«خدیجه‌ی میرشكار» /زنِ نمونه

«خدیجه میرشكار»، همسر «حبیب شریفی» و اهل بستان است. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، چند روزی در بستان به رزمندگان كمك می‌كند. آنگاه كه «بستان» تهدید می‌شود، وی به همراه پدر و
دوشنبه، 3 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
«خدیجه‌ی میرشكار» /زنِ نمونه
 «خدیجه‌ی میرشكار» /زنِ نمونه

نویسنده: علی شیرازی

 

«خدیجه میرشكار»، همسر «حبیب شریفی» (1) و اهل بستان (2) است. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، چند روزی در بستان به رزمندگان كمك می‌كند. آنگاه كه «بستان» تهدید می‌شود، وی به همراه پدر و مادرش به سوسنگرد می‌آید. امّا دل او در «بستان» جامانده است. همان جا كه شوهر و برادرش با عشقی وصف ناپذیر در پی دفع تجاوز خصمند.
چند روز در انتظار همسرش كه پاسدار وطن است، می‌سوزد.
جنگ به سوسنگرد هم كشیده شده است. بالاخره حبیب از راه می‌رسد و خبر از محاصره‌ی سوسنگرد می‌دهد و به خدیجه می‌گوید:
«امشب شهر را ترك می‌كنیم، تو هم با ما می‌آیی!»
قبل از طلوع آفتاب، با ماشینی به راه می‌افتند. حبیب اسلحه‌ای به خدیجه می‌دهد تا در برابر خطرات احتمالی از خود دفاع كند.
نگاه خدیجه بر نفربری خیره می‌شود. روی آن تیرباری تعبیه شده بود. او از همسرش می‌پرسد:
«آیا این نفربر از اهواز رسیده است؟!...»
در همین هنگام تیربار، ماشین حبیب را به رگبار می‌بندد، حبیب و خدیجه مجروح می‌شوند و در پی آن، هر دو اسیرانی هستند كه اشغالگران بعثی، آنها را تشنه و نیمه جان در كنار جاده، بر روی خاك انداخته‌اند.
پس از ساعاتی، آمبولانس عراقی از راه می‌رسد و آن دو میهمان سوار آمبولانس می‌شوند؛ ولی خبری از مداوا نیست. یك شب، به همان حال باقی می‌مانند تا به بیمارستان می‌رسند. در آن جا به خدیجه، خون وصل می‌كنند؛ امّا او تحمل ندارد كه خون كفّار به بدنش وارد شود. تلاش می‌كند تا آن را قطع كند. ولی فریاد وحشیانه‌ی افسر عراقی، مانعی برای كار اوست. افسر بعثی با عصبانیت به خدیجه می‌گوید: «احمق! چكار می‌كنی؟»
خدیجه كه چشمانش را بسته تا آن مزدور را نبیند، می‌گوید: «خون عراقی نمی‌خواهم!»
و او می‌گوید: «تو را با همین خون تا این ساعت زنده نگه داشته‌ایم.»
چهارده روز به همین صورت می‌گذرد. مداوا فقط سطحی است. هیچ عمل كاملی بر جراحت خدیجه انجام نمی‌گیرد و با همان حالت وی را به سلول انفرادی بغداد می‌برند.
پس از سه ماه، خدیجه وارد اردوگاه موصل می‌شود. هشت ماه میهمان اردوگاه است. شكنجه‌های شدید عراقی‌ها، توشه‌ی پذیرایی از خدیجه میرشكار است و صبر خدیجه در برابر همه‌ی مشقت‌ها، كمر دژخیمان را می‌شكند.
بعد از سپری شدن دوران اسارت در اردوگاه موصل، خدیجه چهار ماه در زندان رُمادیه بسر می‌برد تا این كه امداد الهی به كمكش می‌رسد و توسط نیروهای صلیب سرخ آزاد شده، به ایران بر می‌گردد. (3)

پی‌نوشت‌ها:

1. اسیر شماره 0339، ص 17.
2. همان، ص 10.
3. ابن شرح بی نهایت، ص 18.

منبع مقاله :
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.