تاریخچه پزشکی ایران
سرآغاز پزشکی ایران
نام این پزشک نه تنها در پزشکی ایران به جاماندهاست بلکه درمنطقهِ هندوستان نیز نخستین پزشک آریایی شناخته شده واین نشان میدهد که وی هنگامی زندگی میکرده که آریاییان هند و ایران از هم جدانبودهاند .
پس از تریتا درناحیهِ آریاویژ درمکانی به نام "ورایماکرت" یک پزشک آریایی به نام"یما" توانست گروهی از بیماریان پوستی واستخوانی ودندانی وبسیاری از بیماران دیگر را از افراد سالم تشخیص دهد.
ساکنین این ناحیه جهت سلامتی خود از پرتوهای آفتاب بهره میگرفتند .. در مینوخد پرسش ۶۰ بند ۲ اشاره مینماید : ورایماکرت در ایران ویژ، ساخته یما است وهرآیین مردمان وستوران وپرندگان در آنجا به خوبی زیسته ودر آنجا از مردان وزنان هر چهل سال نسلی جدید وخانوادهای پدید آید وزندگانی آنها بسیار وایشان را درد ورنج وبیماری کمتر است" . ناگفته نماند نام یما نیز مانند تریتا در کتب هنود یادشدهاست .(۳) بقراط ظاهراً اولین کسی بود که در تاریخ طب را بصورت منظم ومدون ارائه کرد و آن را از سحر وجادو جدا ساخت بود ( ۴۶۰-۳۵۵ قبل از میلاد مسیح ) . پس از وی ، جالینوس ( سال ۱۹۹- ۱۲۹ میلادی ) مدرسه جدیدی برای تشریح بنا کرد وآثارش برای مدت بیش هزار سال اساس عقاید طبیعی دانان قرار گرفت . طب مزاجی در واقع اساس روش درمانی بقراط وجالینوس بود. دکتر نجم آبادی در کتاب تاریخ طب در ایران ضمن اشاره به این مطلب اذعان میکند که" مکتب طبی زرتشت خیلی پیش تر از مکاتب طبی یونان ، در عالم وجود داشته است" . اما بهرحال در میان مورخین در مورد مبدا طب مزاجی اتفاق نظر وجود ندارد.(۵) آقای سیریل الگود نویسنده کتاب تاریخ پزشکی ایران در صفحه ۳۶ این کتاب عنوان کردهاست:" تا آنجا که از اطلاعات بدست آمده معلوم میشود ، در ایران قدیم وضعیت طب پیشرفته تر از آشور بود . حتی به جرات میتوان پارا فراتر نهاده گفت که ایرانیان اصول آن چیزی را که طب یونانی نامیده شده به یونانیان تعلیم دادهاند .حتی خود یونانیها هم فرضیه طبایع چهارگانه خود را یک فرضیه بیگانه میشناختند وبه رسم آن زمان آن را ایرانی مینامیدند ."(۴)
در قرن چهارم میلادی بود که مردم و حتی اطباء کم کم روش بنا نهاده شده توسط بقراط وجالینوس را رها کردند وبرای درمان بیماریها به معالجه باسحر وطلسم متوسل شدند و سالهای متمادی روش بقراط وجالینوس به فراموشی نهاده شده بود.
در جنگهای ایران ویونان بود که آثار طبی بقراط ودیگر اطبای یونانی بدست ایرانیان افتاد و ایرانیان از آن بهره جستند. در واقع درمدرسه جندی شابور با ترجمه آثار مهم نویسندگان یونانی ، بکمک دانشمندان ایرانی طب یونان دوباره شکوفا شد. بعد از اسلام نیز با شکوفایی ترجمه کتب طبی یونان، دانشمندان مسلمان بزرگی از جمله محمدبن زکریای رازی و ابن سیناظهور کردند . پیشرفتهای علمی سریع مسلمانان موجب شگفتی جهانیان شده بود، طوریکه هر کس به دنبال علم بود پا به این سرزمین میگذاشت .اما در اروپا شرایط متفاوت بود. درآن زمان در اروپا نقاط بیمارستانی کمی وجود داشت و شیوه درمانی علمی چندان مرسوم نبود، در حالیکه در قلمرو اسلام بیمارستانهایی مجهز به بخشهای مختلف با تخصصهای مختلف وجودداشت .
همچنین آوردهاند که بیمارستانها دارا ی کتابخانه ، سالن تدریس وداروخانه بطور مجزا بودهاست . در دوران پیش از رنسانس که اروپا تحت فرمان کلیسا اداره میشد اروپائیان کار ی نمیکردند مگر با انگیزههای دینی و خرافات برگرفته از دین مسیحیت، طوریکه در درمان بیماریها نیز فقط به دعا درمانی میپرداختند. با فتح شهرهای مسلمانان توسط مسیحیان ،آثار علم وفن آوری و تمدن مسلمین در این شهرها موجب تعجب اروپائیان شد که از جملهِ این شهرها بیت المقدس بود . این مسائل موجب زمینه سازی "انقلاب رنسانس" در اروپا شد .در طی دوران رنسانس کتابهای دانشمندان مسلمان به زبانهای اروپائی ترجمه شدند و این روند باعث پیشرفت اروپاییها شد. گفته میشود که در زمینه طب ، پس از انجیل کتاب " قانون در طب" ابن سینا متداول ترین کتاب در اروپا شد و طب ابن سینا برای مدتها دراروپا تدریس میشد . در این دوران بود که مسلمانان دچار جنگهای داخلی و حکمفرمائی حکام نالایق وسیاستهای استعماری دولتهای اروپائی شدند و بتدریج از علوم دور ماندند.
طب شیمیایی در مقابل طب مزاجی
علم پزشکی در جندی شاپور
در واقع آنچه باعث پیشرفت این شهر شد تمایل شدید پادشاهان ساسانی به جمع آوری بخشهای پراکنده اوستا و مطالب دینی زرتشتی بود. قسمت عمده اوستا که بیشترشامل بخشهای علمی آن بود، با حمله اسکندر و پس از آن بی مهری و کم توجهی پارتیان ، پراکنده شده بود ، کریستین سن، مورخ مشهور تاریخ ساسانیان در این باب چنین میگوید:
«کتب مذهبی اوستایی در اثر بقای کیش زرتشتی در دوران تاریک غلبه اسکندر و سالهای بعد از آن ، همچنان محفوظ مانده بود ، ولی آثار اوستایی در زمینههای غیر دینی مانند طب ، نجوم ، جغرافیا و فنون به طور عمده به هندوستان ، یونان و کشورهای دیگر پراکنده شده بود.اکنون جمع آوری مجدد این آثار وجهه همت شاپور قرار گرفت و دستورات لازم درباره آن صادر گردید. ظاهراً در این دوره در ریشهر ، ناحیهای در شوش هیاتی از نویسندگان تاسیس شد که کارشان ثبت مطالب مربوط به نجوم و علوم سری به زبان مخصوص و شاید با علامات رمزی به نام گشتک بود . . . » (۸)
مهاجرت علمای نستوری عامل دیگری بود که باعث پیشرفت علوم قدیم در گندی شاپور شد .دلیل مهاجرت علمای نستوری این بود که آنان در شهر الرها تحت فشار شدید بودند. شهر الرها یا ادسا به دلیل موقعیت سوق الجیشی و مهمش همواره مورد توجه دانشمندان یونانی و ایرانی قرار داشت و مدرسه معروفی به همین نام در آنجا ساخته شده بود.الرها یک شهر کاملا یونانی بوده و به دلیل نفوذ فراوان کلیسا و علمای مسیحی بخصوص پاپ سایهای از تعصب مذهبی بر آن گسترده شده بود و این درست برخلاف گندی شاپور بود که از هر تعصبی فارغ و آزاد بوده و محدودیتی برای دانشمندان نداشت.(۹)
در واقع از دلایل مهم چنین مهاجرتی آزادی مذهبی ، صلح وآرامش شهر جندی شاپور بود. یک قرن امنیت که نتیجهِ پایان جنگهای بین ایران و روم بود باعث شد که تدریس علوم و بویژه طب به روال عادی برگردد واین گونه بود که علوم یونانی با مهاجرین شهر الرها به ایران آمد. شدت تاثیر پذیری از علوم یونانی به حدی بود که مدرسه گندی شاپور کاملا تحت نظر علمای نستوری اداره میشد.سیریل الگود دراین باره عنوان میکند: «هنگامیکه شاپور بر تخت سلطنت نشست شهر را وسعت داد و تاسیس دانشگاه نیز در آن شهر به وی نسبت داده شدهاست تصور میشود این دانشگاه تحت نظر اولیای کلیسای نستوری اداره میشده زیرا پزشکان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم دعای صبحگاهی شرکت جویند » (۱۰)
از سیر تحولات مدرسه گندی شاپور در بقیه دوران حکومت ساسانیان اطلاع چندانی در دست نیست ولی گفته میشود که پزشکان متبحری از این مدرسه به اطراف کشور و حتی کشورهای همجوار گسیل میشدهاند که نام برخی از آنان در آثار بزرگانی چون سعدی ، جاودانه گشتهاست. (۱۱) زمانی که اعراب به ایران حمله کردند این مدرسه در اوج شکوفایی علمی خود بود. در سال ۶۳۶ میلادی گندی شاپور به سپاه اسلام تسلیم شد ، ولی خوشبختانه شهرت دانشگاه باعث شد که از گزند حوادث مصون بماند و همچنان به عنوان مرکز پزشکی قدیم و علوم یونانی نمایان باشد.بعدها با مهاجرت اساتید آن به بغداد کم کم از شهرت و آوازهِ این شهر کاسته شد و بغداد جای آنرا گرفت .
سیریل الگود در باب علم طب قدیم میگوید: «از جمله ، طب عرب در زمان مامون از منابع مختلفی فراهم گردیده و از همه بیشتر مدیون افکار یونانیان بود و این از روزی که داریوش دموکدس را مجبور ساخت مهارت علمی خود را به کار اندازد روز به روز افزایش مییافت. با وجود این درست نیست بگوییم که مطالعه آثار یونانی نخستین بار به وسیله خلفای عباسی امکان پذیر گردیدهاست زیرا اصول طب که در گندی شاپور متداول بوده نیز تا اندازه زیادی یونانی بوده و تصور میرود مدتها پیش از چیرگی عرب بر ایران ، ترجمههای سریانی در کنابخانه بیمارستان موجود بودهاست . به همین نحو نباید افتخار گشایش عصر ترجمه را که در زمان مامون در بغداد معمول شده و به اوج خود رسیده بود به این خلیفه منسوب دانست.» (۱۲)
سید حسین نصر نیز بیان داشتهاست که «پیوستگی بزرگ میان طب اسلامی و یونانی را باید در پزشکی اواخر عصر ساسانی خصوصا در مدرسه گندی شاپور جستجو کرد نه اسکندریه . به هنگام ظهور اسلام گندی شاپور بهترین دوران خود را میگذراندهاست. مدرسه مزبور که مهمترین مرکز پزشکی عصر به شمار میآمد محیطی بود که مرکز تجمع دانشمندانی با ملیتهای گوناگون بود و سنتهای پزشکی یونانی ، هندی و ایرانی را با هم درآمیخته زمینه را برای پزشکی اسلامی آماده میکرد.» (۱۳)
پزشکی در ادوار محتلف ایران
طب در دوران خلافت امویان
در نتیجهِ این کم اطلاعاتی اظهار نظرهای متفاوت و گاهی متضاد در بین مورخین وجود دارد ،چنان که بعضی اعراب را بی فرهنگ و دشمن علم دانسته (۱۵) و برخی دیگر توصیههای اسلام در خصوص لزوم یادگیری علوم را مورد تاکید قرار داده و مسلمانان را طرفدار و دوستدار علم دانستهاند. (۱۶)
در واقع طبق شواهد مسلمانان بعد از فتح گندی شاپور نه تنها ویرانی و کتاب سوزی نکردند بلکه با خوش رفتاری برخورد کرده و مدرسه طب را دست نخورده در اختیار استادان مسیحی باقی گذاشتند (۱۷) . سید حسین نصر در این باب ادعا کردهاست که: «از یک جهت فعالیت علمی این دوره ادامه فعالیتهایی بوده که از اواخر عصر ساسانی آغاز شده بود اما به مقیاسی بسیار وسیعتر »(۱۸) از شواهد تاریخی بر میآید که در این دوران رکود علمی کم و بیش وجود داشتهاست.دلیل این رکود علمی را در چند چیز میتوان دانست . مهمترین عامل این بودهاست که اعراب چیزی بیشتر ازعلم و فرهنگ ایرانیان نداشتند تا به ایرانیان بدهند. (۱۹). دیگر اینکه در طی دوران حکومت امویان ، ایران دچار حوادث و آشوبهای بسیاری بودو در نتیجه دانشمندان و پزشکان به جای توجه علم به فکر جان و مال خود بودند. دیگر اینکه ایران مفتوحه بود و بنابراین در نظر اعراب عرصهای برای گسترش اسلام و منبع ثروت برای تامین مخارج حکومت بوده و به همین دلیل دیگر در ایران جایگاهی برای دانش پروری باقی نماند. ویکتور دانر در این باره میگوید :
«در ابتدا دوران امویبه بخش ایرانی عالم اسلام توجه اندکی شده بود زیرا مرکز صحنه که در دست پیشگامان و راهنمایان بود نخست در حجاز و سپس بعدها در دمشق و بغداد قرار داشت . این امر تا حد زیادی بواسطه خاستگاههای اسلام در حجاز و جابجاییهای بعدی پایتخت آن و انتقال بعدی مراکز فرهنگی به جاهای دیگر . . . بود.» (۲۰)
خلافت عباسیان و علم پزشکی
در مورد آغاز نفوذ پزشکان غیر عرب به دربار خلیفه منصور گفته شده که وی به دلیل بیماری سوهاضمه ای که همواره از آن رنج میبرد و اطبای مخصوص خلیفه از درمان آن عاجز و ناتوان بودند ، از"جورجیس بختیشوع"رئیس "دانشگاه گندی شاپور" برای آمدن به بغداد دعوت کرد و بختیشوع پس از این دعوت پسرش را به عنوان رئیس دانشگاه منصوب نموده و خودش به همراه تعدادی دیگر از همکارانش به بغداد عزیمت کرد. این حضور در واقع به عنوان نقطه عطفی برای خاندان بختیشوع و کلیه پزشکان غیر عرب به حساب میآید چون اولا به غیر از جورجیس که علاوه بر علم طبابت در علم ترجمه هم متبحر بوده و شهرتی به سزا داشت و گفته میشود از اولین مترجمان آثار طبی به زبان عربی بود (۲۲) ، بقیه خاندان او و فرزندانش برای سالیان دراز(تا زمان عضدالدوله)در دربار خلفای عباسی میزیستند. فرزندان بختیشوع گرچه اعتبار علمی پدر را نداشتند و بیشتر به امور سیاسی مشغول بودند ، ولی به هر حال همواره مقرب درگاه بودند. ثانیا حضور آنان به منزله فتح بابی بود برای حضور دیگر اطبای غیر عرب در دستگاه خلافت که از مهمترین آنها میتوان به خاندان ماسویه طبیب اشاره کرد. در کتاب مختصرالدول در خصوص این اتفاق چنین نوشته شدهاست: «این هیئت با عزت و احترام مورد استقبال قرار گرفت و چند روز بعد خلیفه داستان بیماری اسف انگیز خود را با جورجیس در میان گذاشت و با کمال خوشوقتی وعده درمان خود را از او استماع کرد . معالجه با موفقیت کامل انجام گرفت و متعاقب آن از جورجیس خواسته شد که با سمت سر پزشک خلیفه در دربار باقی بماند» (۲۳)
ماسویه به همراه دو پسرش میکائیل و یوحنا وارد دستگاه خلافت هارون الرشید شده و به دلیل آوازهِ علمی به رقابت با خاندان بختیشوع پرداختند.گفته میشود که یوحنا از شهرت علمی و طبی بیشتری برخوردار بود و در دوران چهار خلیفه عباسی یعنی مامون ، معتصم ، واثق و متوکل به امر طبابت و ترجمه آثار یونانی اشتغال داشت. الگود در مورد او میگوید: «یوحنا فرزندی نداشت که نام او را زنده نگه دارد ولی در عوض کتب و آثار فراوانی از خود به یادگار گذاشت . این نوشتهها تقریبا تمامی رشتههای طب از جمله طب بالینی ، زنان ، داروسازی و تشریح را حتی به صورتی ساده تر شامل میشوند.» (۲۴) نهضت ترجمه که از دوران عباسی آغاز شده بود ،در دوران مامون با شروع به کار"بیت الحکمه" به اوج خود رسیده بود و یکی از اعصار مهم تاریخ پزشکی میباشد.اشتیاق فراوانی بین مترجمین که اکثر آنها اطبای دربار بودند ، برای ترجمه آثار طبی یونانی وجود داشت و حمایتی خلفا از این حرکت علمی و دقت مترجمین برای ترجمه این آثار همه از جمله عواملی بود که این دوران را به دورهای طلایی در شکوفایی علمی بخصوص علم طبابت تبدیل کرد. اهمیت این حرکت علمی، از نظر ترجمه آثار و پیشرفتها ی علوم در حدی است که برخی نویسندگان این دوران را معادل دوره تجدید حیات علمی در غرب میدانند و معتقدند که مترجمان اروپایی از نظر سبک ترجمه و دقت لازم به مراتب از همکاران عرب خود عقب تر بودند.(۲۵)
اکثر این مترجمان اطبای مسیحی بوده و در دربار زندگی میکردند.در کتاب "طبقات الطباء" اسم تعدادی از این پزشکان آمدهاست که از بارز ترین آنها میتوان به اسرائیل بن ذکریا ، ثابت بن قره ، یوسف الساهر ، سنان بن ثابت ، هلال بن ابراهیم و . . . اشاره کرد. (۲۶)
چشم پزشکی یکی از شاخههای پزشکی بود که در این دوران به شکوفایی خود رسید. البته مسلمانان در داروسازی هم پیشرفتهایی داشتند ولی ایجاد روشهای نوین در چشم پزشکی از افتخارات پزشکان اسلامی بود. گفته شدهاست که مسلمانان دانستههای رومیان و یونانیان را از طریق ترجمه به دست آورده و سپس بر آنها افزودند.(۲۷)با پیشرفت این علم مسلمانان توانستند بسیاری از انواع بیماریهای چشم را تشخیص داده و شیوهِ درمان آنها را بیان نمایند . در زمینه جراحی چشم نیزمسلمانان به پیشرفتهای چشم گیری دست پیدا کرده . در دوران خلافت متوکل به دلیل سخت گیریها و تعصبات او در مسایل مذهبی و غیر مسلمانان بخصوص پزشکان حرفه پزشکی سخت تحت فشار قرار گرفت. (۲۸)در زمان متوکل با کاهش حمایت خلیفه شکوفایی علوم کاهش یافت وسیاست وی باعث ایجاد رکود در طبابت شد .
آل بویه و تحولات علم طب
از جمله کارهای مهم آل بویه بخصوص عضد الدوله تلاش فراوان وی برای احداث بیمارستان بود که باعث شد بیمارستانهای بسیاری در شهرهای مختلف تأسیس گردد. بیمارستانهایی که در دوران اسلامی در شهرهای مختلف ساخته میشد غالبا الگوی بیمارستان گندی شاپور را داشتند و مرکز گندی شاپور برای سالهای متوالی تامین کننده کادر پزشکی و پرستاری این بیمارستانها بود. در این بیمارستانها مانند مراکز درمانی دانشگاهی امروزی عمل میکردند یعنی تمامی کارهای پزشکی و داروسازی انجام میشد و علاوه بر آن اطبای با سابقه به تعلیم اطبای جوان میپرداختند.در تاریخ آمدهاست که قبل از عضد الدوله بیمارستانی در قسمت قدیمی شهر بنا شده بود که در طرف دروازه کوفه قرار داشت. (۳۰)
این بیمارستان از قدیم به مریضخانه مرکزی بغداد مشهور بوده و اغلب پزشکان بغداد از بختیشوع تا زمان احداث بیمارستان عضدی در آنجا کار میکردند. عضدالدوله علاقه وعشق زیادی به ترجمه مطالب علمی و پزشکی داشت و بیمارستانهای مجهزی را در شهرهای مختلف احداث کرد از جمله بیمارستان بغداد که طبق شواهد تاریخی بسیار بزرگ و مجهز بودهاست..(۳۱)
دراین دوران بود که بوعلی سینا ، رازی و بسیاری دیگر از دانشمندان و اطبای نامدار ظهور یافتند.
پانویس
۱- گروه تحقیقاتی طب سنتی ایران
۲- گروه تحقیقاتی طب سنتی ایران
۳- گروه تحقیقاتی طب سنتی ایران
۴- سیریل الگود،تاریخ پزشکی ایران، ص ۳۶ ۵- محمود نجم آبادی
۶- گروه تحقیقاتی طب سنتی ایران
۷- سیریل الگود ،تاریخ پزشکی ایران ، ص ۶۶ ۸- کریستین سن ، ایران در زمان ساسانیان ، ص ۲۹۳
۹- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ، ص ۶۶
۱۰- همان ، ص ۶۷
۱۱- اشاره به حکایتی از گلستان سعدی که طبیبی علت سلامت مسلمانان را از پیامبر اعظم (ص) پرسش نمود و ایشان رعایت آداب غذا خوردن و پرهیز از پرخوری را رمز این سلامت دانست.ظاهراً این پزشک حارث بن کلده بوده که از دانشگاه گندی شاپور فارغ التحصیل گشته بود.
۱۲- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ، ص۱۲۲
۱۳- سید حسین نصر ،تاریخ کمبریچ
۱۴- ای اس کندی تاریخ کمبریج
۱۵- به عنوان مثال به این اظهار نظر از آقای علی سامی توجه فرمایید:« سده یکم هجری به جنگ و پیکار و کشورگشایی و کشمکشهای خلاف و سرداران عرب برای کسب قدرت و رهبری خلافت گذشت و کشورهای متمدن گشوده شده هم بواسطه هجوم تازیان و مسلمانان و در اثر پیکار و بهم خوردگی و دگرگونی فرصت سیر طبیعی و پیش برد مراحل فرهنگی را از دست دادند و کسی مجال غور و بررسی در علوم و فنون را پیدا نکرد و در نتیجه این قرن از لحاظ دانش و هنر موقعیت درخشانی ندارد و آثاری هم از خود بجا نگذاردهاست. تازیان با زبان و خط و کتب و کتابخانههای ایران مخالف و از هر گونه رفتار شدیدی در بر انداختن آنها فروگذار نکردند. قتیبه بن مسلم سردار عرب در خوارزم دانشمندان را از دم شمشیر گذرانید و کتابها را سوزانید و مردم امی و بیسواد را مصونیت داد. » سامی، علی. "سیرفرهنگ ایران در قرون اول و دوم هجری و تاثیرآن درتمدن اسلامی". دوره ۹، ش ۱۰۲ و ۱۰۳ (فروردین و اردیبهشت ۵۰): ۴۴-۴۶
۱۶- سیریل الگود،تاریخ پزشکی ایران ،ص۸۸ ۱۷- همان ،ص ۶۹
۱۸- سید حسین نصر ، تاریخ کمبریج
۱۹- سیریل الگود،تاریخ پزشکی ایران ، ص ۸۳ ۲۰- ویکتور دانر ، تاریخ کمبریج ص ۲۱- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ،ص۹۲ ۲۲-- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ،ص۹۸ ۲۳- ابن العبری، تاریخ مختصر الدول،ص۱۸۶ ۲۴- همان، ص۱۱۴ ۲۵- همان،ص۱۳۷ ۲۶- ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الطباء
۲۷- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ،ص۱۵۷
۲۸- همان،۱۴۳
۲۹- ابن العبری، تاریخ مختصر الدول،ص ۲۴۳
۳۰- سیریل الگود ، تاریخ پزشکی ایران ،ص ۹۳
۳۱- همان،۲۰۲
/خ