خود را به گونه‌اي به زمين نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مي‌دارند معلوم شود. اي مؤمنان، همگي از مرد و زن به درگاه خدا توبه كنيد، اميد كه رستگار شويد».
در اين آيه، شوهر بر پدر و فرزند و برادر زن پيشگام است، و پدر شوهر بر فرزند، و پسر شوهر بر برادر مقدم شده و فارغ از اهميتي که به حرمت سببي داده شده است، شايد بتوان دربارة زنانِ ازدواج کرده که داراي محرم سببي شده‌اند، کثرت مراوده و اختلاط را موجب تقدم پسر شوهر بر برادر دانست.
البته در آية ديگر که مربوط به حجاب و پرده‌پوشي زنان پيامبر است، تنها به بيان محارم نسَبي اکتفا شده و هيچ محرم سببي‌اي نيامده است: لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (احزاب: 55)؛ «بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسران برادران و پسران خواهران و زنان
هم‌كيش و بردگانشان گناهي نيست كه ديده شوند و بايد از خدا پروا بداريد كه خدا همواره بر هر چيزي گواه است».
آية فوق به دنبال نزول حکم حجاب در خصوص همسران پيامبر نازل شده، و مواردي از مردان را از شمول حکم وجوب حجاب ‌استثنا‌ كرده است، و چون در زمان نزول آيه، همسران پيامبر به‌جز خود ايشان، ‌هيچ محرم سببي (يعني پدر شوهر و‌ پسر شوهر) نداشتند، از اين روي، با آية پيشين در تعبير تفاوت دارد و مواردي از محارم را بيان نکرده است.
نتيجة نهايي در اين نوع از ترتب بدين صورت قابل تبيين است كه در محرميت زن نسبت به مرد، چنان‌كه زن محور رحامت است، حرمت رحِمي محوريت دارد و شايد از همين روي, زنان محرم, به ترتيب محارم نسَبي, رضاعي و سببي آمده است. اما در محرميت مرد نسبت به زن، با توجه به محوريت مرد در ايجاد رابطة سببي و علقة ازدواج و حتي در قطع آن، ترتيب محارم تغيير كرده است، و برخي محارم سببي بر نسَبي در بيان پيشي گرفته‌اند.

5. ترتب بر اساس ميل نفساني و شهواني

مقصود از ميل شهواني در عنوان فوق، ‌با توجه به آية مورد بحث، خصوص شهوت جنسي نيست؛ چنان‌که علاقه و عاطفة انساني نيز نيست، بلکه منظور محبت به اموري است که در مسير لذت‌جويي و هواهاي نفساني آدميان مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرند.
در آية چهاردهم از سورة آل عمران چنين آمده است: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ «دوستي خواستني‌هاي گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سيم و اسب‌هاي نشاندار و دام‌ها و كشتزارها براي مردم آراسته شده، ليكن اين جمله، ماية تمتع زندگي دنياست و حال آنكه فرجام نيكو نزد خداست».
در اين آيه از ميان خويشاوندان، ‌تنها به زن (‌نماد شهوت جنسي) و پسر (نماد شهوت فخرفروشي جاهلي) اشاره و تقدم نيز به زن داده شده است که در لذت‌جويي انسان، رتبة نخست را دارد؛ چنان‌که در روايتي، حقيقت مزبور بدين صورت مطرح شده است: عن الصادق(ع): ما تلذذ الناس في الدنيا والآخرة بلذة أكبر لهم من لذة النساء، وهو قوله: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ، الآية ثم قال: و إن أهل الجنة ما يتلذذون بشي‌ء من الجنة أشهي عندهم من النكاح، لا طعام ولا شراب.50
علامه طباطبايي پس از نقل روايت مزبور مي‌فرمايد: رتبة اول زن در کامجويي دنيوي و اخروي، از مقدم شدن زنان بر ساير مشتهيات در آيه استفاده مي‌شود.
سپس مشتهيات مزبور، بهرة دنيا معرفي شده، لذت‌هاي بهشت، بهتر از آنها قلمداد گشته است.
ايشان حصر در روايت مزبور که نکاح را بالاترين لذت انسان‌ها شمرده، ‌حصر اضافي دانسته است. بدين بيان که در ميان لذت‌هاي جسماني، لذت مزبور بالاترين است، ‌اما با لحاظ لذت‌هاي معنوي مانند التذاذ از وجود خويش يا قرب الهي، ‌چنين نيست.51 ليکن با توجه به نکته‌اي که در ابتداي بحث از ترتب مزبور گفته‌ آمد، مقام سخن آيه و روايت پيش‌گفته، در مورد لذات مادي و هواهاي نفساني است؛ خصوصاً به قرينة‌ ذيل آيه که فرموده است: ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. از اين روي، لذت‌‌هاي معنوي که علامه بدان اشاره كرده، تخصصاً از اين قلمرو خارج‌اند52 و مي‌توان حصر در روايت مزبور را حصر حقيقي دانست.
نتيجة پاياني در ترتب مزبور اين است كه در ميان مشتهيات دنيوي، زنان و سپس فرزندان انسان رتبة نخست را دارند و ساير مشتهيات، در رتبه‌هاي بعدي قرار دارند.

6. ترتب سودمندي

به‌رغم اولويت فرزندان بر اموال نزد انسان، در حدود پانزده آيه اموال بر اولاد مقدم آورده شده‌اند،53 و تکرار آن، ‌بيانگر نکاتي خاص است.
هرچند دايرة اين نوع از ترتب، از مرز خويشاوندان فراتر مي‌رود و اموال را نيز فرا مي‌گيرد، به هر حال با بحث ترتب در خويشاوندان، به‌ويژه ترتب عاطفي مرتبط است. در موارد مزبور، اموال به گونه‌اي معنادار بر فرزندان مقدم شده‌اند.
برخي مفسران در توجيه پيشي گرفتن اموال بر فرزندان، به جهاتي اشاره کرده‌اند که در ذيل بدان‌ها مي‌پردازيم:
الف) تقدم زماني اموال در نياز و وابستگي
برخي دليل تقدم مزبور را چنين دانسته‌اند که آدمي در مقام تأمين نيازهايش، بيش از اولاد به اموال متکي و وابسته است. علامه طباطبايي در تفسير آية إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً (آل عمران: 10) مي‌فرمايد: «الركون إلي المال ـ و قد عرفت أن الأصل فيه الغذاء ـ أقدم عند الإنسان من الركون إلي الأولاد، و أعرف منه و إن كان حب الولد ربما غلب عند الإنسان علي حب المال»؛54 تکية آدمي به مال ـ که در نياز به تغذيه ريشه دارد ـ از تکية به اولاد پيش‌تر و شناخته‌تر است؛ هرچند معمولاً محبت به فرزند، بر علاقه به مال غلبه دارد.
ب) تقدم بر اساس نقش انسان در نگهباني و پرورش
برخي ديگر جهت تقدم پيش‌گفته را چنين گفته‌اند که انسان در مقايسه با اموال، سِمت حافظ و مربي و رشددهندة آنها را دارد، و از همين روي، در آيات مورد اشاره، مال بر فرزند پيش‌تر آمده است.
در تفسير نمونه، ذيل آية أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ (شعراء: 133) چنين آمده است:
«از يك سو، سرمايه‌هاي مادي را كه قسمت مهمي از آن ـ مخصوصاً در آن عصر ـ چهارپايان و دام‌ها بودند، در اختيار شما گذاشت، و از سوي ديگر، نيروي انساني كافي كه بتواند آن را حفظ و نگاهداري كند و پرورش دهد. اين تعبير در آيات مختلف قرآن تكرار شده است كه به هنگام برشمردن نعمت‌هاي مادي، نخست به «اموال» اشاره مي‌كند، بعد به"نيروي انساني" كه حافظ و نگاهبان و پرورش‌دهندة
اموال است، و اين يك ترتيب طبيعي به نظر مي‌رسد، نه اينكه اموال از اهميت بيشتري برخوردار باشند».55
ج) تقدم بر اساس فتنه‌انگيزي و فريبندگي
برخي تقدم اموال بر فرزندان را به جهت فتنه‌انگيزي و فريبايي بيشتر مال در قياس با فرزند دانسته‌اند. چنان‌که سيوطي از امالي ابن حاجب نقل مي‌کند: «قدمت الاموال في قوله: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ لان الاموال لا تکاد تفارقها الفتنه إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي ! أَنْ رَآهُ اسْتَغْني ‌و ليست الاولاد في الفتنه مثلها، فکان تقديمها اولي»؛56 اموال درآية أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ به دليل جدايي‌ناپذيري مال از فتنه‌انگيزي بر فرزندان پيشي گرفته است.
اما به نظر مي‌رسد با توجه به تعابير به کار رفته در آيات و تأکيد بر جنبة سودرساني هر يک از مال و فرزند، ترتب مزبور از نوع ترتب سودمندي باشد؛ ‌بدين معنا که موهبت‌هايي که در مسير بهره‌مندي‌هاي دنيوي و مادي قرار مي‌گيرند، ‌هرچه زمينة بهره‌مندي بيشتري فراهم کنند، سودمندتر محسوب مي‌شوند؛ خصوصاً اگر کارآمدي آنها بي‌قيد و شرط و خالص باشد. ‌مثلاً در مقايسه ميان موهبت مال و فرزند، ‌سودمندي مال بدون واسطه است و مستقيماً در جهت بهره‌مندي مادي و دنيوي قرار مي‌گيرد و از سويي قيد و شرط نيز ندارد. برخلاف کارآمدي فرزند که علاوه بر غيرمستقيم بودن آن، قيد و شرط نيز دارد؛ زيرا از سويي، ‌سودرساني دنيوي و مادي فرزندان معمولاً به واسطة نقش آنان در کسب اموال است، و از سوي ديگر، مشروط به شرايطي مانند صالح بودن و وفاداري فرزند به والدين، ‌مطيع بودن و توانمندي او و... است؛ ضمن آنکه فقدان موانع نيز در سودمندي وي ضرورت دارد.
اما نکاتي که برخي قرآن‌پژوهان، ‌دربارة جهت مقدم شدن اموال بر فرزندان گفته‌اند، مورد تأمل است؛ زيرا توجيه مرحوم علامه، هرچند به ظاهر موجه مي‌نمايد، ولي با توجه به نکاتي که از مجموعة آن آيات و دسته‌بندي آنها استفاده خواهيم کرد تعليل به سودمندي فراگيرتر و توجيه‌پذيرتر به نظر مي‌رسد؛ خصوصاً که
توجيه معظم له، ذيل آية دهم آل عمران (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً) بيان شده و اين آيه، ناظر به بي‌تأثيري اموال و فرزندان در نجات دادن فرد از عذاب است، و از آنجا که در نظام دنيوي، اموال در اين جهت (‌يعني نجات‌بخشي از عذاب) کارسازتر و سودمندتر از فرزندان هستند، مقدم آورده شده‌اند.
اما تبيين تفسير نمونه از اساس، دچار ابهام جدي است؛ زيرا ارتباط ميان نقش نگهباني و پرورش‌دهندگي انسان براي اموال و در نتيجه مقدم شدن اموال بر فرزندان روشن نيست.
دليل ابن حاجب نيز هرچند در خصوص آية أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ توجيه‌پذير باشد، در مورد آيات ديگر تبيين روشني ندارد.
دسته‌بندي آيات در ترتب سودمندي
سود مورد نظر در آيات مزبور، در سه حوزة متمايز تفکيک‌پذير است:

الف) تقدم بر اساس تأثير در شوکت و قدرت ظاهري

در اين دسته از آيات بر سودرساني اموال و فرزندان در زندگي دنيا تأکيد شده است و بر اساس نکته‌اي که در وجه تقدم اموال بر فرزندان گفته شد، عموماً مال بر فرزند مقدم آورده شده است.
در سورة اسراء، آية ششم مي‌خوانيم: ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً؛ «پس از چندي دوباره شما را بر آنان چيره مي‌كنيم و شما را با اموال و پسران ياري مي‌دهيم و تعداد نفرات شما را بيشتر مي‌كنيم».
خطاب در آية فوق به بني‌اسرائيل است که به آنها وعدة پيروزي و امداد با مال و فرزند مي‌دهد.
چنان‌که در سورة شعراءآية 133 فرموده است: أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ؛ «شما را به دادن دام‌ها و پسران مدد كرد».
در اينجا هرچند به جاي اموال به خصوصِ چارپايان اشاره شده است، ليکن بايد توجه داشت که حيوانات مزبور در زندگي انسان‌هاي گذشته، جايگاه ويژه‌اي در مقايسه با ساير اموال داشته‌اند؛ ‌به گونه‌اي که واژة مال در خصوص شتر، کاربرد بسياري داشته است.57
در آية 35 سورة سبأ به نقل از مترفين مي‌فرمايد: وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؛ «و گفتند: ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد».
در اين سخن، مترفين (کامرانان و خوش‌گذرانان) با فخرفروشي در فزوني مال و فرزندشان در دنيا، خود را مصون از عذاب مي‌پنداشتند.
در آية بيستم سورة حديد، فارغ از سلسله مراتب زماني که ميان عناوين لعب، لهو، زينت، تفاخر و تکاثر گفته شده،58 فزون‌خواهي در اموال بر اولاد پيشي گرفته است؛ زيرا به نظر مي‌رسد بر پاية سخن پيشين که اموال در سودمندي بر فرزندان تقدم دارند، جنبة تکاثر و فزون‌طلبي نيز در اموال نمود و شيوع بيشتري دارد:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛ «بدانيد كه زندگيِ دنيا در حقيقت، بازي و سرگرمي و آرايش و فخرفروشي شما به يكديگر و فزوني‌‌جويي در اموال و فرزندان است. مثل آنها چون مثل باراني است كه كشاورزان را رستني آن باران به شگفتي اندازد. سپس آن كشت خشك شود و آن را زرد بيني. آن‌گاه خاشاك شود و در آخرت دنياپرستان را عذابي سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودي است و زندگاني دنيا جز كالاي فريبنده نيست».
آية ديگر، آية کريمة چهاردهم سورة قلم است: أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ؛ «به صرف اينكه مالدار و پسردار است». اين آيه پس از اشاره به برخي رفتارها و صفات زشت افراد نابکار آمده و دليل کارها و صفات ناپسند آنان را مالداري و فرزندداري آنان دانسته است، که موجب دلخوشي افراطي آنان و کفران نعمت از سوي ايشان مي‌شود.59 و بالأخره در آيات ذيل، ضمن بيان امدادهاي دنيوي الهي، اموال را که جلوة بارزتري از شوکت دنيوي‌اند، بر پسران جلو انداخته است:
وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً (نوح:12)؛ «و خداوند شما را به اموال و پسران ياري كند و برايتان باغ‌ها قرار دهد و نهرها براي شما پديد آورد».
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً ! وَ بَنِينَ شُهُوداً (مدثر:12و 13)؛ «و دارايي بسيار به او بخشيدم و پسراني آماده به خدمت دادم».

ب) تقدم بر اساس نقش‌آفريني در ابتلا ‌و آزمايش

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (انفال: 28)؛ «و بدانيد كه اموال و فرزندان شما وسيلة آزمايش شما هستند، و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است».
إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (تغابن: 15)؛ «اموال شما و فرزندانتان صرفاً وسيلة آزمايشي براي شما هستند، و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است».
در دو آية مزبور با مضموني مشابه، جنبة فتنه‌انگيزي و موجب آزمايش بودن اموال و اولاد مطرح شده و در هر دو مورد، اموال بر فرزندان پيشي گرفته‌اند. تقدم مال بر فرزند در امتحان، شايد با عنايت به فراواني و گستردگي آزمايش در اموال در مقايسه با فرزندان باشد، يا از آن روست که بسياري از امتحانات مربوط به فرزندان، مانند کيفيت تأمين معيشت و رفاه براي آنان، به گونه‌اي با امور مالي ارتباط مي‌يابد.
آية ديگر مربوط به همين دسته، آية 64 سورة اسراء است که خطاب به شيطان، راه‌هاي نفوذ و سلطة وي بر پيروانش را مطرح مي‌فرمايد:
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً؛ «و از ايشان هر كه را توانستي با آواي خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنها وعده نمي‌دهد».
از آنجا که شيطان مظهر و نماد ابتلا و امتحان است، شرکت وي در اموال و اولاد پيروانش نيز نوعي ابتلا و امتحان آنان محسوب مي‌شود، و به تعبير علامه طباطبايي، لازمة شرکت شيطان، ‌سهيم بودن وي در بهره‌برداري از مال و فرزندان آنان است؛60 چنان‌که سهم‌بري شيطان، اختصاصي به نوع خاصي از اموال يا فرد ويژه‌اي از فرزندان ندارد. تفسير نمونه در ا ين باره مي‌نويسد: «يكي ديگر از وسايل مؤثر نفوذ شيطان، از طريق شركت در اموال و نفوس است). ... بعضي از مفسران شركت در اموال را منحصراً به معناي"ربا" و شركت در اولاد را فقط به معناي فرزندان نامشروع دانسته‌اند؛ در حالي كه اين دو كلمه، معناي بسيار وسيع‌تري دارد كه همة اموال حرام و فرزندان نامشروع و غير آن را شامل مي‌شود.61

ج) ناکارآمدي اموال و فرزندان مترفان و کافران در قرب الهي و قيامت

قرآن کريم ضمن پذيرش سودمندي اموال و فرزندان در زندگي دنيوي و تأثير آنها در شوکت و قدرت ظاهري به ترتيب مزبور، ناکارآمدي آنها را در زندگي اخروي مورد تأکيد قرار داده است. اين تأکيد، به ويژه گاه پس از اشاره به کثرت‌طلبي دنياپرستان و فخرفروشي آنان به فزوني اموال و فرزندان (‌که در دستة الف گذشت) ‌صورت گرفته است.
مثلاً در آية 35 سورة سبأ، پس از اشاره به سخن مترفين (خوش‌گذرانان) که مي‌گفتند: وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؛ «و گفتند ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد» در آية 37 همان سوره به آنان پاسخ مي‌دهد: وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ؛ «و اموال و فرزندانتان چيزي نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند، مگر كساني‌كه ايمان آورده و كار شايسته كرده باشند. پس براي آنان دو برابر آنچه انجام داده‌اند، پاداش است و آنها در غرفه‌هاي بهشتي آسوده‌خاطر خواهند بود».
شبيه نکتة فوق در سورة نوح آية 12 مشاهده مي‌شود که به هدف يادکرد بهره‌هاي دنيايي مي‌فرمايد: وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛ «و شما را به اموال و پسران ياري كند و برايتان باغ‌ها قرار دهد و نهرها براي شما پديد آورد»، اما در چند آيه بعد، (‌آية 21) بر ناکارآمدي و بلکه زيان‌بار بودن اموال و فرزندان کافران در فلاح و رستگاري آنان، تأکيد مي‌ورزد: قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً؛ «نوح گفت: پروردگارا، آنان نافرمانيِ من كردند و كسي را پيروي كردند كه مال و فرزندش جز بر زيان وي نيفزود». نيز در سورة كهف آية 46 آمده است: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛ «مال و پسران زيور زندگي دنيايند و نيكي‌هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد نيز بهتر است». در اين آيه، در عين تأکيد بر نقش زينت‌بخشي مال و فرزند در زندگي دنيا، به قرينة مقابله با باقيات‌الصالحات، ‌بي‌ارزشي آنها در زندگي اخروي فهمانده شده است؛ زيرا به نظر مي‌رسد واژة خير در چنين مواردي، افعل تفضيلي نبوده، بلکه افعل تعييني است. بدين معنا که خير بودن باقيات‌الصالحات نسبت به مال و فرزند متعين است، و مقايسه‌اي ميان اين دو دسته صورت نگرفته است.
گفتني است، آنجا که سخن از سود نرساندن مال و فرزند در عرصة قيامت است، مقصود مال و فرزندي است که در مسير رضاي الهي قرار نگرفته‌، صرفاً ماية‌ تکاثر و تفاخردنياپرستان باشند، وگرنه اموالي که در راه خدا هزينه شوند و فرزنداني که تربيت ديني يافته باشند، بر حسب آيات قرآن و روايات، در دنيا موجب تقرب انسان به سوي خداوند و در آخرت باعث فلاح و رستگاري وي مي‌شوند و خود مصاديقي از باقيات‌الصالحات مورد اشاره در آية فوق هستند.62 بر همين اساس، آياتي که‌ به صورت کلي، نفع نرساندن مال و فرزند افراد را در قيامت بيان مي‌فرمايند، بايد متناسب با نکتة مزبور توجيه شوند. مثلاً در آية 88 سورة شعراء‌ آمده است: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ؛ «روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي‌دهد»، و در سورة آل‌عمران آية ده در مورد کافران مي‌فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ؛ «در حقيقت كساني كه كفر ورزيدند، اموال و اولادشان چيزي از عذاب خدا را از آنان دور نخواهد كرد، و آنان خود هيزم دوزخ‌اند».

جمع‌بندي و نتايج

1. ترتيب قرارگرفتن واژگان در قرآن کريم، داراي حکمت و دليل و در خصوص واژگان مربوط به خويشاوندان نيز ترتيب ميان آنان به صورتي معنادار، در موضوعات گوناگون قابل مشاهده و بررسي است. ضمن آنکه مؤيدات روايي نيز در اين زمينه وجود دارد.
2. با عنايت به جايگاه و حرمت ويژة پدر و مادر در ميان خويشاوندان، به‌رغم تأخر آنها در برخي جنبه‌هاي عاطفي و حقوقي، معمولاً والدين بر ساير خويشان، مقدم شده‌اند.
3. در ميان انواع ترتب ميان خويشاوندان در قرآن، در ترتب عاطفي تکويني، بر اساس ميزان تعلق خاطر و علقة قلبي افراد به اطرافيان، چنين ترتيبي مشاهده مي‌شود: فرزند، همسر، والدين، برادر و خواهر.
4. در ترتب حقوقي نيز بر اساس تأثيرپذيري جنبه‌هاي حقوقي از عواطف و ريشه‌داشتن احکام حقوقي اسلام در تکوين و فطرت انساني، ترتيبي مشابه عاطفي ديده مي‌شود. با اين تفاوت که در بحث ارث, والدين بر همسر مقدم ذکر شده‌اند، که با توجه به تقدم والدين در جايگاه و حقوق که در ترتب نوع اول گذشت، قابل توجيه است.
5. قرآن کريم در بيان محارم انسان، ميان مرد و زن تفاوت گذاشته است. بدين معنا که در يادکرد از محارم زن نسبت به مرد، با اهتمام به حرمت رحِمي، به ترتيبِ نسَبي، رضاعي و سببي پيش رفته است، در حالي که در هنگام سخن از محارم مرد نسبت به زن، با اولويت‌بخشي به محرميت سببي, برخي از محارم سببيِ مذكر را بر محارم نسَبي مقدم آورده است.
6. از لحاظ ميل نفساني و شهواني، زن و سپس فرزند در اولويت قرار دارند.
7. در تکملة بحث از ترتب خويشان، در بيان ترتيب خاص ميان مال و فرزند روشن شد، آنجا که سخن از اثربخشي در زندگي دنيا و تکاثر و تفاخر و فريفتگي به جلوه‌هاي زندگي دنيا در آن است، هميشه ‌مال بر فرزند پيشي گرفته است که به نظر مي‌رسد از جهت سودمندي و تأثير بيشتر مال در قياس با فرزند در امور دنيايي باشد.
نکتة پاياني اينکه پژوهش‌هايي از اين دست، در حوزه‌هاي مختلفي از معارف قرآني و با موشکافي در تعابير اين معجزة بزرگ بياني و حکمت‌هاي تقدم و تأخر واژگان آن، در خور بررسي و نگارش است که اميد مي‌رود پژوهندگان بدان بپردازند.

پي نوشت :

* دانش‌پژوه دکتري رشتة تفسير و علوم قرآن.
1. ر.ک: بدرالدين زرکشي، البرهان،‌. ج 3، ص 273.
2.ر.ک: جلال‌الدين سيوطي، الاتقان، ‌ج 3، ص 38.
3. تفاسيري مانند الميزان، کشاف، مفاتيح الغيب و التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج.
4. مانند پايان‌نامة تقدم و تأخير در قرآن، نوشتة‌ مليحه پو‌رستار مهادي که ترجمه و بررسي بخشي از کتاب الاتقان في علوم القرآن سيوطي (‌نوع چهل و چهارم) ‌است. از اين روي، بايد محدود به مباحث مطرح شده در الاتقان سيوطي باشد. پايان‌نامة ديگر از عليرضا قلي‌زاده سلماسي با عنوان تقديم و تأخير در قرآن است که بيشتر به شعر و ادب جاهلي و سپس به اثر قرآن در تطور نقد عرب و ادبيات آن و بلاغت عربي پرداخته است. رسالة ديگر، اثر اکبر توحيدلو است كه مباحث تقديم و تأخير از ديدگاه زرکشي و سيوطي و مرحوم طبرسي و کتب ادبي و نهايتاً مصاديق تقديم و تأخير در آيات و حکمت‌هاي آنها را بررسي كرده است (‌ر.ک: جعفر نکونام، چکيدة پايان‌نامه‌هاي علوم قرآني، ج 1، ص 121؛ ج 3، ص 56).
5. مانند مواردي که در ذيل عنوان شواهد روايي معناداري ترتب بيان خواهد شد.
6.ر.ک: علي‌اکبر بابايي و ديگران، روش شناسي تفسير قرآن،‌ ص 125.
7. بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن،‌ ج 3، ص 275.
8. محمد کليني، کافي،‌ ج 4، ص 245.
9. ر.ک: فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 32، ص 320.
10. رواه زرارة في الصحيح عن الباقر(ع) قال: تابع بين الوضوء كما قال اللّه عز وجل، ابدأ بالوجه ثم باليدين ثم امسح الرأس والرجلين ولا تقد من شيئا بين يدي شي‌ء تخالف ما أمرت به فإن غسلت الذراع قبل الوجه فابدء بالوجه وأعد علي الذراع وإن مسحت الرجل قبل الرأس فأمسح علي الرأس ثم أعد علي الرجل، ابدء بما بدء اللّه عز وجل به (الوسائل، ج 1، ص 449، باب 34، ابواب الوضوء).
11. «و تقديم الآباء علي الأبناء يشعر بكون الآباء أقرب نفعا من الأبناء، كما في قوله تعالي: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ: (البقرة: 158) و قد مرت الرواية عن النبي(ع) أنه قال: ابدأ بما بدأ الله الحديث (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌4، ص 210).
12. فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 32، ص 320.
13. سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 601 (في الكافي و تفسير العياشي، عن الصادق(ع): ما تلذذ الناس في الدنيا و الآخرة بلذة أكبر لهم من لذة النساء، و هو قوله الآية ثم قال: و إن أهل الجنة ما يتلذذون بشي‌ء من الجنة أشهي عندهم من النكاح، لا طعام و لا شراب).
14. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 217.
15. حسن بن شعبه حراني، تحف العقول، ص 256.
16. ر.ک: عبدالله جوادي آملي، ‌تسنيم، ‌ج 5، ص 354.
17. مانند آية 83 سورة بقره.
18. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج ‌5، ص 391.
19. وهبه زحيلي، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، ج ‌10، ص 151.
20. اسماعيل بروسوي، تفسير روح البيان، ج ‌9، ص 408.
21. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج ‌10، ص 131.
22. همان، ج ‌8 ، ص 424.
23. سيدمحمدحسين طباطبايي، ‌الميزان في تفسير القرآن، ج ‌3، ص 223.
24. عبدالله بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل، ج ‌2، ص 20.
25. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌20، ص 10.
26. «و قد رتبت الأقرباء علي حسب شدة الميل الطبيعي في العرف الغالب لأن الميل الطبيعي ينشأ عن الملازمة و كثرة المخالطة». (وهبه زحيلي، التحرير و التنوير، ج ‌29، ص 149).
27. زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌4، ص 705.
28. همان،‌ ج 31، ص 61.
29. قاضی ابوبکر باقلانی در کتاب اعجاز القرآن ضمن يادکرد از برخی قرآن‌پژوهان طرفدار وجود سجع و فاصله در قرآن می‌نويسد: «واقوی ما يستدلون به عليه اتفاق الکل علی أنّ موسی أفضل من هارون(ع)،‌ ولمکان السجع قيل فی موضع هارون و موسی» (ر.ک: اعجاز القرآن،‌ 48). در همين مورد ر.ک: محمد بن عبدالله زرکشی،‌ البرهان فی علوم القرآن. وی ضمن اشاره به سخن فوق در بيان مواردی از فواصل آيات به آية فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسي (‌طه: 67) اشاره می‌کند که با وجود فاعل بودن موسی،‌ به جهت رعايت فاصله،‌ مفعول (‌يعنی خيفة) بر فاعل مقدم شده است (ر.ک: همان، ج 1، ص 149).
30. ر.ک: ابوحيان آندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج ‌2، ص 56.
31. إنما قال من الخوف علي وجه التبعيض لأنه لم يكن مؤبدا (طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 435). بيضاوي نيز مي‌نويسد: «بشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ أي بقليل من ذلك» (أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج ‌1، ص 114).
32. ر.ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 436؛ ابن حيان، البحر المحيط في التفسير، ج ‌2، ص 55.
33. و أما الثمرات فالظاهر أنها الأولاد، فإن تأثير الحرب في قلة النسل بموت الرجال والشبان أظهر من تأثيره في نقص ثمرات الأشجار (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 353)؛ همچنين ر.ک: زمخشري،‌ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌1، ص 207.
34. کليني،‌ کافي،‌ ج 3، ص 219؛ بروسوي، تفسير روح البيان، ج ‌1، ص 260.
35. ر.ک: مرحوم جواد کاظمي،‌ مسالک الافهام الي آيات الاحکام،‌ ج 4، ص 164.
36.ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، ‌الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 210؛ ‌زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌1، ص 484؛ بروسوي، تفسير روح البيان، ج‌2، ص 172.
37. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن،‌ ج 4، ص 210.
38. عبد علي حويزي، تفسير نور الثقلين، ج‌3، ص 627؛ جارالله زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌3، ص 256.
39. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌7، ص 245؛ همچنين ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي،‌ الميزان في تفسير القرآن، ج ‌15، ص 165؛ زمخشري، ‌الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌3، ص 256؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج ‌24، ص 422؛ ابوحيان، البحر المحيط في التفسير، ج ‌8، ص 71.
40. روي انها لحمة کلحمة النسب ويحرم من الرضاع ما يحرم من النسب (ر.ک: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه،‌ ج 20، باب 1، ص 373؛ محقق اردبيلي، ‌زبدة البيان، ص 662).
41.ر.ک: فاضل مقداد،‌ کنز العرفان، ‌ج 2، ص 182.
42. يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً.
43. ر.ک: فيض کاشاني،‌ تفسير الصافي، ج‌1، ص 418.
44. ر.ک: علامه مجلسي،‌ بحار الانوار،‌ ج 11، ص 218 و 249.
45. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن،‌ ج 4، ص 137.
46. ر.ک: همان.
47. همان، ص 147 (و في الإحتجاج، عن السجاد(ع) في حديث له مع قرشي يصف فيه تزويج هابيل بلوزا أخت قابيل، و تزويج قابيل بإقليما أخت هابيل، قال: فقال له القرشي: فأولداهما؟ قال: نعم. فقال له القرشي: فهذا فعل المجوس اليوم. قال: فقال: إن المجوس فعلوا ذلك بعد التحريم من الله، ثم قال له: لا تنكر هذا إنما هي شرائع الله جرت، أليس الله قد خلق زوجة آدم منه ثم أحلها له؟ فكان ذلك شريعة من شرائعهم. ثم أنزل الله التحريم بعد ذلك، الحديث).
48.سيدمحمدحسين فضل‌الله، من وحي القرآن، ج ‌7، ص 28.
49. ر.ک: محمدباقر مجلسي،‌ بحار الانوار، ‌ج 11، ص 226؛ فيض کاشاني،‌ تفسير الصافي، ج ‌1، ص 418.
50.عبد علي حويزي، تفسير نور الثقلين، ‌ج 1، ص 320.
51. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 118.
52. اين نکته‌ از مطالب خود علامه، ذيل آية مزبور و نيز سخنان ساير مفسران، قابل استفاده است (ر.ک: همان؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌2، ص 711؛ زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌1، ص 342؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج ‌7، ص 161.
53. ر.ک: آل عمران: 10؛ ‌انفال: 28؛‌ اسراء: 6 و 64؛ ‌کهف: 46؛‌ شعراء: 88 و 133؛‌ سبأ: 35 و 37؛ حديد:20؛ تغابن: 15؛ ‌ قلم:14؛ ‌ نوح:12 و 21؛‌ مدثر: 12 و 13.
54. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌3، ص 89.
55. ر.ک: جلال‌الدين سيوطي، الاتقان، ‌ج 3، ص 38.
56. همان،‌ ج 3، ص 46.
57. أَكثر ما يُطلق المال عند العرب علي الإِبل لأَنها كانت أَكثر أَموالهم‌ (ابن منظور، لسان العرب، ج ‌11، ص 636).
58. مرحوم علامه طباطبايي از شيخ بهايي چنين نقل مي‌کند‌: اين پنج خصلتي كه در آية شريفه ذكرشده، از نظر سنين عمر آدمي و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند؛ چون تا كودك است حريص در لعب و بازي است، و همين كه به حد بلوغ مي‌رسد و استخوان‌بندي‌اش محكم مي‌شود، علاقه‌مند به لهو و سرگرمي‌ها مي‌شود، و پس از آنكه بلوغش به حد نهايت رسيد، به آرايش خود و زندگي‌اش مي‌پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخري تهيه كند؛ مركب جالب توجهي سوار شود؛ منزل زيبايي بسازد؛ و همواره به زيبايي و آرايش خود بپردازد. بعد از اين سنين به حد كهولت مي‌رسد. آن وقت است كه (ديگر به اين‌گونه امور توجهي نمي‌كند، و برايش قانع كننده نيست، بلكه) بيشتر به فكر تفاخر به حسب و نسب مي‌افتد، و چون سالخورده شد، همة كوشش و تلاشش در بيشتر كردن مال و اولاد صرف مي‌شود (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌19، ص 164).
59. همان، ج ‌19، ص 372.
60. «الشركة إنما يتصور في الملك والاختصاص ولازمه كون الشريك سهيما لشريكه في الانتفاع‌» (همان، ج ‌13، ص 146).
61. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج ‌12، ص 185.
62. براي نمونه، ر.ک: احقاف: 15؛ طور: 21؛ محمدباقر مجلسي،‌ بحارالانوار،‌ ج 10، ص 368، حديث 12؛ ج 42، ص 306، حديث 68.

منابع

- ابن عاشور، ابي‌الفضل جمال الدين محمد، التحرير و التنوير، بي‌نا، ]‌بي‌تا.
- ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارالفکر، بي‌تا.
- اندلسي، ابوحيان، البحر المحيط في التفسير، بيروت، دار الفکر، 1420 ق.
- بابايي، علي‌اکبر و ديگران، روش‌شناسي تفسير قرآن، تهران، سمت، 1379.
- باقلاني، قاضي ابوبکر، اعجاز القرآن، بيروت، دار الکتب العلميه، 1421 ق.
- بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت‌، 1416 ق.
- بروسوي، اسماعيل، تفسير روح البيان، بيروت، دار الفکر، بي‌تا.
- بيضاوي، عبدالله، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
- جوادي آملي، عبدالله، ‌تسنيم، قم، اسراء، 1378.
- حرّاني، حسن بن شعبه، تحف العقول، تهران، دار الکتب‌ الاسلاميه، 1376 ق.
- حويزي، عبد علي، تفسير نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق.
- رازي، فخرالدين محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.
- زحيلي، وهبه، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دار الفکر المعاصر، ‌1418 ق.
- زرکشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، بيروت، ‌دار الفکر، ‌1408 ق.
- زمخشري، جارالله، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالکتاب العربي، 1407ق.
- سيوطي، جلال‌الدين، الاتقان، قم، منشورات الشريف الرضي، بي‌تا.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ‌1417ق.
- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، ‌1372.
- عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت(ع)، 1409 ق.
- فاضل مقداد، ‌کنز العرفان، مجمع جهاني تقريب مذاهب، 1419ق.
- فضل‌الله، سيدمحمدحسين، من وحي القرآن، بيروت، دار الملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
- فيض کاشاني، محسن، تفسير الصافي، تهران، صدر، 1415ق.
- کاظمي، جواد، مسالک الافهام الي آيات الاحکام، ‌تهران، ‌انتشارات مرتضوي، ‌1367.
- کليني، محمد، کافي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1411 ق.
- مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، ‌دار الکتب الاسلاميه، 1363.
- محقق اردبيلي، ‌زبدة البيان، تهران، مرتضوي، بي‌تا.
- مکارم شيرازي، ناصر و نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1374.
- نکونام، جعفر، چکيدة پايان‌نامه‌هاي علوم قرآني، تهران، رايزن، 1378.

منبع: قرآن‌شناخت، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1387، صفحه 204 ـ 167




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط