انقلاب هاي مخملي يا رنگين

انقلاب هاي مخملي يا رنگي نامي است كه به طور گروهي به دسته اي از تحركات مربوط به هم اطلاق شده است كه در بسياري از كشورهاي بلوك شوروي سابق به وقوع پيوسته است. وجه مشترك تمام اين حركات مبارزاتي منفي هستند كه عمدتا بر ضد حكومت هايي كه خود را متعصب و ديكتاتوري نشان داده اند، به كار گرفته مي شوند. مخالفين به
شنبه، 26 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب هاي مخملي يا رنگين
انقلاب هاي مخملي يا رنگين
انقلاب هاي مخملي يا رنگين

نويسنده: گلشن ساچدوا



انقلاب هاي مخملي يا رنگي نامي است كه به طور گروهي به دسته اي از تحركات مربوط به هم اطلاق شده است كه در بسياري از كشورهاي بلوك شوروي سابق به وقوع پيوسته است.
وجه مشترك تمام اين حركات مبارزاتي منفي هستند كه عمدتا بر ضد حكومت هايي كه خود را متعصب و ديكتاتوري نشان داده اند، به كار گرفته مي شوند. مخالفين به طور كلي از دموكراسي و آزادي دفاع كرده اند. در تمام حالات، يك رنگ يا گل خاص به عنوان نما مورد استفاده قرار گرفته است. اكنون به خوبي ثابت شده است كه سازمان هاي غيردولتي (NGOها) نقش بسيار مهمي در اين انقلاب ها بازي كرده اند. در تمام حالات، اكثريت شركت كنندگان را جوانان و سازمان هاي دانش آموزي در كنار ساير شهروندان تشكيل مي داده اند. تاكنون اين حركات مخالف در صربستان و مونتنگرو (سقوط رييس جمهور ميلوسويچ در سال ۲۰۰۰)، گرجستان (عزل رييس جمهور ادوارد شوارد نادزه در انقلاب «رز» ۲۰۰۳)، اكراين (انقلاب نارنجي سال ۲۰۰۴ و سقوط ويكتور يانوكويچ) و قرقيزستان (فرار رييس جمهور عسكر آقايف در انقلاب لاله در سال ۲۰۰۵) با موفقيت روبه رو شده است. در تمام حالات الگوي اتفاقات كم و بيش مشابه بوده است. در تمام اين موارد، به دنبال برگزاري انتخابات بحث برانگيز، مخالفت هاي گسترده خياباني منجر به عزل يا سقوط يا فرار رهبراني شدند كه از سوي مخالفين ديكتاتور شناخته شده بودند. حوادث ازبكستان روند متفاوتي را دنبال كرد كه در آن صدها نفر از مخالفين به وسيله نيروهاي امنيتي كشته شدند. اين وقايع نشان مي دهد كه امروزه موج تغييرات در جمهوري هاي شوروي سابق قويتر شده است. به وضوح مشخص است كه فشار براي تغيير، ممكن است به ساير كشورها نظير آذربايجان، بلاروس، قزاقستان و غيره نيز گسترش يابد.
مخالفت هاي انجام گرفته در بلگراد بر ضد رييس جمهور اسلوبودان ميلوسويچ اولين مورد موفقيت آميز از اين نوع مخالفت نيروي مردمي بود. از آنجا كه در انقلاب صربستان مخالفين هيچ رنگي را به عنوان نمادشان انتخاب نكردند، اين مورد در ادبيات انقلاب هاي رنگي، از دست رفته است.
برجسته ترين نقطه شروع براي دسته اي از اين تغييرات با انقلاب «رز» گرجستان، شروع شد.
به دنبال انتخابات بحث برانيگز مجلس در سال ،۲۰۰۳ مخالفت هاي خياباني گسترده موجب سقوط ادوارد شواردنادزه شد ميخاييل ساكاشويلي در انتخابات مارس ۲۰۰۴ به قدرت رسيد. اكثر شركت كنندگان در مخالفت ها از سازمان جوانان كمارا- اين واژه معناي «كافي است» مي دهد-گرد آمده بودند. NGOهاي بسيار ديگري نيز فعاليت داشتند.
انقلاب نارنجي اكراين مجموعه اي از مخالفت ها و وقايع سياسي بود كه به عنوان نتيجه دور دوم انتخابات بحث برانگيز رياست جمهوري در سال ،۲۰۰۴ در اين كشور صورت گرفت. اين وقايع منجر به باطل شدن نتيجه انتخابات و تكرار آن شد. در دور جديد انتخابات، ويكتور يوشچنكو، رهبر مخالفين به عنوان رييس جمهور معرفي شد و ويكتور يانوكويچ را شكست داد. رنگ نارنجي بدين جهت از سوي مخالفين انتخاب شد كه اين رنگ در مبارزه انتخاباتي، نامزد مخالفين ويكتور يوشچنكو، رنگ غالب بود. نماد مخالفين نوار يا پرچمي با شعار «بله! يوشچنكو!» به رنگ نارنجي بود. در اينجا، انقلاب با شعار «Pora» ( «حالا وقتش است» ) حركت مي كرد.
انقلاب لاله در جمهوري قرقيزستان، نسبتا با خشونت همراه بود. همچنين پراكنده تر از انقلاب هاي پيشين بود. در مراحل اوليه مخالفت ها، اين انقلاب در رسانه ها با نام هاي «صورتي» ، «ليمويي» ، «ابريشمي» ، «نرگس» ، «سنبل» يا «لاله» گزارش مي شد.
مخالفت ها درپي انتخابات مجلس بحث برانگيز سال ،۲۰۰۵ به وجود آمدند. مخالفين در نواحي مختلف، رنگ هاي متفاوتي را براي تظاهرات انتخاب كردند كه عمده آنها صورتي و زرد بودند. تمامي اين تحركات از سوي سازمان مقاومت جوانان موسوم به «كل كل» ، حمايت مي شد. برخي از NGOهاي فعال در زمينه هاي موضوعات مربوط به زنان، دموكراسي و حقوق بشر نيز به اين حركت كمك مي كردند. دو روزنامه «MSN» و «جمهوريت» نيز همپاي راديو «آزادي» به انقلاب كمك مي كردند. به دنبال انقلاب، رييس جمهور آقايف از كشور فرار كرد.
مدتي بعد استعفاي خود را در حضور هيات نمايندگي مجلس قرقيزستان، در مسكو امضا كرد.
وقايع ازبكستان به طور كلي جهت متفاوتي را دنبال كرد. وقايع در دوازدهم و سيزدهم ماه مي سال ۲۰۰۵ در يكي از شهرهاي انديجان با حمله دوازده مرد مسلح به پاسگاه پليس، پادگان نظامي زندان و آزادي صدها نفر از زندانيان (ازجمله بيست و سه تاجر محلي كه حكومت مدعي بود عضو يك گروه مذهبي به نام «اكرميه» هستند، شروع شد. تلاش هاي بعدي به منظور تصرف ساختمان هاي حكومتي و ستاد فرماندهي سرويس امنيت ملي، صورت گرفت. روز بعد جمعيت زيادي در ميدان مركزي شهر جمع شدند كه با نيروهاي امنيتي مستقر در آنجا درگير شدند. دولت ازبكستان مدعي است كه ۱۸۷ نفر كشته شدند. همچنين تاكيد كرده است كه اكثر اين افراد تروريست ها و نيروهاي امنيتي دولتي بوده اند. حكومت ادعا كرده است كه اين درگيري ها تلاشي براي براندازي رژيم توسط گروه هاي تروريست اسلامي بوده است كه از حمايت خارجي مستقيمي برخوردار بوده اند. بسياري از حكومت هاي غربي و سازمان هاي بين المللي نظير سازمان ملل براي رسيدگي مستقل به اين وقايع درخواست كرده اند. دولت ازبكستان تمام درخواست ها را رد كرده است. تاكنون، برآوردهايي از سوي سازمان ها و پژوهشگران مستقل صورت گرفته است. شيرين آكليز، محقق برجسته در زمينه آسياي مركزي در گزارش خود از اين واقعه نتيجه گرفته است كه برآورد حكومت از ۱۸۷ نفر كشته اين حادثه، برآوردي معقول بوده است. درهرحال گزارش هاي ديگر صورت گرفته توسط OSCE تعداد كشته شدگان حادثه ۱۳ مي را سيصد تا پانصد نفر برآورد مي كند.

برداشتهاي متفاوت

اكثر حكومتهاي غربي و مطبوعات غربي از اين انقلابهاي رنگي با عنوان حركاتي براي دستيابي به دموكراسي ياد مي كنند. در هر حال بسياري از رهبران آسياي مركزي و روسيه همانند تعداد زيادي از پژوهشگران غيرغربي نظر متفاوتي دارند. بسياري از نوشته ها در مطبوعات غيرغربي، تعداد سئوالات در زمينه تامين بودجه و حقانيت و مشروعيت اين انقلابها را افزايش داده اند.بخشي از وقايع از ديدگاه هاي گسترده تر امنيت و ثبات در ناحيه، نيز مد نظر قرار گرفته اند. همچنين بسياري از تحليلگران معتقدند كه اين انقلاب ها كودتاي ساخت آمريكا بوده اند كه بر نقش سفراي ايالات متحده در داخل اين كشورها همانند نقشي كه NGOها به ويژه موسسه جامعه باز متعلق به جروج سوروس ايفا كردند، تاكيد مي كند.
برخي از پژوهشگران اين روند را به طور كلي همسو با واقعيتهاي گسترده ژئوپلتيك اين ناحيه تحليل كرده اند. آنان چنين بحث مي كنند كه مسير رشد و تكامل كشورهاي اتحاد جماهير شوروي به سوي سيستم هاي دموكراتيك پايا و اقتصادهاي باز و پررونق همچنان قويا مشكل و پيچيده باقي مانده است. كشورهاي اين ناحيه فاقد سابقه تاريخي براي ايجاد يك دول مستقل هستند.
آنها در مسيرهاي اشتباه قوم گرايي و پايين تر از حد ملي سر در گم شده اند و تقسيمات ناحيه اي و ساختارهاي طايفه اي اوضاع را وخيم تر كرده است. افزون بر اين ،موقعيت ژئوپلتيك حساس آنها در ميان روسيه، چين و اروپاي غربي شرايط و مشكلات خاصي براي آنها ايجاد كرده است. سايرين اين وقايع را با افول روسيه مربوط مي دانند. ديميتري ترنين از پژوهشگران روسي مي گويد كه اتحاد جماهير شوروي ابتدا امپراطوري خارجي خود در جهان سوم، سپس همپيمانان خود را در اروپاي شرقي و در نهايت يكپارچگي اش را از دست داد. تجربه CIS نيز چندان موفقيت آميز نبوده است. او سپس مي گويد كه نه تنها اتحاد جماهير شرووي از حيات باز مي ماند بلكه بخشهاي سازنده سابق آن نيز جذب مدارهاي ديگري مي شوند.
او معتقد است كه حوزه تاثير و نفوذ موثر مسكو روبه نقصان است و حالا در كشورهاي CIS اين روند در حال شكل گيري است.
سايرين نظير انوري ريبف از اين هم فراتر مي روند و مي گويند كه اين تغييرات كرملين را مجبور خواهد كرد تا متوجه شود كه روندي كه منجر به اين تغييرات انقلابي در كشورهاي همسايه اش شده است به خاطر روسيه و خصوصيت عمده براي آن است. بسياري از پژوهشگران در داخل روسيه، در هر حال بر اين عقيده اند كه خطر انقلابهايي از نوع انقلاب نارنجي به روسيه ربطي ندارد. اين به خاطر نبود يك ايدئولوژي منحصر به فرد و همچنين عدم وجود رهبر پرجذبه قادر به ادغام مخالفين غيرهماهنگ است.
اين گونه حوادث در فضاي شوروي سابق از سوي سردمداران چين بسيار جدي گرفته شده است. در مي ،۲۰۰۵ حزب كمونيست چين يك دستور كار داخلي به منظور تحقق بخشيدن به سياستهايي را منتشر ساخت كه به منظور جلوگيري از دخالت آمريكا و اروپا براي به راه اندازي انقلابهاي رنگي در نواحي اطراف چين، تنظيم شده بودند. واحدهاي محلي دستور يافتند كه كنترل جدي بر روي رسانه ها كه موجب تقويت انعكاس نارضايتي ها و مدافعين حقوق بشر مي شوند، داشته باشند؛ و نيز با يك مرور كامل، تمامي شركتهايي را كه اطلاعات مربوط به نارضايتي ها را منتشر مي ساختند، تعطيل كنند. همچنين گزارش شده است كه در يك كنفرانس داخلي آقاي هوجنيتاو (رئيس جمهور چين) گزارشي با عنوان مبارزه با جنگ مردم بدون دود اسلحه، توقف به راه اندازي يك انقلاب رنگي در كشورهاي اطراف چين توسط آمريكا و اروپا و شكست تلاشهاي ايالات متحده براي به راه اندازي يك انقلاب رنگي در چين، ارائه كرده است. گزارش از سه بخش تشكيل شده است. در بخش اول از يك سانسور و كنترل مطبوعاتي شديد، دفاع شده است. در بخش دوم، اين نكته گوشزد شده است كه حكومتهاي محلي بايد هر شخصي كه ليبراليسم و سرمايه داري را رواج مي دهد از سر راه بردارند و هر كسي كه موجب تبليغ افراطي مباحث حقوقي بشر شود و به فعاليت در NGO ها بپردازد، متوقف كنند و در بخش سوم،پاكسازي گسترده تمام گروه هاي انتشاراتي مورد بحث قرار گرفته است.
مقاله اي با عنوان «اين دموكراسي آمريكايي است يا استبداد آمريكايي؟» كه در روزنامه دولتي چين Peoples daily به چاپ رسيد، سه نقطه ضعف آنچه را كه هجوم دمكراتيك دولت بوش خوانده مي شود برشمرده است. ابتدا انگيزه نادرست است و آن اين است كه روسيه با رژيم هاي وابسته به آمريكا محاصره شود. دوم، روش دولت بوش براي صادركردن دموكراسي غيراخلاقي است. اين شامل نقشه هاي پشت پرده، براندازي هدفمند، رشوه دادن هاي موقتي يا حتي به راه اندازي جنگ است. سوم، پيامدهاي خطرناك بسياري كه ممكن است به وقوع بپيوندد. اوضاع آشفته كنوني در خاورميانه و آسياي مركزي به وضوح نشان مي دهد كه ايجاد دمكراسي براي ايالات متحده يك پارادوكس (تناقض) را گشوده است.
اين واضح است كه كشورهايي نظير چين و روسيه از اتفاقات رنگين در همسايگي خود نگران باشند. بنابراين به وضوح مشخص است كه آنها مايل هستند تا از تغييرات بيشتر در فضاي شوروي سابق جلوگيري كنند. آنها تنها به اين خاطر كه اين اتفاقات در همسايگي شان روي مي دهد، نگران نيستند. بلكه ممكن است اين گونه تحركات به طور مشابه به داخل چين و روسيه نيز گسترش پيدا كند. اما سئوال اصلي به رغم نارضايتي آنها اين است كه آنها قادر نخواهند بود كه به طور كامل از گسترش انقلاب رنگي در منطقه جلوگيري كنند. مسئله اوكراين مثال واضح آن است ميزان پول مورد نياز براي كمك به NGOهاي حقوق بشر و دمكراسي به قدري است كه حكومت ايالات متحده و بناهاي غربي به تامين اين NGOها ادامه خواهند داد ، حتي اگر دستاوردهاي نزديكي در بر نداشته باشد. برخي از گزارشها حاكي از آن است كه ميزان مبلغي كه به NGOهاي صربستان داده شده است حتي كمتر از ده ها ميليون و در حدود ده ها هزار دلار بوده است. علاوه بر اين هر رژيمي كه با تعدادي NGO متزلزل شود، سئوالات بسيار جدي در مورد مشروعيت و ثبات خود برمي انگيزد. بنابراين به وجود آمدن NGOهاي بيشتر مي تواند يك نشانه باشد تا يك دليل.
در حقيقت، خود اسلام كريمف رئيس جمهور ازبكستان در يك مصاحبه، گفته است كه علل اين تغييرات بسيار عميق تر است. او در مورد نقش غرب در انقلابهاي رنگي گفت: انقلابهايي از اين نوع همواره از چندين عامل تأثير مي پذيرند.من حمايت غرب را سرنوشت ساز نمي دانم.
او اضافه مي كند كه حجم نارضايتي هاي داخلي مهم ترين عامل است. افزون بر اين سياست دولت در حوزه اقتصاد اجتماعي دومين عامل سرنوشت ساز است. او گفت: من معتقدم تنها هنگامي نفوذ خارجي يك عامل جدي مي شود كه جامعه به خاطر موضوعات مهم داخلي (اجتماع، اقتصاد و سياست) كه بدون راه حل بر روي هم انباشته شده باشد، ناخشنود باشد.
بسياري از پژوهشگراني كه وضعيت آسياي مركزي و ناحيه خزر را بررسي مي كنند معتقدند كه شرايط سخت اقتصادي در اين منطقه عامل نارضايتي هاي اجتماعي است كه به انقلابهاي رنگي شكل داده اند.
منبع: ماهنامه همشهري ديپلماتيك




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.