پاسداري از حريم واقعيت‌ها سيره پيشوايان ديني است

حجت الاسلام و المسلمين سيد‌هاشم حسيني بوشهري از استادان حوزه علميه قم و نائب رييس جامعه مدرسين است. در گفتگويي که با او داشتيم به بحث پيرامون موضوع خرافات از نظر قرآن و روايات و سيره پيامبر بزرگوار
سه‌شنبه، 7 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پاسداري از حريم واقعيت‌ها سيره پيشوايان ديني است
 پاسداري از حريم واقعيت‌ها سيره پيشوايان ديني است

به کوشش: جمعي از نويسندگان

 

حسيني بوشهري، نايب رئيس جامعه مدرسين قم:

حجت الاسلام و المسلمين سيد‌هاشم حسيني بوشهري از استادان حوزه علميه قم و نائب رييس جامعه مدرسين است. در گفتگويي که با او داشتيم به بحث پيرامون موضوع خرافات از نظر قرآن و روايات و سيره پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار(عليه السلام) در مواجهه با خرافات پرداختيم و در ادامه برخي از موضوعات روز در باره نحوه برخورد با فرقه‌هاي انحرافي مورد اشاره قرار گرفت. آنچه در ذيل مي‌آيد محصول اين مصاحبه است:

همان طور که مي‌دانيد يکي از موضوعات پردغدغه حال حاضر جامعه ما گرايش بخشي از جوانان و گروه‌هاي اجتماعي به فرقه‌هاي منحرف است. به نظر مي‌رسد اگر معيار درستي در مورد خرافه و نقش آن در تخريب عقايد ديني در جامعه مذهبي ما ارائه شود، حرکت مثبتي خواهد بود. در اين زمينه شايد اولين سوال، بيان ويژگي‌هاي خرافه و نوع مواجهه حضرات معصومين (عليها السلام) با اين پديده باشد.

يکي از اصول اساسي و مهم در منش برجسته ائمه معصومين و پيامبر بزرگوار اسلام تکيه بر واقعيات، حقايق، دوري و پرهيز از هرگونه بيهودگي، خرافات و بدعت‌ها است، حقيقت گرايي جايگاهي ويژه در سيره پيامبران و امامان (عليهم السلام) داشت، چرا که بين حق و باطل تفاوت وجود دارد و بين اين دو پيوندي نيست. دعاي هر روزه آنها اين بود که: «اللهم ارني الاشياء کما هي؛ خداوندا! امور را آن گونه که هست به من نشان بده.» يا عرض مي‌کردند: «يا رب ارني الحق کما هو عندک؛ خدايا حق را همان گونه که در نزد توست براي من نمايان کن.» در فرازي از دعاي بعد از نماز عشاء که از امام صادق (عليه السلام) روايت شده آمده است: «اللهم ارني الحق حقا حتي اتبعه، و ارني الباطل حتي اجتنبه و لا تجعلها علي متشابهين، فاتبع هواي بغير‌هادي منک؛ خداوندا! واقعيت حق را به من نشان بده تا از آن پيروي کنم و باطل را به من بنمايان تا از آن دوري ورزم و حق و باطل را براي من مبهم و نامشخص نکن که در نتيجه از هواي نفس خود به دور باشم و از راه هدايت تو، پيروي نمايم.»
بر همين اساس پيکار با خرافه و مسيرهاي باطل، روش‌هاي منحرف و هرگونه بدعت، شاخصترين آموزه‌هاي پيامبران و رهبران الهي است، آنها امين و راستگو و واقع بين بودند و چهره حق را آن گونه که بود به مردم نشان مي‌دادند، نه اين که سراب را به عنوان چشمه زلال آب معرفي کنند و با فريب و دغل کاري وارد شوند، و باطل را به صورت حق و يا حق را به صورت باطل نشان دهند. پيکار آنها با بت پرستي و طاغوت پرستي و هرگونه تقليد کورکورانه و خرافات، براي آن بود که حقيقت را به مردم نشان دهند و پيرايه‌ها را از چهره زيباي حق بزدايند و آلودگي‌هاي خرافات و انحرافات را از آيينه دل بشويند. سخن آنها اين بود که: «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله في النار؛ هر بدعتي گمراهي است و هرگمراهي موجب آتش دوزخ است.»
تلاش بزرگان دين براي نگهداري و پاسداشت احکام الهي از دستبرد تحريف بسيار بوده و نمونه‌هاي فراواني از اين تلاش را مي‌توان از طريق روايات منقوله دريافت.
برابر با يکي از روايت‌ها، روزي حضرت امام صادق (عليه السلام) نزد يکي از اصحاب خود نام عبدالله بن سنان از عصر غيبت ياد کرد و براي استواري قلب‌هاي مومنين، به خواندن دعاي غريق سفارش کرد. عبدالله بن سنان پرسيد: دعاي غريق چيست؟ آن حضرت فرمود بگو: «يا الله يا رحمان يا رحيم، يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک؛ اي خدا! و اي بخشايشگر مهربان، اي گرداننده دل‌ها قلب مرا بر دينت استوار و محکم کن.» عبدالله مي‌گويد من اين دعا را خواندم ولي بعد از جمله مقلب القلوب، جمله «والابصار» را پيش خود افزودم. امام صادق (عليه السلام) به من رو کرد و فرمود: «خداوند گرداننده دل‌ها و ابصار (چشم‌ها) است، ولي آنچه را که من گفتم همان را بگو و چيزي بر آن کم و زياد نکن.»
اين روايت به دو نکته درس آموز اشاره مي‌کند. نکته اول اين که در عصر غيبت امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بخاطر شبهات و انحرافات عقيدتي، دلها ناپايدار و فاصله‌ها از حقيقت زياد مي‌شود و براي انسان راهي جز توجه به خدا باقي نمي ماند. در چنين شرايطي بايد به حضرت حق پناه برد و همواره براي استواري قلب و فکر، از درگاه الهي مدد جست، تا مبادا باطل جانشين واقعيت و حقيقت شود. دوم اين که آنچه را امامان حق فرمودند، بايد همان را پيروي کرد و چيزي پيش خود بر آن نيافزاييم گرچه در ظاهر آن چيز افزوده، درست باشد. بنابراين پاسداري از حريم واقعيت‌ها در سيره پيشوايان ديني امري مهم و اساسي بوده است.

نگاه قرآن به مساله خرافه و پرهيز از پرداختن به امور بيهوده چگونه است. اين کتاب آسماني چه تاکيدي بر واقعيت گرايي دارد؟

در قرآن کريم همه انسانها به واقعيت نگري دعوت شده‌اند، از هرگونه اموري مانند دروغ، فريب، لهو و لغو و سخنان بي اساس و بيهوده که انسان را از صراط مستقيم حق دور مي‌کند بر حذر داشته است و با صراحت مي‌فرمايد: «و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله؛ اين راه مستقيم است، از آن پيروي کنيد و از راه‌هاي پراکنده (انحرافي) پيروي نکنيد که شما را از طريق حق دور مي‌سازد.»
در موارد ديگر مي‌فرمايد: «فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه... ؛ پس بندگانم را بشارت بده، همان کساني که سخنان را مي‌شنوند و از نيکوترين آنها پيروي مي‌کنند، آنان کساني هستند که خداوند هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.» در جايي ديگر مي‌فرمايد: «والذين هم عن اللغو معرضون؛ مومنان از هرگونه لغو و امور بيهوده دوري مي‌جويند.»
حتي در آيه اي از قرآن سخن هشدار گونه اي به پيامبر(ص) وجود دارد و اين در حالي است که پيامبر اشرف مخلوقات است و ما شک نداريم که ايشان عزيزترين موجود نزد خداوند متعال هستند. در اين آيه آمده است: «و لو تقول علينا بعضي الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين؛ اگر او (پيامبر) سخني بي اساس بر ما مي‌بست ما او را با قدرت مي‌گرفتيم. سپس رگ قلبش را قطع مي‌کرديم.»
نمونه‌هاي بسياري از اين دست آيات در قرآن کريم وجود دارد و نشان از تاکيد حضرت حق بر واقعيت گرايي و دوري از خرافات دارد. اين تاکيدات راه درست را به مسلمانان نشان مي‌دهد مبني بر اين که بايد از هرگونه افسانه و خرافه و امور بيهوده برکنار بود. چون خرافه، فکر و فرهنگ اصيل بشر را تخريب، تحريف و منحرف مي‌سازد. بنابراين بايد خطر آن را شناخت و با دوري از بيهودگي‌ها و خرافات از پوچي و بي محتوايي خارج شد و اين درس بزرگي است که قرآن به ما آموخته و ما را متوجه خطر عظيم بيهوده گرايي کرده است.

پيشوايان ديني در طول زندگيشان در صورت مشاهده خرافه يا خرافه گرايان و مدعيان چه برخوردي با آن داشتند؟

چنين برخوردهايي در زندگي حضرت معصومين (عليه السلام) زياد بوده است. مبارزه با خرافات و بيهودگي‌ها در سرلوحه برنامه پيامبران و امامان (عليهم السلام) بود. پيامبر اسلام(ص) فرمود: «من مشي الي ساحر او کاهن او کذاب يصدقه بما يقول فقد کفر اما انزل الله من کتاب؛ کسي که به سوي جادوگر يا کاهن يا دروغگو برود تا آنچه را او مي‌گويد تصديق کند به کتاب‌هاي آسماني که خداوند نازل کرده کافر شده است.»
امام علي(عليه السلام) مي‌فرمايد:«من مشي الي صاحب بدعه فوقره فقد سعي في هدم الاسلام؛ کسي که به سوي بدعت گذاري برود و او را احترام کند، در ويران کردن بناي اسلام کوشش کرده است.»
نمونه‌هاي فراواني را در اين خصوص مي‌توان ذکر کرد. در سيره رسول خدا(ص) نقل شده وقتي که پسرش حضرت ابراهيم از دنيا رفت، در آن روز تصادفاً کسوف رخ داد. مردم گرفتگي خورشيد را نشانه عظمت پيامبر(ص) دانستند و گفتند: «خورشيد نيز در مرگ ابراهيم غمگين شد». وقتي که پيامبر(ص) اين سخن دور از حقيقت را شنيد، هنوز جنازه ابراهيم را دفن نکرده بود، مردم را به سوي مسجد فرا خواند و بر فراز منبر رفت و به آنها فرمود: «خورشيد و ماه دو نشانه بزرگ از قدرت خدا هستند، هرگز براي زندگي يا مرگ کسي نمي گيرند، هر وقت خورشيد يا ماه گرفته شد نماز آيات بخوانيد» آنگاه از منبر پايين آمده و با مردم نماز آيات خواندند.
جالب اين که در همين واقعه پيامبر(ص) به علي (عليه السلام) فرمود: در ميان قبر برو و جنازه را در ميان لحد بگذار، علي (عليه السلام) به اين دستور عمل کرد. بعضي از حاضران گفتند: بنابراين حرام است که انسان وارد قبر فرزندش شود، چنان که پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به همين دليل وارد قبر فرزندش نشد. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بي درنگ اين سخن بيهوده را نيز رد کرد، تا بدعتي در جامعه پديدار نشود و به آنها فرمود: «ورود شما به داخل قبر فرزندتان حرام نيست، علت اين که من داخل قبر فرزندم نشدم از اين رو بود که مبادا با باز کردن گره کفن، چشمم به چهره فرزندم بيفتد و به شدت ناراحت شوم و شيطان مرا به بيتابي وادارد و پاداشم در نزد خدا تباه شود.» به اين ترتيب پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) با امور بيهوده و غير واقعي مبارزه مي‌کرد.
در زندگاني اميرالمومنين (عليه السلام) مي‌بينيم که ايشان با پديده‌هاي خرافي مبارزه سختي را آغاز کردند. يکي از پديده‌هاي رايج در آن زمان «فال بد» بود. در آن زمان به باور برخي، اموري دليل براي شکست، ناکامي و عدم توفيق در کار شمرده مي‌شد، بدون اينکه خداوند در آنها اثري گذاشته باشد و يا هيچ گونه رابطه منطقي با موضوع وجود داشته باشد. به طور مسلم چنين عقايدي مانند تعبير فال بد خرافه اي بيش نيست و شرک به خدا تلقي مي‌شود. حضرت علي (عليه السلام) با چنين پديده‌هاي خرافي مبارزه مي‌کردند.
نمونه ديگر واکنش امام در مورد تعين ساعات نحس است. ساعات نحس هم از خرافات است. حضرت امير (عليه السلام) براي جنگ با خوارج عازم نهروان بود که عفيف ابن قيس گفت: يا اميرالمومنين مي‌ترسم اگر در اين ساعت حرکت کنيد پيروز نشويد و اين را از روي اوضاع فلکي مي‌گويم چرا که دلالت بر ضعف مسلمانان دارد و ستاره آنان در حال هبوط است. امام فرمود: هرکس تو را در اين باور تصديق کند، قرآن را تکذيب کرده و چنين کسي از ياري خواستن از خدا در رسيدن به نفع و دوري از شر بي نياز شده است و کسي که سخن تو را بشنود و بکار بندد، بايد حمد و ثناي تو را گويد، نه پروردگارش را! زيرا تو به گمان خود او را به ساعتي که در آن به خير رسيده و از زيان رهيده، رهنما بوده اي .
نمونه ديگري از اين مواجهات را مي‌توان در سيره امام صادق (عليه السلام) پيدا کرد. فرزند ايشان، اسماعيل از نظر علم و کمالات، در سطح عالي قرار داشت به طوري که شيعيان تصور مي‌کردند امام بعد از آن حضرت، اسماعيل است. اسماعيل در عصر امام صادق (عليه السلام) از دنيا رفت امام صادق (عليه السلام) هنگام غسل دادن جنازه او و هنگام کفن کردن و بعد از آن، به طور مکرر او را به اصحاب و شاگردانش نشان داد که ببينند و شهادت دهند که اسماعيل از دنيا رفته است. امام صادق (عليه السلام) مي‌خواست با اين کار راه فريب را ببندد، تا مبادا در آينده، عده اي با مطرح کردن امامت اسماعيل (به جاي امام کاظم) مردم را به بيراهه کشانند، ولي در عين حال عده اي به امامت اسماعيل دل بستند و او را امام غايب خواندند و فرقه اسماعيليه به وجود آمد.

همان طور که‌ اشاره کرديد، تاکيدات هشدار گونه روايي و قرآني نشان مي‌دهد که جامعه همواره در معرضي خرافات قرار دارد و به خاطر جذابيت‌هاي موجود در اين زمينه و شبهات وارده ممکن است افرادي در پي يافتن حق باشند اما متاسفانه در دام بدعت بيفتند. بنابراين تعريف خرافه و بيان شاخصه‌هاي آن مي‌تواند به آگاهي‌هاي مردم براي پيدا کردن حق از باطل کمک کند.

بدعت از ريشه بدع است که به معناي تازگي به کار مي‌رود و ذهن آدمي در مواجه با تازگي، گيرايي بيشتر دارد. بنابراين يکي از ويژگي‌هاي بدعت تازگي و نو بودن آن است.
خرافات به معناي مجموعه باورها و رفتارهايي است که فاقد مبناي عقلي يا مستندات قابل قبول ديني باشند. خرافات را مي‌توان به دو دسته تقسيم کرد. خرافات سنتي شامل توسل به جمادات و نباتات و مسائلي که هيچگونه جايگاهي در دين و عقل ندارند و خرافات نوين که با تحولات فکري و عقلي جوامع بشري اين خرافات هم تحول پيدا مي‌کنند.
نکته ديگر اين که در بسياري از مواقع تعاليم و آموزه‌هاي گروه‌هاي خرافه مبتني بر سهل گيري در احکام است. يکي از شيوه‌هاي گروه‌هاي منحرف، فراهم آوردن شرايطي براي بهره برداري و استفاده اعضاي خود از آزادي‌هاي جنسي است. اختلاط نامحرمان يکي از پيامدهاي گرويدن به چنين فرقه‌هايي است که متاسفانه نمونه‌هاي غم انگيزي را در برخي از اخبار مربوط به فرق انحرافي شنيديم. به اعتقاد من، يکي از دلايل افتادن در دام خرافات، تقويت نيافتن فرهنگ ديني در ميان جامعه مي‌تواند باشد. اگر فردي از همان کودکي بنيان ديني اش شکل نگيرد و به درستي مسائل مذهبي را فهم نکند، در مواجهه با مسائل خرافي دچار مشکل خواهد شد. از همان ابتدا بايد در تربيت ديني کوشيد تا بنيان فکري قوي در ذهن افراد شکل بگيرد و در برخورد با سوالات متعدد اعتقادي پاسخ‌هاي مناسب داشته باشد. در اينجا نقش مرزبانان فرهنگ شامل استادان و فضلاي حوزوي و دانشگاهي و اصحاب رسانه بسيار پراهميت است. شناخت خرافه و آگاهي رساندن به مردم در مورد شاخصه‌هاي عقايد خرافي مي‌تواند جامعه را در مقابل افکار انحرافي مقاوم کند.

در حال حاضر، شاهد عزمي راسخ در برخورد با عقايد خرافي هستيم که البته واکنش‌ها در مورد آن متفاوت است. برخي اعتقاد دارند که در مواجهه با اين هجمه فرهنگي، سلاح و ابزار فکري لازم است اما گروهي ديگر قائل به اين مساله است که اين جريان از پشتوانه فکري و منطقي قوي برخوردار نيست و بنابراين تنها برخورد قضايي يا انتظامي براي کنترل اين جريان لازم است. شما چه نظري در اين زمينه داريد؟

البته برخورد با جريان آشکار خرافي مواجهه قضايي يا انتظامي مي‌طلبد اما در ابتداي امر بايد جامعه با ويژگي‌هاي خرافه و افکار انحرافي آشنا شود. زمينه‌هاي نفوذ آن را تشخص بدهد تا موقع انتخاب حق از باطل، راه درست را انتخاب کند و در دام عقايد انحرافي نيفتد.

مدتي است که در رسانه‌هاي گروهي و برخي از مجامع تحقيقاتي، مباحث مربوط به خرافه، مهدويت و فرقه‌هاي منحرف به صورت گسترده مطرح مي‌شود و حتي در رسانه ملي نيز در زمان‌هاي مشخص برنامه‌هايي براي بررسي اين گونه عقايد پخش مي‌شود. برخي معتقدند که در چنين شرايطي اطلاع رساني با چنين شيوه اي الزامي است چون شاهد گرايش برخي از جوانان اين مرز و بوم به اين گروه‌ها هستيم اما در عين حال برخي ديگر هم اعتقاد دارند در حال حاضر گرايش به گروه‌هاي منحرف به آن شکل و صورتي که عنوان مي‌شود، از اهميت برخوردار نيست و نمي توان آن را به عنوان يک دغدغه مطرح کرد چون هنوز اين مساله به صورت يک بحران در نيامده طرح گسترده اين مسائل ممکن است به بزرگ نمايي اين گروه‌ها بينجامد. نظر شما در اين زمينه چيست؟

من بدون اين که داوري در مورد چنين قضاوتي داشته باشم عرض مي‌کنم که تاثيرگذاري هر اقدامي به استمرار آن است. در بسياري از مواقع ما شاهد بوديم که براي مهار برخي از ناهنجاري‌ها، قواعدي وضع مي‌شود اما بعد از مدتي ناظران در بخش نظارتي خود کوتاهي مي‌کنند و نابساماني‌ها تشديد مي‌شود. اطلاع رساني و برخورد با مسائل خرافي نيز از چنين شرايطي برخوردار است. اگر بنا باشد که چنين حرکت‌هايي فقط براي مقاطع خاصي صورت بگيرد اقدام موثر و مثبتي تلقي نخواهد شد و بعد از مدتي آثار زيانباري خواهد داشت اما استمرار در اين حرکت فرهنگي مي‌تواند تبعات مثبتي را به دنبال داشته باشد.
منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارش‌هايي از فرقه‌هاي نوپديد و عرفان‌هاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.