تأثیر نظریه سیاره‌ای اسلامی بر انقلاب کوپرنیکی

از ملاعلی قوشچی تا رجیومونتانوس

امروزه مسلم گردیده است که کوپرنیک در کتاب گردش ستارگان خویش، آنجا که از «تبدیلات خارج مرکز» بهره می‌گیرد، نظر به کتاب Epitome یا «تلخیص مجسطی» ریاضیدان و منجم معروف اروپائی رجیومونتانوس
سه‌شنبه، 4 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
از ملاعلی قوشچی تا رجیومونتانوس
 از ملاعلی قوشچی تا رجیومونتانوس

نویسنده: جمیل رجب (1)
مترجم: مرجان خان بیگی (2)
 

چکیده

امروزه مسلم گردیده است که کوپرنیک در کتاب گردش ستارگان خویش، آنجا که از «تبدیلات خارج مرکز» بهره می‌گیرد، نظر به کتاب Epitome یا «تلخیص مجسطی» ریاضیدان و منجم معروف اروپائی رجیومونتانوس داشته است.
اما تبدیلاتی که رجیومونتانوس ظاهراً مبتکر آن بوده، عیناً در رساله‌ای از ملاعلی قوشچی اخترشناس نام آور مکتب سمرقند با جزئیات تمام بیان گردیده است.
شباهت نظریه‌ی قوشچی با نظریه همتای اروپائی خود به حدی است که هرگونه توارد را در این باره منتفی می‌کند و نشان می‌دهد که دانشمند اروپائی به احتمال زیاد با آثار قوشچی آشنایی داشته است. این تبدیلات کدامند و چگونه قوشچی بدانها دست یافته است؟
حقیقت آن است که قوشچی به هنگام مطالعه بر روی حرکت سیاره عطارد و به ویژه دومین آنومالی و یا بی نظمی آن که از آن به خاصّه ثانی تعبیر می‌شود، به این نتیجه می‌رسد که علیرغم پندار بطلمیوس «الگوی فلک تدویر» سیارات سفلی را می‌توان به «الگوی خارج مرکز» تبدیل کرده و بدین ترتیب آنومالی دوم این سیارات را توضیح داد. لازم به یادآوری است که بطلمیوس در کتاب مجسطی خود، اینگونه تبدیلات را فقط و فقط به «سیارات علیا» یعنی مریخ، مشتری و زحل منحصر کرده و از عدم امکان آن برای «سیارات سفلی» یعنی عطارد و زهره سخن گفته است.
قوشچی ضمن یادآوری نظریه‌ی بطلمیوس در رساله‌ای تحت عنوان رسالة فی ان اصل الخارج یمکن فی السفلین کما فی غیرهما، این نظریه بطلمیوس را درباره «سیارات سفلی» به چالش کشیده و با اقامه‌ی برهان هندسی برای نخستین بار اینگونه تبدیلات را انجام داده است.
در این مقاله نخست از احتمال تأثیرپذیری رجیومونتانوس از قوشچی سخن گفته آن‌گاه برهان هندسی قوشچی را بر اساس متن منقح عربی او ارائه خواهیم داد.

کلیدواژه‌ها:

ملاعلی قوشچی، رجیومونتانوس، کوپرنیک، مکتب سمرقند، تبدیلات خارج مرکز

مقدمه

در سال 1973 نوئل سوردلو سند تازه و مهمی را در رسیدن کوپرنیک به نظریه‌ی خورشید مرکزی منتشر ساخت. (3)
این سند مبتنی بر اطلاعات دست اول و کاملاً جدیدی است که بخش اعظم آن مجموعه‌ای از یادداشت‌های کوپرنیک، که در دست نوشته وی موجود است اخذ گردیده است.
این دست نوشته در یک نسخه خطی در کتابخانه‌ی دانشگاه اپسلا در هلند نگاهداری می‌شود.
این یادداشت‌ها دلالت بر آن دارد که کوپرنیک در نخستین گام برای گسترش نجوم خورشید مرکزی، الگوی فلک تدویری بطلمیوس را به الگوی خارج مرکز تبدیل کرده بود.
این تبدیل سرآغازی برای طرحی کلی بود که بر اساس آن تمام فلک‌های تدویر به فلک‌های خارج مرکز تغییر شکل می‌یافت. (4)
بطلمیوس در مقاله 12 کتاب مجسطی، خود چنین تبدیلاتی را به جز برای سیارات علیا ناممکن می‌دانست.
امروزه برای ما چنین ادعائی عجیب به نظر می‌رسد و معلوم نیست که چرا بطلمیوس نمی‌توانست دریابد که تبدیل الگوی فلک تدویر به الگوی خارج مرکز برای سیارات سفلی هم با در نظر گرفتن سرعت مناسب برای آنها امکان پذیر است.
این موضوع حتی شگفتی تومر (Toomer) مترجم دوران جدید مجسطی را موجب گردیده است، آنجا که می‌گوید:
«نمی‌دانم چرا بطلمیوس این موضوع را تشخیص نداده است.» (5)
در حقیقت تا قرن پانزدهم میلادی نیز کس دیگری را سراغ نداریم که این جایگزینی را انجام داده باشد.
سوردلو دریافت که منبع اصلی و یا به تعبیر بهتر سرچشمه‌ی تمام طرحهای کوپرنیک برای این تبدیلات خارج مرکز، همانا مقاله 12 فصلهای 1 و 2 تلخیص مجسطی رجیومونتانوس بوده است. (6) در فصل 2 مقاله مزبور رجیومونتانوس طرح مختصر و اثبات نظریه‌ی مهمی را برای سیارات سفلی ارائه می‌دهد که این طرح بعدها به دست کوپرنیک افتاد و او را قادر ساخت تا فلک تدویر همه سیارات را اعم از «علیا» و یا «سفلی» به فلک خارج مرکز تبدیل کند.
هر چند کوپرنیک در ارائه مآخذ خود قصور کرده و در هیچ جا از الگوهایش از پیشکسوت اروپائی خود رجیومونتانوس نامی نبرده است، اما استفاده او از Epitome در این موضوع محرز است (7) به نظر نمی‌رسد که منبع اروپائی دیگری در این مورد بخصوص وجود داشته باشد.
اما انگیزه خود رجیومونتانوس از ارائه این الگو که در آغاز مقاله‌ی 12 تلخیص مجسطی‌اش آمده، چه بوده مطلبی است که تاکنون بر مورخین علم پوشیده مانده است؛ به طوری که دانشمند برجسته‌ای چون سوردلو از انگیزه اصلی مونتانوس اظهار بی اطلاعی می‌کند (8) و مایکل شانک (M. Shank) نیز چنین می‌گوید: «ما هنوز نمی‌دانیم چه چیزی صرف نظر از دقت رجیومونتانوس، وی را به کشف الگوی خارج مرکز برای دومین آنومالی راهبر گردیده است.» (9)
چیزی که درباره‌ی الگوی رجیومونتانوس عجیب جلوه می‌کند آن است که چنین الگوئی در غرب بی سابقه است.
به نظر نمی‌رسد که هم در اروپا و هم در جهان اسلام [پیش از ملاعلی قوشچی] این الگوی خارج مرکز که جایگزین فلک تدویر بطلمیوس است انگیزش چندانی ایجاد کرده باشد. گرچه بطلمیوس خود این موضوع را در اثر نجومی‌اش پیش کشیده بود، لیکن همانگونه که پیش از این اشاره کردیم او تعمیم آن را برای سیارات سفلی ممتنع شمرده بود و همین کار وی پیش از آنکه برای [نجمین بعدی] انگیزاننده باشد، گمراه کننده بوده است.
اما رجیومونتانوس علی رغم پندار غلط بطلمیوس چنین کاری را صورت می‌دهد بدون اینکه هیچگونه انگیزه‌ای برای تبدیل خود داشته باشد وی برای این تبدیل خود حتی اشاره‌ای هم به گفته بطلمیوس نمی‌کند و نمی‌گوید که بطلمیوس در این باره راه خطا پیموده است. (10)
دلیل اینکه رجیومونتانوس هیچ گونه علتی برای ارائه الگویش ذکر نکرده، شاید این باشد که وی در حقیقت مبتکر اصلی این الگو نبوده است، و این ابتکار را در جای دیگری باید سراغ گرفت.
شواهد و قرائن موجود نشان می‌دهد که ملاعلی قوشچی، منجم مسلمانی که معاصر رجیومونتانوس بوده و اندکی پیش از وی زندگی می‌کرده است مبتکر اصلی این الگو بوده است.
احتمالاً رجیومونتانوس در ایتالیا به وسیله کاردنیال بساریون (Bessariom) با کارهای نجومی قوشچی آشنا گردیده بود. بساریون همان کسی است که از رجیومونتانوس و همکارش جورج پئورباخ (G. Peurbach) خواسته بود تا Epitome را تألیف کند. (11)
رجیومونتانوس، پئورباخ و احتمالاً بساریون برای بسیاری از خوانندگان این مجله آشنایند؛ در حالی که ملاعلی قوشچی ممکن است برای آنان ناشناس باشد و این حقیقتاً مایه‌ی تأسف است. زیرا او یکی از چهره‌های درخشان نجوم اسلامی در قرن پانزدهم میلادی (نهم هجری) است. ملاعلی قوشچی پسر یک قوش باز بود، این پدر علاوه بر شغل قوش بازی در دربار الغ بیگ، نوه‌ی تیمورلنگ، به کار اشتغال داشت.
الغ بیگ، امیرعلم دوست تیموری که از سال 1409 تا 1447 میلادی بر ماوراءالنهر و ترکستان حکومت کرد، در سال 1449 به دستور پسرش کشته شد. الغ بیگ از علم، هنر و به ویژه علوم ریاضی و نجوم حمایت می‌کرد. او دانشمندان زیادی را به سمرقند دعوت کرد تا به تدریس در مدارس و یا کار در رصدخانه سمرقند بپردازند. در چنین محیطی بود که قوشچی جوان زیر نظر علمای نامداری همچون غیاث الدین جمشید کاشانی و قاضی زاده رومی و خود الغ بیگ به تحصیل ریاضیات و نجوم پرداخت، تا اینکه در این رشته‌ها به تبحر رسید.
بعد از مرگ دو عضو برجسته‌ی رصدخانه سمرقند یعنی کاشانی و رومی، قوشچی به کار در این رصدخانه همت گماشت (12) و در تدوین زیج الغ بیگ شرکت جست. هنگامی که الغ بیگ به قتل رسید، درباریان علم دوست دولت‌های عثمانی و ایران از وی برای اقامت در این کشورها دعوت کردند. (13) قوشچی [نخست به ایران سفر کرد و در تبریز] مهمترین اثر کلامی‌اش که شرحی بر کتاب تجرید العقاید خواجه نصیر است را نوشت. آنگاه دعوت سلطان محمد ثانی پادشاه عثمانی را اجابت کرد و به قسطنطنیه رفت و در آنجا به تدریس ریاضیات پرداخت.
اگر چه قوشچی تنها دو یا سه سال آخر عمرش را در قسطنطنیه سپری کرد، اما تأثیر همین اقامت کوتاه، در نجوم کشور عثمانی و تربیت شاگردان در این سرزمین چشمگیر بود. این تأثیر برای قرنهای متوالی نیز ادامه داشت.
از جمله‌ی علومی که در مدرسه‌ی سمرقند اهمیت بسزا داشت علوم ریاضی بود. این مطلب از زندگینامه قاضی زاده رومی (14) و نیز نامه‌های غیاث الدین جمشید کاشانی به پدرش (15) کاملاً مشهود است.
الغ بیگ که خود شیفته ریاضیات و نجوم بود، زمینه مساعدی را برای فراگیری این علوم فراهم کرده بود. (16) در چنین حال و هوائی بود که قوشچی جوان نشو و نما کرد. این تعلیم و تربیت عقلانی اثر ژرفی بر وی گذاشت.
برای مثال در شرحی که بر تجرید العقاید طوسی نوشت به شکل بی سابقه‌ای ادعا کرد که علم نجوم باید از قیود طبیعیات ارسطوئی رهائی یابد. از آنجائی که وی به استدلالهای فلسفه‌ی طبیعی ارسطوئی مقید نبود، ادعا کرد که چون براهین تجربی محکمی برای حرکت نکردن زمین وجود ندارد، امکان چرخش زمین هست. (17) با چنین پیش زمینه‌ی ذهنی است که ما اکنون می‌توانیم بر طرح او درباره تبدیلات خارج مرکز بازگردیم. آری او مدعی است که «الگوی خارج مرکز» را می‌توان برای توجیه حرکات دو سیاره سفلی به کار گرفت. ظاهراً پیدایش این فکر به زمانی باز می‌گردد که وی سرگرم کار بر روی حرکت عطارد بود. قوشچی از جمله منجمین اسلامی است که حرکت‌های نامنظم (غیر یکنواخت) را در چند الگوی سیاره‌ای بطلمیوس رد کرده و الگوهای دیگری را برای آنها جایگزین کرده است.
نامبرده ضمن ارائه طرح امکان جایگزینی الگوی خارج مرکز به جای فلک تدویر عطارد، تصریح می‌کند که بطلمیوس امکان چنین تبدیلی را برای توجیه دومین آنومالی سیارات سفلی مردود شمرده است. (18)
این بدان علت است که مشاهدات نشان می‌دهند که زمان بین سریع‌ترین حرکت و حرکت وسط همیشه بیشتر از زمان بین حرکت وسط و حرکت بطی است - حالتی که بطلمیوس مدعی بود که می‌توان آن را با فرض فلک تدویر (که در آن حرکت تدویر در ذروه هم جهت با چرخش فلک حامل است) توضیح داد.
اما قوشچی مدعی است که «این حالت آنگونه که بطلمیوس تصور کرده نیست.» او آنگاه ادعا کرده که یک برهان هندسی برای آن دارد، ولی بیان این برهان در رساله‌ای که به حرکت عطارد اختصاص داده شده مناسب نیست.
در واقع این برهان که ما متن عربی منقح و انتقادی آن را در پایان همین مقاله می‌آوریم در رسالة فی ان اصل الخارج یمکن فی السفلین کما فی غیرهما للمولی علی القوشچی، آمده است. با این حال موضوع مناقشه قوشچی در جای دیگر است. در رساله‌ای که درباره حرکت عطارد تدوین کرده، همانطوری که قبلاً نیز دیدیم قوشچی به فصل پنجم از مقاله نهم مجسطی ارجاع می‌دهد. و این دقیقاً همانجائی است که بطلمیوس نظریه‌ی خارج مرکز را که می‌تواند توضیحی برای آنومالی دوم پنج سیاره باشد رد می‌کند. (19)
در این رساله تمرکز روی فصل اول از مقاله دوازدهم مجسطی است. آنجا که بطلمیوس این الگو را تنها برای سیارات سفلی امکان پذیر و برای سیارات سفلی ناممکن می‌داند. (20)
از رساله‌ی قوشچی چنین برمی‌آید که وی با آزمایش بر روی الگوهای مختلف و ضد بطلمیوسی عطارد به این الگوی نهائی رسیده است. او می‌خواست «الگوی خارج مرکز» را جایگزین «الگوی فلک تدویر» کند که این موضوع به تنهائی می‌تواند علت علاقمندی وی را به تبیین آنومالی دوم عطارد برساند.
پیش از ارائه برهان خود، قوشچی متوجه این موضوع گردیده بود که مطالب بطلمیوس در فصل اول مقاله 12 با اظهاراتش در فصل 5 مقاله 9 درباره سیارات سفلی تناقض دارد.
آنچه باقی می‌ماند، این بود که نشان دهد که الگوی فلک تدویر سیارات سفلی می‌تواند به الگوی خارج از مرکز تبدیل شود. قوشچی می‌گوید که «بیشتر خبرگان در علم مانند قطب الدین شیرازی با بطلمیوس در رد استفاده از الگوی خارج مرکز به جای فلک تدویر اتفاق نظر دارند.» (21)
این مطلب که او از زبان همه‌ی خبرگان سخن نمی‌گوید، دال بر آن است که منجمانی نیز بوده‌اند که نظری مخالف نظر بطلمیوس داشته‌اند. به هر حال هدف قوشچی از چنین اظهاراتی در رساله‌ی عطارد کسب اعتبار برای برهان هندسی الگویش می‌باشد، متأسفانه هیچ یک از سه نسخه‌ی خطی موجود از رساله او تاریخ کتابت ندارند. اما می‌توان تاریخ تقریبی را بر اساس شواهد و قرائن دیگری تعیین کرد. بسیار منطقی است که تصور کنیم که بعد از زمان کوتاهی از نگارش رساله‌اش درباره عطارد، قوشچی به نوشتن این برهان هندسی پرداخته باشد. از آنجائی که زمان نگارش این اثر معلوم نیست، تنها می‌توانیم هر دو را به یک زمان معین محدود نمائیم.
اما به طور مشخص رساله‌ی عطارد قبل از قتل الغ بیگ در سال 1449 میلادی نوشته شده است. چرا که این رساله به او اهدا گردیده است.
ما معتقدیم که زمان نگارش آن احتمالاً سال 1420 میلادی است. زمانی که قوشچی پس از یک دوره تبعید که با دسیسه‌ی درباریان صورت گرفته بود، به سمرقند بازمی‌گردد. (22)
احسان فضلی اوغلو این تاریخ را به حدود سال 1428 افزایش می‌دهد. (23)
بنابراین در تعیین تقریبی سال 1430 برای تألیف رساله‌ی تبدیلات خارج مرکز، چندان بیراهه نرفته‌ایم.
قوشچی و شاگردان مکتب مراغه، با چنین کشفی تا چه اندازه در نجوم پیشرفت کرده بودند؟
برای پاسخ دادن به این سؤال، نخست باید ببینیم که نظریه‌ی خارج مرکز، چه نقشی در انقلاب کوپرنیکی داشته است. در حقیقت کار عمده کوپرنیک برای توجیه «دومین آنومالی» سیارات استفاده از نظریه خارج مرکز بوده است، که وی این نظریه را همانطوری که پیشتر اشاره شد، از رجیومونتانوس اقتباس کرده بود. بنابراین رجیومونتانوس شالوده کشف بزرگ کوپرنیک را فراهم کرده بود.
این احتمال نیز وجود دارد که اگر رجیومونتانوس توصیف جزئیات الگوی خارج مرکز را ننوشته بود، کپرنیک هرگز در نظریه خورشید مرکزی خود موفق نمی‌شد. (24)
سوردلو در این باره چنین می‌گوید: «من بر این باور نیستم که رجیومونتانوس، طرفدار خورشید مرکزی بوده است اما این طرح [الگوی خارج مرکز] وی چنین چیزی را به خواننده‌اش القا می‌کند.» (25)
آیا می‌توان درباره قوشچی نیز چنین مطلبی بر زبان آورد؟
با اینکه به تازگی پژوهش‌هائی درباره آثار برجای مانده قوشچی آغاز گردیده است، ولی از همین پژوهش‌ها نیز می‌توان چنین استنباط کرد که وی در طول فعالیت علمی خود به ویژه در دوره‌ای که اقدام به بنیان‌گزاری مکتب نجومی در امپراطوری عثمانی، کرد، همانند کوپرنیک از امکان حرکت زمین بر پایه‌ی یک طبیعیات جدید غیر ارسطوئی آگاهی داشته است. ضرورتاً این گونه کشفیات باز هم مسئله انتقال نجوم اسلامی را به مغرب زمین پیش می‌کشد. با این حال به دلیل پژوهش‌های اندک اروپائیان، درباره این موضوع خاص، چگونگی این انتقال هنوز روشن نگردیده است.
هنوز ما به خوبی نمی‌دانیم که چگونه و تحت چه شرایطی این اثر و دیگر آثار علمی اسلامی در دوره‌ی بعد از نهضت ترجمه در قرن دوازدهم در اسپانیا و سیسیل به اروپا رسیده است. با این حال با توجه به مطابقت نجوم اروپائی بیش از دوران جدید با نجوم اسلامی اواخر قرون وسطی، این نظریه نامحتمل نیست که نسبت پانصد ساله‌ی نجوم غیر بطلمیوسی در جهان اسلام با جزئیات تمام در یک دوره 50 ساله در نیمه‌ی دوم قرن پانزدهم در اروپا تکرار گردیده است.
با پذیرش چنین احتمالی می‌توانیم این شباهت‌ها را به پیشرفت «موازی» حمل کنیم. (26)

ضمیمه‌ی 1

برهان قوشچی بر تبدیل الگوی فلک تدویر بر الگوی خارج مرکز

دایره AB به مرکز E مطابق شکل زیر استوای فلک حامل خارج مرکز و فلک تدویر فرض شده است.
Ghuchi1
دایره‌ی GD استوای فلک تدویر و دایره CD به مرکز M استوای فلک خارج مرکز در نظر گرفته شده است.
سیاره را در وسط حرکت استقامت در اوج خارج مرکز [طبق نظریه خارج مرکز] و در ذروه طبق نظریه فلک تدویر در نظر می‌گیریم.
اکنون فرض می‌کنیم مرکز فلک تدویر در حرکت وسط، به اندازه‌ی زاویه AES حرکت کند و مرکز سیاره با حرکت آنومالی به اندازه GSK حرکت کرده باشد.
E را به K وصل می‌کنیم و نشان می‌دهیم که مرکز سیاره طبق نظریه خارج مرکز همین نقطه K است.
برای اثبات این مطلب، لازم به یادآوری است که اگر اوج خارج مرکز توسط فلک حامل حرکت کند، اندازه حرکت که برابر با مجموع حرکت وسط و حرکت آنومالی است به اندازه‌ی زاویه AET است. پس زاویه‌ی SEB بیشتر از حرکت وسط است و با زاویه‌ی GSK که خاصه‌ی آنومالی است، برابر است. بنابراین خط ET موازی با خط SK است. پس هنگامی که مرکز سیاره بر روی محیط خارج مرکز با حرکت خارج مرکزی که به اندازه زاویه TMQ است، برابر با حرکت آنومالی است. در این صورت خط MQ موازی با خط ES خواهد شد و وقتی S را به Q وصل کنیم SQ موازی و مساوی با خط EM خواهد شد. از آنجائی که طبق فرض مسئله MQ و SE مساوی و موازی هستند و باز هم طبق فرض مسئله خط SK نیز مساوی با خط EM و موازی با آن است، بنابراین خط SK بر خط SQ منطبق است. پس نقطه Q طبق نظریه‌ی خارج مرکز، مرکز سیاره است و این نقطه بر نقطه‌ی K منطبق خواهد بود؛ این نقطه به نوبه‌ی خود طبق نظریه‌ی فلک تدویر مرکز سیاره است.
بنابراین بین دو نظریه در اصل اختلاف نیست و این همان چیزی است که درصدد اثبات آن بودیم.

ضمیمه‌ی 2

رسالة فی أنّ أصل الخارج یمکن فی السفلیین کما فی غیرهما للمولی علی القشجی

بسم الله الرحمن الرحیم و به ثقتی
ذهب صاحب المجسطی إلی أن أصل الخارج إنّما یمکن فی الثلاثة التی یبعد عن الشمس کلّ البعد و لا یمکن فی السفلیین لاقتضاء هذا الأصل کلّ الأبعاد و هما لا یبعدان عن الشمس إلا بقدر یسیر فقیهما لایمکن إلاّ أصل التدویر و واقفه علی ذلک لمّا رأوا فی بادی أنظارهم أنّ وسطی الاستقامة و الرجعة علی أصل الخارج إنّما یکونان عند الأوج و الحضیض و موضعاهما علی الفلک متقابلان و ظنّوا أنّ الکوکب علی أصل الخارج إنّ کان فی وسط الاستقامة مقارناً لوسط الشمس فهو عند وسط الرجعة یصیر مقابلاّ له و بالعکس فیحصل له فی وصوله من وسط الاستقامة إلی وسط الرجعة جمیع الأبعاد من الشمس بخلاف أصل التدویر فإنّ وسطس الاستقامة و الرجعة منه إنّما یکونان عند الذروة و الحضیض و موضعاهما علی الفلک واحد.
فالسفلیان علی أصل التدویر یقارتان وسط الشمس عند وسطی الاستقامة و الرجعة معاً فلا یحصل لهما فی وصلهما من وسط الاستقامة إلی وسط الرجعة جمیع الابعاد من وسط الشمس بل لایبعدان عنه الا بقدر ما یقتضیه نصف قطر التدویر.
و لیس الأمر کما ظنّوا فإنّ حرکة الوسط علی أصل الخارج إنّما یتعرض الی التوالی بمقدار مجموع حرکتی وسط الشمس و الاختلاف و حرکة الخارج إلی.
Ghuchi2
خلاف التوالی بمقدار حرکة الاختلاف فبمقدار ما یبعد الخارج مرکز الکواکب عن وسط الشمس إلی خلاف التوالی یردّه حامل الخارج بحرکته علی التوالی و لا یبقی البعد بین مرکز الکواکب و وسط الشمس إلا بمقدار التعدیل کما انّه علی أصل التدویر لا یبعد عنه إلا بمقدار التعدیل و التعدیل فی کل حین علی الأصلین واحد فمرکز السفلین علی کلا الأصلین (H: 125a) لا یبعدان عن وسط الشمس إلا بمقدار واحد.
ولیکن لبیان ذلک دائرة اب علی مرکز هـ منطقة حاملی الخارج و التدویر معاً و دائرة جد منطقه‌ی التدویر و دائرة ص ع علی مرکز م منطقة الخارج المرکز و لنفرض الکواکب فی وسط الاستقامة علی أوج الخارج و ذروة التدویر علی أصل التدویر ثم لیتحرک مرکز التدویر بحرکه الوسط زاویه ا ه س و مرکز الکوکب علی أصل الخارج أیضاً علی نقطه‌ی ک و ذلک لأنّ أوج الخارج إذا تحرّک بحرکة حامل الخارج حرکة مساویة لمجموع حرکتی الوسط و الاختلاف زاویة ا ه ط کان () زاویه‌ی س ه ب فضلها علی الوسط مساویة ج س ک الاختلافیه فکان / (C: 137a) خط ه ط موازیاً لخط س ک ثم إذا تحرک مرکز الکوکب علی محیط الخارج بحرکته المساویة لحرکة الاختلاف زاویة ط م ق کان خط م ق موازیاً لخط ه س و إذا وصلنا س ق کان مساویاً موازیاً لخط ه م لتوازی خطی م ق س ه و تساویهما بالفرض و کان خط س ک أیضاً مساویاً لخ ه م بالفرض و موازیاً له فخط س ک منطق علی خط س ق فنقطة ق مرکز الکواکب علی أصل الخارج منطبق علی نقطة ک مرکز الکواکب علی أصل التدویر فلا فرق بین الأصلین فی شیئ من الأحوال وذلک ما أردنا بیانه.

ضمیمه‌ی 3

مقایسه‌ی صفحه‌ای از متن ملاعلی قوشچی و صفحه‌ای از متن رجیومونتانوس در تبدیل فلک تدویر به خارج از مرکز

Ghuchi3

پی‌نوشت‌ها:

1- استاد دانشگاه مک گیل کانادا.
2- کارشناس ارشد تاریخ علم. از آقای دکتر جعفر آقایانی چاوشی برای کمک‌هایشان در ترجمه این مقاله سپاسگزارم.
مرجان خان بیگی
(ترجمه‌ی خانم مرجان خان بیگی از متن انگلیسی جمیل رجب، در بعضی از موارد تحت اللفظی بود که ما برای فهم بهتر خوانندگان تمام ترجمه را بازنویسی کردیم. جعفر آقایانی چاوشی)
3- N. M. Swerdlow, The derivation and first draft of Copernicus’s planetary: A translation of the Commentariolus with commentary, Proceedings of the American Philosophical Society, cxtvii (1973), 423-512. Good summaries can be found in N. M. Swerdlo and O. Neugebauer, Mathematical astronomy in Copernicus’s De revolutionibus (2 parts, New York and Berlin, 1984), 54-64, and in M. H. Shank, Regiomontanus on Ptolemy, physical orbs, and astronomical factionalism, Perspectives on science, x (2002), 179-2507, pp. 184-5.
4- B. R. Goldstein (Copernicus and the origin of his heliocentric system, Journal for the history of astronomy, xxxiii (2002), 219-35)
5- G.J. Toomer, Ptolemy’s Almagest (New York and Berlin, 1984), 555(n.2).
6- Swerdlow, op. cit.
7- For Copernicus’s references to his sources, of lack thereof, see Swerdlow, op. cit. (ref. l), 437.
8- Swerdlow, op. cit. (ref. l), 471.
9- Shank, op. cit. (ref. l), 185.
10- کتاب Epitome در سال 1496 بعد از مرگ رجیومونتانوس در ونیز چاپ شد.
11- درباره نقش بساریون در انگیزش تألیف Epitome رجوع شود به:
Swerdlow and Neugebauer, op. cit. (ref. l), 50-51. It is worth noting that Bessarion was originally from the Black Sea town of Trebizond, which fell to the Ottomans in 1461.
12- A. Sayih, The observatory in Islam (Ankiara, 1960), 260-89; E. S. Kennedy, The heritage of Ulugh Beg, in idem, Astronomy and astrology in the medieval Islamic world (Aldershot and Brook field, VT, 1998), XI; I. Fazlioglu, Osmanh felsefe=biliminin arkaplani: Semerkand matematik-astronomi okulu, Divan ilmi arastirmalar, xiv/1(2003), 1-66; and G. Saliba, Reform of Ptolemaic astronomy at the court of Ulugh Beg, in studies in the history of the exact sciences in honour of David Pingree, ed.
13- For an account of Qushji’s life, see 1. Fazlioglu, Ali Kuscu in Yasamlari ve yapitlariyla Osmanlilar ansiklopedisi, ed. By E. Cakiroglu (Istanbul, 1999), I, 216-19 and idem, Qushji, in Buographical encyclopaedia of astronomers, ed. By T. Hockey (Springer/ Kluwer, forthcoming).
14- F. J. Ragep, Kadi-zade Rumi, The necyclopaedia of Islam (Leiden, 2004), xii, 502.
15- E. S. Kennedy, A letter of Jamshid al-Kashi to his father: Scientific research and personalities at a fifteenth century court, Orientalia, xxix (1960), 191-213; reprinted in E.S. Kennedy et al., studies in the Islamic exact sciences (Beirut, 1983), 723-44. Cf. M. Bagheri, A newly found letter of Al-Kashi on scientific life in Samarkand, Historic mathematica, xxiv (1997), 241-56.
16- E.S.Kennedy, Ulugh Beg as scientist, in idem, Astronomy and astreology in the medieval Islamic world (ref. 10), X
17- E. J. Ragep, Freeing astronomy from philosophy: An aspect of Islamic infuence on science: , Osiris, xvi (2001), 49-71 (espec. 61-63).
18- این اثر تحت عنوان زیر به زبان انگلیسی ترجمه گردیده است:
G. Saliba, Al-Qushji’s reform of the Ptolemaic model for Mercury, Arabic sciences and philosophy: A historical journal, iii (1993), 161-203.
19- Cf. Toomer, op, cit, (ref. 3), ix. 5, 442 and n. 38. For an informed discussion of this passage, see O. Neugebauer, A history of ancient mathematical astronomy (3 vols, New York, 1975), I, 149-50.
20- Saliba, op. cit, (ref. l), 172 (English translation), 194 (Arabic text); I have slightly modified Saliba’s translation.
21- Saliba, op. cit. (ref. 15), 166.
22- Saliba, op. cit. (ref. 15), 166.
23- Fazlioglu, op, cit, (ref. 11).
24- Swerdlow, op. cit. (ref. l), 472.
25- Ibid., 475-6 (n. 8).
26- احتمال چنین انتقال دانشی از طریق ایتالیا، از احتمالات دیگر بیشتر است. در این باره رجوع شود به:
Swerdlow & Nesge lanes op. cit. (ref. l).
اما نقش بساریون، در انتقال مواد لازم به پئورباخ و رجیومونتانوس، نادیده گرفته شود.

منبع مقاله :
آقایانی چاوشی، جعفر؛ (1390)، پژوهشهایی در تاریخ علم، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.