چکیده: سیاست پیروزی خون بر شمشیر، همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب، آن را اعلام کرد و اولین معجزهی آن، پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود که کاملا حمایت آمریکا و غرب را نیز با خود داشت ... و پس از آن نیز پیروزهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بودهاند.
خداوندا! به نام تو آغاز میکنم و از تو هدایت و کمک میطلبم .. زندگی و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست. تو خود روشنی و گیرایی سخن حق را به گفتههایم ببخش و آن را پیک «حقیقت» به سوی صدها میلیون گوش و دلی قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را میطلبند و به سوی صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود. بار الها درودی سپاسگزارانه از سوی من و ملتم به روان پیامبران بزرگ، بویژه ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (صلی الله علیه وآله) بفرست که پیام رهایی و آگاهی انسان را به بهای جاه و با همهی توان در جهان پراکندند و ابدی ساختند، و سلامی تکریمآمیز به دلهای پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند.
آقای رییس! آقای دبیرکل! حضار محترم!
من رییس جمهور کشوری هستم که در یکی از بلندترین و حساسترین دورانهای تاریخ، مهد تمدن و کانون فرهنگ بشریت بوده است، و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینهی استوار بنا شده و به پشتوانهی فرهنگ بینظیر آن که اکنون به برکت بیداری اسلامی، غنای بیشتر یافته، تکیه کرده است. من از ایران میآیم که زادگاه پرآوازهترین و در عین حال ناشناختهترین انقلاب دورانهای معاصر است. انقلابی بر پایهی دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی ... راهی به درازای همهی تاریخ بشر ...
ریشهی استوار و اندیشهی زیربنایی این انقلاب « جهانبینی توحیدی اسلام» است.
تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همهی علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او: جهان، انسانها و اشیاء مرتبط میکند، و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود، و خلاصه همهی چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را می سازد و آن را بر ادارهی مطلوب خود قادر میکند ... همه و همه از این جهان بینی الهی، ریشه و مایه میگیرد و منشعب میشود.
در اندیشهی الهی اسلام، همهی هستی آفریدهی خدا و جلوهگاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین او.
انسان میتواند با استخراج گنجینههای استعداد که در نهاد اوست، خود را و جهان را ـ که برای او آفریده شده ـ به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید. و میتواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها، جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر، ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهی الهی است. دنیا کشتزار آخرت است، و مرگ، نه پایان زندگی، که دروازهی ابدیت و سرآغاز نشاهئی جدید.
در اندیشه ی الهی اسلام، افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند. میان نژادها، رنگها، مردم سرزمینها هیچ تفاوت نیست، و اینها مایهی برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت، پیوسته است و تعرض به یک انسان، تجاوز به همهی انسانیت است، بدون دخالت خصوصیات جغرافیایی و نژادی
برتریجویی و انحصارطلبی، برادری را به جان برادری افکند و خونی که جاری شد دیگر فرو ننشست و شبیه آن ضربه و آن انگیزهجوییهای خون به راه انداخت و میان برتری جویان و قربانیان برتری جوی، دریاهای خون پدید آورد ... و آسایش از بشر گرفته شد.
پیغمبران، مردم را به بندگی خدا که پتکی بر سر خودخواهی و برتری جویی است، فرا خواندند و آیینی که بهشت صفا و آرامش را، حتی پیش از بهشت اخروی، به بشر ارزانی میداشت، بدو عرضه کردند. و او را به مهار کردن غریزهی افزونخواهی و سلطه جویی تشویق نمودند و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی بر حذر داشتند، و سرچشمههای فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و یاد خدا و عشق به او را که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست بدو تلقین کردند.
آنها، همچنین به او آموختند که بازوی خود را برای حراست از این ارزشها نیرومند کند، و راه را بر شیطانهای شر و فساد و انحطاط آفرین ببندد، با جهل و ظلم و استبداد بستیزد و از علم و عدل و آزادی، پاسداری کند . بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید برای اجرای قسط و عدل قیام کند و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودی این ارزشها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است.
در اندیشهی الهی اسلام، دین خدا، قالب و شکل زندگی بشر است و نه تنها گوهری بر تارک آن. دین، یک نظام به بشر ارائه میکند و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات، هر چند که عبادات و عادات نیز ا نباشته از روح زندگی و در جهت همان نظام است. و این نظام ا جتماعی، مبتنی بر همان جهانبینی و ساخته به شکل آن است. آزادی، برابری انسانها، عدل اجتماعی، خود آگاهی افراد جامعه، مبارزه با کجی و زشتی، ترجیح آرمانهای انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و یاد الهی، نفی سلطههای شیطانی و دیگر اصول اجتماعی نظام اسلامی، و نیز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سیاسی و شغلی، همه و همه ملهم و زائیدهی آن جهان بینی و برداشت کلی از جهان و انسان است. اسلام، نظامهای مبتنی بر زور و قلدری و زایندهی ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد میکند و غلط میشمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزهی نظام اسلامی کمر بندد با شدت و مقاومت میستیزد .... و به جز آنان، با همهی انسانها ـ چه همکیش و چه ناهمکیش ـ به محبت و مساعدت امر میکند.
بر چنین پایهها و با چنین هدفهایی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد. بسیاری، پیدایش انقلاب اسلامی در بهمن 57 (فوریه 79) را ریشهجویی کرده و بسیاری به خطا در فهم درست این مسأله دچار شدهاند. ما این پدیدهی عظیم را از جمله ناشی از نارسایی سیستمهای موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهای آزادی، دموکراسی و برابری در این سیستمها میدانیم. اسلام در این تاریکی دلهرهآمیز توانست از لابلای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش در طی چند قرن برانگیخته بودند، برق بزند. در ایران این برق، به درخششی و سپس به طوفانی انجامید و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود ... نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی ـ بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود ـ فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است.
ایران در یکی از حساسترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است، با تاریخی و پیشینهی علمی و فرهنگی و نیز ذخائری کم نظیر. و انقلاب اسلامی ایران بر ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرتهای سلطهگر جهانی و در 25 سال اخیر، بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحدهی آمریکا، گذاشته بود. هیچ کس از خود ملت ایران به داراییهای مادی و معنوی آن محتاجتر نبود، اما این همه از او بازداشته میشد. ادعاهای دهن پر کن آنان دروغ و فریب بود. هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب، مخصوصا آنچه به صهیونیستها مربوط میشد، به آن آب و تاب زیادی میدادند. انقلاب اسلامی بر ضد چنین رژیمی و با هدفهایی بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به 9 سال میگذرد، اما همچنان مسائل زیادی برای گفتن هستند. دربارهی ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان، بیش از معمول، سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است ...
در انقلاب ما چند نقطهی اختصاصی هست که میتوان آن را استثنایی از سرگذشت معمولی انقلابها شمرد. من به آن نقطهها میپردازم ...و در پایان، پیام خودمان را خواهم گفت ...
1ـ این انقلاب حتی در شروع خود صددرصد مردمی بود. نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی ـ نظامی ، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچ یک از دیگر انواع رایج و معمولی که تحولات انقلاب کشورها را پدید میآوردند، در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند. فقط مردم بودند و مردم ، (آن هم کاملا بیسلاح) که در تهران و همه جای دیگر، چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگی شهر را از وجود و حضور خود و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند. ... و آنان مجبور شدند یکی یکی و دستهجمعی از کاخها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند ... شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان، هر کدام که توانستند، از مردم گریختند ....
این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همهی توانایی خود ـ سیاسی، نظامی ، پلیسی ـ کوشیده بودند مردم را متفرق سازند و به خانهها یا مراکز کارشان برگردانند و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران، در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند، اما حضور مردم روز به روز بیشتر شده بود. در آخرین ماهها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلا حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته، قادر به مقاومت نبود مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد: شاه رفت ... و بعد از آن عقبنشینیهایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب که کلمه کلمهی سخنانش به تک تک ملت، روح و آگاهی و درس میداد، به اتکاء خداوند متعال که همهی قدرتها در ید قدرت اوست، و با اعتماد به همین ارادهی عظیم و خدشهناپذیر مردم، دولت انقلاب را تشکیل داد .... دولت ستمشاهی خودبخود و بیآن که راه دیگری داشته باشد، مسند را رها کرد و گریخت ... آخرین سنگرها، پادگانهای خالی از سرباز و افسر بود ... آنها هم گریخته بودند و بسیاری به صف مردم پیوسته. در آخرین لحظات، چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند .... و معجزهی این انقلاب، پیروزی مردم بود .... تنها پس از سقوط پادگانها بودکه مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود، این سلاحها برای مراقبت از نهال نو رس انقلب به کار گرفته شد. مردم، جوانان و پیران، زنان و مردان، تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را که به نظر قوی و کاملا مسلح میرسید و از پشتیبانی بزرگترین قدرتها برخوردار بود، شکستند و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، ارادهی نیرومندشان و خونشان بود ... و خون بر شمشیر پیروز شد.
سیاست پیروزی خون بر شمشیر، همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب، آن را اعلام کرد و اولین معجزهی آن، پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود که کاملا حمایت آمریکا و غرب را نیز با خود داشت ... و پس از آن نیز پیروزهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بودهاند.
این تجربهی بینظیر ـ لااقل در یک قرن اخیر ـ بود و خو ب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه، و هم نیز از سوی قدرتهای سلطهگر جهانی.
2ـ این انقلاب متکی به دین بود و به اسلام، بسیارند انقلابهایی که ریشههای مبارزاتی آن از ایمان دینی تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب، این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را: هدفها را، اصول را و حتی روشهای مبارزاتی را و نیز شکل نظام نوین و نوع ارادهی آن را .... از اسلام گرفت.
این، ابعاد شگفتآوری به انقلاب میبخشد و تعریف تازهای از پیروزی آن ارائه میدهد. چه، اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابی و سازندگی، اکنون حداقل 150 سال است که مورد تهاجم قدرتهای استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است، به علاوه، اسلام در بیش از 50 کشور و میان یک میلیارد انسان، یک ایمان مقدس، یک دین الهی است، پیروزی انقلابی که روح و محتوایش اسلام است، در حقیقت پیروزی بر همهی آن مهاجمان و در عرصهی زندگی همهی این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن مسلمان در دههها کشور، از پیروزی انقلاب ما، احساس پیروزی کردند.
این خصوصیت هم چنین راه عقبنشینی، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن میبندد: در راه خدا شکست نیست تا ضعف و ترس و عقبنشینی باشد.
3ـ عدم اتکاء به شرق یا غرب، خصوصیت استثنایی دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابی ما است. این خود یکی از مظاهر اعتقاد و اتکاء به خدا در همهی صحنههای حیات فردی و اجتماعی ما است. امروز تفکر مسلط بر دنیای سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکاء به یکی از قطبهای قدرت نمیتوان در صحنهی سیاسی معاصر زنده ماند اگر در شدت و ضعف این اتکاء اختلاف نظر باشد در اصل آن حرفی نیست. حتی آنان که در اندیشه، عدم اتکاء و عدم تعهد را پذیرفتهاند معتقدند در عمل نمیتوان چنین بود. انقلاب ما در چنین جوی، یک فلسفهی جدید را عرضه کرد و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که میتوان قدرتهای سلطهگر را به خود راه نداد و قلدری آنان را جدی نگرفت و به آنان باج نداد، مشروط بر این که نقطهی اتکائی قویتر از هر قدرت مادی را باور داشت: خدا را.
ما دانستهایم که برای این عقیده و این راه، بهای سنگینی نیز باید پرداخت و خود را آماده کردهایم.
بگذارید این تجربه، ملتها را به استقلال واقعی و خدشهناپذیر و در نهایت نفی کامل سلطههای بزرگ جهانی، رهنمون شود؛ روند کنونی تقسیم قدرت، بشریت را به آیندهی باز هم تلختری تهدید میکند.
4ـ یک خصوصیت استثنایی دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست، و آن خصومتها و ضربههای استثنایی علیه آن است. هیچ انقلابی از دشمنی نظام «سلطه» در جهان بر کنار نمیماند، اما تنوع، عمق، گستردگی و خشمآلودگی خصومتهایی که در طول 9 سال با ما شده حکایتی استثنایی و شنیدنی است:
هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که دشمنی با آن شروع شد، و بیشتر از سوی آمریکا ... دست اندرکارانی که گذشت زمان را مجوز افشای رازهای نهان دانستهاند امروز اعتراف میکنند که در ماههای آخر عمر رژیم ستمشاهی، دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، مشاور امنیتی رییس جمهور و شخص او، به شاه دلگرمی میداده و او را تشویق به «قاطعیت» میکردهاند! مقصود از این قاطعیت همان چیزی است که بعدها به صورت مشخصتر در گفتههای شخصی به نام ژنرال هایزر شنیده شد، شخصی که با مأموریت ویژه از سوی رییس جمهور آمریکا به تهرانآمده بود .... از نظر او و طبق توصیههایی که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهای کشته شدن دهها هزار نفر محفوظ بماند ... با این استدلال موجه که: این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند!! به نظر رژیم ایالات متحده آمریکا این فرض که با عدم مداخلهی آمریکا در امور داخلی ایران میتوان خون دهها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمین نریخت، کاملا مردود بوده است!
یقینا ناکام ماندن مأموریتهای هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فراری شدن همهی کسانی که آمریکا برای اجرای آن نقشهی شوم به آنها امید داشت، دلیلی جز کوبندگی موج انقلاب و قدرت عظیم ملتی که برای خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمیترسد، نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بودکه هر دشمنی را از میدان میراند، دشمن قبلا نیز به دست شاه خائن، هر فشاری را که ممکن بود وارد آورده بود.
پس از پیروزی انقلاب، توطئههای خصمانه به شکلهای دیگری آغاز شد: اولین کار، تلاش همه جانبه برای نفوذ دادن ایادی دشمن در مدیریتهای انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سیاسی پس از یک دورهی اختناق چند ده ساله، سازماندهی احزاب و گروههای مخالف انقلاب بود. در مورد اول این نمونه جالب است که مهرهی سرسپرده ولی نه چندان معروفی که چند هفته پس از پیروزی انقلاب در دادگاه انقلاب، خائن و مجرم شناخته شد، در اولین روزهای پیروزی با برانگیختن وسائل و وسائط، توانست فرمانده نیروی هوایی شود! و در مورد دوم کافی است گفته شود که طیفی از سلطنتطلب تا کمونیست و از تجزیهطلب تا پان ایرانیست را شامل میشد و لازم است فراموش نشود که برخی سفارتخانههای مقیم تهران، از جمله سفارت آمریکا ـ مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروهها بودند!
تروریسم خشن، یکی دیگر از خصومتهای انتقامآمیز با انقلاب بود،گروهکهای فاقد پایگاه مردمی با دزدی سلاح و مواد، که آن روزها کار دشواری نبود و سپس با پشتیبانی دولتهای خارجی، بزرگترین شبکهی تروریستی را در ایران ایجاد کردند.
ترور فردی و جمعی، انفجارهای مهیب، هواپیما ربایی، آدم ربایی، شکنجه و کشتارهای هولناک، کاری بود که به دست چندین گروه تروریستی مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب، در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه ی قشرها تشکیل میدادند: از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور، تا افراد عادی جامعه، کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بیخبر.
امروز افراد و سران همان تروریستها که غالبا مسئوولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفتهاند در آمریکا و فرسانه و برخی دیگر از کشورهای غربی مصونیت و زندگی راحت دارند و به نام «اپوزیسیون انقلاب» نامیده میشوند .... و آن کشورها غالبا جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم میکنند .... از شگفتترین بازیهای سیاست این که مظلومترین قربانیان تروریسم کور و خشن، به تروریسم متهم میشوند، آن هم از سوی کسانی که خود در پیش راندن تروریستها به سوی آن و سپس پناه دادنشان، نقشی بزرگ داشتهاند!
من به عنوان رییس جمهور و خدمتگزار کشورم و به نام کسی که خود نیز هدف یکی از این جنایتهای خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار میکنم که ملتم در برابر این قساوتها نلرزید و حوادث بینظیری که فقط در یکی از آنها 72 نفر از رهبران و کارگزاران بلندپایهی انقلاب (شامل چند وزیر، چندین نمایندهی مجلس، تعدادی مسؤولان بزرگ و شخصیت کم نظیر، شهید بهشتی) و در یکی دیگر رییس جمهور و نخست وزیر با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابیش را افزایش داده است.
کودتا، تجربهی خونین سنتی و معمول قدرتها با همه انقلابها، نیز در ایران بارها سازماندهی شد و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت ... اگر هوشیاری مأموران و کمک مردم نمیبود باید همان پیشبینی ژنرال آمریکایی اتفاق میافتاد: حمام خون و کشتارهای میلیونی، آن هم بیش از یک بار .... بزرگترین، دردناکترین و فاجعهآمیزترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلی بود: تحریک حس جاهطلبی یک همسایه، تشویق او به حمله، و دلگرم کردن او به پشتیبانی و کمک ....
امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنی میتوانند یقیین کنند که حملهی ارتش عراق در 31 شهریور 59 یعنی نوزده ماه بعد از تشکیل جمهوری اسلامی که با 10 لشکر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، به جز توسعه طلبی و انضمام بخشی از ایران به عراق ـ چیزی که بارها در کتب و مطبوعات عراقی یا غیر عراقی جیرهخوار بدان تصریح شده ـ شکست انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را هم هدف گرفته بوده است. آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاء کردهاند.
نتایج بزرگی که عراق از پیروزی این جمله میتوانست به دست آورد غیر از تثبیت وضع داخلیش، ظهور در صحنهی منطقه و حتی در عرصهی عربی به عنوان یک قدرت فائقه بود. و این برای بیسر و پایان حاکم بر عراق، چیز زیادی است .... و نیز دستیابی به مرز قابل توجهی در حوضهی بسیار مهم خلیج فارس.
با این پیروزی که ناگزیر میباید شکست ایران و تجزیهی آن و سقوط نظام جمهوری اسلامی را همراه داشته باشد، قدرتهای سلطهاندیش نیز به هدف بزرگی میرسیدند: حذف نظامی که با ظهور خود معادلات سیاسی ـ اقتصادی منطقه را عوض کرده و دست استکبار مخصوصا آمریکا را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. برای آمریکا و بعضی دیگر، در صورت شکست ما، آب رفته به جوی برمیگشت و همان داستان همیشگی نفوذ اقتصادی و سیاسی و ... تکرار میشد.
ما اول غافلگیر شدیم. این را اعتراف میکنیم. سرگرمی به مسائل بیشمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربهی کافی، آن را بر ما تحمیل کرد ....ولی ویژگیهای انقلاب به دادمان رسید ....ظرف چند ماه مردم و نیروهای مسلح با حضور و تلاش معجزهآسای خود حماسهی بزرگی آفریدند و بخش مهمی از سرزمینهای مغصوب آزاد شد... ولی فاجعهای که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتا غیر قابل وصف است .... چه شهرهای آبادان همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد و تنها، شهر دزفول مورد اصابت بیش از 250 موشک زمین به زمین قرار گرفت، چه روستاهای آبادی که از آن، حتی دیوار نیمه خرابی بر جای نماند، چه کارخانههایی که به آهنپارهیی تبدیل گشت و چه مزارعی که در آن نشانی از آبادی نماند. و چه آثار گرانبهای فرهنگی که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر، چه جانهای گرامی و انسانهای بیگناهی که به قتل رسیدند.
ارتکاب جنایات جنگی از حملهی وحشیانه به مناطق مسکونی غیر نظامی تا کشتار بیرحمانهی هزاران کودک و زن بیدفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادی در جادههای اشغالی (در هفتههای اول جنگ) و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بینالمللی و به کارگیری حجم گستردهای از سلاحهای شیمیایی و بمباران کشتیهای تجاری، هواپیماهای غیر نظامی و مسافربری، قطارهای مسافران عادی از جملهی کارهای همیشگی و شناختهشدهی عراق در طول این جنگ است.
ملت ایران در اولین وهلهای که پس از تلاشهای آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبیر و جمعبندی قرار دهد، به حقیقتی تلخ دست یافت، و آن این که بنیان امنیتی که با اعتماد بر قول و قرار عنصری متجاوز و آتش افروز نهاده شده باشد، بسی سست و بیاعتبار است و اعتماد به چنین امنیتی سادهلوحانه و غیر منطقی است.
رییس رژیم عراق صریحا اعلان میکرد که قرارداد قبلیاش با دولت ایران در سال 1975 ، معروف به قرارداد الجزایر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازمالاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهای معدودی، حمله را آغاز نمود.
این برای ملت ما درسی تلخ و آموزنده بود ... از آن لحظه ملت بیدار و انقلابی ما تصمیم خود را گرفت و هدف خود را مشخص کرد؛ این هدف تنها باز پس گرفتن زمینهای اشغالی یا گرفتن غرامت جنگی نبود ـ هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسی خسارتها قابل جبران نبود ـ بلکه هدف مهمتر، تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود.
با طرح مسألهی تنبیه متجاوز ما نه فقط یک تکیه گاه مطمئنی برای امنیت ملی خود جستجو میکردیم، بلکه این برای همه ی منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یک بار متجاوزی به دلیل تجاوز، از سوی خانوادهی بینالمللی مجازات شود میتوان مطمئن شد که دست کم تا سالیانی، این انگیزه ـ که همواره در عناصر شریر و فرصتطلب قابل جستجو است ـ فرو خواهد نشست و منطقه و شاید جهان مصیبتهای یک جنگ متجاوزانه و بیدلیل را تحمل نخواهد کرد.
دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از 40 سال صلح و امنیت اروپای جنگ خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟
قدرتهای بزرگ، حتی در هنگامی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمههای اشغالگران متجاوز بود با استفاده از ابزار فوقالعاده نیرومند، ما را زیر فشار قرار میدادند که آتش بس را بپذیریم. در مقابل این وعده که کمیتهای تشکیل خواهد شد که ترتیب بازگشت متجاوز به مرزهای بینالمللی را بدهد. این بدان معنی بود که ما بخشی از وجود خود را، بخشی از شرف خود را در زیر دست و پای دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگی این یا آن کمیتهی بینالمللی برویم! برای یک ملت بزرگ و پر افتخار و انقلابی هیچ اهانتی از این بالاتر نیست. بیهوشترین انسانهای عالم هم برای رد چنین پیشنهاد ظالمانهیی، سرگذشت غمانگیز و خونبار ملت فلسطین را به عنوان دلیلی بزرگ و زنده در پیش روی خود دارند ...
اگر آتش بسهای تحمیلی و وعدههای فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.
ما امروز هم که بیشترین بخش از سرزمینهای اشغالی را با مجاهدت قهرمانانهی ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کردهایم – و البته هنوز بخشهایی از آن از جمله نفتشهر در تصرف ارتش متجاوز است – مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز میشماریم، و امروز با نگاه به سرمایهی عظیم و غیرقابل جبرانی که جنگ تحمیلی از ما گرفته ، بیش از همیشه به آن اهمیت میدهیم و هر دستاورد دیگری را بدون آن برای ملت خود خسارت میدانیم، ... ما که بار سنگین جنگ تحمیلی هفت سالهای را بر دوش داریم از هر کسی به صلح تشنهتریم ، اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایهی مجازات تجاوزگری که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده قابل دسترسی میدانیم و بس.
امروز نیز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است و این را همهی دنیا میداند. صلحی که امروز از آن رژیم قبول شود چند سال بعد – آنگاه که وی به خود گمان قدرت ببرد – در یک لحظه دود خواهد شد و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین برای آینده آن است که متجاوز مجازات شود.
صلح، بی شک کلمهای زیبا و جذاب است، تا آن حد که حتی آتش افروزان بزرگ بینالمللی و پدیدآورندگان سلاحهای جهانسوز نیز بدان علاقه نشان میدهند و ریاکارانه از آن دم میزنند. اما به نظر ما، عدالت – واژهای که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط به آن مینگرند – از صلح بالاتر و مهمتر است.
ای بسا مظلومانی که زندگی را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کردهاند. اینها همواره قهرمان شناخته شدهاند. شهرهای اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلری افتخار میکنند و لنینگراد هنوز به خودسوزیاش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوت کرد و به مقاومت چهارسالهاش در محاصرهی مهاجمین نازی، به خود میبالد.
سازمان ملل – بخصوص – بنا بر اولین مادهی منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژهاش، یعنی مقابله با متجاوز است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل میطلبیم.
قدرتهای بزرگ، ریاکارانه، این جنگ را که بر ما تحمیل شده "بی معنی " مینامند و این در حالی است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن، حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی کردهاند.
شک نیست که به راه انداختن چنین جنگی همواره بی معنی است؛ ولی آنان تا وقتی هنوز متجاوز از دست یافتن به هدفهای شومش مأیوس نشده بود، چنین تعبیری نمیکردند.
اما امروز این جنگ برای ملت ما دارای معنایی بسیار مهم است: کوشش مجاهدتآمیز و فداکارانه برای سوزاندن ریشهی تجاوز و اثبات این که یک ملت قادر است علیرغم خواست قدرتهای بزرگ، از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکاری و ایثار خود، در حال شکستن و ابطال معادلهای است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیش رفته و تکیه بر حمایت قدرتها، تضمین کنندهی موفقیت است.
ملت ایران درمدت این هفت سال پاسخ به سؤال بزرگی را جستجو کرده است. من مایلم از این تریبون آن سؤال را مطرح کنم. سؤال این است است که چرا دولتهایی که به روشنی و قاطعیت دانستهاند که رژیم عراق برافروزندهی آتش جنگ و اقدام کننده به تجاوز است – و کم نیستند کسانی که این حقیقت را میدانند – در مقابل این جرم بزرگ و گناه بیناللمللی سکوت کردهاند؟ و چرا رسانههای گروهی عالم، مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشی سپردهاند؟ ممکن است آشنایی به وضع رابطهی سیاسی در دنیای امروز و هندسهی معیوبی که سلطهی قدرتهای بزرگ در روابط جهانی به وجود آورده، کلید حل این معما باشد! و این از نظر ملت ما پوشیده نیست ...
اما سؤالی که هیچ پاسخ قانعکننده برای آن نمیتوان یافت این است که چرا شورای امنیت سازمان ملل – ارگانی که اساسا برای مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بینالمللی به وجود آمده – در قبال این تجاوز بکلی وظیفهی خود را از یاد برد و حتی ضد آن عمل کرد. خوب است همه بدانند که شورای امنیت در شروع حملهی عراق که در جبههای به عرض هزار کیلومتر واقع شد هیچ عکسالعملی نشان نداد ... ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهای بینالمللی را در نوردید و در برخی از نقاط تا عمق 70-80 و 90 کیلومتری پیش رفت و در آن مستقر شد، و چنان که برخی از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد!
تنها پس از آن بود که اولین قطعنامهی شورای امنیت صادر شد: (28 سپتامبر 1980 ) این قعطنامه نه به تجاوز اشاره کرد، نه به اشغال، و نه به بازگشت به مرزهای بینالمللی را لازم شمرد ... بلکه به جای این همه – با کمال تعجب – طرفین را به عدم توسل "بیشتر " به زور دعوت کرد! این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قوای قهریهی عراق تصرف شده بود چشمپوشی میکرد و فقط از او میخواست بیش از آن پیشروی نکند، و از ایران نیز میخواست که از جنگ برای عقب راندن متجاوز خودداری کند.
این اولین اقدام شورای امنیت بود که در آن، وظایف اصلی شورا یعنی نگاهبانی از صلح و امنیت بینالمللی، به شکل زشت و تأسفانگیزی به وسیلهی خود آن شورا پایمال میشد!
پس از آن شورای امنیت را سکوتی مرگبار فرا گرفت. و تا آزادی خرمشهر -عملیاتی که در آن ستون فقرات نیروهای اشغالگر شکست و هزاران نفر از آنان به وضعی ذلتبار اسیر شدند – جنگ خونین و مستمری را که خبرهای آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد! در این مدت، قهرمانیهای ملت ما و شکلگیری نیروهای رزمندهی ما، سر بر آوردن یک نیروی جوان، انقلابی و تعیینکننده در منطقه را خبر داد و قدرتهای جهانی را از دست یافتن به هدفهای شومی که در حملهی عراق به ایران جستجو میکردند، بکلی مأیوس ساخت.
این بود که بار دیگر شورای امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد: چند هفته پس از فتح خرمشهر، دومین قطعنامهی شورا صادر شد ( 12 ژوئیه 1982 ): این قطعنامه "بازگشت به مرزهای بینالمللی " را درخواست میکرد. یعنی چیزی را که بخش اعظم آن با فداکاری ملت ما و با شجاعت بی نظیر رزمندگان ما، خود حاصل شده بود! در این قطعنامه نیز نه سخنی ازتجاوز، نه نامی از متجاوز، نه یادی از خسارتها و چارهای برای جبران آن، و نه بالاخره تضمینی برای امنیت و ثبات حقیقی و تنبیهی برای عمل ناامنی، وجود نداشت.
بار دیگر، ما خود را در تلاش برای احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شورای امنیت همواره در مورد جنگی که بر ما تحمیل شده، با همین روش، موضع گرفته است.
ابتکارات مستقل دبیرکل میرفت تا راهگشا شود و سازمان ملل را در وصول به هدفهای خود کمک کند، ولی از این امکان بهرهای گرفته نشد؛ من در اینجا لازم میدانم خشنودی خودمان را از تلاشهای ایشان ابراز دارم و همچنین از نخستوزیر فقید سوئد آقای اولاف پالمه که در سمت نمایندهی دبیر کل، تلاشهای دلسوزانهای کرد، به نیکی یاد کنم.
آیا شورای امنیت برای تخلف از اولین وظیفهی خود یعنی مقابله با تجاوز – که در مادهی اول منشور از همهی هدفهای دیگر ارجح شمرده شده – استدلالی دارد؟
آیا برای مقابله با "تهدید صلح " و "نقض صلح " و "توسل به زور " (مفاد مواد فصل هفتم ) چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟
بیطرفی کمترین چیزی است که جمهوری اسلامی که قربانی تجاوزگری خونین و خسارتبار قرار گرفته میتواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد زیرا وظیفهی آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانی تجاوز است و نه بیطرفی میان این دو. اما آیا شورای امنیت میتواند ادعا کند که در این رابطه حتی بیطرف بوده است؟
احساس ما این است که شورای امنیت تحت تأثیر خواست و ارادهی برخی از قدرتهای بزرگ مخصوصا آمریکا در موضعی چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بنای امنیتی که به پشتیبانی چنین شورای امنیتی نهاده شده، کاخی پر زرق و برق از مقوا است! ملتها، مخصوصا ملتهای جهان سوم و بویژه آنان که مایلند کاملا مستقل از ابرقدرتها زندگی کنند، هرگز نمیتوانند تضمین امنیت خود را از این شورای امنیت بخواهند.
خودداری از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز، آتش جنگ تحمیلی را مشتعل نگهداشته و حتی گسترش دده است.
اکنون خلیجفارس به خاطر حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورهایی که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد آن منطقه شدهاند، تبدیل به انبار باروتی خطرناک شده است.
من لازم میدانم مجمع عمومی سازمان ملل و نیز افکار عمومی ملت آمریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکی که اکنون رژیم آمریکا با اقدام اخیر خود در خلیجفارس همه دنیا را و نه فقط منطقه را با آن تهدید میکند معطوف سازم.
دیروز ناوهای امریکایی یک کشتی تجاری، ایرانی بنام "ایران – اجر " را مورد حمله قرار داد، پنج نفر کشته، چهار مجروح بجای نهاد، کشتی را تصرف و تعدادی را دستگیر کرد و به گروگان گرفت، دیروز تلویزیون آمریکا این را به عنوان زدن یک قایق در حال مینریزی پخش کرد و طبق معمول به افکار عمومی دنیا دروغ گفت اما من اینک اعلام میکنم که این یک کشتی تجاری و موسوم به "ایران – اجر " بوده است و نه یک قایق تندر و جنگی، این آغازی است برای حوادثی که بیشک عواقب تلخ آن به خلیجفارس منحصر نخواهد ماند و مسئولیتهای همه پیشامدهای بعدی به عهده شروع کننده یعنی آمریکاست.
آیا ادعاهای بی تابانه آمریکا برای صلح در خلیجفارس را باید باور کرد، یا این آتشافروزی عملی آشکار را؟
من صریحا اعلام میکنم که آمریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.
این تنها یکی از دنبالههای شوم جنگ تحمیلی و نتیجهی ناتوانی شورای امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شورای امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلی، و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتیها محکوم میکرد، امروز آمریکا نمیتوانست علیرغم فشار افکار عمومی جهان و حتی داخل آمریکا دست به چنین تهدید آشکاری علیه صلح و امنیت جهانی بزند، آن هم بلافاصله و علیرغم قطعنامهی 598 که خود عامل اصلی تهیه و صدور آن بود.
آیا قطعنامهی 598 فقط برای فشار بر جمهوری اسلامی تهیه شده است؟
من باید به همهی جهان و مخصوصا به ملت بزرگ آمریکا اعلام کنم که حضور نظامی تهدید کنندهی آمریکا در خلیجفارس، تنها یکی از خصومتهای آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ما است.
تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین، آمیخته به انواع دشمنیها و کینهورزیهای رژیم آمریکا است: 25 سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی با آن همه جنایتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد، غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابلهی جدی با انقلاب در آخرین ماههای عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم، کارشکنی نسبت به انقلاب به وسایل گوناگون در اولین سالهای پیروزی، تماس تحریکآمیز سفارت آمریکا در تهران با عناصر ضد انقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضد انقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینهها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیتالمال برداشته و به نام خود در بانکهای آمریکا گذارده بود، تلاش برای محاصرهی اقتصادی و ایجاد جبههی متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما، و بالاخره لشکرکشی بی منطق قلدرمآبانه به خلیجفارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه ... اینها بخشی از ادعانامهی ملت ما علیه رژیم ایالات متحده آمریکا است. ادعانامهای که میتواند کلیهی ادعاهای صلحطلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حسن نیت نسبت به جمهوری اسلامی را – که ظاهرا هدفی جز حل مشکلات داخلیشان ندارد – مورد تردید جدی قرار دهد.
آخرین نمونه از طومار خصومتهای آمریکا با ملتمان فاجعهی خونینی است که نسبت به حجاج بی دفاع و مظلوم در سرزمین مقدس مکه و در حرم امن الهی آفریده شد و در آن نزدیک به چهارصد نفر ایرانی و غیر ایرانی که اکثرا زنان بودند به شهادت رسیدند و چندین برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنی دست آمریکا در این فاجعهی بی نظیر تاریخی، مؤثر بوده است.
آیا رژیم آمریکا و دست نشاندگان سعودیاش برای کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بیگناه، پاسخ قانع کنندهای میتوانند ارائه دهند؟
بی شک فاجعه آفرینان برای توجیه عمل خود ناگزیرند بهانهای بتراشند و تهمتهایی بزنند، اما طبیعت حادثهای که یک طرف آن قریب چهارصد تن مسافر کشته – و بیشتر بانوان – است و یک طرف پلیس محلی مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمی، راه هر بهانه را میبندد.
درست است که خون – خونی که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود – پیام رسایی را، نه فقط برای امروز، که برای همهی زمانها با خود حمل میکند و دست خونریز را افشاء میکند، اما حادثهی مکه، از این جهت که هماهنگی سیاست آمریکا با ارتجاع عرب را نشان میدهد و پرده از پنهانکاریهای این دو، در منطقهی خلیجفارس بر میدارد، دارای ابعادی جهانی است و در خور آن که در مجامع بینالمللی به دقت در آن نگریسته شود.
من لازم میدانم که مؤکدا بگویم که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم آمریکا است و نه علیه ملت آمریکا که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتی کرده، پای آن ادعانامه را امضاء خواهد کرد.
ملت ما نشان داده است که به هدفهای خود مؤمن و در راه آن تا سر حد نثار جان ایستاده است.
چنین ملتی از آمریکا و از هیچ قدرتی نمیترسد. و به یاری خدا نشان خواهد داد که پیروزی از آن حق و مؤمنان به حق است.
آقای رئیس! آقای دبیرکل! حضار محترم!
این بود سرگذشت انقلاب ما، انقلابی که اگر موج امیدی گسترده میان ملتهای رنجدیده از سلطه استکبار پدید آورد، موج مخالفتی به همان گستردگی نیز میان قطبهای سلطه بینالمللی ایجاد کرد. و این مخالفتها هر چند جدی، عمیق و متنوع بود نتوانست نهالی را که ریشه در اعماق داشت و روز به روز استوارتر میشد از پا بیندازد، هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شده ...
اکنون همه دنیا ببیند و میبیند که ما به رغم انف سلطهها زندهایم و زنده خواهیم بود، سنتهای الهی در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود.
و این زندهترین و گویاترین پیام ما است.
نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند و اراده خود را برای ملتها و کشورهای جهان سوم سرنوشتساز بداند.
ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه، حیات و استمرار جمهوری اسلامی را نمیخواست ولی اراده ما غالب شد.
پیام ما به همه ملتها و دولتهایی که میخواهند مستقل و بیاعتنا به خواست و اراده سلطههای بزرگ جهانی بمانند این است که از آنان نترسند و به خود و ملت خود اعتماد کنند.
انقلاب ما، همچنین پیام بزرگ خود را نفی نظام سلطه در جهان میداند ...
امروز عملا جهان میان قدرتهای بزرگ و سلطهگر تقسیم شده است و آنان خود را صاحب اختیار دنیا میشمرند.
به اعتبار دیگر، جهان به دو بخش سلطهگر و سلطهپذیر تقسیم شده است و بخش اول خود را مالک سرنوشت بخش دوم میداند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است.
نظام سلطه، به میل خود، انقلابها را نفی و برای رژیمهای انقلابی مشکلتراشی میکند. نیکاراگوئه و کشورهای انقلابی جنوب آفریقا چند مثال زنده این حقیقتاند.
نظام سلطه علیرغم ملتها برای آنان تصمیم میگیرد. فلسطین مظلوم نمونه کامل و افغانستان نمونه دیگر این حقیقتاند.
نظام سلطه، با مفاهیم به میل خود بازی میکند و آن را بر طبق مصالح خود تغییر میدهد و همه امکانات خود را برای جا انداختن آن به کار میبرد، تروریسم و حقوق بشر نمونههایی از مفاهیم دستکاری شدهاند.
نظام سلطه برای همه دنیا و به عوض همه ملتها تصمیم میگیرد، نمونه دیروز آن هیروشیما است و امروز هم رئیس جمهور آمریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار میکند با این استدلال که: اگر ما این چندین هزار را نمیکشتیم بعدا ممکن بود بیشتر از آن در همه دنیا کشته شوند! و بدین ترتیب دلسوزی قیم مآبانه آمریکا نسبت به همه دنیا را به رخ میکشد!
نظام سلطه از رژیمهای فاشیست و نژادپرست مانند: اسراییل و آفریقای جنوبی حمایت میکند و آنان را چون دست مسلح و خونریزی به جان ملتهای مظلوم میاندازد؛ لبنان مسلمان که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهای جنایتآمیز صهیونیستها میایستد نمونه بارز و کوشرهای خط مقدم جنوب آفریقا نمونههای دیگر آن است.
نظام سلطه به خود حق میدهد که سازمانهای بینالمللی را زیر فشار قرار دهد: نمونه حاضر آن فشار آمریکا بر شورای امنیت و یونسکو است.
نظام سلطه منافع سلطهگران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران میشمرد، نمونه آن حضور تشنجزا و خطرآفرین ناوهای آمریکا در خلیج فارس است که به استدلال «حفظ منافع آمریکا» و بدون توجه به منافع کشورهای منطقه انجام گرفته است .... و خلاصه نظام سلطه، تبلیغات جهانی را در دست میگیرد و به کمک آن، همه حقایق را واژگونه و همه این شیطنتها را خدمت جلوه میدهد و راه مقابله با خود از سوی افکار عمومی عالم را میبندد.
پیام ما به همهی ملتها و دولتهای جهان سوم و نیز به ملتهایی که دولتهای آنان خود به جود آورندگان نظام سلطهاند، این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرتها و دولتهای بزرگ از سوی همه گفته شود: در خانههای خودتان بنشینید و دنیا را به همه مردم دنیا بسپرید! شما قیم آنها نیستید!
در سازمان ملل، دو تبعیض ناروا هست: حق وتو و عضویت دائم در شورای امنیت، این دو تبعیض باید برداشته شود. این تنها چیزی است که میتواند سازمان ملل و شورای امنیت را به راستی همان کانونی کند که همه ملتها به آن دل ببندند و مسائل فیمابین خود را در آن حل کنند، و گرنه همیشه مثل امروز شورای امنیت جایی خواهد بود برای صدور احکام بیاعتبار و دستورهای بیعمل. و همیشه مثل امروز ملتها احساس خواهند کرد که جایی برای حل مسائل بینالمللی وجود ندارد و خشونت تنها راه پیشبرد کارها است.
پیام ما به دولتهای جهان سوم این است که تا نظام سلطه و وضع کنونی باقی است در راه اتحاد میان خود بکوشند. این بهترین راه برای قوی شدن است. سلطههای جهانی از قوت و قدرت هیچ نمی فهمند و در برابر زبان قدرتی که آنان به کار میگیرند با زبان قدرت باید سخن گفت.
بیداری ملتها و آگاهی یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه، بزرگترین پشتوانه دولتهای جهان سوم و مایه قدرتی حقیقی در برابر سلطهگران است. رهبران این دولتها هیچ بازوی قدرتمندی و نیز هیچ چارهای جز، فکر روشن و اراده نیرومند ملتهای خود ندارند.
اتحادی که ما به کشورهای جهان سوم پیشنهاد میکنیم، اتحاد برای جنگیدن با قدرتهای بزرگ نیست، اتحاد برای دفاع از خود و جلوگیری از تضییع حقوق حقه خود است.
قدرتهای سلطهگر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند ... فساد اخلاقی، فساد جنسی و فساد اعتقادی ... همه و همه در انگیزههای سیاسی و اقتصادی و جاسوسی این قدرتها، پشتوانهها و مروجین عمده و اصلی خود را مییابند... و چنین شده است که امروز در دینای سیاه و تلخی که این بار شامل خود ملتهای متعلق به قدرتهای بزرگ نیز میشود، ارزشهای اخلاقی بر باد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلطتر و جاذبه معنویت و اخلاق از همیشه کمتر ا ست.
ما باید در کشورهای خود با فساد مبارزهیی جدی آغاز کنیم، باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلیترین پرورشگاه آدمی را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم. باید حراست از حقوق و ارزشهای زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن که ساخته دست و پندار همین نظام سلطه است تجدید نظر کنیم و زن را جدا از «وسیلهای برای التذاذ» که فرهنگ سلطه غرب عملا بر او تحمیل کرده رها سازیم. زن یک عالم، یک سیاستمدار،یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر، آری؛ اما یک وسیله برای کامجویی و سرگرمی، نه؛ این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت، هویت و شخصیت حقیقیاش را اعطا کند و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد.
اینها پیامهای انقلاب ما است. نه فقط به آنان که گوش خود را آماده شنیدن نگهداشتهاند، بلکه به همه آنان که میتوانند حجابهای شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند ....
والسلام
منبع: w.irdc.com
/الف
خداوندا! به نام تو آغاز میکنم و از تو هدایت و کمک میطلبم .. زندگی و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست. تو خود روشنی و گیرایی سخن حق را به گفتههایم ببخش و آن را پیک «حقیقت» به سوی صدها میلیون گوش و دلی قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را میطلبند و به سوی صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود. بار الها درودی سپاسگزارانه از سوی من و ملتم به روان پیامبران بزرگ، بویژه ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (صلی الله علیه وآله) بفرست که پیام رهایی و آگاهی انسان را به بهای جاه و با همهی توان در جهان پراکندند و ابدی ساختند، و سلامی تکریمآمیز به دلهای پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند.
آقای رییس! آقای دبیرکل! حضار محترم!
من رییس جمهور کشوری هستم که در یکی از بلندترین و حساسترین دورانهای تاریخ، مهد تمدن و کانون فرهنگ بشریت بوده است، و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینهی استوار بنا شده و به پشتوانهی فرهنگ بینظیر آن که اکنون به برکت بیداری اسلامی، غنای بیشتر یافته، تکیه کرده است. من از ایران میآیم که زادگاه پرآوازهترین و در عین حال ناشناختهترین انقلاب دورانهای معاصر است. انقلابی بر پایهی دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی ... راهی به درازای همهی تاریخ بشر ...
ریشهی استوار و اندیشهی زیربنایی این انقلاب « جهانبینی توحیدی اسلام» است.
تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همهی علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او: جهان، انسانها و اشیاء مرتبط میکند، و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود، و خلاصه همهی چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را می سازد و آن را بر ادارهی مطلوب خود قادر میکند ... همه و همه از این جهان بینی الهی، ریشه و مایه میگیرد و منشعب میشود.
در اندیشهی الهی اسلام، همهی هستی آفریدهی خدا و جلوهگاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین او.
انسان میتواند با استخراج گنجینههای استعداد که در نهاد اوست، خود را و جهان را ـ که برای او آفریده شده ـ به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید. و میتواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها، جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر، ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهی الهی است. دنیا کشتزار آخرت است، و مرگ، نه پایان زندگی، که دروازهی ابدیت و سرآغاز نشاهئی جدید.
در اندیشه ی الهی اسلام، افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند. میان نژادها، رنگها، مردم سرزمینها هیچ تفاوت نیست، و اینها مایهی برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت، پیوسته است و تعرض به یک انسان، تجاوز به همهی انسانیت است، بدون دخالت خصوصیات جغرافیایی و نژادی
برتریجویی و انحصارطلبی، برادری را به جان برادری افکند و خونی که جاری شد دیگر فرو ننشست و شبیه آن ضربه و آن انگیزهجوییهای خون به راه انداخت و میان برتری جویان و قربانیان برتری جوی، دریاهای خون پدید آورد ... و آسایش از بشر گرفته شد.
پیغمبران، مردم را به بندگی خدا که پتکی بر سر خودخواهی و برتری جویی است، فرا خواندند و آیینی که بهشت صفا و آرامش را، حتی پیش از بهشت اخروی، به بشر ارزانی میداشت، بدو عرضه کردند. و او را به مهار کردن غریزهی افزونخواهی و سلطه جویی تشویق نمودند و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی بر حذر داشتند، و سرچشمههای فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و یاد خدا و عشق به او را که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست بدو تلقین کردند.
آنها، همچنین به او آموختند که بازوی خود را برای حراست از این ارزشها نیرومند کند، و راه را بر شیطانهای شر و فساد و انحطاط آفرین ببندد، با جهل و ظلم و استبداد بستیزد و از علم و عدل و آزادی، پاسداری کند . بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید برای اجرای قسط و عدل قیام کند و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودی این ارزشها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است.
در اندیشهی الهی اسلام، دین خدا، قالب و شکل زندگی بشر است و نه تنها گوهری بر تارک آن. دین، یک نظام به بشر ارائه میکند و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات، هر چند که عبادات و عادات نیز ا نباشته از روح زندگی و در جهت همان نظام است. و این نظام ا جتماعی، مبتنی بر همان جهانبینی و ساخته به شکل آن است. آزادی، برابری انسانها، عدل اجتماعی، خود آگاهی افراد جامعه، مبارزه با کجی و زشتی، ترجیح آرمانهای انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و یاد الهی، نفی سلطههای شیطانی و دیگر اصول اجتماعی نظام اسلامی، و نیز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سیاسی و شغلی، همه و همه ملهم و زائیدهی آن جهان بینی و برداشت کلی از جهان و انسان است. اسلام، نظامهای مبتنی بر زور و قلدری و زایندهی ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد میکند و غلط میشمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزهی نظام اسلامی کمر بندد با شدت و مقاومت میستیزد .... و به جز آنان، با همهی انسانها ـ چه همکیش و چه ناهمکیش ـ به محبت و مساعدت امر میکند.
بر چنین پایهها و با چنین هدفهایی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد. بسیاری، پیدایش انقلاب اسلامی در بهمن 57 (فوریه 79) را ریشهجویی کرده و بسیاری به خطا در فهم درست این مسأله دچار شدهاند. ما این پدیدهی عظیم را از جمله ناشی از نارسایی سیستمهای موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهای آزادی، دموکراسی و برابری در این سیستمها میدانیم. اسلام در این تاریکی دلهرهآمیز توانست از لابلای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش در طی چند قرن برانگیخته بودند، برق بزند. در ایران این برق، به درخششی و سپس به طوفانی انجامید و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود ... نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی ـ بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود ـ فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است.
ایران در یکی از حساسترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است، با تاریخی و پیشینهی علمی و فرهنگی و نیز ذخائری کم نظیر. و انقلاب اسلامی ایران بر ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرتهای سلطهگر جهانی و در 25 سال اخیر، بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحدهی آمریکا، گذاشته بود. هیچ کس از خود ملت ایران به داراییهای مادی و معنوی آن محتاجتر نبود، اما این همه از او بازداشته میشد. ادعاهای دهن پر کن آنان دروغ و فریب بود. هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب، مخصوصا آنچه به صهیونیستها مربوط میشد، به آن آب و تاب زیادی میدادند. انقلاب اسلامی بر ضد چنین رژیمی و با هدفهایی بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به 9 سال میگذرد، اما همچنان مسائل زیادی برای گفتن هستند. دربارهی ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان، بیش از معمول، سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است ...
در انقلاب ما چند نقطهی اختصاصی هست که میتوان آن را استثنایی از سرگذشت معمولی انقلابها شمرد. من به آن نقطهها میپردازم ...و در پایان، پیام خودمان را خواهم گفت ...
1ـ این انقلاب حتی در شروع خود صددرصد مردمی بود. نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی ـ نظامی ، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچ یک از دیگر انواع رایج و معمولی که تحولات انقلاب کشورها را پدید میآوردند، در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند. فقط مردم بودند و مردم ، (آن هم کاملا بیسلاح) که در تهران و همه جای دیگر، چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگی شهر را از وجود و حضور خود و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند. ... و آنان مجبور شدند یکی یکی و دستهجمعی از کاخها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند ... شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان، هر کدام که توانستند، از مردم گریختند ....
این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همهی توانایی خود ـ سیاسی، نظامی ، پلیسی ـ کوشیده بودند مردم را متفرق سازند و به خانهها یا مراکز کارشان برگردانند و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران، در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند، اما حضور مردم روز به روز بیشتر شده بود. در آخرین ماهها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلا حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته، قادر به مقاومت نبود مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد: شاه رفت ... و بعد از آن عقبنشینیهایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب که کلمه کلمهی سخنانش به تک تک ملت، روح و آگاهی و درس میداد، به اتکاء خداوند متعال که همهی قدرتها در ید قدرت اوست، و با اعتماد به همین ارادهی عظیم و خدشهناپذیر مردم، دولت انقلاب را تشکیل داد .... دولت ستمشاهی خودبخود و بیآن که راه دیگری داشته باشد، مسند را رها کرد و گریخت ... آخرین سنگرها، پادگانهای خالی از سرباز و افسر بود ... آنها هم گریخته بودند و بسیاری به صف مردم پیوسته. در آخرین لحظات، چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند .... و معجزهی این انقلاب، پیروزی مردم بود .... تنها پس از سقوط پادگانها بودکه مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود، این سلاحها برای مراقبت از نهال نو رس انقلب به کار گرفته شد. مردم، جوانان و پیران، زنان و مردان، تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را که به نظر قوی و کاملا مسلح میرسید و از پشتیبانی بزرگترین قدرتها برخوردار بود، شکستند و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، ارادهی نیرومندشان و خونشان بود ... و خون بر شمشیر پیروز شد.
سیاست پیروزی خون بر شمشیر، همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب، آن را اعلام کرد و اولین معجزهی آن، پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود که کاملا حمایت آمریکا و غرب را نیز با خود داشت ... و پس از آن نیز پیروزهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بودهاند.
این تجربهی بینظیر ـ لااقل در یک قرن اخیر ـ بود و خو ب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه، و هم نیز از سوی قدرتهای سلطهگر جهانی.
2ـ این انقلاب متکی به دین بود و به اسلام، بسیارند انقلابهایی که ریشههای مبارزاتی آن از ایمان دینی تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب، این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را: هدفها را، اصول را و حتی روشهای مبارزاتی را و نیز شکل نظام نوین و نوع ارادهی آن را .... از اسلام گرفت.
این، ابعاد شگفتآوری به انقلاب میبخشد و تعریف تازهای از پیروزی آن ارائه میدهد. چه، اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابی و سازندگی، اکنون حداقل 150 سال است که مورد تهاجم قدرتهای استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است، به علاوه، اسلام در بیش از 50 کشور و میان یک میلیارد انسان، یک ایمان مقدس، یک دین الهی است، پیروزی انقلابی که روح و محتوایش اسلام است، در حقیقت پیروزی بر همهی آن مهاجمان و در عرصهی زندگی همهی این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن مسلمان در دههها کشور، از پیروزی انقلاب ما، احساس پیروزی کردند.
این خصوصیت هم چنین راه عقبنشینی، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن میبندد: در راه خدا شکست نیست تا ضعف و ترس و عقبنشینی باشد.
3ـ عدم اتکاء به شرق یا غرب، خصوصیت استثنایی دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابی ما است. این خود یکی از مظاهر اعتقاد و اتکاء به خدا در همهی صحنههای حیات فردی و اجتماعی ما است. امروز تفکر مسلط بر دنیای سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکاء به یکی از قطبهای قدرت نمیتوان در صحنهی سیاسی معاصر زنده ماند اگر در شدت و ضعف این اتکاء اختلاف نظر باشد در اصل آن حرفی نیست. حتی آنان که در اندیشه، عدم اتکاء و عدم تعهد را پذیرفتهاند معتقدند در عمل نمیتوان چنین بود. انقلاب ما در چنین جوی، یک فلسفهی جدید را عرضه کرد و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که میتوان قدرتهای سلطهگر را به خود راه نداد و قلدری آنان را جدی نگرفت و به آنان باج نداد، مشروط بر این که نقطهی اتکائی قویتر از هر قدرت مادی را باور داشت: خدا را.
ما دانستهایم که برای این عقیده و این راه، بهای سنگینی نیز باید پرداخت و خود را آماده کردهایم.
بگذارید این تجربه، ملتها را به استقلال واقعی و خدشهناپذیر و در نهایت نفی کامل سلطههای بزرگ جهانی، رهنمون شود؛ روند کنونی تقسیم قدرت، بشریت را به آیندهی باز هم تلختری تهدید میکند.
4ـ یک خصوصیت استثنایی دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست، و آن خصومتها و ضربههای استثنایی علیه آن است. هیچ انقلابی از دشمنی نظام «سلطه» در جهان بر کنار نمیماند، اما تنوع، عمق، گستردگی و خشمآلودگی خصومتهایی که در طول 9 سال با ما شده حکایتی استثنایی و شنیدنی است:
هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که دشمنی با آن شروع شد، و بیشتر از سوی آمریکا ... دست اندرکارانی که گذشت زمان را مجوز افشای رازهای نهان دانستهاند امروز اعتراف میکنند که در ماههای آخر عمر رژیم ستمشاهی، دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، مشاور امنیتی رییس جمهور و شخص او، به شاه دلگرمی میداده و او را تشویق به «قاطعیت» میکردهاند! مقصود از این قاطعیت همان چیزی است که بعدها به صورت مشخصتر در گفتههای شخصی به نام ژنرال هایزر شنیده شد، شخصی که با مأموریت ویژه از سوی رییس جمهور آمریکا به تهرانآمده بود .... از نظر او و طبق توصیههایی که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهای کشته شدن دهها هزار نفر محفوظ بماند ... با این استدلال موجه که: این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند!! به نظر رژیم ایالات متحده آمریکا این فرض که با عدم مداخلهی آمریکا در امور داخلی ایران میتوان خون دهها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمین نریخت، کاملا مردود بوده است!
یقینا ناکام ماندن مأموریتهای هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فراری شدن همهی کسانی که آمریکا برای اجرای آن نقشهی شوم به آنها امید داشت، دلیلی جز کوبندگی موج انقلاب و قدرت عظیم ملتی که برای خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمیترسد، نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بودکه هر دشمنی را از میدان میراند، دشمن قبلا نیز به دست شاه خائن، هر فشاری را که ممکن بود وارد آورده بود.
پس از پیروزی انقلاب، توطئههای خصمانه به شکلهای دیگری آغاز شد: اولین کار، تلاش همه جانبه برای نفوذ دادن ایادی دشمن در مدیریتهای انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سیاسی پس از یک دورهی اختناق چند ده ساله، سازماندهی احزاب و گروههای مخالف انقلاب بود. در مورد اول این نمونه جالب است که مهرهی سرسپرده ولی نه چندان معروفی که چند هفته پس از پیروزی انقلاب در دادگاه انقلاب، خائن و مجرم شناخته شد، در اولین روزهای پیروزی با برانگیختن وسائل و وسائط، توانست فرمانده نیروی هوایی شود! و در مورد دوم کافی است گفته شود که طیفی از سلطنتطلب تا کمونیست و از تجزیهطلب تا پان ایرانیست را شامل میشد و لازم است فراموش نشود که برخی سفارتخانههای مقیم تهران، از جمله سفارت آمریکا ـ مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروهها بودند!
تروریسم خشن، یکی دیگر از خصومتهای انتقامآمیز با انقلاب بود،گروهکهای فاقد پایگاه مردمی با دزدی سلاح و مواد، که آن روزها کار دشواری نبود و سپس با پشتیبانی دولتهای خارجی، بزرگترین شبکهی تروریستی را در ایران ایجاد کردند.
ترور فردی و جمعی، انفجارهای مهیب، هواپیما ربایی، آدم ربایی، شکنجه و کشتارهای هولناک، کاری بود که به دست چندین گروه تروریستی مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب، در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه ی قشرها تشکیل میدادند: از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور، تا افراد عادی جامعه، کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بیخبر.
امروز افراد و سران همان تروریستها که غالبا مسئوولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفتهاند در آمریکا و فرسانه و برخی دیگر از کشورهای غربی مصونیت و زندگی راحت دارند و به نام «اپوزیسیون انقلاب» نامیده میشوند .... و آن کشورها غالبا جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم میکنند .... از شگفتترین بازیهای سیاست این که مظلومترین قربانیان تروریسم کور و خشن، به تروریسم متهم میشوند، آن هم از سوی کسانی که خود در پیش راندن تروریستها به سوی آن و سپس پناه دادنشان، نقشی بزرگ داشتهاند!
من به عنوان رییس جمهور و خدمتگزار کشورم و به نام کسی که خود نیز هدف یکی از این جنایتهای خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار میکنم که ملتم در برابر این قساوتها نلرزید و حوادث بینظیری که فقط در یکی از آنها 72 نفر از رهبران و کارگزاران بلندپایهی انقلاب (شامل چند وزیر، چندین نمایندهی مجلس، تعدادی مسؤولان بزرگ و شخصیت کم نظیر، شهید بهشتی) و در یکی دیگر رییس جمهور و نخست وزیر با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابیش را افزایش داده است.
کودتا، تجربهی خونین سنتی و معمول قدرتها با همه انقلابها، نیز در ایران بارها سازماندهی شد و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت ... اگر هوشیاری مأموران و کمک مردم نمیبود باید همان پیشبینی ژنرال آمریکایی اتفاق میافتاد: حمام خون و کشتارهای میلیونی، آن هم بیش از یک بار .... بزرگترین، دردناکترین و فاجعهآمیزترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلی بود: تحریک حس جاهطلبی یک همسایه، تشویق او به حمله، و دلگرم کردن او به پشتیبانی و کمک ....
امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنی میتوانند یقیین کنند که حملهی ارتش عراق در 31 شهریور 59 یعنی نوزده ماه بعد از تشکیل جمهوری اسلامی که با 10 لشکر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، به جز توسعه طلبی و انضمام بخشی از ایران به عراق ـ چیزی که بارها در کتب و مطبوعات عراقی یا غیر عراقی جیرهخوار بدان تصریح شده ـ شکست انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را هم هدف گرفته بوده است. آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاء کردهاند.
نتایج بزرگی که عراق از پیروزی این جمله میتوانست به دست آورد غیر از تثبیت وضع داخلیش، ظهور در صحنهی منطقه و حتی در عرصهی عربی به عنوان یک قدرت فائقه بود. و این برای بیسر و پایان حاکم بر عراق، چیز زیادی است .... و نیز دستیابی به مرز قابل توجهی در حوضهی بسیار مهم خلیج فارس.
با این پیروزی که ناگزیر میباید شکست ایران و تجزیهی آن و سقوط نظام جمهوری اسلامی را همراه داشته باشد، قدرتهای سلطهاندیش نیز به هدف بزرگی میرسیدند: حذف نظامی که با ظهور خود معادلات سیاسی ـ اقتصادی منطقه را عوض کرده و دست استکبار مخصوصا آمریکا را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. برای آمریکا و بعضی دیگر، در صورت شکست ما، آب رفته به جوی برمیگشت و همان داستان همیشگی نفوذ اقتصادی و سیاسی و ... تکرار میشد.
ما اول غافلگیر شدیم. این را اعتراف میکنیم. سرگرمی به مسائل بیشمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربهی کافی، آن را بر ما تحمیل کرد ....ولی ویژگیهای انقلاب به دادمان رسید ....ظرف چند ماه مردم و نیروهای مسلح با حضور و تلاش معجزهآسای خود حماسهی بزرگی آفریدند و بخش مهمی از سرزمینهای مغصوب آزاد شد... ولی فاجعهای که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتا غیر قابل وصف است .... چه شهرهای آبادان همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد و تنها، شهر دزفول مورد اصابت بیش از 250 موشک زمین به زمین قرار گرفت، چه روستاهای آبادی که از آن، حتی دیوار نیمه خرابی بر جای نماند، چه کارخانههایی که به آهنپارهیی تبدیل گشت و چه مزارعی که در آن نشانی از آبادی نماند. و چه آثار گرانبهای فرهنگی که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر، چه جانهای گرامی و انسانهای بیگناهی که به قتل رسیدند.
ارتکاب جنایات جنگی از حملهی وحشیانه به مناطق مسکونی غیر نظامی تا کشتار بیرحمانهی هزاران کودک و زن بیدفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادی در جادههای اشغالی (در هفتههای اول جنگ) و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بینالمللی و به کارگیری حجم گستردهای از سلاحهای شیمیایی و بمباران کشتیهای تجاری، هواپیماهای غیر نظامی و مسافربری، قطارهای مسافران عادی از جملهی کارهای همیشگی و شناختهشدهی عراق در طول این جنگ است.
ملت ایران در اولین وهلهای که پس از تلاشهای آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبیر و جمعبندی قرار دهد، به حقیقتی تلخ دست یافت، و آن این که بنیان امنیتی که با اعتماد بر قول و قرار عنصری متجاوز و آتش افروز نهاده شده باشد، بسی سست و بیاعتبار است و اعتماد به چنین امنیتی سادهلوحانه و غیر منطقی است.
رییس رژیم عراق صریحا اعلان میکرد که قرارداد قبلیاش با دولت ایران در سال 1975 ، معروف به قرارداد الجزایر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازمالاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهای معدودی، حمله را آغاز نمود.
این برای ملت ما درسی تلخ و آموزنده بود ... از آن لحظه ملت بیدار و انقلابی ما تصمیم خود را گرفت و هدف خود را مشخص کرد؛ این هدف تنها باز پس گرفتن زمینهای اشغالی یا گرفتن غرامت جنگی نبود ـ هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسی خسارتها قابل جبران نبود ـ بلکه هدف مهمتر، تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود.
با طرح مسألهی تنبیه متجاوز ما نه فقط یک تکیه گاه مطمئنی برای امنیت ملی خود جستجو میکردیم، بلکه این برای همه ی منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یک بار متجاوزی به دلیل تجاوز، از سوی خانوادهی بینالمللی مجازات شود میتوان مطمئن شد که دست کم تا سالیانی، این انگیزه ـ که همواره در عناصر شریر و فرصتطلب قابل جستجو است ـ فرو خواهد نشست و منطقه و شاید جهان مصیبتهای یک جنگ متجاوزانه و بیدلیل را تحمل نخواهد کرد.
دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از 40 سال صلح و امنیت اروپای جنگ خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟
قدرتهای بزرگ، حتی در هنگامی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمههای اشغالگران متجاوز بود با استفاده از ابزار فوقالعاده نیرومند، ما را زیر فشار قرار میدادند که آتش بس را بپذیریم. در مقابل این وعده که کمیتهای تشکیل خواهد شد که ترتیب بازگشت متجاوز به مرزهای بینالمللی را بدهد. این بدان معنی بود که ما بخشی از وجود خود را، بخشی از شرف خود را در زیر دست و پای دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگی این یا آن کمیتهی بینالمللی برویم! برای یک ملت بزرگ و پر افتخار و انقلابی هیچ اهانتی از این بالاتر نیست. بیهوشترین انسانهای عالم هم برای رد چنین پیشنهاد ظالمانهیی، سرگذشت غمانگیز و خونبار ملت فلسطین را به عنوان دلیلی بزرگ و زنده در پیش روی خود دارند ...
اگر آتش بسهای تحمیلی و وعدههای فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.
ما امروز هم که بیشترین بخش از سرزمینهای اشغالی را با مجاهدت قهرمانانهی ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کردهایم – و البته هنوز بخشهایی از آن از جمله نفتشهر در تصرف ارتش متجاوز است – مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز میشماریم، و امروز با نگاه به سرمایهی عظیم و غیرقابل جبرانی که جنگ تحمیلی از ما گرفته ، بیش از همیشه به آن اهمیت میدهیم و هر دستاورد دیگری را بدون آن برای ملت خود خسارت میدانیم، ... ما که بار سنگین جنگ تحمیلی هفت سالهای را بر دوش داریم از هر کسی به صلح تشنهتریم ، اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایهی مجازات تجاوزگری که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده قابل دسترسی میدانیم و بس.
امروز نیز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است و این را همهی دنیا میداند. صلحی که امروز از آن رژیم قبول شود چند سال بعد – آنگاه که وی به خود گمان قدرت ببرد – در یک لحظه دود خواهد شد و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین برای آینده آن است که متجاوز مجازات شود.
صلح، بی شک کلمهای زیبا و جذاب است، تا آن حد که حتی آتش افروزان بزرگ بینالمللی و پدیدآورندگان سلاحهای جهانسوز نیز بدان علاقه نشان میدهند و ریاکارانه از آن دم میزنند. اما به نظر ما، عدالت – واژهای که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط به آن مینگرند – از صلح بالاتر و مهمتر است.
ای بسا مظلومانی که زندگی را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کردهاند. اینها همواره قهرمان شناخته شدهاند. شهرهای اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلری افتخار میکنند و لنینگراد هنوز به خودسوزیاش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوت کرد و به مقاومت چهارسالهاش در محاصرهی مهاجمین نازی، به خود میبالد.
سازمان ملل – بخصوص – بنا بر اولین مادهی منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژهاش، یعنی مقابله با متجاوز است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل میطلبیم.
قدرتهای بزرگ، ریاکارانه، این جنگ را که بر ما تحمیل شده "بی معنی " مینامند و این در حالی است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن، حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی کردهاند.
شک نیست که به راه انداختن چنین جنگی همواره بی معنی است؛ ولی آنان تا وقتی هنوز متجاوز از دست یافتن به هدفهای شومش مأیوس نشده بود، چنین تعبیری نمیکردند.
اما امروز این جنگ برای ملت ما دارای معنایی بسیار مهم است: کوشش مجاهدتآمیز و فداکارانه برای سوزاندن ریشهی تجاوز و اثبات این که یک ملت قادر است علیرغم خواست قدرتهای بزرگ، از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکاری و ایثار خود، در حال شکستن و ابطال معادلهای است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیش رفته و تکیه بر حمایت قدرتها، تضمین کنندهی موفقیت است.
ملت ایران درمدت این هفت سال پاسخ به سؤال بزرگی را جستجو کرده است. من مایلم از این تریبون آن سؤال را مطرح کنم. سؤال این است است که چرا دولتهایی که به روشنی و قاطعیت دانستهاند که رژیم عراق برافروزندهی آتش جنگ و اقدام کننده به تجاوز است – و کم نیستند کسانی که این حقیقت را میدانند – در مقابل این جرم بزرگ و گناه بیناللمللی سکوت کردهاند؟ و چرا رسانههای گروهی عالم، مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشی سپردهاند؟ ممکن است آشنایی به وضع رابطهی سیاسی در دنیای امروز و هندسهی معیوبی که سلطهی قدرتهای بزرگ در روابط جهانی به وجود آورده، کلید حل این معما باشد! و این از نظر ملت ما پوشیده نیست ...
اما سؤالی که هیچ پاسخ قانعکننده برای آن نمیتوان یافت این است که چرا شورای امنیت سازمان ملل – ارگانی که اساسا برای مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بینالمللی به وجود آمده – در قبال این تجاوز بکلی وظیفهی خود را از یاد برد و حتی ضد آن عمل کرد. خوب است همه بدانند که شورای امنیت در شروع حملهی عراق که در جبههای به عرض هزار کیلومتر واقع شد هیچ عکسالعملی نشان نداد ... ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهای بینالمللی را در نوردید و در برخی از نقاط تا عمق 70-80 و 90 کیلومتری پیش رفت و در آن مستقر شد، و چنان که برخی از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد!
تنها پس از آن بود که اولین قطعنامهی شورای امنیت صادر شد: (28 سپتامبر 1980 ) این قعطنامه نه به تجاوز اشاره کرد، نه به اشغال، و نه به بازگشت به مرزهای بینالمللی را لازم شمرد ... بلکه به جای این همه – با کمال تعجب – طرفین را به عدم توسل "بیشتر " به زور دعوت کرد! این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قوای قهریهی عراق تصرف شده بود چشمپوشی میکرد و فقط از او میخواست بیش از آن پیشروی نکند، و از ایران نیز میخواست که از جنگ برای عقب راندن متجاوز خودداری کند.
این اولین اقدام شورای امنیت بود که در آن، وظایف اصلی شورا یعنی نگاهبانی از صلح و امنیت بینالمللی، به شکل زشت و تأسفانگیزی به وسیلهی خود آن شورا پایمال میشد!
پس از آن شورای امنیت را سکوتی مرگبار فرا گرفت. و تا آزادی خرمشهر -عملیاتی که در آن ستون فقرات نیروهای اشغالگر شکست و هزاران نفر از آنان به وضعی ذلتبار اسیر شدند – جنگ خونین و مستمری را که خبرهای آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد! در این مدت، قهرمانیهای ملت ما و شکلگیری نیروهای رزمندهی ما، سر بر آوردن یک نیروی جوان، انقلابی و تعیینکننده در منطقه را خبر داد و قدرتهای جهانی را از دست یافتن به هدفهای شومی که در حملهی عراق به ایران جستجو میکردند، بکلی مأیوس ساخت.
این بود که بار دیگر شورای امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد: چند هفته پس از فتح خرمشهر، دومین قطعنامهی شورا صادر شد ( 12 ژوئیه 1982 ): این قطعنامه "بازگشت به مرزهای بینالمللی " را درخواست میکرد. یعنی چیزی را که بخش اعظم آن با فداکاری ملت ما و با شجاعت بی نظیر رزمندگان ما، خود حاصل شده بود! در این قطعنامه نیز نه سخنی ازتجاوز، نه نامی از متجاوز، نه یادی از خسارتها و چارهای برای جبران آن، و نه بالاخره تضمینی برای امنیت و ثبات حقیقی و تنبیهی برای عمل ناامنی، وجود نداشت.
بار دیگر، ما خود را در تلاش برای احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شورای امنیت همواره در مورد جنگی که بر ما تحمیل شده، با همین روش، موضع گرفته است.
ابتکارات مستقل دبیرکل میرفت تا راهگشا شود و سازمان ملل را در وصول به هدفهای خود کمک کند، ولی از این امکان بهرهای گرفته نشد؛ من در اینجا لازم میدانم خشنودی خودمان را از تلاشهای ایشان ابراز دارم و همچنین از نخستوزیر فقید سوئد آقای اولاف پالمه که در سمت نمایندهی دبیر کل، تلاشهای دلسوزانهای کرد، به نیکی یاد کنم.
آیا شورای امنیت برای تخلف از اولین وظیفهی خود یعنی مقابله با تجاوز – که در مادهی اول منشور از همهی هدفهای دیگر ارجح شمرده شده – استدلالی دارد؟
آیا برای مقابله با "تهدید صلح " و "نقض صلح " و "توسل به زور " (مفاد مواد فصل هفتم ) چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟
بیطرفی کمترین چیزی است که جمهوری اسلامی که قربانی تجاوزگری خونین و خسارتبار قرار گرفته میتواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد زیرا وظیفهی آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانی تجاوز است و نه بیطرفی میان این دو. اما آیا شورای امنیت میتواند ادعا کند که در این رابطه حتی بیطرف بوده است؟
احساس ما این است که شورای امنیت تحت تأثیر خواست و ارادهی برخی از قدرتهای بزرگ مخصوصا آمریکا در موضعی چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بنای امنیتی که به پشتیبانی چنین شورای امنیتی نهاده شده، کاخی پر زرق و برق از مقوا است! ملتها، مخصوصا ملتهای جهان سوم و بویژه آنان که مایلند کاملا مستقل از ابرقدرتها زندگی کنند، هرگز نمیتوانند تضمین امنیت خود را از این شورای امنیت بخواهند.
خودداری از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز، آتش جنگ تحمیلی را مشتعل نگهداشته و حتی گسترش دده است.
اکنون خلیجفارس به خاطر حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورهایی که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد آن منطقه شدهاند، تبدیل به انبار باروتی خطرناک شده است.
من لازم میدانم مجمع عمومی سازمان ملل و نیز افکار عمومی ملت آمریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکی که اکنون رژیم آمریکا با اقدام اخیر خود در خلیجفارس همه دنیا را و نه فقط منطقه را با آن تهدید میکند معطوف سازم.
دیروز ناوهای امریکایی یک کشتی تجاری، ایرانی بنام "ایران – اجر " را مورد حمله قرار داد، پنج نفر کشته، چهار مجروح بجای نهاد، کشتی را تصرف و تعدادی را دستگیر کرد و به گروگان گرفت، دیروز تلویزیون آمریکا این را به عنوان زدن یک قایق در حال مینریزی پخش کرد و طبق معمول به افکار عمومی دنیا دروغ گفت اما من اینک اعلام میکنم که این یک کشتی تجاری و موسوم به "ایران – اجر " بوده است و نه یک قایق تندر و جنگی، این آغازی است برای حوادثی که بیشک عواقب تلخ آن به خلیجفارس منحصر نخواهد ماند و مسئولیتهای همه پیشامدهای بعدی به عهده شروع کننده یعنی آمریکاست.
آیا ادعاهای بی تابانه آمریکا برای صلح در خلیجفارس را باید باور کرد، یا این آتشافروزی عملی آشکار را؟
من صریحا اعلام میکنم که آمریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.
این تنها یکی از دنبالههای شوم جنگ تحمیلی و نتیجهی ناتوانی شورای امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شورای امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلی، و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتیها محکوم میکرد، امروز آمریکا نمیتوانست علیرغم فشار افکار عمومی جهان و حتی داخل آمریکا دست به چنین تهدید آشکاری علیه صلح و امنیت جهانی بزند، آن هم بلافاصله و علیرغم قطعنامهی 598 که خود عامل اصلی تهیه و صدور آن بود.
آیا قطعنامهی 598 فقط برای فشار بر جمهوری اسلامی تهیه شده است؟
من باید به همهی جهان و مخصوصا به ملت بزرگ آمریکا اعلام کنم که حضور نظامی تهدید کنندهی آمریکا در خلیجفارس، تنها یکی از خصومتهای آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ما است.
تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین، آمیخته به انواع دشمنیها و کینهورزیهای رژیم آمریکا است: 25 سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی با آن همه جنایتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد، غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابلهی جدی با انقلاب در آخرین ماههای عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم، کارشکنی نسبت به انقلاب به وسایل گوناگون در اولین سالهای پیروزی، تماس تحریکآمیز سفارت آمریکا در تهران با عناصر ضد انقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضد انقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینهها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیتالمال برداشته و به نام خود در بانکهای آمریکا گذارده بود، تلاش برای محاصرهی اقتصادی و ایجاد جبههی متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما، و بالاخره لشکرکشی بی منطق قلدرمآبانه به خلیجفارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه ... اینها بخشی از ادعانامهی ملت ما علیه رژیم ایالات متحده آمریکا است. ادعانامهای که میتواند کلیهی ادعاهای صلحطلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حسن نیت نسبت به جمهوری اسلامی را – که ظاهرا هدفی جز حل مشکلات داخلیشان ندارد – مورد تردید جدی قرار دهد.
آخرین نمونه از طومار خصومتهای آمریکا با ملتمان فاجعهی خونینی است که نسبت به حجاج بی دفاع و مظلوم در سرزمین مقدس مکه و در حرم امن الهی آفریده شد و در آن نزدیک به چهارصد نفر ایرانی و غیر ایرانی که اکثرا زنان بودند به شهادت رسیدند و چندین برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنی دست آمریکا در این فاجعهی بی نظیر تاریخی، مؤثر بوده است.
آیا رژیم آمریکا و دست نشاندگان سعودیاش برای کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بیگناه، پاسخ قانع کنندهای میتوانند ارائه دهند؟
بی شک فاجعه آفرینان برای توجیه عمل خود ناگزیرند بهانهای بتراشند و تهمتهایی بزنند، اما طبیعت حادثهای که یک طرف آن قریب چهارصد تن مسافر کشته – و بیشتر بانوان – است و یک طرف پلیس محلی مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمی، راه هر بهانه را میبندد.
درست است که خون – خونی که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود – پیام رسایی را، نه فقط برای امروز، که برای همهی زمانها با خود حمل میکند و دست خونریز را افشاء میکند، اما حادثهی مکه، از این جهت که هماهنگی سیاست آمریکا با ارتجاع عرب را نشان میدهد و پرده از پنهانکاریهای این دو، در منطقهی خلیجفارس بر میدارد، دارای ابعادی جهانی است و در خور آن که در مجامع بینالمللی به دقت در آن نگریسته شود.
من لازم میدانم که مؤکدا بگویم که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم آمریکا است و نه علیه ملت آمریکا که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتی کرده، پای آن ادعانامه را امضاء خواهد کرد.
ملت ما نشان داده است که به هدفهای خود مؤمن و در راه آن تا سر حد نثار جان ایستاده است.
چنین ملتی از آمریکا و از هیچ قدرتی نمیترسد. و به یاری خدا نشان خواهد داد که پیروزی از آن حق و مؤمنان به حق است.
آقای رئیس! آقای دبیرکل! حضار محترم!
این بود سرگذشت انقلاب ما، انقلابی که اگر موج امیدی گسترده میان ملتهای رنجدیده از سلطه استکبار پدید آورد، موج مخالفتی به همان گستردگی نیز میان قطبهای سلطه بینالمللی ایجاد کرد. و این مخالفتها هر چند جدی، عمیق و متنوع بود نتوانست نهالی را که ریشه در اعماق داشت و روز به روز استوارتر میشد از پا بیندازد، هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شده ...
اکنون همه دنیا ببیند و میبیند که ما به رغم انف سلطهها زندهایم و زنده خواهیم بود، سنتهای الهی در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود.
و این زندهترین و گویاترین پیام ما است.
نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند و اراده خود را برای ملتها و کشورهای جهان سوم سرنوشتساز بداند.
ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه، حیات و استمرار جمهوری اسلامی را نمیخواست ولی اراده ما غالب شد.
پیام ما به همه ملتها و دولتهایی که میخواهند مستقل و بیاعتنا به خواست و اراده سلطههای بزرگ جهانی بمانند این است که از آنان نترسند و به خود و ملت خود اعتماد کنند.
انقلاب ما، همچنین پیام بزرگ خود را نفی نظام سلطه در جهان میداند ...
امروز عملا جهان میان قدرتهای بزرگ و سلطهگر تقسیم شده است و آنان خود را صاحب اختیار دنیا میشمرند.
به اعتبار دیگر، جهان به دو بخش سلطهگر و سلطهپذیر تقسیم شده است و بخش اول خود را مالک سرنوشت بخش دوم میداند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است.
نظام سلطه، به میل خود، انقلابها را نفی و برای رژیمهای انقلابی مشکلتراشی میکند. نیکاراگوئه و کشورهای انقلابی جنوب آفریقا چند مثال زنده این حقیقتاند.
نظام سلطه علیرغم ملتها برای آنان تصمیم میگیرد. فلسطین مظلوم نمونه کامل و افغانستان نمونه دیگر این حقیقتاند.
نظام سلطه، با مفاهیم به میل خود بازی میکند و آن را بر طبق مصالح خود تغییر میدهد و همه امکانات خود را برای جا انداختن آن به کار میبرد، تروریسم و حقوق بشر نمونههایی از مفاهیم دستکاری شدهاند.
نظام سلطه برای همه دنیا و به عوض همه ملتها تصمیم میگیرد، نمونه دیروز آن هیروشیما است و امروز هم رئیس جمهور آمریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار میکند با این استدلال که: اگر ما این چندین هزار را نمیکشتیم بعدا ممکن بود بیشتر از آن در همه دنیا کشته شوند! و بدین ترتیب دلسوزی قیم مآبانه آمریکا نسبت به همه دنیا را به رخ میکشد!
نظام سلطه از رژیمهای فاشیست و نژادپرست مانند: اسراییل و آفریقای جنوبی حمایت میکند و آنان را چون دست مسلح و خونریزی به جان ملتهای مظلوم میاندازد؛ لبنان مسلمان که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهای جنایتآمیز صهیونیستها میایستد نمونه بارز و کوشرهای خط مقدم جنوب آفریقا نمونههای دیگر آن است.
نظام سلطه به خود حق میدهد که سازمانهای بینالمللی را زیر فشار قرار دهد: نمونه حاضر آن فشار آمریکا بر شورای امنیت و یونسکو است.
نظام سلطه منافع سلطهگران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران میشمرد، نمونه آن حضور تشنجزا و خطرآفرین ناوهای آمریکا در خلیج فارس است که به استدلال «حفظ منافع آمریکا» و بدون توجه به منافع کشورهای منطقه انجام گرفته است .... و خلاصه نظام سلطه، تبلیغات جهانی را در دست میگیرد و به کمک آن، همه حقایق را واژگونه و همه این شیطنتها را خدمت جلوه میدهد و راه مقابله با خود از سوی افکار عمومی عالم را میبندد.
پیام ما به همهی ملتها و دولتهای جهان سوم و نیز به ملتهایی که دولتهای آنان خود به جود آورندگان نظام سلطهاند، این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرتها و دولتهای بزرگ از سوی همه گفته شود: در خانههای خودتان بنشینید و دنیا را به همه مردم دنیا بسپرید! شما قیم آنها نیستید!
در سازمان ملل، دو تبعیض ناروا هست: حق وتو و عضویت دائم در شورای امنیت، این دو تبعیض باید برداشته شود. این تنها چیزی است که میتواند سازمان ملل و شورای امنیت را به راستی همان کانونی کند که همه ملتها به آن دل ببندند و مسائل فیمابین خود را در آن حل کنند، و گرنه همیشه مثل امروز شورای امنیت جایی خواهد بود برای صدور احکام بیاعتبار و دستورهای بیعمل. و همیشه مثل امروز ملتها احساس خواهند کرد که جایی برای حل مسائل بینالمللی وجود ندارد و خشونت تنها راه پیشبرد کارها است.
پیام ما به دولتهای جهان سوم این است که تا نظام سلطه و وضع کنونی باقی است در راه اتحاد میان خود بکوشند. این بهترین راه برای قوی شدن است. سلطههای جهانی از قوت و قدرت هیچ نمی فهمند و در برابر زبان قدرتی که آنان به کار میگیرند با زبان قدرت باید سخن گفت.
بیداری ملتها و آگاهی یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه، بزرگترین پشتوانه دولتهای جهان سوم و مایه قدرتی حقیقی در برابر سلطهگران است. رهبران این دولتها هیچ بازوی قدرتمندی و نیز هیچ چارهای جز، فکر روشن و اراده نیرومند ملتهای خود ندارند.
اتحادی که ما به کشورهای جهان سوم پیشنهاد میکنیم، اتحاد برای جنگیدن با قدرتهای بزرگ نیست، اتحاد برای دفاع از خود و جلوگیری از تضییع حقوق حقه خود است.
قدرتهای سلطهگر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند ... فساد اخلاقی، فساد جنسی و فساد اعتقادی ... همه و همه در انگیزههای سیاسی و اقتصادی و جاسوسی این قدرتها، پشتوانهها و مروجین عمده و اصلی خود را مییابند... و چنین شده است که امروز در دینای سیاه و تلخی که این بار شامل خود ملتهای متعلق به قدرتهای بزرگ نیز میشود، ارزشهای اخلاقی بر باد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلطتر و جاذبه معنویت و اخلاق از همیشه کمتر ا ست.
ما باید در کشورهای خود با فساد مبارزهیی جدی آغاز کنیم، باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلیترین پرورشگاه آدمی را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم. باید حراست از حقوق و ارزشهای زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن که ساخته دست و پندار همین نظام سلطه است تجدید نظر کنیم و زن را جدا از «وسیلهای برای التذاذ» که فرهنگ سلطه غرب عملا بر او تحمیل کرده رها سازیم. زن یک عالم، یک سیاستمدار،یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر، آری؛ اما یک وسیله برای کامجویی و سرگرمی، نه؛ این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت، هویت و شخصیت حقیقیاش را اعطا کند و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد.
اینها پیامهای انقلاب ما است. نه فقط به آنان که گوش خود را آماده شنیدن نگهداشتهاند، بلکه به همه آنان که میتوانند حجابهای شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند ....
والسلام
منبع: w.irdc.com
/الف